بسماللّهالرّحمنالرّحیم
بحمداللّه امروز خیلى جلسهى شیرین و مطلوبى شد. برادران عزیز با بیانات خودشان یک دریچهاى باز کردند به دنیاى زیبایى از وضعیّت مطلوب فرهنگى و همچنین نشانههاى بسیار خوب و امیدوارکنندهاى را دادند از انگیزههاى جوشان و متراکمى که در این نسل جوان ما الحمدللّه هست.
آنچه بنده وظیفه دارم انجام بدهم در درجهى اوّل شکر خدا است. ما خیلى چشم انتظار شماها بودیم در طول چندین سال؛ خب الحمدللّه شماها رسیدید و آمدید؛ خدا را شکر؛ حدس ما هم همین بود. این دوستان پیشکسوتى که مشاهده میکنید ــ که ما خب، خیلى از این برادران پیشکسوت هنرى و فرهنگى را از نزدیک میشناسیم ــ در یک دورهاى هر کدامشان واقعاً در اقلّیّت بودند، در غربت بودند؛ چه در دنیاى ادبیّات، چه در دنیاى هنر و بقیّهى عرصههاى فرهنگى. امروز خب شما الحمدللّه جوانها آمدید داخل میدان و من پیشبینى میکردم؛ امیدوار بودم که یک چنین اتّفاقى بیفتد. یک وقتى هم سالها پیش ــ شاید ده، دوازده سال پیش ــ در نماز جمعه اشاره کردم[۱] و گفتم که بعضىها میگویند ریزش داریم؛ من هم قبول دارم ریزشها را، امّا معتقدم رویشها از ریزشها قوىتر و انشاءاللّه پُربرکتتر است؛ الحمدللّه همین هم شده. انشاءاللّه که موفّق و مؤیّد باشید. حُسن این گزارشهاى شما هم این بود که پُرمطلب و در واقع کمحجم بود؛ یعنى با اینکه حالا مثلاً برادرمان آقاى حاج حسین یکتا حدود چهل دقیقه صحبت کردند، امّا خب بهنظر میرسید که بیش از چهل دقیقه ایشان حرف ریختند روى دایره؛ بخصوص که ایشان خوشبیان و خوشذوق و خوشتعبیر هم [هستند]؛ همهى اینها امتیازات است. همچنین برادرهاى دیگرى که گزارش دادند، آدم احساس میکند که آنچه پشت این گزارشها، پشت این الفاظ در ذهنها و در دلها وجود دارد، خیلى وسیعتر ــ حالا وسعت آن که قطعى است ــ و شاید عمیقتر از آن چیزى است که در الفاظ و کلمات بیان میشود.
من اوّلین مطلبى که میخواهم عرض بکنم به شما، این است که در زمینهى فرهنگى که آقاى سرلشکر جعفرى توضیح دادند و درست از قول بنده نقل کردند، حقیقتاً نگرانى بنده در طول سالهاى متمادى بیش از نگرانى اقتصادى و سیاسى و اجتماعى، نگرانى فرهنگى بود. علّت هم براى شماها واضح است؛ البتّه براى خیلىها واضح نیست، امّا شماها که خودتان اهل فرهنگید، میدانید که فرهنگ هوا است؛ اگر این هوا سالم بود، یک بدن مستعد با تنفّس آن، انرژى میگیرد. اگر هوا مسموم بود، آدمهاى سالم هم صرفاً تنفّس در این هوا بکنند مریض میشوند، ناتوان میشوند، معلول میشوند. فرهنگ یک چنین حالتى دارد. این نگرانى، یک نگرانى بجایى بود؛ نگرانى از روى آشنایى و آگاهى به واقعیّتهاى جامعه بود؛ توهّمات نبود. آن چیزى که من در مجموع احساس کردم در این سالهاى متمادى این است که این ناهنجارىهاى فرهنگى که در گفتار و در آثار فرهنگى و در رفتار و از قبیل اینها مشاهده میشود، نه اینکه بخواهیم بگوییم همهى اینها را دشمنها دارند ترتیب میدهند و تزریق میکنند ــ این را نمیشود گفت ــ ناهنجارىها [یى است که] پشت آن یک برنامه وجود دارد؛ انسان این را احساس میکند. حالا گاهى هست که فرض بفرمایید در یک جمعِ آدم بىخیال و مست و مثلاً فلان که کارهاى عجیب و غریبى انجام میگیرد، نمیشود گفت که این حرکتى که این آدم ناباب یا مست یا بىخیال انجام داد، این را قبلاً به او دستور دادند؛ مثل یک هنرپیشه که میگویند این کار را بکن، انجام بده؛ نه، لکن گاهى اوقات پشت صحنه یک نفر، دو نفر نشستند، این حرکات را رصد میکنند و آنجایى که باید تشدید کرد، تشدید میکنند؛ آنجایى که باید تضعیف کرد، تضعیف میکنند؛ آنجایى که باید با هم جفتوجور کرد، جفتوجور میکنند. یک برنامهریزى انسان احساس میکند پشت این حوادث فرهنگى و آفتهاى فرهنگى که در طول این زمانها سر راه ما پیدا شد.
