26 مرداد ماه، سالروز صدور پیام تبریک ولیامر مسلمین به دبیرکل حزبالله لبنان بهمناسبت پیروزی در جنگ 33 روزه در برابر اسرائیل است. از این رو قصد داریم از امروز در ویژهنامهای با نام «نصرُ مِنالله»، به بررسی این نبرد و آثار آن بپردازیم.
در اولین مطلب از این پرونده، اهمیت نتیجهی این جنگ در تحولات خاورمیانه و وجوه مختلف مقاومت حزبالله لبنان در مواجههی با ارتش اسرائیل و آثار و پیامدهای آن را در گفتوگویی تفصیلی و اختصاصی با سردار سرلشگر بسیجی، دکتر فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران به بحث و بررسی گذاشتیم:
ایستادگی حزبالله در برابر تهاجم گستردهی رژیم صهیونیستی به لبنان را به لحاظ ماهیت و روش چگونه تحلیل میکنید؟
با اینکه جنگ با زندگی بشر از ابتدا عجین بوده، ولی چون نگاههایی مختلف و با ویژگیها و مبانی خاصی به این پدیده وجود دارد، -هم در تعریف و هم در نوع رفتار جنگی، هم در ادارهی جنگ و هم در باور برای کسب پیروزی- لذا نمونههای متفاوت و غیر همسانی در ذهن طرفهای درگیر جنگ نقش میبندد. اگر جنگ برای منافع بیشتر و سلطهگری و اشغال سرزمین یا برای براندازی و ساقط کردن حکومتها و نظامها شکل گرفته باشد، بسیاری از مرزهای اخلاقی و عرفی و انسانی را بهراحتی مخدوش میکنند و هیچ عامل بینالمللی توان جلوگیری از فجایع و جنایات ضد بشری آن را نخواهد داشت.
اگر جنگیدن برای احقاق یک حق یا دفاع از آن باشد یا اگر برای دفع تجاوز صورت پذیرد، نقش عنصر انسانی و اراده و باور نیروی انسانی برای تحقق پیروزی، آنچنان غرورآفرین خواهد شد که هیچ عنصر دیگری جایگزین آن نخواهد بود. همین روحیه و شور انسانی پایهای است برای استفادهی بهینه و حداکثری از ابزارهای جنگی و تجهیزات رزمی. در چنین شرایطی چهبسا یک رزمندهی بااراده و مصمم با وجود فقدان ابزارهای پیشرفته و با محدودیتهای ابزاری، اجتماعی، سیاسی و مادی، امکان کسب پیروزی در مقابل کسانی را بیابد که از هر لحاظ در شرایط مادی برتری قرار دارند.
به هر حال اگر جنگهای بشری تا به حال را در سه نسل تکامل یافته تصور کنیم، جنگهای ناهمتراز یا نامتقارن از جملهی جنگهای نسل سوم تلقی میشوند. در تابستان 2006 و طی حملهی رژیم صهیونیستی به لبنان، شاهد ارائهی یک جنگ ناهمتراز و نامتقارن توسط حزبالله لبنان بودیم. این جنگ که در نوع خود بیسابقه بود، مبدأ تحولات شگرفی در مؤلفههای درونی رژیم صهیونیستی و نیز منطقهای به حساب میآید. امروزه وقتی جنگ 33روزهی حزبالله به عنوان یک موضوع درسی در دانشگاههای نظامی جهان تدریس میشود، ابعاد گوناگون و تأثیرگذار آن روشنتر میشود.
مدل جنگی حزبالله در قبال حملات نظامی کلاسیک رژیم صهیونیستی، آنچنان کارآمد و مؤثر و نتیجهبخش بود که هژمونی و تصویر مقتدرانهی ارتش شکستناپذیر صهیونیستی را محو کرد و آنها را به وضعیتی رساند که در روزهای پایانی جنگ و در نخستین روزهای پس از آن، از این رویداد بزرگ به عنوان یک کابوس و سرافکندگی و فاجعه یاد کردند. آنان تا امروز نیز و پس از 5 سال، هنوز از شوک شکست خود در این جنگ خارج نشدهاند.
