حاجی یا برادر

جبهه و حج
برادر یا حاجی
 
» بازگشت به صفحه‌ی حج
احمد متوسلیان و محمد ابراهیم همت و چند نفر دیگر از دوستان رزمنده‌شان به حج می‌روند. از آن پس بود که احمد شده بود«حاج احمد» و همت، «حاج همت»؛ بقیه هم همین‌طور. تا قبلش می‌گفتند «برادراحمد»و... حالا حاجی جای برادر را گرفته بود. البته حس رزمنده‌ها وقت حاجی گفتن شبیه همان برادر گفتن بود با ته‌مایه احترامی که زیارت خانه خدا به آن اضافه کرده بود. از آن پس خیلی از رزمنده‌ها فرمانده‌هایشان را حاجی صدا می‌کردند، حتی اگر حج نرفته بودند.
 

خواستم از سفر آن‌ها بنویسم و از حالات و دعاهایشان در حج بگویم و تشکیل تیپ 27 محمدرسول‌الله و این‌که نامش یادگار همان سفر حج بود. و سخن بر زبان برانم که این سفر چنین و چنان کرد و فرماندهان را متحول کرد.
 
لبیک قبل از لبیک حج
دیدم حقیقت تمامش این نیست. همین فرماندهان پیش از آن ‌که در سفر حج لبیک بگویند. به امام‌شان لبیک گفته بودند و به رهبری لبیک گفته بودن که او را نماینده امام‌شان می‌دانستند و پای این لبیک جان خود را گذاشته بودند. کتاب فتح خون آوینی را ورق می‌زدم تعبیر زیبایی داشت: «عجب تمثیلی است این که علی مولود کعبه است... یعنی باطن قبله را در امام پیدا کن! اما ظاهرگرایان از کعبه نیز تنها سنگ‌هایش را می‌پرستند. تمامیت دین به امامت است اما امام تنها مانده و فرزندان امیه از کرسی خلافت انسان کامل تختی برای پادشاهی خود ساخته‌اند. نیم‌قرنی بیش از از حجة‌الوداع نگذشته است و هستند هنوز ده‌ها تن از صحابه‌ای که در غدیرخم دست علی را در دست پیامبر خدا دیده‌اند و سخن او را شنیده‌اند که: من کنت مولاه فهذا علی‌مولاه...
اما چشمه‌ها کور شده‌اند و آیینه‌ها را غبار گرفته است. بادهای مسموم نهال‌ها را شکسته‌اند و شکوفه‌ها را فرو ریخته‌اند...»

حج تاریخی
حقیقت همین است. سفر نیمه تمام حج امام حسین تاریخی‌ترین حج تاریخ شد و شاید هم نشود گفت، نیمه‌تمام که باطن حج به تمامه همین بود و سفر آن‌ها که آن سال بی حسین حج گذاردند، ناتمام‌ترین حج تاریخ بود. و آوینی باز زیبا به حاجیان آن سال گفته بود: ای تشنگان کوثر ولایت! بیایید... من سرچشمه را یافته‌ام. وااسفا! باطن قبله را رها کرده‌اید و بر گرد دیوارهای سنگی می‌چرخید؟ بیایید... باطن قبله این جاست. به خدا اگر نبود که خداوند خود اینچنین خواسته، می‌دیدی کعبه را که به طواف امام آمده است و حجرالاسود را می‌دیدی با او بیعت می‌کند. مگر نه این‌که انسان کامل غایت تکامل است؟... ای امت آخر! بر شما چه رفته است؟


حج‌نرفته‌ها
دوستی دیگر می‌گفت: از فرماندهان و رزمندگانی بنویس که با این‌که موقعیت‌ش فراهم بوده است، حج نرفته‌اند. منظورش کسانی هم‌چون خلبان شهید عباس بابایی بود. که مقدمات سفر حج‌اش آماده بود تا همراه خانواده‌اش به حج برود. موقعیت حساس جبهه‌ها اجازه نمی‌داد. خانواده‌اش را فرستاد و گفت من عید قربان خودم را به شما می‌رسانم. و بابایی با تیر دشمن در عید قربان همان سال شهید شد و حجش تمام.

