راهی که می‌رویم.../ گزیده سخنان رهبر انقلاب در دیدار دانشگاهیان شیراز/ تحلیل کلان انقلاب اسلامی

تحلیل کلان از انقلاب اسلامی

سخنان رهبر انقلاب اسلامی‏ در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه‌های شیراز
14/2/1387

نگاه کلان، لازمه داوری صحیح
... آنچه که من این‌جا می‌خواهم به شما عزیزان عرض کنم، اندکی تفصیل در باب آن مطلبی است که در روز اول در جمع عمومی مردم گفتم؛ و آن، نگاه کلان و جمع‏بندی شده‏ی به انقلاب است. چون ما در آستانه‏ی ورود در دهه‏ی چهارمیم؛ نزدیک به سی سال، گذشته. معمولاً در یک چنین دورانی نگاه به یک حادثه- مثل حادثه‏ی عظیم انقلاب- یک نگاه همراه با قضاوت و داوری در مورد کارکردهاست. اگرچه در سی‌سالگی، انقلاب هنوز در عنفوان جوانی است؛ در این شک نیست- نیروی انقلاب بحمداللَّه خیلی زیاد است، مخصوصاً این انقلاب- لیکن در عین حال در دوره‏ی سی‌ساله وقتی انسان نگاه میکند، یک داوری‏ای نسبت به عملکرد و توفیق و کارآمدی برای انسان پیش می‏آید. ما در این داوری باید اشتباه نکنیم؛ و این جز با یک نگاه کلان امکان‏پذیر نیست.
من مطالبی را در این زمینه عرض میکنم. البته دوست می‌داشتم با تفصیل و جزئیاتِ بیشتر بگویم، منتها وضع هوا و آفتاب یک مقداری من را متأذی میکند که بخواهم با تفصیل عرض کنم. آنچه هم که من عرض میکنم، شما جوان‌های عزیز می‌دانید. شما بنده را هم می‌شناسید. من بارها هم گفته‏ام این چیزهایی که ما عرض میکنیم، به معنای آیه نازل کردن نیست. نه این‌که خیال کنید حالا ما آنچه می‌گوئیم، وحی منزل است؛ نه، من نظرم را می‌گویم و مایلم در محیط‌های دانشجویی این‌ها بحث شود. عمده‏ی نظر من این است که بحث خواهد شد. حالا شاید من در پایان جلسه یک جمع‏بندی کامل هم نکنم، با همین نیت که جمع‏بندی را شما بکنید؛ چه در تشکل‌ها، چه در مجموعه‏های دانشجوئی، چه با خودتان.
اگر ما نگاه کلان به انقلاب و حادثه‏ی پدید آمدن جمهوری اسلامی بکنیم، جزئی‏نگری‏ها نمی‌تواند ما را گمراه کند. گاهی جزئی‏نگری و نگاه نکردن مسیر مستمرِ از ابتدا تا انتها انسان را گمراه میکند؛ حتّی گاهی آدم راه را گم میکند، هدف را گم میکند. نمی‌خواهیم بگوئیم جزئی‏نگر نباشیم؛ چرا، نگرش به جزئیات، یعنی همان برنامه‏ریزی؛ این را ما منکر نیستیم. برنامه‏ریزی، نگاه به فصول مختلف و بخش‌های مختلف، یعنی جزئی‏نگری. می‌خواهیم بگوئیم این نگاه به بخش‌ها و اجزاء و ابعاض موجب نشود که ما غافل بشویم از نگاه به کل. چون نگاه به کل برای ما درس‏آموز است.
حلقه اول؛اهداف انقلاب
من چند تا حلقه برای این بحث در نظر گرفتم، که این‌ها را عرض بکنم. حلقه‏ی اول این است که هدف انقلاب چه بود؟ هدف انقلاب عبارت بود از ساختن یک ایرانی با این خصوصیاتی که عرض میکنم: مستقل، آزاد، برخوردار از ثروت و امنیت، متدین و بهره‏مند از معنویت و اخلاق، پیشرو در مسابقه‏ی جامعه‏ی عظیم بشری در علم و بقیه‏ی دستاوردها- که از اول و ازل بین آحاد بشر یک مسابقه است در دستاوردهای بشری، در علم و در بقیه‏ی خواسته‏ها و دستاوردهای بشری- برخوردار از آزادی با همه‏ی معانی آزادی. آزادی فقط آزادی اجتماعی نیست- اگرچه آزادی اجتماعی، یکی از مصادیق مهم آزادی است- هم آزادی اجتماعی مورد نظر است، هم آزادی به معنای رها بودن و آسوده بودن و آزاد بودن کشور از دست‏اندازی بیگانگان و استیلای آن‌ها- که گاهی کشور به‌ظاهر مستقل هم هست، اما زیر نفوذ است- و هم آزادی معنوی، که آن رستگاری انسان و تعالی اخلاقی انسان و عروج معنوی انسان است که هدف اعلی‏، این است. همه‏ی کارها مقدمه برای تکامل انسان و عروج انسانی است. این باید در جامعه‏ی اسلامی خود را نشان بدهد.
ایران با این خصوصیات، مطلوب انقلاب بود. شما بپرسید که از کجای انقلاب، این خصوصیات درمی‏آمد؟ کجا تدوین شد؟ من عرض میکنم از کلمه‏ی اسلامی. اسلام اصلاً همین‏هاست. آن کسی که غیر از این در مورد اسلام تصور میکند، اسلام را نشناخته. آن کسی که تصور میکند اسلام فقط به جنبه‏های معنوی، آن هم با برداشت و تلقی خاص از جنبه‏های معنوی- عبادت و زهد و ذکر و امثال این‌ها- می‌پردازد، به دنیای مردم، به لذات مردم، به خواسته‏های بشری مردم نمی‌پردازد، او اسلام را درست نشناخته؛ اسلام این‌جوری نیست. همه‏ی این چیزهایی که گفتیم؛ هم آن چیزی که مربوط به مسائل دنیایی جامعه است- مثل عدالت، مثل امنیت، مثل رفاه، برخورداری از ثروت، برخورداری از آزادی و استقلال- هم آنچه که مربوط به مسائل اخروی است؛ مثل رستگاری، تقوا، پرهیزگاری، رشد اخلاقی، تکامل معنوی انسان، در کلمه‏ی اسلامی مندرج است.