روش و شیوهی جنگی حزبالله در قبال صهیونیستها آنچنان جذاب و مؤثر بود که صهیونیستها و آمریکاییها به سبب آموزش برخی روشهای جنگی حزبالله به نیروهای گرجی در جنگ آبخازیای گرجستان و در مقابل ارتش روسیه، «مانور و پُز» زیادی داده بودند.
یا اینکه طی سالهای 2007 تا 2008 میلادی هنگامی که هزینههای نظامی و جنگی و تلفات نیروهای آمریکایی در عراق بهشدت افزایش یافت، مقامات نظامی آمریکایی از کاربرد برخی تاکتیکهای رزمی حزبالله لبنان با بهرهگیری از گروههای مقاومت عراقی سخن گفتند. نمود آشکارتر آن نیز در سال 2009 و هنگامی نمایان گردید که ارتش صهیونیستی با تمام امکانات به نوار غزه حمله کرد. این جنگ نیز بیش از بیش در تغییر نگاه نظریهپردازان نظامی تأثیر گذاشت، چرا که رزمندگان فلسطینی حماس و جهاد اسلامی بیشترین شبیهسازی از روشهای جنگی حزبالله لبنان را در غزه صورت دادند.
آنچه در جنگ ناهمتراز سال 2006 یا همان جنگ 33 روزهی حزبالله به نمایش درآمد، سرآغاز نسل جدیدی از جنگها بود که به جنگهای مدرن نیز معروف است. این جنگ تمام مؤلفهها، متغیرها و شاخصهای دوگانه در نگاه به جنگ را به تصویر کشید، به طوری که با جنگ پُرشدت و بیرحمانهی صهیونیستها که هیچ ترحمی به کودکان و زنان و پیران و حتی مراکز سازمان ملل یا مناطق مسکونی و غیر نظامی ندارند، سنخیتی نداشت.
چه فهرستی از اهداف رژیم صهیونیستی به نقل از سران این رژیم کاذب در جنگ 33 روزه وجود دارد؟
صهیونیستها عادت دارند همیشه بزرگتر از دهنشان بلوف بزنند، اما در حین این نبرد و با وجود شکست در روزهای اول تهاجم به لبنان نیز آرمانهای کاذب خودشان را پی درپی به هم بافتند تا بتوانند نیروهای حیران و سرگشتهی خود را در میدانهای رزم زمینی و هوایی و دریایی نگهدارند. بعضی از این ادعاها و آرزوها که صهیونیستها منتشر کردند، عبارت بودند از:
- نابودی جنبش حزبالله
- ترور سید حسن نصرالله و دیگر سران جنبش حزبالله
- تشکیل کمربند امنیتی در جنوب لبنان
- عقب راندن نیروهای مقاومت حزبالله از جنوب لبنان و خلع سلاح آنها
- جنگ روانی گسترده با هدف رو در رو قرار دادن موقعیتهای لبنانی با حزبالله
- تخریب وجههی حزبالله از طریق انهدام تأسیسات زیربنایی لبنان
- ایجاد مقدمات برای درگیریهای داخلی در لبنان
- فراهم کردن شرایط لازم برای احیای نفوذ خود در ساختارهای سیاسی و امنیتی لبنان
- انحراف افکار عمومی جهان از جنایت خود در اراضی فلسطین (نوار غزه و کرانهی باختری)
رژیم صهیونیستی که تا سال 2006 میلادی خود را موجودی جدابافته و بینیاز تعریف میکرد، حالا دیگر بهشدت نیازمند حمایت و چتر امنیتی-نظامی قدرتها و سازمانهای بینالمللی است.
دیدگاه جنابعالی در مورد طراحی ورود آمریکا و رژیم صهیونیستی به جنگ علیه حزبالله چیست؟
ارتش صهیونیستی که در سال 2000 میلادی مجبور به فرار از جنوب لبنان شد، از مدتها قبل به دنبال جبران این شکست بود. همچنین در این تصور بود که در برابر تواناییهای حزبالله متوقف نشود. جرج بوش پیش از جنگ 33 روزه گفته بود که اسرائیل موشکهای حزبالله را به چوب تبدیل میکند. این در حالی بود که رژیم صهیونیستی همواره در همان شرایط دههی 90 میلادی به سر میبُرد و تواناییهای خود را به لحاظ روشهای جنگی و تجهیز زمین برای مقابله با حزبالله گسترش نداده بود.
