«اینکه ما تصور کنیم با فلان تصمیم، با فلان تدبیر و اقدام، موجب شدیم که دشمنی به طرف ما جلب شود، این غلط است؛ این درست نیست. ملت ایران به خاطر جایگاه مستقل خودش، به خاطر تسلیم نشدن در مقابل نظام سلطهی بینالمللی، مورد این تهاجمهاست.» (حضرت آیتالله خامنهای، ۹۱/۷/۱۲)
سالهای سال واقعگرایی به عنوان جریان اصلی نظریهپردازی و سیاستگذاری در عرصهی روابط بینالملل، کنشهای بازیگران را بر اساس مفهوم «منافع» تحلیل کرده است. بر این اساس، هر واحد سیاسی بر پایهی منافع ملی خود که از مرزهای جغرافیایی هر کشور به کشور دیگر متفاوت بوده، در تعامل با دیگر بازیگران عرصهی روابط بینالملل، کوشیده تا همسویی آنها را با منویات خویش رقم بزند یا اینکه دست کم از اصطکاک منافع که سبب تنش در روابط میشده، بکاهد. در مواردی که تنش و چالش میان دو یا چند بازیگر بالا گرفته و درگیری و جنگی رخ داده، این کارزار را بر پایهی تعارض شدید منافع و ناتوانی در فرونشاندن لبههای تیز آن تحلیل کردهاند.
از آنجا که عرصهی روابط بینالملل حوزهای عینی است و دست کم وجوه بیرونی کنش بازیگران بهزودی در آن آشکار میگردد، در طول سالها این چهارچوب تحلیلی، ناکارآمدی خود را نشان داده است. از مهمترین رویکردهای رقیب و منتقد در برابر جریان اصلی، رویکردی است که در ایران با نام «سازهانگاری» یا «برساختهگرایی» شناخته میشود. سازهانگاران متأثر از یافتههای برساختهگرایی در علوم اجتماعی، برای یافتن راهی در میانهی آرمانگرایی و واقعگرایی در نظریههای روابط بینالملل، میکوشیدند تا وجوه نرم و پنهان (غیر مادی و غیر محسوس) کنش بازیگران و بنیادهای رفتاری آنان در روابط خویش را بیشتر بکاوند. بر پایهی پژوهشها و یافتههای سازهانگارانه، الگویی پدید آمد که منافع هر بازیگر را در پرتو «هویت» آن و «نقش»ی که برای خویش تعریف میکرد، ترسیم مینمود. بنابراین مفهوم منافع ملی نیز که در این الگو جای داشت، با ارجاع به هویت و نقش بازیگر فهمیده میشود. هویت بازیگران هم به نوبهی خود بهواسطهی ارزشها و هنجارهای بینالأذهانی مشترک داخلی و بینالمللی شکل میگیرد.
اگر این چهارچوب مفهومی را برای تحلیل کنشهای بازیگران در عرصهی روابط بینالملل به کار بگیریم، وجوه تازه و نایافتهای از رفتار آنها آشکار میگردد. روابط بینالملل عرصهی تعقیب منافع است اما با ارجاع منافع به لایههای دیگری همچون هنجارها، هویتها و نقشها میتوان دلیل رفتارهای گوناگون بازیگران را دریافت. برای نمونه چرا دو بازیگر با منافع نزدیک گاهی با هم به رقابت و نزاع برمیخیزند و نیز گاهی میان دو بازیگر با منافع دور از هم، شاهد همکاری و ائتلاف هستیم؟ اجازه بدهید برای روشنتر شدن بحث، نمونهای را بررسی کنیم.
اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحدهی آمریکا در دورانی چهل ساله پس از جنگ جهانی دوم، در وضعیتی به سر بردند که «جنگ سرد» نام گرفت. در این دوران مجموعهای از رقابتها و نزاعهای فکری، رسانهای، نظامی، اقتصادی و سیاسی میان این دو بازیگر وجود داشت، اما باید دید سطح منازعهی میان این دو بازیگر در چه اندازهای بود؟ از سویی به نظر میرسد هر دوی این بازیگران بر پایهی هنجارهای اومانیستی برآمده از فلسفههای عصر روشنگری که در چهارچوب دو ایدئولوژی لیبرالیستی و مارکسیستی بستهبندی شده بود، هویتی را برای خود تعریف کرده بودند. از سوی دیگر چنین مینماید که هر دوی آنها نقش قدرت فائقهی جهانی و بینالمللی را برای خویش ترسیم نموده، در این راستا به جذب دیگر بازیگران این عرصه پرداخته و دو بلوک قدرت شرق و غرب را شکل داده بودند.
