بسم الله الرّحمن الرّحیم
برای اینکه از همین دقایقی که به مناسبت این جشن ازدواج، دوستان گردِ هم هستند یک استفادهای شده باشد، طبق معمولی که داریم، قبل از [اینکه] صیغهی عقد جاری بشود، معمولاً یک چند کلمه در پیرامون مسائل لازم مربوط به این تشریفات عرایضی میکنیم. حالا که دست و پای ما بشدّت به تشریفات هیچ و توخالی از هر نوعش پیچیده و بسته است، اگر بتوان به این تشریفات جان داد، با ذکر مطالب لازم و با مطرح کردن مباحثی که به هر صورت نیاز به آنها هست، گویا بُردی شده باشد.
دربارهی مسئلهی ازدواج، بسیاری از نقاطِ مبهم و بلکه نقاطِ بغلط فهمیدهشده در میان ما وجود دارد. این مطالب مبهم یا تحریفشده، در اصل بینش اسلامی و تعالیم اسلامی، غالباً با اشارات یا با بیانهای صریح روشن شده؛ منتها یک مقداری گذشت زمان، یک مقدار آلوده شدن و غلتیدن در آن بستری که برای ما به طور معمولی به وجود آوردند و به طور قهری ما را دارند میغلتانند در آن بستر -بستر تشریفات و ظواهر بسیار پوچ و بیمعنی و تُهی- مجموع این عوامل موجب شده است که از درک اسلامی و از نظر اسلام در زمینههای مورد نظر اسلام، دور بمانیم؛ در همهی موارد، از جمله در زمینهی مسائل مربوط به ازدواج و وصلت و تشکیل خانواده و پرورش کودک و نگاه به کودک به عنوان یک عطیّهی الهی و امید و آرزو بستن به آیندهی کودک و به همین ترتیب تا بقیّهی مسائل.
در قرآن، در یک جا ضمن اینکه ویژگیهای «عبادالرّحمان» را خدای متعال بیان میکند -وَ عِبادُ الرَّحمٰنِ الَّذینَ یَمشونَ عَلَی الاَرضِ هَونًا وَ اِذا خاطَبَهُمُ الجٰهِلونَ قالوا سَلٰمًا-(۱) میرسد به اینجا که «وَ الَّذینَ یَقولونَ رَبَّنا هَب لَنا مِن اَزواجِنا وَ ذُرِّیَّٰتِنا قُرَّةَ اَعیُنٍ وَ اجعَلنا لِلمُتَّقینَ اِمامًا»؛(۲) یعنی بندگان پروردگار، بندگان واقعی خدا، آن کسانی هستند که به زبان حال و قال و با درک و فکری که از خدا گرفتهاند، این جور میگویند و نیز این طور میاندیشند که: پروردگارا! از همسران ما و از فرزندان ما فروغ دیدههایی به ما عنایت کن؛ یعنی همسر و فرزند باید مایهی روشنی چشم و دل انسان باشند. برای اینکه بفهمیم که چطور فرزند و همسر مایهی فروغ دیده و دل انسان میشوند، ناگزیر باید بدانیم که فروغ دیده و دل به چه چیزی باید حاصل بشود.
از نظر اسلام، تمام نیروهایی که در وجود انسان هست و همهی امکاناتی که به او عنایت شده است، در حقیقت ابزارهایی هستند برای این سِیری و حرکتی که خدا برای او معیّن و مقرّر کرده. همه چیز در راه خدا ارزشمند است؛ وقتی برای خدا بود، از نظر اسلام عزیز و معتبر است. اِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی لله رَبِّ العٰلَمین؛(۳) نماز و عبادت و زندگی و مرگ، همه برای خدا و در راه خدا باید باشد. نمازی که برای ساخته شدن انسان و به تَبَع، ساختن محیط پیرامون انسان نباشد و در انسان آن اثر سازنده را نگذارد، آن نماز، نماز واقعی نیست؛ نمازی که برای خدا نباشد، یعنی در راه خدا نباشد، یعنی از آن جهت و سَمت واقعی خودش دور افتاده باشد، آن نماز انسان را به خدا نزدیک نمیکند؛ تمام جلوههای زندگی همین جور است. در اسلام این جور نیست که ما عبادت و غیر عبادتمان فرق داشته باشد، یعنی بگوییم عبادت را برای خدا انجام میدهیم و کارهای غیر عبادی را برای خاطر مقاصد دیگر؛ تمام کارهایی که از یک مسلمان سر میزند و یک انسان معتقد به اسلام و به توحید انجام میدهد، باید در جهتگیری و در آن روح و معنا مثل نماز باشد یعنی برای خدا باشد. اگر چنانچه یک انسان مسلمان یک بخشی از زندگیاش را برای خدا قرار داد و در راه خدا قرار داد و دیگر بخشها را نه، این انسان صد درصد یک انسان خدایی و توحیدی نیست و شرط خدایی بودنِ به طورِ کامل این است که دربست و به طور کامل، همهی نمودهای زندگی این انسان در راه خدا و برای خدا باشد؛ از جمله همسر گرفتن، از جمله فرزنددار شدن و از جمله آیندهی این فرزندان.
