در حاشیه / نقطه عطفی برای کردستان بعد از جنگ

خاطراتی از سفر سال 1367 مقام معظم رهبری به کردستان؛
نقطه عطفی برای کردستان بعد از جنگ

سال 1367، سال بسیار مهم و حساسی بود. جنگ تازه تمام شده بود و منطقه کردستان به لحاظ امنیتی درگیر مسائل مختلفی بود. سفر مقام معظم رهبری که در آن زمان رئیس جمهوری اسلامی‌ایران بودند در آن شرایط فصل‌الخطاب خیلی چیزها بود و به مسائل حاشیه‌ای فراوان، پایان داد.

به گزارش خبرگزاری فارس، در این میان کسانی که از نزدیک در جریان سفر ایشان در آن دوران به منطقه بودند حرف‌های گفتنی و جالبی برای گفتن دارند. مرتضی روزبه مدیر کل امور اجتماعی استانداری کردستان در سال 67 و مسئول فرهنگی - هنری سفر مقام معظم رهبری به این استان بود. روزبه در سال‌های اخیر، مدتی سرپرست استانداری قزوین بود و حالا مدیر عامل موسسه نبویه این استان است. با او درباره خاطراتش درباره سفر مقام معظم رهبری به کردستان در آن سال گفت و گو کردیم. اگرچه 21 سال از آن روز می‌گذرد اما او خاطرات خوبی را از آن سفر برای‌مان روایت کرد:

اصلش نفس سفر بود که اتفاق افتاد. در منطقه کردستان که در آن زمان شرایط خاص خودش را داشت سفر مقام معظم رهبری خیلی مهم تلقی می‌شد. بسیار مهم. شاید بشود گفت سفر ایشان نقطه عطفی برای کردستان بعد از جنگ بود. شرایط امنیتی منطقه خیلی حساس بود و سفرهای حضرت آقا هم مثل همیشه ویژگی‌های خاص خودش را داشت. ملاقات‌های مردمی، دیدار با فرهیختگان، دیدار با دانشگاهیان، ملاقات با شاعران و... و آقا تأکید داشتند که دیدار با شاعران حتما برگزار شود. من در آن زمان مسئول بخش فرهنگی و هنری سفر ایشان بودم و طبیعتا هماهنگی ابن جور برنامه‌ها با حقیر بود. حالا 21 سال از آن روزها می‌گذرد و من تقریبا جزئیات ماجرا را فراموش کرده ام اما چند خاطره فراموش نشدنی از دیدار آقا در ملاقات‌هایشان خوب به یادم مانده است.

وقتی مقام معظم رهبری (ره) با دانشگاهیان دیدار داشتند، اساتید دانشگاه سنندج برای استقبال آمده بودند. در بین آنها مرحوم گلشن کردستانی هم بود. وقتی آقا وارد شدند، او پیش رفت و خودش را به ایشان معرفی کرد. می‌خواست بگوید که من فلانی هستم و شعر می‌گویم و... که آقا خودشان زودتر پیش دستی کردند و فرمودند: من شما را 20 سال است که می‌شناسم، شما را من با قصیده‌ای که در وصف غار حرا گفتید می‌شناسم و چند بیت از آن را خوانند. مرحوم کردستانی اصلا باورش نمی‌شد که آقا او را بشناسند چه برسد که ایشان شعر او را هم شنیده بودند و حتی آن را به خاطر داشتند. گمان می‌کنم اگر او حالا زنده بود و شما از او درباره این روز می‌پرسیدید، به شما می‌گفت که یکی از شیرین ترین لحظه‌های عمرش بوده است. حضور ذهن حضرت آقا در آن دیدار همه را به وجد آورده بود.

