«جرأت»، «منطق» و «استدلال»، سه ضلع مثلثِ نقدهای سازنده، روشنگر و کوبنده آوینی بود؛ همانهایی که خوب میدانست کِی، کجا و چرا باید روی کاغذها بیاوردشان تا مطبوعاتِ زمانهاش بی در و پیکر نمانَد.
شاید همه ما آوینی را به مستندها و مجموعه کتابهایش از نشر واحه بشناسیم؛ از معروفترینشان که «روایت فتح» و «فتح خون» است تا «مبانی توسعه و تمدن غرب»، «رستاخیز جان»، «آینهی جادو»، «نسیم حیات» و «حلزونهای خانه به دوش»، اما بیشترِ حجم وسیع این مجموعهی دوازده جلدیِ کتابهای شهید، به جز دو جلد، مقالاتی است که آوینی برای مطبوعات نوشته و از او، خبرنگاری پرکار، جدی و دقیق ساخته که نسبت به دادههای زمانهاش بیتفاوت نیست.
یکی از مهمترینِ این کتابها، «حلزونهای خانه به دوش» است. پُر از نقدهایی که کلمه به کلمه و خط به خط و پاراگراف به پاراگرافاش، به مثابه کتابی برای آموزش نقادی است بیآنکه حرفِ مستقیمی از آموزش زده شده باشد. کتابی که در ۱۴۶ صفحه به خوبی یاد میدهد که چطور نقد کرد و در عین حال، موثر بود و محترمانه و موقرانه، نسبت به اتفاقات زمانه واکنش نشان داد.
در این کتاب، مجموعهای از مقالات آوینی در پاسخ به شبههسازیهای روشنفکرانِ غربزدهی ایرانی در مواجهه با انقلاب نوپای اسلامی جمعآوری شده که شهید، آنها را طی سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۶۹ و در ماهنامه سوره به چاپ رسانده. مقالههایی که مرور عناوینشان، از جمله «وقتی روشنفکران وارث انقلاب میشوند»، «از مایکل جکسون تا شهرنوش پارسیپور»، «ژورنالیسم حرفهای» و «تجدد یا تحجر» به خوبی نشاندهنده این است که آوینی، یک تنه و یک نفس، در برابر چه هجمههای فرهنگیای ایستادگی میکرده است.
آوینی در بخشی از مقاله «کدام عرفان؟» که در ابتدای کتاب حلزونهای خانه به دوش آمده، در نقد روشنفکرانی که تا جنگ بود سرشان را مثل کبک در برف فرو برده بودند و پس از جنگ، با ادعای عرفان، سر بر آوردند، نوشته بود: «این کدام عرفان است که فقط با خرامیدنی کبکوار و غمزههای بصری و کرشمههای روشنفکرمآبانه و مختصری ریای خالصانه میتوان به آن دست یافت، هرچند آدم، شب را تا سحر، نه در محراب عبادت، که پای بساط دود و دم و پیالههای پی در پی بگذارند و کَپه مرگ را هنگامی بگذارند که خروسها سبّوحٌ قدّوس میگویند و بعد هم تا لنگ ظهر مثل دیو، خرناسه بکشد و ... چه میگویم؟»
جملات نقدهای آوینی در کتاب حلزونهای خانه به دوش، دو پهلو نیست، قاطع است، و صریح و مطمئن؛ ردپای دانش و مطالعه و اندیشه عمیق را به خوبی میتوان در نقدها و نظراتش احساس کرد و فهمید؛ هر کلمهاش، دست مخاطب را میگیرد و همراه خودش به وادیای از فلسفه و عرفان و دین و روانشناسی و جامعهشناسی و سیاست و هنر و تاریخ و ادبیات میکِشانَد، آن هم بی آنکه احساس فرسودگی یا چندپارچگی کند. او حتی روشنفکران را با استفاده از اصطلاحات خودشان و برای خودشان، طوری تعریف میکند که جای هیچ مقابلهای را حتی از جانب آنها باز نمیگذارد.
آوینی اینطور در نقد مدعیان روشنفکرهای ایرانی مینویسد: «غربزدگی تقلیدی ظاهری از احکام عملی انتلکتوئلیسم بیش نیست و این خاک، اصلا خاکی نیست که در آن روشنفکری پا بگیرد. از همان آغاز، انتلکتوئلهای این مرز و بوم، نقابدارانی پهلوانپنبه بیش نبودهاند؛ طبلهایی توخالی، شیرهای عَلَم، نه ماتریالیسم دیالکتیک، نه مارکسیسم، نه لیبرالیسم، نه اندیویدوالیسم، نه نهیلیسم و نه حتی ناسیونالیسم. روشنفکران این مُلک، خمیازهکشانی مفلوک بیش نبودهاند و این شجره ریشه در خاک ندارد و به فوتی بند است که هیچ، حتی ستبر نیز نمینماید خود را.»
او در ادامه مینویسد: «روشنفکران این مرز و بوم اگر چه از همان آغاز، ایمان به قبله انتلکتوئلهای قرن نوزدهم آوردهاند، اما هرگز حقیقتا در تاریخ و تفکر غرب شرکت نیافتهاند. آنها مقلدانی ظاهرگرا بیش نبودهاند و به عبارت بهتر، غربزده بودهاند نه غربی.»