ما امروز با یک کجرَوی بسیار عمیقی در میان خودمان و در اجتماع خودمان روبهرو هستیم؛ فرزند و زن، حتّی در حوزهی مردمی که یک پایبندیای به دین دارند، یک ابزار و وسیلهِی پرش و تکامل نیست، بلکه به عکس، یک وسیلهی سکون و جمود و عدم تحرّک است؛ به جای اینکه زنِ انسان یا شوهرِ انسان یا فرزندِ انسان بالی باشد که با آن بال انسان پرواز کند، لنگری است که با آن لنگر، انسان هر چه به زیرتر و طبقهی اسفل کشانده میشود، و مانع از حرکت معمولی ما میشود؛ نه فقط ما را در حرکتمان به سوی خدا و به سوی اهداف الهی هُل نمیدهد و تشویق نمیکند، از همین اَدنیٰحرکتی هم که نشانهی انسان زنده و موجود زنده است ما را بازمیدارد. و این به خاطر این است که ما معنا و مفهوم فرزند را یا همسر را نفهمیدهایم.
این مطلبِ خیلی کوتاه و از اسلام روشن [باید] برای ما واضح باشد که ما یک ذرّهای هستیم در این دستگاه متحرّک هستی؛ یک ابزار کوچکی هستیم در این دستگاه عظیم، و این دستگاه به سوی جهتی و در راهی در حرکت است: «یُسَبِّحُ لِله ما فِی السَّمٰوٰت وَ ما فِی الاَرضِ»،(۴) «وَ ما خَلَقنَا السَّمٰوٰتِ وَ الاَرضَ وَ ما بَینَهُما لٰعِبینَ، ما خَلَقنٰهُما اِلّا بِالحَقّ»؛(۵) در یک جهت واحدی و به سوی یک سرمنزل واحدی همهی این کاروان هستی در حرکتند و انسان هم تا آنجایی که ارادهی او و خواست او اثر سازندهای ندارد، در آن شعاع و منطقهای از وجودش که بدون اراده دارد حرکت میکند، در همین جهت در حرکت است. آنجایی که ارادهی انسان تأثیر میکند -در جهتگیریهای زندگی، در موضعگیریهای اجتماعی، در حالات فردی و روانی- اگر بخواهد و تصمیم بگیرد، میتواند با این کاروان و در جهت این کاروانی که به سوی خدا است، در حرکت و در پویش بیفتد؛ بلکه میتواند در حرکت این مجموعه، نقش مؤثّر و سازندهای داشته باشد.
وقتی که انسان به حکم اعتقاد به خدا باید در این کاروان -کاروان هستی- در موضع فاخر انسانی خود حرکت بکند، از همهی آنچه در اختیار او است باید برای این حرکت استفاده کند. وَ جَعَلَ مِنها زَوجَها لِیَسکُنَ الیها؛(۶) زوجیّت، دوگونگی نوع انسان و خصوصیّات و ویژگیهایی که در هر جنسی، متناسب با ویژگیهای آن جنسِ دیگر قرار داده شده، برای این است که هر یک از این دو جنس -زن و مرد- بتوانند با آسایشی که در سایهی ازدواج، همسری، با هم بودن و توأم بودن به دست میآورند، راه را آسانتر بپیمایند و بهتر حرکت کنند. یعنی ازدواج و همسر یک وسیله است برای پویندگی بهتر این راه، حرکت بهتر در این راه.
