Khamenei.ir

1368/04/12

بیانات در دیدار ائمّه‌ی جمعه‌ی سراسر کشور

بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)

 الحمد ‌لله‌ ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و على آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة‌ا‌لله‌ فى الارضین.

 اوّلاً به همه‌ی آقایان محترم و برادران عزیز خیرمقدم عرض میکنم و به‌خاطر اینکه روز اوّل این سمینار بزرگ و این مجمع پُرفایده را به این مصروف کردید که ما در خدمتتان باشیم، تشکّر میکنم. امیدوارم ‌ان‌شاءالله‌ این تجمّع براى همه‌ی ما و براى مردم مؤمن و صالح ما حاوى خیر و برکت باشد.

 بنده لازم میدانم دو سه مطلب را عرض کنم. البتّه عمده‌ی مطالبى را که در باب مسئله‌ی امامت جمعه در ذهن داشتم که بیان کنم، بحمدا‌لله‌ حضرت آیت‌ا‌لله‌ آقاى مشکینى (ادام ا‌لله‌ بقائه و ظلّه) به‌نحو جامع و به بیان اوفىٰ (۲) بیان فرمودند، که همه‌ی ما استفاده کردیم و من در آن باب حقیقتاً چیز بیشترى ندارم که بر فرمایشات ایشان اضافه کنم؛ (۳) مگر یکى دو نکته‌ی کوتاه.

 و امّا مسئله‌ی اصلى که سعى میکنم به‌نحو مجمل آن را بیان بکنم، مسئله‌ی این برهه‌ی حسّاسى است که ما در آن به سر میبریم، و مسئله‌ی رهبرى است. زمان، زمان مهمّى است براى ما ملّت ایران، براى انقلاب و براى آینده‌ی کشور و براى حفظ انتظام و انسجام ملّت. یعنى حقیقتاً وقتى یادمان می‌آید که حالا کى است، و یادمان می‌آید که ما در طول این ده سال گذشته نسبت به این برهه‌ی حسّاس که یقین داشتیم یک روزى چنین چیزى پیش خواهد آمد ‌-یعنى برهه‌ی فقد امام- چقدر نگرانى کشیدیم و حالا ناگهان می‌بینیم که در همان فصل از زمان هستیم، با توجّه به این، احساس میکنیم که همه باید در این فصلِ بسیار مهم و حسّاس و خطیر و تعیین‌کننده، حدّاکثر ابتکار و تلاش و اخلاصى را که از آنها برمی‌آید، ارائه کنند تا با هم بتوانیم انقلاب را از این پیچ بسیار مهم و از این نقطه‌ی عطف بسیار خطیر، بسلامتى ‌ان‌شاءالله‌ عبور بدهیم.

 درباره‌ی مسئله‌ی رهبرى، من در این جمع طلبگىِ رفقائى لازم میدانم دو سه جمله عرض کنم. آنچه واقع شد، یعنى گذاشتن بار این مسئولیّت بر دوش این بنده‌ی کوچک ضعیفِ حقیر، براى خود من حتّى یک‌لحظه و یک آن از آنات گذشته‌ی زندگى متوقَّع و منتظَر نبود. یعنى اگر کسى تصوّر کند که بنده در طول دوران مبارزه و بعد در طول دوران انقلاب و در طول دوران مسئولیّت ریاست قوّه‌ی اجرائى، حتّى یک‌لحظه در ذهن خودم خطور میدادم که این مسئولیّت به من متوجّه خواهد شد، قطعاً اشتباه کرده. یعنى من همیشه خودم را نه‌فقط از این منصبِ بسیار خطیر و مهم، بلکه حتّى از مناصبى که از این بمراتب پایین‌تر بوده ‌-مثل ریاست جمهورى و دیگر مسئولیّتهایى که در طول انقلاب داشتم- کوچک‌تر میدانستم. و من یک وقتى این را خدمت امام عرض کردم، گفتم که گاهى از بنده در ردیف بعضى از این آقایان اسم آورده میشود، من در ردیف اینها نیستم، من یک آدم کوچک و یک آدم بسیار معمولی‌اى هستم. اعتقادم را گفتم، نه اینکه بخواهم تعارف بکنم؛ الان هم اعتقادم همین است. بنابراین، این معنا اصلاً متصوّر نبود.البتّه در آن ساعاتِ بسیار حسّاسى که واقعاً باید بگویم ما سخت‌ترین ساعات عمرمان را گذراندیم ‌-که خدا میداند در آن شبِ عجیب و صبح آن روز که چه ساعاتى و چه لحظاتى بر ما گذشت؛ در آن شنبه و صبح یکشنبه که برادرها از روى مسئولیّت و احساس وظیفه، با فشردگى تمام فکر میکردند و تلاش میکردند که چه‌جورى این قضایا را جمع‌وجور کنیم، مکرّر از بنده به‌عنوان عضوى در شوراى رهبرى اسم می‌آوردند- که من البتّه در ذهن خودم آن را رد میکردم؛ اگرچه به‌نحو یک احتمال برایم مطرح میشد که شاید واقعاً این مسئولیّت را ‌-به‌عنوان یک نفر از سه نفر یا پنج نفر- به من متوجّه کنند. من همان روز به خدا پناه بردم. همان روز یکشنبه قبل از تشکیل مجلس خبرگان با تضرّع، با توجّه، با التماس به خداى متعال عرض کردم که پروردگارا! تو که مدبّر امور و مقدِّر (۴) امور هستى، چون ممکن است به‌عنوان عضوى از مجموعه براى این مسئولیّت به من توجّه بشود، خواهش میکنم که اگر این [مسئولیّت] ممکن است اندکى براى دین من و آخرت من زیان داشته باشد، کار را جورى ترتیب بده که پیش نیاید؛ و واقعاً از ته دل میخواستم که نشود. خب، برادرانى که در مجلس خبرگان بودند ملاحظه کردند ‌-که حضرت آیت‌ا‌لله‌ مشکینى فرمودند- بحثهایى پیش آمد و حرفهایى زده شد و بالاخره به این انتخاب منتهى شد. در خود مجلس من کوشش کردم، تلاش کردم، استدلال کردم، بحث کردم که این کار انجام نگیرد، ولى گرفت و این مرحله گذشت.