شاید همه ما آوینی را به مستندها و مجموعه کتابهایش از نشر واحه بشناسیم؛ از معروفترینشان که «روایت فتح» و «فتح خون» است تا «مبانی توسعه و تمدن غرب»، «رستاخیز جان»، «آینهی جادو»، «نسیم حیات» و «حلزونهای خانه به دوش»، اما بیشترِ حجم وسیع این مجموعهی دوازده جلدیِ کتابهای شهید، به جز دو جلد، مقالاتی است که آوینی برای مطبوعات نوشته و از او، خبرنگاری پرکار، جدی و دقیق ساخته که نسبت به دادههای زمانهاش بیتفاوت نیست.
یکی از مهمترینِ این کتابها، «حلزونهای خانه به دوش» است. پُر از نقدهایی که کلمه به کلمه و خط به خط و پاراگراف به پاراگرافاش، به مثابه کتابی برای آموزش نقادی است بیآنکه حرفِ مستقیمی از آموزش زده شده باشد. کتابی که در ۱۴۶ صفحه به خوبی یاد میدهد که چطور نقد کرد و در عین حال، موثر بود و محترمانه و موقرانه، نسبت به اتفاقات زمانه واکنش نشان داد.
در این کتاب، مجموعهای از مقالات آوینی در پاسخ به شبههسازیهای روشنفکرانِ غربزدهی ایرانی در مواجهه با انقلاب نوپای اسلامی جمعآوری شده که شهید، آنها را طی سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۶۹ و در ماهنامه سوره به چاپ رسانده. مقالههایی که مرور عناوینشان، از جمله «وقتی روشنفکران وارث انقلاب میشوند»، «از مایکل جکسون تا شهرنوش پارسیپور»، «ژورنالیسم حرفهای» و «تجدد یا تحجر» به خوبی نشاندهنده این است که آوینی، یک تنه و یک نفس، در برابر چه هجمههای فرهنگیای ایستادگی میکرده است.
آوینی در بخشی از مقاله «کدام عرفان؟» که در ابتدای کتاب حلزونهای خانه به دوش آمده، در نقد روشنفکرانی که تا جنگ بود سرشان را مثل کبک در برف فرو برده بودند و پس از جنگ، با ادعای عرفان، سر بر آوردند، نوشته بود: «این کدام عرفان است که فقط با خرامیدنی کبکوار و غمزههای بصری و کرشمههای روشنفکرمآبانه و مختصری ریای خالصانه میتوان به آن دست یافت، هرچند آدم، شب را تا سحر، نه در محراب عبادت، که پای بساط دود و دم و پیالههای پی در پی بگذارند و کَپه مرگ را هنگامی بگذارند که خروسها سبّوحٌ قدّوس میگویند و بعد هم تا لنگ ظهر مثل دیو، خرناسه بکشد و ... چه میگویم؟»
جملات نقدهای آوینی در کتاب حلزونهای خانه به دوش، دو پهلو نیست، قاطع است، و صریح و مطمئن؛ ردپای دانش و مطالعه و اندیشه عمیق را به خوبی میتوان در نقدها و نظراتش احساس کرد و فهمید؛ هر کلمهاش، دست مخاطب را میگیرد و همراه خودش به وادیای از فلسفه و عرفان و دین و روانشناسی و جامعهشناسی و سیاست و هنر و تاریخ و ادبیات میکِشانَد، آن هم بی آنکه احساس فرسودگی یا چندپارچگی کند. او حتی روشنفکران را با استفاده از اصطلاحات خودشان و برای خودشان، طوری تعریف میکند که جای هیچ مقابلهای را حتی از جانب آنها باز نمیگذارد.
آوینی اینطور در نقد مدعیان روشنفکرهای ایرانی مینویسد: «غربزدگی تقلیدی ظاهری از احکام عملی انتلکتوئلیسم بیش نیست و این خاک، اصلا خاکی نیست که در آن روشنفکری پا بگیرد. از همان آغاز، انتلکتوئلهای این مرز و بوم، نقابدارانی پهلوانپنبه بیش نبودهاند؛ طبلهایی توخالی، شیرهای عَلَم، نه ماتریالیسم دیالکتیک، نه مارکسیسم، نه لیبرالیسم، نه اندیویدوالیسم، نه نهیلیسم و نه حتی ناسیونالیسم. روشنفکران این مُلک، خمیازهکشانی مفلوک بیش نبودهاند و این شجره ریشه در خاک ندارد و به فوتی بند است که هیچ، حتی ستبر نیز نمینماید خود را.»
او در ادامه مینویسد: «روشنفکران این مرز و بوم اگر چه از همان آغاز، ایمان به قبله انتلکتوئلهای قرن نوزدهم آوردهاند، اما هرگز حقیقتا در تاریخ و تفکر غرب شرکت نیافتهاند. آنها مقلدانی ظاهرگرا بیش نبودهاند و به عبارت بهتر، غربزده بودهاند نه غربی.»
کتاب حلزونهای خانه به دوش، یک الگوی عملی تمام عیار برای نشان دادن قدرت نقد برای ایستادن در برابر هجمههای فاسد و باطل فکری است. مقالههای جمعآوری شده آوینی در این کتاب، توانایی ایستادگی در مقابله با جریانهایی را به ما نشان میدهد که اعتقاد و روح و زندگی و خانه و خانوادههایمان را نشانه رفتهاند؛ هرچند که این مقالهها به مقتضای اتفاقات ضد فرهنگی دهه شصت نگاشته شدهاند اما خواندن تطبیقی آنها نسبت به دوقطبیهای امروز جامعهی ما، خالی از لطف نخواهد بود وقتی که با وجود گذشت بیش از چند دهه از شهادت سید شهیدان اهل قلم، همچنان جای نقدهای سبزی مثل آوینی، خالیست.