وقتی که فاطمهی زهرا (سلام اللّه علیها) به همسری علیابنابیطالب درمیآید، این به این معنا نیست که علیّبنابیطالب حالا [باید] یک بخشی از نیروی خود را که جز در راه خدا مصرف نمیشد و جز برای خدا به کار نمیرفت، اختصاص بدهد به یک موجودی در برابر خدا، به نام همسر؛ نه، بلکه به این معنا است که این نیرویی را که تا کنون در راه خدا مصرف میکرده، باز هم همچنان در راه خدا مصرف کند، منتها با کمک یک انسان پویندهی جویندهی دیگری که او نیز برای خدا و در راه خدا است و او نیز همهی انرژیهای خود را در راه خدا مصرف میکرده؛ تا ضریب این دو جریان فردی، یک جریان جمعیِ با کاربرد بیشتر را به وجود بیاورد. لذا علیّبنابیطالب بعد از ازدواج با فاطمهی زهرا (سلام اللّه علیها) یک سرباز سلحشورتر است، یک انسان پویندهتر است؛ و دلیلش هم همین است که به نیروی او نیروی دیگری منضَم(۷) شده و موجودی مثل خود او، نیاز او را و خلأهای وجود او را که ممکن بود او را از کار و از راه و از حرکت و از پویش باز بدارد تأمین میکند و این خلأها را پر میکند و موجب میشود که هیچ بخشی از این انرژیِ متراکم هدر نرود و همه در راه خدا بهتر و بیشتر و با شتاب بیشتری مصرف بشود. مسئلهی فرزند و کودک هم همین است؛ فرزند و کودک با دید اسلامی، یک وسیلهای برای حرکت باید باشد، یک مایهای برای پرش بیشتر باید باشد، نه یک لنگری بر پای انسان، نه یک سنگی که انسان را از پرواز که هیچ، از حرکت معمولی خود هم باز بدارد. و این هم با این دریافت و تلقّی امکانپذیر است که انسان بداند که آنچه به او داده شده است به عنوان فرزند، امانتی است از سوی خدا، امانتی است که او باید این امانت را در جهت هدف و غایت آفرینشش، به اندازهی امکان و مقدور بسازد؛ مرغ بی پر و بالی است که پدر و مادر باید او را تحت تربیتِ توأم با عطوفتِ خود، کمک کنند تا بال و پر بیاراید(۸) و بتواند آن پرواز بلنداوج را انجام بدهد؛ با این دید باید نگاه کرد. کبوتربچّهی عاجلی(۹) است که اگر به او دلبسته هستیم، نباید بکوشیم که برای همیشه، با بریدن بال او، با کندن بال او، با بستن پای او، او را در خانهی خودمان و در قفس خودمان نگه داریم. کمک به او و خدمت به او این است که او را در جهت طبیعی خودش، در آن راهی که برای آن است مدد بدهیم و کمک کنیم؛ آب و دانه دادن برای این منظور است. میبینید که اگر ما با این دید به همسر و به فرزند نگاه کنیم، بسیاری از اشتباهنگریها و سطحینگریها و اشکالات کار ما به خودی خود برطرف میشود.
و این مطلب، بار دیگر ما را به این حقیقت متوجّه میسازد و به اعتقاد به این حقیقت وادار میکند که با اینکه روزگار، روزگار تجلّی فرهنگهای برخاستهی از بینشهای دقیق انسانی است و روزگاری است که در بازار افکار جهانی، هیچ متاعی پُررونقتر از یک فکر درست، یک فکر راهنما، یک فکری که از متن حقیقت و وجود و ذات انسان برخاسته باشد نیست، در عین حال ما برای فهمیدن افکار اسلامی و بینش اسلامی -که این بینش با توجّه به طبیعت و فطرت انسان ارائه شده و عرضه شده- هنوز آن چنان که باید، کاری و تلاشی نکردهایم و بسیاری از مسائل اسلامی هنوز برای ما روشن نیست.
