بوی باروت به مشام نمی‌رسد

معرفی کتاب پابه‌پای باران

پا به پای باران اثر هدایت‌الله بهبودی و مرتضی سرهنگی گزارشی از سفر این دو نویسنده به مناطق جنگی در سال‌های ۶۷ و ۶۸ است که به توصیف حال‌وهوای روزهای بعد از جنگ پرداختهاند.
 
هنوز چند ماهی از پایان جنگ نگذشته است. دیگر بوی باروت، در پس‌کوچه‌های خرمشهر و آبادان به مشام نمی‌رسد. زمستان فرا رسیده است و باران یکسره می‌بارد. شهر داغ‌دار است. داغ‌دار فرزندان دلیری که تا پای جان در آن ماندهاند و از کیان و ناموس شهر دفاع کرده‌‌اند. هرکدام از آجرها، تابلوها، درختان و کوچه‌ها حرف‌های زیادی برای گفتن دارند. حرف‌هایی پرسوز از روزهای دفاع، از روزهای اشغال، از روزهای غارت و...‌ .

در این حال‌وهوای غریب، هدایت‌الله بهبودی و مرتضی سرهنگی به خوزستان سفر می‌کنند تا در واپسین روزهای اسفندماه، از حال‌وهوای مناطق و شهرهای جنگ‌زده گزارشی تهیه کنند؛ گزارشی که بیش از آنکه یک گزارش معمولی باشد، عاشقانه‌ایست در رثای خرمشهر، در رثای وطن... .

کتاب پابه‌پای باران از دو گزارش تهیه شده است. گزارش اول در سال ۶۷ و در بازدید از مناطق جنگ‌­زده نوشته شده است. در این گزارش، آقایان بهبودی و سرهنگی، روایتی تأثیرگذار و پرسوز از مناطق جنگی ارائه می‌دهند. روایتی از وضعیت شهرهای جنوب، روایت یک اسیر عراقی در مورد غارت شهر پس از اشغال، اشعاری در رثای شهید چمران، شرح استقامت و پایداری بسیجیان و وضعیت شهر آبادان.

گزارش دوم کتاب، سال ۶۸ نوشته شده و «ده متری زنبق» نام دارد. در این گزارش نیز، آقایان بهبودی و سرهنگی، باز هم با قلم خود، پای درددل زخم‌های عمیق جنگ که بر پیکره شهر و آن دیار وارد آمده نشسته‌اند. وضعیت شهر خرمشهر، درددل با زنی که در ۲۶ روز اول جنگ‌‌ تن‌به‌تن در خرمشهر، حضور داشته است، حکایت تصرف خرمشهر، حضور ستون پنجم در شهر، بازگشت به خرمشهر پس از آزادی و جمع‌آوری استخوان‌های شهدا، موضوعاتی است که در گزارش دوم به آن پرداخته شده است.

هدایت‌الله بهبودی درباره کتاب می‌گوید: «کتاب پابه‌پای باران به صحنه‌هایی اشاره دارد که دقیقاً به اتمام جنگ تحمیلی از مناطق جنوبی کشور و دو شهر آبادان و خرمشهر اشاره دارد. در این گزارش‌ها تلاش کردم تا چهره و نمایی را از شهر‌های استان خوزستان، بعد از پایان هشت سال دفاع مقدس با کمک کلمات به تصویر بکشم. گزارش‌های موجود در کتاب، مربوط به سال‌های ۶۷ و ۶۸ بوده و در این گزارش‌ها هرآنچه از جبهه‌های جنوب، مناطق جنگی، خانه‌ها و مردم جنگ‌زده دیدم، در گزارش نقل کردم و در محتوایی برای کتاب پابه‌پای باران قرار دادم. کتاب پابه‌پای باران، سراسر توصیف زخم‌های جنگ بر پیکر شهر‌هایی است که زمانی آباد و مرکز زندگی عده زیادی از هم‌میهنان بودند. کتاب پابه‌پای باران، تصویر شهر‌ها پس از جنگ تحمیلی است.»

