خطبه‌ اول نماز جمعه تهران

در سالروز عید سعید غدیر

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 الحمدلله‌ ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکّل علیه و نسلّم و نصلّى على حبیبه و نجیبه و خیرته فى خلقه سیّدنا و نبیّنا ابى‌القاسم محمّد و على آله الاطیبین الاطهرین اظهر المنتجبین الهداة المهدیّین سیّما بقیّه‌الله‌ فى الارضین و صلّ على ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. قال الله‌ الحکیم فى کتابه: اَّلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دینًا.(۱)

 همه‌ى برادران و خواهران نمازگزار عزیز را توصیه میکنم و دعوت میکنم به رعایت تقوا و پرهیزکارى و اجتناب از محرّمات الهى و توجّه و مراقبت دائمى اعمال و رفتار و گفتار و حتّى خطورات ذهنى. امید است که خداى متعال همه‌ى ما را موفّق کند که این حالت و روحیه‌ى ایمانى و تقوایى را به دست بیاوریم و با تکمیل نفوس خودمان در سایه‌ى تقوا، بتوانیم هدفهاى بلند اسلامى و آرمان پیغمبران را به مرحله‌ى تحقّق برسانیم.

 امروز روز عید غدیر، عید بزرگ اسلامى، روز ولایت، روز پیوند، و روز اکمال دین و اتمام نعمت الهى است. اوّل در نظر داشتم که بحثهاى جمعه‌ها را که درباره‌ى آزادى‌هاى جامعه‌ى اسلامى است دنبال کنم، ولى دریغم آمد که در روز عیدى به این عظمت و در خاطره‌اى به این شکوهمندى، خود و شما عزیزان و محفل نماز جمعه را از ذکر این حادثه و استنتاج از آن محروم کنم. حادثه‌ى غدیر خم یک حادثه‌ى بسیار مهم و تعیین‌کننده‌ى تاریخ اسلام است. به این حادثه از دو دیدگاه و از دو بُعد میشود نگاه کرد: یک بُعد مخصوص شیعه است، یک بُعد متعلّق به همه‌ى فِرق اسلامى است. با توجّه به بُعد دوّم این حادثه، باید این روحیه و این احساس در همه‌ى مسلمانهاى عالم به‌وجود بیاید که عید غدیر که یادآور این حادثه‌ى بزرگ است، فقط متعلّق به شیعه نیست. من امروز به اختصار به این دو بُعد اشاره میکنم و درباره‌ى بُعد دوّم قدرى مطلب را باز خواهم کرد.

 بُعد اوّل حادثه همان‌طور که گفته شد مخصوص شیعیان است؛ زیرا در این حادثه امیرالمؤمنین به‌وسیله‌ى پیغمبر به خلافت منصوب شده است و در همان روز و در همان ماجرا کسانى از رسول خدا پرسیدند که اى رسول خدا! آیا این اعلام از طرف تو است یا از طرف خدا؟ فرمود: مِنَ اللهِ‌ وَ رَسولِه؛ یعنى هم امر الهى است و هم از سوى من است. شیعیان این حادثه را از این دید، بزرگ میدارند که اعتقاد شیعه، یعنى خلافت بلافصل امیرالمؤمنین بیشتر از همه‌ى دلایل، مستند به این حادثه است. و البتّه بحث در باب استنباط و استدلال به این حادثه در کتابهاى فراوان و متعدّد در طول تاریخ اسلام از روز اوّل تا امروز ادامه داشته و من قصد ندارم که در این محفل بزرگ درباره‌ى این مطلبى که هزاران زبان و قلم درباره‌ى آن گفتند و نوشته‌اند، چیزى بر آنها بیفزایم.