به هر صورت، از این فرصت باید استفاده کرد -منظورم فرصتِ این محفل است- برای این منظور که به خودمان بقبولانیم که ازدواج را و تشکیل خانواده را و تولید فرزند را و زندگی با همسر را و تربیت فرزند را قدمها و گامهای ضروری و لازمی بدانیم در راه پیشرفت به سوی آن سرمنزلی که هدف و مقصود از حیات ما است؛ به این چشم نگاه کنیم به این گونه رسوم و سنّتها؛ که البتّه در بخش بزرگی از جامعهی ما متأسّفانه مسائل به این شکل مطرح نیست؛ هنوز ازدواج شکل تجارت دارد و مراسم ازدواج شکل خودنماییهای خیلی پست و بیارزش را دارد، و هنوز مسئلهی تشکیل خانواده فراتر از اشباع یک غریزهی حیوانی و یا چیزی در همین حدود نیست، و به عنوان یک ابزار، به عنوان یک وسیله، برای حرکت و سیر تکاملیِ انسان به حساب نمیآید؛ این، واقعیّت تلخ پیرامون ما است. [پس] در آن حدّی که برای ما امکانپذیر است بایستی کمک بگیریم از بینش اسلامی و از طرز تعلیم و آموزشی که اسلام در این زمینهها برای ما دارد. در همین حوزههای کوچک، در همین گوشههای بظاهر بیاهمّیّت از زندگی، این نوع پایبندیها میتواند بسیار ثمربخش باشد.
به هر صورت در همین چند جمله مطلب را خلاصه کردم و اکتفا میکنم به همین مقداری که صحبت شد. امیدوارم که دلهای ما با معارف اسلامی و با شناختهای اسلامی بیش از پیش روشن بشود؛ و امیدوارم که دعای عبادالرّحمن در مورد ما هم مستجاب بشود؛ و فرزندان ما و همسران ما در دنیا و آخرت مایهی فروغ چشم و دل ما باشند. امیدوارم که این گفتهها در شنونده اثرهای سازندهای داشته باشد، و براستی کوشش بشود که در واقع آن چنانی که میگوییم باشیم.
۱) سورهی فرقان، آیهی ۶۳؛ «و بندگان خدای رحمان کسانیاند که روی زمین بنرمی گام برمیدارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند بملایمت پاسخ میدهند.»
برای اینکه از همین دقایقی که به مناسبت این جشن ازدواج، دوستان گردِ هم هستند یک استفادهای شده باشد، طبق معمولی که داریم، قبل از [اینکه] صیغهی عقد جاری بشود، معمولاً یک چند کلمه در پیرامون مسائل لازم مربوط به این تشریفات عرایضی میکنیم. حالا که دست و پای ما بشدّت به تشریفات هیچ و توخالی از هر نوعش پیچیده و بسته است، اگر بتوان به این تشریفات جان داد، با ذکر مطالب لازم و با مطرح کردن مباحثی که به هر صورت نیاز به آنها هست، گویا بُردی شده باشد.
دربارهی مسئلهی ازدواج، بسیاری از نقاطِ مبهم و بلکه نقاطِ بغلط فهمیدهشده در میان ما وجود دارد. این مطالب مبهم یا تحریفشده، در اصل بینش اسلامی و تعالیم اسلامی، غالباً با اشارات یا با بیانهای صریح روشن شده؛ منتها یک مقداری گذشت زمان، یک مقدار آلوده شدن و غلتیدن در آن بستری که برای ما به طور معمولی به وجود آوردند و به طور قهری ما را دارند میغلتانند در آن بستر -بستر تشریفات و ظواهر بسیار پوچ و بیمعنی و تُهی- مجموع این عوامل موجب شده است که از درک اسلامی و از نظر اسلام در زمینههای مورد نظر اسلام، دور بمانیم؛ در همهی موارد، از جمله در زمینهی مسائل مربوط به ازدواج و وصلت و تشکیل خانواده و پرورش کودک و نگاه به کودک به عنوان یک عطیّهی الهی و امید و آرزو بستن به آیندهی کودک و به همین ترتیب تا بقیّهی مسائل.
در قرآن، در یک جا ضمن اینکه ویژگیهای «عبادالرّحمان» را خدای متعال بیان میکند -وَ عِبادُ الرَّحمٰنِ الَّذینَ یَمشونَ عَلَی الاَرضِ هَونًا وَ اِذا خاطَبَهُمُ الجٰهِلونَ قالوا سَلٰمًا-(۱) میرسد به اینجا که «وَ الَّذینَ یَقولونَ رَبَّنا هَب لَنا مِن اَزواجِنا وَ ذُرِّیَّٰتِنا قُرَّةَ اَعیُنٍ وَ اجعَلنا لِلمُتَّقینَ اِمامًا»؛(۲) یعنی بندگان پروردگار، بندگان واقعی خدا، آن کسانی هستند که به زبان حال و قال و با درک و فکری که از خدا گرفتهاند، این جور میگویند و نیز این طور میاندیشند که: پروردگارا! از همسران ما و از فرزندان ما فروغ دیدههایی به ما عنایت کن؛ یعنی همسر و فرزند باید مایهی روشنی چشم و دل انسان باشند. برای اینکه بفهمیم که چطور فرزند و همسر مایهی فروغ دیده و دل انسان میشوند، ناگزیر باید بدانیم که فروغ دیده و دل به چه چیزی باید حاصل بشود.