آیه‏ی قرآن به ما می‌فرماید که: «و لو انّ أهل القری امنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السّماء و الأرض»؛ ایمان و تقوا که باشد، برکات آسمان و زمین جاری خواهد شد. برکات آسمان، همان فتوح معنوی است، همان رحمت الهی است، همان تقرب الی‏اللَّه است، همان استغفار ملائکه‏ی آسمان و حمَله‏ی عرش برای بندگان خدا در روی زمین است. برکات ارض، یعنی همه‏ی آنچه که به زندگی زمینی انسان ارتباط پیدا میکند؛ یعنی آزادی، یعنی رفاه، یعنی استقلال، یعنی امنیت، یعنی سعه‏ی رزق، سلامت بدن و از این قبیل. اگر ایمان و تقوا باشد، هم آن برکات و هم این برکات برای بشر وجود دارد. این، اسلام است. پس وقتی که گفتیم انقلاب اسلامی، معنایش این است که عرض شد.
الگویی مطلوب و میسور!
خوب، این چیزی بود که در انقلاب بود؛ می‌خواستیم ایرانی بسازیم با این خصوصیات. این مطلب یک اضافه‏ای دارد و آن این است که مسئله فقط ایران هم نبود؛ ایران به‌عنوان یک الگو برای جوامع اسلامی در درجه‏ی اول و همه‏ی جوامع بشری در درجه‏ی بعد، مورد نظر بود. ما می‌خواستیم این جامعه را با این خصوصیات بسازیم- ما یعنی ملت ایران، انقلاب ایران، انقلابیون ایران؛ منظور، شخص بنده و چند نفر دیگر نیست- و آن را بگذاریم جلوی چشم آحاد بشر و امت اسلامی؛ بگویند این است که هم مطلوب اسلام است و هم میسور مردم این روزگار است. این‌جور نباشد که خیال کنند بله، این مطلوب هست، اما میسور نیست؛ که می‌گفتند در دوران مبارزات نهضت اسلامی. بعضی از کسانی که نیت‌های خوبی هم داشتند، می‌گفتند آقا بیخود چرا زحمت میکشید، فایده‏ای ندارد؛ بله، این حرف‌های شما درست است اما شدنی نیست. انقلاب می‌خواست به همه‏ی کسانی که در هر نقطه‏ای از دنیای اسلام هستند، نشان بدهد که این الگو تحقق‏یافتنی و شدنی است؛ این هم نمونه‏اش. این آن چیزی بود که به عنوان هدف انقلاب وجود داشت. این هدف از اول بود، به شما عرض کنم که امروز هم همین هدف هست، در آینده هم همین هدف خواهد بود؛ این هدف ثابت است. این حلقه‏ی اولِ بحث ما.
حلقه دوم؛ موانع انقلاب
حلقه‏ی دوم بحث این است که این هدف را انقلاب اسلامی داشت؛ ما در خلأ که زندگی نمیکنیم، ما در یک واقعیاتی داریم زندگی میکنیم؛ این واقعیات چقدر برای رسیدن به این هدف‌ها کمک بود یا مزاحمت بود؟ یقیناً اگر مزاحم‌هایی که حالا می‌شمارم وجود نداشت، رسیدن به این هدف، زمان زیادی نمی‌خواست. شاید در طول پنج سال، ده سال یک گروه متشکل قوی می‌توانستند این اهداف را برآورده کنند؛ منتها در سر راه انسان موانع وجود دارد. اساساً همین وجود مانع است که به تلاش انسان معنا و حقیقت معنوی می‌بخشد و اسمش می‌شود جهاد؛ والّا اگر مانع نبود، جهاد معنی نداشت. جهاد یعنی جد و جهد همراه با زحمت و چالش با موانع.
این موانع چه بودند؟ ما دو نوع موانع داشتیم: یکی موانع درونی، یکی موانع بیرونی. موانع درونی یعنی چه چیزهایی؟ یعنی آن چیزهایی که در درون خود ما انسان‌ها- چه تصمیم‏گیران‌مان، چه آحاد مردممان، چه ناظرین بیرون از گود مبارزه و انقلاب- وجود دارد؛ این‌ها موانع درونی است. موانع درونی، ضعف‌هاست؛ ضعف‌های فکری است، ضعف‌های عقلانی است، راحت‏طلبی است، آسان‏گرایی است، آسان‏پنداری است؛ این گاهی اوقات خودش یکی از موانع تحقق آن چیز است. باید برآورد و تقویم نسبت به کار و مشکلات کار، مطابق با واقع یا لااقل نزدیک به واقع باشد. آسان‏پنداری هم مثل آسان‏گیری و سهل‏انگاری است؛ آن هم یکی از موانع راه است. گریز از چالش هم یکی از ضعف‌های درونی ماست. به گریز از چالش، به غلط می‌گویند عافیت‏طلبی. عافیت‏طلبی چیز خوبی است. عافیت یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های الهی است؛ «یا ولیّ العافیة نسئلک العافیة؛ عافیة الدّنیا و الأخرة». عافیت به معنای پنجه نیفکندن نیست؛ به معنای درست عمل کردن، به‌جا قدم گذاشتن، به‌جا ضربت زدن و به‌جا عقب کشیدن است. عافیت از بلا، مثل این است که بگوییم عافیت از گناه. بنابراین عافیت‏طلبی چیز بدی نیست؛ لیکن به غلط به گریز از چالش می‌گویند عافیت‏طلبی؛ یعنی در واقع همان راحت‏طلبی، مواجهه‏ی با مشکلات را زشت و ناپسند دانستن، آماده نبودن برای مواجهه‏ی با مشکلات. این‌ها ضعفهای درونی ماست.
