خمینی؛ پدیده انسانی پیچیده

آشنایی با اندیشه و سبک زندگی بنیانگذار انقلاب اسلامی مردم ایران

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif همواره در زندگی ما پدیده‌های زیادی وجود دارند که به علت مواجهه پرتکرار ما با آنها، برایمان دچار یکنواختی شده و به آنها عادت کرده‌ایم. این عادت کردن هم در بسیاری از اوقات باعث شده که ما خیلی ساده از کنار آنها عبور کنیم و توجه لازم را به کُنه و باطن و هویت اصلی و حقیقی آن نداشته باشیم. چه بسیار پدیده‌های منحصر‌به‌فردی در زندگی ما وجود دارند که می‌توانیم با برداشتن عینک روزمرگی، آنها را بشناسیم و در زندگی خود از آنان بهره ببریم.

اما برای رفع این مسئله باید چه کنیم؟ باید چه کنیم تا بتوانیم پدیده‌های پیچیده اطرافمان را بهتر بشناسیم و بتوانیم آنها را مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم؟

تاریخ صدر اسلام تاکنون بر خود، فقها و متفکرانی بسیاری دیده که توانسته‌اند جمع نظر و عمل کنند. بزرگانی که معاشرت با خلق را برخود واجب می‌دانند و گاه از فرط آشنایی ناشناخته می‌مانند؛ لذا هر کس به اقتضای توان و استعداد خود از آنها بهره برده است.

حضرت امام خمینی(ره) هم یکی از این بزرگ متفکرانی است که میان نظر و عمل را جمع کرده و توانسته میان این دو با یکدیگر پیوندی عمیق ایجاد کند ولی افسوس که ما تا حد زیادی با ابعاد گوناگون شخصیتی ایشان ناآشنا هستیم و همچنان نتوانسته‌ایم خمینی کبیر را آنطور که باید به مردم معرفی کنیم.

اما یکی از بهترین راه‌ها برای شناخت منظومه فکری حضرت امام، «آشنایی‌زدایی» از آرا و تفکرات و اندیشه‌های آن مرد بزرگ است. آشنایی‌زدایی یعنی زدودن غبار عادت از گوش و چشم مخاطبانی که عادت کرده‌اند تا صدای امواج دریا را در نزدیکی ساحل نشنوند و نبینند. عادت کرده‌اند در سطح باقی بمانند و با عمق افکار و آرای یک مسئله آشنا نشوند.

کتاب «خمینی؛ پدیده انسانی پیچیده» اما تلاش دارد تا حداقل بخش‌هایی مهم از افکار و آراء حضرت امام خمینی(ره) را به گوش مخاطب برساند.

فصل اول کتاب به بیانات امام خمینی(ره) اختصاص دارد. در این فصل، نویسنده گلچینی از مهم‌ترین جملات ایشان را که درباره مهم‌ترین مسائل و موضوعات ایراد کرده‌اند گردآوری نموده و با قرار‌ دادن آنها در امتداد هم، نگاهی کلی از تفکرات امام(ره) به مخاطب ارائه کرده است. در ادامه چند جمله از جملات حضرت روح‌الله را بازخوانی میکنیم:
* آری، مذهبی که وسیله شود تا سرمایه‌های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیراسلامی، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست؛ بلکه مذهبی است که مردم ما آن را «مذهب امریکایی» می‌نامند.
 
* ما باید کوشش کنیم که اخلاق کاخ نشینی را از این ملت بزداییم. اگر بخواهید ملت شما جاوید بماند و اسلام را به آن طوری که خدای تبارک و تعالی می‌خواهد، در جامعه ما تحقق پیدا کند، مردم را از آن خوی کاخ نشینی به پایین بکشید، خود کاخ نشینی این خوی را می‌آورد، ممکن است که در بین آنها هم کسی پیدا بشود لکن نادر است. خوی کاخ‌نشینی خودش مضر نیست، خُویَش‌ مضر است، لکن خود او، این خوی را دنبال دارد.
 
* آن روزی که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید ما فاتحه دولت و ملت را بخوانیم.
 
* هنر در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، نظامى است. هنر در عرفان اسلامى‌ ترسیمِ روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامى گرسنگانِ مغضوبِ قدرت و پول است.
 