حج خونین
کسی ‌گفت از حج خونین 66 بنویس و بگو که ما تنها در یک جبهه و با یک دشمن نمی‌جنگیدیم و دنیایی رو در روی ما بود که ما را تحریم کرده بود و عراق را روز به ‌روز تقویت می‌کرد و تازه به این بسنده نکردند در جنگ دریا مستقیما وارد جنگ شدند و باز به این بسنده نکردند و حاجیان بی‌سلاح را به خاک و خون کشیدند و هواپیمای مسافربری ایران را هم منهدم کردند و کردند هزارن آنچه نباید می‌کردند. عده‌ای مسلمان را به جرم برائت از مشرکین به دست ظاهرا مسلمانانی که در عمر خویش بسیار حج کرده بودند به خاک و خون کشیده می‌شوند. خواستم از این حج عاشورایی بنویسم و قدری از عمق فاجعه پرده بردارم که چه کردند نامردمان با حاجیان خانه خدا. امام هم پیام معروف‌شان را در پذیرش قطعنامه در سال‌گرد این فاجعه دادند که نکته‌ای قابل تامل است. پیام این‌گونه شروع می‌شد:


بسم اللَّه الرحمن الرحیم.

لَقَد صَدَقَ اللَّهُ رَسولَهُ الرُّءْ یا بِالحَقِّ لَتَدْ خُلُنَّ المَسجِدَالحَرامَ ان شآءَ اللَّهُ آمِنِینَ.

علی‌رغم گذشت یک سال از کشتار فجیع و بی‏رحمانه حجاج بی‏دفاع و زائران مؤمن و موحّد به وسیله نوکران امریکا و سفاکان آل‌سعود، هنوز شهر خدا و خلق خدا در بهت و حیرتند. آل‌سعود با کشتن میهمانان خدا و به خاک و خون کشیدن بهترین بندگان حق نه تنها حرم را، که جهان اسلام را آلوده به خون شهیدان نمود و مسلمانان و آزادگان را عزادار ساخت ..

مسلمانان جهان در سال گذشته و برای اولین بار عید قربان را با شهادت فرزندان ابراهیم- علیه السلام- که ده‌ها بار از مصاف با جهان‌خواران و اذناب آنان برگشته بودند، در مسلخ عشق و در منای رضایت حق جشن گرفتند. و بار دیگر امریکا و آل‌سعود، بر خلاف راه و رسم آزادگی، از زنان و مردان، از مادران و پدران شهید، از جانبازان بی‏پناه ما کشته‏ها گرفتند؛ و در آخرین لحظات نیز با ناجوان‌مردی و قساوت بر پیکر نیمه جان سال‌خوردگان و بر دهان تشنه و خشکیده مظلومان ما تازیانه زدند و انتقام خود را از آنان گرفتند.
 
انتقام از چه کسانی و از چه گناهی؟ انتقام از کسانی که از خانه خویش به سوی خانه خدا و خانه مردم هجرت نموده بودند! انتقام از کسانی که سال‌ها کوله بار امانت و مبارزه را بر دوش کشیده بودند. انتقام از کسانی که هم‌چون ابراهیم- علیه السلام- از بت شکنی برمی‏گشتند؛ شاه را شکسته بودند؛ شوروی و آمریکا را شکسته بودند؛ کفر و نفاق را خرد کرده بودند. همانها که پس از طی آن همه راهها با فریاد: وأَذِّن فِی النَّاس بِالحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا پا برهنه و سر برهنه آمده بودند تا ابراهیم را خوشحال کنند، به میهمانی خدا آمده بودند تا با آب زمزم گرد و غبار سفر را از چهره بزدایند، و عطش خویش را در زلال مناسک حج برطرف نمایند و با توانی بیشتر مسئولیت پذیر گردند و در سیر و صیرورت ابدی خود نه‌تنها در میقات حج، که در میقات عمل نیز لباس و حجاب پیوستگی و دلبستگی به دنیا را از تن به در آورند.

همان‌ها که برای نجات محرومان و بندگان خدا راحتی راحت‌طلبان را بر خود حرام، و مُحرِم به احرام شهادت شده بودند و عزم را جزم کردند تا نه‌تنها بنده زرخرید آمریکا و شوروی نباشند، که زیر بار هیچ کس جز خدا نروند. آمده بودند که دوباره به محمد- صلی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله‌وسلم- بگویند که از مبارزه خسته نشده‏اند و به خوبی می‏دانند که ابی‌سفیان و ابی‌لهب و ابی‌جهل برای انتقام در کمین نشسته‏اند؛ و با خود می‏گویند مگر هنوز لات و هُبَل در کعبه‏اند. آری، خطرناک‌تر از آن بت‌ها، اما در چهره و فریبی نو. آن‌ها می‏دانند که امروز حَرَم، حَرَم است اما نه برای ناس، که برای آمریکا! و کسی که به آمریکا لبیک نگوید و به خدای کعبه رو آورد سزاوار انتقام خواهد شد. انتقام از زائرانی که همه ذرات وجود و همه حرکات و سکنات انقلاب‌شان مناسک ابراهیم را زنده کرده است؛ و حقیقتاً می‏رود تا فضای کشور و زندگی خویش را با آوای دلنشین «لَبَّیکَ، اللَّهُم لَبَّیکَ» معطر سازد.