یکی دیگر از ضعف‌های درونی عبارت است از تربیت‌های اجتماعیِ موجود و عادت‌های تاریخی، که این‌ها در ما ملت ایران در آغاز انقلاب بود. شما جوان‌ها شاید از حالات روانی و تربیت‌های تاریخیِ ما در هنگامی که انقلاب پیروز شد، تصویر درستی نداشته باشید. امروز ما می‏بینیم که عنوان «ما می‌توانیم» در همه هست. واقعاً هم اگر بگویند آقا شما می‌توانید بزنید روی دست صنعتگران پیشروِ دقیق‏ترین و ظریف‏ترین صنایع دنیا، شما می‌گویید بله؛ اگر همت کنیم، تلاش کنیم، می‌توانیم. واقعاً جوان دانشمندِ مسلمانِ در جمهوری اسلامی خودش را قادر بر هر کاری می‌داند؛ این در اول انقلاب اینجور نبود. تربیت‌های قبلی درست عکس این بود. هر کاری که مطرح می‌شد، می‌گفتند آقا ما که نمی‌توانیم! آقا فلان چیز را بسازید، می‌گفتند ما که نمی‌توانیم! با فلان شعار غلط در دنیا مقابله کنیم، می‌گفتند آقا ما که زورمان نمی‌رسد، ما که نمی‌توانیم! «ما می‌توانیمِ» امروز، آن روز «ما نمی‌توانیم» بود. این، آن تربیت اخلاقی و تاریخیِ بازمانده‏ی از دوران گذشته است.
توسری خوری، شنیدن زور، دیدن فسق در کسانی که از آن‌ها جامعه توقع عدالت و انصاف و طهارت و پاکیزه‏دامنی دارد، عادت شده بود. یعنی اگر در دوران پیش از انقلاب می‏آمدند به مردم می‌گفتند آقا فلان مسؤول عالی کشور- حالا شخص اول که خود شاه بود- یا وزرا یا مسؤولین فلان عیاشی را کردند، فلان فسق را کردند، فلان عمل زشت و ناهنجار را انجام دادند، مردم تعجب نمیکردند؛ می‌گفتند خوب، هست دیگر؛ معلوم است! یعنی عادت کرده بودند به این‌که مسؤولانی را که باید پاک باشند و پاک‌دامن باشند، آلوده‏دامن و ناپاک ببینند.
ما تعجب میکردیم از این‌که در صدر اسلام چطور یک خلیفه مست رفت برای مردم نماز صبح خواند! هم درباره‏ی خلیفه هست، هم درباره‏ی یکی از امرای منصوب از قِبل یک خلیفه. این در تاریخ اسلام هست و معروف و مسلّم هم هست. نماز صبح دو رکعت است؛ اما او چون سرِ کیف بود، شش رکعت خواند. گفتند آقا نماز صبح را زیادی خواندی؛ گفت بله، حالم خوش است؛ اگر بخواهی، بیشتر هم می‌خوانم! این در تاریخ بود. در آن زمان مردم می‌دیدند که خلیفه یک چنین فسقی را دارد انجام می‌دهد اما تحمل میکردند و بی‏تفاوت از مقابل این قضیه می‌گذشتند. زمان ما هم همین‏جور بود. در دوره‏ی طاغوت- که ماها تا قبل از پیروزی انقلاب با طاغوت مواجه بودیم- قضیه همین‏جور بود. مردم تعجب نمیکردند از این‌که پادشاه کشور اسلامی فسق کند، فجور کند، باده‏گساری کند، کارهای هرزه انجام دهد.
خوب شاه است دیگر!
شاید من قبلاً گفته باشم که یکی از علمای بزرگ تبریز که مرد بسیار دانشمند و عالمی بود و بنده هم او را دیده بودم- استاد پدر ما بود- پیرمردی بود بسیار عالم اما بسیار ساده! من یک وقتی رفته بودم تبریز، شاگردان و دوستانِ علاقه‏مند خود ایشان نقل میکردند؛ می‌گفتند یک وقتی محمدرضا در دوره‏ی جوانی‏اش آمده بود تبریز، رفته بود سراغ این آقا. احترام کرده بود از این آقا، رفته بود توی آن مدرسه‏ای که این آقا تدریس میکرده. بعد که محمدرضا رفته بود، این آقای عالم- که عالم هم بود، متقی هم بود، منتها ساده بود- مجذوب شاه شده بود و از او تعریف میکرد. دوستان گفته بودند آقا شما که از این شخص تعریف میکنید، این مرد این کارهای خلاف را انجام می‌دهد- حالا کارهایی که در نظر آن عالم، خیلی بزرگ باید می‌نمود؛ مثلاً او شراب می‌خورد- گفته بود خوب، شاه است دیگر؛ می‌خواهی شراب نخورد؟! گفته بودند آقا مثلاً قماربازی میکند، گفته بود شاه است دیگر؛ پس می‌خواهی مثلاً چه بازی کند؟! عرف این بود که چون شاه است، چون وزیر است، پس باید بتواند فسق کند، فجور کند، ناپاکی از خودش نشان بدهد. این جزو عاداتی بود که در جامعه‏ی ما وجود داشت. این‌ها همان موانع درونی است؛ این‌ها آن چیزهایی است که در مقابل رسیدن به یک هدف و مقصود والا عایق ایجاد میکند.
خشم و شهوت‌های بی‏مهار و تربیت نشده، دلبستگی به عادات و عقاید خرافیِ میراثی و بد فهمیدن دستور دین جزو ضعف‌های درونی است. بعضی‏ها خیلی از چیزها را نمی‌فهمیدند. مبارزه میکردیم؛ بعضی‏ها به استناد روایاتی که هر پرچمی که قبل از برافراشته شدن پرچم حضرت مهدی(ارواحنا فداه) برافراشته شود، در آتش است، با مبارزه مخالف بودند. می‌گفتند آقا شما قبل از مبارزه‏ی حضرت صاحب‏الزمان(عجّل اللَّه فرجه) می‌خواهید مبارزه شروع کنید؟ خوب، این پرچم مبارزه را که بلند میکنید، در آتش است. معنای حدیث را نمی‌فهمیدند. یک عده‏ای از صدر اسلام، از زمان ائمه(علیهم‏السّلام) که شنیده بودند مهدی ظهور خواهد کرد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد، ادعای مهدی‏گری میکردند؛ بعضی بر خودشان هم امر مشتبه بود. بد نیست بدانید هم در بنی‏امیه ادعای مهدویت بود، هم در بنی‏عباس بود، هم در افراد دیگری که چه در زمان بنی‏عباس و چه در زمان‌های بعد تا امروز وجود داشتند، ادعای مهدویت وجود داشت. بله، این پرچم مهدویت را کسی بلند کند، در آتش است. این معنایش این نیست که مردم با ظلم مبارزه نکنند، مردم برای تشکیل جامعه‏ی الهی و جامعه‏ی اسلامی و علوی مبارزه و قیام نکنند. این، بد فهمیدن دین است.
