محمدصادق علیزاده
شعرخوانی برقعی که تمام میشود آقا میگویند: «قصیده بسیار خوبی بود. تشبیبش هم تشبیب جدیدی بود؛ تشبیب به انار!» بعد هم به مزاح که اینها هنر قمی بودن است و از قمیها بر میآید. برقعی فرصت را مناسب میبیند تا به تک موسوی گرمارودی پاتکی دوستانه بزند. روی هوا نخ را میگیرد: «قم است و انار و انجیر البته بدون کرونا!»
گرمارودی اولین نفری بود که شعر خواند. سرودهای از زمستان ۹۸ و یادآور روزهای اوج کرونا که در آن ایام توسلی هم به حضرت رضا علیهالسلام کرده بود؛ در توضیح یکی از ابیات اشارهای به این موضوع کرد که یکی از اولین جاهایی که عوارض کرونا همهگیر شد، شهر قم بود.
حالا آن تک با پاتک «قم و انار و انجیر و بدون کرونا»یِ برقعی مواجه میشود و جمع میزند زیر خنده. عقب نشستهام و نمیتوانم واکنش گرمارودی را ببینم.
هنوز خندهها فرود نیامده، قزوه هم بعدی را حواله میکند که قم قُنَبید هم دارد. آنهایی که شنیدند، خندهشان فرود نیامده، کف باند را لمس نکرده دوباره اوج میگیرند. بعداً که جستجویی میکنم معلومم میشود قنبید نوعی گیاه کممصرف از تیرهی کلمهاست که در قم بیش از سایر نقاط کشور کشت و مصرف میشود. گویا آبگوشت طبخ شده با آن هم فواید زیادی دارد. وسط نگارش روایت یک جلسهی مهم ادبی، یک شوخی قزوه کار را به کجا که میرساند. رها کنم...
شعرخوانی برقعی، سرودهای طولانی در مدح حضرت زهرا سلاماللهعلیها است. لابلای ابیات، اوج میگیرد و فرود میآید. فراز و فرودهای حسابشده در کنار مضمون و تعابیر استعاری و تشبیهات ابیات که به فراخور ماجرا گریزهایی هنرمندانه به بعضی وقایع تاریخی هم دارد، جمع را هم به وجد میآورد و صدای تشویق و احسنتها را هم بلند میکند.
فضا میرود به شعرخوانی هفده سال قبل خودش دربارهی واقعه عاشورا در همین حسینیه که کلی هم در زمانهی بلوتوث دست به دست شد. قبل از نماز و افطار که چند دقیقهای با هم گپ میزدیم، دلیل کمتر شعرخواندن چند سالهاش در این جلسه را فرصتی برای دیگر شاعران جوان دانست که بتوانند شعرخوانی داشته باشند. و دلیل این تصمیم را اتفاق خوشایندی میداند که برای خودش افتاده. اینکه اولین تجربه شعرخوانیاش در این مراسم، مسیر و راه و سرنوشت فضای شعری و ادبیاش را تغییر داده و او را در کانون و مرکز توجهات قرار داده. نگارندهی این سطور که در اواسط دهه ۸۰ دانشجویی بود در یکی از دانشکدههای فنی این مملکت برای اولینبار با نام و هنر برقعی در همین جلسه شعرخوانی رمضانی شعرا با رهبر انقلاب آشنا شد. حالا آقای شاعر میخواهد این تجربه شیرین برای دیگر شاعران جوانتر هم رقم بخورد. برای همین در چند سال گذشته ترجیح داده که این فرصت را در اختیار دیگران قرار دهد. برای خیلیها، شعرخوانی که بماند حتی حضور در این جلسهی به تعبیر برقعی ادبی هم یک رویاست.
جمعیت اهل دخان نگسلد از هم
به جز وجه ادبی جلسه، اصولاً نماز و افطار این جلسه با هیچ جلسهی دیگری قابل قیاس نیست.