آری، در منطق استکبار جهانی هر که بخواهد برائت از کفر و شرک را پیاده کند متهم به شرک خواهد شد، و «مفتی» ها و مفتی‌زادگان این نوادگان «بَلعَم باعورا» ها، به قتل و کفر او حکم خواهند داد. بالاخره در تاریخ اسلام می‏بایست آن شمشیر کفر و نفاقی که‏در لباس دروغین احرام یزیدیان و جیره خواران بنی‌امیه -علیهم لعنة اللَّه- برای نابودی و قتل بهترین فرزندان راستین پیامبر اسلام، یعنی حضرت ابی‌عبداللَّه الحسین- علیه السلام- و یاوران با وفای او، پنهان شده بود مجدداً از لباس همان میراث خواران بنی‌سفیان به درآید و گلوی پاک و مطهر یاوران حسین- علیه‌السلام- را در آن هوای گرم، در کربلای حجاز و در قتل‌گاه حَرَم، پاره کند؛ و همان اتهاماتی را که یزیدیان به فرزندان راستین اسلام زدند و آنان را «خارجی» و «ملحد» و «مشرک» و «مَهدورالدم» معرفی کردند، درست همان را به رهروان راه آنان وارد آورند؛ که ان‌شاء‌ اللَّه ما اندوه دل‌مان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آل‌سعود برطرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دل‌شان خواهیم نهاد، و با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود کفر و نفاق و آزادی کعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهیم شد.

روزنامه‌های آن سال را مروری کردم. حرف‌های امام را چاپ کرده بودند که گفته بود: من واقعا در مسایل خیلی تحمل داشته‌ام در مسایل جنگ و بقیه مسایل تحمل داشته‌ام. این مساله غیر این مسایل است و مرا بی‌تحمل کرده است. از این موضوع هم منصرف شدم که نمی‌شد حق مطلب را ادا کرد و گفت از عمق فاجعه‌ای که امام را که چون کوه استوار بود بی‌تحمل کرده است. امام گفته بود اگر ما از مساله قدس و صدام بگذریم از مساله حجاز نمی‌توانیم بگذریم. اما اکنون ملاحظات سیاسی در میان است و نباید از مسایل تفرقه‌آمیز گفت. هر که خواست برود بخواند و در خفا آرام گریه کند.

حج و جبهه
از آن‌جا که خود حج نرفته بودم کتاب‌هایی دست گرفتم تا تاملی در اعمال حج داشته باشم شاید نکته‌ای دستگیرم شود که در نوشته حج و جبهه بیاورم.

مرتضی آوینی در فیلم مستند «حج جانبازان» که حاصل سفر حجش با کاروان جانبازان است در صحنه‌ای که کاروان جانبازان قبل از اعزام و پس از زیارت مزار امام خمینی در نماز جمعه شرکت می‌کنند می‌گوید: نمازجمعه خود حج کوچکی است، چرا که هر جمعه مسلمانان از اقصا نقاط شهر در آن گرد می‌آیند و سر تسلیم به آستان آفریدگار یکتا می‌سایند.

من یاد نوشته‌ای افتادم که آن رزمنده در پادگان دوکوهه نوشته بود: «دوکوهه! تو بیا فریاد بکش و زخم‌های دلت را نشان‌شان بده و بگو فرزندان من نجنگیده‌اند تا جنگیده باشند، جنگیدند تا استعدادهای نهفته آدمی را برای آن‌ها که از پاک ماندن نا امید شده بودند، آشکار سازند... دوکوهه بیا و با زمین صبحگاهت در برابر قامت استوار مادران شهدا زانو بزن و از آن‌چه در دل شب‌ها دیده‌ای براشان بگو تا بدانند، خمینی برای چه آرزو داشت با فرزندانشان محشور شود.»