اگرچه این منازعهی پرهزینه سرانجام به فروپاشی نظام کمونیستی شوروی در برابر دنیای سرمایهداری به رهبری آمریکا انجامید، اما هنجارها و نقش بازیگر پیروز، چندان نشانی از تمایز بنیادین نسبت به هنجارها و نقش بازیگر شکستخورده نداشت. برقراری خط تماس از میانهی دورهی جنگ سرد بین سران آمریکا و شوروی نشان داد که سطح تعارض میان آنها هر اندازه که باشد، روابط میان دو ابرقدرت با ارجاع به برخی نقاط مشترک قابل مذاکره است. اشتراک این دو بازیگر در هنجارها و نقشها، خودبهخود مؤید «همسویی هویتی» نیز بود. این در حالی است که منافع دو بازیگر در تمام این دورهی چهلساله در برابر هم قرار میگرفت. در واقع تداخل نقشهای آنها عرصهای گسترده از رقابت و منازعه در منافع را سبب میشد و هیچیک مایل نبودند چنین میدانی را با شکست ترک نمایند.
رفتارهای ایالات متحدهی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی نیز چه بهطور مستقیم در برابر یکدیگر و چه غیر مستقیم و در برابر دیگر بازیگران عرصهی روابط بینالملل، نشانگر همین تضاد منافع و رفتارهای منازعهآمیز بود. سرانجام نیز این صفبندی با توانایی سیاسی-رسانهای بلوک غرب در استیلای منویات خود به عنوان بازیگری که میتواند نقش تنها قطب قدرت جهانی را ایفا نماید، پایان گرفت. از آن پس ایالات متحدهی آمریکا فرصت یافت تا جایگاه خود را در نظر و عمل به عنوان قدرت هژمونیک و کدخدای دهکدهی جهانی در مرکز عرصهی روابط بینالملل تعریف نموده و جایابی دیگر بازیگران را در مدارهای بعدی حلقات قدرت پیرامون خود دنبال کند.
امروز بیش از دو دهه از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میگذرد و ایالات متحدهی آمریکا با قدرت نونهادی در برابر خود مواجه شده است. هرچه از روزهای فراغت ایالات متحده از رقابت با حریف قدیمیاش، یعنی شوروی میگذرد، وجوه عمیقتری از منازعهی جدید میان این نظام و جمهوری اسلامی ایران با شدت بیشتر رخ مینماید.
امروز بیش از دو دهه از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی (و در پی آن نظم جهانی دوقطبی) میگذرد و ایالات متحدهی آمریکا آشکارا با قدرت نونهادی در برابر خود مواجه شده است. این بازیگر تازهنفس همزمان با آخرین سالهای منازعهی بلوک غرب و بلوک شرق از متن یک انقلاب اسلامی در ایران برآمد و از همان ابتدا شعار «نه شرقی نه غربی» را به عنوان پیشانینوشت سیاست خارجی خویش در روابط بینالملل سرداد. هرچه از روزهای فراغت ایالات متحده از رقابت با حریف قدیمیاش، یعنی شوروی میگذرد، وجوه عمیقتری از منازعهی جدید میان این نظام و جمهوری اسلامی ایران با شدت بیشتر رخ مینماید. با گذشت سی و چند سال از پیروزی انقلاب اسلامی و گذشت سه دهه از استواری نظام جمهوری اسلامی ایران در محیطی که آکنده از تهدیدها و تحریمها علیه آن است و در عین حال مقاومت سیاسی-اقتصادی متکی به توان درونزا در کنار گسترش گفتمان آن در جهان اسلام و قدرتیابی موج بیداری اسلامی در منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا، مرزهای میدان نوین تضاد منافع آمریکا و رقیب تازهنفس آن آشکارتر شده است.
ترسیم و تحلیل وضعیت کنونی رقابت در عرصهی روابط بینالملل میان ایالات متحدهی آمریکا و جمهوری اسلامی ایران بر اساس نظریهی سازهانگاری یا برساختهگرایی در اینجا نیز لایههای زیرین و ابعاد مخفی این منازعه را روشن خواهد نمود. بر خلاف الگوی رقابت دوقطبی پیشین میان بلوک غرب با بلوک شرق، یکی از بازیگران -یعنی ایران- هنجارهای خود را با ارجاع به آموزههای برآمده از متن ارزشهای دینی با قرائت شیعی معرفی میکند و نقش خود را بدون آنکه بر سر آن هیاهویی برپا کند، أمّالقُرا و مرکز و رهبر جهان اسلام ترسیم مینماید؛ اگرچه در این عرصه بیرقیب نیست. همچنین جمهوری اسلامی ایران نیمنگاهی نیز به تغییر معادلات جهانی در سطح سیاست بینالملل و منطق حاکم بر روابط بینالملل دارد.