ما که در سر سفره به همراه یکی از رفقا سرمان به تأمین انرژی از دست رفتهی طول روز گرم بود؛ اما بچه زرنگهای حاضر در مراسم به نوبت میروند و کنار آقا زانو میزنند و زمانی ولو اندک را به گپ و گفت میگذرانند. به جز دادمان رئیس حوزهی هنری که سر سفره دقیقا کنار آقا نشسته، بیشترین زمان را وحید جلیلی به نام خود ثبت میکند. فضا آنقدری باز هست که به جز قائممقام فرهنگی صداوسیما، یکی مثل آن شاعر رِند بلوچ هم که با لباس محلی خودش را به جلسه رسانده در نهایت خودش را به آقا برساند و سند چفیه روی دوش رهبری را به نام بزند.
مکان برگزاری جلسه شعرخوانی در طبقه دوم حسینیه است. بعد از افطار و قبل از رفتن به طبقه دوم سری هم به فضای آزاد کنار حسینیه میزنم و بعضی از حضرات شعرایی که دست به قبضه شده و مشغول دود گرفتن شدهاند را از نظر میگذرانم؛ حقاً که جمعیت اهل دخان نگسلد از هم ولو در بیت رهبری! آن وسط دو سه نفری آشنا هم میبینم. تعارفکی هم به من میکنند! تشکر کرده و نکرده گِرد میکنم سمت حسینیه که توی تعارفشان مجبور نشوم تا ته سینهخیز بروم. حالا به وجوه خاص ادبی، نماز و افطار باید این چینش اهالی دخان را هم اضافه کرد. اتفاقی که فقط و فقط در همین دیدار میافتد.
بالاخره چِنان یا چِهسان!؟
بعد از نماز و قبل از رفتن سر سفرهی افطار با دکتر محمدرضا سنگری هم درباره جلسه صحبت کردم. او هم به مانند برقعی وجه فنی و ادبی این جلسه برایش اهمیت مضاعف دارد. این جلسه را یک جلسه جدی ادبی و آینه تمام نمای ادبیات و شعر انقلاب توصیف میکند. برای همین هم در ذهن و زبان و فکر حضرات شعرا یک محفل جدی تلقی میشود. بهخصوص که میزبان خودش اهل شعر و ادب و فن است و لابلای ابیات شاعران نظر فنی میدهد. اتفاقی که توی همین جلسه هم به دفعات افتاد. اوجش ریزبینی و نکتهبینی میزبان در زمان شعرخوانی حامد عسکری بود. عسکری معروفترین غزلش را میخواند:
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشورهی ما بود دلآرام جهان شد
در اول آسایشمان سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادنمان بود خزان شد
شاعر میرود و میرود تا به بیتِ «با ما که نمکگیر غزل بود چنین کرد، با خلق ندانیم چهها کرد و چنان شد» رسید. آقا میآیند توی بیت که «چنان یا چهسان!؟» چند نفری - در این انتهای مجلس که نشستهام - تازه دوزاریشان میافتد که واژهی «چهسان» بهمعنای چطور و چگونه اینجا از نظر معنایی درستتر است و بهتر توی بیت جاگیر میشود.
جماعت دوزاریافتاده صدای آفرین و احسنتشان بلند میشود. خود عسکری هم بعد از لختی تامل در میآید که انتخاب من چنان بوده شما روی چهسان نظر دارید. لحنش معلوم نمیکند نظر میزبان را تأیید کرده یا روی نظر خودش ایستاده. دیگر شعرا «چهسان» را بیشتر پسندیدهاند گویا. عسکری قبل از شعرخوانیاش سلام دخترش و دو نفر سرباز که در خیابان کشوردوست منتهی به بیت رهبری او را دیدهاند را هم به آقا میرساند. آقا میگویند به هر سه نفرشان سلام مرا برسانید. این هم سهم سربازان خیابان کشوردوست از دیدار شعرا با رهبر انقلاب!
قول میدهم فارسی دوباره در هند رایج شود
این انجمن ادبی هرچند در انتهای خیابان کشوردوست برگزار میشود و عمدهی شرکتکنندگانش شاعران ایرانیاند اما در بطن خودش، بزرگداشت زبان و ادبیات فارسی هم محسوب میشود. لاجرم هر کسی که خود را بخشی از سپهر زبان فارسی میبیند هم در آن سهمی دارد.