 من همین الان هم خودم را یک طلبه‌ی معمولى، یک آدم معمولى میدانم؛ بدون برجستگى خاصّى، بدون امتیازى؛ نه‌فقط براى این شغل به این عظمت و این مسئولیّت به این بزرگى، بلکه ‌-همان‌طور که گفتم، صادقانه عرض میکنم- براى مسئولیّتهاى بمراتب کوچک‌تر از آن؛ مثل ریاست جمهورى و کارهاى دیگرى که من در طول این ده‌ساله داشتم. امّا حالا که این بار را روى دوش من گذاشته‌اند، آن‌چنان که خداى متعال به پیغمبرانش توصیه فرموده که «خُذها بِقُوَّة»، (۵) من این مسئولیّت را با قوّت خواهم گرفت. از خدا استمداد کردم و باز هم استمداد میکنم و هر لحظه و هر آن در حال استمداد از پروردگار هستم، براى اینکه این مسئولیّت را تا آنجایى که در وسع من است ‌-که تکلیف هم بیش از وسع نیست- با قدرت، با قوّت، با حفظ شأن والاى این مقام، تسلّم کنم (۶) و حفظ کنم و انجام بدهم. این تکلیف من است، که امیدوارم ‌ان‌شاءالله‌ براى انجام این کار، مشمول لطف و ترحّم الهى و مشمول دعاى ولی‌عصر و دعاى مؤمنین صالح باشم. این، مطلب اوّلى بود که خواستم عرض کنم.

 و شما برادران عزیز و آقایان محترم که زمام اندیشه‌ی مردم و ایمان و روحیه‌ی دینى مردم به میزان زیادى در دست شما است، خوب است اهمّیّت زمان و حسّاسیّت وضع را به‌طور کامل و دقیق مورد توجّه قرار بدهید. البتّه دشمن تودهنى را خورد، و بحمدا‌لله‌ در آن برهه و در آن لحظه و هنگامى که فرض میشد جامعه از هم گسسته بشود و میان مردم حیرت به وجود بیاید و میان مسئولین اختلاف کلمه بُروز کند و انقلاب از حمایت مردمى و حصار دفاع عمومى محروم بشود ‌-این فرضى که دشمنان ما کرده بودند و به آن امید بسته بودند و براى آن لحظه سرمایه‌گذارى کرده بودند- دشمن ناکام شد؛ مردم وحدتشان را حفظ کردند؛ مردم نسبت به انقلاب و نسبت به امام، وفادارى فوق تصوّرى از خودشان نشان دادند؛ مسئولیّت جاى خودش را پیدا کرد و مورد تسالُم (۷) خواص و عامّه‌ی مردم قرار گرفت. دشمن حیرت کرد، حتّى تحلیلگران سیاسى در دنیا ‌-آن‌طورى که خبرها دائماً به ما میرسید- در روزهاى اوّل سعى کردند وانمود کنند که قضیّه جدّى نیست؛ گفتند قضیّه موقّتى است، قضیّه مصلحتى است؛ براى اینکه وانمود کنند که آنچه آنها در انتظارش بودند، هنوز فوت نشده، پس بنابراین هنوز جاى این هست که بین مردم اختلاف بیفتد و صفوف از هم جدا بشود و حمایت عمومى از انقلاب از بین برود؛ لکن با گذشت زمان، با قاطعیّتى که رهبران امّت و خواصّ ملّت، و وفائى که عامّه‌ی مردم نشان دادند و آگاهى و هوشیارى عمومى، وضع عوض شد. امروز تحلیل‌ها چیز دیگر است، برداشت دنیا جور دیگر است. بالاخره دشمن تودهنى را خورد. این وهله‌ی اوّل.

 امّا برادران عزیز! ما در طول این ده سال تجربه‌هاى زیادى داریم. و حقیقتاً بنده به این کلام امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) رسیده‌ام که «وَ مَن نامَ لَم یُنَم عَنه»؛ (۸) اگر غفلت کردیم، در همان لحظه‌ی غفلت ضربه را خواهیم خورد. یعنى دشمن هیچوقت از ضربه زدن و هجمه کردن و توطئه کردن علیه این بساط دینى و اسلامى منصرف نخواهد شد؛ منتها آن‌وقتى که ما قاعده‌ی کار را محکم کرده باشیم، دشمن مأیوس خواهد شد. اگرچه در حال یأس هم اگر بتواند، ضربه میزند؛ منتها وقتى امید دشمن از او گرفته شد، طبعاً تلاش و تحرّک او هم کم خواهد شد، که ما باید خودمان را به آنجا برسانیم. امّا در وضع کنونى یک‌لحظه از کید دشمن، از توطئه‌ی دشمن و طرق گوناگونى که این توطئه ممکن است با آن وجه و آن شکل انجام بگیرد، نباید غافل باشیم. فکر نکنیم که چون حالا مسئله‌ی رهبرى حل شد، قانون اساسى شکل مطلوب خودش را پیدا کرد و مردم حضور قوىّ خودشان را در صحنه نشان دادند، پس همه‌ی قضایا تمام شد؛ و خداى نکرده از دقّتِ وسواس‌آمیز نسبت به مراقبتهایى که باید بکنیم، غافل شویم و منصرف بمانیم؛ نه، هم بنده در مسئولیّت خودم، هم مسئولین گوناگون کشورى، هم عامّه‌ی مردم، و هم بخصوص شما آقایان محترم ‌-که مسئولیّت شما و وظیفه‌ی خطیرى که بر دوش شما است بسیار تعیین‌کننده و بسیار مهم است- باید غافل نشویم؛ توجّه کنیم که دشمن از طرق مختلف ممکن است وارد بشود و ضربه بزند؛ که من بعداً اشاره‌اى به بعضى از طرقى که ممکن است دشمن حقیقتاً در این برهه از آنها استفاده کند، خواهم کرد.