و من دیدم که جبهه خود نمی‌دانم بگویم حج کوچک یا بزرگی بود که مردم از اقصا نقاط کشور در آن‌جا جمع می‌شدند و به دعوت حق لبیک می‌گفتند. خاطرات، دست‌نوشته‌ها و همه آثاری که از رزمندگان ما به جا مانده شهادت می‌دهد که جبهه برای آن‌ها جایی برای جنگیدن نبود. جاییی برای قرب به خدا بود و پاک زندگی کردن و ...

اعمال حج را که مرور می‌کردم این‌ها بود. با لبیک شروع می‌شد و احرام و طواف، نماز در مقام ابراهیم، سعی، تقصیر، احرام مجدد، عرفات و مشعر و منی و حلق هم داشت و سپس طوافی مجدد و نماز طواف...

حج با لبیک شروع می‌شود، لبیک اجابت دعوت حق است. دعوت‌کننده اوست و حاجیان بناست دعوت را لبیک بگویند. نتیجه این لبیک احرام است که باید حاجی از غیر خدا ببرد و دعوت‌های دیگر را رد کند و بیزاری بجوید از شرک. جبهه نیز چنین بود؛ تاریخ شهادت می‌دهد که بسیاری از یاران امام خمینی تنها به دعوت لبیک حق به جبهه آمدند و بسیاری از لذت‌ها را به خود حرام کردند و بسیاری از آرزوهایشان را در مشعر جبهه قربانی کردند. فهمیدند که اگر به آرزوها پا بدهند می‌بردشان، آرزوهای‌شان را قربانی کردند و با خدا وارد معامله‌ای پرسود شدند و حج خویش را به شیوه امام حسین(ع) تمام کردند.
 
سفرنامه شهید فرودی
دوستی کتاب کوچکی نشانم داد که دل‌نوشته‌های یک رزمنده از سفر حج بود. از آن نوشته‌ها سطرهایی را انتخاب کردم تا بنویسم:

یکی از عارفان چندین حج پیاده بکرد
و از چاه زمزم آب نکشید
زیرا که دلو آن از مال سلطان خریده بودند
وما از چاه آب برداشتیم که دستگاه آب‌کش آن را یقین داشتیم مال استکبار جهانی است و سلطان آمریکایی، ملک فهد بر همه چیز حرم مشرف است و...

جایی دیگر نوشته بود:
امروز در زیر ناودان طلا در میان حجر اسماعیل سه نذر کردم:
یکی این‌که از هیچ سلطانی مالی قبول نکنم.
دیگر آن‌که به سلام هیچ سلطانی نروم.
سوم این‌که در عقاید و نظرات سیاسی خود صراحت پیشه کنم و همه ابتلایات را به جان بخرم.
دست‌نوشته‌های این شهید دوباره مرا فکر آن‌چه درباره حج خونین خوانده بودم، فرو برد.

دوباره حج خونین
و من باز به یاد حج خونین و می‌دانم هرچه بگردم باز به همان داستان می‌رسم. گفتم این نوشته را با قسمتی از پیام امام را که درباره چیستی حج است و در سالگرد حج خونین صادر شده به پایان ببرم، شاید کمی حق مطلب ادا شود:

یکی از وظایف بزرگ مسلمانان پی‌بردن به این واقعیت است که حج چیست و چرا برای همیشه باید بخشی از امکانات مادی و معنوی خود را برای برپایی آن صرف کنند.

چیزی که تا به حال از ناحیه ناآگاهان و یا تحلیل‌گران مغرض و یا جیره خواران به عنوان فلسفه حج ترسیم شده است این است که حج یک عبادت دسته جمعی و یک سفر زیارتی- سیاحتی است. به حج چه که چگونه باید زیست و چطور باید مبارزه کرد و با چه کیفیت در مقابل جهان سرمایه‌داری و کمونیسم ایستاد! به حج چه که حقوق مسلمانان و محرومان را از ظالمین باید ستاند! به حج چه که باید برای فشارهای روحی و جسمی مسلمانان چاره اندیشی نمود! به حج چه که مسلمانان باید به عنوان یک نیروی بزرگ و قدرت سوم جهان خودنمایی کنند! به حج چه که مسلمانان را علیه حکومتهای وابسته بشوراند.

