جشن تولد آفتابی

یکی از شرقی‌ترین نقطه‌های جنوب تهران که اهالی فوتبال آن‌ را با تصویر ورزشگاه جهان‌پهلوان تختی می‌شناسند، امروز میزبان پانزده هزار بسیجی بود که بیست و هشتمین سالگرد تولد بسیج را زیر آفتاب صبحگاهی و در حضور فرمانده کل قوا جشن ‌گرفتند.

یک میدان متفاوت
میدان - که این ‌بار خطی ممتد و مستقیم بود، نه یک دایره‌ی کامل! - پیش از آغاز رسمی مراسم، رنگ و بوی عجیبی داشت. گروهی از فرمانده‌ها که به نظر می‌رسید دوزِ بالایی از چاشنی خونسردی هم داشتند! صفوف بسیجیان را نظم می‌دادند. از بلندگوها سرودی پخش می‌شد که حاضران، مشغول هر کاری هم بودند، آن ‌را تمرین و زمزمه می‌کردند. اگر جماعت محافظ‌ها، خبرنگارها، فیلم‌بردارها، مهمان‌ها و ... و سر و صدایشان را هم به این موارد اضافه کنید، احتمالاً می‌توانید میزان تنوع سمعی و بصری پیش از مراسم را تصور کنید.

روز خوب سردار
تنها چند دقیقه پیش از آغاز رسمی مراسم. سردار جعفری- شاید برای تمرین و آماده‌باش نیروها- خودش از تمامی یگان‌ها سان دید. سردار خودش تا آخرین لحظه، در صمیمیتی مثال‌زدنی با نیروهای میدان، هماهنگی‌های لازم را انجام داد؛ این اولین و مهم‌ترین مراسم رسمی بود که پس از آغاز فرماندهی او در سپاه و بسیج با حضور فرمانده کل قوا برگزار می‌شد.

انصاف!
انصاف این بود که هر بیینده‌ای با اولین نگاه می‌دید که خواهرها خیلی منظم‌تر از برادرها بودند و فرمانده‌هایشان را کم‌تر به‌زحمت ‌انداخته بودند. در عین حال، گویا حضور چشم‌گیر خانم‌ها باعث شده بود تا ردیف داربست‌های بنرهای پشت سرشان کمی به عقب خم شود.

این‌جا چه خبره؟
پیش از شروع مراسم، اوضاع‌ آن قدر در‌‌ هم بود که همه‌ی‌ ناظران بیرونی کم‌کم نگران ‌شدند. نیم‌ساعت مانده به آغاز، هنوز جای یکی از یگان‌های خواهران خالی بود، در حالی که سلاح‌هایشان را روی زمین چیده بودند. آسفالت وسط میدان در یک‌ جا آن‌ قدر شل بود که با کمی فشار کف پوتین‌ها، راحت تا بیست سانتی‌متر پایین می‌رفت. هنوز بحث داغ خیلی از نیرو‌ها این بود که چفیه را چه‌طور روی شانه بیندازند؟ حتا یکی از برادران بسیجی، بی‌خیال مراسم، مشغول تمرین باز و بسته کردن سلاح در کم‌ترین زمان ممکن بود. اما فرمانده‌های میدان انگار خونسردتر از این‌ حرف‌ها بودند و شاید هم بهتر از ما نیروهایشان را می‌شناختند، چون به محض اعلام ورود رهبر، همه ‌چیز خیلی زود سروسامان گرفت؛ یک‌پارچگی صفوف، هماهنگی در همخوانی سرود و ... خیال همه را راحت کرد.

یگان‌ ویژه‌ی طلاب
حضور گسترده‌ی روحانیون هم جالب‌ بود. علاوه ‌بر یگان‌ ویژه‌ی طلاب، در سمت راست صف اول بیش‌تر یگان‌ها، یک روحانی با لباس بسیجی و عمامه ایستاده بود.

فیلم بگیریم؟!
پیش از شروع مراسم، موقعی که همه آماده می‌شدند، خبرنگاری از فرمانده یکی از یگان‌ها خواست تا شعاری را برای نیروها تکرار کند تا بتوانند از او فیلم بگیرند، اما فرمانده ‌گفت «بهتره موقع مراسم فیلم بگیرید که بچه‌ها واقعاً از ته دل شعار می‌دهند.»

ارتشی یا بسیجی؟
پیشاهنگ یگان‌های آماده‌ی رژه، جانبازهای بسیجی‌ای بودند که هر کدام یک قاب عکس شهید را بغل کرده بودند که با گل تزیین‌ شده بود. وقتی از مسئول گروه ‌پرسیدیم چرا عکس‌های شهدای ارتشی و غیر سپاهی را هم در دست دارید، با نگاه خاصی ‌گفت «مگه ارتشی نمی‌تونه بسیجی باشه؟»

راه رفتن در آسمان
فرمانده میدان امروز، سردار شجاعی، یکی از پرهیجان‌‌ترین فرمانده‌های نیروی مقاومت بود. قبل از شروع مراسم، در حالی که سعی می‌کرد صدایش از میکروفون متصل به یقه‌اش در میدان پخش نشود، آرام، زبان حالش را این ‌طور بروز داد «انگار دارم توی آسمون راه می‌رم.»