فرقی هم ندارد خانم شاعری از روستای سیریزجانِ کازرون باشد یا خانم و آقای شاعری از هندوستان یا افغانستان. نمونهاش همین نجیب بارور شاعر افغان که حضرت آیتالله خامنهای را رهبر همهی فارسیزبانان خطاب میکند یا خانم ادیب پروفسور آذرمیدخت صفوی از هندوستان از اساتید برجستهی ادبیات فارسی آن دیار و قولی که به آقا داد: «سعی میکنم فارسی یکبار دیگر در هندوستان رشد و گسترش پیدا کند.»
اشارهی خانم ادیب به دورانی است که زبان فارسی در هند رواج داشت. عفونت استعمار انگلیس اما آن را از پیکرهی هند جدا کرد به مانند بسیاری چیزهای دیگر که از این سرزمین جدا شد. نخستوزیر وقت پاکستان در سفر اردیبهشت ۱۳۹۸ خود به ایران و در نشست خبری مشترک با رئیسجمهور وقت کشورمان هم جملهی مشابهی بر زبان رانده بود: «اگر دخالتهای انگلیسها در منطقه نبود ما با یکدیگر فارسی حرف میزدیم.» زخم عفونتزدهی استعمار طول میکشد تا بهبود یابد. مسیر بهبودیاش قطعا از مسیری میگذرد که پروفسور و ادیب هندوستانی را راهی دیدار جلسه شعرای فارسیزبان با رهبر جمهوری اسلامی ایران کرده است.
خانم صفوی لابلای فارسی صحبت کردن با لهجهی هندی نمیتواند ذوق خودش را از حضور در این جلسه پنهان کند: «این سعادت حاصل شد که امروز در این جلسه حضور پیدا کنم. جلسهای که همیشه آرزوی حضور در آن را داشتم. با چشم خودم دیدم که رهبر معظم چقدر با شعر و ادب ذوق دارند. نه فقط ذوق دارند بلکه تصحیح هم میفرمایند و تشبیهات و استعارات را کاملا متوجه میشوند. یک شخصیت منفرد هستند. سیاستمداران و کشورداران مختلف که امور اجتماعی و اقتصادی را در نظر دارند طرف امور ادبی و شعری توجه نمیدارند!» آقا با مزاح میآیند توی بحث: «عقلشان نمیرسد!» و شلیک خندهی جمع که رها میشود توی سالن!
این واکنش آنقدر برای خانم صفوی خوشایند است که شروع میکند به تشویق و دست زدن. دیگران هم در دوراهی تردیدِ اینکه دست بزنند یا نه در نهایت با او همراه میشوند. ادامه ماجرا و نظر آقا درباره فارسیدوستان خارج ایران، ماجرا را نه فقط برای خانم صفوی بلکه برای دیگر غیرایرانیان حاضر در مراسم هم شیرینتر میکند: «ما به امثال شما فارسیدوستانی که در هند سکونت دارید و هند از لحاظ تاریخی یکروزی در اوج قلهی زبان فارسی بوده، به وجود شما و انگیزههای شما برای زبان فارسی افتخار میکنیم.»
تعابیری که به شکل دیگری در مورد افغانستان هم تکرار شدند: «انشاءالله که شعر افغانستان به آن اوجی که در گذشتهی نهچندان دور ما سراغ داریم برسد. افغانستان محل زبان فارسی است. یکی از اصلیترین مراکز زبان فارسی همینجایی است که امروز به آن افغانستان میگویند. باید انشاءالله اوج بگیرد.» ذهن سیاستزده از درک معنای این عبارات عاجز است و آن را به حساب تعارفات دیپلماتیک میگذارد. ذهن فرهنگی اما آن را عین واقعیت میداند و زبان را نه صرفاً یک ابزار برای مبادلهی پیام بلکه آینهای میبیند که ارزشها و فرهنگ و زیست جوامع در آن منعکس میشود. زبان نه فقط حامل معنا بلکه خود یک معنا و جهانبینی است.
