این لیلی ِ سراسر کشش...
سطور زیر را دیروز پس از نماز جمعهی تهران به امامت رهبر مسلمین جهان حضرت امام خامنهای (
+) نگاشتم. سر تعریف از ویژگیهای نماز دیروز ندارم -که دیگر ما عادت کردهایم به اقامهی نمازهای تاریخی آقا در جمعههای رو به ظهور- بل سر آن دارم که بنویسم از احساس این روزهای خودم. حوادث این روزهای تونس و مصر و نیز پیشلرزههایی در یمن و اردن و عربستان، حال مرا عجیب دگرگون کرده. و این دگرگونی بیش از همه بابت کشش عجیبی است که انقلاب اسلامی برای آزادهگان عالم دارد. گویی که انقلاب اسلامی «لیلی»ست و بشر خسته از بنبستهای عالم مدرن، «مجنون»...
پلک خورشید دوباره برخاست
و زمین گرم نیایش شد و باز
آسمان دست به سوی دل ما کرد دراز
و قسم خورد به این خاک پر از افلاک و
چشم بگشود به شیدایی بشکوه زمان
چه زمانی است
زمانِ شدن از خویش برون
باز خورشید به مهمانی ما آمده است
باز هم نور الهی به شکار شب تاریک آمد
شب شیطانی عالم را برد
و بشارت به سپیدیها داد
او بشارت به رهاییها داد
بشارت به سپیدار فراوان نزدیک
همهی آنچه که دارم حالا
بیقراری است و احساس حضور
و صدایی که چنین میگوید:
«تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد
از سمک تا به سماءش کشش لیلا برد»*
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* بیت از علامه طباطبایی