بلکه حج همان سفر تفریحی برای دیدار از قبله و مدینه است و بس! و حال آنکه حج برای نزدیک شدن و اتصال انسان به صاحب‌خانه است. و حج تنها حرکات و اعمال و لفظ‌ها نیست و با کلام و لفظ و حرکت خشک، انسان به خدا نمی‏رسد. حج کانون معارف الهی است که از آن محتوای سیاست اسلام را در تمامی زوایای زندگی باید جستجو نمود. حج پیام‏آور و ایجاد و بنای جامعه‏ای به دور از رذایل مادی و معنوی است. حج تجلی و تکرار همه صحنه‏های عشق آفرین زندگی یک انسان و یک جامعه متکامل در دنیاست. و مناسک حج مناسک زندگی است. و از آنجا که جامعه امت اسلامی، از هر نژاد و ملیتی، باید ابراهیمی شود تا به خیل امت محمد- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- پیوند خورد و یکی گردد و یدِ واحده شود، حج تنظیم و تمرین و تشکل این زندگی توحیدی است.

حج عرصه نمایش و آیینه سنجش استعدادها و توان مادی و معنوی مسلمانان است. حج بسان قرآن است که همه از آن بهره‌مند می‏شوند، ولی اندیشمندان و غواصان و درد آشنایان امت اسلامی اگر دل به دریای معارف آن بزنند و از نزدیک شدن و فرو رفتن در احکام و سیاست‌های اجتماعی آن نترسند، از صدف این دریا گوهرهای هدایت و رشد و حکمت و آزادگی را بیشتر صید خواهند نمود و از زلال حکمت و معرفت آن تا ابد سیراب خواهند گشت.

ولی چه باید کرد و این غم بزرگ را به کجا باید برد که حج بسان قرآن مهجور گردیده است. و به همان اندازه‏ای که آن کتابِ زندگی و کمال و جمال در حجاب‌های خود ساخته ما پنهان شده است و این گنجینه اسرارِ آفرینش در دل خروارها خاک کج فکری‌های ما دفن و پنهان گردیده است و زبان انس و هدایت و زندگی و فلسفه زندگی ساز او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل کرده است، حج نیز به همان سرنوشت گرفتار گشته است، سرنوشتی که میلیون‌ها مسلمان هر سال به مکه می‏روند و پا جای پای پیامبر و ابراهیم و اسماعیل و هاجر می‏گذارند، ولی هیچ کس نیست که از خود بپرسد ابراهیم و محمد- علیهم السلام- که بودند و چه کردند؛ هدفشان چه بود؛ از ما چه خواسته‏اند؟ گویی به تنها چیزی که فکر نمی‏شود به همین است.

مسلّم حجِ بی‏روح و بی‏تحرک و قیام، حج بی‏برائت، حج بی‏وحدت، و حجی که از آن هدم کفر و شرک بر نیاید، حج نیست. خلاصه، همه مسلمانان باید در تجدید حیات حج و قرآن کریم و بازگرداندن این دو به صحنه‏های زندگی‏شان کوشش کنند؛ و محققان متعهد اسلام با ارائه تفسیرهای صحیح و واقعی از فلسفه حج همه بافته‏ها و تافته‏های خرافاتی علمای درباری را به دریا بریزند .

اما آنچه زائران عزیز باید بدانند اینکه امریکا و آل سعود حادثه مکه را یک مبارزه فرقه‏ای و نزاع قدرت میان شیعه و سنی ترسیم نموده؛ و ایران و رهبران آن را به عنوان کسانی که هوس رسیدن به یک امپراتوری بزرگ را در سر می‏پرورانند معرفی می‏کنند تا بسیاری از کسانی که از مسیر حوادث سیاسی جهان اسلام و نقشه‏های شوم جهان‌خواران بی‌خبرند تصور کنند که فریاد برائت ما از مشرکین و مبارزه ما برای کسب آزادی ملت‌ها در مسیر کسب قدرت سیاسی‏مان و گسترش قلمرو جغرافیای حکومت اسلامی است.

البته برای ما و همه اندیشمندان و محققانی که از نیات پلید تشکیلات آل‌سعود باخبرند جای تعجب نیست که به ایران و حکومتی که از بدو پیروزی تا به حال فریاد وحدت مسلمین را سر داده است و در همه حوادث جهانِ اسلام خود را شریک غم و شادی مسلمانان می‏داند تهمت افتراق و جدایی مسلمانان را بزنند؛ و یا بالاتر از آن، زائرانی را که به عشق زیارت مرقد پیامبر و حرم امن الهی به حجاز رفته‏اند به لشکرکشی و تشکل برای تصرف‏ کعبه و آتش زدن حرم خدا و تخریب مدینه پیامبر متهم نمایند! و دلیل و مدرک این کار را حضور پاسداران و نظامیان و مسئولین کشورمان در مراسم حج ذکر کنند! آری، در منطق آل‌سعود نظامی و پاسدار کشور اسلامی باید با حج بیگانه باشد؛ و این‌گونه سفرها برای مسئولین کشوری و لشکری تعجب‏آور و توطئه‏انگیز می‏شود. از نظر استکبار، مسئولین کشورهای اسلامی باید به فرنگ بروند، آنها را به حج چه کار! دست نشاندگان امریکا آتش زدن پرچم امریکا را به حساب آتش زدن حرم، و شعار مرگ بر شوروی و امریکا و اسرائیل را به حساب دشمنی با خدا و قرآن و پیامبر گذاشته‏اند؛ و نیز مسئولین و نظامیان ما را با لباس احرام به عنوان رهبران توطئه معرفی کرده‏اند.