لاجرم جوامع و انسانهای همزبان هم، همجهانبین میشوند. بیهوده نیست که ماشین فرهنگ و تمدن فرنگی از هیچ ابزاری برای اینهمان کردن ابنای مختلف بشر روی کرهی خاکی ولو در حد همزبان کردن آنها با فرنگیان دریغ نمیکند. همزبان کردن ابنای مختلف بشر مقدمهی همجهانبینی کردن آنها و همارزش کردنشان و در نهایت همشکلی و یکسانسازیِ فرهنگی است که قرار است که به یکسانسازی اقتصادی و بهقول فرنگیها نئولیبرالیسم اقتصادی بینجامد که خودش شکل بزکشده و مدرن همان استعمار قرن هفده و هجدهمیِ انگلیسی و هلندی و فرانسوی است که آن فجایع و عفونتها را در دنیا آفریدند؛ از اندونزی و شرق آسیا تا شبهجزیرهی هند و حتی آفریقای امروز.
اگر توانستند جوامع را بفریبند که فبها المراد و اگر نتوانستند لاجرم به ضرب دگنک باید آنها را فرنگی کرد حالا نسخهاش یا میشود مدل رضاخانی و آتاتورکی یا لشکرکشیهای اروپایی-آمریکایی به جوامع جهان سوم از لیبی گرفته تا عراق و افغانستان به بهانه بسط و توسعه دموکراسی و این ارتشها نه نیروی اشغالگر بلکه سپاه توسعه دموکراسیاند. در این نگاه هر چیزی که حامل جهانبینی دیگری غیر از جهانبینی فرنگی باشد باید از ریشهی فرهنگ و تمدن بشری کنده شود و زبان خط مقدم این نزاع و یا به تعبیر دقیقتر و بهتر نبرد فرهنگیست. تأکیدی که در ادامه و در سخنرانی آخر دیدار رهبر انقلاب درمورد پاسداشت زبان فارسی و مقابله با تهاجم زبانهای غربی شد و نیز به ترجمه اشعار و انتقال آنها به دیگر جوامع شد هم از همین ناحیه قابل تحلیل است.
قرارگاه جهانی زبان فارسی
در این نگاه جلسه یک رهبر سیاسی با جمعی از شاعران فارسیزبان و تمجید از فارسیسرایان غیرایرانی را میتوان یک قرارگاه فرهنگی و تمدنی تعبیر کرد برای پاسداری از ذهن و زبان و اشراق شرقی. این شکلی نگاه کردن به موضوع، دیدار نیمهی رمضانی شعرا با حضرت آیتالله خامنهای را از یک محفل صرفاً ادبی خارج میکند. یک فارسیسرا یا شاعر، یک نیروی مؤثر پاسداری از مرزهای فرهنگی و تمدنی است و این دیدار آیین سالانهی مدافعان فرهنگ و تمدن شرق و فلات ایران است که در پاسداری از مرزهای آن همرای هستند.
عقربهها به ساعت ۲۳ نزدیک میشوند که شعرخوانیها تمام میشود. یادداشت میکنم شروع سخنرانی ۲۲:۵۳! برمیگردم به صفحات قبلی یادداشتهایم جایی که زمان شروع مراسم را ثبت کرده بودم: ۱۹ و پنجاه دقیقه! با یک حساب سر انگشتی چیزی حدود ۳ ساعت به شعرخوانی گذشته. ۴۲ نفر هم شعر خواندهاند. به تعبیر قزوه رکورد این جلسه را شکستهاند! ۳۸ نفر که از قبل توی فهرست بودند و افشین علا و علیمحمد مودب و محمدمهدی سیار و محمدکاظم کاظمی هم که به درخواست خود آقا شعرخوانی کردند. ۲ ساعت قبلی که به نماز و افطار و گپ و گفت گذشته است را هم به این ۳ ساعت اضافه کنیم یعنی اصل جلسه حدود ۵ ساعت طول کشیده.
تقریبا نه که تحقیقاً - در کنار دیدار قاریان و فعالان قرآنی - این جلسه طولانیترین جلسهی عمومی سالانهی حضرت آیتالله خامنهای است. جالب آنکه وسط این همه شلوغی، آقا بهعنوان میزبان و هم مهمانها یادشان نرفته که به تعبیر سیدحسن حسینی، عاشقی را رعایت و ز یاران عاشق حکایت کنند؛ از خود مرحوم سیدحسن حسینی که این روزها سالروز عروجش به دیار ابدی است تا حمید سبزواری، قیصر امینپور، محمود شاهرخی و دیگرانی که پرپر شده و گل کردند تا این گلستان بماند.