خب، وقتى انسان نقطهى مقابل خودش را نگاه میکند، یک جبههاى مىبیند. در مقابل ما جبههى فرهنگى ـ سیاسى غرب وجود دارد؛ در دل این جبهه باز یک جبههى سرمایهدارىِ خطرناک و آدمخوار وجود دارد؛ باز در کنار این یک جبههى صهیونیستى با اهداف مشخّص وجود دارد؛ باز در کنار این یک جبههى ارتجاع فکرى و خوکصفتى در زندگى بشرى وجود دارد؛ که این سلاطین و این مسئولان و متولّیان امورِ خیلى از حکومتها، زندگىِ حیوانىشان مثل خوک، و اهدافشان اهداف دشمنان، و فکرشان فکرهاى متحجّر [ است]. اینها همه یک مجموعهاى را تشکیل دادند در مقابل ما، یک جبههاى هستند. ما اگر بخواهیم در مقابل این جبهه فعّالیّت بکنیم، هم باید تنوّع داشته باشیم، هم باید ابتکار داشته باشیم، هم باید انگیزه داشته باشیم، هم باید برنامه داشته باشیم، کارمان هدایت شده باشد. و این نمیشود مگر با تشکیل جبهه؛ این طرف هم بایستى جبهه تشکیل داد. از افراد و حتّى مجموعهها به تنهایى کار برنمىآید؛ باید یک کار وسیع جبههاى انجام بگیرد. این کار هم جز با حضور مردم امکان ندارد؛ یعنى ابتکارات مردم خیلى کارها میکند. حالا الان شما آمارهایى دادید که براى من جدید بود؛ من این آمارها را نمیدانستم؛ امّا میدانستم که یک حجم عظیمى از فعّالیّتهاى مردمى در زمینههاى فرهنگ وجود دارد. من در طول این سالهاى متعدّد به افراد متعدّدى هم تکلیف کردم که بروید این تشکّلهاى مردمى، این مجموعهها، این واحدهاى مردمى را که خودشان دارند کار فرهنگى میکنند، پیدا کنید، تشویق کنید، متشکّل کنید، در حدود ممکن پشتیبانى کنید؛ نتوانستند؛ به آن کسانى که بنده تکلیف کردم نتوانستند. یک چنین حرکت عظیمى لازم است. خب، حالا شما وارد این میدان شدید، این مسئولیّت مهم را برعهده گرفتید؛ بسیار کار خوبى است، بسیار کار مبارکى است.
این کار یک لوازمى دارد که این لوازم را باید رعایت کنید. البتّه من در همین جا هم به شما عرض بکنم، من تقدّمِ ابتکارات اشخاص را و جوششهاى فردى و درونى آدمهاى متنوّع را بر آنچه حالا به صورت متمرکز به ذهن بنده یا امثال بنده ممکن است بیاید، قبول دارم. یعنى معتقدم آنچه از مجموعهى شماها برمىآید، راقىتر و عمیقتر است از آنچه که ممکن است به ذهن من برسد؛ لکن یک چیزهایى هم به ذهن من مىآید، اینها را میخواهم بگویم که به آن توجّه کنید.
یک مسئله این است که وقتى یک حرکت به این عظمت را شروع میکنید ــ شما کار خیلى بزرگى شروع کردهاید؛ ابعاد این کار خیلى ابعاد وسیع و بزرگى است ــ از جملهى اوّلین کارهایى که باید انجام بدهید، این است که یک جایى براى آفتشناسى بگذارید. چون کار بزرگ است، وقتى کار بزرگ بود، آفت آن هم خسارتبار است. از همین اوّلِ کار شما نگاه کنید ببینید، این کار وسیع و عظیم شما چه آفتهایى میتواند پیدا کند. این بهنظر من جزو واجبترین کارها است. ما داشتیم مجموعههایى ــ البتّه نه به این وسعت ــ که خوب شروع کردند، لکن خوب تمام نکردند؛ از این قبیل ما داشتیم، متعدّد هم داشتیم. اگر مراقبت نکنید و از اوّل آفتها را با دقّت تمام نبینید، گرفتار خواهید شد. آفات هم ــ بخصوص در زمینههاى فرهنگى ــ تدریجى وارد میشوند؛ یکباره و چشمگیر وارد نمیشوند؛ یک وقت انسان احساس میکند که یک ضربهى سختى خورده که تدارک آن دشوار خواهد بود. این یکى از توصیههاى بنده است که به آن توجّه بکنید.
یک توصیهى دیگر که این هم بهنظر من خیلى مهم است ــ البتّه شما در گزارشتان اشاره کردید که به این توجّه داشتید، من میخواهم تأکید کنم ــ این است که این چنین کار بزرگ و گستردهاى پشتوانهى فکرى و نظرى بسیار محکمى لازم دارد. اگر این پشتوانهى فکرى و نظرى را نداشتید، ممکن است تشکیلاتتان وسط راه در درون خودش دچار انحراف بشود، دچار رکود بشود، دچار ارتجاع بشود. اگر این پشتوانهى فکرى وجود نداشته باشد، این خطرها در کمین شما است. یک کار بشدّت قوى و عمیق نظرى و نرمافزارى حتماً احتیاج دارید.
خب، حالا آقاى جعفرى اسم چند نفر از آقایان را آوردند که اینها پشتوانهاند؛ خب، آقایانى که من میشناسم بسیار خوبند؛ لکن من وزن این کار عمیق و وسیعى را که شروع کردید، خیلى وزن سنگینى مىبینم. بهنظر من میرسد که این پشتوانهى فکرى و فرهنگى، خیلى باید مورد اطمینان باشند. اگر نشد، دچار سطحىنگرى میشوید، دچار انحراف میشوید؛ نه اینکه شما منحرف بشوید، تشکیلاتتان آفت انحراف پیدا خواهد کرد، آفت سطحىنگرى پیدا خواهد کرد، آفت تکرار پیدا خواهد کرد، احیاناً آفت تحجّرهاى خطرناک پیدا خواهد کرد. این هم یک نکته است که باید به آن توجّه بکنید.
یک نکتهى دیگرى که وجود دارد بحث اولویّتها است؛ نگاه کنید ببینید چه کارى زمین مانده. حالا یک وقت هست که یک مجموعهاى دارند یک کارى را خودشان انجام میدهند، شما براى آن نظیرى هم سراغ ندارید، خیلى خب، پشتیبانى میکنید آن را، اشکال ندارد؛ امّا اگر چنانچه ملاحظه کردید که این کارى که شما میخواهید انجام بدهید، قبلاً یک جاى دیگرى براى این کار یک تدارکى دیده شده، خب، اقدام اوّل این است که بروید سراغ آنجا؛ ببینید این تدارک، تدارک کافى و قانع کنندهاى هست یا نیست؟ اگر بود، بار از دوش شما برداشته است؛ شما توجّه خود را به آنجا جلب میکنید، افراد یا آن تشکیلات را هم ارجاع میدهید به آنجا. اگر نبود، سعى میکنید تکمیل کنید. کم پیش مىآید که انسان یک مرکزى را به این شکل پیدا بکند، بعد ببیند صددرصد نمیشود با این همکارى کرد؛ مجبوریم یک کار تأسیسى بهوجود بیاوریم. معلوم نیست زیاد از این قبیل موارد پیش بیاید.
