غزلی از حضرت آیتالله خامنهای که در کتاب امین زبان و ادب پارسی - از کتابهای انتشارات انقلاب اسلامی - منتشر شده است.
دل را ز بىخودى سرِ از خود رمیدن است
جان را هواى از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سردادهام فغان
بانگ جرس زشوقِ به منزل رسیدن است
دستم نمیرسد که دل از سینه برکنم
بارى علاجِ شوق گریبان دریدن است
شامم سیهتر است ز گیسوى سرکِشت
خورشید من برآى که وقت دمیدن است
سوى تو اى خلاصهى گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوى پرکشیدن است
بگرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو
هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمیکنم
تقدیر غصّهى دل من ناشنیدن است
آن را که لب به دام هوس گشت آشنا
روزی «امین» سزا لبِ حسرت گزیدن است