و امّا بُعد دوّم حادثه که از لحاظ اهمّیّت کمتر از این بُعد نیست، یک امر مشترک بین شیعه و سنّى است که آن را قدرى بیشتر تشریح خواهم کرد. اوّلاً حادثه را به‌طور اجمال بیان کنم تا در ذُکر شنوندگان عزیز باشد. حادثه عبارت است از اینکه رسول  خدا در سال دهم از هجرت به حجِّ مشرّف شدند، با جمعى از مسلمانان از مدینه و از سایر نقاط جزیره‌العرب که مسلمان شده بودند. در این سفر پیغمبر اکرم از حج خانه‌ى خدا براى بیان مفاهیم اسلامى، چه سیاسى، چه نظامى، چه اخلاقى و چه اعتقادى استفاده‌ى کامل و شایان توجّهى کردند. دو سخنرانى از رسول خدا در منى نقل شده است که یکى ظاهراً در روز دهم یا همان حول‌وحوش روز دهم است و یکى در پایان ایّام تشریق(۲) که تصریح شده؛ و به نظر میرسد که این، دو سخنرانى است و نه یک  سخنرانى. در این سخنرانى‌ها رسول خدا تقریباً همه‌ى مطالب عمده‌اى را که مسلمانان باید به آن توجّه عمیق بکنند، بیان کردند که عمدتاً مسائل سیاسى است که انسان بخوبى درک میکند این کسانى که امروز در دنیاى اسلام حج را جداى از مسائل سیاسى قلمداد میکنند و تصوّر میکنند که در حج فقط باید عبادت به معناى رایج و عادّى آن داشت و هر کار سیاسى را خارج از قواره‌ى حج به‌حساب مى‌آورند، چقدر از تاریخ اسلام و از سیره‌ى نبىّ اکرم دور و بیگانه‌اند. مطالبى که رسول خدا در این سخنرانى‌ها بیان کردند که در نوع کتب شیعه و سنّى هم نقل شده، اجمالى از این مطالب اینها است:

 اوّلاً درباره‌ى جهاد حرف میزنند و جهاد با مشرکین و کفّار را مطرح میکنند و اعلام میکنند که این جهاد ادامه خواهد داشت تا وقتى که کلمه‌ى لااله‌الاّالله‌ همه‌گیر بشود. درباره‌ى وحدت اسلامى رسول خدا در این سخنرانى‌ها مطالبى را بیان فرمودند و تصریح کردند که نبادا مسلمانها دچار جنگ داخلى بشوند، و بر وحدت مسلمین و انسجام مسلمین اصرار ورزیدند. در مورد ارزشهاى جاهلیّت با بیان صریحى تصریح کرده‌اند که این ارزشها از نظر اسلام ناچیز و صفر محسوب میشود و ارزش نیست: الا و کلّ مأثرة فى الجاهلیّة تحت قدمىّ هاتین. هر ارزشى، هر شرافتى را که در جاهلیّت ارزش محسوب میشد، من در این لحظه  زیر پاى خودم قرار دادم. ارزشهاى جاهلى را بکلّى نفى کردند؛ اختلافات مالى‌اى که بین مسلمانها از دوران جاهلیّت باقى مانده بود، مثلاً کسى به کسى قرض داده بود و از او بهره‌ى پول خودش را و رباى مال خودش را طلبگار بود، نفى کردند، نسخ کردند؛ الا و انّ کلّ ربا من الجاهلیّة فهو -ظاهراً با همین تعبیر که- تحت قدمىّ هاتین.(۳) و اوّلین بهره‌ى پولى که، اوّلین طلب ربوى‌اى  که من بر میدارم، طلبهاى رَبَوى عمویم عبّاس است که در جاهلیّت ایشان قرض میداده و طلبکار بوده از خیلى‌ها؛ فرمودند اینها را من برداشتم، نسخ کردم. ارزش تقوا را به‌عنوان برترین ارزش اسلامى باز تکرار کردند و تصریح کردند که هیچ‌کس بر هیچ‌کس دیگر جز به برکت تقوا و پرهیزکارى ترجیحى ندارد. لزوم نصیحت ائمّة المسلمین یعنى دخالت در مسائل سیاسى و اعلام نظر به زمامداران و پیشوایان را مطرح کردند و آن را به‌عنوان یک فریضه اعلام کردند که همه‌ى مسلمین موظّفند نظرات خیرخواهانه‌ى خودشان را به زمامداران اسلامى بیان کنند و اعلان کنند، که ملاحظه میکنید تمام این مطالب، مطالبى سیاسى است که لابد اگر پلیس رژیم سعودى در آن حادثه حضور میداشت، باید حمله میکرد به اجتماعى که رسول خدا مشغول صحبت و نطق هستند و آن حضرت و مستمعین را تار و مار میکرد که اینها دارند سیاست را داخل حج میکنند. پیغمبر اکرم مسائل عمده‌ى سیاسى و اجتماعى جهان  اسلام را در این سخنرانى‌ها بیان کردند و در همین سخنرانى‌ها حدیث ثقلین را هم ذکر کردند که حدیث ثقلین این است که فرمودند من وقتى از میان شما رفتم، دو چیز گران‌بها در میان شما میگذارم: کتابُ الله‌ وَ عِترَتى؛(۴) قرآن را و عترتم را. بعد  دو انگشت سبّابه‌شان را پهلوى هم قرار دادند و فرمودند آن دو مثل این دو هستند که دو انگشت سبّابه هیچ تفاوتى با همدیگر ندارند. بعد فرمودند مثل این دو نیستند، انگشت سبّابه و وُسطاى یک دستشان را بلند کردند، گفتند من عترت و کتاب را مثل این دو نمیدانم که انگشت سبّابه و وُسطى یکى از یکى بلندتر است بلکه مثل دو انگشت سبّابه‌اند که هیچ‌کدام بر آن دیگرى ترجیحى ندارد و مسئله‌ى عترت را -که حالا در این باره صحبت خواهم کرد- مطرح کردند و بعد از اینکه اعمال حج انجام گرفت، بلافاصله راه افتادند طرف مدینه؛ در بین راه در سر یک سه‌راهى که باید قوافل مدینه از قوافل یمن از هم جدا میشدند، در محلّى به نام غدیر خم حضرت ایستادند و در حالى که نقل میکنند شاهدان و حاضران حادثه که هوا به قدرى داغ بود که اگر گوشت را روى زمین مى‌انداختند کباب میشد، در یک چنین وضعیّتى، حضرت میروند روى بلندى مى‌ایستند تا مردم تدریجاً جمع میشوند، وقتى مى‌بینند همه جمع شدند، مسئله‌ى ولایت را، «وَ مَن کنتُ مَولاه فَهذا عَلِىٌّ مَولاه»(۵) را اعلان میکنند و دست امیرالمؤمنین را میگیرند بلند میکنند، این‌جور که همه ببینند و در روایات متعدّد هست که زیر بغل پیغمبر و زیر بغل علىّ‌بن‌ابى‌طالب دیده شد وقتى که دست را بلند کردند، براى اینکه به همه نشان بدهند. این اجمالى از حادثه است.