بنابراین در اینجا اشتراکی میان هنجارهای هویتساز دو بازیگر دیده نمیشود و از نظر نقش نیز دو بازیگر در دو سطح مختلف ایفای نقش میکنند. اگرچه ایالات متحده از نظر ژئواستراتژیک در منطقهی عملیاتی سیاست خارجی جمهوری اسلامی منافع خود را بهشدت در خطر میبیند و به همین دلیل در آن حضور نظامی مستقیم دارد. همچنین توانایی گفتمان انقلاب اسلامی در به چالش کشیدن منطق حاکم بر سیاست بینالملل را دریافته است. در بازهی زمانی کنونی، بازتاب این احساس خطر جدی در رفتارهای سیاست خارجی ایالات متحده در قالب فشارهای تبلیغاتی-دیپلماتیک و تحریم اقتصادی رخ نموده است. به عبارت دیگر رفتارهای دشمنانهی آمریکا در برابر پیشرفتهای ایران اسلامی، پرده از تعارض هنجارها، هویتها و نقشها و به دنبال آن منافع دو بازیگر برمیدارد.
قرینهای دیگر برای عمق تعارضات میان ایران و آمریکا تا سطوح هنجاری و هویتی به سخنان رهبر انقلاب دربارهی امکان و شرایط مذاکرهی ایران با ایالات متحده بازمیگردد. آیتالله خامنهای در برابر شعار تغییر در سیاست خارجی و روابط دیپلماتیک رئیسجمهور کنونی آمریکا، در سخنان آغاز سال ۱۳۸۸ در حرم رضوی اظهار داشتند که با وجود ضرورت تغییر حقیقی در عمل دولت این کشور، هیچگونه تغییری حتی در سطح ادبیات هم در این باره دیده نمیشود. ایشان در دیدار با کارگزاران نظام در ۲۷ مرداد ۱۳۸۹ نیز به تشریح سطح منازعهی ایران و آمریکا پرداختهاند:
«نگاه ایالات متحدهی آمریکا به نظام اسلامی، نگاه نفی موجودیت است؛ این را در طول سالها کاملاً فهمیدیم. البته خودشان میگویند نهخیر، تغییر رفتار. تغییر رفتاری که آنها میگویند، اگرچه همیشه هم روی آن پافشاری ندارند، معنایش نفی هویت است. یعنی آن رفتارهای اصلیای که شاخص اسلامی بودن است، باید تغییر پیدا کند. ما هم نگاهمان به آمریکا، نفی موجودیت استکباری آمریکاست والّا رژیم آمریکا و دولت آمریکا یک کشوری است مثل بقیهی دولتها. استکباری بودن آمریکا، سلطهی جهانی بودن، ابرقدرتی آمریکا، از نظر ما مردود است؛ ما قبول نداریم.»
این تعارض بنیادین هویتی در حالی روزبهروز بیشتر آشکار میشود که جمهوری اسلامی ایران با پیشرفتهای خودبنیاد علمی و مقاومت در برابر تحریمهای خارجی، همچنان بر حق خود در استفادهی صلحآمیز از انرژی هستهای پافشاری میکند. این پایداری از سوی مقامات و تصمیمسازان ایالات متحده به عنوان نمادی از ارتقای سطح و میزان قدرت بازیگری ایران در منطقه و جهان تفسیر میشود و از همین رو است که با وجود عدم اثبات هیچگونه تخلفی از مسیر استفادهی صلحآمیز در تحقیقات نهادهای مسئول بینالمللی، جمهوری اسلامی مورد بیسابقهترین تهدیدهای نظامی و تحریمهای اقتصادی قرار گرفته است.
در چنین شرایطی، اگرچه ممکن است برخی رفتارهای نسنجیده یا گفتارهای برانگیزانندهی لحظهای بر عصبانیت و هیجان بیفزاید، اما سطح منازعه و عمق آن به گونه و به اندازهای نیست که بتوان آن را بر اصل منازعه چندان مؤثر دانست. در چنین شرایطی نهتنها باید با تحلیلهای واقعبینانه، سطح و عمق منازعه را بازخوانی و یادآوری نمود، باید هوشیارانه از رفتارهای مبتنی بر عصبانیت و هیجان رقیبان و دشمنان در راستای پیشبرد منافع خویش بیشترین بهره را برد؛ نکتهای که رهبر انقلاب در همین مهر ماه و در
دیدار با نخبگان جوان کشور به آن اشاره فرمودهاند.