 یک نکته را در باب اهمّیّت این مجموعه‌ی امامت جمعه عرض بکنم. ببینید آقایان! حقیقت قضیّه این است که ما در نظام جمهورى اسلامى داریم با روحیه‌ی مردم و ایمان مردم پیش میرویم و حرکت میکنیم. البتّه استعداد و امکانات ما به‌عنوان یک کشور و یک ملّت، خیلى زیاد است ‌-این همه منابع داریم، این همه استعدادهاى خوب داریم، این همه نیروى انسانى بالا داریم؛ فعلاً هم که بحمدا‌لله‌ تجربه‌ی انقلابىِ کشوردارىِ سطح عالی‌اى در اختیار مسئولین کشور هست- امّا آنچه بالفعل در دست ما و نقداً در اختیار ما است ‌-قبل از آنکه منابع استخراج بشود، قبل از آنکه صنعت ما شکل لازم را پیدا کند، قبل از آنکه توسعه‌ی کشور به‌نحو صحیحى انجام بگیرد- این مردمى هستند که رضایتشان، قبولشان و حمایتشان در همه‌ی آنات، پشت سر مسئولین کشور بوده. و این مردم هم ضمن اینکه ایمانشان خیلى بالا است، امّا در مواردى ممکن است روحیه‌شان به‌خاطر کمبودها، به‌خاطر کسری‌ها، به‌خاطر بعضى از واردات ذهنى که به‌وسیله‌ی دشمن یا حتّى گاهى دوست به ذهن مردم وارد میشود، آسیب‌پذیر هم باشد. درحقیقت آنچه که الان این حصار را نگه داشته، ایمان و روحیه‌ی مردم است.

 ایمان و روحیه را چه کسى براى مردم حفظ میکند؟ به نظر من یکى از مهم‌ترین عوامل حفظ ایمان و روحیه در مردم، همین نمازهاى جمعه و همین خطبه‌هاى جمعه و این حضور معنوى مردم در صحنه‌ی نماز جمعه است و اینکه یک نفر انسان امینى و یک زبان صادقى که مردم او را قبول دارند، هر جمعه می‌آید، از اوضاع کشور براى مردم میگوید، آنها را نصیحت میکند، جهت‌گیرى آنها را تصحیح میکند، به اعتقاد من این یکى از پایه‌هاى اساسى حفظ نظام اجتماعى ما است. آن‌جورى که بنده مشاهده میکنم، در تاریخ هم همین‌جور بوده؛ هم ائمّه‌ی عدل مثل رسول مکرّم اسلام (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) و صدر اوّل، و هم خود خلفاى جور ‌-مثل دوران بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس و امراى آنها در اقطار (۹) بلاد اسلامى؛ [حتّى] آنها که نماز جمعه‌شان، نماز جمعه‌ی حقیقى نبود و دعوت به تقوایشان با عمل غیرپرهیزکارانه‌ی خودشان اثر حقیقى نداشت، امّا درعین‌حال تأثیر میگذاشت- از نماز جمعه براى تحکیم پایه‌هاى حکومت استفاده میکردند. بنده گاهى که خطب جمعه‌اى را که بعضى از این امرا و پادشاهان بنی‌امیّه یا بنی‌عبّاس یا امراى آنها ایراد کردند میبینم، آنهایى که نظامشان نظام باطلى بود، بر مبناى ظلم بود، بر مبناى تبعیض بود، بر مبناى عمل فاسقانه‌ی خود آن امرا بود ‌-مثلاً حجّاج؛ یا یوسف‌بن‌عمر ثقفى، استاندار عراق در آن زمان؛ یا بعضى دیگر- میبینم این حرفها تأثیر زیادى داشته؛ یعنى حسّاسیّت و اهمّیّت این تریبون این‌قدر است.حالا یک دستگاه حقّى که بر مبناى امامت حق و ولایت حق به وجود آمده و حقیقتاً آن کسانى که امروز متصدّى امر امامت جمعه هستند، انسانهاى مؤمن، متّقى، صادق، بی‌طمع، معنوى و روحانى هستند ‌-کسانى که حقیقتاً قصد اقتدار و قدرتمندى ندارند و این را یک مقام و منصب دنیایى نمیدانند؛ و نیست- در یک چنین شرایطى، تأثیرات این تریبون براى حفظ قوام معنوى جامعه و حصار ایمانى جامعه، یکى از آن نقشهاى فوق‌العاده و طراز اوّل است. اگر ما این را نداشتیم، من نمیدانم وضع انقلاب و وضع روحى مردم چگونه بود. این یکى از برکات انقلاب بود و امام به این نکته توجّه داشتند.

 اوایلى که خود من به امامت جمعه‌ی تهران منصوب شده بودم، این سمینار و تشکیلات را اوّلْ‌بار من خدمت حضرت امام پیشنهاد کردم. به ایشان گفتم الان ما در سرتاسر کشور یک تعداد علماى محترم داریم که اینها امام‌جمعه هستند ‌-البتّه آن‌وقت تعداد ائمّه‌ی جمعه این‌قدر نبود- و این یک شبکه‌ی سراسرىِ معنوى براى اداره‌ی معنوى جامعه و حفظ ایمان و حصار ایمانى کشور است؛ اگر شما موافقت بکنید، ما این شبکه را به هم وصل کنیم؛ و گفتم که اگر ‌ان‌شاءالله‌ بتوانیم [یک] شبکه‌ی سراسرى از ائمّه‌ی جمعه درست کنیم، یعنى افراد را به هم وصل بکنیم، بعد میتوانیم بین این مجموعه و ائمّه‌ی جمعه‌ی جهان اسلام، کنگره‌هایى تشکیل بدهیم. ایشان خیلى خوششان آمد و استقبال کردند؛ و ما آمدیم قم و آن سمینار اوّل را ‌-که در کتابخانه‌ی مدرسه‌ی فیضیّه تشکیل شد- تشکیل دادیم و این کار پایه‌گذارى شد که بحمدا‌لله‌ تا امروز هم ادامه دارد. (۱۰) این شبکه‌بندى منصب امامت جمعه و نگاه کردن به این مجموعه به‌عنوان حصار معنوى و ایمانى کشور و ملّت، یک چیز فوق‌العاده مهمّى است؛ بایستى مطلقاً مورد غفلت قرار نگیرد.