بعد از جلسه با اساتید و دانشجویان در دانشگاه سنندج، آقا آمدند و با اساتید به گفت‌وگو نشستند. در آن جمع بحث‌های خوبی اتفاق افتاد و همه با جان و دل گوش می‌کردند. یکی ار آن اساتید آقای دکتر خرم بود که اهل مهاباد بود و در کردستان زندگی می‌کرد. چون او روی نفسیر سید قطب کار کرده بود و حضرت آقا هم دستی در این زمینه داشتند گفت‌وگوی شیرینی بین آنها اتفاق افتاد که شنیدنی بود. نکته این بود که حضرت آقا به عنوان یک عالم شیعی و ایشان به عنوان یک استاد دانشگاه سنندج با هم صحبت می‌کردند. اگرچه شرایط به لحاظ امنیتی طوری نبود که بشود خیلی در آن فضا ماند اما حضرت آقا بحث را با دکتر خرم تا مدت زیادی طول دادند. بسیار بسیار جالب شد. در آخر هم دکتر خرم کتاب خودش را که درباره تفسیر سید قطب نوشته بود به حضرت آقا هدیه کرد. من آرزو می‌کنم که ایشان برای امسال هم در کردستان حاضر باشند.

همان شب آمدیم در استانداری کردستان و دیداری را برای شعرا در نظر رفتیم. فرهیختگان و شعرای تهران و جاهای دیگر هم آمده بودند. منتها ما ترتیبی دادیم که شعرای جوان‌تر بیایند و در محضر آقا شعر بخوانند. خب طبیعتا شعرهایشان آن پختگی لازم را نداشت. حضرت آقا من را صدا زدند و فرمودند که بهتر است از شعرای بزرگتر مجلس بخواهیم که شعر بخوانند. به طور مخصوص هم سفارش کردند که آقای گلشن کردستانی بیاید و آن قصیده معروفش را بخواند. شعرا آمدند و در صدر مجلس، زانو به زانوی ایشان نشستند و شعر خواندند. آقا هم چون توجه ویژه ای به شعر دارند خیلی از آنها استقبال کردند. شعرها را با دقت گوش می‌کردند و ایرادهایی که به ذهنشان می‌رسید می‌گفتند. من مجری برنامه هم بودم وقتی آقای کردستانی را صدا زدم که بیاید و شعر خود را بخواند، کاملا حس کردم که بسیار از لطفی که آقا به او داشته اند متاثر است. آمد و شعرش را خواند و همه هم انصافا حظ بردند. دست آخر رو کرد به مقام معظم رهبری و گفت که رسم است وقتی شعرا در محضر بزرگی شعر می‌خوانند و آن بزرگ از شعر آنها تعریف می‌کند، از او صله می‌گیرند. می‌خواهم صله‌ای به من بدهید. حضرت آقا هم پذیرفتند. اما آقای کردستانی گفت: اگر اجازه بدهید به عنوان صله می‌خواهم اجازه دهید که در جلسات محفل ادبی شما شرکت کنم. آقا پذیرفتند.

سفر حضرت آقا به کردستان بعد از واقعه حلبچه بود. بچه‌های کامیاران آمدند و سرودی را در محضر آقا اجرا کردند که زبان حال مردم مظلوم حلبچه بود. همه متاثر شدند و جو ناراحت کننده‌ای پیش آمد. حزن و اندوه زیادی بر جمع حاکم شد. سرود که تمام شد حضرت آقا مسئول گروه شان را صدا زدند و فرمودند "خیلی خوب اجرا کردید اما سعی کنید دیگر محزون نباشید، امید داشته باشید، مصیبت را که با مصیبت جواب نمی‌دهند ". نکته‌سنجی‌های حضرت آقا بسیار خوب بود. ایشان می‌دانستند که هم به لحاظ امنیتی و هم به لحاظ اجتماعی وقت وارد کردن چنین مسائل عمیق روانی به جامعه کردستان نیست برای همین هم تذکر دادند که بچه‌ها امید خودشان را از دست ندهند.

سفر ایشان باعث همگرایی افراد مختلف در کردستان شده بود. بحث اختلاف‌های شیعه و سنی یا کرد و فارس اصلا مطرح نبود. به همان نشان که برای استقبال از ایشان شاید بی اغراق نباشد اگر بگویم همه کردستان آمده بودند. طوری شده بود که من که مسئول برگزاری مراسم دیدار عمومی حضرت آقا بودم از ازدحام جمعیت نتوانستم داخل شوم.

منبع: فارس