‏این‌ها همه موانع درونی‏ای بود که بعد از آن‌که انقلاب پیروز شد، ما ملت ایران با این زمینه‏ها می‌خواستیم کشور را به سمت آن اهداف ببریم. خوب، این‌ها هر کدامش یک مانع بود. البته این‌ها برطرف شدنی بود، نه این‌که برطرف شدنی نبود؛ خیلی‏اش هم با تبیین برطرف شد. لذا در مبارزات اسلامی، تبیین خیلی نقش دارد. من این را به شما جوانانی که احساس مسؤولیت میکنید، توی پرانتز عرض میکنم که تبیین خیلی اهمیت دارد. در مبارزات اسلامی، در همه حال تبیین- بیان واقعیت و رساندن واقعیت؛ تبلیغ، بلاغ- خیلی اهمیت دارد و این را نباید از دست داد؛ برخلاف تفکر مارکسیستی که آن روز رایج بود و اعتقاد به تبیین نداشتند؛ می‌گفتند مبارزه یک سنت است، تحقق خواهد یافت؛ چه شما بخواهید، چه نخواهید؛ چه بگویید، چه نگویید. یعنی دیالکتیکی که آن‌ها تفسیر کرده بودند، لازمه‏اش این بود که این مبارزه، احتیاج به تبیین ندارد.
جامه‌ی ناساز بی‌اندام زشت!
در سال 49 یک جوانی از همین کسانی که مشهدی بود، با ما هم آشنا بود، وابسته‏ی به یکی از همین گروهک‌هایی بود که آن روز تازه سر بلند کرده بودند، کمونیست بودند- گروه جنگل و امثال این‌ها- یک‌جایی با من ملاقات کرد؛ شرح داد که می‌خواهیم این کارها را بکنیم. من گفتم توی این زمینه‏ی اجتماعی که نمی‌شود؛ یک قدری با مردم صحبت کنید، تبیین کنید، حرف بزنید، به مردم تفهیم کنید چه‏کار می‌خواهید بکنید. با کمال بی‏اعتنایی گفت: آن روش اسلامی است! بله، روش اسلامی همین است. روش اسلامی تبیین است و همین تبیین‏ها موجب شد که انقلاب اسلامی بر بسیاری از این پیش‏زمینه‏های تاریخی و تربیت‌های غلط فائق بیاید و فائق آمد. البته در بعضی‏اش هم هنوز فائق نیامدیم که آن انگیزه‏های دیگری دارد- مثل این مصرف‏گرایی و اسراف و این چیزها که حالا گفتند- این جزو میراث‌های ما از گذشته است و متأسفانه این میراث را نگه داشتیم. ما ملت ایران باید این جامه‏ی ناسازِ بی‏اندامِ زشت را از تنمان بیرون بیاوریم. ما خیلی مصرف‏زده هستیم؛ باید این را حلش کنیم. همه باید دست به دست هم بدهند و این قضیه را حل کنند. البته صدا و سیما هم بلاشک نقش دارد. خوب، این‌ها عوامل درونی بود.
آن‏وقت عوامل بیرونی است، که دیگر إلی ماشاءاللَّه وجود داشته است. همه‏ی کسانی که به نحوی از انقلاب یا از هدف‌های انقلاب متضرر می‌شدند، این‌ها جلوی انقلاب ایستادند. از امنیت یک عده‏ای متضرر می‌شوند، از عدالت یک عده‏ای متضرر می‌شوند، از نفی حاکمیت طاغوت یک عده‏ای متضرر می‌شوند، از نفی سلطه‏ی بیگانه یک جماعتی متضرر می‌شوند، از نفی استبداد یک عده‏ای متضرر می‌شوند. این‌ها را شما می‌دانید؛ توضیح لازم ندارد. کی‏ها از عدالت یا از استقلال یا از آزادی و امثال این‌ها متضرر می‌شوند؟ این‌ها همه در مقابل انقلاب صف کشیده‏اند. تا الان هم این صف‏کشی ادامه دارد.
اول انقلاب شما جوان‌ها یادتان نیست. سال اول انقلاب تقریباً در چهارگوشه‏ی کشور با شعار قومیت، کانون‌های جنگ و درگیری به‌وجود آمد. در بلوچستان، در کردستان، در ترکمن‏صحرا، در نقاط مختلف؛ با بهانه‏ی قومیت. دنبالش می‌رفتند، می‌دیدند این اقوام هیچ‌کدامش با اسلام و با انقلاب اسلامی مسئله‏ای ندارند. من خودم در بلوچستان زندگی کرده بودم. آن‌جا تبعید بودم و بلوچ‌ها را می‌شناختم. می‌دانستم این‌ها با انقلاب کوچک‌ترین مسئله‏ای ندارند؛ اما یک عده‏ای به نام بلوچ و با یک استفاده و ترفندی با انقلاب درافتادند. عین همین قضیه در مورد کردستان بود. عین همین قضیه در مورد ترکمن‏صحرا بود. بعد تحریکات این‌ها روشن شد، معلوم شد که از کجا تحریک می‌شوند. خوب، این‌ها موانعی بودند که جلو راه انقلاب را می‌گرفتند. این‌طور نبود که این اتومبیل در جاده‏ی آسفالته بتواند درست حرکت کند.