* مسئله دیگر، مسئله تشریفات حوزه‌های روحانیت است که دارد زیاد می‌شود. وقتی تشریفات زیاد شد، محتوا کنار می‌رود. وقتی ساختمانها و ماشینها و دم و دستگاهها زیاد شود، موجب می‌شود بنیه فقهی اسلام صدمه ببیند، یعنی با این بساطها نمی‌شود شیخ مرتضی و صاحب جواهر تحویل جامعه داد. این موجب نگرانی است و واقعاً نمی‌دانم با این وضع چه کنم. این تشریفات اسباب آن می‌شود که روحانیت شکست بخورد. زندگی صاحب جواهر را با زندگی روحانیون امروز که بسنجیم، خوب می‌فهمیم که چه ضربه‌ای ‌به دست خودمان به خودمان میزنیم.

* ما که می گوییم دانشگاه باید از بنیان تغییر بکند و تغییرات بنیادی داشته باشد و اسلامی باشد، نه این است که فقط علوم اسلامی را در آنجا تدریس کنند. نه اینکه علوم دو قسمند. هر علمی دو قسم است: یکی اسلامی و یکی غیر اسلامی. ما می گوییم که در این پنجاه سال یا بیشتر که ما دانشگاه داریم، فرآورده های دانشگاه را برای ما عرضه دارید. ما می گوییم که دانشگاههای ما مانع از ترقی فرزندان این آب و خاک است.
فصل دوم کتاب به خاطرات حضرت امام از دوران پیش از انقلاب تا زمان رحلتشان اختصاص دارد. خاطراتی جذاب و بعضاً حیرت‌انگیز از زندگی ایشان. خاطراتی که جدای از روایت‌های بکر و شیرین، بیان‌گر سبک زندگی ایشان نیز هست.

بدون شک آشنایی با سبک زندگی مردی که توانسته بزرگترین انقلاب تاریخ معاصر را انجام دهد و تمام معادلات جهان را تغییر دهد بسیار خواندنی است.

سبکی که در راستای همان «آشنایی‌زدایی» از شخصیت حضرت امام گام برمیدارد و ما را با ابعاد جدیدی از زندگی شخصی و اجتماعی ایشان آشنا می‌سازد. در واقع نگاه ما به این بخش از کتاب، نباید صرفاً شنیدن قصه‌ها و خاطراتی از زندگی امام باشد بلکه باید نگاهی موشکافانه و دقیق به سبک زندگی مردی داشته باشیم که درحوالی هشتاد سالگی توانست انقلابی بزرگ را رقم بزند، تمدن غرب را با چالشی جدی رو به رو کند و پایه‌های تمدن نوین اسلامی را در دنیایی که میان دو قدرت شرق و غرب تقسیم شده بود پایه‌گذاری کند.

در ادامه چند خاطره از فصل دوم کتاب را می‌خوانیم:
* امام وقتی می‌دید من روزهای تعطیل مشغول درس هستم، می‌گفتند: «به جایی‌ ‌نمی رسی چون باید موقع تفریح، تفریح کنی.» به پسرم هم فرمودند:«من نه‌ ‌یک ساعت تفریحم را گذاشتم برای درس و نه یک ساعت وقت درسم را برای تفریح‌ ‌گذاشتم.»

* وقتی که مرا از تهران به قم می‌آوردند، در بین راه، مسیر حرکت ماشین تغییر پیدا کرد و احتمال دادم که بخواهند با کشتن من خیال خودشان را راحت کنند. در همان لحظه به درون خودم مراجعه کردم که ببینم فرق کرده‌ام یا علاقه به زندگی مرا از کرده‌ام پشیمان کرده است یا خیر. که خوشبختانه دیدم در هر صورت فرقی نمی‌کند.
 
* در سال ۴۳ هم بعد از آزادی‌شان در مسجد اعظم سخنرانی کردند، فرمودند:«والله من به عمرم نترسیدم. آن شبی هم که آنها مرا می‌بردند، آنها می‌ترسیدند. من به آنها دلداری می‌دادم.

* یک بار که روی کاغذی مطلبی را نوشتم و دادم. امام که به بیرونی تشریف آوردند تا به حرم برویم، در بین راه فرمودند:
«آشیخ چرا احتیاط نمی‌کنی؟»
گفتم: «چه اتفاقی افتاده؟»
فرمودند: «چرا برای یک مطلب چند خطی این همه کاغذ اسراف می‌کنید؟ این را می‌توان در یک کاغذ کوچک یا باطله بنویسید.»