بیانات در دیدار نخبگان اردبیل

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

از این‌که زحمت کشیدید و این محفل بسیار شیرین و صمیمى و متنوع را تشکیل دادید، تشکّر مى‌کنم. هرکس این جلوه‌هاى زیباى انسانى، این شور صمیمانه‌ى مردم، این جوانان نورانى - که امروز عصر جلسه‌ى خوبى با آنها داشتیم - این بسیجیان و این قشرهاى فعّال و کارآمد، این معلمان نمونه، ورزشکاران نمونه، شعراى بسیار خوب، متخصصان، هنرمندان، نوحه‌خوانان و سایر قشرهاى گوناگون این استان را مشاهده کند، واقعاً غناى اردبیل را تصدیق خواهد کرد و به قول شاعر همشهرى شما که الآن هم در اینجا تشریف دارند، (۱) «اردبیل نازلى صدف سَن ده شرف گوهرى وار». این شخصیتهاى علمى، این علماى بزرگ و باشخصیت حوزه و دانشگاه، این شخصیتهاى ادبى و هنرى و اجتماعى، این بانوان و دختران و پسران جوان فعّال، مجموعه‌ى خوبى را در این استان تشکیل مى‌دهند؛ مثل صندوقچه‌ى مرصّعى که انسان ارث برده و دوست دارد بداند داخل آن چیست؛ بعد که درِ آن را باز مى‌کند، مى‌بیند محتواى آن عجب تماشایى است. ما از جهات گوناگون، اردبیل را به‌عنوان یک نقطه‌ى برجسته و خوب مى‌شناختیم؛ اما درِ این صندوقچه را حقیقتاً درست باز نکرده بودیم. وقتى انسان در این دیدارها، این اظهارات را مى‌شنود و بعضى از نامه‌ها را نگاه مى‌کند، مى‌بیند که داخل این صندوقچه، از بیرونش بسیار بهتر است. البته با بعضى از دوستان از گذشته آشنا بوده‌ام - مثل شاعر محترم، آقاى شاهى - لیکن وقتى با کسانى که قبلاً آنها را نمى‌شناختم و با آنها آشنا نبودم یا از دور با آنها آشنا بودم و الآن از نزدیک با آنها ملاقات مى‌کنم، مى‌بینم انصافاً همین گنجى که از آن نام بردم، مصداق پیدا مى‌کند.

چون بنده به شعر علاقه‌ى ویژه‌اى دارم، در اینجا به این موضوع مى‌پردازم. من فرصت پیدا کردم و بعضى از اشعار شعراى اردبیل - چه اشعار غزلى‌شان و چه اشعار حسینى‌شان - را نگاه کردم. حقاً و انصافاً برجسته و بسیار خوب است. با این‌که شعرهاى بعضى از شعراى اردبیل مرثیه و مصیبت است، اما از جنبه‌ى هنرى در اوج است. درست است که ترکیب‌بند محتشم از لحاظ استحکام لفظ و معانى، بسیار خوب است؛ اما وقتى من مسمّط چهار مصراعى مرحوم تاج‌الشعراى یحیوى را نگاه مى‌کنم، مى‌بینم از لحاظ صحنه‌پردازى و تصویرسازى، کم‌نظیر است. من چند مصراع آن را در ذهن دارم:«آى باتدى صبح آچیلدى زینب نوایه گلدى
زهرا دیدى حسین واى، عالم صدایه گلدى».

بعد مى‌گوید مشهور شد که «قُتل الحسین»:

جنّاتیدن ایشتدى پیغمبر گرامى
نعلین سیز عباسیز کرب و بلایه گلدى

بعد به اینجا مى‌رسد:«یل اسدى گون دوتولدى ظلمت فضایه گلدى».

مایه‌هاى مرثیه‌اى این شعر در اوج است. در این گوشه‌ى اردبیل، تاج‌الشعراى اردبیل است؛ اما اگر مردم و ادباى کشور مى‌فهمیدند، مى‌شد تاج‌الشعراى کشور. این میزان مایه‌ى شعرى در افراد، بسیار باارزش است. امروز هم بحمدالله چنین افرادى وجود دارند. امروز عصر من در بین جوانها یک بیت شعر از یکى از شعراى معاصر اردبیل (۲) خواندم:

اوزونده غم تب و تابین گوره‌نمیرم یا رب

گوزونده ژاله حُبابین گوره‌نمیرم یا رب

که از لحاظ غزلى واقعاً برجسته است. من یک بیت هم از آقاى شاهى یادداشت کرده‌ام. ایشان مى‌گویند:

گرک ظهور اده حق سجع و وزن و قافیه دن

وگرنه شاعر و شعر و شعاره عار اولسون

وقتى من این گنجینه‌ى ادبیات را باز مى‌کنم، با خودم مى‌گویم: پروردگارا! ما چگونه مى‌توانیم از این گنج، در راه اعلاى حق، ترویج اسلام، نشر معارف اسلامى و استحکام نظام جمهورى اسلامى استفاده کنیم؟