از نظر اسلام، تمام نیروهایی که در وجود انسان هست و همهی امکاناتی که به او عنایت شده است، در حقیقت ابزارهایی هستند برای این سِیری و حرکتی که خدا برای او معیّن و مقرّر کرده. همه چیز در راه خدا ارزشمند است؛ وقتی برای خدا بود، از نظر اسلام عزیز و معتبر است. اِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی لله رَبِّ العٰلَمین؛(۳) نماز و عبادت و زندگی و مرگ، همه برای خدا و در راه خدا باید باشد. نمازی که برای ساخته شدن انسان و به تَبَع، ساختن محیط پیرامون انسان نباشد و در انسان آن اثر سازنده را نگذارد، آن نماز، نماز واقعی نیست؛ نمازی که برای خدا نباشد، یعنی در راه خدا نباشد، یعنی از آن جهت و سَمت واقعی خودش دور افتاده باشد، آن نماز انسان را به خدا نزدیک نمیکند؛ تمام جلوههای زندگی همین جور است. در اسلام این جور نیست که ما عبادت و غیر عبادتمان فرق داشته باشد، یعنی بگوییم عبادت را برای خدا انجام میدهیم و کارهای غیر عبادی را برای خاطر مقاصد دیگر؛ تمام کارهایی که از یک مسلمان سر میزند و یک انسان معتقد به اسلام و به توحید انجام میدهد، باید در جهتگیری و در آن روح و معنا مثل نماز باشد یعنی برای خدا باشد. اگر چنانچه یک انسان مسلمان یک بخشی از زندگیاش را برای خدا قرار داد و در راه خدا قرار داد و دیگر بخشها را نه، این انسان صد درصد یک انسان خدایی و توحیدی نیست و شرط خدایی بودنِ به طورِ کامل این است که دربست و به طور کامل، همهی نمودهای زندگی این انسان در راه خدا و برای خدا باشد؛ از جمله همسر گرفتن، از جمله فرزنددار شدن و از جمله آیندهی این فرزندان.
ما امروز با یک کجرَوی بسیار عمیقی در میان خودمان و در اجتماع خودمان روبهرو هستیم؛ فرزند و زن، حتّی در حوزهی مردمی که یک پایبندیای به دین دارند، یک ابزار و وسیلهِی پرش و تکامل نیست، بلکه به عکس، یک وسیلهی سکون و جمود و عدم تحرّک است؛ به جای اینکه زنِ انسان یا شوهرِ انسان یا فرزندِ انسان بالی باشد که با آن بال انسان پرواز کند، لنگری است که با آن لنگر، انسان هر چه به زیرتر و طبقهی اسفل کشانده میشود، و مانع از حرکت معمولی ما میشود؛ نه فقط ما را در حرکتمان به سوی خدا و به سوی اهداف الهی هُل نمیدهد و تشویق نمیکند، از همین اَدنیٰحرکتی هم که نشانهی انسان زنده و موجود زنده است ما را بازمیدارد. و این به خاطر این است که ما معنا و مفهوم فرزند را یا همسر را نفهمیدهایم.