رژیم صهیونیستی از گذشته شبکهای گسترده از مزدوران و جاسوسان را در سراسر لبنان سازماندهی کرده بود و به جمعآوری اطلاعات در مورد رهبران، اماکن، مقرها، عناصر و انبار مهمات و جنگافزارهای حزبالله اقدام میکرد. لذا با این گمان که اطلاعاتی کافی از حزبالله در سراسر لبنان دارد، دست به اقدام نظامی علیه حزبالله زد تا مثلاً ضربهی مهم و محکمی را به حزبالله وارد کند. غافل از آنکه این اطلاعات نهتنها فقط بخش محدودی از اطلاعات جریان بزرگ حزبالله بود، بلکه بسیاری از اطلاعات نیز قدیمی یا نادرست بودند. به همین دلیل بانک اطلاعاتی رژیم صهیونیستی از حزبالله لبنان طی روزهای اولیهی جنگ خنثی و بیاثر شد و عدم صحت بسیاری از اطلاعات به اثبات رسید.
صهیونیستها همواره خود ارتش را اسطورهای و غیر قابل شکست و برتر نسبت به تمامی کشورهای عربی پیرامون خود تعریف کرده بودند. عملاً نیز به جهت امکانات نظامی و آمادگی جنگی در بهترین شرایط نسبت به کشورهای عربی به سر میبردند. به همین دلیل در جنگهای گذشته با فلسطینیها و اعراب و بهویژه در جنگهای کوتاهمدت، اعراب را شکست داده و به پیروزی رسیده بودند. این احساس برتری موجب شد که ارتش صهیونیسیتی با اطمینان کامل و مغرورانه وارد جنگ شود و نیز عناصر و سیستم نظامی و حتی اطلاعاتی و سیاسی رژیم صهیونیستی را به این باور غلط برساند که تنها در چند روز و طی یک جنگ تمامعیار و پُرشدت کار حزبالله را یکسره خواهد کرد. لذا با همین رویکرد تصمیم آغاز جنگ را اتخاذ کردند.
گزارشهای موجود نشان میدهد که آمریکا و رژیم صهیونیستی در یک هماهنگی کامل از ماهها قبل برای این جنگ تلاش میکردند. خبر رزمایشهای نظامی، نشستهای مکرر مقامات عالیرتبهی نظامی و نیز اطلاعات و تهدیداتی که از زبان فرماندهان نظامی شنیده میشد، حاکی از یک برنامهریزی دقیق برای آغاز درگیری با حزبالله بود. در آغاز جنگ 33 روزه بنده اعلام کردم که صهیونیستها از سه ماه پیش برای این جنگ آماده میشدند وقاعدتاً حزبالله نیز در این زمینه به اطلاعاتی دست یافته بود. حساسیت حزبالله در حاشیهی مرزی و دستگیری متجاوزان صهیونیست با تأثیر از اینگونه اطلاعات بود. البته این نکته نیز مورد تأکید است که صهیونیستها زمان مناسب برای حمله را پاییز سال 2006 قرار داده بودند ولذا بر خلاف رفتارهای قبلی و به دلیل آمادگی ذهنی و عملیاتی، بلافاصله پس از بازداشت دو سرباز خود در مزارع شبعا اعلام جنگ گسترده کردند و بهسرعت بمبارانهای سراسری خود در لبنان را آغاز کردند.
اگرچه حزبالله و سید حسن نصرالله از قبل دربارهی آزادی زندانیان خود هشدار داده و تأکید کرده بودند که از سربازان رژیم صهیونیستی که به اسارت خواهند گرفت، برای تبادل زندانیان استفاده خواهند کرد، ولی برخی این موضع حزبالله را صرفاً یک پیشدستی عملیاتی به منطور تغییر در محاسبات و برنامهریزی رژیم صهیونیستی تلقی کردند.