حالا مثلاً فرض کنید نمونهى روشن آن، مسئلهى کار تبلیغ است که اشاره کردید. خب، اینکه شما به فکر تبلیغید، خیلى خوب است؛ لکن دو جور کار است: یک جور کار مثل آن کار حجاب و مدرسه و اینها است، خب ما نظیر این را هیچ جا نداریم؛ یعنى این یک کار کاملاً جدیدى است. موازىکارى هم علىالعجاله حالا حالاها در آن قابل تصوّر نیست؛ براى خاطر اینکه حالا یک زوجى پیدا شدند، مثلاً فرض کنید که ده تا مدرسه را پوشش میدهند؛ اگر ده تا زوج همراه با اینها شدند ــ مِن باب مثال ــ صد تا مدرسه را پوشش خواهند داد. صد تا مدرسه از هزاران مدرسهى داخل کشور کم [ میشود]، مابقىاش باز هنوز احتیاج دارد. یا مثلاً آن کارى که گفتید در مترو انجام بگیرد؛ اینها کارهاى جدیدى است؛ اینها کارهایى است که نظیر ندارد. لکن یک وقت بحث فرستادن مبلّغ است؛ خب، دوستان حوزه و همین دوستانى که اشاره کردید و اینجا تشریف دارند، میدانند؛ در حوزه کارهاى تبلیغاتى زیادى انجام میگیرد. حتّى آنجاها موازىکارى بود، ما به بعضى از مجموعهها گفتیم اعزام مبلّغ نکنند، بنشینند برنامهریزى کنند براى اعزام مبلّغ؛ یعنى دیدیم یک خلأیى وجود دارد، گفتیم این کار را بکنید. شما نگاه کنید ببینید خلأ کجا است، آن خلأ را پُر کنید. یا در زمینهى مسائل قرآنى همین جور؛ حالا انشاءاللّه تفصیلات را خود شما باید بگردید و پیدا کنید. منظور این است که موازىکارى به معناى دوبارهکارى درست نیست؛ نه اینکه هر کار موازى غلط باشد؛ نه، گاهى کارهاى موازى چون نیاز زیاد هست، لازم است؛ [امّا] دوبارهکارىها و اضافهکارىهاى بىمنطق را مواظب باشید که پیش نیاید و جلوى آن را بگیرید. در همین کار بسیار خوب سایبرى که ایشان اشاره کردند و گزارش دادند، کارهاى بسیار خوبى انجام گرفته؛ خب این مرکزى که تشکیل شد براى [کار] سایبرى، مراقب باشید ناهماهنگى بهوجود نیاید؛ یعنى یک کارى انجام نگیرد که جاى دیگرى هم دارد آن کار انجام میگیرد؛ یعنى کاملاً همدیگر را بپوشانند. بنابراین، این هم یک مسئلهى مهمّى است که سر خودتان را خیلى شلوغ نکنید به کارهایى که دیگران هم دارند انجام میدهند و یک گوشهى چشمى میتواند خلأیى را یا مثلاً کمبودى را از آنها پُر کند، باز شما خودتان بروید مشغول بشوید، این لزومى ندارد؛ چون خیلى کارهاى نشده و نکرده هست که باید شما انجام بدهید؛ نگاه کنید ببینید اولویّتها چیست.
یک مطلب دیگر هم این است که پشتیبانىهاى مالى شما خوب است. یکى از مسائل مهم یک چنین کارهاى فرهنگى، امکانات مالى و بودجه و پشتیبانىهاى اینجورى است؛ از این جهت وضع شما خوب است، دستتان باز است ــ آنطور که من اطّلاع دارم ــ و کارهاى خوبى انجام میگیرد، بخصوص که تشریفات و گرفتوگیرىهاى تشکیلاتى و بوروکراسى و اینها هم در بین نیست. یک جاهایى هست که احتیاج به کمک مالى است، بدون آن امکان ندارد کار پیش برود؛ امّا یک جاهایى هست که کمک مالى شما میتواند تبدیل بشود به زمینهسازىِ روى پاى خود ایستادن آنها؛ که شما در حرفهایتان هم اشاره کردید که بعضىها میگویند اینجور با ما رفتار کنید؛ [که] درست هم هست. مثلاً شما اگر چنانچه وسیلهى پخش محصولات آنها را فراهم بکنید، احتیاج به کمک مالى شما ندارند. یعنى به خودتان وابسته نکنید که من دیروز به آقاى جعفرى هم بهمناسبتى این را اشارهاى کردم؛ [این کار] محاذیرى دارد، یعنى در آینده مشکلاتى را ممکن است براى شما و براى آنها فراهم بکند.
مطلب دیگر این است که تشکیلاتتان را حتّىالمقدور ستادى نگه دارید؛ حتّىالمقدور وارد صف نشوید؛ صف را بهعهدهى همین مجموعههاى مردمى بگذارید. بنشینید تدبیر کنید، هدایت کنید، مدیریّت کنید، مدیریّت به معناى مورد نظر در این قضایا، نه به معناى تصدّیگرى. در واقع یک مرزى براى خودتان قائل بشوید بین صف و ستاد؛ و حتّىالمقدور تا آنجایى که ممکن است وارد کارهاى عملیّاتى نشوید؛ عملیّات را بگذارید بهعهدهى دیگران، شما بنشینید تدبیر کنید. به نظر میرسد که این کار به این وسعت اگر بخواهد ادامه پیدا کند، امیدِ موفّقیّت بیشتر در این هست.
یک نکتهى دیگرى هم که لازم است به آن توجّه کنید این است که شماها که گردانندگان این کار هستید در بخشهاى مختلف، هم خودتان و هم کسانى را که با شما مربوط هستند، توجّه بدهید به خودسازى. ببینید، شما در صحبتتان اشاره کردید به جهاد اکبر و جهاد اصغر. جهاد اکبر این است: اگر ما توانستیم با آن شیطان درونى، با آن بت درونى مبارزه کنیم،در همهى این میدانها پیروزیم؛ اگر آنجا شکست خوردیم و مغلوب شدیم، در این میدانها پیروزىاى پیدا نخواهیم کرد. حالا ممکن است یک وقت انسان یک جولهاى[۲] پیدا کند، امّا دولت حق نخواهد شد؛ آنجا را بایستى علاج کرد، درونمان را باید درست کنیم. جوانهایى که متصدّى این بخشهاى مختلف هستند، مراقب باشند که تقوا را، پرهیزگارى را، پاکدامنى را در خودشان تقویت کنند؛ اینها چیزهاى لازمى است. اگر این را ما توجّه نکردیم و رعایت نکردیم، در بسیارى از جاهاى گوناگون کُمِیتمان لنگ خواهد ماند؛ بخصوص در کارهاى اساسى و حسّاس.