این مطلبِ خیلی کوتاه و از اسلام روشن [باید] برای ما واضح باشد که ما یک ذرّهای هستیم در این دستگاه متحرّک هستی؛ یک ابزار کوچکی هستیم در این دستگاه عظیم، و این دستگاه به سوی جهتی و در راهی در حرکت است: «یُسَبِّحُ لِله ما فِی السَّمٰوٰت وَ ما فِی الاَرضِ»،(۴) «وَ ما خَلَقنَا السَّمٰوٰتِ وَ الاَرضَ وَ ما بَینَهُما لٰعِبینَ، ما خَلَقنٰهُما اِلّا بِالحَقّ»؛(۵) در یک جهت واحدی و به سوی یک سرمنزل واحدی همهی این کاروان هستی در حرکتند و انسان هم تا آنجایی که ارادهی او و خواست او اثر سازندهای ندارد، در آن شعاع و منطقهای از وجودش که بدون اراده دارد حرکت میکند، در همین جهت در حرکت است. آنجایی که ارادهی انسان تأثیر میکند -در جهتگیریهای زندگی، در موضعگیریهای اجتماعی، در حالات فردی و روانی- اگر بخواهد و تصمیم بگیرد، میتواند با این کاروان و در جهت این کاروانی که به سوی خدا است، در حرکت و در پویش بیفتد؛ بلکه میتواند در حرکت این مجموعه، نقش مؤثّر و سازندهای داشته باشد.
وقتی که انسان به حکم اعتقاد به خدا باید در این کاروان -کاروان هستی- در موضع فاخر انسانی خود حرکت بکند، از همهی آنچه در اختیار او است باید برای این حرکت استفاده کند. وَ جَعَلَ مِنها زَوجَها لِیَسکُنَ الیها؛(۶) زوجیّت، دوگونگی نوع انسان و خصوصیّات و ویژگیهایی که در هر جنسی، متناسب با ویژگیهای آن جنسِ دیگر قرار داده شده، برای این است که هر یک از این دو جنس -زن و مرد- بتوانند با آسایشی که در سایهی ازدواج، همسری، با هم بودن و توأم بودن به دست میآورند، راه را آسانتر بپیمایند و بهتر حرکت کنند. یعنی ازدواج و همسر یک وسیله است برای پویندگی بهتر این راه، حرکت بهتر در این راه.
وقتی که فاطمهی زهرا (سلام اللّه علیها) به همسری علیابنابیطالب درمیآید، این به این معنا نیست که علیّبنابیطالب حالا [باید] یک بخشی از نیروی خود را که جز در راه خدا مصرف نمیشد و جز برای خدا به کار نمیرفت، اختصاص بدهد به یک موجودی در برابر خدا، به نام همسر؛ نه، بلکه به این معنا است که این نیرویی را که تا کنون در راه خدا مصرف میکرده، باز هم همچنان در راه خدا مصرف کند، منتها با کمک یک انسان پویندهی جویندهی دیگری که او نیز برای خدا و در راه خدا است و او نیز همهی انرژیهای خود را در راه خدا مصرف میکرده؛ تا ضریب این دو جریان فردی، یک جریان جمعیِ با کاربرد بیشتر را به وجود بیاورد. لذا علیّبنابیطالب بعد از ازدواج با فاطمهی زهرا (سلام اللّه علیها) یک سرباز سلحشورتر است، یک انسان پویندهتر است؛ و دلیلش هم همین است که به نیروی او نیروی دیگری منضَم(۷) شده و موجودی مثل خود او، نیاز او را و خلأهای وجود او را که ممکن بود او را از کار و از راه و از حرکت و از پویش باز بدارد تأمین میکند و این خلأها را پر میکند و موجب میشود که هیچ بخشی از این انرژیِ متراکم هدر نرود و همه در راه خدا بهتر و بیشتر و با شتاب بیشتری مصرف بشود. مسئلهی فرزند و کودک هم همین است؛ فرزند و کودک با دید اسلامی، یک وسیلهای برای حرکت باید باشد، یک مایهای برای پرش بیشتر باید باشد، نه یک لنگری بر پای انسان، نه یک سنگی که انسان را از پرواز که هیچ، از حرکت معمولی خود هم باز بدارد. و این هم با این دریافت و تلقّی امکانپذیر است که انسان بداند که آنچه به او داده شده است به عنوان فرزند، امانتی است از سوی خدا، امانتی است که او باید این امانت را در جهت هدف و غایت آفرینشش، به اندازهی امکان و مقدور بسازد؛ مرغ بی پر و بالی است که پدر و مادر باید او را تحت تربیتِ توأم با عطوفتِ خود، کمک کنند تا بال و پر بیاراید(۸) و بتواند آن پرواز بلنداوج را انجام بدهد؛ با این دید باید نگاه کرد. کبوتربچّهی عاجلی(۹) است که اگر به او دلبسته هستیم، نباید بکوشیم که برای همیشه، با بریدن بال او، با کندن بال او، با بستن پای او، او را در خانهی خودمان و در قفس خودمان نگه داریم. کمک به او و خدمت به او این است که او را در جهت طبیعی خودش، در آن راهی که برای آن است مدد بدهیم و کمک کنیم؛ آب و دانه دادن برای این منظور است. میبینید که اگر ما با این دید به همسر و به فرزند نگاه کنیم، بسیاری از اشتباهنگریها و سطحینگریها و اشکالات کار ما به خودی خود برطرف میشود.
