محمدصالح سلطانی
ماجرا برمیگردد به تقریباً چهار دهه پیش. وقتی در کوران جنگ تحمیلی، دو خبرنگار روزنامه «جمهوری اسلامی» تصمیم میگیرند بیشتر و عمیقتر از آنچه در رسانههای کشور جاری بوده، سراغ جنگ بروند. آنها خبرنگار بودند اما دغدغه «روایت» داشتند و میخواستند برای نسلهای بعد، جزئیاتِ این حماسه درحال وقوع را به ارث بگذارند. این شد که صفحهای در روزنامه گرفتند و شروع کردند به نوشتن گزارشهایی مفصل از احوالات جبهه و جنگ. گزارشهایی با رنگوبوی ادبی، آمیخته به ظرافتهای نگارشی و بهرهمند از مایهی هنری که میتوانست ورای موجهای خبری، در دریای ذهن مخاطبان تهنشین شود و حکم مرجعی برای خواندن از روزگار دفاع مقدس را پیدا کند.
جنگ که به آخر رسید، قصه این دو خبرنگار وارد قسمتهای جذابش شد. آنها هنوز چندماه از پایان نبرد هشت ساله نگذشته، به فکر ثبت و ضبط روایتهای رزمندگان از روزگار دفاع میافتند و خیلی زود میفهمند که این روایتها تا از قالب روزنامه بیرون نیاید و به کتاب تبدیل نشود، به ماندگاری نخواهد رسید. همین میشود که کار در روزنامه را رها میکنند، سراغ حوزه هنری انقلاب اسلامی میآیند و با حمایت این مجموعه، «دفتر ادبیات و هنر مقاومت» را تاسیس میکنند. دفتری که هیچ ماموریتی جز تبدیل «خاطرات» رزمندگان به «ادبیات» را برای خود متصور نبود. حالا که سالها از تاسیس این دفتر میگذرد، نام آن دو خبرنگار برای بسیاری از مردم ایران آشناست: مرتضی سرهنگی و هدایتالله بهبودی.
جنگ که به آخر رسید، قصه این دو خبرنگار وارد قسمتهای جذابش شد. آنها هنوز چندماه از پایان نبرد هشت ساله نگذشته، به فکر ثبت و ضبط روایتهای رزمندگان از روزگار دفاع میافتند و خیلی زود میفهمند که این روایتها تا از قالب روزنامه بیرون نیاید و به کتاب تبدیل نشود، به ماندگاری نخواهد رسید. همین میشود که کار در روزنامه را رها میکنند، سراغ حوزه هنری انقلاب اسلامی میآیند و با حمایت این مجموعه، «دفتر ادبیات و هنر مقاومت» را تاسیس میکنند. دفتری که هیچ ماموریتی جز تبدیل «خاطرات» رزمندگان به «ادبیات» را برای خود متصور نبود. حالا که سالها از تاسیس این دفتر میگذرد، نام آن دو خبرنگار برای بسیاری از مردم ایران آشناست: مرتضی سرهنگی و هدایتالله بهبودی.
«سفر به قلهها» یکی از نخستین تجربیات سرهنگی و بهبودی در خلق کتابهایی با محوریت روایت روزهای دفاع مقدس است. چاپ اول این کتاب در آذر ۱۳۶۷ منتشر شده؛ تنها ۵ ماه پس از قبول قطعنامه و ختم جنگ. سرهنگی و بهبودی به همراه سیدیاسر هشترودی در «سفر به قلهها» پنج گزارش جنگی را کنار هم گذاشته و به کتاب تبدیل کردهاند؛ گزارشهایی که در سالهای جنگ نوشته شده و حالا میتواند منبعی دستاول برای فهمِ آن روزها باشد. از این پنج گزارش، یکی در حال و هوای کردستان عراق است، یکی احوال آبادان را روایت میکند، دیگری داستان بازدیدی از شهر پاوه است، یکی به نام «خاکریزهای ایمان» داستان حیرتانگیز دفاع از میهن در روزهای تجاوز مجدد عراق به ایران پس از ۵۹۸ را تعریف میکند و یک گزارش... میخکوبکننده است! گزارشی با یک تیتر ساده و سرراست که همه غمهای عالَم را در همان یک کلمه تیتر جمع کرده و پیش چشم مخاطب میآورد: حلبچه.