گرمارودی اولین نفری بود که شعر خواند. سرودهای از زمستان ۹۸ و یادآور روزهای اوج کرونا که در آن ایام توسلی هم به حضرت رضا علیهالسلام کرده بود؛ در توضیح یکی از ابیات اشارهای به این موضوع کرد که یکی از اولین جاهایی که عوارض کرونا همهگیر شد، شهر قم بود.
حالا آن تک با پاتک «قم و انار و انجیر و بدون کرونا»یِ برقعی مواجه میشود و جمع میزند زیر خنده. عقب نشستهام و نمیتوانم واکنش گرمارودی را ببینم.
هنوز خندهها فرود نیامده، قزوه هم بعدی را حواله میکند که قم قُنَبید هم دارد. آنهایی که شنیدند، خندهشان فرود نیامده، کف باند را لمس نکرده دوباره اوج میگیرند. بعداً که جستجویی میکنم معلومم میشود قنبید نوعی گیاه کممصرف از تیرهی کلمهاست که در قم بیش از سایر نقاط کشور کشت و مصرف میشود. گویا آبگوشت طبخ شده با آن هم فواید زیادی دارد. وسط نگارش روایت یک جلسهی مهم ادبی، یک شوخی قزوه کار را به کجا که میرساند. رها کنم...
شعرخوانی برقعی، سرودهای طولانی در مدح حضرت زهرا سلاماللهعلیها است. لابلای ابیات، اوج میگیرد و فرود میآید. فراز و فرودهای حسابشده در کنار مضمون و تعابیر استعاری و تشبیهات ابیات که به فراخور ماجرا گریزهایی هنرمندانه به بعضی وقایع تاریخی هم دارد، جمع را هم به وجد میآورد و صدای تشویق و احسنتها را هم بلند میکند.
فضا میرود به شعرخوانی هفده سال قبل خودش دربارهی واقعه عاشورا در همین حسینیه که کلی هم در زمانهی بلوتوث دست به دست شد. قبل از نماز و افطار که چند دقیقهای با هم گپ میزدیم، دلیل کمتر شعرخواندن چند سالهاش در این جلسه را فرصتی برای دیگر شاعران جوان دانست که بتوانند شعرخوانی داشته باشند. و دلیل این تصمیم را اتفاق خوشایندی میداند که برای خودش افتاده. اینکه اولین تجربه شعرخوانیاش در این مراسم، مسیر و راه و سرنوشت فضای شعری و ادبیاش را تغییر داده و او را در کانون و مرکز توجهات قرار داده. نگارندهی این سطور که در اواسط دهه ۸۰ دانشجویی بود در یکی از دانشکدههای فنی این مملکت برای اولینبار با نام و هنر برقعی در همین جلسه شعرخوانی رمضانی شعرا با رهبر انقلاب آشنا شد. حالا آقای شاعر میخواهد این تجربه شیرین برای دیگر شاعران جوانتر هم رقم بخورد. برای همین در چند سال گذشته ترجیح داده که این فرصت را در اختیار دیگران قرار دهد. برای خیلیها، شعرخوانی که بماند حتی حضور در این جلسهی به تعبیر برقعی ادبی هم یک رویاست.
جمعیت اهل دخان نگسلد از هم
به جز وجه ادبی جلسه، اصولاً نماز و افطار این جلسه با هیچ جلسهی دیگری قابل قیاس نیست.
ما که در سر سفره به همراه یکی از رفقا سرمان به تأمین انرژی از دست رفتهی طول روز گرم بود؛ اما بچه زرنگهای حاضر در مراسم به نوبت میروند و کنار آقا زانو میزنند و زمانی ولو اندک را به گپ و گفت میگذرانند. به جز دادمان رئیس حوزهی هنری که سر سفره دقیقا کنار آقا نشسته، بیشترین زمان را وحید جلیلی به نام خود ثبت میکند. فضا آنقدری باز هست که به جز قائممقام فرهنگی صداوسیما، یکی مثل آن شاعر رِند بلوچ هم که با لباس محلی خودش را به جلسه رسانده در نهایت خودش را به آقا برساند و سند چفیه روی دوش رهبری را به نام بزند.