و این مطلب، بار دیگر ما را به این حقیقت متوجّه میسازد و به اعتقاد به این حقیقت وادار میکند که با اینکه روزگار، روزگار تجلّی فرهنگهای برخاستهی از بینشهای دقیق انسانی است و روزگاری است که در بازار افکار جهانی، هیچ متاعی پُررونقتر از یک فکر درست، یک فکر راهنما، یک فکری که از متن حقیقت و وجود و ذات انسان برخاسته باشد نیست، در عین حال ما برای فهمیدن افکار اسلامی و بینش اسلامی -که این بینش با توجّه به طبیعت و فطرت انسان ارائه شده و عرضه شده- هنوز آن چنان که باید، کاری و تلاشی نکردهایم و بسیاری از مسائل اسلامی هنوز برای ما روشن نیست.
به هر صورت، از این فرصت باید استفاده کرد -منظورم فرصتِ این محفل است- برای این منظور که به خودمان بقبولانیم که ازدواج را و تشکیل خانواده را و تولید فرزند را و زندگی با همسر را و تربیت فرزند را قدمها و گامهای ضروری و لازمی بدانیم در راه پیشرفت به سوی آن سرمنزلی که هدف و مقصود از حیات ما است؛ به این چشم نگاه کنیم به این گونه رسوم و سنّتها؛ که البتّه در بخش بزرگی از جامعهی ما متأسّفانه مسائل به این شکل مطرح نیست؛ هنوز ازدواج شکل تجارت دارد و مراسم ازدواج شکل خودنماییهای خیلی پست و بیارزش را دارد، و هنوز مسئلهی تشکیل خانواده فراتر از اشباع یک غریزهی حیوانی و یا چیزی در همین حدود نیست، و به عنوان یک ابزار، به عنوان یک وسیله، برای حرکت و سیر تکاملیِ انسان به حساب نمیآید؛ این، واقعیّت تلخ پیرامون ما است. [پس] در آن حدّی که برای ما امکانپذیر است بایستی کمک بگیریم از بینش اسلامی و از طرز تعلیم و آموزشی که اسلام در این زمینهها برای ما دارد. در همین حوزههای کوچک، در همین گوشههای بظاهر بیاهمّیّت از زندگی، این نوع پایبندیها میتواند بسیار ثمربخش باشد.
به هر صورت در همین چند جمله مطلب را خلاصه کردم و اکتفا میکنم به همین مقداری که صحبت شد. امیدوارم که دلهای ما با معارف اسلامی و با شناختهای اسلامی بیش از پیش روشن بشود؛ و امیدوارم که دعای عبادالرّحمن در مورد ما هم مستجاب بشود؛ و فرزندان ما و همسران ما در دنیا و آخرت مایهی فروغ چشم و دل ما باشند. امیدوارم که این گفتهها در شنونده اثرهای سازندهای داشته باشد، و براستی کوشش بشود که در واقع آن چنانی که میگوییم باشیم.
۱) سورهی فرقان، آیهی ۶۳؛ «و بندگان خدای رحمان کسانیاند که روی زمین بنرمی گام برمیدارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند بملایمت پاسخ میدهند.»
۲) همان، آیهی ۷۴
۳) سورهِی انعام، بخشی از آیهی ۱۶۲؛ «... در حقیقت، نماز من و [سایر] عبادات من و زندگی و مرگ من، برای خدا، پروردگار جهانیان است.»
۴) سورهِی جمعه، بخشی از آیهی ۱؛ «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، خدای را تسبیح میگویند ...»
۵) سورهی دخان، آیهی ۳۸ و بخشی از آیهی ۳۹؛ «و آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازی نیافریدهایم. آنها را جز به حق نیافریدهایم.»
۶) سورهی اعراف، بخشی از آیهی ۱۸۹؛ «... و جفت وی را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد ...»
۷) ضمیمهشده، متّصل
۸) مهیّا کردن
۹) گذرا