 آن بُعدى که مورد نظر من است، [یعنی] بُعد بین‌المللى اسلامى و بین‌الفرق اسلامى که مخصوص شیعه نیست، این است که اگر فرض کنیم که پیغمبر در این اعلان که حتماً این اعلان انجام گرفته و این جمله از زبان پیغمبر صادر شده، رسول خدا نمیخواست حکومت بلافصل امیرالمؤمنین را بیان کند، حدّاقل این بود که میخواست موالات و پیوند و رابطه‌ى عمیق مسلمین با امیرالمؤمنین و با عترت خود را در این بیان استقرار ببخشد و تثبیت کند. علّت اینکه پیغمبر عترت را در کنار قرآن میگذارد، هم در سخنرانى منىٰ و در حدیث ثقلین -که حدیث ثقلین ظاهراً بارها هم از پیغمبر صادر شده- و هم در حدیث غدیر و در واقعه‌ى غدیر، با تکیه‌ى روى امیرالمؤمنین و شخص او، و علّت اینکه این رابطه را برقرار میکند، از جمله این است که اوّلاً در طول زمان یک نمونه‌هاى کامل از انسان تراز اسلام، از انسان مقبول و مورد پذیرش اسلام را به مردم و به همه‌ى نسلهاى آینده ارائه بدهد؛ نمونه‌ى کامل انسان را به‌صورت مجسّم و عینى با حالات واضح و غیر قابل تردید در اختیار همه‌ى انسانها بگذارد، بگوید تربیت اسلامى باید به این سمت حرکت کند و شخصیّت انسان مسلمان آن شخصیّتى است که غایت و نمونه‌ى کاملش اینهایند. انسانهایى که طهارتشان، علمشان، تقوایشان، درستکارى‌شان، عبودیّتشان در مقابل خدا، احاطه‌شان به مسائل اسلامى، فداکارى شجاعانه‌شان براى تحقّق آرمانهاى اسلامى و از خودگذشتگى‌شان براى همه آشکار و واضح است. امیرالمؤمنین را به‌عنوان یک نمونه معرّفى میکند که مردم -چه مردم آن زمان، چه مردم نسلهاى دیگر- با او پیوند برقرار کنند، رابطه داشته باشند، حالا گیرم به‌عنوان خلیفه‌ى بلافصل بعد از پیغمبر هم عملاً نشد و بعد از گذشت بیست و پنج سال جانشین شد، بالاخره که خلیفه‌ى پیغمبر شد، بالاخره که مقام امامت او تثبیت شد، بالاخره که همه‌ى مسلمانها او را به‌عنوان آن فردى که پیشواى جامعه است، قبول کردند. این خصوصیّت، این پیوند، این رابطه، همه‌ى مسلمانها را نسبت به شخصیّتى که همه قبول دارند که خلیفه‌ى پیغمبر است؛ منتها بعضى میگویند خلیفه‌ى بلافصل پیغمبر، بعضى معتقدند نه، خلیفه‌ى بعد از بیست و پنج سال، این شخصیّتى که همه‌ى مسلمانها او را به‌عنوان جانشینى پیغمبر قبول دارند، باید براى همه‌ى مسلمانها به‌عنوان یک الگو، یک مستوره‌ى(۶) کامل از انسان اسلامى، جاودانه بماند و پیوند میان او و میان مسلمانها باید تا ابد به‌عنوان یک رابطه‌ى فکرى، رابطه‌ى اعتقادى، رابطه‌ى عاطفى، رابطه‌ى عملى باقى بماند. امیرالمؤمنین با این دیدگاه دیگر فقط متعلّق به شیعیان نیست، متعلّق به همه‌ى مسلمانها است و مخصوص امیرالمؤمنین هم نیست بلکه عترت و خاندان پیغمبر و ائمّه‌ى شیعه که اولاد امیرالمؤمنین هستند، آنها هم چون که مشمول عترت هستند، آنها هم همواره به‌عنوان نمونه‌ى کامل انسان اسلامى در دیدگاه مسلمانها باید باقى بمانند. این یک نکته.