بعد از این مسئله‏ی قومیت‌ها، تنافس‌های درونی خود ماها بود با یکدیگر، که آن‏هم یک ماجرای تلخ و بدی دارد؛ ماجرای ملال‏آوری دارد. بعد جنگ تحمیلی بود؛ هشت سال. شما ببینید این نیروی متراکمی که ملت ما در مقابله‏ی با دشمن گذاشت و توانست دشمن را به زانو دربیاورد- نه فقط صدام را بلکه آن کسانی که پشت سر صدام بودند، این‌ها به زانو درآمدند در مقابل انقلاب اسلامی- اگر در خدمت به سمت هدف‌های عمرانی و آبادانی و سازندگی جمهوری اسلامی بنا بود قرار بگیرد، چقدر کار پیش می‌رفت؟ البته ما از تحمیل جنگ سود بردیم. ما از این تهدید به مثابه‏ی بهترین فرصت‌ها استفاده کردیم. ملت ایران این تهدید را به معنای حقیقیِ کلمه تبدیل کرد به یک فرصت بزرگ، یک آزمایشگاه عظیم؛ یک میدان عظیمِ تجربه‏ها شد و خیلی برکات عاید شد اما واقعیت قضیه هم این بود که تحمیل جنگ بر یک کشور مشکلات را درست می‌کند.
بنابراین انحصارطلبان جهانی از یک طرف، اشرار داخلی از یک طرف، توطئه‏های ابرقدرت‌ها از یک طرف، دست اغواگر تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادیِ آن ابرقدرتی که دستش از ایران با انقلاب اسلامی کوتاه شده بود از یک طرف- یعنی آمریکا که تا امروز هم ادامه دارد- این‌ها همه در مقابل این حرکت عظیم ملت ایران ایستادند. با وجود این موانع، حالا بیایید ارزیابی کنید ببینید حرکت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به سمت آن هدف‌ها چطور بوده؟ من اگر بخواهم ارزیابی کنم، عملکرد را بسیار خوب می‌دانم. جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی عملکردش یک عملکرد با نمره‏ی بسیار خوب است. در مقابل این‌همه مشکلات مگر طاقت می‏آورند؟ در دوره‏ی ما حوادث جابه‏جایی قدرت در آفریقا و در آسیا و در خیلی جاها انجام گرفته بود؛ هیچ‌کدام طاقت نیاوردند. در دوران قبل از ما هم انقلاب‌های بزرگ دنیا- مثل انقلاب کبیر فرانسه، مثل انقلاب اکتبر شوروی- در مقابل این حوادث گوناگون هیچ‌کدام طاقت نیاوردند، یعنی از همان اول منحرف شدند.
خصلت مردمی بودن، خصلت اسلامی بودن، خصلت آرمان‌گرا بودن، اینی که جوان انقلابیِ امروز بعد از سی سال این‌جا می‏ایستد، آرمان‌های انقلاب را به‌عنوان آرزوها و مطالبات خودش در میان می‌گذارد و با صدای بلند مطرح می‌کند، این خیلی توفیق بزرگی است برای انقلاب. هرگز در انقلابهای دیگر این‌طور نبود. شما نگاه کنید آثار ادبی قرن نوزدهم فرانسه را. در آخر قرن هیجدهم انقلاب کبیر فرانسه انجام گرفته؛ در اوائل قرن نوزدهم ناپلئون سر کار آمده. آن‏وقت شما آثار ادبی اواسط قرن یعنی مثلاً 1830، 1840 را که زیاد هم هست؛ هم شعر، هم رمان، نگاه کنید، خواهید دید که آن‌ها بعد از سی سال از پیروزی انقلابشان در چه وضعی بودند؛ یک استبداد مطلق، یک فساد مطلق، یک تبعیض طبقاتی بسیار وحشت‏انگیز آن‏وقت وجود داشته؛ با این‌که آن‌جا هم شعار عدالت بود، شعار مساوات بود، شعار نفی استبداد بود. بدتر از او انقلاب اکتبر شوروی. در زمان ما هم که این اتفاق‌هایی که افتاد- اسمش البته انقلاب بود؛ اما غالباً کودتا بود یا این‌که گروه مسلحی آمدند سر کار؛ مثل کوبا و جاهای دیگر- غالب این‌ها همان حالتی را که عرض کردم، داشتند؛ یعنی طاقت نیاوردند و نتوانستند در مقابل این موانع بایستند. این توفیق انقلاب اسلامی یک توفیق بی‌نظیری است.
خوب، حالا بینید این موانع را. همه‏ی این موانع جزو سنت‌های الهی است. وجود این موانع تصادفی نیست. این‌ها سنت الهی است؛ یعنی تلاش و حرکت با مانع مواجه است والّا جهاد معنا نمی‌داشت: «و کذلک جعلنا لکلّ نبیّ عدوّا شیاطین الإنس و الجنّ یوحی بعضهم إلی بعض زخرف القول غروراً»؛ در همه‏ی دعوت‌های انبیا، دشمنان- موانع- از جن و انس وجود داشتند. در آیه‏ی دیگر: «و کذلک جعلنا فی کلّ قریة أکابر مجرمیها لیمکروا فیها و ما یمکرون إلّا بأنفسهم». در درون جوامع، طبقاتی که وجود آن‌ها مایه‏ی فساد، مایه‏ی مکر بوده است؛ این‌ها جزو سنت‌هاست. یعنی هرگز انبیاء نگفتند ما آن‏وقتی که جاده صاف است وارد میدان می‌شویم؛ نه، در همین فضا و صحنه‏ی به‌شدت درگیر و دشوار، آن‌ها وارد شدند؛ مثل جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی. اما متقابلاً سنت الهی هم این است که اگر حرکت نبوی، حرکت الهی که مصداقش انقلاب اسلامی است، به کار خود ادامه بدهد و دنبال‌گیری کند، بر همه‏ی این موانع فائق خواهد آمد؛ این هم سنت الهی است. در سوره‏ی مبارکه‏ی فتح آمده است: «و لو قاتلکم الّذین کفروا لولّوا الأدبار ثمّ لایجدون ولیّ و لا نصیراً. سنّة اللَّه الّتی قد خلت من قبل و لن تجد لسنّة اللَّه تبدیلاً»؛ اگر بایستید، اگر استقامت کنید، اگر هدف را گم نکنید، اگر تلاش را متوقف نکنید، بدون تردید غلبه در این عرصه با شماست. حاصل حرف من همین است با شما جوانان عزیز.