 ولى کِى این شبکه، شبکه‌ی حقیقی‌اى خواهد بود و کِى خواهد توانست به‌صورت یک حصار واقعى کار کند؟ درصورتی‌که اوّلاً این اجتماعات به‌صورت مرتّب و منظّم انجام بگیرد. توصیه‌ی مؤکّد بنده این است که سمینارهاى ائمّه‌ی جمعه ‌-چه سمینارهاى سراسرى، چه سمینارهاى استانى، چه سمینارهاى بین‌استانی‌اى که گاهى چند استان در یک منطقه سمینار دارند- مطلقاً وقفه و تعطیل پیدا نکند، به‌صورت منظّم [برگزار شود]؛ من به آقایان محترم اعضاى دبیرخانه هم این توصیه‌ی مؤکّد را کرده‌ام که کوشش بشود، اجتماع ائمّه‌ی جمعه گرد هم، به شکل سمینار واقعى به‌صورت زمان‌بندى شده و مرتّبى انجام بگیرد و یک کار جدّى تلقّى بشود؛ نه به‌صورت یک اجتماعى که حالا بیاییم و بنشینیم و کسى حرفى بزند. سمینار، آن مجمعى است که در آن افراد بیایند، مسائل مربوط به این مجموعه را به‌صورت تحقیقى و بنیانى بیان کنند تا همه نسبت به این مسائلى که مشترک بین این مجموعه‌اى است که در سمینار جمع میشوند، یک دید واحدى پیدا کنند؛ و راه واحدى را اتّخاذ کنند ‌-حالا گاهى از تجربیّاتِ هم استفاده میکنند، گاهى از تحقیقاتِ هم استفاده میکنند- یعنى مجموعه همسان بشود؛ و سطحش بالا برود. یک سمینار حقیقى این دو خاصیّت را باید داشته باشد: اوّلاً مجموعه را همسان کند و سطحشان را به هم نزدیک کند، ثانیاً سطح را در مجموع بالا ببرد؛ یعنى هر سمینارى که تشکیل میشود، ما شاهد این باشیم که قوام و استحکام معنوى امامت جمعه ‌-آن تریبونى که در شهر شما است- بیش از گذشته شده؛ یعنى اثرش را به‌صورت مستقیم روى آن تریبون بگذارد. بعد هم ‌ان‌شاءالله‌ سمینارها را به کنگره‌ی جهانى وصل کنیم؛ الان مدّتى است کنگره‌ی جهانى ائمّه‌ی جمعه ‌-که چیز بسیار لازم و چیز بسیار مفیدى است- تشکیل نشده؛ و ‌ان‌شاءالله‌ باید آقایان ‌-برادران محترم دبیرخانه- همّت کنند و مقدّمات کار را فراهم کنند و تشکیل بشود. و وقت گذاشته بشود؛ یعنى حقیقتاً قبل از اینکه آقایان در تاریخ معیّن به این سمینار تشریف بیاورند، [درباره‌ی] مسائلى که فکر میکنند باید در این سمینار مطرح بشود فکر کنند، یادداشت کنند، روى آن تحقیق کنند، مطالعه کنند؛ بعضى از آقایان ممکن است اهل تتبّع و تحقیق واسعى باشند، در اجتماع آقایان تشریف بیاورند و این مسائل را مطرح کنند تا سطح مجموعه بالا برود. این یک مطلب که شبکه بایستى به وجود بیاید.

 دوّم اینکه باید محتواى خطبه‌ها و آنچه ارائه میشود، به‌صورت روزافزون اعتلاء داشته باشد و سطح آن بالا برود. و البتّه به نظر من این کار کاملاً عملى و میسور است و این از کارهاى جنبى، خیلى مهم‌تر است. یعنى ما اگر چنانچه میخواهیم در نماز جمعه فکر مردم را از لحاظ اسلامى به استدلالهاى لازم آشنا کنیم، یا ذهن آنها را از لحاظ جهت‌گیرى سیاسى توجیه کنیم، یا ایمان مردم را تقویت کنیم، این احتیاج به کار و مطالعه دارد؛ بدون کار و مطالعه که ممکن نیست. حقیقتاً اتّفاق نمی‌افتد که بنده بروم نماز، مگر اینکه قبل از رفتن به نماز، شاید به‌طور متوسّط سه ساعت مطالعه کنم؛ و همیشه هم ناراضی‌ام؛ براى اینکه سه ساعت واقعاً کم است. من به‌خاطر اشتغالات زیادى که همیشه داشته‌ام، قبل از روز جمعه‌اى که میخواهم بروم نماز، فرصت نمیکنم مطالعه کنم؛ روز جمعه از ساعت هشت صبح تا وقتی‌که میرویم نماز، بنده می‌نشینم با عجله و شتاب مطالعه میکنم و احساس میکنم بسیار کم است؛ حقیقتش هم این است که کم است. واقعاً یک خطبه‌ی روز جمعه جا دارد که هفت هشت ساعت مطالعه پشت سر خودش داشته باشد. و اگر ما بتوانیم این را تأمین بکنیم، احساس میکنم یک کلاس عمومىِ سراسرى براى عامّه‌ی مردم خواهیم داشت و این چیزى است که انقلاب را قطعاً پیش خواهد برد.من به این ترتیب خواستم اهمّیّت مسئله‌ی شبکه‌ی سراسرى ائمّه‌ی جمعه را عرض کنم که هم ارتباط و اتّصال آقایان بایستى روزبه‌روز مستحکم‌تر بشود و هم آنچه به مردم داده میشود، روزبه‌روز سطحش بالاتر برود. البتّه بعضى از جاها نمازهاى جمعه ‌-طبق گزارشها- آن شور و استقبال سابق را ندارد؛ ما باید این را تأمین کنیم. مردم به نماز جمعه، به امام‌جمعه، به یاد گرفتن، به فهمیدن از مسائل سیاسى عالم علاقه‌مندند. هر کسى بنشیند یک قدرى از اخبار و تحلیل‌ها و حرفهاى تازه‌ی دنیا و حرفهاى تازه‌ی کشور، براى مردم [حرف] بزند، مردم با شوق و علاقه دُور او جمع میشوند، به حرف او گوش میدهند؛ خب، اگر این در نماز جمعه باشد، بلاشک جاذبه پیدا خواهد کرد. باید با جاذبه‌هاى گوناگونى نماز جمعه را حقیقتاً مورد توجّه مردم قرار داد تا مردم بیایند و اهمّیّت آن را درک بکنند. این هم این مسئله.