مکان برگزاری جلسه شعرخوانی در طبقه دوم حسینیه است. بعد از افطار و قبل از رفتن به طبقه دوم سری هم به فضای آزاد کنار حسینیه میزنم و بعضی از حضرات شعرایی که دست به قبضه شده و مشغول دود گرفتن شدهاند را از نظر میگذرانم؛ حقاً که جمعیت اهل دخان نگسلد از هم ولو در بیت رهبری! آن وسط دو سه نفری آشنا هم میبینم. تعارفکی هم به من میکنند! تشکر کرده و نکرده گِرد میکنم سمت حسینیه که توی تعارفشان مجبور نشوم تا ته سینهخیز بروم. حالا به وجوه خاص ادبی، نماز و افطار باید این چینش اهالی دخان را هم اضافه کرد. اتفاقی که فقط و فقط در همین دیدار میافتد.
بالاخره چِنان یا چِهسان!؟
بعد از نماز و قبل از رفتن سر سفرهی افطار با دکتر محمدرضا سنگری هم درباره جلسه صحبت کردم. او هم به مانند برقعی وجه فنی و ادبی این جلسه برایش اهمیت مضاعف دارد. این جلسه را یک جلسه جدی ادبی و آینه تمام نمای ادبیات و شعر انقلاب توصیف میکند. برای همین هم در ذهن و زبان و فکر حضرات شعرا یک محفل جدی تلقی میشود. بهخصوص که میزبان خودش اهل شعر و ادب و فن است و لابلای ابیات شاعران نظر فنی میدهد. اتفاقی که توی همین جلسه هم به دفعات افتاد. اوجش ریزبینی و نکتهبینی میزبان در زمان شعرخوانی حامد عسکری بود. عسکری معروفترین غزلش را میخواند:
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشورهی ما بود دلآرام جهان شد
در اول آسایشمان سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادنمان بود خزان شد
شاعر میرود و میرود تا به بیتِ «با ما که نمکگیر غزل بود چنین کرد، با خلق ندانیم چهها کرد و چنان شد» رسید. آقا میآیند توی بیت که «چنان یا چهسان!؟» چند نفری - در این انتهای مجلس که نشستهام - تازه دوزاریشان میافتد که واژهی «چهسان» بهمعنای چطور و چگونه اینجا از نظر معنایی درستتر است و بهتر توی بیت جاگیر میشود.
جماعت دوزاریافتاده صدای آفرین و احسنتشان بلند میشود. خود عسکری هم بعد از لختی تامل در میآید که انتخاب من چنان بوده شما روی چهسان نظر دارید. لحنش معلوم نمیکند نظر میزبان را تأیید کرده یا روی نظر خودش ایستاده. دیگر شعرا «چهسان» را بیشتر پسندیدهاند گویا. عسکری قبل از شعرخوانیاش سلام دخترش و دو نفر سرباز که در خیابان کشوردوست منتهی به بیت رهبری او را دیدهاند را هم به آقا میرساند. آقا میگویند به هر سه نفرشان سلام مرا برسانید. این هم سهم سربازان خیابان کشوردوست از دیدار شعرا با رهبر انقلاب!
قول میدهم فارسی دوباره در هند رایج شود
این انجمن ادبی هرچند در انتهای خیابان کشوردوست برگزار میشود و عمدهی شرکتکنندگانش شاعران ایرانیاند اما در بطن خودش، بزرگداشت زبان و ادبیات فارسی هم محسوب میشود. لاجرم هر کسی که خود را بخشی از سپهر زبان فارسی میبیند هم در آن سهمی دارد.
فرقی هم ندارد خانم شاعری از روستای سیریزجانِ کازرون باشد یا خانم و آقای شاعری از هندوستان یا افغانستان. نمونهاش همین نجیب بارور شاعر افغان که حضرت آیتالله خامنهای را رهبر همهی فارسیزبانان خطاب میکند یا خانم ادیب پروفسور آذرمیدخت صفوی از هندوستان از اساتید برجستهی ادبیات فارسی آن دیار و قولی که به آقا داد: «سعی میکنم فارسی یکبار دیگر در هندوستان رشد و گسترش پیدا کند.»