امروز بدون تردید همه‏ی آن صف‏آرایی‏هایی که روز اول علیه این انقلاب بود، وجود دارد؛ بعضی شکل عوض کرده، بعضی صف‏آرایی‏ها هم به‌مرور زمان اضافه شده است. امروز متأسفانه همان‏طور که این جوان‌ها گفتند، مصرف‏گرایی و مسابقه‏ی تجمل‏پرستی و مسابقه‏ی پول درآوردن و تلاش برای پول کردن، یک طبقه‏ی جدیدی درست کرده. نظام اسلامی با تولید ثروت مخالف نیست، با ایجاد ثروت مخالف نیست، بلکه مشوق اوست. اگر تولید نباشد، اگر ایجاد ثروت نباشد، حیات و بقای جامعه به خطر خواهد افتاد؛ اقتدار لازم را جامعه به دست نخواهد آورد. این یک اصل اسلامی است. اما اینی که آحاد مردم دلشان لک بزند برای مسابقه‏ی اشرافی‌گری، برای تجمل‏پرستی، این یک چیز بسیار نامطلوب است؛ این چیزی است که متأسفانه در درون ما هست؛ همان‏طور که قبلاً هم گفته‏ام: اسراف و مصرف‏گرایی افراطی.
و آن صف آرایی‏های بیرونی هم وجود دارد. الان شما هم می‏بینید آمریکا با همه‏ی توان خودش امروز در مقابل ملت ایران ایستاده است. این همه‏ی توان آمریکاست؛ توان تبلیغاتی، توان سیاسی، توان اقتصادی، نفوذ بین‏المللی. بعضی تصورشان این است که در درون آمریکا دولت‌های آمریکایی احتیاج دارند به این‌که در بیرون خودشان یک دشمن داشته باشند. برای همین است که نظام اسلامی را دائم بزرگ می‌کنند؛ جمهوری اسلامی را به‌عنوان یک خطر بزرگ معرفی می‌کنند. این البته درست است.
یکی از سیاست‌های رهبران آمریکا همین است که برای این‌که مشکلات درونی، تبعیض‏هایی که وجود دارد، اختلاف طبقاتی‏های عجیبی که وجود دارد، گرفتاری‏های فراوانی که مردم آمریکا دارند، برای این‌که مردم را از این مسائل منصرف کنند، همیشه یک دشمنی در بیرون لازم دارند. این را فهمیده‏ایم و اطلاع داریم؛ اما مسئله‏ی بزرگ کردن ایران یک مسئله‏ی بنیانی است در تفکر سیاست‌مداران سلطه در آمریکا؛ حقیقتاً همین‏طور است. قوام آن‌ها به تجاوزطلبی و به سلطه و دست‏اندازی به این‌جا و آن‌جای دنیاست. دولت‌ها را قانع کردند، ملت‌ها را هم ساکت کردند. تنها پرچمی که در مقابل آن‌ها ایستاده است، دولت و ملت- بدون تفاوت- کجاست؟ جمهوری اسلامی. آحاد مردم و دولت، همراه آن‌ها؛ و رئیس جمهور، همراه آن‌ها؛ و مسؤولین کشور، همراه آن‌ها، بدون تقیه ظلم را نفی می‌کنند، تبعیض را نفی می‌کنند، دست‏اندازی را نفی می‌کنند. این خطر بزرگی است برای آن قدرتی که به درون حصارهای ملیِ خودش، خودش را محدود نمی‌کند. چون فریاد این ملت، قیام این ملت برای ملت‌های دیگر بیدارکننده است، هشداردهنده است؛ کما این‌که بوده تا حالا؛ کما این‌که این بیداری به‌وجود آمده است. خوب، این‌ها احساس خطر می‌کنند. همه‏ی تلاششان را هم گذاشته‏اند، ولی با همه‏ی این‌ها ملت ایران، شما جوانان، شما دانشجویان می‌توانید در مقابل همه‏ی این‌ها بایستید و بر همه‏ی این‌ها غلبه پیدا کنید؛ اما شرائطی دارد.
ما امروز از بیست سال قبل، از سی سال قبل خیلی جلوتریم، تجربه‏مان بیشتر است، مدیریت‌هایمان قوی‌تر است، توانایی‏های علمی ما به‌مراتب جلوتر است، قدرت تحرک اقتصادی‏مان به‌مراتب از آن روز بیشتر است، تصورات ما از پیشرفت نسبت به آن روزها خیلی بهتر است. در دهه‏ی اول، پیشرفت را بسیاری از انقلابیون در الگوی چپ- چپ دهه‏ی شصت، یعنی الگوی گرایشمند به سوسیالیسم- می‌دیدند. هر کس هم مخالفت می‌کرد، یک تهمتی، لکه‏ای، چیزی متوجهش می‌کردند. یک عده‏ای از مسؤولین، دست‏اندرکاران، فعالین عرصه‏ی کار در جمهوری اسلامی، نگاهشان نگاه حاکمیت دولت و مالکیت دولت بود؛ خوب، این نگاه، نگاه غلطی بود. نگاه به پیشرفت کشور از زاویه‏ی دید تفکر شرقیِ سوسیالیستیِ چپ محسوب می‌شد؛ این غلط بود. البته غلط بودن این خیلی زود فهمیده شد، حتّی آن کسانی که آن روز مروج همین دیدگاه بودند، ناگهان صد و هشتاد درجه برگشتند! آن افراط به یک تفریط حالا تبدیل شد.
نه شرقی، نه غربی!