یک فصل برجسته‌ى اردبیل، وجود همین نوحه‌خوان‌هاست. در ماجراى قمه‌زنى، من باید از این نوحه‌خوانان و رؤساى هیئات مذهبى تشکّر کنم؛ حقیقتاً شما به اسلام خدمت کردید. چند سال پیش وقتى ما گفتیم عزاداران قمه نزنند، بعضى افراد گفتند اردبیل را چه‌کار مى‌کنید؟ درست است که مردم اردبیل در قمه‌زنى از خیلى جاهاى دیگر جلوترند؛ اما در دین و ایمان و باور مذهبى هم از خیلى مناطق جلوترند. اگر کمک رؤساى هیئات مذهبى و نوحه‌خوان‌های خوب نمى‌بود، ممکن بود مشکلاتى پیش بیاید. من از این برادران تشکّر مى‌کنم؛ ان‌شاءالله موفّق باشند.

این آقایان علماى جوان - که بعضى در دانشگاهها، بعضى در حوزه‌هاى علمیه، بعضى در سازمان تبلیغات اسلامى و بعضى در بخشهاى مختلف سازمانهاى دولتى مشغول خدمتگزارى‌اند - این آقایان معلمان قدیمى - که بعضى بازنشسته و بعضى شاغل در کارهاى علمى‌اند - این آقایان مسؤولان فرهنگى، مسؤولان ادارات مختلف، جوانها و بچه‌هاى خوب و قرآنى در سطوح مختلف - پزشک قرآنى، استاد دانشگاه قرآنى تا دانش‌آموز قرآنى - این استعدادهاى خوب - دختر خانمها یا آن پسرهایى که در المپیادها رتبه آوردند و یا مدال گرفتند - و این ورزشکارهاى خوب، بسیار ارزش دارند. واقعاً باحساب کمّى نمى‌شود اینها را محاسبه کرد؛ اینها حساب کیفى است.

بعد هم وقتى وارد مقوله‌ى ایثارگران - بسیجیان و جانبازان، خانواده‌هاى شهدا و آزادگان - مى‌شویم که دیگر غوغاست؛ اینها هم باید در شمار هنرمندان به حساب آیند. هنر اینها عبارت است از شناخت نیاز زمان و گذشت از خود براى پُرکردن خلأ. این هنرِ بزرگى است و هر کسى این هنر را ندارد. خیلیها زمانه را نمى‌شناسند و نیاز زمان را نمى‌دانند؛ متوجه نیستند که امروز نیاز تاریخى و اجتماعىِ این جامعه چیست. وقتى در کنار ریل تولید، صد نفر کارگر ایستاده‌اند، هر کدام باید کارى انجام دهند. یکى باید پیچى را محکم کند، یکى باید مهره‌اى را بگذارد، یکى باید روغن بزند؛ هر کدام باید بدانند چه‌کار مى‌کنند. وقتى قطعه‌اى جلوِ کارگر رسید و زمانِ محکم کردن پیچ است، اگر مهره بگذارد، کار بیجایى انجام داده است. وقتى یک قطعه جلوِ کارگرى رسید که باید مهره بگذارد، اگر آچار گرفت و بنا کرد به پیچ کردن، کار بیخودى انجام داده است؛ بنابراین باید بدانند چه کارى لازم است و لحظه‌ى زمانه چه مى‌طلبد. بعضى کسان این را نمی‌فهمند؛ بعضى مى‌فهمند، اما آن کارى را که باید بکنند، نمى‌کنند و سختشان است. ایثارگران - بسیجیان، جانبازان، خانواده‌هاى شهدا و آزادگان - کسانى هستند که هم نیاز لحظه را شناختند؛ هم آنچه را که نیاز بود، بخشیدند.

به‌هرحال از این‌که در این جلسه با شما هستم، بسیار خوشوقتم. براى روح گذشتگان این شهر - علما، دانشمندان، ادبا، شعرا، حسینى‌گوها و حسینى‌خوانها، مبارزان برجسته و همه‌ى کسانى که به این شهر و هدفهاى اسلامى خدمت کردند - از خداوند متعال طلب رحمت و مغفرت مى‌کنیم. امیدواریم ان‌شاءاللَّه نسلهاى جوان بیایند و راه شما پیشکسوتها را به بهترین وجهى دنبال کنند. بنده از حضرت آقاى مروج دامت‌برکاته هم صمیمانه باید تشکّر کنم. وجود ایشان در این شهر، محور بسیارى از تلاشهاى ارزنده بوده است.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

۱) اسکندر نجفى سوها
۲) اسکندر نجفى سوها