درسهای مقاومت و دفاع حزبالله برابر رژیم صهیونیستی چه بود؟
- فرماندهی و مدیریت هوشمند و دقیق و کارآمد
- به کارگیری هدفمند ابزار و جنگافزار با مقدمات و رزمایشهای قبلی
- سیستم اطلاعاتی کارآمد در جنگ و حفاظت و امنیت کارآمد
- به کارگیری جنگ روانی موفق در مقابل رژیم صهیونیستی
- توجه و تکیه بر مردم کشور خود و افکار عمومی (واقعیات منطقهای، قومی، مذهبی، رقابتها و بیش از همه تکیه بر نصرت الهی)
- توجه به ابتکار عملها و اجرای آنها
- تطبیق و هماهنگسازی جنگافزارها، جغرافیا و تاکتیکهای رزمی
- ارزیابی عملکرد ابزارهای قبلی و توجه به تکمیل آنها در پروژههای بعدی
- رعایت آستانهی تحمل خودی و دشمن و بهره بردن از آن
- عدم تمرکز سازمان دفاعی و اجرای مقاومت منطقهای خودکفا
- شناخت نقاط ضعف و کشاندن دشمن به آن عرصهها
- ارتباطات و سیستم ارتباطی فعال و امن و دور از دسترس ابزارهای مدرن دشمنان
- بهرهگیری از سیستمهای رسانهای و افکار عمومی و دیگر موارد
- وحدت ملت مظلوم و رنجدیدهی لبنان در حمایت از مقاومت اسلامی
وضعیت آمادگی حزبالله لبنان هنگام حملهی رژیم صهیونیستی و نیز نحوهی مدیریت جنگی حزبالله را چگونه میتوان توضیح داد؟
بر خلاف انتظار و پیشبینی صهیونیستها، حزبالله نهتنها در سالهای پس از 2000 میلادی متوقف نمانده بود، بلکه در پدیدهای کاملاً متفاوت با جنگهای رژیم صهیونیستی پیش از 2000 میلادی، خطوط عملیاتی محدود ارتش صهونیستی در جنوب لبنان را به لَجمَن1 سراسری و طراحی جنگ گسترده با صهیونیستها تبدیل کرده بود. حزبالله نیز آمادگی رزمی چریکی را تبدیل به آمادگی جنگی فراگیر کرده بود و با آموزش و جمعآوری تجهیزات مناسب، شرایط مواجهه با رژیم صهیونیستی را برای خود فراهم کرده بود.
محوری بودن نقش آمریکا یا آمریکایی بودن این جنگ نابرابر از نحوهی رفتار و مدیریت آنها در طی جنگ قابل مشاهده و درک است. مواضع آشکار مقامات آمریکایی و فشار برای طولانیتر شدن این جنگ که از مرز تحمل و برنامهی صهیونیستها عبور کرد، از نشانههای نیابتی بودن این جنگ است.
در این شرایط فوقالعاده شاهد آمادهسازیهای حزبالله برای مقابله با دشمن صهیونیستی بودیم که بهخوبی در روند جنگ 33 روزه اثر گذاشت. برخی از این آمادهسازیها عبارت بودند از ایجاد سلسلهمراتب در فرماندهی، لجستیک، پشتیبانی، ارتباطات و در تجهیز زمین مناطق مختلف، گسترش توان موشکی تا مرز، فراهمسازی امکانات بازدارندگی و پاسخ به حملات دشمن، پیشبینی و تدارک لازم برای عملیاتهای غافلگیرکننده در دریا و زمین، برنامهریزی برای حمایت از رهبران و مردم و مهمتر از همهی اینها ایمان و روحیهی شهادتطلبی در رزمندگان حزبالله که در راه خدا و در دفاع از وطن خویش جهاد میکردند. جمعآوری و کسب اطلاعات از دشمن در مرز و عمق سرزمینهای اشغالی و گسترش جنگ در شهرها و روستاهای صهونیستی و بهرهگیری دقیق و معجزهآسا از سیستم ارتباطی، یکی دیگر از توانمندیها و ابعاد آمادگی حزبالله در جنگ 33 روزه بود که بهخوبی اجرا شد.
تعبیری که یکی از صهیونیستهای معروف در مورد سید حسن نصرالله دارد و به شیوهای شیطنتآمیز میخواهد القا کند که ضعف ارتش صهیونیستی در اثر عملیات روانی حزبالله بوده است و نه اقتدار مقاومت، این است که دربارهی ایشان میگوید: او یک مدرسهی کاملی از عملیات روانی است. دیگر مقامات صهونیستی نیز در پایان جنگ 33 روزه اعتراف کردند که قدرت فرماندهی و کیاست و قدرت تدبیر و هوشمندی سید حسن نصرالله از وی شخصیتی قابل احترام ساخته است.