اشارهی خانم ادیب به دورانی است که زبان فارسی در هند رواج داشت. عفونت استعمار انگلیس اما آن را از پیکرهی هند جدا کرد به مانند بسیاری چیزهای دیگر که از این سرزمین جدا شد. نخستوزیر وقت پاکستان در سفر اردیبهشت ۱۳۹۸ خود به ایران و در نشست خبری مشترک با رئیسجمهور وقت کشورمان هم جملهی مشابهی بر زبان رانده بود: «اگر دخالتهای انگلیسها در منطقه نبود ما با یکدیگر فارسی حرف میزدیم.» زخم عفونتزدهی استعمار طول میکشد تا بهبود یابد. مسیر بهبودیاش قطعا از مسیری میگذرد که پروفسور و ادیب هندوستانی را راهی دیدار جلسه شعرای فارسیزبان با رهبر جمهوری اسلامی ایران کرده است.
خانم صفوی لابلای فارسی صحبت کردن با لهجهی هندی نمیتواند ذوق خودش را از حضور در این جلسه پنهان کند: «این سعادت حاصل شد که امروز در این جلسه حضور پیدا کنم. جلسهای که همیشه آرزوی حضور در آن را داشتم. با چشم خودم دیدم که رهبر معظم چقدر با شعر و ادب ذوق دارند. نه فقط ذوق دارند بلکه تصحیح هم میفرمایند و تشبیهات و استعارات را کاملا متوجه میشوند. یک شخصیت منفرد هستند. سیاستمداران و کشورداران مختلف که امور اجتماعی و اقتصادی را در نظر دارند طرف امور ادبی و شعری توجه نمیدارند!» آقا با مزاح میآیند توی بحث: «عقلشان نمیرسد!» و شلیک خندهی جمع که رها میشود توی سالن!
این واکنش آنقدر برای خانم صفوی خوشایند است که شروع میکند به تشویق و دست زدن. دیگران هم در دوراهی تردیدِ اینکه دست بزنند یا نه در نهایت با او همراه میشوند. ادامه ماجرا و نظر آقا درباره فارسیدوستان خارج ایران، ماجرا را نه فقط برای خانم صفوی بلکه برای دیگر غیرایرانیان حاضر در مراسم هم شیرینتر میکند: «ما به امثال شما فارسیدوستانی که در هند سکونت دارید و هند از لحاظ تاریخی یکروزی در اوج قلهی زبان فارسی بوده، به وجود شما و انگیزههای شما برای زبان فارسی افتخار میکنیم.»
تعابیری که به شکل دیگری در مورد افغانستان هم تکرار شدند: «انشاءالله که شعر افغانستان به آن اوجی که در گذشتهی نهچندان دور ما سراغ داریم برسد. افغانستان محل زبان فارسی است. یکی از اصلیترین مراکز زبان فارسی همینجایی است که امروز به آن افغانستان میگویند. باید انشاءالله اوج بگیرد.» ذهن سیاستزده از درک معنای این عبارات عاجز است و آن را به حساب تعارفات دیپلماتیک میگذارد. ذهن فرهنگی اما آن را عین واقعیت میداند و زبان را نه صرفاً یک ابزار برای مبادلهی پیام بلکه آینهای میبیند که ارزشها و فرهنگ و زیست جوامع در آن منعکس میشود. زبان نه فقط حامل معنا بلکه خود یک معنا و جهانبینی است.