در زمینههاى مالى هم اعتقاد من این است که همان جاهایى که باید کمک بشود و کمک میکنید، یک نظارت مؤمنانه ــ نه نظارت دیوانسالارانه ــ لازم است و باید وجود داشته باشد. بالاخره نگاه کنید ببینید چقدر هزینه میکنید و کجا هزینه میکنید و چه جور هزینه میشود، به اینها توجّه کنید؛ یعنى اینجور نباشد که یک بىحساب و کتابىاى تلقّى بشود در کارهاى گوناگون. بههرحال آنچه شماها به آن همّت گماشتهاید و دارید دنبال میکنید کارهاى بسیار مهمّى است. و مهم این است که کار ادامه پیدا بکند، یعنى نفَستان را نفَس عمیق قرار بدهید؛ نگذارید نفَستان بین راه قطع بشود. اگر بخواهید نفَس، نفَس عمیقى باشد، الزاماتى دارد؛ هم الزامات روحى و معنوى دارد، هم الزامات مدیریّتى و تدبیرى دارد. اگر چنانچه به این الزامات توجّه نشود، کار آن چنان که باید و شاید ادامه پیدا نخواهد کرد. بههرحال اینها چیزهایى است که بایستى رعایت کرد؛ حالا ممکن است من برخى از تذکّراتى را که لازم هست، بعداً هم باز به شما منتقل بکنم.
یکى از چیزهایى هم که الان به این مناسبت، در این برههى زمانىِ بخصوص لازم است عرض بکنم، [ اینکه] سعى کنید از گسترش نفوذ و کلمه در سطح کشور در مسائل زودبازده ــ مثل انتخابات و مانند اینها ــ استفاده نشود. یعنى واقعاً بهنظر من حیف است کار وسیع فرهنگى که انسان بخواهد انجام بدهد، وسیلهاى قرار بدهد براى اینکه مثلاً در انتخابات یکى جلو بیاید، یکى عقب برود. این تشکیلات را تا آنجایى که ممکن است صرف اینجور کارهاى زودبازده [ نکنید] ــ حالا من بهعنوان مثال مسئلهى انتخابات را گفتم، چون حالا در پیش است ــ این کارها را باید براى تقویت بنیه به کار برد. ما باید یک بنیهى فرهنگى قوىاى هم در خودمان و در مجموعهى نظام بهوجود بیاوریم، هم در تک تک مردم بهوجود بیاوریم. هدف والاى ما ایجاد یک تمدّن اسلامى به معناى حقیقى کلمه [ است] که در آن هم دنیا هست، هم آخرت هست؛ هم عزّت در ملأ اعلىٰ هست، هم عزّت در روى زمین هست. اگر بخواهیم به این هدف برسیم ــ که این خودش وسیلهاى است براى آن تعالى معنوىِ روح انسان و عبودیّت واقعى که خداى متعال ما را براى آن خلق کرده ــ احتیاج داریم خیلى کار بکنیم، خیلى تلاش بکنیم؛ و براى پیشرفت بنیهى قوى لازم داریم، باید بنیهى فرهنگى خودمان را و بنیهى آحاد مردم و تک تک مردم را قوى کنیم.
انشاءاللّه که خداى متعال به شماها توفیق بده و کمکتان کند. سؤال کردید، که ادامهى راه چگونه خواهد بود؟ من عرضم این است که ادامهى راه با استحکام زیرساختها ممکن است؛ اگر چنانچه زیرساختها را محکم کردید، کار در ادامه آسان خواهد شد. و هرچه هم بىسروصداتر حرکت کنید، بهتر است؛ تعبیر چراغ خاموش را چند نفر از دوستان مطرح کردند که خب، بله خوب است ــ چراغ خاموش تعبیر درستى هم است ــ منتها بعضى از کارها آدم مىبیند که خیلى هم چراغ آن خاموش نیست. حالا گاهى اوقات بعضى از کارها بروز و ظهور بیرونىاى هم دارد؛ البتّه در یک حدّى لازم است، اشکالى ندارد؛ امّا هرچى این کارها بىسروصدا و بىانتساب وجود داشته باشد، خوب است. بارها ما عرض کردیم، بعضىها کار را نکرده، تابلو میزنند آنجا. بنده از یک جادّهاى نزدیک یک شهرى عبور میکردم، یک تابلویى دیدم روى زمینِ افتاده، یک چیزى [هم] رویش نوشته بودند. امسال افتاده بود، سال بعد افتاده بود، بعد هم دیگر نرفتیم ببینیم [چه شد]. شاید تا حالا هم آن تابلو آن بالا باشد، آن زمین هم افتاده باشد؛ این فایدهاى ندارد. بعضى جاها هست که هیچ تابلویى هم ندارد، امّا جوشش کار و حرکت در آن فراوان است؛ این باارزش است.
حالا این کارهایى هم که اشاره کردید، چون من آنها را ندیدم، بد نیست بعضى از آنها را ببینم. بنده متأسّفانه وقت هم نمیکنم و خودم هم این کارهاى برقى و مانند اینها را بلد نیستم، باید بیایند براى ما درست کنند. امّا در عین حال چارهاى نیست جز اینکه ما برخى از کارها را ببینیم؛ مثل کارهاى پویانمایى و سرود و از این چیزهایى که اشاره کردند، یا آن برنامهى پانصد روزى که گفتید، بد نیست حالا اینها را یک نگاهى بکنیم. اینها را آماده کنید، یک جایى من بیایم و ببینم. بد نیست دل آدم خوش بشود. ما که شماها را دعا میکنیم، امّا خب آدم ببیند، بیشتر و گرمتر دعا میکند؛ گرمتر دعاى عاقبت بخیرى براى شماها میکند. انشاءاللّه که موفّق و مؤیّد باشید.