این اعترافات رژیم صهیونیستی بارها تکرار شده است. جامعهی صهیونیستی همواره به آنچه آقای سید حسن نصرالله ابراز میدارد، اعتماد و اعتقاد بیشتری نشان میدهد تا مواضعی که مسئولان خودشان مطرح میکنند. به همین دلیل هرگاه سخنرانی سید حسن نصرالله از شبکهی المنار حزبالله پخش میشود، مردم جامعهی صهیونیستی و حتی برخی شبکههای تلویزیونی رژیم صهیونیستی این سخنرانی را بادقت دنبال میکنند و حتی دربارهی مفاد سخنرانی او بحث و بررسی میکنند.
از دیگر مواردی که در جنگ 33 روزه باید مورد تأکید قرار گیرد، قدرت و تسلط سید حسن نصرالله در ارائهی چهرهای استوار و متین از مقاومت بود؛ شخصیتی که با تدبیر و عقلانیت و حکمت جنگ را مدیریت میکند و آنچنان نمونههایی شایسته از عملیات روانی را به اجرا میگذارد و دشمن را با مواضع و اخبار و تصمیمات غافلگیرکنندهی خود تحت تأثیر قرار میدهد. دوست و دشمن نیز بر این مسئله اتفاق نظر دارند.
قدرت فرماندهی و برنامهریزی جنگی که از قبل با ایجاد آمادگی کامل و طرحهای جنگی در حزبالله تدارک دیده شده بود و در جنگ 33 روزه نمادهای مکرر و روشنی از این جنبه را به نمایش گذاشت، نقطهی مقابل آشفتگی در جبههی دشمن بود. حفظ ابتکار عمل جنگی برای گسترش دامنه و شعاع پرتابهای موشکی، اعلام غافلگیرکنندهی زدن ناو جنگی رژیم صهیونیستی در ساحل بیروت و صور، به پرواز درآوردن هواپیماهای بدون سرنشین حزبالله و مقاومت در نوار شمالی سرزمینهای اشغالی که البته سالم به مراکز هدایت بازگشتند، از جمله نمادهای فرماندهی موفق و مقتدرانهی سید حسن نصرالله بود.
تصویر کامل جنگ 33 روزه نمادی از هوشمندی در فرماندهی و بدنهی مقاومت، ضربات یکنواخت و مستمر مقاومت به دشمن، خالی کردن دست دشمن از تدبیر و اقدام به تهی کردن اطلاعاتی آنها و پایداری غیر قابل توصیف مقاومت، انضباط و ایثار نیروهای مقاومت و مردم و مسئولان حزبالله بود. در حالی که در رژیم صهونیستی تصویرهای واژگون و مختلفی وجود داشت. رژیم صهیونیستی که در جنگ خود اصول جنگ سریع و برقآسا و کوتاه را طراحی و پیشبینی کرده بود، با طولانی شدن جنگ و دست نیافتن به اهداف از هفتهی دوم جنگ دچار انفعال شد. این آشفتگی تا پایان جنگ نمایان بود.
اگرچه صهیونیستها تمام توان هوایی و موشکی و آتشباری زمینی خود را به کار گرفتند و همهی اهداف عملیاتی خود را آشکارا به اجرا گذاشتند، از تمام تاکتیکهای نظامی زمینی و هوایی و نیز ترکیبی بهره بردند، ولی در تمامی تلاشهای خود برای کسب حتی یک هدف حداقلی ناتوان ماندند. نکتهی قابل توجه و تأمل این است که صهیونیستها تمامی انرژی خود را برای یک جنگ نیابتی مصرف کردند. اصرار آمریکا برای کسب یک پیروزی مادی کوچک، مقامات صهیونیست را در وضعیت استیصال قرار داد تا هرچه سریعتر به شرایط جنگی پایان دهند و ناتوانی نظامی را با پروسهای سیاسی و دیپلماتیک جبران کنند. در واقع هفتهی پایانی جنگ 33 روزه اقدامات غیر عادی جنگی صهونیستها با تلاشهای دیپلماتیک و سیاسی قدرتهای بزرگ و کشورهای عربی همراه شد تا به کابوس صهونیستها پایان داده شود.