لاجرم جوامع و انسانهای همزبان هم، همجهانبین میشوند. بیهوده نیست که ماشین فرهنگ و تمدن فرنگی از هیچ ابزاری برای اینهمان کردن ابنای مختلف بشر روی کرهی خاکی ولو در حد همزبان کردن آنها با فرنگیان دریغ نمیکند. همزبان کردن ابنای مختلف بشر مقدمهی همجهانبینی کردن آنها و همارزش کردنشان و در نهایت همشکلی و یکسانسازیِ فرهنگی است که قرار است که به یکسانسازی اقتصادی و بهقول فرنگیها نئولیبرالیسم اقتصادی بینجامد که خودش شکل بزکشده و مدرن همان استعمار قرن هفده و هجدهمیِ انگلیسی و هلندی و فرانسوی است که آن فجایع و عفونتها را در دنیا آفریدند؛ از اندونزی و شرق آسیا تا شبهجزیرهی هند و حتی آفریقای امروز.
اگر توانستند جوامع را بفریبند که فبها المراد و اگر نتوانستند لاجرم به ضرب دگنک باید آنها را فرنگی کرد حالا نسخهاش یا میشود مدل رضاخانی و آتاتورکی یا لشکرکشیهای اروپایی-آمریکایی به جوامع جهان سوم از لیبی گرفته تا عراق و افغانستان به بهانه بسط و توسعه دموکراسی و این ارتشها نه نیروی اشغالگر بلکه سپاه توسعه دموکراسیاند. در این نگاه هر چیزی که حامل جهانبینی دیگری غیر از جهانبینی فرنگی باشد باید از ریشهی فرهنگ و تمدن بشری کنده شود و زبان خط مقدم این نزاع و یا به تعبیر دقیقتر و بهتر نبرد فرهنگیست. تأکیدی که در ادامه و در سخنرانی آخر دیدار رهبر انقلاب درمورد پاسداشت زبان فارسی و مقابله با تهاجم زبانهای غربی شد و نیز به ترجمه اشعار و انتقال آنها به دیگر جوامع شد هم از همین ناحیه قابل تحلیل است.
قرارگاه جهانی زبان فارسی
در این نگاه جلسه یک رهبر سیاسی با جمعی از شاعران فارسیزبان و تمجید از فارسیسرایان غیرایرانی را میتوان یک قرارگاه فرهنگی و تمدنی تعبیر کرد برای پاسداری از ذهن و زبان و اشراق شرقی. این شکلی نگاه کردن به موضوع، دیدار نیمهی رمضانی شعرا با حضرت آیتالله خامنهای را از یک محفل صرفاً ادبی خارج میکند. یک فارسیسرا یا شاعر، یک نیروی مؤثر پاسداری از مرزهای فرهنگی و تمدنی است و این دیدار آیین سالانهی مدافعان فرهنگ و تمدن شرق و فلات ایران است که در پاسداری از مرزهای آن همرای هستند.
عقربهها به ساعت ۲۳ نزدیک میشوند که شعرخوانیها تمام میشود. یادداشت میکنم شروع سخنرانی ۲۲:۵۳! برمیگردم به صفحات قبلی یادداشتهایم جایی که زمان شروع مراسم را ثبت کرده بودم: ۱۹ و پنجاه دقیقه! با یک حساب سر انگشتی چیزی حدود ۳ ساعت به شعرخوانی گذشته. ۴۲ نفر هم شعر خواندهاند. به تعبیر قزوه رکورد این جلسه را شکستهاند! ۳۸ نفر که از قبل توی فهرست بودند و افشین علا و علیمحمد مودب و محمدمهدی سیار و محمدکاظم کاظمی هم که به درخواست خود آقا شعرخوانی کردند. ۲ ساعت قبلی که به نماز و افطار و گپ و گفت گذشته است را هم به این ۳ ساعت اضافه کنیم یعنی اصل جلسه حدود ۵ ساعت طول کشیده.
تقریبا نه که تحقیقاً - در کنار دیدار قاریان و فعالان قرآنی - این جلسه طولانیترین جلسهی عمومی سالانهی حضرت آیتالله خامنهای است. جالب آنکه وسط این همه شلوغی، آقا بهعنوان میزبان و هم مهمانها یادشان نرفته که به تعبیر سیدحسن حسینی، عاشقی را رعایت و ز یاران عاشق حکایت کنند؛ از خود مرحوم سیدحسن حسینی که این روزها سالروز عروجش به دیار ابدی است تا حمید سبزواری، قیصر امینپور، محمود شاهرخی و دیگرانی که پرپر شده و گل کردند تا این گلستان بماند.