[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
این را هم بدانید که مقام عمل با مقام فکر و مطالعه و طرّاحی و مانند اینها فاصله دارد؛ یک فاصلهی کاملاً معنیدار و محسوسی دارد. خیلی از حرفهایی که ما میزنیم، آرزوهایی است که بر زبان جاری میشود در قالب جملات و کلمات؛ امّا همین آرزو را وقتی شما بخواهید عمل بکنید، تلاشهای بسیار زیادی لازم دارد. اشتباه نکنیم ما؛ میدان کار، میدان عمل، میدان واقعیّت، با عرصهی ذهنیّت و مطالعه و تصویر ذهنی، فاصلهی کاملاً آشکاری دارد؛ در مقام عمل، خیلی از کارها به این آسانی پیش نمیرود؛ یکی از گرفتاریهای ما در دوران دفاع مقدّس [همین بود]. بنده آنوقت رئیسجمهور بودم؛ در دفتر ما [جلسات نظامی] تشکیل میشد؛ میآمدند این نقشهها و کالکهای نظامی را پهن میکردند و میگفتند که میخواهیم از اینجا حرکت کنیم، برسیم به اینجا؛ مثلاً فرض کنید این تعداد نیرو یا چیزهایی مانند آن لازم است. بعضی از دوستان ما که تدریجاً دستاندرکار جنگ شده بودند، نگاه میکردند میدیدند از اینجا تا آنجا یک خطّ خیلی کوتاهی است، [لذا] خیلی زود قانع میشدند، قول میدادند و تصمیم میگرفتند؛ درحالیکه واقعیّتِ «از اینجا تا آنجا» یعنی مثلاً فرض کنید یک عملیّات رمضان؛ عمل فرق دارد؛ میدان عمل با عرصهی ذهن و فکر و مانند اینها تفاوت دارد. بیانات در دیدار طلاب حوزههای علمیه استان تهران1396/06/06 هر پیشنهادی که میخواهید بدهید، نگاه کنید ببینید چقدر قابل عملی شدن است؛ برنامهی منطبق با وضعیّت زمین بدهید. اینجا هم من اشاره کنم به حرفی که باز همین پریروز به این آقایان مسئولین -چون [در آنجا] همینطور برنامه گفته میشود برنامهی چه، برنامهی چه- [گفتم]؛ بنده به اینها گفتم برنامه، چیزی فراتر از هدفگذاری است؛ هدفگذاری، برنامه نیست. برنامه عبارت است از کشیدن راه، کشیدن جادّه به سمت مقصد؛ این برنامه است، به این میگویند برنامه. اگر چنانچه شما جادّهای که میخواهید بکشید، خصوصیّات و ممیّزات زمین را در نظر نگیرید و خودتان را آماده نکنید برای برخورد با این خصوصیّات، خیلی زود دچار مانع میشوید؛ میرسید به یک فرض کنید ارتفاعی، میگویید نشد؛ خب از اوّل میخواستید فکرش را بکنید که این راه ارتفاع دارد، این راه ارتفاعات صخرهای دارد، این راه رودخانه دارد، پل لازم دارد؛ وقتی اینها را قبلاً پیشبینی نکردید و در برنامه نگنجاندید و برنامه را بر اساس واقعیّت زمین تنظیم نکردید، طبعاً گیر میکنید. برنامه را با توجّه به واقعیّتها [باید نوشت]؛ آن چیزی که واقعیّت است و میشود عمل کرد. بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان1396/03/17 من تشکّلهایی را میگویم که تحت هر نامی، معتقد به انقلابند، معتقد به دینند، معتقد به نظام اسلامیاند، معتقد به این مبارزهی عظیمند؛ تحت هر نامی که هستند فرق نمیکند؛ خطابم به آنها است. ... واقعبینی؛ واقعبین باشید. بنده یکبار در جلسهی مسئولین در ماه رمضان در همینجا گفتم، مدام به ما میگویند واقعبین باشید، واقعبین باشید؛ مرادشان از «واقعبین باشید» این است که موانع را ببینید؛ من میگویم واقعبین باشید، یعنی واقعیّات مثبت را ببینید؛ جمعیّت جوان را، جمعیّت بااستعداد را، تواناییهای بشری فوقالعاده را، استعداد فوقالعادهی ملّت را، امکانات زیرزمینی را، موقعیّت جغرافیایی را، پیشرفت جمهوری اسلامی را؛ اینها را ببینید، اینها واقعیّات است. پس اینها بخشی از واقعیّات است که اینها را باید دید. یک بخش دیگر از واقعیّات این است که شما وقتی آرمانگرا هستید و میخواهید به سمت این آرمان حرکت بکنید، باید توجّه داشته باشید که اینجوری نیست که انسان با معجزه خودش را به آرمان بتواند برساند؛ نه، مشکلاتی وجود دارد، موانعی وجود دارد؛ لابهلای این موانع باید راه را پیدا کرد؛ واقعبین یعنی این. شما حالا خب حرفهای خیلی خوبی زدید، موانع را مرتّب شمردید؛ آیا لابهلای این موانع راهی وجود دارد برای اینکه شما پیش بروید یا نه؟ بگردید آن راه را پیدا کنید. من عرض بکنم قطعاً و یقیناً راه وجود دارد؛ بگردید آن راه را پیدا کنید. واقعبینی یعنی این. خب البتّه همهی اینها بحثهای اندیشهورزانه -یعنی به قول فرنگیمَآبها بحثهای تئوریک- نیاز دارد. اینهایی که عرض میکنم کارهایی است که باید کار اندیشهورز دربارهاش کرد. بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس1396/03/03 من میخواهم اهمّیّت کار را توجّه بکنید؛ خاطرهی این هشت سال دفاع مقدّس را نگذارید فراموش بشود. همین جزئیّات، همین چیزهایی که دوستان گفتند، همهی اینها مهمّ است. این کتابهایی که نوشته میشود مهم است، اینها ارزشمند است؛ صرفاً یک کار هنری نیست. البتّه خوشبختانه کار هنری خوبی هم دارد انجام میگیرد؛ هم در نگارش و ادبیّات، هم در سینما و اینطور کارها؛ کارهای خوبی خوشبختانه دارد انجام میگیرد. البتّه در بعضی جلوتریم، در بعضی عقبتریم؛ باید جلو برویم. از لحاظ هنری و از لحاظ جنبههای ادبی، کارهای باارزشی است؛ امّا مسئلهی اینها بالاتر از این کار هنری است. این فیلمی که این آقا میسازد، این کتابی که آن آقا مینویسد، در واقع یک تزریق سیمان به این پایههایی است که میخواهیم اینها را مستحکم کنیم، میخواهیم اینها را ماندگارتر کنیم؛ تقویت پایههای انقلاب است، تقویت پایههای پیشرفت کشور است، تقویت هویّت ملّی است؛ خیلی باارزش است. و من عرض بکنم حقیقتاً این خاطرات، یک ثروت ملّی است؛ این خاطرات، ثروت ملّی است؛ متعلّق به آن شخص خاطرهگو و راوی هم نیست، مال همه است؛ باید بگویند، باید بنویسند. البتّه معلوم است - بارها هم گفتهایم، ظاهراً هم همینجور است - از مبالغه و اغراق و مانند اینها باید بکلّی صرفِنظر کرد؛ متنِ واقع - همان که اتّفاق افتاده - اینقدر فاخر و اینقدر زیبا و اینقدر معجزنشان است که احتیاج به هیچ اغراقی ندارد؛ آن اتّفاقی که افتاده، اینجوری است. همان که اتّفاق افتاده، همان را باید بگویند، باید زنده کنند، باید شیوههای هنری را استخدام کنند برای بهتر بیان کردن آن. بیانات در ششمین کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضه فلسطین1395/12/03 ملّت بزرگ فلسطین که بتنهایی، بار سنگین مقابله با صهیونیسم جهانی و حامیان قلدر آن را به دوش میکشد، صبور و بردبار، امّا مستحکم و استوار به تمامی مدّعیان فرصت داده است تا ادّعای خود را به محک تجربه بسپارند. آن روز که با ادّعای نادرست واقعبینی و ضرورت پذیرش حداقل حقوق برای جلوگیری از ضایع شدن آن، طرحهای سازش به طور جدّی مطرح شد، ملّت فلسطین و حتّی همهی جریانهایی که نادرستی این دیدگاه برایشان از پیش اثبات شده بود، به آن فرصت دادند. البتّه جمهوری اسلامی ایران، از همان ابتدا بر نادرستی این نوع روشهای سازشکارانه تأکید کرد و آثار زیانبار و خسارتهای سنگین آن را گوشزد نمود. فرصتی که به روند سازش داده شد، آثار مخرّبی در مسیر مقاومت و مبارزهی ملّت فلسطین به همراه داشت، امّا تنها فایدهی آن، اثبات نادرستی تصوّر واقع بینی در عمل بود. اساساً روش و طریقهی شکلگیری رژیم صهیونیستی به گونهای است که نمیتواند از توسعهطلبی و سرکوبگری و تضییع حقوق حقّهی فلسطینیان دست بردارد؛ زیرا موجودیّت و هویّت آن در گروِ نابودی تدریجی هویّت و موجودیّت فلسطین است. چه، آنکه موجودیّت نامشروع رژیم صهیونیستی، در صورتی قابلیّت استمرار خواهد داشت که بر ویرانههای هویّت و موجودیّت فلسطین بنا شود. به همین دلیل است که حفاظت از هویّت فلسطینی و پاسداری از همهی نشانههای این هویّتِ بر حق و طبیعی، امری واجب، ضروری و یک جهاد مقدّس است. تا وقتی که نام فلسطین، یاد فلسطین و شعلهی فروزان مقاومت همهجانبهی این ملّت برافراشته بماند، امکان ندارد که پایههای رژیم اشغالگر، مستحکم گردد. بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت1395/06/03 من تأکید میکنم و تجدید میکنم این حرف را که برای مردم و نخبگان توضیح بدهید کارهایی را که انجام گرفته؛ بدون اغراق و مبالغه؛ یعنی همان چیزی را که واقعاً خودتان مُقتنع هستید به آن، این را برای مردم بیان کنید؛ این لحن صادقانه و لحن حاکی از واقعنگری و واقعگرایی، مردم را تحت تأثیر قرار میدهد؛ بلاشک اینجوری است. بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان1394/04/20 یکی از فرائض هم فرائض دانشجویی است. قشر دانشجو یک قشر ممتاز است، یک قشر ویژه است؛ به دلایلی که من در این جلسات ماه رمضان سالها با دانشجوها مکرّر گفتم و دیگر نمیخواهم تکرار بکنم؛ یک فرائضی دارد. اوّلین فریضهی دانشجویی عبارت است از آرمانخواهی. یکعدّهای تبلیغ میکنند و وانمود میکنند که آرمانخواهی مخالف واقعگرایی است؛ نه آقا، آرمانخواهی مخالف محافظهکاری است، نه مخالف واقعگرایی. محافظهکاری یعنی شما تسلیم هر واقعیّتی -هرچه تلخ، هرچه بد- باشید و هیچ حرکتی از خودتان نشان ندهید؛ این محافظهکاری است. معنای آرمانگرایی این است که نگاه کنید به واقعیّتها و آنها را درست بشناسید؛ از واقعیّتهای مثبت استفاده کنید، با واقعیّتهای سلبی و منفی مقابله کنید و مبارزه کنید. این معنای آرمانگرایی است. چشمتان به آرمانها باشد. این اوّلین فریضهی دانشجو است. بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان1394/04/20 اگر محیط دانشجویی، اعتقاد راسخی به یک مطلبی پیدا کرد و آن را دنبال کرد در فعّالیّتهای متنوّع دانشجویی، این تأثیرگذار در آیندهی کشور است. این تصوّر درست نیست که فکر کنیم چه فایدهای دارد ما بهعنوان دانشجو این فعّالیّت را بکنیم یا این تلاش را انجام بدهیم؟ چه تأثیری در واقعیّتهای کشور میگذارد؟ نه، تأثیر دارد؛ تأثیر زیادی هم دارد. سازوکار تأثیرگذاریاش هم همین است که عرض کردم؛ این تبدیل میشود به گفتمان، اوّل در محیط دانشجویی، بعد بتدریج در محیط کشور و این تبدیل میشود به یک عنصر تصمیمساز. بله، شما ممکن است در فلان تشکیلات، تصمیمگیر نباشید امّا میتوانید تصمیمساز باشید. پس آرمانها را دنبال کنیم. من چند مصداق از مصادیق آرمانها را عرض کردم لکن فقط اینها نیست؛ بگردید در مجموعهی بیانات امام، در مجموعهی معارف انقلاب اسلامی، در مطالعهی دقیق قرآن و نهجالبلاغه، آرمانها را فهرست کنید، طبقهبندی کنید، دستهبندی کنید، روی اینها کار کنید و بر آرمانها ایستادگی کنید. یعنی واقعیّتها نباید ما را از آرمانها دور کند؛ واقعیّتها باید مثل پلّکانی ما را به آرمانها نزدیک کند. اگر یک واقعیّتِ مزاحمی هم پیدا شد، با آن مقابله کنیم، معارضه کنیم، از سر راه برداریم؛ آرمانخواهی یعنی این. البتّه نقطهی مقابلش -همانطور که عرض کردم- محافظهکاری است؛ یعنی با واقعیّتها بسازیم، بدش را هم قبول کنیم، خوبش را هم قبول کنیم، بهعنوان اینکه «چهکار میشود کرد، چارهای نداریم» بگذرانیم که خب، بدیهی است که سرنوشت یک چنین ملّتی به کجا خواهد رسید. بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان1394/04/20 شما عزیزان من -خب بعضی از شما جای فرزند من هستید و در مرتبهی فرزند من، بعضی در مرتبهی نوهی من- شماها از خیلی از حوادث، خبر هم ندارید، با همهی این حرفهایی که حالا گفته میشود. یعنی مسائل اوّل انقلاب، مسائل انقلاب، جزئیّات انقلاب، جزئیّات دوران دفاع مقدّس، حتّی درست تشریح هم نشده -البتّه کتاب نوشته میشود؛ [لکن] با تیراژ دو هزار، سه هزار، پنج هزار، ده هزار؛ من میخوانم این کتابهای مربوط به مسائل مربوط به دفاع مقدّس را؛ فرصت میگذارم برای خودم، یک نگاهی میکنم و میخوانم- [اینها] خیلی بخش کوچکی است از واقعیّتها؛ اینها را شما نمیدانید. آنوقت جوانی که از این واقعیّات بسیار درخشان و جذّاب و پُرکشش و هیجانانگیز اطّلاع درستی هم ندارد، اینجور گرایش به آرمانها دارد. یعنی علیرغمِ و به کوری چشم کسانی که میخواستند آرمانها در کشور نابود بشود و از بین برود، آرمانها از بعد از رحلت امام تا امروز اوج گرفته. این یکی از واقعیّتهای کشور است. یکی از واقعیّتهای کشور، حضور شگفتآور جمهوری اسلامی در این منطقه است؛ نه حضور مادّی و جسمانی و حضور فیزیکی، بلکه حضور معنوی. یکی از چیزها [این] که آمریکاییها در مذاکراتشان -در مذاکرات پنهانشان، مذاکرات پشت پردهشان- در نشستهایی که با عناصرِ دولتیهای این منطقه و با بعضی از همین مرتجعین عرب دارند که مینشینند حرف میزنند، گپ میزنند و در واقع با هم درددل میکنند، آنها از ایران شکایت میکنند و از آمریکا توقّع دارند که اعمال فشار کند، او هم میگوید خب چه کار کنم، نمیتوانم! خلاصهی بگوبشنوشان این است! همهی این گلهها و ناراحتیها و شِکوهها از این است که نفوذ ایران گسترده شده. الان بیش از صد روز است که سعودیها دارند یمن را بمباران میکنند؛ نه مراکز نظامی یمن را که خیلی دسترسی به آنها ندارند؛ بیمارستان را، مسجد را، خانه را، بازار را، میدان عمومی را، و گروه گروه زن و مرد و کوچک و بزرگ را میکُشند؛ صد روز؛ صد روز شوخی نیست! جنگ ۳۳ روزه در لبنان، ۳۳ روز طول کشید. بلندترین جنگ منطقه در این چند سال که رژیم صهیونیستی راه انداخته، جنگ پارسال با غزّه بود که پنجاهوچند روز طول کشید. اینها صد روز است دارند میکوبند. حالا اینجا در پرانتز بگویم: غرب لیبرال، یعنی آزادیخواه و آزادیگرا، لب از لب وانکرده! یک قطعنامه سازمان ملل، شورای امنیّت منتشر کرد که جزو ننگآمیزترین قطعنامههای سازمان ملل است که فراموش نمیشود. بهجای اینکه بمبارانکننده را محکوم کند، بمبارانشونده را محکوم کرد! اینها لیبرالاند؛ لیبرالیسم یعنی این! حالا یک عدّهای آدمهای سادهلوح داخلی خودمان، سینه چاک میکنند و مقاله مینویسند و عکسهایشان را چاپ میکنند در حمایت از این شیوهی حکومتی و شیوهی زمامداری و جامعهداری و مانند اینها، مبنیِ بر دروغ و فریب و خیانت و بیتفاوتی در مقابل ظلم و بلکه شرکت در ظلم. خب، این یک واقعیّتی است؛ یکی از واقعیّتها این است: نفوذ گستردهی جمهوری اسلامی. من به این رؤسای جمهور محترممان، هم به رئیس جمهور محترم فعلی، هم به قبلیها -که به همهی آنها هم احترام میگذارم، به همهی آنها هم کمک میکنم، و از همهی آنها و از هر رئیس جمهوری که مردم انتخاب کنند و بیاید سر کار، پشتیبانی میکنم- همیشه گفتهام؛ گفتهام: شما امروز به هر کشور اسلامی بروید، مردم آن منطقه اگر آزاد باشند و اجازه داده بشود و شماها بخواهید بروید بینشان، از شما استقبالی خواهند کرد که از سران کشور خودشان چنین استقبالی نمیکنند. نفوذ یعنی این دیگر؛ نفوذ یعنی این. از لجِ این نفوذ، صد روز است دارند یمن را میکوبند؛ چون میگویند شما در یمن نفوذ دارید. خب ما در یمن چه کار کردیم؟ اسلحه بردیم یمن؟ لشکرکشی کردیم به یمن؟ آنها از کشورهای دیگر مزدور انتخاب میکنند، دلار نفتی بهشان میدهند، لباس ارتشیِ سعودی را بهشان میپوشانند، میآورند میدهند دمِ چَکِ انصارالله! آنها دارند دخالت میکنند، ما چه دخالتی در [یمن داریم]. خب، نفوذ، نفوذ خدادادی است. مگر میشود [این را کاری کرد]؟ فرض کنید امام بزرگوار ما اینجا مینشست حرف میزد، حرفش را همینطور دهنبهدهن میبردند مثلاً در اقصای آفریقا یا در اقصای آسیا؛ آنچنان نفوذ میکرد که آدمِ ساکنِ فلان کشور دوردست آفریقایی یا آسیایی، اسم بچّهاش را میگذاشت روحالله. نفوذ یعنی این؛ بدون اینکه یک صفحه کاغذ برای این معنا مایه گذاشته شده باشد. خب، وقتی حرف نفوذ پیدا کرد، وقتی حرف حرف درستی بود، از دل برآمد بر دلها نشست، خب با آن کاری نمیشود کرد؛ قُل موتوا بِغَیظِکُم؛ خب، تو نمیتوانی، به قول مرحوم شهید بهشتی -که از قول ایشان نقل کردند که گفت- از عصبانیّت بمیر! خب، چه کار کنیم؛ این یکی از واقعیّتها است. این یکی از واقعیّتهای جمهوری اسلامی است؛ اینها را توجّه داشته باشید؛ یعنی همهاش با نگاه منفی نگاه نکنید. بله، از ماها انتظار بیشتری هست؛ بنده از خودم و از دیگران خیلی انتظارات دارم؛ باید کار بیشتری بکنیم، پیشرفتهای بیشتری پیدا کنیم، دههی پیشرفت و عدالت را واقعاً با پیشرفت و عدالت تمام کنیم؛ اینها را بنده قبول دارم، منتها آن بخش دیگر قضیّه، پیشرفتها و موفّقیّتها و واقعیّتها است. خب، با یک چنین واقعیّتهایی، تشکّلهای دانشجویی میتوانند کار کنند. بنشینید روی مسائل بینالملل جمهوری اسلامی کار کنید؛ روی قضایای یمن، روی قضایای عراق، روی قضایای سوریه، تحلیلهای جذّاب، نگاه به آینده. این هم یک مطلب که بالاخره بایستی اگر میخواهید تأثیر محیط دانشجویی بر کشور آنطور که عرض کردیم باشد، راهش این است: شما روی محیط دانشجویی اثر بگذارید، محیط دانشجویی هم روی کشور اثر میگذارد. پیام به بیست و سومین اجلاس سراسری نماز1393/10/09 اکنون نوبت آن است که محصول این تلاش ارزشمند، در ترازوی نگاهی واقعبین، سنجیده شود؛ چه در رفتار مخاطبان که به گزاردن نماز و سبک نشمردن آن فراخوانده شدهاند، بویژه جوانان و نو رسیدگان؛ و چه در مواظبت بر کیفیت نماز و خشوع و حضوری که روح و جوهر این عمل صالح رحمانی به شمار میرود؛ و چه در مسئولیتشناسی کسانی که به وظائفی در این راه موظف گشتهاند، همچون ساختن و پرداختن مساجد، یا ترتیب دادن نماز در مدارس و دانشگاهها، یا فراهم آوردن فرصت برای نمازگزار در سفرهای زمینی و هوائی، یا در بهرهگیری از شیوههای هنری در ترویج نماز در رسانههای تصویری و صوتی، یا در تولید مقاله و کتاب در تبیین زیبائیهای این عمل کوتاه و پر مغز ...؛ و چه در زمینههای دیگری که وظائفی در آنها بر عهدهی مسئولانی نهاده شده است. اجلاس نماز، اقدامی مبارک و کارساز و بیشک، مأجور است، لیکن برای اینکه این کار ارزشمند، هر چه بیشتر به نقطهی کمالِ کارائی نزدیک شود، باید به این سنجش و محاسبهی واقعبین و خردمندانه، همت گماشت و پیگیری نتائج را بخش مهمی از این ابتکار دانست. بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری1392/06/14 [و سوّم] واقعیّات، واقعیّات را هم باید دید؛ که من حضور مسئولان نظام و کارگزاران نظام در ماه مبارک رمضان، عرض کردم که آنچه ما لازم داریم، آرمانگرایی با نگاه به واقعیّتها است. واقعیّتها را هم باید درست فهمید، آنچه که از واقعیّتها موجب اقتدار است، آنها را باید شناخت؛ آنچه از واقعیّتها که کمبود و نقص است، آنها را هم باید شناخت؛ آنچه که مانع حرکت است، اینها را باید شناخت؛ واقعیّتها را باید درست فهمید. من تعدادی از واقعیّتها را اسم بردم در آنجا که اینها واقعیّتهای شیرین موجود ما است، همهاش نباید نقصها را دید یا ضعفها را دید. وجود فکرهای برجسته، وجود عناصر فعّال و مبتکر، رواج معرفت دینی و معنویّت در بین بخش وسیعی از نسل جوان، بقاء شعارهای دینی و اسلامی، نفوذ روزافزون نظام جمهوری اسلامی در منطقه و در عالم؛ اینها واقعیّتهایی است که وجود دارد؛ این واقعیّتها را هم باید دید. البتّه واقعیّتهای تلخی هم در کنار این، مثل همهی زندگی انسان که مخلوطی از شیرینی و تلخی است، وجود دارد؛ با تکیهی به آن واقعیّتهای شیرین و تقویت آنها، بایستی کوشش کرد برای اینکه واقعیّتهای تلخ و نامطلوب زدوده بشوند یا کم بشوند. این سه عنصر را باید در نظر داشت؛ یعنی آرمانها را از نظر دور نداشت، راهبردها را نبایستی از نظر دور داشت، البتّه واقعیّتها را هم باید دید. اگر چنانچه واقعیّتها را نبینیم، راه را درست نخواهیم رفت؛ امّا وجود واقعیّتها هم نبایستی ما را از راههایمان منصرف بکند. اگر چنانچه وجود یک صخرهای در راه موجب بشود ما از راه برگردیم، خطا کردیم؛ اگر وجود این صخره ندیده گرفته بشود و بیمحابا انسان برود، باز هم خطا کرده؛ امّا اگر چنانچه نگاه کنیم ببینیم در اطراف این صخره چه راههایی را میتوان ایجاد کرد، یا خود این صخره را چگونه میتوان برداشت، یا در او منفذی ایجاد کرد، یا راه موازیای برای آن پیدا کرد، آنوقت این نگاه صحیح به واقعیّتها است، این همان کاری است که امام بزرگوار ما در فصل اوّل این انقلاب یعنی در آن ده سالِ تعیینکننده و بسیار حسّاس انجام دادند. امام بزرگوار، در مقابل واقعیّتها چشم خود را نبست، امّا کوتاه هم نیامد، راهبرد را فراموش نکرد. بیانات در دیدار دانشجویان1392/05/06 سؤال دیگری که مطرح شد و من هم اینجا از قبل یادداشت کردم - که این نشان میدهد این سؤال قبلاً به من منتقل شده؛ یعنی سؤالی است که مطرح است - این است: نسبت آرمانها با واقعیتهائی که وجود دارد، چیست؟ مثلاً فرض بفرمائید تحریم. تحریم یک واقعیتی است. خب، یکی از آرمانهای ما پیشرفت اقتصادی کشور است، از آن طرف هم واقعیتی وجود دارد به نام تحریم. یا در مسائل گوناگون سیاسی؛ در انتخابات، در غیره، غیره. آنچه که من میتوانم عرض کنم، این است که ما آرمانگرائی را صددرصد تأیید میکنیم، دیدن واقعیتها را هم صددرصد تأیید میکنیم. آرمانگرائی بدون ملاحظهی واقعیتها، به خیالپردازی و توهّم خواهد انجامید. وقتی شما دنبال یک مقصودی، یک آرمانی حرکت میکنید، واقعیتهای اطراف خودتان را باید بسنجید و بر طبق آن واقعیتها برنامهریزی کنید. بدون دیدن واقعیتهای جامعه، تصور آرمانها خیلی تصور درست و صحیحی نخواهد بود، چه برسد به دستیابی به آرمانها. اگر بخواهیم مثال بزنیم، باید بگوئیم آرمانها مثل قلهاند. کسانی که اهل گردش در کوهستان و رفتن به سمت قلهها هستند، قله را درست تصور میکنند. رسیدن به قله، یک آرمان است؛ آرمانها را به این تشبیه کنید. انسان دوست میدارد به آن قله برسد. وقتی شما این پائین هستید، دوست میدارید بروید و برسید به آن نقطهی اوج و ستیغ این بلندی و ارتفاع؛ منتها واقعیتی وجود دارد؛ اگر بیتوجه به این واقعیت بخواهید این کار را بکنید، نیروی خودتان را هدر میدهید؛ آن واقعیت این است که راه رسیدن به این قله، این نیست که شما جلوی چشمت مشاهده میکنی که حالا اینجا قله است، این هم دامنه است، بگیر و برو بالا؛ اینجوری نیست، راه دارد. اگر چنانچه شما بیاحتیاطی کردید، همینی که جلوی چشم شما است، دامنه را گرفتید رفتید بالا، قطعاً به نقاطی خواهید رسید که نه راه پیش رفتن دارید، نه راه عقب آمدن. اینهائی که اهل رفتن به کوه و گردش در کوهستان هستند، چنین چیزی برایشان پیش میآید؛ برای بنده هم پیش آمده. وقتی انسان بدون آشنائی با راه حرکت میکند، به نقطههائی میرسد که راه جلو رفتن و عقب ماندن ندارد؛ با زحمت زیاد انسان باید خودش را از مشکل خلاص کند. واقعیت عبارت است از همین راه؛ راه را باید پیدا کرد. البته باید واقعیتها را به معنای واقعی کلمه دید، نه آنچه که به عنوان واقعیت القاء میشود. شما جوانها خیلی خوب میدانید؛ در جنگهای روانی که امروز در دنیا معمول است، یکی از کارها القای واقعیتهای غیر واقعی است؛ چیزهائی را به عنوان واقعیت القاء میکنند که واقعیت ندارد؛ شایعه درست میکنند، حرف میزنند، که واقعیت نیست؛ اگر چنانچه کسی چشم باز و بینا نداشته باشد، دچار اشتباه میشود. اینکه ما میگوئیم بصیرت، به خاطر این است. یکی از کارکردهای بصیرت همین است که انسان واقعیتها را آنچنان که هست، ببیند. در تبلیغات گاهی یک واقعیتی را از آنچه که هست، چندین برابر بزرگتر نشان میدهند؛ در حالی که بعضی از واقعیتهای دیگر را اصلاً نشان نمیدهند. مثلاً فرض بفرمائید یکی از واقعیتها این است که بخشی از نخبگان کشور از کشور خارج میشوند؛ بله، این یک واقعیتی است؛ اما در قبال این، یک واقعیت دیگری هم وجود دارد و آن عبارت است از افزایش نخبه، افزایش دانشجویان نخبه. ما کِی این همه دانشجوی نخبه داشتیم؟ به تاریخ دانشگاه کشور نگاه کنید؛ در این ده بیست سال اخیر، فراوانی دانشجویان نخبهی ما در بخشهای مختلف کاملاً چشمگیر است. چقدر ما استاد نخبه داریم. جمهوری اسلامی وقتی که پیروز شد، تعداد اساتید دانشگاههای کشور، یک تعداد معدودی بود - که البته چون دقیقش یادم نیست، نمیخواهم بگویم، اما تعداد خیلی معدودی بود؛ حدودش یادم هست - امروز بیش از ده برابر، این تعداد بالا رفته؛ خب، اینها همه نخبگانند. حالا گیرم از این مجموعهی عظیم نخبهای که در دانشگاههای کشور پروریده شدهاند - اعم از دانشجو و استاد و نخبههای علمی و اینها - یک تعدادی هم رفتند خارج. اگر انسان آن واقعیت را میبیند، این واقعیت را هم ببیند. کسانی که علیه نظام جمهوری اسلامی تبلیغات میکنند، آن یکی را بزرگ میکنند، این یکی را ندیده میگیرند؛ اصلاً اسمی از آن نمیآورند. بنابراین واقعیت را باید دید. آرمانها با نگاه به واقعیتها است که قابل تحقق خواهند بود. اما واقعیت را ببینیم، نه آنچه که با شگردهای دشمنانه، بهعنوان واقعیت به ما القاء میشود. به نظر من فعال دانشجوئىِ آرمانخواه که واقعیتها را هم میشناسد، هرگز نباید در هیچ شرائطی احساس انفعال و بنبست کند. یعنی نباید از آرمانخواهی دست برداشت؛ نه در هنگام پیروزیهای شیرین، نه در هنگام هزیمتهای تلخ. ما در عرصهی دفاع مقدس پیروزیهای بزرگی داشتیم، هزیمتهای تلخی هم داشتیم. امام (رضوان الله علیه) سفارش میکردند و میگفتند: نگوئید شکست، بگوئید عدمالفتح. یک جا پیروزی نصیب انسان میشود، یک جا هم پیروزی نصیب انسان نمیشود؛ چه اهمیتی دارد؟ بعضیها هستند که اگر چنانچه جریان کار بر وفق مرادشان پیش آمد و به نقطهی مورد نظر خودشان رسیدند، از دنبال کردن آرمانها دست میکشند؛ این خطا است. «فاذا فرغت فانصب»؛(۱) قرآن به ما میگوید: وقتی این کار را تمام کردی، این تلاش را تمام کردی، تازه خودت را آماده کن، بایست برای ادامهی کار. بعضی آنجورند - این اشتباه است - بعضی هم بعکس؛ اگر آنچه که پیش میآید، بر طبق خواست آنها نبود، بر وفق مراد آنها نبود، دچار یأس و انفعال و شکست میشوند؛ این هم غلط است؛ هر دو غلط است. اصلاً بنبستی وجود ندارد در آرمانخواهىِ صحیح و واقعبینانه. وقتی انسان واقعیتها را ملاحظه کند، هیچ چیز به نظرش غیر قابل پیشبینی نمیآید. توقع من از عزیزان دانشجو این است که همواره دنبال آرمانها باشند؛ چه در آن مواردی که حادثهای که پیش میآید، طبق دلخواه شما است، چه در آنجائی که حادثهای که پیش میآید، طبق دلخواه شما نیست؛ آرمانگرائی را با نگاه به واقعیتها از دست ندهید و دنبال کنید. در اصلِ انقلاب همین جور بود، در جنگ همین جور بود؛ در حوادث گوناگونی هم که در این سالها پیش آمده، همیشه همین جور بوده است. بعضیها در قبال حوادث گوناگون، موضعگیریها و موقعیتهای روحی و معنوی و فکریشان، متناسب با آنچه که لازمهی آرمانخواهی است، نیست. یک سؤال دیگر این است - که اینجا هم باز بعضی از دوستان گفتند - که رابطهی «تکلیفمداری» با «دنبال نتیجه بودن» چیست؟ امام فرمودند: ما دنبال تکلیف هستیم. آیا این معنایش این است که امام دنبال نتیجه نبود؟ چطور میشود چنین چیزی را گفت؟ امام بزرگوار که با آن شدت، با آن حدّت، در سنین کهولت، این همه سختیها را دنبال کرد، برای اینکه نظام اسلامی را بر سر کار بیاورد و موفق هم شد، میشود گفت که ایشان دنبال نتیجه نبود؟ حتماً تکلیفگرائی معنایش این است که انسان در راه رسیدن به نتیجهی مطلوب، بر طبق تکلیف عمل کند؛ برخلاف تکلیف عمل نکند، ضدتکلیف عمل نکند، کار نامشروع انجام ندهد؛ والّا تلاشی که پیغمبران کردند، اولیای دین کردند، همه برای رسیدن به نتائج معینی بود؛ دنبال نتائج بودند. مگر میشود گفت که ما دنبال نتیجه نیستیم؟ یعنی نتیجه هر چه شد، شد؟ نه. البته آن کسی که برای رسیدن به نتیجه، برطبق تکلیف عمل میکند، اگر یک وقتی هم به نتیجهی مطلوب خود نرسید، احساس پشیمانی نمیکند؛ خاطرش جمع است که تکلیفش را انجام داده. اگر انسان برای رسیدن به نتیجه، بر طبق تکلیف عمل نکرد، وقتی نرسید، احساس خسارت خواهد کرد؛ اما آن که نه، تکلیف خودش را انجام داده، مسئولیت خودش را انجام داده، کار شایسته و بایسته را انجام داده است و همان طور که قبلاً گفتیم، واقعیتها را ملاحظه کرده و دیده است و بر طبق این واقعیتها برنامهریزی و کار کرده، آخرش هم به نتیجه نرسید، خب احساس خسارت نمیکند؛ او کار خودش را انجام داده. بنابراین، این که تصور کنیم تکلیفگرائی معنایش این است که ما اصلاً به نتیجه نظر نداشته باشیم، نگاه درستی نیست. بیانات در دیدار دانشجویان1392/05/06 مسئلهی «سبک زندگی» - که بنده سال گذشته در سفر بجنورد آن را مطرح کردم و مورد استقبال هم قرار گرفت - مسئلهی مهمی است. بحث دربارهی مسائل سبک زندگی، اظهارنظر، موافقت، مخالفت، در مواد گوناگون؛ اینها بحثهائی است که دانشگاه را زنده و بانشاط نگه میدارد. اینجور بحثهای مهم و ناظر به واقعیتها، خون در رگهای این پیکرهی عظیم جاری میکند. اینها غیر از بحثهای رائجی است که ما دیده بودیم و زمان جوانی ما معمول بود. ما آنوقتها به این بحثها میگفتیم بحثهای روشنفکری، که هیچ ناظر به واقعیت نبود؛ ساعتها مینشستند بحث میکردند، یک چیزی را یکی اثبات میکرد، دیگری نفی میکرد؛ هیچ نتیجهای هم نداشت، هیچ ناظر به واقعیتهای اجتماعی هم نبود؛ اما اینها بحثهائی است که همهاش ناظر به مسائل اجتماعی است. یا همین مسئلهی «بیداری اسلامی»، آفتهای بیداری اسلامی. اتفاقی که در دنیای اسلام در این چند کشور رخ داد، اتفاق کوچکی نبود؛ اتفاق بزرگی بود. البته تحلیل یکی از برادران کاملاً درست است؛ بلا شک برخاستهی از بیداری اسلامی در جمهوری اسلامی در ایران اسلامی بود. نمیخواهیم این را بیخودی مطرح کنیم که حساسیتها در میان کشورهای مختلف تحریک شود؛ اما واقعیت این است. بیانات در حرم مطهر رضوی1392/01/01 ما که به عملکرد خودمان و برنامهی گذشته و آیندهی خودمان نگاه میکنیم، نگاهمان باید واقعبینانه باشد؛ ارزیابی ما ارزیابی درستی باشد. بعضی از مردمِ خود ما وقتی به اوضاع کشور نگاه میکنند، فقط ضعفها را میبینند؛ گرانی را میبینند، افت تولید در برخی از واحدهای تولیدی کشور را میبینند، فشارهای دشمنان را میبینند. این نگاه، نگاه ناقصی است. بنده نگاه متفاوتی دارم. من وقتی به اوضاع کشور و اوضاع ملتمان نگاه میکنم، یک میدان عظیم پرچالشی را مشاهده میکنم که ملت ایران در این میدان، به رغم دشمنان، سربلند و پیروز ظاهر شده است. ضعفها هست، مشکلات هست؛ در مجموعهی حوادث و رویدادهای کشور، تلخیها و تلخکامیهائی وجود دارد؛ ولی کسانی از قدرتمندان مادی عالم، با همهی وجود تلاش کردند که ملت ایران را فلج کنند؛ این را به زبان آوردند. آن خانم بیکفایتی که مسئولیت سیاست خارجی کشور آمریکا را بر عهده داشت، سینهاش را سپر کرد و گفت میخواهیم تحریمهائی در مورد جمهوری اسلامی اعمال کنیم که ایران فلج شود! این را صریحاً به زبان آوردند. و حالا عرض خواهم کرد که فعالیتها و اقدامهای آنها چه بود و چه شد و به کجا انجامید. بنابراین از یک طرف، تلاش دشمن است در این عرصهی عظیم و میدان بزرگی که ملت ایران در آن به چالش و مقابله با دشمن سرگرم است؛ از طرف دیگر، وجود دستاوردهای بزرگی است که نشاندهندهی ظرفیت و قدرت و هوشمندی این ملت بزرگ است. وقتی انسان این صحنه را ملاحظه میکند، مثل صحنهی هماوردیِ ورزشکاران قدرتمندی است که زحمت و تلاش و کوشش و خستگی در آن هست، اما یک قهرمان، در این میدان موفق میشود، پیروز میشود؛ همه او را تحسین میکنند و آفرین میگویند. این قهرمان در این صحنهی عظیمی که در مقابل چشم ما است، ملت ایران است. هر کس این صحنه را درست ببیند و درست مطالعه کند، به ملت ایران آفرین میگوید بیانات در اجتماع مردم بجنورد1391/07/19 حالا برگردیم صحنهی ایران عزیز و ملت بزرگ ایران را مشاهده کنیم. من مایلم آنچه را که میگویم، آنچه را که دربارهی آن فکر میکنم، منطبق با منطق باشد؛ نمیخواهیم حرف شعاری بزنیم. با لاف و گزاف گفتن در مسائل گوناگون، بخصوص در مسائل انقلاب، بنده موافق نیستم. ببینیم منطقی چیست، واقعیتها چیست. ملت ایران یک عرصهی رویاروئی با یک مجموعهی دشمن دارد، دشمنی را هم آنها شروع کردند، در رأس دشمنها هم شبکهی خطرناک خبیث صهیونیستی است، که متأسفانه بعضاً دولتهای غربی و بخصوص دولت آمریکا تحت تأثیر این شبکهاند. اینها از اول انقلاب با انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی مخالفت کردند؛ کینهی این مردمی را که انقلاب کردهاند، به دل گرفتهاند؛ الان هم همین جور است. حالا در این صحنهی رویاروئی، یک طرف ملت ایران است، یک طرف هم برخی از قدرتهائی که کینهورزانه با ملت ایران دشمنی میکنند. وقتی عرصه را نگاه میکنیم، اگر یک نگاه به ملت عزیزمان بکنیم، میبینیم ملت ما دارای عزم است، دارای امید است، دارای استعداد برتر است، دارای نسل جوانِ پرانگیزه و پرتلاش است. این حضور نسل جوان، در همهی میدانها خودش را دارد نشان میدهد: در میدان علم، که امروز در دنیا به آن اعتراف میکنند؛ در میدان فناوری، در میدانهای گوناگون اجتماعی؛ آن وقتی که پیش آمد، در دفاع مقدس؛ امروز هم در آمادگیهای گوناگون. اینها را امروز ملت ایران دارد؛ چشمانداز بیست ساله را هم دارد، ابزارهای لازم برای حرکت به سمت جلو را هم دارد، منابع طبیعی هم دارد، معادن ارزشمند هم دارد. آنچه را که در کشورمان از منابع اساسی در اختیار داریم، از متوسط جهان بیشتر است. من بارها گفتهام: ما تقریباً یکصدم جمعیت دنیائیم، کشور ما هم تقریباً یکصدم وسعت دنیاست؛ اما منابع اصلیای که ما داریم، از یکصدم بسیار بیشتر است. در بعضی از منابع، در میان همهی کشورهای دنیا درجهی اوّلیم؛ مثل منابع انرژی - نفت و گاز - که امروز در میان همهی کشورهای دنیا، در رأس فهرست، ما هستیم. این خصوصیات ماست. اقلیم ما اقلیم متنوعی است. کشور ما کشور وسیعی است. همه چیز، متناسب با نیازهای ما وجود دارد. طبیعتِ خوب داریم، معدنِ خوب داریم، مردمِ خوب داریم، استعدادِ خوب داریم، مسئولان دلسوز مردمی هم در سه قوه داریم، نیروهای مسلحِ پای کار و آماده و شجاع هم داریم، روحانیت فاضل و دلسوز و علاقهمند هم داریم، دانشگاهها و مدارس پر جمعیت هم داریم - چهار میلیون جمعیت دانشجو، و میلیونها جمعیت دانشآموز - اینها امکانات ماست، استعداد ماست؛ عزم و اراده و امید هم در ملت ما وجود دارد. حرکتمان از اول انقلاب تا امروز سیر صعودی داشته است. نتیجهی این حرکتِ سیر صعودی هم پیشرفتی است که تا امروز حاصل شده است. آن مقداری که به تناسب سالها ما به دست آوردهایم، با توجه به دشمنیهائی که با ما شده است، برجسته است و پیشرفتها جلوی چشم همه است. در امور زیربنائی، کشور پیشرفت کرده است؛ در خدمات مردمی، کشور پیشرفت کرده است؛ در معنویات، کشور پیشرفت کرده است؛ در دانش و فناوری هم همین جور. زیربناهائی که ما در آنها برجسته و ممتاز هستیم، در درجهی اول عبارت است از ثبات سیاسی کشور. دولتهای گوناگونی سر کار آمدند، با وجود اختلاف نظرها و سلائق سیاسی، لیکن ثبات کشور از اول انقلاب تا امروز استمرار داشته است و کشور به سمت هدفها حرکت کرده است. منازعات و درگیریهای خطی و جناحی و سیاسی نتوانسته است ثبات سیاسی کشور را از بین ببرد؛ این مهمترین زیربناست. بیانات در اجتماع مردم بجنورد1391/07/19 به توفیق الهی، ملت ایران از همهی این مشکلات عبور خواهد کرد. ملت ایران و مسئولین کشور از این بزرگترها و دشوارترهایش را حل کردهاند؛ اینها که چیزی نیست. اندک مشکلی پیش میآید، ابراز خوشحالی میکنند. در همین چند روزی که نوسان قیمت ارز و ریال، خبر اصلیِ اولِ خبرگزاریهای آنها را تشکیل میداد، صریحاً ابراز خوشحالی کردند. متانت و وقار دیپلماسی را هم رعایت نمیکنند؛ بچگانه و کودکانه ابراز خوشحالی میکنند که برای ملت ایران مشکل درست کردیم، برای جمهوری اسلامی مشکل درست کردیم؛ این را صریح میگویند! دو سه ساعت یک عده در دو تا خیابان تهران میآیند چند تا سطل زباله را آتش میزنند، آنها آن طرف دنیا اظهار خوشحالی میکنند که آره، شلوغ شد، شلوغ شد! وضع ما بدتر است یا وضع شما؟ الان نزدیک یک سال است که خیابانهای کشورهای عمدهی اروپائی شب و روز تظاهرات است؛ در فرانسه تظاهرات است، در ایتالیا تظاهرات است، در اسپانیا تظاهرات است، در انگلیس تظاهرات است، در یونان تظاهرات است. مشکل شما بمراتب پیچیدهتر از مشکل ماست. شما اقتصادتان قفل است؛ خوشحالی میکنید که اقتصاد ایران ضعیف شده؟ شما بدبختید، شما رو به رکود و انهدام و اضمحلالید. جمهوری اسلامی با این مشکلات از پا در نمیآید. مشکلات اصلی، امروز گریبان خود غربیها را گرفته. الان یکی از مسائلی که در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در درجهی اول مطرح است، مشکلات اقتصادی است؛ مردم بیچارهاند، گرفتارند، طبقات ضعیف در آنجا دارند پامال میشوند. این جنبش 99 درصدی که گفته شد، یک واقعیت است؛ البته سرکوب میکنند. گرفتار اقتصادی، کشورهای آنهایند؛ آن وقت اینجا به کمتر از آن، به کوچکتر از آن، آنها ابراز خوشحالی میکنند! بیانات در دیدار دانشجویان1391/05/16 من پارسال یا پیرارسال بود که در همین جلسه به دانشجوها خطاب کردم، گفتم چرا در مسائل اجتماعی موضع نمیگیرید و وارد نمیشوید؟ من خوشبختانه میبینم در این دو سه سال اخیر موضعگیری در مسائل گوناگون، در محیطهای دانشجوئی و جوانهای دانشجو، خیلی بارز است؛ خب، این خوب است؛ این را من تقدیر میکنم و تشکر میکنم؛ منتها یک وقت مثلاً فرض کنید قضیهی غزه پیش میآید، یک مشت جوان دانشجو میگویند این فلان فلان شدهها، این صهیونیستهای خبیث سر بچههای غزه دارند بمب میریزند، فلان میکنند؛ برویم پدرشان را دربیاوریم؛ راه میافتند، میروند فرودگاه! خب، این احساسات، احساسات مقدس و پاکی است. امثال من که یک کنار نشستیم و داریم نگاه میکنیم، آدم میخواهد جانش را فدای یک چنین احساساتی بکند؛ این واقعاً ارزش دارد. اینکه امام فرمودند من دست و بازوی بسیجیها را میبوسم، جایش همین جاست. آدم وقتی میبیند که یک جوانی اینجا توی خانه، در گرمای تابستان کولر و یخچال دارد، در سرمای زمستان وسیلهی گرمائی دارد، دانشگاه میرود، درس میخواهد، موفقیت دارد، بعد یکهو مسئلهی غزه میخواهد او را به حالت انفجار برساند، میگوید میخواهم بروم آنجا؛ خب، این احساس، احساس باارزشی است؛ اما رفتن، غلط است. احساس، خوب است؛ اما این احساس نباید موجب شود که ما حالا راه بیفتیم برویم غزه. رفتن به غزه، آن وقت نه ممکن بود، نه جایز بود؛ اگر ممکن هم بود، جایز نبود. خب، اینجا بین آرمانگرائی و بین آن واقعیت و دستوری که حالا از قول رهبری نقل کردند، که نباید بروید غزه، یک تعارضی درذهن این جوان به وجود میآید. نه، هیچ تعارضی وجود ندارد. آن احساس، احساس خوبی است؛ اما تصمیمی که بر اساس یک احساس گرفته بشود، یک مطالعهی دقیق، موشکافانه و عالمانه پشت سرش نباشد، آن تصمیم، لزوماً تصمیم درستی نیست. گاهی اوقات تصمیم، تصمیم غلطی است. بنابراین آرمانگرائی بههیچوجه به معنای در همهی زمینهها پرخاشگری کردن، برخی از واقعیات لازم و مصلحتهای لازم را ندیده گرفتن، نیست. مصلحت هم شده یک اسم منفور؛ آقا مصلحتگرائی میکنند! خب، اصلاً باید ملاحظهی مصلحت بشود. هیچ وقت نباید گفت که آقا حقیقت با مصلحت همیشه منافات دارد؛ نه، خود حقیقت یکی از مصلحتهاست، خود مصلحت هم یکی از حقایق است. اگر مصلحتاندیشىِ درست باشد، باید رعایت مصلحت را کرد؛ چرا نباید رعایت مصلحت را کرد؟ باید مصالح را دید. فرض بفرمائید از لحاظ موضع نظام، نسبت به فلان حرکت سیاسی بلوک مثلاً طاغوت و مجموعههای استبدادىِ دیکتاتوری، معلوم است که ما مخالفیم، همراهی هم نمیکنیم، کمک هم نمیکنیم - «قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الّذین معه اذ قالوا لقومهم انّا برءاء منکم و ممّا تعبدون من دون اللّه کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا حتّی تؤمنوا باللّه وحده»- معلوم است که موضع ما نسبت به برخی از جهات سیاسیای که امروز در دنیا وجود دارند یا در منطقه وجود دارند، موضع روشنی است؛ اما این به هیچ وجه به معنای نفی کار دیپلماسىِ سنتىِ متعارف نیست؛ این را توجه داشته باشید. یعنی کار دیپلماسی به جای خودش باید انجام بگیرد، منتها جهتگیری، این جهتگیری است. کمااینکه دشمنان ما هم همین جور عمل میکنند. دشمنان ما هم در عمل دشمنیشان را میکنند، اما تعارفات دیپلماسی را هم انجام میدهند. البته ما هم به آن تعارف دیپلماسی گول نمیخوریم؛ میفهمیم پشتش چیست. بنابراین باید به معنا و عمق آرمانگرائی توجه شود. پس به طور خلاصه، آرمانگرائی یعنی پایبندی به ارزشها و اصول و آرمانها و تأثیرگذاری و تأثیرناپذیری از جهت مخالف و جبههی مخالف. بیانات در دیدار دانشجویان1391/05/16 یکی از چیزهائی که ما از دانشجوها توقع داشتیم و این به طور طبیعی در دانشگاه و در محیط جوان وجود دارد و بنده هم اصرار داشتم که این حالت در دانشگاه زنده بماند، مسئلهی آرمانگرائی است. البته ما در دیدار با مجموعهی کارگزاران نظام در اوائل ماه، دربارهی آرمانگرائی و نسبتش با واقعگرائی، اینجا مقداری صحبت کردیم و بحث کردیم؛ که حالا شاید بعضی شنیده باشید. مسئلهی واقعگرائی در جای خودش محفوظ است، من هم بعد یک اشارهای خواهم کرد؛ لیکن آرمانگرائی، هم در سیاست، هم در همهی صحنههای دیگر - مثل آرمانگرائی در علم - باید مورد توجه باشد. آرمانگرائی در علم، یعنی در زمینهی مسائل علمی باید دنبال قله بود؛ که این، توجه شما را به درس خواندن و خوب درس خواندن باید نتیجه بدهد. من به شما عرض بکنم؛ امروز درس خواندن، علمآموزی، پژوهش و جدیت در کار اصلی دانشجوئی، یک جهاد است؛ بیانات در دیدار جمعی از پژوهشگران و مسئولان شرکتهای دانشبنیان1391/05/08 با توجه به واقعیاتی که ما مشاهده میکنیم و جلوی چشم ماست، این اوجگیری، این رسیدن به این تعالی مورد نظر و پیشرفت، به هیچ وجه خیالپردازانه نیست؛ واقعگرایانه است؛ تجربهی این چند سال هم همین را نشان میدهد. در همین آمارهائی که داده شد، ملاحظه کردید که پیشرفت کشور در بخشهای مهم و دانشهای نو و مؤثر در زندگی، با فاصلهی چند سال، پیشرفت چشمگیری بوده است؛ این نشاندهندهی این است که استعداد و ظرفیت و آمادگی هست. ما باید این مسئله را جدی بگیریم؛ یعنی به مسئلهی علم و تکیهی به علم در کشور اهمیت بدهیم؛ یعنی این را اساس کار قرار بدهیم. حرف ما در این چند ساله همین است. اگر چنانچه علم در بخشهای مختلف جدی گرفته شد، آن وقت این شرکتهای دانشبنیان که بر مبنای علم کار میکنند، تولید میکنند و ثروتآفرینی میکنند، خواهند توانست بتدریج اقتصاد کشور را به شکوفائی واقعی برسانند. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1391/05/03 چیزی که در این حرکتِ سیوسه ساله انسان مشاهده میکند، درسی که انقلاب داد و امام بزرگوار باقی گذاشت، این است که در این حرکت سی و سه ساله، آرمانها و آرزوهای عظیمی که اسلام آنها را به ما القاء میکند و تعلیم میدهد، از نظر دور نماند؛ در عین حال واقعیتهای موجود جامعه و جهان هم مورد توجه قرار گرفت؛ این کمک کرد به این که این حرکت بتواند ادامه پیدا کند؛ یعنی ترکیب آرمانخواهی و آرمانگرائی با واقعبینی. یک حرفی را سر زبانها انداختند، دربارهاش نوشتند و گفتند؛ الان هم انسان در گوشه و کنار میشنود که ملاحظهی واقعیتهای جامعه و جهان، با آرمانگرائی نمیسازد. آرمانگرائی را اشتباه کردند با رؤیاگرائی. آنچه که ما میخواهیم دنبال کنیم و اصرار بر آن داریم، این است که واقعبینی، مشاهدهی واقعیات جامعه و جهان، با آرمانگرائی و تعقیب آرمانها و آرزوهای بزرگ ملت ایران هیچگونه تنافی و تعارضی ندارد. اگر ما توانستیم آرمانگرائی را با واقعبینی و واقعگرائی همراه کنیم، ترجمهی عملیاتیاش میشود اینکه ما تدبیر را با مجاهدت ترکیب کنیم؛ هم مجاهدت کنیم و مجاهدانه حرکت کنیم، هم این حرکت مجاهدانه در یک چهارچوب تدبیرشدهای قرار بگیرد؛ که این، آگاهی عمومی، آگاهی دستاندرکاران، همراهی دلها و زبانها در همهی عرصهها را میطلبد. بعضی وانمود میکنند که آرمانگرائی با واقعبینی نمیسازد؛ این را ما بشدت رد میکنیم. بسیاری از آرمانهای جامعهی ما و مطالبهی آنها جزو واقعیتهای جامعه است. مردم مایلند عزت ملی داشته باشند، مردم مایلند زندگی ایمانمدار و دینمدار داشته باشند، مردم مایلند در امور ادارهی کشور و مدیریت کشور سهیم باشند - یعنی مردمسالاری - مردم مایلند پیشرفت داشته باشند، استقلال سیاسی و اقتصادی داشته باشند؛ اینها خواستههای عمومی مردم است. این خواستهها، واقعیتهای جامعه است؛ این واقعیتها دقیقاً در جهت آرمانخواهی است؛ اینها که مسائل تحلیلی و ذهنی نیست، اینها که موهومات نیست، اینها که ذهنیات نیست؛ اینها واقعیاتی است که در جامعه وجود دارد. یک جامعهی زنده و مؤمن دنبال این چیزهاست؛ میخواهد عزت ملی داشته باشد، میخواهد استقلال داشته باشد، میخواهد پیشرفت داشته باشد، میخواهد آبروی بینالمللی داشته باشد؛ اینها خواستههائی است که مردم دارند؛ اینها در جهت آرمانهاست؛ و این خواستن، جزو واقعیتهای قطعی جامعه است. بنابراین واقعیات میتواند در خدمت و معطوف به آرمانها باشد. بله، ذکر آرمانها بدون توجه به واقعیتها و بدون ملاحظهی سازوکارهای معقول و منطقىِ رسیدن به آرمانها، خیالپردازی است؛ آرمانها در حد شعار باقی خواهد ماند؛ لیکن وقتی که مسئولان کشور آرمانها را به صورت منطقی و متین دنبال کردند، مردم همراهی کردند، اینجا آنجائی است که واقعیتهای جامعه با آرمانها هماهنگ میشود. خب، این یک امر اساسی و یک پایهی اساسی برای حرکت کشور است. من مایلم یک مقداری از واقعیتهای جامعه را مطرح کنم. واقعیتهائی وجود دارد که اگر ما این واقعیتها را در محاسبات خودمان نیاوریم، قطعاً در قضاوت اشتباه خواهیم کرد؛ در انتخاب راه هم اشتباه خواهیم کرد. این واقعیتها را باید دید. البته هیچکدام از این واقعیتهائی که من عرض میکنم، تحلیل نیست؛ همه واقعیتهای مشهودِ پیش روی ماست. من قبلاً این را عرض بکنم؛ ما وقتی که میخواهیم آرمانگرائىِ همراه با واقعبینی داشته باشیم - یعنی واقعیتها را ببینیم، بر اساس واقعیتها حرکت خودمان را تنظیم کنیم - باید توجه کنیم که به لغزشهائی که در اینجا ممکن است پیش بیاید، دچار نشویم. لغزشگاههائی وجود دارد. یک لغزشگاه، واقعیتْپنداری است؛ چیزهائی را که واقعیت ندارد، انسان واقعیت تصور کند. دشمنانی که جبههای را در مقابل کشور ما، ملت ما، انقلاب ما تشکیل دادند، سعی میکنند واقعیتسازی کنند، واقعیتنمائی کنند، یک چیزهائی را به عنوان واقعیتهای مسلّم در نظر ما جلوهگر کنند؛ در حالی که واقعیتها آنها نیست. باید مواظب باشیم درگیر و دچار واقعیتسازیهای خلاف واقع نشویم. فرض بفرمائید اگر چنانچه ما توان خودمان را بیشتر از واقع بدانیم، یا کمتر از آنچه که واقعیت است، بدانیم، دچار خطا خواهیم شد؛ توان دشمن را هم اگر بیشتر از آنچه که هست، یا کمتر از آنچه که هست، ببینیم، دچار اشتباه محاسبه خواهیم شد. این از آنجاهائی است که طراحان دشمن وارد میدان میشوند. شما ملاحظه کنید؛ در تبلیغات گستردهی رسانهاىِ دشمنان ما سعی میشود توان داخلی و ملی کشور تحقیر شود و کوچک شمرده شود؛ متقابلاً توان دشمن بیش از آنچه که هست، معرفی شود؛ این یکی از لغزشگاههاست. اگر ما از آن مقداری که دشمن باید مورد ملاحظه قرار بگیرد، بیشتر او را محاسبه کردیم و بیشتر از او ترسیدیم، قطعاً دچار خطای در محاسبه خواهیم شد؛ راه را عوضی خواهیم رفت؛ این یکی از لغزشگاههاست. یکی از لغزشگاهها در دیدن واقعیت، برمیگردد به درون خود ما. گاهی دلبستگیهای ما فلج کننده است. دلبستگیهای ما موجب میشود که ما یک چیزهائی را واقعیت بپنداریم که واقعیت ندارد؛ در واقع خطائی است که نفس راحتطلب ما یا دلبستهی ما به مسائل مادی، بر ما تحمیل میکند؛ در حالی که واقعیت ندارد. یکی از این لغزشگاهها این است که انسان تصور کند دست یافتن به آرمانها بدون هزینه امکانپذیر است. ما در دوران مبارزات هم میدیدیم؛ بعضیها بودند که اهداف مبارزات را قبول داشتند، اما حاضر نبودند در راه این مبارزات هزینهای بدهند، قدمی بردارند. امروز چنین کسانی هم هستند؛ تصور میکنند که باید به هدفها رسید، بدون دادن هزینه؛ لذا آنجائی که پای هزینه دادن در میان است، عقب میکشند. این عقبکشیدنها در بسیاری از موارد موجب میشود که انسان در محاسبه اشتباه کند؛ خطی را که باید در مقابل دشمن دنبال کند، دنبال نکند. یک لغزش دیگر این است که ما بخشی از واقعیتها را ببینیم، بخش دیگری از واقعیتها را نبینیم؛ این هم موجب خطاست؛ خطای در محاسبه را به دنبال خواهد داشت. واقعیتها را باید با هم دید و دانست. حالا من یک تعدادی از این واقعیتها را میگویم. مدعی نیستیم که همهی واقعیتهای کشور را در اینجا بیان خواهیم کرد؛ لیکن یک مدخلی است، میتواند چشم ما را به سوی واقعیتهای گوناگون باز کند. ما در چه وضعی هستیم؟ کجا قرار داریم؟ چه داریم؟ چه نداریم؟ ملاحظهی این واقعیتها، با قضاوتی که بنده در این مسئله پیش خودم دارم، بسیار امیدبخش است. وقتی ما واقعیتها را کنار هم میگذاریم، اینها را ملاحظه میکنیم؛ احساس میکنیم که راه ملت ایران به سوی آرمانهای بلند، یک راهِ گشوده است. این راه، چالش دارد؛ اما راه باز است، بنبست وجود ندارد. هدف جبههی مخالف نظام اسلامی و انقلاب اسلامی و دشمن ما این است که راه را بنبست نشان بدهد. خودشان هم میگویند ما بایستی این کارها را بکنیم، این فشارها را وارد کنیم، این محاصره را بکنیم، این تحریم را بکنیم، تا مسئولان جمهوری اسلامی در محاسبات خودشان تجدیدنظر کنند. من عرض میکنم؛ ملاحظهی واقعیتها نه فقط موجب میشود ما در محاسبات گذشتهمان تجدیدنظر نکنیم، بلکه ما را به درستىِ راهی که پیمودیم و راهی که انقلاب جلوی ما گذاشته، مطمئنتر میکند. یکی از واقعیتهای موجود کشور - که امروز بیش از سالهای گذشته هم این واقعیت به رخ نظام اسلامی کشیده میشود - وجود فشارها و تهدیدهاست. کشور با زورآزمائی چند قدرت و دولت مستکبر روبهرو است. همین طور که مکرر عرض کردیم، طرف مقابل ما جامعهی جهانی نیست، دولتها نیستند، ملتها نیستند؛ چند دولتند؛ منتها دستگاه رسانهاىِ قوی دارند. این چیزی که ما باید اقرار کنیم که آمریکائیها و غربیها انصافاً در این قضیه قوی هستند، قدرت رسانهای است، قدرت تبلیغات به معنای پروپاگاندا است؛ همانی که خودشان میگویند. آن چیزی که ما اقرار میکنیم که اینها در آن قوی هستند، قدرت تبلیغاتی و قدرت رسانهای و وانمود کردن مطالبی است که میخواهند وانمود شود. امروز اینها با توان تبلیغاتی و رسانهاىِ بالای خود بشدت دارند این را تبلیغ میکنند و میگویند، و این واقعیت دارد که چند دولتند؛ منتها با همین نیروی رسانهای، خودشان را به نام «جامعهی جهانی» معرفی میکنند، و دروغ میگویند؛ جامعهی جهانی نیست. این یک واقعیت است. ما با زورآزمائی چند دولت و چند قدرت استکباری مواجهایم. اینها یک سیاهیلشکر هم پشت سرشان دارند، که آنها هم با ما مخالفند؛ اما آنها موجودیتی از خودشان ندارند، توانی ندارند. اگر دست حمایت قدرتی مثل آمریکا از روی سرشان برداشته شود، صفرند؛ در معادلات جهانی و بینالمللی به حساب نمیآیند؛ لیکن حالا به عنوان سیاهیلشکر، پشت سر آمریکا و پشت سر رژیم صهیونیستی و شبکهی صهیونیسم دنیا دارند حرکت میکنند. این یک واقعیتی است، این در مقابل ماست، این از اول انقلاب شکل گرفته؛ کم هم نشده و افزایش هم پیدا کرده. البته در بزرگنمائىِ این واقعیت هم همه همدستند؛ این جزو همان لغزشگاههاست. سعی میکنند این واقعیت را هرچه بزرگتر و شدیدتر و سختتر و تلختر نشان بدهند. ما این را قبول داریم که در مقابل ما فشار هست، تحریم هست، توانائیهای اقتصادی، توانائیهای سیاسی، امنیتی و امثال اینها و بخصوص رسانهای پشت سر این حرکت وجود دارد؛ این یک واقعیت است. واقعیت دیگری که در کنار این واقعیت باید دیده شود، این است که وانمود میشود این زورآزمائی به خاطر مثلاً مسئلهی هستهای یا مسئلهی حقوق بشر است؛ و این دروغ است. دروغ بودن این ادعا، یکی از واقعیتهاست. نه اینکه ما بگوئیم این واقعیت است؛ امروز در دنیا کسی نیست که باور کند آمریکا دنبال حقوق بشر است، دنبال حقوق ملتهاست؛ یا رژیم صهیونیستىِ نسلکش و کودککش دنبال اجرای دموکراسی در کشورهای دنیاست. پروندهی آمریکا، پروندهی رژیم صهیونیستی، پروندهی همین چند قدرت که در مقابل جمهوری اسلامی قرار دارند، از لحاظ مسئلهی حقوق بشر و طرفداری از حقوق ملتها و حقوق انسانها، پروندهی بسیار سیاهی است. شصت سال نسلکشی در فلسطین، نقض حقوق بشر نیست؟ دادن سلاح اتمی به دولت غاصب صهیونیستی، نقض صلح جهانی نیست؟ اینهائی که این کارها را کردند، میتوانند مدعی دفاع از صلح جهانی باشند؟ دادن سلاح شیمیائی به کسی مثل صدام، نقض حقوق بشر نیست؟ کارهائی از قبیل آنچه که در ابوغریب و گوانتانامو و افغانستان و عراق و نقاط دیگری از دنیا به وسیلهی آمریکائیها، به وسیلهی غربیها، به وسیلهی انگلیس اتفاق افتاده است، جائی برای ادعای دفاع از حقوق بشر باقی میگذارد؟ بنابراین اینکه اینها میگویند مقابلهی ما با جمهوری اسلامی برای حقوق بشر است، دروغ است؛ این هم که میگویند مقابلهی با جمهوری اسلامی برای سلاح هستهای است، دروغ است؛ این را ما اول با حدس بیان میکردیم، بعد در مذاکرات و مبادلات بینالمللی برای ما روشن شد که آنها میدانند جمهوری اسلامی دنبال سلاح هستهای نیست؛ این را باور کردند و قبول دارند، و واقعیت هم همین است؛ در عین حال مسئلهی سلاح هستهای را مطرح میکنند. پس ادعای اینکه این فشارها، این تحریمها، این محاصرهها، این دشمنیها و خصومتها به خاطر مسئلهی سلاح هستهای و مسئلهی توان هستهای است، یک دروغ است؛ این دروغ بودن هم یک واقعیت است. واقعیت این است که مخالفت آنها به خاطر اصل انقلاب و اصل تشکیل نظام اسلامی است. اینها در این منطقه با خیال راحت داشتند حکومت میکردند. کشوری مثل ایران با این منابع سرشار، با این امکانات فراوان، توی مشت آنها بوده است؛ هر کار میخواستند، میکردند؛ هر تصمیمی میخواستند، میگرفتند؛ از امکانات این کشور در پیشبرد مقاصد خودشان همهی استفادهها را میکردند، ولی الان از آن محروم شدهاند. فقط این هم نیست؛ این حرکت موجب شده است که این داعیه و این انگیزه در دنیای اسلام بیدار شود، که امروز نشانههایش را در شمال آفریقا و در خاورمیانه و در همهی کشورها و ملتها داریم مشاهده میکنیم؛ اینها از این ناراحتند. نقطهی کانونی، جمهوری اسلامی است؛ میخواهند به جمهوری اسلامی ضربه وارد کنند و این را عبرتی قرار بدهند برای دیگران؛ انگیزهی واقعی این است. این هم یک واقعیت است. یک واقعیت دیگر این است که این چالشهائی که امروز برای جمهوری اسلامی وجود دارد، جدید نیست. این هم تحلیل نیست، این واقعیت است؛ این را همه میبینند، مشاهده میکنند. یک روزی بود که کشتیهای نفتی و غیرنفتی ما را در خلیج فارس میزدند؛ یک روزی بود که پایانهی نفتی خارک را بمباران میکردند؛ یک روزی بود که همهی مراکز صنعتىِ موجود ما زیر چتر بمباران دشمن بود؛ اینها چیزهائی است که به چشم خودمان دیدیم؛ ما این روزها را گذراندیم؛ اینها برای ما جدید نیست. امروز جرأت نمیکنند به جمهوری اسلامی نزدیک شوند - که حالا عرض خواهم کرد - این هم بخش دیگری از واقعیتهاست. یک روزی این جرأت را داشتند، میآمدند، ضربه میزدند، حمله میکردند. جنگ صدام با ما که جنگ یک دولت با ما نبود؛ جنگ بینالمللی علیه ما بود. بنابراین، این چالشهائی که وجود دارد - تهدید میکنند، میگویند، میشمرند، بزرگنمائی میکنند - برای جمهوری اسلامی جدید نیست. این هم یک واقعیت. یک واقعیت دیگر این است که نظام جمهوری اسلامی از همهی این دشواریها و گردنههای سخت عبور کرده. مگر عبور نکردیم؟ مگر متوقف ماندیم؟ مگر توانستند به جمهوری اسلامی ضربه وارد کنند؟ مگر توانستند به آرمانها و اصول جمهوری اسلامی خدشهای وارد کنند؟ نتوانستند. این هم یک واقعیت است. این واقعیتها باید دائماً جلوی چشم ما باشد. یک واقعیت دیگر این است که ما در همین شرائط تهدید، پیشرفت کردیم. در طول این سالهای متمادی، ما در همهی حوزهها جلو رفتیم؛ در حوزهی دانشهای پیچیده پیشرفت کردیم؛ در حوزهی فناوریهای مورد نیاز کشور پیشرفت کردیم؛ در زمینهی دارو، حمل و نقل، مسکن، آب، راه، کشور پیشرفتهای برجستهای کرده؛ که امروز بخشی از آمارها را آقای رئیس جمهور گفتند و شما شنیدید. با وجود همهی این فشارها، کشور در طول این سالها مرتب جلو رفته است. در حوزهی بعضی از دانشهای مهم و انحصاری و منحصربهفرد - در لیزر، در نانو، در سلولهای بنیادی، در صنعت هستهای - کشور رتبه پیدا کرده. خب، اینها الگوسازی در دنیای اسلام است؛ این یک واقعیتی است. ما متوقف نماندیم، ما دائم پیش رفتیم. نظام جمهوری اسلامی با همهی این تهدیدهائی که وجود داشته است - از قبیل تحریم و غیرتحریم و تهدید و کارهای گوناگونِ پیچیدهی امنیتی و سیاسی و غیره - این پیشرفتها را داشته است. این هم یک واقعیت است؛ این هم تحلیل نیست؛ این هم محسوساتی است که جلوی چشم همهی ماست. شما مسئولین محترم هم بهتر از آحاد مردم اینها را میدانید. یک واقعیت دیگر این است که کشور در مواجههی با چالشها و تهدیدها، در مقایسهی با سالهای اول انقلاب، بمراتب قویتر شده. امروز ما در مواجههی با تهدیدها، از روز اول خیلی قویتریم؛ هم اعتماد به نفسمان بیشتر است، هم توکلمان به خدا الحمدللّه کم نیست، هم توانائیهای عینی و موجود و محسوس و ملموس ما بیشتر از گذشته است. قدرتها با همهی توانشان دارند تلاش میکنند، اعتراف میکنند که نمیتوانند پیش بروند؛ نتوانستند کار خودشان را پیش ببرند. یک واقعیت دیگر این است که جبههی مقابل ما در طول این سالها ضعیفتر شده است. یعنی اگر ما دو نماد اصلی این جبهه را آمریکا و رژیم صهیونیستی بدانیم، و غرب را دنبال سر اینها بدانیم، واضح است که اینها ضعیفتر شدهاند. امروز رژیم صهیونیستی بمراتب ضعیفتر از بیست سال قبل و سی سال قبل است. بعد از حوادث شمال آفریقا و مسئلهی مصر، رژیم صهیونیستی بشدت تضعیف شده است؛ هم از درون دچار مشکل است، هم از بیرون مشکلات بینهایتی دارد. آمریکای امروز هم آمریکای زمان ریگان نیست؛ اینها بمراتب عقب رفتند. در عراق وضعشان آنجوری شد؛ در افغانستان روزبهروز وضعشان بدتر شده است؛ در سیاستهای خاورمیانهایشان شکست خوردند؛ در جنگ سیوسه روزه، عاملشان که رژیم صهیونیستی است، شکست خورد؛ در جنگ بیست و دو روزه، عاملشان که رژیم صهیونیستی است، نتوانست در مقابل یک میلیون و اندی انسان بیدفاع کاری از پیش ببرد. اینها واقعیتهای خیلی مهمی است. بنابراین اینها ضعیف شدهاند. اینها نسبت به بیست سال قبل و سی سال قبل بمراتب ضعیفترند. این هم یک واقعیت دیگر است. یک واقعیت دیگر این است که رژیمهای مخالف نظام جمهوری اسلامی درگیر بحرانند؛ همین چند دولت غربی، خودشان و اطرافیانشان دچار بحرانند. با این بحران اقتصادیای که در اروپا وجود دارد، اتحاد اروپا جداً در تهدید است، یورو جداً مورد تهدید است. آمریکا هم به نحو دیگری؛ کسری بودجهی فراوان، قرض فراوان، فشار مردم، حرکت ضد والاستریت، حرکت - به قول خودشان - نود و نُه درصدی. اینها حوادث مهمی است. البته وضع اروپا از آمریکا بدتر است؛ چند دولتشان سقوط کردند. الان در چندین کشور اروپائی بیثباتی وجود دارد. مشکلات آنها با مشکلات ما فرق هم میکند. مشکلات اقتصادی و بحران اقتصادی اروپا با مشکلات اقتصادیای که ما احیاناً دچارش میشویم، متفاوت است. مشکلات ما مثل مشکلات یک گروه کوهنورد است که دارد در راهی حرکت میکند. راه سختی است و البته مشکلاتی دارد؛ گاهی آب میخواهند، گاهی غذا میخواهند، گاهی مشکلات دارند، گاهی به یک مانعی برخورد میکنند؛ اما دارند طرف بالا میروند. مشکلات ما از این قبیل است. مشکلات اروپائیها مثل اتوبوسی است که زیر بهمن گیر کرده. سالها خود آنها بدون اینکه بدانند، مقدمات این مشکل را فراهم کردند. این فاصلههای طبقاتی، این غلبهی سازوکار ربا در مسائل مادی، این تقویت زورمندان مادی، این نفوذپذیری از صهیونیستهای پولپرست و مالپرست، آنها را دچار مشکلاتی کرده؛ این بهمنی است که روی سرشان افتاده. بنابراین مشکلات آنها با مشکلات ما خیلی متفاوت است. این هم یک واقعیت است. واقعیت دیگر، همین تحولات شمال آفریقا و تحولات مجموعهی این منطقه است. در بعضی جاها این تحولات به تغییر نظامها و رژیمها منتهی شده؛ بعضی هم نشده، اما در خطرند. که من از اینها عبور میکنم. یک واقعیت دیگر، توان افزایشیافته در درون جمهوری اسلامی است. ما کشور قدرتمندی هستیم. ما کشور دارا و توانائی هستیم. از لحاظ منابع، ما در رتبههای بالای جهانی هستیم. در بعضی از منابع، رتبهی اوّلیم. در ترکیب نفت و گاز، ما در دنیا اوّلیم. از همهی کشورهائی که دارای نفت هستند یا دارای گاز هستند، مجموع نفت و گاز ما بیشتر است. از لحاظ منابع و معادن اساسی، کشور غنای بالا و فراوانی دارد. از لحاظ نیروی انسانی، ما هفتاد و پنج میلیون نفر جمعیت داریم؛ این جمعیت عامل خیلی مهمی است. من این را همین جا عرض بکنم؛ جمعیت جوان و بانشاط و تحصیلکرده و باسواد کشور، امروز یکی از عاملهای مهم پیشرفت کشور است. در همین آمارهائی که داده میشود، نقش جوانهای تحصیلکرده و آگاه و پرنشاط و پرنیرو را میبینید. ما باید در سیاست تحدید نسل تجدیدنظر کنیم. سیاست تحدید نسل در یک برههای از زمان درست بود؛ یک اهدافی هم برایش معین کردند. آنطوری که افراد متخصص و عالم و کارشناسان علمىِ این قسمت تحقیق و بررسی کردند و گزارش دادند، ما در سال ۷۱ به همان مقاصدی که از تحدید نسل وجود داشت، رسیدیم. از سال ۷۱ به این طرف، باید سیاست را تغییر میدادیم؛ خطا کردیم، تغییر ندادیم. امروز باید این خطا را جبران کنیم. کشور باید نگذارد که غلبهی نسل جوان و نمای زیبای جوانی در کشور از بین برود؛ و از بین خواهد رفت اگر به همین ترتیب پیش برویم؛ آنطوری که کارشناسها بررسی علمی و دقیق کردند. اینها خطابیات نیست؛ اینها کارهای علمی و دقیقِ کارشناسیشده است. اگر چنانچه با همین وضع پیش برویم، تا چند سال دیگر نسل جوان ما کم خواهد شد - که امروز قاعدهی جمعیتی ما جوان است - و بتدریج دچار پیری خواهیم شد؛ بعد از گذشت چند سال، جمعیت کشور هم کاهش پیدا خواهد کرد؛ چون پیری جمعیت با کاهش زاد و ولد همراه است. یک زمانی را مشخص کردند و به من نشان دادند، که در آن زمان، ما از جمعیت فعلیمان کمتر جمعیت خواهیم داشت. اینها چیزهای خطرناکی است؛ اینها را بایستی مسئولین کشور بجد نگاه کنند و دنبال کنند. در این سیاست تحدید نسل حتماً بایستی تجدیدنظر شود و کار درستی باید انجام بگیرد. این مسئلهی افزایش نسل و اینها جزو مباحث مهمی است که واقعاً همهی مسئولین کشور - نه فقط مسئولین اداری - روحانیون، کسانی که منبرهای تبلیغی دارند، باید در جامعه دربارهی آن فرهنگسازی کنند؛ از این حالتی که امروز وجود دارد - یک بچه، دو بچه - باید کشور را خارج کنند. رقم صد و پنجاه میلیون و دویست میلیون را اول امام گفتند - و درست هم هست - ما باید به آن رقمها برسیم. یک واقعیت دیگر این است، در هر برههای که ما در مقابل جبههی دشمن انعطاف نشان دادیم و با توجیههائی عقبنشینی کردیم - مثلاً یک وقت گفتیم بگذارید بهانه را از دست دشمن بگیریم، یک وقت گفتیم بگذارید سوءظن دشمن را از خودمان زائل کنیم - دشمن مواضع گستاخانهتری علیه ما گرفته. در آن روزی که ادبیات مسئولین ما آلوده شد به حرفها و تعبیرات تملقآمیز نسبت به غرب و فرهنگ غربی، در آن روز اینها ما را «محور شرارت» معرفی کردند! چه کسی؟ آن کسی که خودش مجسمهی شرارت بود. رئیس جمهور قبلی آمریکا - مجسمهی شرارت - ایران اسلامی را «محور شرارت» معرفی کرد! این کِی بود؟ آن وقتی که ما در ادبیات خودمان، در اظهارات خودمان، حرفهای تملقآمیز نسبت به غرب و نسبت به آمریکا و اینها را تکرار میکردیم. اینها اینجوریاند. در همین قضیهی هستهای، آن وقتی که ما با اینها همراهی کردیم و عقبنشینی کردیم - البته برای ما تجربهای بود، اما این واقعیت است - اینها جلو آمدند؛ اینقدر جلو آمدند که من در همین حسینیه گفتم اگر بنا باشد که این روال از سوی آنها ادامه پیدا کند، من خودم وارد قضیه خواهم شد؛ و وارد قضیه شدم؛ ناچار شدیم؛ اینها کار ما نیست. عقبنشینیها آنها را گستاختر کرد، طلبگارتر کرد. یک روزی بود که مسئولین ما قانع بودند که اجازه بدهند ما ۲۵ سانتریفیوژ در کشور داشته باشیم؛ آنها گفتند نمیشود! اینها قانع شدند که ۵ تا سانتریفیوژ داشته باشیم؛ باز هم گفتند نمیشود! مسئولین ما قانع شدند که ۳ تا سانتریفیوژ داشته باشیم؛ باز هم گفتند نمیشود! امروز گزارش را شنیدید، یازده هزار سانتریفیوژ داریم! اگر ما آن عقبنشینیها را، آن انعطافها را ادامه میدادیم، امروز از پیشرفت هستهای که هیچ خبری نبود، به این نشاط علمی هم که در چند سال اخیر در کشور وجود پیدا کرده - این حرکت علمی، این جوانها، این ابتکارات، اختراعات، پیشرفتهای گوناگون در بخشهای مختلف - قطعاً لطمه میخورد؛ چون اولاً نسبت به هر یک از آنها ممکن بود یک بهانهای بیاورند؛ ثانیاً حرکت هستهای و صنعت هستهای، نماد پیشرفت یک کشور است. این هم یک واقعیت دیگر است. یک واقعیت دیگر هم این است که اگر کشور در مقابل فشارهای دشمن - از جمله در مقابل همین تحریمها و از این چیزها - مقاومت مدبرانه بکند، نه فقط این حربه کُند خواهد شد، بلکه در آینده هم امکان تکرار چنین چیزهائی دیگر وجود نخواهد داشت؛ چون این یک گذرگاه است، این یک برهه است؛ کشور از این برهه عبور خواهد کرد. این چیزهائی که الان آنها تهدید میکنند، تحریم میکنند، جز آمریکا و جز رژیم صهیونیستی، هیچ کس ذینفع از این تحریمها نیست. دیگران را با زور و با فشار و با رودربایستی و با این چیزها وارد میدان کردند. خب، پیداست که زور و فشار و رودربایستی نمیتواند خیلی ادامه پیدا کند - یک مدتی است - شاهدش هم این است که مجبور شدند بیست تا کشور را از همین تحریمهای نفتی و امثال اینها استثناء کنند! دیگرانی هم که استثناء نشدند، خودشان مایل نیستند، و بیش از آنچه که ما بخواهیم یا همان اندازه که ما میخواهیم، آنها دنبال راهحل میگردند. بنابراین بایستی مقاومت کرد. خب، اینها واقعیتهای ملموس است. اینهائی که عرض کردم، هیچکدامش تحلیل نبود، ذهنی نبود؛ چیزهائی است که مشاهده میکنیم. البته در کنار این واقعیتها، این واقعیت هم هست که ما هنوز آن حالت لازمِ متناسب اسلامی را در میدان کار و اینها در خودمان به وجود نیاوردیم؛ یک قدری دچار تنبلی هستیم؛ این جزو میراثهای دوران استبداد و تسلط دیکتاتوری بر کشور است. وقتی در یک کشوری دیکتاتوری بود، مردم تنبل میشوند؛ استعدادها به میدان تجربه و عمل وارد نمیشوند. این میراث دوران استبداد است که در ما وجود دارد. باید تنبلی را کنار بگذاریم. آن خطرپذیری لازم در همهی بخشهای جامعه نیست. با توکل به خدای متعال، و با تدبیر و درایت لازم، باید خطرپذیری وجود داشته باشد؛ این را باید همه داشته باشیم. خب، اینکه ما عرض کردیم وضعیت بدر و خیبر، یعنی همین. وضعیت بدر و خیبر یعنی تهدید هست، چالش هست، اما بنبست نیست. در بدر امکانات کم بود، اما غلبه حاصل شد. امکانات طرف مقابل، چندین برابر؛ شاید در بعضی بخشها، غیرقابل مقایسهی با امکانات جبههی اسلام بود. در خیبر سختی وجود داشت؛ رفتند مدتها آنجا ماندند؛ مقاومت دشمن شدید بود؛ اما غلبه پیدا کردند. چالش هست؛ اما در قبال چالش، توان و قدرت و استعداد و ظرفیت هم وجود دارد. این، معنای وضعیت بدر و خیبر است. اگر این ظرفیت را به میدان آوردیم، اگر نقاط ضعف را کم کردیم، پیشرفت خواهیم کرد. آنچه که من در دنبالهی عرایضم عرض میکنم - که دیگر وقت دارد تمام میشود و مجال نیست - این است که برادران و خواهران عزیز! مسئولان محترم! ما باید مسائل کشور را با این دید نگاه کنیم؛ آرمانها جلوی چشم ما باشد؛ واقعیتهای تشویقکننده جلوی چشم ما باشد. در مورد واقعیتهای منفی - که در واقع در بعضی موارد واقعیتسازی است، واقعیتنمائی است - دچار اشتباه نشویم. البته توان دشمن را دستکم نگیریم، سهلانگاری و سادهانگاری نکنیم. مسئله، مسئلهی اساسی و مهمی است. شما مثل یک ریاضیدانی که میخواهد یک مسئلهی مهم ریاضی را حل کند، بر سر این مسئله تلاشتان را به کار ببرید و مسئله را حل کنید. شما ریاضیدان بااستعدادی هستید؛ این هم یک مسئلهی ریاضی است. اینجوری باید با مسائل گوناگون برخورد کنید. خوشبختانه انسان مشاهده میکند که همین روحیه هم در دستگاههای گوناگون وجود دارد. به مسئلهی اقتصاد باید با این دید نگاه کرد. بیانات در دیدار دانشجویان کرمانشاه1390/07/24 در واقع رهبری، یک مدیریت کلان ارزشی است. همین طور که اشاره کردم، گاهی اوقات فشارها، مضیقهها و ضرورتها، مدیریتهای گوناگون را به بعضی از انعطافهای غیر لازم یا غیر جائز وادار میکند؛ رهبری بایستی مراقب باشد، نگذارد چنین اتفاقی بیفتد. این مسئولیتِ بسیار سنگینی است. این مسئولیت، مسئولیت اجرائی نیست؛ دخالت در کارها هم نیست. حالا بعضیها دوست میدارند همین طور بگویند؛ فلان تصمیمها بدون نظر رهبری گرفته نمیشود. نه، اینطور نیست. مسئولین در بخشهای مختلف، مسئولیتهای مشخصی دارند. در بخش اقتصادی، در بخش سیاسی، در بخش دیپلماسی، نمایندگان مجلس در بخشهای خودشان، مسئولان قوهی قضائیه در بخش خودشان، مسئولیتهای مشخصی دارند. در همهی اینها رهبری نه میتواند دخالت کند، نه حق دارد دخالت کند، نه قادر است دخالت کند؛ اصلاً امکان ندارد. خیلی از تصمیمهای اقتصادی ممکن است گرفته شود، رهبری قبول هم نداشته باشد، اما دخالت نمیکند؛ مسئولینی دارد، مسئولینش باید عمل کنند. بله، آنجائی که اتخاذ یک سیاستی منتهی خواهد شد به کج شدن راه انقلاب، رهبری مسئولیت پیدا میکند. در تصمیم و عملِ رهبری باید عقلانیت در خدمت اصول قرار بگیرد، واقعبینی در خدمت آرمانگرائیها قرار بگیرد. بیانات در دیدار دانشجویان کرمانشاه1390/07/24 ما نمیتوانیم سرمان را پائین بیندازیم و نفهمیم در دنیا چه میگذرد، همین طور جلو برویم. اینجور حرکت کردن که انسان چشم و گوش بسته، بدون توجه، بدون نگاه به اطراف، بدون نگاه به واقعیتها، بدون نگاه به افقهای دوردست حرکت کند، غالباً به گمراهی و اشتباه منجر خواهد شد. پس خودمان هم باید یک نگاهی بکنیم، یک بازخوانیای بکنیم. بیانات در اجتماع بزرگ مردم کرمانشاه1390/07/20 سیاستهای اصل ۴۴ را که ما تدوین کردیم، بر اساس همین نکته بود. برای آیندهی کشور، هدفهائی مشخص شده است. ما این دهه را «دههی پیشرفت و عدالت» نامیدیم؛ ما سیاستهای اصل ۴۴ را تدوین کردیم؛ ما چشمانداز بیستساله را تدوین کردیم؛ سیاستهای برنامههای پنجساله را تدوین کردیم و میکنیم. همهی این سیاستگذاریها بر اساس واقعبینی است. اینجور نیست که یک عدهای نشسته باشند و با توهمات خودشان سیاست پنجساله یا چشمانداز بیستساله بنویسند؛ نه، این با واقعیتها تطبیق میکند؛ متکی به واقعیتهای کشور است. بیانات در کنفرانس حمایت از انتفاضه فلسطین1390/07/09 در این میان، کشورهای غربی نیز شایسته است صحنه را با نگاهی واقعبینانه بنگرند. غرب امروز بر سر دوراهی است. یا باید دست از زورگوئی طولانیمدت خود بردارد و حق ملت فلسطین را بشناسد و بیش از این از نقشهی صهیونیستهای زورگو و ضد بشر پیروی نکند، و یا در انتظار ضربههای سختتر در آیندهی نه چندان دور باشد. این ضربههای فلج کننده فقط سقوط پیدرپی حکومتهای گوش به فرمان آنان در منطقهی اسلامی نیست، بلکه آن روزی که ملتهای اروپا و آمریکا دریابند که بیشترین گرفتاریهای اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی آنان منشأ گرفته از سلطهی اختاپوسی صهیونیزم بینالملل بر دولتهای آنهاست، و دولتمردان آنان به خاطر منافع شخصی و حزبی خود، مطیع و تسلیم در برابر زورگوئیهای کمپانیداران زالوصفت صهیونیست در آمریکا و اروپایند، آنچنان جهنمی برای آنان به وجود خواهند آورد که هیچ راه خلاصی از آن متصور نیست. بیانات در دیدار مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران1390/05/16 ما باید خودمان را یک بازشناسی بکنیم، ببینیم ما در چه وضعی هستیم. شرائط مهمی بر دنیا حاکم است که اینها میتواند فرصتهای بزرگی را در پیش روی ما قرار بدهد. این فرصتها را اگر نبینیم، اگر نشناسیم، اگر از آن درست استفاده نکنیم، اگر بهنگام به سراغ این فرصتها نرویم، ضرر خواهیم کرد. گاهی هم هست که از دست دادن یک فرصت، خودش میشود یک تهدید، خودش موجب عقبماندگی است. لذا بد نیست که از این جهت یک نگاه جمعی و کلی و عمومی به مسائل کشور بکنیم. البته در این نگاه کلی بایستی واقعبینانه نگاه کنیم؛ خودمان را نبایستی دچار خطا کنیم؛ یکسونگری نکنیم. ما نقاط مثبتی داریم، نقاط منفیای هم داریم؛ هر دو را ببینیم. گاهی فقط نگاه منفی غلبه داده میشود. امروز متأسفانه انسان مشاهده میکند که در بین برخی مسئولین و نخبگان سیاسی و غیره کأنه مد شده است که نگاه، نگاه بدبینانه باشد؛ نگاه منفی باشد؛ نقاط مثبت را نبینند؛ روی نقاط منفی تکیه کنند. در رسانهها و غیررسانهها مرتباً منفیبافی میشود. تا انسان میگوید هم چرا، میگویند آقا شما نمیگذارید ما واقعیات را بگوئیم. میگوئید سیاهنمائی است، میگوئید فلان است؛ ما میخواهیم حقایق را بگوئیم. نه، این یکسونگری است. خب، اگر فرض بفرمائید یک واحد تولیدی دچار یک اشکالی میشود و شما میخواهید به عنوان یک نگاه واقعبینانه آن را بیان کنید، بسیار خوب، در کنارش مثلاً دو تا واحد تولیدی هم ایجاد شده. اگر این نقطهی مثبت را بیان کنیم، یک جور مسائل کشور را میفهمیم؛ اگر این نقطهی مثبت را بیان نکنیم، مسائل کشور را جور دیگری خواهیم فهمید. اگر فقط نقاط منفی را مشاهده کنیم - که البته نقاط منفی وجود دارد - این طبعاً واقعبینی نیست؛ این برآورد درستی از اوضاع کشور به ما نخواهد داد؛ منجر به ناامیدی میشود؛ ضرر اجتماعیاش هم این است. بنده روزها ده بیست تا روزنامه را معمولاً همین طور یک مروری میکنم. بعضی از روزنامهها هر روزی چهار تا، پنج تا تیتر دارند که هر کدام از این تیترها کافی است دل یک آدم ضعیف را بلرزاند؛ منفی، منفی، منفی، منفی! این کار را دوست میدارند. حالا اغراض سیاسی است، اغراض جذب مشتری است؛ هرچه هست، نمیدانیم؛ کسانی را متهم نمیکنیم؛ اما این واقعیت است، این غلط است. غلبه دادن نگاه منفی، خلاف واقعبینی است؛ موجب ناامیدی است. نقطهی مقابلش هم همین جور است. یعنی غلبه دادن نگاه مثبت، بدون دیدن نقطهی منفی، این هم گمراه کننده است؛ موجب یک رضایتی در انسان میشود که احیاناً این رضایت، رضایت کاذب است؛ این هم درست نیست. نقاط منفی را هم باید در کنار نقاط مثبت دید. این کار را کشور و نظام توانسته انجام بدهد، این کار را نتوانسته انجام بدهد؛ این دو تا را در کنار هم ببینیم. بنابراین اگر بخواهیم اوضاع کشور را درست به دست بیاوریم، باید نقاط منفی و نقاط مثبت را در کنار هم مشاهده کنیم. بیانات در دیدار شاعران1389/06/03 من نمیگویم شاعر قریحهی شعری خود را در راه احساسات و عواطف انسانی و عشق به کار نبرد؛ نه، بالاخره شاعر دلی دارد، آن هم دل آنچنانی که خود شماها دیگر از همه بهتر میدانید - نازک و زودرنج و نمیدانم پِرپِری و به اندک چیزی تکانی - بالاخره آدم طبع شعر هم دارد؛ نمیگویم یک وقتی گلهای دارد، نکند؛ دردی دارد، نگوید؛ شوقی دارد، عشقی دارد، میلی دارد، نگوید؛ اینها را نمیشود توقّع داشت؛ یعنی واقعاً اگر کسی چنین چیزی از شاعر توقّع کند، این غیر واقعبینانه است. البته شعرایی داشتهایم که از آن روحیهها نداشتهاند؛ مثل ناصر خسرو - ناصر خسرو تماممکتبی است - یا واعظ قزوینی در شعرای سبک هندی. واعظ قزوینی شاعر خوب و برجستهای هم هست، حد شعریاش با حد شعری کلیم و اینها پهلو میزند؛ یعنی کمتر از کلیم و کمتر از حاج محمّدجان قدسی و اینها نیست؛ تقریباً با اینها همزمان هم هست؛ ولی خب، واعظ است و شعرش موعظه است؛ توی مایههای شعر و غزل و شادی و شنگولی و این چیزها نرفته. ما از این قبیل شعرا هم داشتهایم. بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی1389/03/18 در نگاه به مسائل کشور - که در مورد مسئولیت شما، به شکل قانون و قانونگذاری تجلی میکند - بایستی دو خصوصیت «آرمانگرائی» و «واقعبینی» را در نظر داشت. نگاهتان نگاه آرمانگرا باشد. از آرمانها پائین نیائید، کوتاه نیائید. نگاه باید نگاه آرمانی باشد، منتها با توجه به واقعیت. سقفی را معین میکنیم؛ منتها تکلیفی را که برای خودمان یا دولت یا مسئولین معین خواهیم کرد، بایستی با توجه به واقعیتهای موجود باشد، منتها به طرف آن آرمان، تا هی این توانائیها روزبهروز بیشتر شود. واقعگرائی به معنائی که در مقابل آرمانگرائی است، مطلوب نیست. ملاک این است که ما میخواهیم به آن آرمانها برسیم؛ منتها در کنار این، واقعبینی لازم است؛ نباید دچار توهم شد. گاهی ممکن است انسان در تصمیمگیری، در آنچه که باید انجام بگیرد، دچار توهم باشد؛ خوب، این هم غلط است. آرمانها را باید در نظر داشت. پلهها را باید مطابق با واقعیتهائی که وجود دارد، یکی پس از دیگری چید و به سمت آن آرمانها پیش رفت. بیانات در چهارمین کنفرانس حمایت از ملت فلسطین1387/12/14 چه آنان که با توهم شکستناپذیری رژیم صهیونیست، شعار «واقعبینی» سر داده دست سازش و تسلیم در برابر غاصبان دراز کردند، و چه کسانی که به خیال باطل خود، نسل دوم و سوّم سیاستمداران صهیونیست را مبرّا از جنایات نسل اوّل دانسته، امید همزیستی سالم در کنار آنان را در دل پروراندند، اکنون باید به خطای خود پی برده باشند. بیانات در چهارمین کنفرانس حمایت از ملت فلسطین1387/12/14 مغالطهی بزرگی که در قضیهی فلسطین بر ذهن برخی از دستاندرکاران چنگ انداخته این است که کشوری بنام اسرائیل یک واقعیت شصت ساله است و باید با آن کنار آمد. من نمیدانم اینها چرا از واقعیتهای دیگری که در برابر چشم آنان است درس نمیگیرند؟ مگر کشورهای بالکان و قفقاز و آسیای جنوب غربی پس از هشتاد سال بیهویتی و تبدیل به بخشهائی از شوروی سابق، بار دیگر هویت اصلی خود را باز نیافتند؟ چرا فلسطین که پارهی تن جهان اسلام است نتواند بار دیگر هویت اسلامی و عربی خود را بازیابد؟ و چرا جوانان فلسطینی که در شمار باهوشترین و مقاومترین جوانان عربند نتوانند ارادهی خود را بر این واقعیتِ ظالمانه فائق گردانند؟ بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان1387/08/08 شما که عاشق سربلندی ایران اسلامی هستید و خود را سرباز اسلام میدانید و همینطور هم هست، برای ساختن آینده مسئولیت بزرگی بر دوش دارید. این خصوصیت یک مکتب صادق و حقیقی و واقعبین است. همه مسئولند. جوان هم که در عنفوان شکوفائی استعدادهاست، جزو مسئولان است؛ مسئولیت فقط مال پیران و میانسالان نیست، بلکه میتوان با یک نگاهی گفت که جوان مسئولیت سنگینتری دارد؛ چرا؟ چون توانائی جوان، شکوفائی جوان، نیروی جوان بیش از دیگران است. بیانات در دیدار دانشجویان1387/07/07 یک نمونهی دیگر از این بیراههها، نمونههائی است که گاهی ممکن است در زمان ما هم پیدا بشود؛ باید توجه داشت. در این نمونهی دوم، اسمی از ظواهر آورده نمیشود، هویت ایرانی و اسلامی هم مثل آنچه که در آن شکل اول دیده میشد، نفی نمیشود؛ لیکن یک حالت نومیدىِ از تحرک و پیشرفت در این مسابقه در سیاستگذاران و سررشتهداران امور و سخنگویان جامعه مشاهده میشود. یعنی نگاهی که به غرب میکنند، یک نگاه به یک نقطهی والا و دستنیافتنی است، اسمش را هم میگذارند واقعبینی! میگویند آقا واقع قضیه چیست؛ امروز اینها از لحاظ علمی اینقدر جلویند، در زمینههای گوناگون این همه پیشرفت کردهاند؛ این همه نظریات مختلف در علوم انسانی، در زمینههای مسائل اجتماعی، مسائل سیاسی؛ این همه نظر، این همه فکر، این همه نظریهی نو، ابتکاری ارائه دادهاند؛ ما کِی میتوانیم به گرد اینها برسیم؟ یعنی یک چنین روحیهای در آنها وجود دارد. بارها در طول این سی سال، بنده خودم با افرادی از این قبیل مواجه بودم که چه با زبان صریح یا نیمه صریح یا با زبان حال، همین معنا را بیان میکردند که «آقا ما البته باید پیشرفت کنیم، اما دنبال اینها باید حرکت کنیم! ما که نمیتوانیم به گرد اینها برسیم، چه برسد به اینکه از اینها جلو بزنیم؛ چرا بیخود زحمت میدهید خودتان را؟». این هم یک بیراهه است. بیانات در مراسم نوزدهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله)1387/03/14 جوانهای امروز ما، جوانهای نسل معاصر ما و جوانهائی که در آینده خواهند آمد، بدانند راه انقلاب، راهی است که احتیاج دارد به عزم، به ایمان، به ثبات قدم. بعضی این ثبات قدم را دارند، بعضی در بین راه برمیگردند؛ البته اینها به ضرر خودشان عمل میکنند؛ «فمن نکث فانّما ینکث علی نفسه». آن کسانی که از راه انقلاب برگردند، مثل کسانی هستند که در تابستان روزه گرفتهاند و تا اواخر روز، روزه را حفظ میکنند، اما یک ساعت به غروب، دو ساعت به غروب طاقتشان تمام میشود؛ افطار میکنند. این مثل همان کسی است که از اولِ روز، روزه نگرفته است. باطل کردن روزه در هر زمانی از ساعات روز باشد، ابطال روزه است. در راه انقلاب اگر ثبات قدم وجود نداشت، اگر پیوستگی حرکت وجود نداشت، انسان رابطهاش با انقلاب قطع میشود. این بیوفائی به انقلاب است. همیشه بودند کسانی که به انقلاب بیوفائی کردند، به انقلاب دلبستگی خود را کم کردند، به انقلاب پشت کردند. وصیت امام این است که جوان ما، مردم ما، نسلهای گوناگون ما، با چشم واقعبینانه نگاه کنند. اصل، انقلاب است؛ اشخاص، اصل نیستند. انقلابی بودن به حفظ رابطهی خود و عمل خود و پیوستگی خود با انقلاب است. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1386/01/17 چه کسی میتوانست باور کند که یک سازمان مبارزی که شعار او مقابلهی با رژیم صهیونیستی است، در میان فلسطینیها قدرت بگیرد؟! چه کسی میتوانست باور کند که تهاجم نظامی به لبنان به وسیلهی یک گروه مبارزِ مؤمنِ از جان گذشته، به طور فضاحتآمیزی شکست بخورد، که در جنگ سیوسه روزهی لبنان دیده شد؟! چه کسی باور میکرد که امریکا با همهی تلاشی که در عراق کرد و با گسیل آن همه نیرو، نتواند مقاصد خود را بر ملت عراق تحمیل کند و عراق را مدخلی قرار بدهد برای سیطرهی بر کل منطقهی عربىِ خاورمیانه و بازی کردن با ملتها و دولتهای این منطقه؟! ولی اینها اتفاق افتاد. در همهی این موارد، طرفی که شکست خورد، همان طرفی بود که به حسب ظاهر، از اقتدار نظامی و اقتدار ظاهری و پول و قدرت اقتصادی و سیاسی برخوردار بود. این هم یک حقیقتی است. در این مواجهه و مقابلهی هویت اسلامی و هویت استکبار، طرف غالب، طرف هویت اسلامی بوده است. این حقایق را باید در نظر داشت. گاهی میگویند آقا! با واقعیات کار کنید؛ واقعبین باشید. واقع، اینهاست. وقایعی که باید در تحلیلها دید و در تصمیمگیریها مورد توجه قرار داد. این حقایق غیر قابل انکاری است که در مقابل چشم ماست و داریم میبینیم. بیانات در دیدار مردم گرمسار1385/08/21 نسل جوان انقلاب - و به قول متعارف و معروف، نسل سوم انقلاب - بااستعداد و قدردان زحمات گذشتگان خود است. جوانهایی که امروز در صحنه مشاهده میکنیم، در همهی عرصهها - پسران، دختران؛ در سطوح مختلف درس و سواد و علم - به مبانی و آرمانها و انگیزههای انقلابی گرایش عمومی دارند. وقتی یک ملتی از این تعداد جوان و از این نسبت سنی در مجموعهی خود برخوردار است، باید امیدوار باشد. نسل نو، نسل تازهنفس و نسل امیدوار به آینده، همیشه این امکان را به یک کشور و یک ملت میدهد که با ابتکارات خود آینده را آنچنان که شایستهی آن ملت است، بسازد. ما امروز یک چنین وضعی داریم. اکثر مردم جامعهی ما جوانند؛ آن هم جوانانی که غالباً در دام گرفتاریها و فسادهایی که جوانهای دنیا در آن گرفتارند، گرفتار نشدهاند. بنده قبول نمیکنم حرف افراد بدبینی را که نسل جوان ما را به انواع اتهامات متهم میکنند و اینها را واقعبینانه نمیدانم، بدبینانه میدانم. جوان جامعهی امروز ایران با جوان دوران قبل از پیروزی انقلاب و با جوانان امروز در سطح کشورهای منطقه و بسیاری از کشورهای دنیا - که ما خبر داریم - از زمین تا آسمان تفاوت دارد. در دل و زندگی جوان ما باورهای دینی هست؛ بیمبالاتی و بیاعتنایی به ارزشها در جوانان ما بسیار کم است. بیانات در دیدار مردم گرمسار1385/08/21 بنده تاریخ را زیاد خواندهام، با مسائل گوناگون کشورها و ملتها هم آشنا هستم؛ خیلی از ملتها این نجابت، این صبر، این واقعبینی و این همراهی و همدلی را ندارند؛ کما اینکه بسیاری از ملتها این آگاهی و هُشیاری را ندارند که ملت ما دارد. ملت ما همینقدر احساس بکنند که مسئولان کشور میخواهند برای آنها کار کنند و در میدانند، بیکار ننشستهاند و برای خودشان چیزی نمیخواهند. بیانات در دیدار پرسنل نیروی هوایی1384/11/18 ما امروز در راه عزت، در راه استقلال، در راه استفاده از استعدادهای طبیعی و انسانی خودمان حرکت میکنیم و پیش رفتهایم و دنیا هم تا حدود زیادی به این اعتراف کرده و آن را قبول کرده است؛ چارهیی ندارد؛ اما ما باید این راه را ادامه بدهیم. هیچ ملتی با تنبلی و تنآسایی نخواهد توانست به عزت برسد. رسیدن به استقلال، رسیدن به عزت ملی، رسیدن به کرامت انسانی، برای یک ملت هزینه دارد، که باید این هزینه را متحمل شد و باید تلاش کرد؛ باید به عاقبت کار، امیدوارانه و واقعبینانه نگاه کرد، که یک نگاه واقعبینانه، امید به انسان خواهد بخشید. این دشمن است که میخواهد شما را مأیوس کند. هر بخشی از بخشهای کشور وظیفهیی دارند؛ نیروهای مسلح، ارتش جمهوری اسلامی، نیروی هوایی، وظایف ویژهی خودشان را دارند؛ باید این وظایف را با دقت و با پیگیری و اهتمام انجام دهند. بیانات در دیدار پرسنل نیروی هوایی1384/11/18 نیروی هوایی در طول این سالها در صفوف مقدم همهی کارهای افتخارآمیزی که از نیروهای مسلح انتظار میرفت، قرار گرفت. در دوران دفاع مقدس، نیروی هوایی در بخش آفند و پدافند کارهای درخشانی کرد. من نمیدانم آیا شما جوانان عزیز از تاریخچهی فعالیتهای نیرو در این دوران پُرماجرا مطلع هستید یا نه، اما همینقدر بدانید که برترین مجاهدتهایی که در یک دفاع مقدس ممکن است برای یک نظامی پیش بیاید، در نیروی هوایی پیش آمد و دلاوران نیروی هوایی از عهدهی آن برآمدند. باید این مسائل دقیق، امانتدارانه و به دور از مبالغه - احتیاج به مبالغه نیست؛ واقعیات آنقدر شگفتانگیز و آنقدر باعظمت است که هر چشمِدل و هر بصیرتی را به خود متوجه میکند - در اختیار نسل جوان گذاشته شود. بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی1384/04/07 در خلال این انتخابات، برخی کارهایی انجام گرفت که بنده به عواملی که این کارها را انجام دادند، بدبینم؛ این تخریبهایی که صورت گرفت. بعضی از تخریبها البته از روی بیتوجهی بود؛ بعضی از آقایان و نامزدها یا طرفداران آنها با محاسباتی، حرفهایی نسبت به نظام زدند که واقعبینانه نبود؛ خیلی از مثبتات نظام، از کارهای بزرگ نظام نادیده گرفته شد و سیاهنمایی شد. و پیشرفتهای عظیمی که به وسیلهی دولتها در این سالها به وجود آمده، ندیده گرفته شد؛ اینها از روی غفلت بود، لیکن بعضی از این تخریبها از روی غفلت نبود. بیانات در دیدار رئیس بانک توسعه اسلامی1384/01/17 خداوند متعال نعمتهای زیادی به امت اسلامی داده؛ ما از این نعمتها درست استفاده نمیکنیم؛ اینها واقعیت است. ما امروز تقریباً یک چهارم جمعیت دنیا هستیم. بخش عمده و تعیینکنندهی انرژی دنیا در دستان ما مسلمانهاست. گاز دنیا، نفت دنیا و نیروی انسانىِ عظیمِ با استعداد دنیا در اختیار ما مسلمانهاست. بخش عظیمی از حساسترین مناطق استراتژیک دنیا در اختیار ماست. این واقعیتها را دنیا باید لمس کند؛ و پیش از همه، خود ما باید این واقعیتها را لمس کنیم. قدرتهای استکباری عالم دائماً در بلندگوهای تبلیغاتىِ خود به ما مسلمانها میگویند به واقعیتهای دنیا توجه کنید. منظورشان از واقعیتها این است که دنیای غرب از لحاظ علمی، تکنولوژی، اقتصادی و نظامی پیشرفته و تواناست. میگویند این واقعیتها را ببینید و در مقابل خواست قدرتهای جهانی تسلیم شوید. دائم به ما میگویند چرا واقعبینی ندارید. مرادشان از واقعبینی این است که در مقابل نیروی متراکم علمی و اقتصادی و فناوری غرب تسلیم شوید و کوتاه بیایید. در کنار آن واقعیت، واقعیتهای دیگری هم وجود دارد: اینکه نیمی از گاز دنیا متعلق به ماست؛ اینکه بخش عمدهیی از نفت دنیا متعلق به مسلمانهاست. امروز دنیا بدون نفت و گاز چه کار میتواند بکند؟ روشنایی، گرما و فناوری دنیا وابستهی به نفت است؛ این مال امت اسلامی است؛ این هم یک واقعیت است. ما امروز یک چهارم جمعیت دنیا هستیم؛ این هم یک واقعیت است؛ این را هم باید ببینید. آنها این واقعیتها را در معادلاتِ خود حذف میکنند. متأسفانه ما هم با احساس خودکمبینی و حقارت، این واقعیتها را نمیبینیم. چرا نباید ببینیم؟ بیانات در دیدار جمعی از اساتید دانشگاهها1383/09/26 نباید تصور کرد که مجموعه ی انسانی یک ملت، یک حرکت بسیط می تواند داشته باشد. حرکتها، جمع بندی شده ی مجموعه ی احساسات، انگیزه ها و تحرکها در کل جامعه است. ما بحمدالله در بخشهای بسیار زیادی داریم پیشرفت می کنیم. این طور تصور نشود که ما از واقعیات جامعه بی خبر می مانیم؛ نه، من بحمدالله با بدنه ی مردم مرتبطم. شما آقایان و خانمهایی که این جا تشریف دارید، بخشی از مجموعه ی نخبگان کشور هستید. بنده با غیرنخبه ها، با مردم عادی، با روحانیون، با ائمه ی جماعات و با خانواده های گوناگون ارتباط دارم؛ گاهی هم به خانه های مردم می روم و روی فرش و زیر سقفشان می نشینم؛ بنابراین واقعیتها را می بینم؛ این طور نیست که ندانم و نبینم. این تصور و توقع هم منطقی نیست که ما فکر کنیم باید یکسره بدون ریزش و بدون وجود نمودها و نمونه هایی که نمی پسندیم، جلو برویم؛ نه، بالاخره ریزشها و رویشهایی هست؛ سقوطها و عروجهایی هست؛ مجموعه ی انسانی جمع بندی شده را باید محاسبه کرد. مشکلاتی هم که دوستان بیان کردند، من آنها را محتمل می دانم و قبول می کنم. خیلی از این مشکلات و این گره ها وجود دارد، اما در کنارش امور مثبت و موجبات - چیزهایی که مایه ی امید و سرور می شود - وجود دارد. تلاشی که باید بکنیم، این است که مشکلات را برطرف کنیم. در مجموع، آنچه به نظرم می رسد، این است که ما در زمینه ی تربیت نخبگان - که یک بخش عمده ی آن در عرصه ی آموزش دانشگاهی است - هم در بخش آموزش و هم در بخش پژوهش، نیاز به تمرکز بیشتری از سوی مسؤولان داریم. مسؤولان کشور در این زمینه باید با یک نگاه واقع بین و با یک محاسبه ی صحیح و - برای کوتاه مدت - غیرمادی به مسأله نگاه کنند. اگرچه در بلندمدت یقیناً ثروت و پیشرفت و رشد مادی کشور هم در گرو همین هاست، منتها در مسائل دانشگاه، در کوتاه مدت باید محاسبات را بر مبنای مسائل مالی و اقتصادی و مادی قرار نداد. بیانات در دیدار جمعی از کشاورزان1382/10/14 بعضیها اشتباه میکنند که در مقابل آرمانگرایی، واقعبینی را مطرح میکنند. در نظر اینها واقعبینی نقطه مقابل آرمانگرایی است. این خطای بزرگی است؛ چون آرمانگرایی، خودش واقعیتها را در جامعه میسازد. یک مجموعه با آرمان و دارای هدفهای بلند میتواند واقعیتها را طبق آرمان خود شکل دهد و بهوجود آورد. دنیا اینطور پیش رفته است. آرمانها را کنار بگذاریم، به بهانه واقعبینی!؟ این کمال غفلت است. آرمانگرایی بهوجود آورنده واقعیتهای شیرین و مطلوب است. وقتی یک انسان، یک مجموعه و یک ملت با مسؤولان و دستاندرکارانش پای آرمانها ایستادند و حاضر نشدند کوتاه بیایند و برایش کار کردند، چه اتّفاقی میافتد؟ واقعیتها به سمت آرمانها تغییر میکند. این خودش بزرگترین واقعیت و قانون زندگی است؛ چرا بعضی این را فراموش میکنند؟ بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم1381/11/08 شما الان نگاه کنید؛ اگر به اغلب کشورهای اسلامی بگویند که بناست شما از لحاظ اقتصادی به فلان نقطه اوج برسید، قبول میکنند؛ اما اگر بگویند که بناست در رقابت با امریکا، امریکا را به زانو درآورید، هیچ کدام قبول نمیکنند! این یک فرهنگ و فهمی است که به آنها داده شدهاست. نباید این را نشانه واقعبینی آنها گرفت؛ چون واقع قضیه این نیست. ملتی مثل ملت مالزی اگر آدم با عرضهای در رأس امورش باشد، حداقل با یارگیری میتواند این کار را بکند. پیام به کنگره عظیم حج1380/11/30 امروز به رغم تهمتها و تحریفهائی که به وسیلهی مراکز تبلیغی صهیونیستی و استکباری، سیلآسا به سوی اسلام و منادیان شجاع و فداکارش جاری است، تفکر اسلام ناب محمدی صلی اللَّه علیه و آله چهرهی خود را برای مردم جهان بتدریج آشکار ساخته است. بتدریج همه در مییابند که اسلام دین عدل و آزادی و رستگاری است، دین خرد و اندیشه و دانش است. اسلام، دینِ زندگی است، امّا زندگی تهی از شرف و آزادگی و عزت را مرگ میشمارد. دینِ عقلانیت است، اما با نفسانیتی که خود را عقلانیت مینمایاند و دستمایهی همان کسانی است که پیامبران خدا را مجنون میخواندند، مبارزه میکند. دین اتحاد و برادری و صلح جهانی است، اما اتحاد ظالم با مظلوم و فشردن دست جلاد بر سر جنازهی شهیدان عدالت را خیانت میشمرد. دینِ واقع بینی و حسابگری است، اما توجیه ستمهای جهانی بنام واقع بینی را گناه میداند. دین احکام جاودانه است، اما جمود و قشری گری را نمیپذیرد. دین اجتهاد و نواندیشی است، اما بدعتگذاری و التقاط را رد میکند. دین گذشت و اغماض است، اما ظلمپذیری و ذلت را مُجاز نمیداند. دین تمدن و علم و آبادانی است، اما علمی را که وسیلهی بردگی و کشتار ملتها و تمدنی را که دستاویز تحقیر انسانها باشد، جهل و وحشیگری میشمرد. دین جهاد است، اما جنگ بی منطق و قدرت طلبانه را جهاد نمینامد. دین عزت و قدرت و حاکمیت است، اما این را دستمایهی توجیه وسائل ناشرافتمند نمیسازد. بیانات در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر1379/12/09 امروز تئوریسینها و تبلیغاتچیهای غربی درصددند خطّ ارتجاع به غرب - خط برگشتِ به همان تحمیلپذیری غربی - را دوباره برگردانند. البته همانطور که گفتم، تحت عنوان یک تئوری شبه روشنفکرانه؛ به عنوان یک حرف نو؛ تئوری جهانی شدن و تئوری تغییر گفتمان. میگویند دانشجوی این دوره دیگر نمیتواند دانشجوی دوران ضدّاستعماری باشد. میگویند دوران ضدّیت با استعمار و استکبار و مرگ بر استکبار گفتن، گذشته است؛ دوران عدالتخواهی و مبارزهی با سرمایهداری سرآمده است؛ دوران آرمانخواهی و تبرّی و تولّای سیاسی تمام شده است؛ گفتمان جدید دانشجویی عبارت است از گفتمان جهانی، جهانی شدن، گفتمان واقعبینی، گفتمان پیوستن به نظم نوین جهانی؛ یعنی سیاهی لشکر امریکا شدن! این جهانی شدن، اسمش جهانی شدن است؛ اما باطنش امریکایی شدن است. معنایش این است که ملت ایران علیرغم مجاهدتهایی که کرده، علیرغم پرچمهایی که بر قلّههای پیروزی کوبیده، علیرغم بیداری عظیمی که در ملتهای مسلمان به وجود آورده، باید دوباره مثل دوران قبل از انقلاب، سیاهی لشکر و عمله و ابزار تأمین منافع امریکاییها شود. هدف به صورت لخت و پوستکنده جز این چیز دیگری نیست؛ اما میخواهند در زیر نامهای زیبا - جهانی شدن و تحوّل و پیشرفت - این هدف را پنهان کنند. پیام به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام برای رسیدگی به موارد پیشنهادی دولت1378/01/19 روشن است که سیاستهای کلی باید از آنچنان شفافیت، صراحت و واقعبینی برخوردار باشد که زمینهی اجرای جدی آنها برای مجریان فراهم شده و درجه تحقق آن قابل اندازهگیری و ارزیابی گردد. بیانات در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومین روز از دهه فجر (روز انقلاب اسلامی و جوانان)1377/11/13 البته الان دستگاههایی هستند که ممیّزی میکنند؛ اما من خیلی هم اطمینان ندارم که این ممیّزیها صددرصد درست باشد. گاهی میآیند به ما میگویند که یک نوار بسیار بد یا مبتذلی را بهصورت مجاز پخش میکنند؛ گاهی هم ممکن است عکس این اتّفاق بیفتد. من الان نمیدانم واقعاً این ممیّزیها چقدر از روی واقعبینی و ضابطهمندی انجام میگیرد؛ اما آن چیزی که من میتوانم به شما بهعنوان یک جوان خوب و به عنوان کسی که مثل فرزندان خودم هستید بهعنوان نصیحت و نظر خودم بگویم، ایناست که عرض کردم. بیانات در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومین روز از دهه فجر (روز انقلاب اسلامی و جوانان)1377/11/13 در خودتان بصیرت ایجاد کنید. قدرت تحلیل در خودتان ایجاد کنید؛ قدرتی که بتوانید از واقعیتهای جامعه یک جمعبندی ذهنی برای خودتان بهوجود آورید و چیزی را بشناسید. این قدرت تحلیل خیلی مهمّ است. هر ضربهای که در طول تاریخ ما مسلمانان خوردیم، از ضعف قدرت تحلیل بود. در صدر اسلام هم ضرباتی که خوردیم، همینطور بوده که حالا اینها بحثهای تفسیری زیادی دارد. در دورههای گوناگون دیگر هم همینطور است. نگذارید که دشمن از بیبصیرتی و ناآگاهی ما استفاده کند و واقعیتی را واژگونه در چشممان جلوه دهد. بیانات در دیدار مردم آمل1377/03/21 عزیزان من! در صدر اسلام - در زمان طلوع اسلام - قرآن از کسانی یاد میکند که به بعضی از آنها منافق میگوید: «فی قلوبهم مرض». اینها در هنگام سختیها وقتی با دشمن مواجه میشوند، بیکارهاند، ترسو، کنارهگزین و عافیتطلبند، وقتی که یک ملت در شداید و سختیها قرار میگیرد، از اینها هیچ اثری نیست! «فاذا جاء الخوف رأیتهم ینظرون الیک»، مثل کسی که مرگ در مقابل او قرار گرفته است، به تو نگاه میکنند؛ از مرگ میترسند! چرا؟ چون خطر را احساس کردهاند. اما وقتی که خطر برطرف میشود، وقتی که دیگر میدانِ نشان دادن گوهر حقیقی انسان نیست، وقتی که میدان فرصتطلبانه است: «فاذا ذهب الخوف سلقوکم بالسنة حداد اشحة علی الخیر»! اینها کسانی هستند که وقتی میدان، میدان نشان دادن گوهر مردانگی است، نشان دادن جهاد و فداکاری است، نشان دادن مجاهدت است، اصلاً پیدایشان نیست! اما وقتی که میدان، میدانی است که خطری - علیالظّاهر - آن را تهدید نمیکند، میبینید که زبانشان بر روی مؤمنان دراز است، زبانشان روی جوانان بسیجی و روی خانوادههای شهدا دراز است. اینها آن نقاطی نیستند که قرآن با چشم تحسین نگاهشان کند. تحسین در قرآن متعلّق به کسانی است که وقتی روز شدّت است، با شدّت میایستند؛ وقتی روزی است که دشمن، تهدیدی متوجّه ملت و کشور کرده است، در صفوف مقدّم میایستند. آن وقتی هم که وقت سازندگی، وقت کار اجتماعی، کار علمی، وقت درس خواندن و وقت تربیت و رشد استعدادهاست، باز در میدانها - میدانهایی که مناسب این کارهاست - با واقعبینی، با نجابت و با حلم دنبال این هستند که سودی از آنها به جامعه برسد. خدا را شکر میکنیم که در میان ملت ما انسانهای اینگونه زیادند و انسانهای آنچنانی کمند. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1369/11/24 سیاهروزیهای بشریت که به ظلم و استضعاف و عقبماندگی و برادرکشی و سخت زندگی کردن در این عالم منتهی شده است، و نیز استفاده نکردن از مواهب الهی در عالم و بقیهی نابسامانیهای زندگی انسان، چه آن چیزهایی که فقط و فقط به حیات این نشئه مربوط است - مثل حوایج انسان، خوراک و دیگر نیازهای بشر - و چه آن چیزهایی که به حیات جاودانهی انسان ارتباط پیدا میکند - مثل گمراهیها و ظلمها و خلافکاریها و ناپاکیها و آلودگیهای اخلاقی و رفتاری بشر - همهی اینها در جهانبینی بعثت اسلامی، با واقعیت ملاحظه شده و برای آن، علاج معین گردیده است. لذا اگر بشر، این دین و این مجموعه دستورالعمل سعادت را میفهمید و میشناخت و عمل میکرد و تسلیم آن میشد، امروز در اینهمه فلاکت و نابسامانی نبود. اگر با چشم واقعبین نگاه کنیم، تیرهروزیهای امروز بشر، با چند هزار سال پیش تفاوتی نکرده است. اینکه به جای وسایل ابتدایی، ابزار مدرن و برخوردار از سرعت و سهولت در اختیار بشر قرار بگیرد، بهطور مطلق مایهی سعادت نیست. البته ممکن است در شرایطی، مایهی سعادت باشد؛ ولی در شرایطی هم مایهی بدبختی بیشتر است. پیشرفت علم، برطرف کنندهی نابسامانیهای زندگی بشر نشد و نمیتوانست بشود. بیانات در دیدار اعضای شورای فرهنگی اجتماعی زنان1369/10/16 اسلام نسبت به زن و مرد و همهی خلایق، یک دید واقعبینانه و متکی بر فطرت و طبیعت و نیازهای حقیقی دارد؛ یعنی از هیچکس بیش از تمکنش و بیش از آن چیزی که به او داده شده است، توقعی ندارد. اصلاً بنای اسلام بر این است؛ یک بنای واقعی و منطقی است. در دعای سحرهای جمعه، فقرهیی است که بیان میکند: «و جعل ما امتنّ به علی عباده فی کفاء لتأدیة حقّه»(2)؛ یعنی آن چیزی که خدای متعال منت گذاشته و به کسی داده، در حد کفایت است، برای اینکه حقوق الهی را ادا کند. اصلاً شناخت واقعیات هر کس، متناسب با همان توقعی است که از او وجود دارد. بیانات در دیدار جمعى از بانوان سراسر کشور1368/10/26 خواهران من بدانند که امروز دنیا به سمت اسلام حرکت میکند. اینها شعار نیست. این، واقعیت است. امروز میبینید که برادران ما در همین منطقهی آذربایجان مربوط به شوروی، چه علاقهی اسلامییی از خود نشان میدهند. اگر کسی تصور کند یا قلمداد نماید که انگیزهی این حرکتها، احساسات قومی و ملی است، به شدت اشتباه کرده است. احساسات، احساسات اسلامی است و رهبران کشور شوروی هم باید با واقعبینی به این مطلب توجه کنند که این احساسات، احساسات اسلامی است و لذا برای یک میلیارد مسلمان جاذبه دارد. مبادا برخورد با این احساسات، برخورد غلط و ناشیانهیی باشد. بیانات در دیدار ائمّهی جمعهی سراسر کشور1368/04/12 نکتهی دوم، با مردم بودن و سادهزیستی است. البته شما اینچنین هستید و الحمدللَّه همهی آقایان از لحاظ زندگی - با عرض نسبتاً عریضی در کیفیتها - در سطح متوسط قرار دارند؛ منتها برخی از این حفاظتهای زیادی که در بعضی از شهرستانها مشاهده میشود، به اعتقاد ما غیرضروری است و در جاهایی اصلاً حفاظت لازم نیست. این کار، امام جمعه را از مردم دور میکند. نباید وانمود شود که امام جمعه فردی است که مورد تهدید و خطر است و باید برایش محافظ گذاشت. البته نمیخواهم بگویم اگر خطر واقعی وجود دارد، آن خطر دفع نشود. معلوم است که حفظ جان عزیز آقایان واجب است؛ اما مهم آن است که در این کار مبالغه نشود. باید واقعبین بود. اینطور نباشد که اگر حقیقتاً احتمالی نیست و یا به قدر معقول و مورد اعتنایش وجود ندارد، باز ما همان ترتیب اثر را بدهیم که گویی انسان یقین دارد که خطر هست. آن مقداری که واقعاً لازم است، حفاظت انجام بگیرد و به همان اندازهی ضروری «تقدّربقدرها» با قضیه برخورد شود، نه بیشتر. بیانات در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس شوراى اسلامى1368/03/24 دشمنان انقلاب سعی میکنند آینده را تاریک و نومیدکننده جلوه دهند. آن برادر مسلمانی که با احساسات پُرشور خود بر سر مزار منور حضرت امام رفته و روز و شبی را گذرانده و یا در تشییع جنازهی آن عزیز شرکت نموده و در راهپیماییها پشتیبانی خود را از نظام اعلام کرده است، وقتی به شهر خود برگردد و خبری به گوشش بخورد که چیزی را به ذهن او القا کند و تصور کند که فردا، فردای تاریک و دشواری است و هیچ امیدی به آینده نیست، شماببینید چه حالی به او دست میدهد و چهقدر برای او نشاط باقی میماند؟ ما باید دقیقاً در نقطهی مقابل این مسیر، حرکت کنیم و از تمام امکانات و نیروهایمان برای امید دادن و روشن کردن افق آینده در چشم مردم استفاده کنیم. واللَّه من اعتقاد ندارم که این کار، مردمفریبی و دروغگویی است؛ برعکس، در شرایط حاضر، امیدوار کردن مردم، مبتنی بر واقعیت است. جمهوری اسلامی میتواند بزرگتر از این کارها را انجام دهد. ما نظام طاغوتی را از بین بردیم و ده سال با امریکا و شوروی و قدرتهای شرقی و غربی جنگیدیم. ما میتوانیم آینده را بسازیم و با همت وتدبیر مدیران قوی این کشور، برای مردم زندگی مناسبی به وجود آوریم. ما میتوانیم فرهنگ ناب و خالص اسلامی را برجامعهی خود حاکم کنیم. ما میتوانیم همان خطی را که امام ترسیم کردهاند، کاملاً و دقیقاً طی کنیم. البته اگر آن دست نیرومند با ما بود، کارها آسانتر میشد؛ اما چاره چیست که «افان متّ فهم الخالدون». وقتی پیامبراکرم(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، انبیا و اولیا(ع) از دار دنیا میروند، باید انتظار اینگونه حوادث ناگوار را داشت. این، واقعیت تلخی است که باید آن را بپذیریم و با توجه به این واقعیت، برنامهریزی کنیم. آیا میشود گفت که ما ملت انقلابی و خوب و قوی هستیم؛ به شرطی که امام(ره) با همان قدرت جلوی ما حرکت کند، و اگر امام نباشد، ما هم نیستیم؟! این کار که شدنی نیست. |