 البتّه من توصیه‌هایى را خطاب به آقایان دارم ‌-همان مطالبى را که حضرت آیت‌ا‌لله‌ مشکینى فرمودند- و آنچه من عرض میکنم به معناى این نیست که حرف تازه‌اى است و شما آن را نمیدانید؛ نه، حرفهایى است که همه میدانند، بارها هم گفته شده. بعضى از آنها مخصوصاً مورد تأکید امام بزرگوار و عزیزمان بود که مکرّر بیان میکردند و عمده‌ی آنها را یا همه‌ی آنها را ایشان (۱۱) فرمودند، که دیگر لازم نیست من تکرار کنم. من فقط دو سه نکته را مورد تأکید قرار میدهم:یکى، این حالت پدرانه برخورد کردنِ آقایان در شهرها و در مراکز نماز جمعه [است]؛ این واقعاً مهم است. یکى از خطرهایى که انقلاب را تهدید میکند ‌-که ‌ان‌شاءالله‌ اگر یادم نرود دو سه جمله‌اى عرض میکنم- همین است که مردم دچار دودستگى بشوند و جناح‌بندى و صف‌بندى و خط و خطوط بر مردم حاکم بشود. اگر امام‌جمعه به زبان بگوید که من به جایى وابسته نیستم، جناحى را تقویت نمیکنم، حتّى در نماز جمعه این را تأکید هم بکند، امّا در واقع این‌جور نباشد، مردم میفهمند. این‌جور نیست که ما که در تریبون نماز جمعه هستیم، به مردم بگوییم ما به هیچ طرف وابستگى نداریم، با کسى کارى نداریم، از کاندیدایى ‌-کاندیداى مجلس- حمایت نمیکنیم، ما پدر همه هستیم، امّا در کنار حرفهایمان، با تعبیراتمان، با گوشه‌کنایه‌هایمان، با بعضى از کارهاى جنبى ‌-که افتد و دانى- (۱۲) برخلاف این گفته و ادّعا عمل کنیم! مردم زود میفهمند. این اشتباه است که ما خیال کنیم که مردم به زبانْ فریب میخورند و خیال میکنند ما به یک طرفْ گرایش خاصّى، به یک جناحْ تمایل خاصّى یا تقویت خاصّى نداریم؛ نه، مردم این را حس میکنند و اختلاف بین قول و عمل امام‌جمعه اثر معکوس هم خواهد بخشید. من عرض میکنم واقعاً باید آقایان ائمّه‌ی جمعه، پدرانه برخورد کنند.

 البتّه امکان ندارد که انسان بتواند در دل، با دو آدم یا با دو جریانى که از لحاظ فکرى یا سیاسى یا سلیقه‌اى در مقابل هم قرار دارند، یکسان برخورد کند؛ این طبیعى است. بالاخره شما یکى از این دو نظر را قبول دارید، یکى را قبول ندارید. به همان اندازه، نسبت به آن که با شما همفکر است، گرایش قلبى بیشترى دارید ‌-با این نمیشود کارى کرد؛ اشکالى هم ندارد- امّا این در عمل و در اظهارات و در برخورد، واقعاً بایستى اثر نگذارد، تا نماینده‌اى که می‌آید مجلس، احساس رقابت با امام‌جمعه نکند؛ مسئولى که در آنجا گذاشته شده ‌-که ممکن است وابسته‌ی به یک جناحى باشد- احساس مخالفت و مقابله‌ی با امام‌جمعه نکند؛ امام‌جمعه با همه گرم و مهربان و صمیمى برخورد کند. البتّه کار مشکلى است؛ باید تمرین کنید و تلاش بشود که ‌ان‌شاءالله‌ این کار انجام بگیرد. این یک نکته است که به نظر من خیلى مهم می‌آید.