واقعیت این است که دوَل استکباری شرق و غرب و خصوصاً امریکا و شوروی، عملاً جهان را به دو بخش آزاد و قرنطینه سیاسی تقسیم کرده‏اند. در بخش آزاد جهان، این ابرقدرت‌ها هستند که هیچ مرز و حد و قانونی نمی‏شناسند و تجاوز به منافع دیگران و استعمار و استثمار و بردگی ملت‌ها را امری ضروری و کاملاً توجیه شده و منطقی و منطبق با همه اصول و موازین خود ساخته و بین‌المللی می‏دانند. اما در بخش قرنطینه سیاسی که متأسفانه اکثر ملل ضعیف عالَم و خصوصاً مسلمانان در آن محصور و زندانی شده‏اند، هیچ حق حیات و اظهار نظری وجود ندارد؛ همه قوانین و مقررات و فرمول‌ها همان قوانین دیکته شده و دل‌خواه نظام‌های دست نشاندگان و در برگیرنده منافع مستکبران خواهد بود.

و متأسفانه اکثر عوامل اجرایی این بخش همان حاکمان تحمیل شده یا پیروان خطوط کلی استکبارند که حتی فریاد زدن از درد را نیز در درون این حصارها و زنجیرها جرم و گناهی نابخشودنی می‏دانند. و منافع جهان‌خواران ایجاب می‏کند که هیچ کس حق گفتن کلمه‏ای که بوی تضعیف آنان را بدهد یا خواب راحت آنان را آشفته کند ندارد. و از آنجا که مسلمانان جهان به علت فشار و حبس و اعدام، قدرت بیان مصیبت‌هایی را که حاکمان کشورشان بر آنها تحمیل کرده‏اند را ندارند، باید بتوانند در حرم امن الهی مصایب و دردهایشان را با کمال آزادی بیان کنند تا سایر مسلمانان برای رهایی آنان چاره‏ای بیندیشند. لذا ما بر این مطلب پافشاری و اصرار می‏کنیم که مسلمانان، حداقل در خانه خدا و حرم امن الهی، خود را از تمامی قید و بندهای ظالمان آزاد ببینند و در یک مانور بزرگ از چیزی که از آن متنفرند اعلام برائت کنند و از هر وسیله‏ای برای رهایی خود استفاده نمایند.

حکومت آل‌سعود مسئولیت کنترل زائران خانه خدا را به عهده گرفته است. و اینجاست که با اطمینان می‏گوییم که حادثه مکه جدای از سیاست اصولی جهان‌خواران در قلع و قمع مسلمانان آزاده نیست. ما با اعلام برائت از مشرکین تصمیم بر آزادیِ انرژی متراکم جهان اسلام داشته و داریم. و به یاری خداوند بزرگ و با دست فرزندان قرآن روزی این کار صورت خواهد گرفت. و ان‌شاء ‌للَّه روزی همه مسلمانان و دردمندان علیه ظالمین جهان فریاد زنند و اثبات کنند که ابرقدرت‌ها و نوکران و جیره خواران‌شان از منفورترین موجودات جهان هستند ...

منابع:
1 فتح خون، سید مرتضی آوینی، نشر ساقی، ص 4
2 فتح خون، سید مرتضی آوینی، نشر ساقی، ص 19
3 صحیفه امام جلد 21 ص 74
4 روزنامه اطلاعات یک‌شنبه هشتم شهریور 1360 ص 1
5 روزنامه اطلاعات یک‌شنبه هشتم شهریور 1360 ص 1
6 لبیک، دل‌نوشته‌های شهید مهدی فرودی، صفحه21
7 لبیک، دل‌نوشته‌های شهید مهدی فرودی، صفحه24
 
» بازگشت به صفحه‌ی حج