والسّلامعلیکمورحمةاللّهوبرکاته
بحمداللّه امروز خیلى جلسهى شیرین و مطلوبى شد. برادران عزیز با بیانات خودشان یک دریچهاى باز کردند به دنیاى زیبایى از وضعیّت مطلوب فرهنگى و همچنین نشانههاى بسیار خوب و امیدوارکنندهاى را دادند از انگیزههاى جوشان و متراکمى که در این نسل جوان ما الحمدللّه هست.
آنچه بنده وظیفه دارم انجام بدهم در درجهى اوّل شکر خدا است. ما خیلى چشم انتظار شماها بودیم در طول چندین سال؛ خب الحمدللّه شماها رسیدید و آمدید؛ خدا را شکر؛ حدس ما هم همین بود. این دوستان پیشکسوتى که مشاهده میکنید ــ که ما خب، خیلى از این برادران پیشکسوت هنرى و فرهنگى را از نزدیک میشناسیم ــ در یک دورهاى هر کدامشان واقعاً در اقلّیّت بودند، در غربت بودند؛ چه در دنیاى ادبیّات، چه در دنیاى هنر و بقیّهى عرصههاى فرهنگى. امروز خب شما الحمدللّه جوانها آمدید داخل میدان و من پیشبینى میکردم؛ امیدوار بودم که یک چنین اتّفاقى بیفتد. یک وقتى هم سالها پیش ــ شاید ده، دوازده سال پیش ــ در نماز جمعه اشاره کردم[۱] و گفتم که بعضىها میگویند ریزش داریم؛ من هم قبول دارم ریزشها را، امّا معتقدم رویشها از ریزشها قوىتر و انشاءاللّه پُربرکتتر است؛ الحمدللّه همین هم شده. انشاءاللّه که موفّق و مؤیّد باشید. حُسن این گزارشهاى شما هم این بود که پُرمطلب و در واقع کمحجم بود؛ یعنى با اینکه حالا مثلاً برادرمان آقاى حاج حسین یکتا حدود چهل دقیقه صحبت کردند، امّا خب بهنظر میرسید که بیش از چهل دقیقه ایشان حرف ریختند روى دایره؛ بخصوص که ایشان خوشبیان و خوشذوق و خوشتعبیر هم [هستند]؛ همهى اینها امتیازات است. همچنین برادرهاى دیگرى که گزارش دادند، آدم احساس میکند که آنچه پشت این گزارشها، پشت این الفاظ در ذهنها و در دلها وجود دارد، خیلى وسیعتر ــ حالا وسعت آن که قطعى است ــ و شاید عمیقتر از آن چیزى است که در الفاظ و کلمات بیان میشود.
من اوّلین مطلبى که میخواهم عرض بکنم به شما، این است که در زمینهى فرهنگى که آقاى سرلشکر جعفرى توضیح دادند و درست از قول بنده نقل کردند، حقیقتاً نگرانى بنده در طول سالهاى متمادى بیش از نگرانى اقتصادى و سیاسى و اجتماعى، نگرانى فرهنگى بود. علّت هم براى شماها واضح است؛ البتّه براى خیلىها واضح نیست، امّا شماها که خودتان اهل فرهنگید، میدانید که فرهنگ هوا است؛ اگر این هوا سالم بود، یک بدن مستعد با تنفّس آن، انرژى میگیرد. اگر هوا مسموم بود، آدمهاى سالم هم صرفاً تنفّس در این هوا بکنند مریض میشوند، ناتوان میشوند، معلول میشوند. فرهنگ یک چنین حالتى دارد. این نگرانى، یک نگرانى بجایى بود؛ نگرانى از روى آشنایى و آگاهى به واقعیّتهاى جامعه بود؛ توهّمات نبود. آن چیزى که من در مجموع احساس کردم در این سالهاى متمادى این است که این ناهنجارىهاى فرهنگى که در گفتار و در آثار فرهنگى و در رفتار و از قبیل اینها مشاهده میشود، نه اینکه بخواهیم بگوییم همهى اینها را دشمنها دارند ترتیب میدهند و تزریق میکنند ــ این را نمیشود گفت ــ ناهنجارىها [یى است که] پشت آن یک برنامه وجود دارد؛ انسان این را احساس میکند. حالا گاهى هست که فرض بفرمایید در یک جمعِ آدم بىخیال و مست و مثلاً فلان که کارهاى عجیب و غریبى انجام میگیرد، نمیشود گفت که این حرکتى که این آدم ناباب یا مست یا بىخیال انجام داد، این را قبلاً به او دستور دادند؛ مثل یک هنرپیشه که میگویند این کار را بکن، انجام بده؛ نه، لکن گاهى اوقات پشت صحنه یک نفر، دو نفر نشستند، این حرکات را رصد میکنند و آنجایى که باید تشدید کرد، تشدید میکنند؛ آنجایى که باید تضعیف کرد، تضعیف میکنند؛ آنجایى که باید با هم جفتوجور کرد، جفتوجور میکنند. یک برنامهریزى انسان احساس میکند پشت این حوادث فرهنگى و آفتهاى فرهنگى که در طول این زمانها سر راه ما پیدا شد.