وضع رسانهها و سازمانهای حقوق بشری چگونه بود؟
در این جنگ گسترده و پرشدت که بیش از 1200 شهید و هزاران زخمی و صدها هزار آواره و بیخانمان بر جای گذاشت و میلیاردها دلار خسارت به مردم و دولت لبنان وارد کرد، یک سکوت مرگبار بینالمللی حاکم بود. البته اعتراضات بعدی سازمان ملل نیز به صهیونیستها با بیتوجهی جهانی بیپاسخ ماند. همهی فجایع و جرایم در ملأ عام و پیش چشم جهانیان به وقوع پیوست و قدرتهای جهانی وظیفهای جز حمایت از صهیونیستها برای خود قائل نبودند.
البته زمانی که روند جنگ در مسیری جز برآوردها و پیشبینیهای صهیونیستها و آمریکا پیش رفت، سازمان ملل و شورای امنیت وظیفه یافتند تا با صدور قطعنامه به تضمین آن چیزهایی اهتمام ورزند که در جنگ میسر نشده بود یا نیازهای رژیم صهونیستی را برآورده نکرده بود.
نکتهی قابل توجه در سیر این جنگ، آشکار شدن آثار انفعال در فرماندهی جنگ رژیم صهیونیستی پس از هفتهی اول جنگ بود. اهداف، استراتژی جنگی و سیاستهای جنگی صهیونیستها دستخوش فراز و نشیب و اختلال شد و فرماندهی شمال تغییر کرد و اهداف جنگی تعدیل یا تغییر یافت. تغییر این هدف عبارت بود از نابودی کامل حزبالله و توان نظامی آن و کشته شدن تمامی رهبران به دور شدن حزبالله تا رودخانهی لیطانی و اکتفا به آن. یا مثلاً صهیونیستها در برنامههای نظامی خود، سیاستهای آشفتهای را اجرا کردند. عملیاتهای نمایشی هلیبُرن در برخی مناطق و اصرار بر حملهی نظامی به جنوب لبنان در حالی بود که امکان پیشروی نداشتند. ادامهی حمله به مردم و مناطق غیر نظامی و ... از دیگر موارد انفعالی و آشفتگی رفتاری صهونیستها بود.
گفته میشد که رژیم صهیونیستی به نیابت از آمریکا وارد جنگ با حزبالله شده بود. نظر شما در این باره چیست؟
جنگ 33 روزه که از 12 جولای تا 15 آگوست 2006 با حملهی سراسری رژیم صهیونیستی به لبنان به اجرا درآمد، در عمق و ماهیت خود یک جنگ نیابتی بود. این جنگ قبل از اینکه به درد رژیم صهیونیستی بخورد، پاسخی به نیازهای آمریکا و نئوکانها در حکومت آن کشور و برای اجرایی کردن برنامهی خاورمیانهای آمریکا ارزیابی میشود.
محوری بودن نقش آمریکا یا آمریکایی بودن این جنگ نابرابر از نحوهی رفتار و مدیریت آنها در طی جنگ قابل مشاهده و درک است. مواضع آشکار مقامات آمریکایی و فشار برای طولانیتر شدن این جنگ که از مرز تحمل و برنامهی صهیونیستها عبور کرد، از نشانههای نیابتی بودن این جنگ است. خانم کاندولیزا رایس، وزیر خارجهی وقت آمریکا، قتل عام مردم در مرکز سازمان ملل در جنوب لبنان را درد زایمان خاورمیانهی جدید آمریکایی قلمداد کرد. این تحلیل نشان از جنگ و جنایتی دارد که رژیم صهونیستی به نیابت از آمریکا شروع کرده بود.
جمعآوری و کسب اطلاعات از دشمن در مرز و عمق سرزمینهای اشغالی و گسترش جنگ در شهرها و روستاهای صهونیستی و بهرهگیری دقیق و معجزهآسا از سیستم ارتباطی، یکی دیگر از توانمندیها و ابعاد آمادگی حزبالله در جنگ 33 روزه بود که بهخوبی اجرا شد.