ورود
10:15 رهبر انقلاب از در داربستی- برزنتی میدان وارد شدند که پرچم سپاه داشت؛ از زیر دروازه‌ی کوچک ابتدای میدان که بالای آن قرآن گذاشته بودند؛ گذشتند. بعد از خیرمقدم ویژه‌ی نظامی، نسبت به سی و شش هزار شهید تهران بزرگ ادای احترام کردند.

با اتحاد ملی، فرمانبر رهبریم
با شروع سان، تازه حال و هوای بسیجی‌ میدان را پر کرد. فرمانده کل قوا حدود دو کیلومتر مسیر استقرار نیروها را پیاده سان دیدند تا خودرو نظامی روبازی که در گوشه‌‌ی میدان برای این‌کار آماده بود، بی‌استفاده بماند. تقریباً هر دو یا سه یگان‌ مستقر در میدان وقتی آقا از مقابلشان رد می‌شدند، یک شعار می‌دادند و با رسیدن رهبر انقلاب به یگان‌های بعدی، شعارها هم فرق می‌کرد:

گردان عاشورای رهبریم ما           ویرانگر کاخ ستمگریم ما ...
بسیجیان در جهت رهبری           مالک اشترند به فرمانبری ...
با اتحاد ملی، فرمانبر رهبریم           با انسجام امت، رهرو پیغمبریم ...
ما جان‌نثار رهبریم           فرمان ز حیدر می‌بریم

سردار... همان روز
با حضور فرمانده کل قوا در جایگاه، نوبت سردار جعفری شد تا به ایشان خیرمقدم بگوید، اما سردار کمی عجله کرد و پشت میکروفونی ایستاد که متناسب با قدش نبود. حتا برای این که پس از شعارهای بسیجیان سکوت را برقرار کند، خودش وارد عمل شد و با حرکات دست، نیروهایش را به سکوت دعوت کرد تا تنها صدای میدان، ندای آسمانی قرآن باشد.

آناپولیس پاییزی
«کنفرانس پاییزی صلح، "خزان‌زده" و محکوم به شکست است. همان‌طور که از اسمش پیداست؛ "کنفرانس پاییزی"!»

چنین تعبیری از سوی رهبر انقلاب که در تشریح آثار و برکات عالم‌گیر بسیج بیان می‌شد، هم لبخند را بر لب‌های بسیجیان نشاند و هم سرمای پاییزی میدان را شکست.

دوش‌پرتاب
شاید هیچ‌ کس از نیروهای بسیجی که نظامی حرفه‌ای نیستند، انتظار نداشته باشد، اما رژه‌ی «حماسه‌ی پایداری» از برخی جهات واقعاً تحسین‌برانگیز بود.

از ابتکارات جالب نیروی مقاومت، راه‌اندازی گروه رزمی "کربلا" بود؛ یگان ویژه‌ی موتورهای دوش‌پرتاب که نفر پشت سر راننده‌ی موتور با تجهیز به سلاح، می‌تواند موشک‌های زمین به هوا(دوش‌پرتاب)، را شلیک کند. آن‌ها کلاه‌های ویژه‌ای هم بر سر داشتندکه سیستم هدایت کننده‌ی این موشک‌ها را در خود جای داده بود.

عکس فوری
«عکس فوری با جانباز قطع پا، دست و نخاع!»

این صدای بلند جانبازی است که روی صندلی چرخدارش نشسته و با مزه‌پرانی، لبخند بر لب اطرافیان می‌‌نشاند؛... سال 1360 وقتی مین‌های کردستان را خنثی می‌‌کرده، به 70 درصد جانبازی نایل آمده است.

مصداق ضرب‌المثل ایرانی
ضرب‌المثل‌های ایرانی کدامشان بی‌حکمت هستند که این‌ یکی باشد؟ حرکات پیرمرد همه را انگشت به دهان کرده بود. قبل از شروع مراسم اگر می‌دیدیش، باورت نمی‌شد که با این سن و سال و این‌ همه آرامش، با حرکات فوق‌العاده‌اش‌، از پس چند جوان رزمی‌کار چست و چابک بربیاید، اما «دود از کنده بلند می‌شود.»

نظم در بسیج
عملیات چتربازی و رژه‌ی هوایی هواپیماهای فوق سبک نیروی مقاومت و رژه‌ی منظم نیروهای زمینی که علاوه بر انجام مانورهای نمایشی در هنگام حرکت، هر کدام یک سرود زیبا و هماهنگ هم می‌خواندند، پایان شیرین مراسم بود و "نظم بسیجی" را به رخ می‌کشید تا همه‌ی حضار، حتا خبرنگارها و عکاس‌ها را به ماشاءالله و بارک‌الله وادارد.