خب، وقتى انسان نقطهى مقابل خودش را نگاه میکند، یک جبههاى مىبیند. در مقابل ما جبههى فرهنگى ـ سیاسى غرب وجود دارد؛ در دل این جبهه باز یک جبههى سرمایهدارىِ خطرناک و آدمخوار وجود دارد؛ باز در کنار این یک جبههى صهیونیستى با اهداف مشخّص وجود دارد؛ باز در کنار این یک جبههى ارتجاع فکرى و خوکصفتى در زندگى بشرى وجود دارد؛ که این سلاطین و این مسئولان و متولّیان امورِ خیلى از حکومتها، زندگىِ حیوانىشان مثل خوک، و اهدافشان اهداف دشمنان، و فکرشان فکرهاى متحجّر [ است]. اینها همه یک مجموعهاى را تشکیل دادند در مقابل ما، یک جبههاى هستند. ما اگر بخواهیم در مقابل این جبهه فعّالیّت بکنیم، هم باید تنوّع داشته باشیم، هم باید ابتکار داشته باشیم، هم باید انگیزه داشته باشیم، هم باید برنامه داشته باشیم، کارمان هدایت شده باشد. و این نمیشود مگر با تشکیل جبهه؛ این طرف هم بایستى جبهه تشکیل داد. از افراد و حتّى مجموعهها به تنهایى کار برنمىآید؛ باید یک کار وسیع جبههاى انجام بگیرد. این کار هم جز با حضور مردم امکان ندارد؛ یعنى ابتکارات مردم خیلى کارها میکند. حالا الان شما آمارهایى دادید که براى من جدید بود؛ من این آمارها را نمیدانستم؛ امّا میدانستم که یک حجم عظیمى از فعّالیّتهاى مردمى در زمینههاى فرهنگ وجود دارد. من در طول این سالهاى متعدّد به افراد متعدّدى هم تکلیف کردم که بروید این تشکّلهاى مردمى، این مجموعهها، این واحدهاى مردمى را که خودشان دارند کار فرهنگى میکنند، پیدا کنید، تشویق کنید، متشکّل کنید، در حدود ممکن پشتیبانى کنید؛ نتوانستند؛ به آن کسانى که بنده تکلیف کردم نتوانستند. یک چنین حرکت عظیمى لازم است. خب، حالا شما وارد این میدان شدید، این مسئولیّت مهم را برعهده گرفتید؛ بسیار کار خوبى است، بسیار کار مبارکى است.
این کار یک لوازمى دارد که این لوازم را باید رعایت کنید. البتّه من در همین جا هم به شما عرض بکنم، من تقدّمِ ابتکارات اشخاص را و جوششهاى فردى و درونى آدمهاى متنوّع را بر آنچه حالا به صورت متمرکز به ذهن بنده یا امثال بنده ممکن است بیاید، قبول دارم. یعنى معتقدم آنچه از مجموعهى شماها برمىآید، راقىتر و عمیقتر است از آنچه که ممکن است به ذهن من برسد؛ لکن یک چیزهایى هم به ذهن من مىآید، اینها را میخواهم بگویم که به آن توجّه کنید.
یک مسئله این است که وقتى یک حرکت به این عظمت را شروع میکنید ــ شما کار خیلى بزرگى شروع کردهاید؛ ابعاد این کار خیلى ابعاد وسیع و بزرگى است ــ از جملهى اوّلین کارهایى که باید انجام بدهید، این است که یک جایى براى آفتشناسى بگذارید. چون کار بزرگ است، وقتى کار بزرگ بود، آفت آن هم خسارتبار است. از همین اوّلِ کار شما نگاه کنید ببینید، این کار وسیع و عظیم شما چه آفتهایى میتواند پیدا کند. این بهنظر من جزو واجبترین کارها است. ما داشتیم مجموعههایى ــ البتّه نه به این وسعت ــ که خوب شروع کردند، لکن خوب تمام نکردند؛ از این قبیل ما داشتیم، متعدّد هم داشتیم. اگر مراقبت نکنید و از اوّل آفتها را با دقّت تمام نبینید، گرفتار خواهید شد. آفات هم ــ بخصوص در زمینههاى فرهنگى ــ تدریجى وارد میشوند؛ یکباره و چشمگیر وارد نمیشوند؛ یک وقت انسان احساس میکند که یک ضربهى سختى خورده که تدارک آن دشوار خواهد بود. این یکى از توصیههاى بنده است که به آن توجّه بکنید.
یک توصیهى دیگر که این هم بهنظر من خیلى مهم است ــ البتّه شما در گزارشتان اشاره کردید که به این توجّه داشتید، من میخواهم تأکید کنم ــ این است که این چنین کار بزرگ و گستردهاى پشتوانهى فکرى و نظرى بسیار محکمى لازم دارد. اگر این پشتوانهى فکرى و نظرى را نداشتید، ممکن است تشکیلاتتان وسط راه در درون خودش دچار انحراف بشود، دچار رکود بشود، دچار ارتجاع بشود. اگر این پشتوانهى فکرى وجود نداشته باشد، این خطرها در کمین شما است. یک کار بشدّت قوى و عمیق نظرى و نرمافزارى حتماً احتیاج دارید.
خب، حالا آقاى جعفرى اسم چند نفر از آقایان را آوردند که اینها پشتوانهاند؛ خب، آقایانى که من میشناسم بسیار خوبند؛ لکن من وزن این کار عمیق و وسیعى را که شروع کردید، خیلى وزن سنگینى مىبینم. بهنظر من میرسد که این پشتوانهى فکرى و فرهنگى، خیلى باید مورد اطمینان باشند. اگر نشد، دچار سطحىنگرى میشوید، دچار انحراف میشوید؛ نه اینکه شما منحرف بشوید، تشکیلاتتان آفت انحراف پیدا خواهد کرد، آفت سطحىنگرى پیدا خواهد کرد، آفت تکرار پیدا خواهد کرد، احیاناً آفت تحجّرهاى خطرناک پیدا خواهد کرد. این هم یک نکته است که باید به آن توجّه بکنید.
یک نکتهى دیگرى که وجود دارد بحث اولویّتها است؛ نگاه کنید ببینید چه کارى زمین مانده. حالا یک وقت هست که یک مجموعهاى دارند یک کارى را خودشان انجام میدهند، شما براى آن نظیرى هم سراغ ندارید، خیلى خب، پشتیبانى میکنید آن را، اشکال ندارد؛ امّا اگر چنانچه ملاحظه کردید که این کارى که شما میخواهید انجام بدهید، قبلاً یک جاى دیگرى براى این کار یک تدارکى دیده شده، خب، اقدام اوّل این است که بروید سراغ آنجا؛ ببینید این تدارک، تدارک کافى و قانع کنندهاى هست یا نیست؟ اگر بود، بار از دوش شما برداشته است؛ شما توجّه خود را به آنجا جلب میکنید، افراد یا آن تشکیلات را هم ارجاع میدهید به آنجا. اگر نبود، سعى میکنید تکمیل کنید. کم پیش مىآید که انسان یک مرکزى را به این شکل پیدا بکند، بعد ببیند صددرصد نمیشود با این همکارى کرد؛ مجبوریم یک کار تأسیسى بهوجود بیاوریم. معلوم نیست زیاد از این قبیل موارد پیش بیاید.