شرایط پس از جنگ 33 روزه چگونه بود؟
مرثیههایی که مقامات صهیونیستی پس از جنگ و در مورد شکست نظامی سرودند، قابل تأمل است. یک نمونهی شنیدنی از این واکنشها این بود که:
شیمون پرز، رئیس رژیم صهونیستی اعلام کرد چماق اسرائیلی شکسته و دیگر قادر نیست کسی را بترساند. یعنی اقتدار و هیبت ارتش آنان از دست رفته و دیگر موجب غافلگیری کسی نمیشود. این یعنی رژیم صهیونیستی قدرت ابتکار عمل و بازدارندگی خود را از کف داده و دیگر فاقد یک هدف روشن و ثابت و امکانپذیر است. لذا پرز گفت: اگر الان دنیا در کنار ما قرار دارد، نه به دلیل حقانیت، بلکه به علت ضعف ما است.
رژیم صهونیستی در ابعاد حکومتی و جمعیتی پس از مواجهه با اولین شکست خود بهشدت مأیوس و ناامید شد. ارتش و نیروهای امنیتی آنان دیگر نمیتوانند خود را شکستناپذیر معرفی کنند و برای مردمشان اطمینانبخش باشند. مردم از اینکه افراد نالایقی بر آنها حکومت میکنند که ناتوان از تحقق جامعهای ایمن و مرفه هستند، سرخورده بودند. با اینکه در طی یک ماه جنگ، آمار فرار مردم از رژیم صهیونیستی بین 500 هزار تا یک میلیون نفر اعلام شد، ولی آثار روانی جنگ و شرایط بعدی رژیم صهیونیستی موجب شد تا به نوشتهی مجلهی فارنپالیسی: یک میلیون نفر دیگر از جمعیت این رژیم نیز ناپدید شوند که کنایه از خروج بیسروصدای آنها است.
تحقیقات برای کشف دلایل شکست رژیم صهیونیستی را کمیتهی معروف «ونیوگراد» بر عهده گرفت و کارهایی را در همین زمینه صورت داد. ناکارآمدی مسئولین حکومتی و فقدان هماهنگی ارکان حکومت، فقدان طرحهای نظامی مفید، فقدان برنامهریزی دقیق نظامی که متکی به اطلاعات کافی باشد، عدم آمادگیهای رزمی در بدنه و بعضی ردههای فرماندهی نظامی و ... برخی از دلایل شکست این رژیم در جنگ 33 روزه بود که گزارش ونیوگراد به آنها اشاره کرده بود. این گزارش موجب تغییراتی در سطوح نظامی، اطلاعاتی و سپس در حکومت شد ولذا اولمرت نیز از قدرت کنار رفت.
در حالی که رژیم صهیونیستی با معضل ساماندهی روحی-روانی و با مشکلات ناشی از شکست در جنگ و کشمکشهای سیاسی درگیر بود، حزبالله با مدیریتی چشمگیر وارد مرحلهی سازندگی مناطق جنگزدهی لبنان شد و بهسرعت به ساماندهی مناطق تخریب شده و اسکان مردم مهاجر این مناطق پرداخت.
رژیم صهیونیستی که تا سال 2006 میلادی خود را موجودی جدابافته و بینیاز تعریف میکرد، حالا دیگر بهشدت نیازمند حمایت و چتر امنیتی-نظامی قدرتها و سازمانهای بینالمللی است. رزمایشهای بیشمار سالانه و ماهانه در موضوعات مختلف نهتنها روح اعتماد و خودباوری را به این رژیم بازنگرداند، که ضعفهای غیر قابل حل و مشکلات عدیدهی جدیدی را نیز پیشِ روی این رژیم قرار داد. بر این اساس میتوان مدعی شد که جنگ 33 روزه از طرف آمریکا و صهیونیستها برای تحقق خاورمیانهی بزرگ آمریکایی تدارک شده بود. لیکن به حکم قرآن مجید که میفرماید: «و مَکَروا و مَکَرَ اللهُ و اللهُ خَیرُ الماکِرینَ» پیروزی حزبالله و نورانیت مقاومت فضای جدیدی را در بیداری اسلامی سراسر منطقه پدید آورد و خود کانون حرکتی نوین در تحرکات ضد استکباری شد.
پینوشت:
1. لجمن: لبهی جلویی منطقهی نبرد