تراژدی حلبچه یکی از آن داستانهای هولناک روزگار جنگ است. رژیم بعث عراق که پس از فتح شهر به دست نیروهای ایرانی در عملیات والفجر ۱۰، انتظار استقبال اهالی حلبچه از رزمندگان اسلام را نداشت، از مردم شهر و رزمندگان ایرانی یکجا انتقام گرفت و شهر را بمباران شیمیایی کرد. تصویر اهالی حلبچه که وسط روزمرگیهای زندگی یکباره به کام مرگ کشیدهشدند، یکی از تصاویر رعبآور تاریخ دفاع مقدس است. در همان روزهای نخست پس از این جنایت جنگی، گروهی از خبرنگاران راهی حلبچه شدند تا فاجعه را از نزدیک ببینند و روایت کنند. یکی از آن خبرنگاران هدایتالله بهبودی بود که گزارشش را با تیتر ساده و صریح «حلبچه» منتشر کرد.
گزارش بهبودی از آغاز سفر شروع میشود. از تهران و بعد از مسیر رسیدن به استان کرمانشاه و بعد از رفتن به حلبچه. بهبودی در این سفر، راوی صادقی است که هر آنچه در این شهرِ مُرده دیده را برای مخاطب تعریف میکند. مهمترین ویژگی این گزارش، صراحت و دقت راوی در نوشتن از شهر است؛ امری که باعث شده کلمههای بهبودی یکی از مهمترین منابع برای شناخت و فهم احوالات حلبچه باشد. این نویسنده خوشقریحه در گزارش «حلبچه» تمام قریحهاش را به کار گرفته تا واقعیتِ جاری در حلبچه را بدون اغراق یا کوچکنمایی روی کاغذ بیاورد و شاید برای همین است که این گزارش، به یک اثر خواندنی و تکاندهنده تبدیل شده است.
تراژدی حلبچه یکی از آن داستانهای هولناک روزگار جنگ است. رژیم بعث عراق که پس از فتح شهر به دست نیروهای ایرانی در عملیات والفجر ۱۰، انتظار استقبال اهالی حلبچه از رزمندگان اسلام را نداشت، از مردم شهر و رزمندگان ایرانی یکجا انتقام گرفت و شهر را بمباران شیمیایی کرد. تصویر اهالی حلبچه که وسط روزمرگیهای زندگی یکباره به کام مرگ کشیدهشدند، یکی از تصاویر رعبآور تاریخ دفاع مقدس است. در همان روزهای نخست پس از این جنایت جنگی، گروهی از خبرنگاران راهی حلبچه شدند تا فاجعه را از نزدیک ببینند و روایت کنند. یکی از آن خبرنگاران هدایتالله بهبودی بود که گزارشش را با تیتر ساده و صریح «حلبچه» منتشر کرد.
گزارش بهبودی از آغاز سفر شروع میشود. از تهران و بعد از مسیر رسیدن به استان کرمانشاه و بعد از رفتن به حلبچه. بهبودی در این سفر، راوی صادقی است که هر آنچه در این شهرِ مُرده دیده را برای مخاطب تعریف میکند. مهمترین ویژگی این گزارش، صراحت و دقت راوی در نوشتن از شهر است؛ امری که باعث شده کلمههای بهبودی یکی از مهمترین منابع برای شناخت و فهم احوالات حلبچه باشد. این نویسنده خوشقریحه در گزارش «حلبچه» تمام قریحهاش را به کار گرفته تا واقعیتِ جاری در حلبچه را بدون اغراق یا کوچکنمایی روی کاغذ بیاورد و شاید برای همین است که این گزارش، به یک اثر خواندنی و تکاندهنده تبدیل شده است.
«سفر به قلهها» یکی از اولین نمونههای «ادبیات پایداری» است که رهبر انقلاب در سال ۱۳۷۰ یادداشتی نسبتاً مفصل درباره آن نوشتند. ایشان در این یادداشت با تمجید از گزارش «حلبچه» آن را یک گزارش «حرفهای و هنرمندانه» توصیف کردند که «بسیار مغتنم است». با این اوصاف، تردیدی باقی نمیماند که بهترین منبع برای شناخت آنچه در جنایت جنگی حلبچه گذشت، گزارش خواندنی هدایتالله بهبودی است و یکی از بهترین منابع برای مرور گزارشهای روایی از روزهای جنگ، کتاب «سفر به قلهها».