حالا مثلاً فرض کنید نمونهى روشن آن، مسئلهى کار تبلیغ است که اشاره کردید. خب، اینکه شما به فکر تبلیغید، خیلى خوب است؛ لکن دو جور کار است: یک جور کار مثل آن کار حجاب و مدرسه و اینها است، خب ما نظیر این را هیچ جا نداریم؛ یعنى این یک کار کاملاً جدیدى است. موازىکارى هم علىالعجاله حالا حالاها در آن قابل تصوّر نیست؛ براى خاطر اینکه حالا یک زوجى پیدا شدند، مثلاً فرض کنید که ده تا مدرسه را پوشش میدهند؛ اگر ده تا زوج همراه با اینها شدند ــ مِن باب مثال ــ صد تا مدرسه را پوشش خواهند داد. صد تا مدرسه از هزاران مدرسهى داخل کشور کم [ میشود]، مابقىاش باز هنوز احتیاج دارد. یا مثلاً آن کارى که گفتید در مترو انجام بگیرد؛ اینها کارهاى جدیدى است؛ اینها کارهایى است که نظیر ندارد. لکن یک وقت بحث فرستادن مبلّغ است؛ خب، دوستان حوزه و همین دوستانى که اشاره کردید و اینجا تشریف دارند، میدانند؛ در حوزه کارهاى تبلیغاتى زیادى انجام میگیرد. حتّى آنجاها موازىکارى بود، ما به بعضى از مجموعهها گفتیم اعزام مبلّغ نکنند، بنشینند برنامهریزى کنند براى اعزام مبلّغ؛ یعنى دیدیم یک خلأیى وجود دارد، گفتیم این کار را بکنید. شما نگاه کنید ببینید خلأ کجا است، آن خلأ را پُر کنید. یا در زمینهى مسائل قرآنى همین جور؛ حالا انشاءاللّه تفصیلات را خود شما باید بگردید و پیدا کنید. منظور این است که موازىکارى به معناى دوبارهکارى درست نیست؛ نه اینکه هر کار موازى غلط باشد؛ نه، گاهى کارهاى موازى چون نیاز زیاد هست، لازم است؛ [امّا] دوبارهکارىها و اضافهکارىهاى بىمنطق را مواظب باشید که پیش نیاید و جلوى آن را بگیرید. در همین کار بسیار خوب سایبرى که ایشان اشاره کردند و گزارش دادند، کارهاى بسیار خوبى انجام گرفته؛ خب این مرکزى که تشکیل شد براى [کار] سایبرى، مراقب باشید ناهماهنگى بهوجود نیاید؛ یعنى یک کارى انجام نگیرد که جاى دیگرى هم دارد آن کار انجام میگیرد؛ یعنى کاملاً همدیگر را بپوشانند. بنابراین، این هم یک مسئلهى مهمّى است که سر خودتان را خیلى شلوغ نکنید به کارهایى که دیگران هم دارند انجام میدهند و یک گوشهى چشمى میتواند خلأیى را یا مثلاً کمبودى را از آنها پُر کند، باز شما خودتان بروید مشغول بشوید، این لزومى ندارد؛ چون خیلى کارهاى نشده و نکرده هست که باید شما انجام بدهید؛ نگاه کنید ببینید اولویّتها چیست.
یک مطلب دیگر هم این است که پشتیبانىهاى مالى شما خوب است. یکى از مسائل مهم یک چنین کارهاى فرهنگى، امکانات مالى و بودجه و پشتیبانىهاى اینجورى است؛ از این جهت وضع شما خوب است، دستتان باز است ــ آنطور که من اطّلاع دارم ــ و کارهاى خوبى انجام میگیرد، بخصوص که تشریفات و گرفتوگیرىهاى تشکیلاتى و بوروکراسى و اینها هم در بین نیست. یک جاهایى هست که احتیاج به کمک مالى است، بدون آن امکان ندارد کار پیش برود؛ امّا یک جاهایى هست که کمک مالى شما میتواند تبدیل بشود به زمینهسازىِ روى پاى خود ایستادن آنها؛ که شما در حرفهایتان هم اشاره کردید که بعضىها میگویند اینجور با ما رفتار کنید؛ [که] درست هم هست. مثلاً شما اگر چنانچه وسیلهى پخش محصولات آنها را فراهم بکنید، احتیاج به کمک مالى شما ندارند. یعنى به خودتان وابسته نکنید که من دیروز به آقاى جعفرى هم بهمناسبتى این را اشارهاى کردم؛ [این کار] محاذیرى دارد، یعنى در آینده مشکلاتى را ممکن است براى شما و براى آنها فراهم بکند.
مطلب دیگر این است که تشکیلاتتان را حتّىالمقدور ستادى نگه دارید؛ حتّىالمقدور وارد صف نشوید؛ صف را بهعهدهى همین مجموعههاى مردمى بگذارید. بنشینید تدبیر کنید، هدایت کنید، مدیریّت کنید، مدیریّت به معناى مورد نظر در این قضایا، نه به معناى تصدّیگرى. در واقع یک مرزى براى خودتان قائل بشوید بین صف و ستاد؛ و حتّىالمقدور تا آنجایى که ممکن است وارد کارهاى عملیّاتى نشوید؛ عملیّات را بگذارید بهعهدهى دیگران، شما بنشینید تدبیر کنید. به نظر میرسد که این کار به این وسعت اگر بخواهد ادامه پیدا کند، امیدِ موفّقیّت بیشتر در این هست.
یک نکتهى دیگرى هم که لازم است به آن توجّه کنید این است که شماها که گردانندگان این کار هستید در بخشهاى مختلف، هم خودتان و هم کسانى را که با شما مربوط هستند، توجّه بدهید به خودسازى. ببینید، شما در صحبتتان اشاره کردید به جهاد اکبر و جهاد اصغر. جهاد اکبر این است: اگر ما توانستیم با آن شیطان درونى، با آن بت درونى مبارزه کنیم،در همهى این میدانها پیروزیم؛ اگر آنجا شکست خوردیم و مغلوب شدیم، در این میدانها پیروزىاى پیدا نخواهیم کرد. حالا ممکن است یک وقت انسان یک جولهاى[۲] پیدا کند، امّا دولت حق نخواهد شد؛ آنجا را بایستى علاج کرد، درونمان را باید درست کنیم. جوانهایى که متصدّى این بخشهاى مختلف هستند، مراقب باشند که تقوا را، پرهیزگارى را، پاکدامنى را در خودشان تقویت کنند؛ اینها چیزهاى لازمى است. اگر این را ما توجّه نکردیم و رعایت نکردیم، در بسیارى از جاهاى گوناگون کُمِیتمان لنگ خواهد ماند؛ بخصوص در کارهاى اساسى و حسّاس.