بهبودی پیرامون علت نام‌گذاری کتاب پابه‌پای باران بیان کرد: «ما در دو فصل پاییز و زمستان آنجا بودیم که باران فراوانی می‌بارید؛ بنابراین اگر اسم کتاب را پابه‌پای باران گذاشتیم، از جهت همراهی آب‌وهوا با سفر ما بود.»

ایشان درباره نحوه نگارش این دو گزارش بیان داشت: «تخصص من و همکارم، مرتضی سرهنگی روزنامه‌نگاری بوده است. از آنجا که یک روزنامه‌نگار، همه مشاهدات خود را می‌نگارد، شروع به نگارش و ثبت آنچه دیده بودیم، کردیم؛ به‌ویژه مشاهداتی که جنبه خاصی داشت و تکرارنشدنی بود.» ایشان افزود: «کتاب، پیش از اینکه گزارش رودررو از آنچه ما دیده‌ایم باشد، بیشتر شبیه نثری ادبی است که نشان‌دهنده تأثیر عمیق جنگ تحمیلی بر این مناطق بود؛ مناظری که در عمق ذهن ما جای گرفت؛ لذا تأثیر آنچه مشاهده و احساس کرده بودیم، در قالب کلمه‌ها خود را نشان داد و گزارشی از محیط و شرایط حاکم بر منطقه را در آن زمان روایت کرد. ما واقعاً از ویرانه‌ای کامل گزارش تهیه کرده‌ایم. ویرانه‌ای به نام خرمشهر که به دست اشغالگران به این صورت درآمده بود، توصیف تمام کوچه‌های پوشیده، آسفالت‌های خمپاره‌خورده، دیوار‌های ازهم‌شکافته، سقف‌های پاره‌شده، خصوصاً صحنه‌هایی که در گمرک بود و بلا‌هایی که ترکش گلوله‌ها، دیوار‌ها را شبیه آبکش آشپزخانه کرده بود.» ایشان در ادامه افزودند: «هنگام تهیه گزارش، احساس می‌کردم تمام آنچه در دو شهر آبادان و خرمشهر بعد از جنگ دیده‌ام، هزاران حرف نگفته در دل دارد؛ حتی گاهی صدای خمپاره‌ها را در برخورد با دیوار‌ها مجسم می‌کردم؛ لذا تلاش کردم تا گزارش را به شیوه‌ای بنویسم که مخاطب، خود را به‌جای من بگذارد و تحت تأثیر قرار بگیرد.»

و اینگونه آقایان بهبودی و سرهنگی کتاب را با تشبیهات روح بخش و کلمات روح دل­نواز آغاز کردند:
"چشمک ستاره‌ها روی مخمل سرمه‌ای آسمان، عادی بود. انگار لشکر ستاره‌ها در پشت خاکریز راه شیری، سنگر گرفته‌اند تا برای همیشه یاد مردانی را که از روی همین خاک به آسمان راه گشودند، پاس بدارند. لابد آن بالاها غلغله‌ای است!

حکایت این خاک، قصه ناتمامی است که از قَرَن تا رَبَذه خوانده شد و از آنجا به کربلا رسید. امتداد این صحاری مظلوم، پای خود را به این خاک پرستاره رساند تا آفتاب ظهور، نقطه پایانی بر این قصه باشد.

در کنار این بوته بزرگ عشق ایستاده‌ایم تا رنگ پریده کاغذ را با نام سرخ شلمچه درآمیزیم. رنگ منظومه‌ای که از یادگار بسیج بر پشت این خاک آرمیده است."
رهبر انقلاب در تقریظی که بر کتاب پا‌به‌پای باران در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۷۰ داشتند، نوشتهاند: «این دو نوشته، گویا، پرسوز، دردمندانه و هنرمندانه است. دست این عزیزان درد نکند که درد دل غریبانه‌ی یک شهر، بلکه یک ملت را چنین پرمهر و دلسوز، روایت می کنند - تاریخ ما بعدها نه فقط خرمشهر و جوانها و پدر و مادرهای مقاوم آن را، که این دلها و وجدان های بیدار و حق جو و حق گو را نیز، ستایش خواهد کرد که نگذاشتند قصه‌ی جهادی به آن عظمت در لا بلای یاوه گوئیها و هرزه درائیهای زمانه گم شود. درود بر بهبودی‌ها و سرهنگیها ..»