یک برهه‏ای از زمان، نگاه به پیشرفت، نگاه غربی بود؛ یعنی همان راهی که آن‌ها رفتند، این‌ها هم باید بروند؛ تصورشان این بود. خودشان را در حدِ انگلیس و فرانسه و آلمان هم نمی‌دیدند؛ در حد همین کشورهایی مثل کره‏ی جنوبی می‌دیدند. این هم رد شد. امروز در ذهن و فکر مسؤولان و به‌صورت یک گفتمان عمومی در ذهن نخبگان و فرزانگان، نقشه‏ی پیشرفت غربی کشور رد شده است؛ غلط از آب درآمده است. علتش هم این است که انتقاد از نقشه‏ی پیشرفت به شیوه‏ی غربی، امروز مخصوص ملت‌های شرق نیست، مخصوص ما نیست. خودِ اندیشمندان غربی، خودِ فرزانگان غربی، زبان به انتقاد گشوده‏اند؛ هم در زمینه‏های اقتصادی، هم در زمینه‏های اخلاقی، هم در زمینه‏های سیاسی. همان چیزی که به آن افتخار می‌کردند به‌عنوان لیبرال دموکراسی، امروز مورد انتقاد است. پس این هم نقشه‏ی پیشرفت نیست. امروز ما این‌ها را می‌دانیم. البته نقشه‏ی پیشرفت اسلامی- ایرانی چیست؟ این باید تدوین شود، باید روشن شود، باید ابعاد و زوایایش مشخص شود؛ این کار به‌طور کامل انجام نگرفته است و باید بشود. اما همینی که ما فهمیده‏ایم که باید برگردیم به نقشه‏ی اسلامی- ایرانی، این خودش موفقیت بزرگی است. این موفقیت را امروز داریم.
خوب، این مسیر پیشرفت است. مسیرِ پیشرفت، مسیر غربی نیست، مسیر منسوخ و برافتاده‏ی اردوگاه شرقِ قدیم هم نیست. بحران‌هایی که در غرب اتفاق افتاده است، همه پیش روی ماست؛ می‌دانیم که این بحران‌ها گریبان‌گیر هر کشوری خواهد شد که از آن مسیر حرکت کند. پس ما بایستی مسیرِ مشخصِ ایرانی- اسلامی خودمان را در پیش بگیریم و این را با سرعت حرکت کنیم؛ با سرعت مناسب.
راه حلی که بر اساس این مقدمات وجود دارد، این راه حل را شما باید پیدا کنید. شما باید به نتیجه برسید، به این استنتاج برسید، اما آنچه که من می‌توانم به‌عنوان راهنمایی و راهبرد کلی به شما عرض کنم، تلاش و مجاهدت جوانانه و پیگیر است. شما که در دانشگاهید، فعالیت شما فعالیت دانشگاهی است؛ باید درس بخوانید، تحقیق کنید، به فکر نظریه‏سازی باشید. الگو گرفتن بی‌قید و شرط از نظریه‏پردازهای غربی و شیوه‏ی ترجمه‏گرایی را غلط و خطرناک بدانید. ما در زمینه‏ی علوم انسانی احتیاج داریم به نظریه‏سازی. بسیاری از حوادث دنیا حتّی در زمینه‏های اقتصادی و سیاسی و غیره، محکومِ نظرات صاحب‌نظران در علوم انسانی است؛ در جامعه‏شناسی، در روان‏شناسی، در فلسفه؛ آن‌ها هستند که شاخص‌ها را مشخص می‌کنند. در این زمینه‏ها ما باید نظریه‏پردازی‏های خودمان را داشته باشیم و باید کار کنیم؛ باید تلاش کنیم؛ دانشجو باید تلاش کند. دانشجو و محیط دانشگاه باید نگاه کلان به هدف‌های انقلاب داشته باشد؛ دنبال آن‌ها برود.
مراقب باشید دشمن نتواند از محیط دانشگاه و از عنصر دانشجو و استاد استفاده کند. این آن چیزی است که من روی آن تأکید می‌کنم. می‏بینید یک حادثه‏ی کوچکی اتفاق می‏افتاد، حالا در همین دانشگاه خودتان، یک تعدادی مثلاً شاید در یک قضیه‏ای گله‏مندند، معترضند؛ ببینید بلافاصله در دنیا روی آن تفسیر می‌گذارند، تحلیل می‌گذارند، نه با جهتی که آن دانشجو به خاطر آن جهت این حرکت را انجام داده، این اقدام را کرده بلکه درست در نقطه‏ی مقابل آن جهت. یعنی حاکمیت را، نظام را، اسلام را زیر سؤال می‌برند با این وسائل. باید هشیار بود؛ در محیط دانشگاه این هشیاری از همیشه لازم‌تر است.
یک عنصر دیگری که باز با جوان‌ها باید در میان گذاشت، مسئله‏ی تدین است. جوان‌های عزیز! تدین، رعایت دینی، در حد وسع و امکان، این مایه‏ی توجهات الهی است؛ مایه‏ی توفیقات انسانی است؛ مایه‏ی پیشرفت است؛ این را دست‌کم نگیرید. من می‌خواهم بگویم شما اگر فلان فرمول ریاضی، یا فلان عنصر شیمیایی، یا فلان اختراع را به‌وجود می‏آورید یا کشف می‌کنید و پیدا می‌کنید و حل می‌کنید، در همان حال توجه‏تان به خدا، به شما کمک خواهد کرد. اولاً خدای متعال مدد می‌کند شما را؛ کارها دست خداست.
شاید گفته باشم من، آن روزی که همین مسئله‏ی سلول‌های بنیادی را جوان‌های ما داشتند دنبال می‌کردند و کشف می‌کردند، خدا رحمت کند مرحوم مهندس کاظمی، رئیس این مؤسسه‏ی رویان آمده بود با همان جمع پیش من گزارش می‌داد. گفت من تلفن کردم که ببینم مهندس جوانی که مشغول تعقیب این قضیه بود، کار را به کجا رسانده- چون مثلاً دیروز گفته بود که فردا کار را تمام می‌کنیم- خانمش بود، گوشی را برداشت و گفت آقای مهندس آن نقطه‏ی آخر را توانسته پیدا کند و افتاده به سجده، دارد گریه می‌کند. وقتی مرحوم مهندس کاظمی این قضیه را می‌گفت، هم خودش گریه‏اش گرفت، هم آن جوان که در مجلس بود، گریه‏اش گرفت. بنا کردند گریه کردن. نقش معنویت را دست‌کم نباید گرفت.