در زمینههاى مالى هم اعتقاد من این است که همان جاهایى که باید کمک بشود و کمک میکنید، یک نظارت مؤمنانه ــ نه نظارت دیوانسالارانه ــ لازم است و باید وجود داشته باشد. بالاخره نگاه کنید ببینید چقدر هزینه میکنید و کجا هزینه میکنید و چه جور هزینه میشود، به اینها توجّه کنید؛ یعنى اینجور نباشد که یک بىحساب و کتابىاى تلقّى بشود در کارهاى گوناگون. بههرحال آنچه شماها به آن همّت گماشتهاید و دارید دنبال میکنید کارهاى بسیار مهمّى است. و مهم این است که کار ادامه پیدا بکند، یعنى نفَستان را نفَس عمیق قرار بدهید؛ نگذارید نفَستان بین راه قطع بشود. اگر بخواهید نفَس، نفَس عمیقى باشد، الزاماتى دارد؛ هم الزامات روحى و معنوى دارد، هم الزامات مدیریّتى و تدبیرى دارد. اگر چنانچه به این الزامات توجّه نشود، کار آن چنان که باید و شاید ادامه پیدا نخواهد کرد. بههرحال اینها چیزهایى است که بایستى رعایت کرد؛ حالا ممکن است من برخى از تذکّراتى را که لازم هست، بعداً هم باز به شما منتقل بکنم.
یکى از چیزهایى هم که الان به این مناسبت، در این برههى زمانىِ بخصوص لازم است عرض بکنم، [ اینکه] سعى کنید از گسترش نفوذ و کلمه در سطح کشور در مسائل زودبازده ــ مثل انتخابات و مانند اینها ــ استفاده نشود. یعنى واقعاً بهنظر من حیف است کار وسیع فرهنگى که انسان بخواهد انجام بدهد، وسیلهاى قرار بدهد براى اینکه مثلاً در انتخابات یکى جلو بیاید، یکى عقب برود. این تشکیلات را تا آنجایى که ممکن است صرف اینجور کارهاى زودبازده [ نکنید] ــ حالا من بهعنوان مثال مسئلهى انتخابات را گفتم، چون حالا در پیش است ــ این کارها را باید براى تقویت بنیه به کار برد. ما باید یک بنیهى فرهنگى قوىاى هم در خودمان و در مجموعهى نظام بهوجود بیاوریم، هم در تک تک مردم بهوجود بیاوریم. هدف والاى ما ایجاد یک تمدّن اسلامى به معناى حقیقى کلمه [ است] که در آن هم دنیا هست، هم آخرت هست؛ هم عزّت در ملأ اعلىٰ هست، هم عزّت در روى زمین هست. اگر بخواهیم به این هدف برسیم ــ که این خودش وسیلهاى است براى آن تعالى معنوىِ روح انسان و عبودیّت واقعى که خداى متعال ما را براى آن خلق کرده ــ احتیاج داریم خیلى کار بکنیم، خیلى تلاش بکنیم؛ و براى پیشرفت بنیهى قوى لازم داریم، باید بنیهى فرهنگى خودمان را و بنیهى آحاد مردم و تک تک مردم را قوى کنیم.
انشاءاللّه که خداى متعال به شماها توفیق بده و کمکتان کند. سؤال کردید، که ادامهى راه چگونه خواهد بود؟ من عرضم این است که ادامهى راه با استحکام زیرساختها ممکن است؛ اگر چنانچه زیرساختها را محکم کردید، کار در ادامه آسان خواهد شد. و هرچه هم بىسروصداتر حرکت کنید، بهتر است؛ تعبیر چراغ خاموش را چند نفر از دوستان مطرح کردند که خب، بله خوب است ــ چراغ خاموش تعبیر درستى هم است ــ منتها بعضى از کارها آدم مىبیند که خیلى هم چراغ آن خاموش نیست. حالا گاهى اوقات بعضى از کارها بروز و ظهور بیرونىاى هم دارد؛ البتّه در یک حدّى لازم است، اشکالى ندارد؛ امّا هرچى این کارها بىسروصدا و بىانتساب وجود داشته باشد، خوب است. بارها ما عرض کردیم، بعضىها کار را نکرده، تابلو میزنند آنجا. بنده از یک جادّهاى نزدیک یک شهرى عبور میکردم، یک تابلویى دیدم روى زمینِ افتاده، یک چیزى [هم] رویش نوشته بودند. امسال افتاده بود، سال بعد افتاده بود، بعد هم دیگر نرفتیم ببینیم [چه شد]. شاید تا حالا هم آن تابلو آن بالا باشد، آن زمین هم افتاده باشد؛ این فایدهاى ندارد. بعضى جاها هست که هیچ تابلویى هم ندارد، امّا جوشش کار و حرکت در آن فراوان است؛ این باارزش است.
حالا این کارهایى هم که اشاره کردید، چون من آنها را ندیدم، بد نیست بعضى از آنها را ببینم. بنده متأسّفانه وقت هم نمیکنم و خودم هم این کارهاى برقى و مانند اینها را بلد نیستم، باید بیایند براى ما درست کنند. امّا در عین حال چارهاى نیست جز اینکه ما برخى از کارها را ببینیم؛ مثل کارهاى پویانمایى و سرود و از این چیزهایى که اشاره کردند، یا آن برنامهى پانصد روزى که گفتید، بد نیست حالا اینها را یک نگاهى بکنیم. اینها را آماده کنید، یک جایى من بیایم و ببینم. بد نیست دل آدم خوش بشود. ما که شماها را دعا میکنیم، امّا خب آدم ببیند، بیشتر و گرمتر دعا میکند؛ گرمتر دعاى عاقبت بخیرى براى شماها میکند. انشاءاللّه که موفّق و مؤیّد باشید.
والسّلامعلیکمورحمةاللّهوبرکاته