 ثانیاً با تعیین عترت در کنار قرآن و با اعلام لزوم پیوند میان مسلمین و میان عترت، در حقیقت رسول اکرم تکلیف تحریفهاى در قرآن و انحراف از مفاهیم اصلى قرآن را هم روشن کرده. آنجایى که دستگاه‌هاى زر و زور براى مصالح خودشان مفاهیم اسلامى را منحرف میکنند، قرآن را بد معنا میکنند، مسلمانها را گمراه میکنند، از فهم آئین اسلامى مردم را محروم میکنند، آن مرجعى، آن محورى و قطبى که باید مردم را آگاه کند که حقیقت چیست، مفهوم و معرفت درست کدام است و مردم را از گمراهى نجات بدهد و مردم باید حرف او را گوش کنند، آن عترت است. و این همان چیزى است که امروز براى دنیاى اسلام یک ضرورت و یک امر لازم است. امروز همه‌ى مسلمانها احتیاج دارند که از معارف اسلامى که از طریق اهل بیت پیغمبر میرسد استفاده کنند؛ فرق نمیکند که معتقد باشند به امامت بلافصل امیرالمؤمنین و امامت اولاد او یا معتقد نباشند. البتّه شیعه عقیده‌ى حق و مستفاد قطعى از این حدیث را خلافت بلافصل میداند و به آن معتقد و پایبند است. آنهایى هم که به این عقیده پایبند نیستند، یعنى برادران اهل سنّت، ارتباط و پیوند فکرى و عقلانى و اعتقادى و عاطفى خودشان را از خاندان پیغمبر و از امیرالمؤمنین باید قطع نکنند. لذا مسئله‌ى غدیر از این بُعد دوّم که بُعد ایجاد پیوند میان علىّ‌بن‌ابى‌طالب (علیه ‌السّلام) و عترت پیغمبر با آحاد مسلمانها است، مال همه‌ى مسلمانها است و برادران اهل سنّت هم بایستى این روز را عید بدانند و از آن استقبال کنند و حقیقتاً یک عید بزرگ است. چرا؟ براى خاطر اینکه تفسیر درست اسلام و بقاء معنویّت اسلام و ادامه‌ى راه اسلام به سمت آرمانها وابسته به این است که عترت پیغمبر اعتبار لازم را در چشم مسلمانان و متفکّرانشان و علمایشان و فقهایشان داشته باشد. من یادم مى‌آید مرحوم آیت‌الله‌ بروجردى (رضوان ‌الله ‌علیه) روى حدیث ثقلین تکیه میکردند و میگفتند آنچه امروز در دنیاى اسلام ملاک عمل شیعه و سنّى است، همین حدیث ثقلین است، که به اعتقاد من حدیث غدیر هم همین خصوصیّت را دارد. حدیث غدیر به نظر ما دلالت میکند بر نصب امیرالمؤمنین به خلافت بلافصل پیغمبر امّا برادران اهل سنّت هم اگر این استنباط را از این حدیث نمیکنند و نکردند، حدّاقل دلالت میکند بر ایجاد پیوند میان امیرالمؤمنین و میان عامّه‌ى مسلمانها. و البتّه باید به شما برادران عزیز و خواهران و جامعه‌ى تشیّع این را هم بگویم که امروز در دنیاى برادران تسنّن اعتبار خاندان پیغمبر یک اعتبار بالایى است و عامّه‌ى مردم نسبت به این بزرگواران با عشق و علاقه برخورد میکنند ولى خب این کافى نیست، باید روایات اهل بیت، نظرات این بزرگواران، درسهاى آنها از اسلام مورد توجّه کامل قرار بگیرد و این آن بُعد صددرصد زنده و کارسازى است که در ماجراى غدیر هست و دنیاى اسلام باید از این استفاده کند؛ هم براى ایجاد وحدت بین مسلمین و بین فِرق اسلامى و هم براى استفاده‌ى صحیح از احکام اسلام و فهم درست قرآن و معارف اسلامى.

 امیدواریم خداى متعال به ما توفیق بدهد که ما حقیقتاً پیوند با امیرالمؤمنین داشته باشیم. پیوند فقط پیوند عاطفى نیست، فقط پیوند فکرى نیست، پیوند عملى هم هست؛ باید به دنبال آنها عمل کرد، باید مثل آنها زندگى کرد، باید راه آنها را پیمود و ان‌شاءالله‌ به هدفهایى که آنها در نظر داشتند رسید.

بِسمِ‌اللهِ الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ، وَالعَصرِ، اِنَّ الاِنسانَ لَفى خُسرٍ، اِلاَّ الَّذینَ ءامَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحتِ وَ تَواصَوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ.(۷)



۱) سوره‌ى مائده، بخشى از آیه‌ى ۳؛ «... امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را براى شما [به‌عنوان] آیینى برگزیدم ...»
۲) عنوان سه روز پس از عید قربان.
۳) نهج‌الخطابة، ج ۱، ص ۹۰ (با اندکى تفاوت)
۴) بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۱۴۷
۵) احتجاج، ج ۱، ص ۶۰
۶) نمونه
۷) سوره‌ى عصر؛ «سوگند به عصرِ [غلبه‌ى حقّ بر باطل]، که واقعاً انسان دستخوشِ زیان است؛ مگر کسانى که گرویده و کارهاى شایسته کرده و همدیگر را به حقّ سفارش و به شکیبایى توصیه کرده‌اند.»