با توجه به خدا و تقرب به خدا، با توسل به دامان قدس الهی و ذیل عنایت الهی می‌توان خیلی کارهای دشوار را انجام داد. شماها جوانید. شما با ما فرق دارید؛ این را به شما بگویم. شما خیلی از این جهت جلوتر از ما هستید. دل‌های شما پاک، نورانی، بی‏تعلق، بی‏آلایش، مثل یک آئینه‏ی روشن، بلافاصله نور را منعکس می‌کند؛ آلوده نشده‏اید؛ این را قدر بدانید. با خدای متعال رابطه برقرار کنید. با نماز، با نافله، با تلاوت قرآن، با دعا، با صحیفه‏ی سجادیه. این صحیفه‏ی سجادیه پر از معارف دینی است. با این کار بنیه‏ی دینی و انقلابی خودتان را هم محکم می‌کنید. جوان ما اگر بنیه‏ی دینی‏اش مستحکم باشد، خیلی از این کسانی که در همین شهر شیراز شما و در استان فارس و سراسر کشور- این‌جا هم من خبرهایش را دارم- مشغول تلاشند برای منحرف کردن ذهن‌ها به سمت‌های گوناگون، وقتی دیدند جوان ما محکم است، می‌کشند کنار.
امروز در همین شهر شما و در جاهای دیگر که حالا نمی‌خواهم زیاد قضیه را باز کنم، شاید خود شماها خیلی خوب می‌دانید؛ از عرفان‌های مادیِ پوچِ بی‏محتوا گرفته تا ادیان منسوخ، تا سازمان‌هایی که اسمش دین است، باطنش سازمان سیاسی است، مشغول تلاشند، مشغول کشمکش‌اند برای این‌که از این مجموعه‏ی انبوه نیروی اسلامی هرچه می‌توانند، بکَنند؛ کم کنند. جوان ما وقتی بنیه‏ی فکری و اعتقادی‏اش محکم بود، او هم می‌فهمد که دیگر نباید دنبال جوان ما بیاید. این استحکام بنیه‏ی اعتقادی با همین توجه‏ها، با همین تضرع، توسل به پروردگار، در همین دعاهای صحیفه سجادیه به‌دست می‏آید. این دعاها فقط یارب یارب گفتن نیست، لبریز از معارف اسلامی است که اعتقاد انسان را عمیق می‌کند. تلاوت قرآن هم همین‏طور، خود نماز هم همین‏طور. به‏هرحال، این توصیه‏ی من است به همه‏ی شما جوانان.
و اتحادتان را حفظ کنید، اتحاد! در مقیاس ملت ایران هم حفظ اتحاد یک وسیله‏ی اصلی است؛ در مقیاس قشر دانشجو هم در سراسر کشور همین است؛ در مقیاس دانشجویان در یک شهر یا در یک استان هم همین است. نگذارید اختلاف سلیقه‏ها شما را در مقابل هم سینه به سینه قرار بدهد. یک وقتی بعضی‏ها منافعشان ایجاب می‌کرد که دانشگاه‏ها را عرصه‏ی بازی‏های سیاسی و درگیری‏ها و دست‏به‏گریبان شدن‌های سیاسی قرار بدهند؛ امروز الحمدللَّه این معانی کم‌تر است. نگذارید تشکل‌های دانشجویی و اجزای نهضت دانشجویی به دشمنان تبدیل شوند. رقیب خوب است؛ رقیب، رقابت مثبت.
یکی از این برادرها گفت ما حاضریم؛ پژوهشگاه به ما بدهید یا اجازه بدهند ما پژوهشگاه درست کنیم تا در فلان قضیه- مثلاً فرض کنید انرژی خورشیدی یا هر چیز دیگر- فعالیت کنیم. خیلی خوب، آن گروه دیگر دانشجویی هم بگویند خیلی خوب، ما هم در فلان مسئله‏ی دیگر رقابت مثبت علمی می‌کنیم با این‌ها. رقابت مثبت یعنی این؛ یعنی مسابقه‏ی دویدن: «سابقوا إلی مغفرة من ربّکم». مسابقه‏ی در کار خیر، مسابقه‏ی در تولید، مسابقه‏ی در فراگیری و تحقق دادن آن معلومات در خارج و کمک کردن به محیط زندگی مردم. این مسابقه خیلی خوب است، رقابت خیلی خوب است؛ اما دست به گریبان شدن، دعوا کردن، آن‌هم سر چیزهای کوچک، سر چیزهای بسیار کوچک و حقیر، نه. این را ما نمی‏پسندیم؛ هم در محیط دانشگاه، هم در محیط کل کشور، هم در محیط روحانیت؛ در همه‏ی محیط‌ها.
محورهای اصلی
پس علم یکی از این محورهای اصلی است؛ اتحاد یکی از محورهای اصلی است؛ تدین یکی از محورهای اصلی است؛ اقتصاد کشور هم یکی از محورهای اصلی است. اگر ما این‌ها را در این دوره‏ی از زمان با این شعار نوآوری که به شکوفایی قطعاً منتهی خواهد شد، عملیاتی و اجرایی کنیم و دنبالش برویم، همین چند محور در همین مرحله خواهد توانست دشمن را به شکست بکشاند بدون تردید.
البته فعالیت اقتصادی و کار اقتصادی و تلاش اقتصادی حتماً باید با شاخص و شاقول عدالت باشد. بدون عدالت هر تلاش اقتصادی به ضرر منتهی خواهد شد. عدالت هم معنایش این نیست که ما سرمایه‏گذاری نکنیم یا به سرمایه‏گذار اجازه‏ی سرمایه‏گذاری ندهیم. این تصورات غلطِ آن افرادی است که آن روز خودشان را طرفدار عدالت معرفی می‌کردند. نه، کارآفرینی هم یک خیر است، یک عبادت است، یک کار بزرگ است که باید انجام بگیرد. مسئله، صحیح مدیریت کردن این مجموعه است. مدیریت‌های کشوری، مدیریت‌های دولتی چه در بخش تقنین، چه در بخش اجراء، چه در بخش قضا، بایستی مدیریت کنند تا تجاوز از حق انجام نگیرد؛ تجاوز از حقوق انجام نگیرد؛ تعرض به یکدیگر انجام نگیرد؛ این کاروان با همه‏ی اجزای خودش إن‏شاءاللَّه به پیش برود.