 نکته‌ی دوّم، همین موضوعى [است] که فرمودند: با مردم بودن و ساده بودن و مانند اینها، که البتّه شما [این‌جور] هستید؛ اینها چیزى نیست که من بخواهم زیادى روى این قضیّه تکیه بکنم. ‌الحمدلله‌ آقایان غالباً از لحاظ زندگى متوسّطند ‌-البتّه با یک عرضِ نسبتاً عریضى در کیفیّت‌ها، امّا به‌هرحال همه در آن مجموعه‌ی متوسّط قرار میگیرد- و یک چیز فوق‌العاده‌اى نیست. منتها برخى از این حفاظتهاى زیادى ‌-که بنده در بعضى از شهرستان‌ها که مسافرت کردم، مشاهده کردم- به اعتقاد ما، هم غیرضرورى است، هم امام‌جمعه را از مردم دور میکند؛ در یک جاهایى اصلاً حفاظت، هیچ لازم نیست. واقعاً اعتقاد من این است که در بعضى از جاها اصلاً لزومى ندارد امام‌جمعه حتماً به‌صورت یک آدمى که مورد تهدید و مورد خطر است وانمود بشود و محافظینى براى او گذاشته بشوند. نمیگویم اگر خطرِ واقعى هست، آن خطر دفع نشود؛ معلوم است که حفظ جان عزیزِ آقایان واجب است؛ امّا عرض میکنم مبالغه نشود؛ واقع‌بینى بشود. این‌جور نباشد که اگر حقیقتاً احتمالى یا نیست یا به ‌قدر معقول و مورد اعتنا نیست، ما باز همان ترتیب اثر را بدهیم که گویى انسان یقین دارد که خطر هست. اگر هم واقعاً لازم است حفاظت انجام بگیرد، در آن حدّاقلّ لازم. واقعاً به اندازه‌اى که ناچاریم و اضطرار و ضرورت است ‌-تُقَدَّر بِقَدَرِها- (۱۳) با قضیّه برخورد بشود؛ به ‌قدر ضرورت و نه بیشتر.کمااینکه در تأمین امکانات امام‌جمعه، اعتقاد شخصى بنده این است که امام‌جمعه به مردم باید متّکى باشد؛ [یعنى همان] رابطه‌ی آخوندىِ سنّتى خودمان با مردم. این بهتر از این است که امام‌جمعه به مرکز متّکى باشد که از مرکز براى امام‌جمعه خانه بسازند، از مرکز براى امام‌جمعه ماشین تهیّه کنند. خب، [اگر] یک وقتى احتیاج و ضرورت هست، یقیناً بایستى این کارها و این پشتیبانی‌ها انجام بگیرد ‌-شکّى نیست- امّا روال عمومى و طبیعى باید همین باشد که امام‌جمعه مثل یک روحانى معمولى [باشد]. البتّه در بین برادران اهل سنّت، نوع رابطه‌ی مالى آنها با مردم و پشتیبانی‌هاى مالى از آنها، جور دیگرى است؛ ماها که در بین مردم زندگى میکنیم، ارتباط مالى و ارتباط معیشتى ما با مردم، یک چیز بسیار خوبى است. بنده بارها این را به دوستان [گفته‌ام] آن‌وقتى که بنده مشهد بودم و مراجعات وجوه مردم یا پولهاى مردم را داشتم، عقیده‌ام همین بود، حالا هم اعتقادم همین است. آن کسى که می‌آید پولش را و وجوهاتش را به ما که روحانى محل هستیم میدهد، درحقیقت دلش را هم به ما میدهد؛ محبّت خودش را هم به ما میدهد. مردم وقتى روحانى را پشتیبانى مالى میکنند، یک احساس پیوندى میکنند. بعضى خیال میکنند این چیز بدى است که مردم بیایند به روحانیّون پول بدهند و پشتیبانى مالى بکنند؛ نه، من عقیده‌ام بعکس است. من معتقدم این یکى از بابرکت‌ترین و بهترین شکلها است که مردم خودشان روحانى را پشتیبانى مالى بکنند. در مورد ائمّه‌ی جمعه هم عقیده‌ی بنده همین است، که طبعاً همان حالت ساده‌زیستى و رعایت نظرات مردم، یک مقدارى هم بیشتر تأمین میشود. و نکته‌ی سوّم هم بالا بردن محتواها.

 البتّه در ارتباطات و کارهایى که ائمّه‌ی جمعه با بنده دارند ‌-مثل گذشته که گاهى بعضى از آقایان مراجعاتى داشتند- من از جناب آقاى رسولى (۱۴) خواهش کردم که اگر چنانچه آقایان ائمّه‌ی جمعه با من کارى داشته باشند، رابطه‌اى بخواهند بگیرند، مسئله‌اى بخواهند پیشنهاد کنند، ایشان قبول زحمت بکنند ‌-که ما در خدمت ایشان هستیم و در این مجموعه با ما همکار هستند- و این هم یکى از زحماتى است که ما بر دوش ایشان گذاشته‌ایم. در این زمینه هم اگر آقایان یک وقتى با من کارى داشته باشند، پیشنهادى داشته باشند میتوانند به ایشان مراجعه کنند. البتّه برادران دبیرخانه به کار خودشان ادامه میدهند و همان مسئولیّتها و وظایفى که دبیرخانه داشته، باز هم از آقایان محترم اعضاى دبیرخانه‌ی مرکزى ‌-که در قم است- خواهش کردیم که همان مسئولیّتها را انجام بدهند.

 و من آن کلمه‌ی آخر را عرض بکنم؛ صحبت یک قدرى طولانى شد. من عقیده‌ام این است: دشمن امیدوار است که از طریق دودستگى و اختلاف، نفوذ کند؛ و این بسیار کار ظریف و دقیقى است که دشمن روى آن سرمایه‌گذارى میکند. این‌جور نیست که ما بگوییم دشمن میخواهد تفرقه‌افکنى کند، ما هم مشتها را گره کنیم شعار بدهیم که نمیگذاریم؛ نه، دشمن یک روشها و مکانیسم‌هاى بسیار حساب‌شده و دقیقى را براى این کار دارد؛ لذا ما باید هوشیار باشیم. آنجایى که حرفى را از کسى پیش ما می‌آورند، آنجایى که شایعه‌اى را علیه کسى ‌-مقامى، مدیرى، مسئولى- درست میکنند، آنجایى که به شکل وظیفه‌ی شرعى در ذهن کسى مجسّم میکنند که باید این حرف را بزنى و باید این موضع را بگیرى و این وظیفه‌ی شرعى است، در همه‌ی این موارد، اوّلْ‌چیزى که به ذهن می‌آید باید این باشد که نکند همین، آن چیزى است که دشمن برنامه‌ریزى کرده تا به‌وسیله‌ی آن اختلاف ایجاد کند. حفظ وحدت را اصل قرار بدهیم. اگر یک تکلیف شرعی‌اى هم پیدا کردیم و احساس کردیم که اگر بخواهیم به این تکلیف شرعى عمل بکنیم، ممکن است یک مقدار تشنّج به وجود بیاید و این وحدت از بین برود، قطعاً به‌عنوان ثانوى، (۱۶) انجام آنچه ما تصوّر کردیم تکلیف شرعى است حرام خواهد بود و حفظ وحدت واجب خواهد بود. اهمّیّت مسئله را من میخواهم عرض بکنم که تا به چه حد است.حقیقتاً دشمن، امروز به ایجاد اختلاف و شکاف و گله‌مندى ایجاد کردن و حرف ایجاد کردن از این راه‌ها ‌-چرا فلان‌جور نگفتند، چرا فلان‌جور نکردند، چرا فلان اقدام را انجام ندادند- درصدد ایجاد دودستگى و اختلاف است؛ هم در سطوح بالا [و هم سایر جاها]. که خوشبختانه در سطوح بالا ملاحظه کردید و دیدید که مسئولین کشور و برادران خوب و نازنین و ارزشمند ما از بعد از رحلت حضرت امام تا امروز خیلى هوشمندانه، خیلى قوى، خیلى خوب، با قضایا برخورد کردند؛ همه‌ی آن کسانى و مراکزى که دشمن فکر میکرد روى آنها بتواند سرمایه‌گذارى کند ‌-که از تبلیغات دشمن میشد فهمید- در مقابله‌ی با توطئه‌ی دشمنْ قوى و صادقانه و مخلصانه برخورد کردند؛ از بیت شریف حضرت امام و بازماندگان ایشان و فرزند ارجمند و عزیز ایشان؛ تا مسئولین کشور؛ تا شخصیّت‌هاى روحانى و آن کسانى که درجه‌ی اوّل و طراز اوّلِ چهره‌هاى جامعه‌ی ما را تشکیل میدهند؛ در ردیفهاى بعدى، مدیران گوناگون کشور [هم] همین‌جور، خیلى خوب، قوى، قاطع، هوشمندانه، مخلصانه، مؤمنانه با همه‌ی قضایا برخورد کردند و دشمن را حقیقتاً دچار حیرت کردند؛ عامّه‌ی مردم هم که واقعاً در صفا و اخلاصشان هیچوقت شک و تردیدى نبوده. همین هوشمندى و توجّه به کید دشمن و توطئه‌ی دشمن بایستى دائماً مورد توجّه باشد. وقتى دشمن میخواهد اختلاف ایجاد کند، نمی‌آید بگوید من میخواهم اختلاف ایجاد کنم! می‌آید یک حرفى را براى ذهن [یک] شخص مطرح میکند، که آدم فکر میکند بله، این واقعاً منطقى است؛ پس باید عکس‌العمل نشان داد، پس بایست یک چیزى گفت، پس باید یک اعتراضى کرد. همین جا است که هوشمندى لازم است.

 من فراموش نمیکنم روزى را که امام در بستر بیمارى بودند. سال ۶۵ ‌-ایّام بهار- بود، ایشان دچار یک ناراحتى قلبى شدند؛ ده پانزده روز تقریباً مریض بودند؛ بنده تهران نبودم، خارج از تهران بودم. آقازاده‌ی محترم ایشان ‌-آقاى حاج احمد آقا (حفظه ا‌لله‌ و سلّمه و ایّده)- به من در آن محلّى که بودم تلفن کردند که شما سریع بیایید اینجا. من فهمیدم که براى امام مسئله‌اى رخ داده. تا تهران چند ساعت راه بود؛ آناً حرکت کردم، خودم را رساندم. برادر عزیزمان جناب آقاى هاشمى هم جبهه بودند، تهران نبودند؛ هیچ کس دیگر هم از این قضیّه مطّلع نبود. خیلى روزهاى نگران[کننده] و سختى را گذراندیم. در آن برهه ماجراها و نکته‌هاى جالبى هست که نمیخواهم جلسه را به آنها مشغول کنم؛ این نکته را میخواهم عرض بکنم. من رفتم خدمت امام؛ وقتی‌که من رسیدم ‌-من اوّلین کسى از مسئولین کشور بودم که شاید حدود ده ساعت، دوازده ساعتى از بُروز حادثه بر ایشان گذشته بود که بالاسر ایشان رسیدم- هنوز هیچ کس دیگر با ایشان ملاقات نکرده بود. وقتى دم تخت ایشان رسیدم، منقلب و ناراحت شدم، نتوانستم خودم را نگه دارم، بنا کردم گریه کردن. ایشان تلطّف کردند، با محبّت نگاه کردند و بعد چند جمله گفتند. من آن جملات را که کوتاه بود به ذهنم سپردم، آمدم بیرون، نشستم، بنا کردم نوشتن ‌-برادر عزیزمان آقاى صانعى (۱۶) هم داخل اتاق بودند؛ از ایشان هم کمک گرفتم که امام چه گفتند؛ یکى دو جمله را هم ایشان یادشان بود- و عین آن نوشته‌ی [از سخنان] امام را نگه داشتم. در آن لحظه‌اى که امام ناراحتى قلبى پیدا کرده بودند و ماها بشدّت نگران بودیم، طبعاً خود ایشان هم انتظار و آمادگى داشتند که یک وقت حادثه‌اى رخ بدهد، قاعدتاً مهم‌ترین حرفى که به ذهن ایشان بود، آنجا باید میگفتند؛ یعنى لحظه حسّاس، بنده هم مسئول. جملاتى که ایشان گفتند ‌-که من دو سه جمله یادداشت کردم- شاید این کلمه [بود]، گفتند قوى باشید، به خدا متّکى باشید، «اشدّاء على الکفّار» و «رحماء بینکم» باشید. (۱۷) به نظر من همین وصیّت سى صفحه‌اى امام هم میتواند در همین چند جمله ‌-که آنجا فرمودند- خلاصه بشود: قوى باشید، احساس ضعف نکنید، به خدا متّکى باشید، «اشدّاء على الکفّار» و «رحماء بینکم» باشید، اگر با هم باشید هیچ کس نمیتواند به شما آسیب برساند.

 من احساس میکنم امام واقعاً حکیم بود؛ همان معناى حکمت؛ همان «صیرورة الانسان عالماً عقلیّاً مضاهیّاً للعالم الحسّى»، (۱۸) مصداق کاملش آن مرد ملکوتى و الهى بود؛ آدم احساس میکرد که تمام حقایق عالم، منعکس در روح او است؛ یک چیزهایى را به وضوح و روشنى ‌-نه با استدلال و با ترتیب مقدّمات معمولى؛ نه، با همان نورانیّت نفسانى خودش، با حکمت خودش- خوب میفهمید که آدم بایستى زحمت میکشید و به قول معروف، عصازنان و کورکورانه خودش را میرساند به آنجایى که ایشان با یک نگاه ربّانى و نورانى به آن رسیده بود و فهمیده بود. واقعاً ایشان یک حکیم الهى بود. این مرد حکیم الهىِ مجرّبِ دلسوزى که چند سال هم این جامعه را اداره کرده بود ‌-آن روز هفت سال، هشت سال- مهم‌ترین مسئله را همین چند کلمه میدانست که یکی‌اش «رحماء بینکم» است. باز هم من وصیّت حقیقى امام را این میدانم. بر سلایق باید پا گذاشت؛ آنجایى که موجب جدا شدن از دیگران است، چه برسد به اهواء (۱۹) و هوسها و انگیزه‌هاى مادّى که حالش معلوم است. این یک.

 و دوّم، نفوذ عناصر ناباب دشمن در مراکز حسّاس؛ که البتّه این را در درجه‌ی اوّل، خود بنده بایستى به آن متوجّه باشم؛ امّا مخصوص من و امثال من هم نیست. مرکز حسّاس، همه جا هست؛ از جمله آنجایى که شما تشریف دارید؛ یعنى مرکز امامت جمعه که خیلى بایستى در انتخاب افرادى که آنجا هستند توجّه و ملاحظه داشت که خدای‌نکرده دشمن از آن طریق ضربه‌اى وارد نکند، ضربه‌ی معنوى که از ضربات مادّى بمراتب سخت‌تر و بالاتر است.بنده به عرایضم خاتمه میدهم و معذرت میخواهم از اینکه طولانى شد و مجدّداً تشکّر میکنم از اینکه آقایان تشریف آوردید، اظهار لطف کردید، روز اوّل این سمینار را اختصاص به این دیدار دادید. امیدوارم که سمینار براى همه مفید باشد. ظاهراً صحبت این هست که از همین جا کمیسیون‌هاى سمینار (۲۰) شروع بشود و آقایان جدّاً در این کمیسیون‌ها بحث کنند، مسائلى را که فکر میکنند باید به‌وسیله‌ی شبکه‌ی عظیم امامت جمعه در ذهنیّت و فضاى جامعه منتشر بشود ‌-اشکالات را، راه‌علاج‌ها را، پیشنهادها را- مشخّص بکنند تا ‌ان‌شاءالله‌ روز پایانى سمینار یک محصول محسوسى از این اجتماع بزرگ به دست بیاید.

 و باز هم مجدّداً عرض میکنم: دبیرخانه‌ها فعّال باشند، سمینارهاى استانى را و بین استانى را اهمّیّت بدهند، و ‌ان‌شاءالله‌ این سمینار سراسرى هم به همّت برادران عزیز دبیرخانه بایستى یک شکل منظّمى بگیرد. من واقعاً احساس میکنم که سالى یک بار، براى این اجتماع کم باشد؛ دیگر بسته به این است که برنامه‌ریزی‌هاى آقایان چه‌جورى جواب بدهد و وقت شما آقایان چه‌جورى اقتضا بکند. ما احتیاج به این داریم که اجتماعْ بیشتر باشد و بخصوص قبل از هر اجتماعى، روى مسائلى که میخواهد بحث بشود، مطالعه بشود، تدبّر بشود تا ما را به پیش ببرد. ‌ان‌شاءالله‌ که آقایان موفّق و مؤیّد باشید.

 والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
 

۱) این دیدار به‌مناسبت ارتحال حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) و انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رهبرى انقلاب اسلامى، و همچنین هم‌زمان با پنجمین گردهمایى سراسرى ائمّه‌ى جمعه‌ى کشور برگزار شد. در ابتداى این دیدار، آیت‌الله‌ على مشکینى (امام‌جمعه‌ى قم) مطالبی بیان کرد.
۲) کامل‌تر
۳) امام‌جمعه‌ى قم در سخنان خود، ائمّه‌ى جمعه را به مبارزه با نفْس، بى‌اعتنائى به دنیا و ساده زیستن توصیه کرده بود.
۴) تعیین‌کننده‌ى سرنوشت، تقدیرکننده
۵) سوره‌ى اعراف، بخشى از آیه‌ی ۱۴۵؛ «... آن را به جد و جهد بگیر ...»
۶) بپذیرم
۷) پذیرش، همراهى
۸) نهج‌البلاغه، نامه‌ى ۶۲؛ «هر که خود به خواب رود، دشمنش به خواب نرفته است.»
۹) کرانه‌ها، سرزمین‌ها
۱۰) «سمینار ائمّه‌ى جمعه‌ى مراکز استانها» روزهاى بیستم و بیست‌ویکم مهر ماه سال ۱۳۶۱ در شهر قم برگزار شد. در قطعنامه‌ى پایانى این سمینار، امام‌جمعه‌ى تهران و حضرات آیات مشکینى (امام‌جمعه‌ى قم)، طاهرى (امام‌جمعه‌ى اصفهان)، خاتمى (امام‌جمعه‌ى یزد) و ملکوتى (امام‌جمعه‌ى تبریز) به‌عنوان اعضاى «شوراى مرکزى ائمّه‌ى جمعه‌ى کشور» انتخاب شدند.
۱۱) امام‌جمعه‌ى قم
۱۲) اشاره به عبارتى از گلستان سعدى: «چنان که افتد و دانى»
۱۳) قاعده‌ى «الضَّرورات تَتَقَدَّرُ بِقَدَرِها» از قواعد فقهى است و عبارت است از جواز ارتکاب آنچه ممنوع است به اندازه‌اى که ضرورت اقتضا میکند، نه بیشتر.
۱۴) مسئول شوراى سیاست‌گذارى ائمّه‌ى جمعه
۱۵) حکم واقعى یک فعل در حالت ابتلا به حرج، ضرر و مانند آن یا لازم آمدن آن.
۱۶) حجّت‌الاسلام والمسلمین حسن صانعى (عضو دفتر حضرت امام خمینى)
۱۷) بر کافران، سخت‌گیر و با همدیگر مهربان باشید؛ (برگرفته از قرآن کریم؛ سوره‌ى فتح، آیه‌ی ۲۹)
۱۸) تبدیل شدن انسان به جهانى عقلانى مشابه با جهان هستى
۱۹) امیال، آرزوها
۲۰) این کمیسیون‌ها عبارت بودند از: کمیسیون انتخابات ریاست جمهورى، کمیسیون شوراى بازنگرى قانون اساسى، کمیسیون بررسى مشکلات برادران اهل سنّت، کمیسیون بررسى راه‌هاى عملى تحقّق وصیّت‌نامه‌ى حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف)، کمیسیون بررسى مشکلات ائمّه‌ى جمعه.
 

پیوندهای مرتبط:

ارسال پیوند با پیامک
بالای صفحه

دفتر حفط و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای