حضرت آیتالله خامنهای دربارهی روز سوم شعبان، ولادت امام حسین(علیهالسّلام) فرمودند: «در این روز باید از حسینبنعلی درس آموخت؛ درس حسینبنعلی علیهالصّلاةوالسّلام به امّت اسلامی این است که برای حقّ، برای عدل، برای اقامهی عدل، برای مقابلهی با ظلم، باید همیشه آماده بود و باید موجودی خود را به میدان آورد.» ۱۳۹۲/۰۳/۲۲ رهبرانقلاب برای بیان درسهای حرکت حسینی به طور فراوان به احادیثی از حسینبنعلی (علیهالسّلام) استناد کردهاند که بخش فقه و معارف پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت روز سوم شعبان، گزیدهای از احادیث امام حسین (علیهالسّلام) که در بیانات حضرت آیتالله خامنهای به آنها ارجاع داده شده را مرور میکند.
آمادگی برای مقابله با ظلم؛ درس امام حسین (علیهالسلام)
زندگی حسینبنعلی علیهالسّلام در طول تاریخِ زندگی پنجاه و چند سالهی آن بزرگوار، همه درس است: دوران کودکی او درس است، دوران جوانی او درس است، در دوران امامت امام حسن علیهالسّلام رفتار او درس است، بعد از شهادت امام حسن علیهالسّلام رفتار او همه درس است. اینجور نبود که کار امام حسین فقط در آن روز آخر باشد، لکن حادثهی کربلا اینقدر عظمت دارد، اینقدر درخشنده است که مثل خورشیدی همهی نورهای دیگر را تحتالشّعاع قرار میدهد؛ والا خطابهی امام حسین علیهالسّلام خطاب به علما و بزرگان و صحابه و تابعین در منی - که در کتب حدیث ذکر شده است - یک سند تاریخی است؛ نامهی آن بزرگوار خطاب به علما و بزرگان و پایهها و ارکان دینی در زمان خودش - «ثُمَّ انتُم ایَّتُها العِصابَة، عِصابَةٌ بِالعِلمِ مَشهورَة»(۱) که در کتب معتبر حدیث نقل شده است - یک سند تاریخی مهم است؛ رفتارهای آن بزرگوار؛ برخوردش با معاویه، نامهاش به معاویه؛ حضورش در کنار پدر در دوران کوتاه خلافت امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام؛ همهی اینها قدمبهقدم درس است؛ منتها حادثهی عاشورا چیز دیگری است. امروز روز ولادت این بزرگوار است؛ در این روز باید از حسینبنعلی درس آموخت؛ درس حسینبنعلی علیهالصّلاةوالسّلام به امّت اسلامی این است که برای حقّ، برای عدل، برای اقامهی عدل، برای مقابلهی با ظلم، باید همیشه آماده بود و باید موجودی خود را به میدان آورد؛ در آن سطح و در آن مقیاس، کار من و شما نیست؛ امّا در سطوحی که با وضعیّت ما، با خُلقیّات ما، با عادات ما متناسب باشد چرا؛ باید یاد بگیریم. ۱۳۹۲/۰۳/۲۲
امام حسین (علیهالسلام) مظهر عزت بود
آنچه در زمان یزید پیش آمد میخواست امام حسین علیهالسّلام را مجبور کند به جای اینکه مردم را ارشاد و هدایت فرماید و گمراهی آن حکومت ظالم را برای آنان تشریح نماید، بیاید حکومت آن ظالم را امضا و تأیید هم بکند! قیام امام حسین علیهالسّلام از اینجا شروع شد. اگر چنین توقّع بیجا و ابلهانهای از سوی حکومت یزید نمیشد، ممکن بود امام حسین همچون زمان معاویه و ائمّهی بزرگوارِ بعد از خود، پرچم هدایت را برمیافراشت؛ مردم را ارشاد و هدایت میکرد و حقایق را میگفت... امام حسین فرمود «مثلی لا یبایع مثله»(۲)؛ حسین چنین امضایی نمیکند. امام حسین علیهالسّلام باید تا ابد به عنوان پرچم حق باقی بماند؛ پرچم حق نمیتواند در صف باطل قرار گیرد و رنگ باطل بپذیرد. این بود که امام حسین علیهالسّلام فرمود: «هیهات منّا الذّلّة»(۳). حرکت امام حسین، حرکت عزّت بود؛ یعنی عزّت حق، عزّت دین، عزّت امامت و عزّت آن راهی که پیغمبر ارائه کرده بود. امام حسین علیهالسّلام مظهر عزّت بود و چون ایستاد، پس مایهی فخر و مباهات هم بود. ۱۳۸۱/۰۱/۰۹
مقاومت امام حسین(علیه السلام) در برابر امواج غم و اندوه، نشان از عزت الهی
در رفتار امام حسین، از اوّلی که از مدینه حرکت کرد، تا مثل فردایی که در کربلا به شهادت رسید، همان معنویّت و عزّت و سرافرازی و درعینحال عبودیّت و تسلیم مطلق در مقابل خدا محسوس است. در همهی مراحل هم اینطور است. آن روز که صدها نامه و شاید هزارها نامه با این مضمون برای او آوردند که ما شیعیان و مخلصان توایم و در کوفه و در عراق منتظرت هستیم، دچار غرور نشد. آنجا که سخنرانی کرد و فرمود: «خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده فی جید الفتاة»،(۴) صحبت از مرگ کرد. نگفت چنان و چنین میکنیم. دشمنانش را تهدید و دوستانش را تطمیع به تقسیم مناصب کوفه نکرد. حرکت مسلمانانهی همراه با معرفت، همراه با عبودیّت و همراه با تواضع، آن وقتی است که همه دستها را به طرفش دراز کردهاند و نسبت به او اظهار ارادت میکنند. آن روز هم که در کربلا همراه یک جمعِ کمتر از صد نفر، توسط سی هزار جمیعت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهدید کردند، عزیزانش را تهدید کردند، زنها و حرمش را تهدید به اسارت کردند، ذرّهای اضطراب در این مرد خدا و این بندهی خدا و این عزیز اسلام مشاهده نشد. ۱۳۷۹/۰۱/۲۶
کار امام حسین(علیهالسلام) سرکوب قدرتهای طاغوتی بود
انبیاء نجاتدهندگان انسانند... انزال کتابهای الهی و ارسال رسل برای این بوده است که قسط و عدل در میان جوامع حاکم شود؛ یعنی نمادهای ظلم و زورگویی و فساد از میان برخیزد. حرکت امام حسین علیهالسّلام، چنین حرکتی بود. فرمود: «إنَّما خَرجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی»(۵). همچنین فرمود: «مَن رَأی سُلطاناً جائِراً مُستَحِلاًّ لِحَرامِ اللهِ أو تارِکاً لِعَهدِاللهِ مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِاللهِ فَعَمِلَ فی عِبادِاللهِ بِالإثمِ وَ العُدوانِ ثُمَّ لَم یُغَیِّر عَلیه بِقَولٍ وَ لا فِعلٍ کانَ حَقّاً عَلی اللهِ أن یُدخِلَهُ مَدخَلَه»(۶)؛ یعنی اگر کسی کانون فساد و ظلم را ببیند و بیتفاوت بنشیند، در نزد خدای متعال با او همسرنوشت است. فرمود: من برای گردنکشی و تفرعن حرکت نکردم. دعوت مردم عراق از امام حسین علیهالسّلام برای این بود که برود و حکومت کند؛ امام هم به همین دعوت پاسخ دادند. یعنی چنین نیست که امام حسین علیهالسّلام به فکر حکومت نبود، امام حسین علیهالسّلام به فکر سرکوب کردن قدرتهای طاغوتی بود؛ چه با گرفتن حکومت و چه با شهادت و دادن خون. ۱۳۸۰/۱۲/۲۷
نمایان شدن بعد عرفانی شخصیت امام حسین(علیه السلام) در دعای عرفه
شخصیت درخشان و بزرگوار امام حسین علیهالسّلام دو وجهه دارد: یک وجهه، همان وجههی جهاد و شهادت و توفانی است که در تاریخ به راه انداخته و همچنان هم این توفان با همهی برکاتی که دارد، برپا خواهد بود؛ که شما با آن آشنا هستید. یک بعد دیگر، بعد معنوی و عرفانی است که بخصوص در دعای عرفه به شکل عجیبی نمایان است. ما مثل دعای عرفه کمتر دعایی را داریم که سوز و گداز و نظم عجیب و توسّل به ذیل عنایت حضرت حق متعال بر فانی دیدن خود در مقابل ذات مقدّس ربوبی در آن باشد؛ دعای خیلی عجیبی است.
دعای دیگری مربوط به روز عرفه در صحیفهی سجادیه هست(۷)، که از فرزند این بزرگوار است. من یک وقت این دو دعا را با هم مقایسه میکردم؛ اوّل دعای امام حسین را میخواندم، بعد دعای صحیفهی سجّادیه را. مکرّر به نظر من این طور رسیده است که دعای حضرت سجّاد، مثل شرح دعای عرفه است. آن، متن است؛ این، شرح است. آن، اصل است؛ این، فرع است. دعای عرفه، دعای عجیبی است. شما عین همین روحیه را در خطابی که حضرت در مجمع بزرگان زمان خود - بزرگان اسلام و بازماندگان تابعین و امثال اینها - در منی ایراد کردند، مشاهده میکنید. ظاهراً هم متعلّق به همان سال آخر یا سال دیگری است - من الان درست در ذهنم نیست - که آن هم در تاریخ و در کتب حدیث ثبت است. به قضیهی عاشورا و کربلا برمیگردیم. میبینیم اینجا هم با اینکه میدان حماسه و جنگ است، اما از لحظهی اوّل تا لحظهی آخری که نقل شده است که حضرت صورت مبارکش را روی خاکهای گرم کربلا گذاشت و عرض کرد: «الهی رضاً بقضائک و تسلیماً لأمرک»(۸)، با ذکر و تضرع و یاد و توسّل همراه است. از وقت خروج از مکه که فرمود: «من کان فینا باذلاً مهجته موطناً علی لقاءاللَّه نفسه فلیرحل معنا»(۹)، با دعا و توسل و وعدهی لقای الهی و همان روحیهی دعای عرفه شروع میشود، تا گودال قتلگاه و «رضاً بقضائکِ» لحظهی آخر. یعنی خود ماجرای عاشورا هم یک ماجرای عرفانی است. جنگ است، کشتن و کشته شدن است، حماسه است - و حماسههای عاشورا، فصل فوقالعاده درخشانی است - اما وقتی شما به بافت اصلی این حادثهی حماسی نگاه میکنید، میبینید که عرفان هست، معنویّت هست، تضرّع و روح دعای عرفه هست. پس، آن وجه دیگر شخصیت امام حسین علیهالسّلام هم باید به عظمت این وجه جهاد و شهادت و با همان اوج و عروج، مورد توجه قرار گیرد. ۱۳۷۶/۰۹/۱۳
مجاهدت امام حسین علیه السلام در عرصه سیاسی با امر به معروف و نهی از منکر
رشته بعدی(در زندگی امام حسین علیه السلام) هم رشتهی نهی از منکر و امر به معروف در بالاترین شکل آن است که در نامه به معاویه در کتابهای تاریخ نقل شده است(۱۰)- نقل شیعه هم نیست - اتّفاقاً این نامه را - تا آنجا که در ذهنم هست - مورّخین سنّی نقل کردهاند؛ به گمانم شیعه نقل نکرده است؛ یعنی من برخورد نکردهام؛ یا اگر هم نقل کردهاند، از آنها نقل کردهاند. آن نامهی کذایی و نهی از منکر و امر به معروف، تا هنگام حرکت از مدینه است که بعد از به سلطنت رسیدن یزید است که این هم امر به معروف و نهی از منکر است. «اُرید اَن امر بالمعروف و انَهی عن المنکر».(۱۱)
ببینید؛ یک انسان، هم در تلاش نفسانی و شخصی - تهذیب نفس - آن حرکت عظیم را میکند؛ هم در صحنه و عرصهی فرهنگی، که مبارزهی با تحریف، اشاعهی احکام الهی و تربیت شاگرد و انسانهای بزرگ است و هم در عرصهی سیاسی که امر به معروف و نهی از منکر است. بعد هم مجاهدت عظیم ایشان، که مربوط به عرصهی سیاسی است. این انسان، در سه عرصه مشغول خود سازی و پیشرفت است. ۱۳۷۵/۰۹/۲۴
حکومت یزید، خطری برای اصلِ اسلام است
من در میان کلمات حضرت ابیعبداللَّه علیهالسلام، چند عبارت را انتخاب کردهام - البته بیش از اینهاست که همه، همین معنا را بیان میکند - اوّل در مدینه؛ آن شبی که ولید حاکم مدینه، حضرت را احضار کرد و گفت: معاویه از دنیا رفته است و شما باید با یزید بیعت کنید! حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «ننظر و تنظرون اینا احق بالبیعة و الخلافه»(۱۲) برویم فکر کنیم، ببینیم ما باید خلیفه شویم، یا یزید باید خلیفه شود! مروان فردای آن روز، حضرت را در کوچههای مدینه دید، گفت: یا اباعبداللَّه، تو خودت را به کشتن میدهی! چرا با خلیفه بیعت نمیکنی؟ بیا بیعت کن، خودت را به کشتن نده؛ خودت را به زحمت نینداز!
حضرت در جواب او، این جمله را فرمود: «اناللَّه و انا الیه راجعون و علیالاسلام السّلام، اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید»(۱۳)؛ دیگر باید با اسلام، خداحافظی کرد و بدرود گفت؛ آن وقتی که حاکمی مثل یزید بر سر کار بیاید و اسلام به حاکمی مثل یزید، مبتلا گردد! قضیه شخص یزید نیست؛ هرکس مثل یزید باشد. حضرت میخواهد بفرماید که تا به حال هرچه بود، قابل تحمّل بود؛ اما الان پای اصل دین و نظام اسلامی در میان است و با حکومت کسی مثل یزید، نابود خواهد شد. به این که خطر انحراف، خطر جدّی است، اشاره میکند. مسأله، عبارت از خطر برای اصلِ اسلام است. ۱۳۷۴/۰۳/۱۹
رئیس جامعه اسلامی نباید اهل فسق و فجور باشد
در نامه به اهل کوفه فرمود: «فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب والقائم بالقسط الدّائن بدین الحقّ الحابس نفسه علی ذالک اللَّه والسلام»؛(۱۴) امام و پیشوا و رئیس جامعه اسلامی نمیتواند کسی باشد که اهل فسق و فجور و خیانت و فساد و دوری از خدا و اینهاست. باید کسی باشد که به کتاب خدا عمل کند. یعنی در جامعه عمل کند؛ نه این که خودش در اتاق خلوت فقط نماز بخواند؛ بلکه عمل به کتاب را در جامعه زنده کند، اخذ به قسط و عدل کند و حق را قانون جامعه قرار دهد.
«الداّئن بدین الحق»، یعنی آیین و قانون و مقرّرات جامعه را حق قرار دهد و باطل را کنار بگذارد. «والحابس نفسه علی ذالک للّه»؛ ظاهراً معنای این جمله این است که خودش را در خطّ مستقیم الهی به هر کیفیّتی حفظ کند و اسیر جاذبههای شیطانی و مادّی نشود؛ والسّلام. بنابراین، هدف را مشخّص میکند. ۱۳۷۴/۰۳/۱۹
هدف امام حسین (علیه السلام) انجام تکلیف بود
در منزل «ازید» که چهار نفر به حضرت ملحق شدند، بیان دیگری از امام حسین علیهالسلام هست. حضرت فرمود: «اما واللَّه انّی لأرجو ان یکون خیراً ما اراد اللَّه بنا؛ قتلنا او ظفرنا».(۱۵) این هم نشانهی اینکه گفتیم فرقی نمیکند؛ چه به پیروزی برسند، چه کشته بشوند، تفاوتی نمیکند. تکلیف، تکلیف است؛ باید انجام بگیرد. فرمود: من امیدم این است که خدای متعال، آن چیزی که برای ما در نظر گرفته است، خیر ماست؛ چه کشته بشویم، چه به پیروزی برسیم. فرقی نمیکند؛ ما داریم تکلیفمان را انجام میدهیم. ۱۳۷۴/۰۳/۱۹
قیام امام حسین (علیه السلام)، درسی برای همه
در خطبه اوّلِ بعد از ورود به سرزمین کربلا فرمود: «قد نزل من الامر ما قد ترون ...»(۱۶) بعد فرمود: «الا ترون الحق لایعمل به و الی الباطل لایتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء ربه حقا»(۱۷) - تا آخر این خطبه - خلاصه و جمعبندی کنم. پس امام حسین علیهالسّلام برای انجام یک واجب، قیام کرد. این واجب در طول تاریخ، متوجّه به یکایک مسلمانان است. این واجب، عبارت است از اینکه هر وقت دیدند که نظامِ جامعه اسلامی دچار یک فسادِ بنیانی شده و بیم آن است که به کلّی احکام اسلامی تغییر یابد، هر مسلمانی باید قیام کند.
البته در شرایط مناسب؛ آن وقتی که بداند این قیام، اثر خواهد بخشید. جزو شرایط، زنده ماندن، کشته نشدن، یا اذیّت و آزار ندیدن نیست. اینها جزو شرایط نیست؛ لذا امام حسین علیهالسّلام قیام کرد و عملاً این واجب را انجام داد تا درسی برای همه باشد. ۱۳۷۴/۰۳/۱۹
مؤمن حق ندارد خود را ذلیل کند
مؤمن، چون مورد لطف خدا قرار گرفته و خدا به او عزّت داده، حق ندارد خودش را ذلیل کند. یک نوع ذلیل کردن مؤمن این است که خودش را در چشمها پست کند؛ با اظهار حاجت، با تملّق، با مدح بیجا، با تحمّل پستی و اهانتی که به او میشود، با دست زدن به کارهایی که انسان را پست میکند؛ مستی، فسق، فساد، فحشاء؛ اینها انسان را ذلیل میکند.
در روایتی امام صادق علیهالصّلاةوالسّلام فرمودند: خدای متعال «فَوَّضَ إلَی المُؤمِنِ أُمورَهُ کُلَّها»؛ همه چیز مؤمن را دست خودش داد؛ اداره و اختیار زندگی خودش را به خود او سپرد، «وَ لَم یُفَوِّض اِلَیه أن یَکونَ ذَلیلاً»؛(۱۸) اما به او اجازه و اختیار نداد که ذلیل باشد... مؤمن به هیچ کیفیتی نباید ذلّت را قبول کند. شما میبینید امام حسین صلواتاللهعلیه فرمود: ما ذلت را نمیپذیریم؛ «هَیهاتَ مِنَّا الذِّلِّةُ اَبَی اللهُ ذلِک»؛(۱۹) خدا اِبا دارد که ما ذلّت را بپذیریم. مؤمن حق ندارد ذلتِ تسلیم در مقابل کفار را بپذیرد و فشار و تحمیل کفّار را قبول کند. ۱۳۶۲/۰۶/۱۰
هدف امام حسین(علیهالسلام) رسیدن به مقام دنیایی نبود
حسین(علیهالسلام) چرا قیام کرد؟ خود حسین(علیهالسلام) این مطلب را میگوید. حسینبنعلی هنگام بیرون آمدن از مدینه و رفتن به سوی مکه، خطاب به برادرش محمدبنحنفیّه، یک جمله بهعنوان وصیت نوشته است: «أنّی لَم أخرُج أشِراً وَ لا بَطَراً وَ لا مُفسِداً وَ لا ظالِماً وَ إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی أُریدُ أن آمُرَ بِالمَعروفِ وَ أنهَی عَنِ المُنکَر»(۲۰)
حسین(علیهالسلام) میخواهد اجازه ندهد بلندگوهای تبلیغاتی ننگین یزیدبنمعاویه هدف او را دگرگونه جلوه بدهند. حسین(علیهالسلام) میخواهد حقیقت را به گوش همه برساند. خلاصهی معنا این است که من به انگیزههای مادی بیرون نیامدم؛ من نیامدم تا مانند یزید مقامی بگیرم؛ من قیام نکردم تا مانند این دنیاطلبان پَست، بهرهی مادّی بخواهم و خود را برخوردار کنم؛ من به کربلا نمیروم برای اینکه به فکر دنیای مادّی خویش باشم. حرکت من، برای مقصود دیگری است. آن مقصود چیست؟ قیام من، بیرون آمدن من از مدینه و سپس عزیمت من به مکه، برای این است که این فسادی را که حکومت یزیدی و اموی بهوجود آورده است، نابود کنم. ۱۳۵۷/۰۸/۲۹
روح کربلا، تسلیم بودن در مقابل خداست
وقتی پیشنهاد میشود حسینبنعلی علیهالسّلام از محل نینوا و کربلا به مدینه یا یمن برود و مشغول زندگی راحت بشود، آنچه مانع قبول این پیشنهاد از طرف امام حسین است، تکلیف است. در اظهارات خود آن حضرت هم هست که خدا قبول نمیکند انسان تکلیفش را نیمهکاره بگذارد. در تمام لحظات این سفرِ پرحادثه و پرماجرا، انسان از کلمات و از گفتار حسینبنعلی علیهالسّلام بخوبی احساس میکند این حرکات و سکنات در راه خدا و برای خداست. در آن لحظات آخر، از جمله کلماتی که از حضرت نقل شده است و همه شنیدهایم و قاعدتاً درست هم هست، این کلمه است: «صَبراً عَلی قَضائِک، یا رَبِّ لا إلهَ سِواک»(۲۱)
من تسلیم هستم. این روح حادثهی کربلاست؛ تسلیم در مقابل خدا. مجالس ما باید این روح را در مردم بهوجود بیاورد؛ اینگونه سخنرانی شود و همینگونه نوحه خوانده شود؛ اینگونه شعر گفته شود و اینگونه شعار تنظیم شود. اگر توکّل به خدا، آگاهی، بصیرت، ایجاد روح حماسه و فداکاری نبود؛ این مجالس، تکلیف خودش را در این زمان انجام نداده است؛ اینها چیزهایی است که میتواند مجالس حسینیِ ما را بهمعنای واقعی کلمه حسینی کند. ۱۳۵۹/۰۸/۱۶
۱) تحف العقول، حسن بن شعبه حرّانی، ص ۲۳۷.
۲) اللهوف، سیدبن طاووس، ص ۲۱.
۳) الاحتجاج، احمد بن علی طبرسی، ج ۲، ص ۳۰۰.
۴) اللهوف على قتلى الطفوف، سیدبن طاووس، ص ۶۰.
۵) بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۴، ص ۳۲۹.
۶) همان، ص ۳۸۱.
۷) صحیفه سجادیه ، دعای ۴۷.
۸) موسوعة الامام علی بن ابی طالب(ع) فی الکتاب والسنة ، محمدی ری شهری ص ۲۴۸.
۹) اللهوف على قتلى الطفوف، سیدبن طاووس ص ۶۰.
۱۰) الاحتجاج، ج ۲ ص ۲۹۷.
۱۱) بحارالأنوار، ج۴۴ ص ۳۲۹.
۱۲) بحار الأنوار، ج۴۴، ص: ۳۲۵.
۱۳) اللهوف على قتلى الطفوف، ص: ۲۴
۱۴) الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید ج۲، ص: ۳۸.
۱۵) وقعة الطف، ابومخنف، ص: ۱۷۴.
۱۶) تسلیة المجالس و زینة المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، ج۲، ص: ۲۷۵.
۱۷) تحف العقول، النص، ص: ۲۴۵.
۱۸) الکافی، ثقةالاسلام کلینی، ج۵، ص۶۳.
۱۹) اثبات الوصیة، علی بن حسین مسعودی، ص۱۶۶.
۲۰) بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۲۹.
۲۱) مقتل الحسین(ع)، مقرم، ص۲۹۷.
آمادگی برای مقابله با ظلم؛ درس امام حسین (علیهالسلام)
زندگی حسینبنعلی علیهالسّلام در طول تاریخِ زندگی پنجاه و چند سالهی آن بزرگوار، همه درس است: دوران کودکی او درس است، دوران جوانی او درس است، در دوران امامت امام حسن علیهالسّلام رفتار او درس است، بعد از شهادت امام حسن علیهالسّلام رفتار او همه درس است. اینجور نبود که کار امام حسین فقط در آن روز آخر باشد، لکن حادثهی کربلا اینقدر عظمت دارد، اینقدر درخشنده است که مثل خورشیدی همهی نورهای دیگر را تحتالشّعاع قرار میدهد؛ والا خطابهی امام حسین علیهالسّلام خطاب به علما و بزرگان و صحابه و تابعین در منی - که در کتب حدیث ذکر شده است - یک سند تاریخی است؛ نامهی آن بزرگوار خطاب به علما و بزرگان و پایهها و ارکان دینی در زمان خودش - «ثُمَّ انتُم ایَّتُها العِصابَة، عِصابَةٌ بِالعِلمِ مَشهورَة»(۱) که در کتب معتبر حدیث نقل شده است - یک سند تاریخی مهم است؛ رفتارهای آن بزرگوار؛ برخوردش با معاویه، نامهاش به معاویه؛ حضورش در کنار پدر در دوران کوتاه خلافت امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام؛ همهی اینها قدمبهقدم درس است؛ منتها حادثهی عاشورا چیز دیگری است. امروز روز ولادت این بزرگوار است؛ در این روز باید از حسینبنعلی درس آموخت؛ درس حسینبنعلی علیهالصّلاةوالسّلام به امّت اسلامی این است که برای حقّ، برای عدل، برای اقامهی عدل، برای مقابلهی با ظلم، باید همیشه آماده بود و باید موجودی خود را به میدان آورد؛ در آن سطح و در آن مقیاس، کار من و شما نیست؛ امّا در سطوحی که با وضعیّت ما، با خُلقیّات ما، با عادات ما متناسب باشد چرا؛ باید یاد بگیریم. ۱۳۹۲/۰۳/۲۲
امام حسین (علیهالسلام) مظهر عزت بود
آنچه در زمان یزید پیش آمد میخواست امام حسین علیهالسّلام را مجبور کند به جای اینکه مردم را ارشاد و هدایت فرماید و گمراهی آن حکومت ظالم را برای آنان تشریح نماید، بیاید حکومت آن ظالم را امضا و تأیید هم بکند! قیام امام حسین علیهالسّلام از اینجا شروع شد. اگر چنین توقّع بیجا و ابلهانهای از سوی حکومت یزید نمیشد، ممکن بود امام حسین همچون زمان معاویه و ائمّهی بزرگوارِ بعد از خود، پرچم هدایت را برمیافراشت؛ مردم را ارشاد و هدایت میکرد و حقایق را میگفت... امام حسین فرمود «مثلی لا یبایع مثله»(۲)؛ حسین چنین امضایی نمیکند. امام حسین علیهالسّلام باید تا ابد به عنوان پرچم حق باقی بماند؛ پرچم حق نمیتواند در صف باطل قرار گیرد و رنگ باطل بپذیرد. این بود که امام حسین علیهالسّلام فرمود: «هیهات منّا الذّلّة»(۳). حرکت امام حسین، حرکت عزّت بود؛ یعنی عزّت حق، عزّت دین، عزّت امامت و عزّت آن راهی که پیغمبر ارائه کرده بود. امام حسین علیهالسّلام مظهر عزّت بود و چون ایستاد، پس مایهی فخر و مباهات هم بود. ۱۳۸۱/۰۱/۰۹
مقاومت امام حسین(علیه السلام) در برابر امواج غم و اندوه، نشان از عزت الهی
در رفتار امام حسین، از اوّلی که از مدینه حرکت کرد، تا مثل فردایی که در کربلا به شهادت رسید، همان معنویّت و عزّت و سرافرازی و درعینحال عبودیّت و تسلیم مطلق در مقابل خدا محسوس است. در همهی مراحل هم اینطور است. آن روز که صدها نامه و شاید هزارها نامه با این مضمون برای او آوردند که ما شیعیان و مخلصان توایم و در کوفه و در عراق منتظرت هستیم، دچار غرور نشد. آنجا که سخنرانی کرد و فرمود: «خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده فی جید الفتاة»،(۴) صحبت از مرگ کرد. نگفت چنان و چنین میکنیم. دشمنانش را تهدید و دوستانش را تطمیع به تقسیم مناصب کوفه نکرد. حرکت مسلمانانهی همراه با معرفت، همراه با عبودیّت و همراه با تواضع، آن وقتی است که همه دستها را به طرفش دراز کردهاند و نسبت به او اظهار ارادت میکنند. آن روز هم که در کربلا همراه یک جمعِ کمتر از صد نفر، توسط سی هزار جمیعت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهدید کردند، عزیزانش را تهدید کردند، زنها و حرمش را تهدید به اسارت کردند، ذرّهای اضطراب در این مرد خدا و این بندهی خدا و این عزیز اسلام مشاهده نشد. ۱۳۷۹/۰۱/۲۶
کار امام حسین(علیهالسلام) سرکوب قدرتهای طاغوتی بود
انبیاء نجاتدهندگان انسانند... انزال کتابهای الهی و ارسال رسل برای این بوده است که قسط و عدل در میان جوامع حاکم شود؛ یعنی نمادهای ظلم و زورگویی و فساد از میان برخیزد. حرکت امام حسین علیهالسّلام، چنین حرکتی بود. فرمود: «إنَّما خَرجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی»(۵). همچنین فرمود: «مَن رَأی سُلطاناً جائِراً مُستَحِلاًّ لِحَرامِ اللهِ أو تارِکاً لِعَهدِاللهِ مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِاللهِ فَعَمِلَ فی عِبادِاللهِ بِالإثمِ وَ العُدوانِ ثُمَّ لَم یُغَیِّر عَلیه بِقَولٍ وَ لا فِعلٍ کانَ حَقّاً عَلی اللهِ أن یُدخِلَهُ مَدخَلَه»(۶)؛ یعنی اگر کسی کانون فساد و ظلم را ببیند و بیتفاوت بنشیند، در نزد خدای متعال با او همسرنوشت است. فرمود: من برای گردنکشی و تفرعن حرکت نکردم. دعوت مردم عراق از امام حسین علیهالسّلام برای این بود که برود و حکومت کند؛ امام هم به همین دعوت پاسخ دادند. یعنی چنین نیست که امام حسین علیهالسّلام به فکر حکومت نبود، امام حسین علیهالسّلام به فکر سرکوب کردن قدرتهای طاغوتی بود؛ چه با گرفتن حکومت و چه با شهادت و دادن خون. ۱۳۸۰/۱۲/۲۷
نمایان شدن بعد عرفانی شخصیت امام حسین(علیه السلام) در دعای عرفه
شخصیت درخشان و بزرگوار امام حسین علیهالسّلام دو وجهه دارد: یک وجهه، همان وجههی جهاد و شهادت و توفانی است که در تاریخ به راه انداخته و همچنان هم این توفان با همهی برکاتی که دارد، برپا خواهد بود؛ که شما با آن آشنا هستید. یک بعد دیگر، بعد معنوی و عرفانی است که بخصوص در دعای عرفه به شکل عجیبی نمایان است. ما مثل دعای عرفه کمتر دعایی را داریم که سوز و گداز و نظم عجیب و توسّل به ذیل عنایت حضرت حق متعال بر فانی دیدن خود در مقابل ذات مقدّس ربوبی در آن باشد؛ دعای خیلی عجیبی است.
دعای دیگری مربوط به روز عرفه در صحیفهی سجادیه هست(۷)، که از فرزند این بزرگوار است. من یک وقت این دو دعا را با هم مقایسه میکردم؛ اوّل دعای امام حسین را میخواندم، بعد دعای صحیفهی سجّادیه را. مکرّر به نظر من این طور رسیده است که دعای حضرت سجّاد، مثل شرح دعای عرفه است. آن، متن است؛ این، شرح است. آن، اصل است؛ این، فرع است. دعای عرفه، دعای عجیبی است. شما عین همین روحیه را در خطابی که حضرت در مجمع بزرگان زمان خود - بزرگان اسلام و بازماندگان تابعین و امثال اینها - در منی ایراد کردند، مشاهده میکنید. ظاهراً هم متعلّق به همان سال آخر یا سال دیگری است - من الان درست در ذهنم نیست - که آن هم در تاریخ و در کتب حدیث ثبت است. به قضیهی عاشورا و کربلا برمیگردیم. میبینیم اینجا هم با اینکه میدان حماسه و جنگ است، اما از لحظهی اوّل تا لحظهی آخری که نقل شده است که حضرت صورت مبارکش را روی خاکهای گرم کربلا گذاشت و عرض کرد: «الهی رضاً بقضائک و تسلیماً لأمرک»(۸)، با ذکر و تضرع و یاد و توسّل همراه است. از وقت خروج از مکه که فرمود: «من کان فینا باذلاً مهجته موطناً علی لقاءاللَّه نفسه فلیرحل معنا»(۹)، با دعا و توسل و وعدهی لقای الهی و همان روحیهی دعای عرفه شروع میشود، تا گودال قتلگاه و «رضاً بقضائکِ» لحظهی آخر. یعنی خود ماجرای عاشورا هم یک ماجرای عرفانی است. جنگ است، کشتن و کشته شدن است، حماسه است - و حماسههای عاشورا، فصل فوقالعاده درخشانی است - اما وقتی شما به بافت اصلی این حادثهی حماسی نگاه میکنید، میبینید که عرفان هست، معنویّت هست، تضرّع و روح دعای عرفه هست. پس، آن وجه دیگر شخصیت امام حسین علیهالسّلام هم باید به عظمت این وجه جهاد و شهادت و با همان اوج و عروج، مورد توجه قرار گیرد. ۱۳۷۶/۰۹/۱۳
مجاهدت امام حسین علیه السلام در عرصه سیاسی با امر به معروف و نهی از منکر
رشته بعدی(در زندگی امام حسین علیه السلام) هم رشتهی نهی از منکر و امر به معروف در بالاترین شکل آن است که در نامه به معاویه در کتابهای تاریخ نقل شده است(۱۰)- نقل شیعه هم نیست - اتّفاقاً این نامه را - تا آنجا که در ذهنم هست - مورّخین سنّی نقل کردهاند؛ به گمانم شیعه نقل نکرده است؛ یعنی من برخورد نکردهام؛ یا اگر هم نقل کردهاند، از آنها نقل کردهاند. آن نامهی کذایی و نهی از منکر و امر به معروف، تا هنگام حرکت از مدینه است که بعد از به سلطنت رسیدن یزید است که این هم امر به معروف و نهی از منکر است. «اُرید اَن امر بالمعروف و انَهی عن المنکر».(۱۱)
ببینید؛ یک انسان، هم در تلاش نفسانی و شخصی - تهذیب نفس - آن حرکت عظیم را میکند؛ هم در صحنه و عرصهی فرهنگی، که مبارزهی با تحریف، اشاعهی احکام الهی و تربیت شاگرد و انسانهای بزرگ است و هم در عرصهی سیاسی که امر به معروف و نهی از منکر است. بعد هم مجاهدت عظیم ایشان، که مربوط به عرصهی سیاسی است. این انسان، در سه عرصه مشغول خود سازی و پیشرفت است. ۱۳۷۵/۰۹/۲۴
حکومت یزید، خطری برای اصلِ اسلام است
من در میان کلمات حضرت ابیعبداللَّه علیهالسلام، چند عبارت را انتخاب کردهام - البته بیش از اینهاست که همه، همین معنا را بیان میکند - اوّل در مدینه؛ آن شبی که ولید حاکم مدینه، حضرت را احضار کرد و گفت: معاویه از دنیا رفته است و شما باید با یزید بیعت کنید! حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «ننظر و تنظرون اینا احق بالبیعة و الخلافه»(۱۲) برویم فکر کنیم، ببینیم ما باید خلیفه شویم، یا یزید باید خلیفه شود! مروان فردای آن روز، حضرت را در کوچههای مدینه دید، گفت: یا اباعبداللَّه، تو خودت را به کشتن میدهی! چرا با خلیفه بیعت نمیکنی؟ بیا بیعت کن، خودت را به کشتن نده؛ خودت را به زحمت نینداز!
حضرت در جواب او، این جمله را فرمود: «اناللَّه و انا الیه راجعون و علیالاسلام السّلام، اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید»(۱۳)؛ دیگر باید با اسلام، خداحافظی کرد و بدرود گفت؛ آن وقتی که حاکمی مثل یزید بر سر کار بیاید و اسلام به حاکمی مثل یزید، مبتلا گردد! قضیه شخص یزید نیست؛ هرکس مثل یزید باشد. حضرت میخواهد بفرماید که تا به حال هرچه بود، قابل تحمّل بود؛ اما الان پای اصل دین و نظام اسلامی در میان است و با حکومت کسی مثل یزید، نابود خواهد شد. به این که خطر انحراف، خطر جدّی است، اشاره میکند. مسأله، عبارت از خطر برای اصلِ اسلام است. ۱۳۷۴/۰۳/۱۹
رئیس جامعه اسلامی نباید اهل فسق و فجور باشد
در نامه به اهل کوفه فرمود: «فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب والقائم بالقسط الدّائن بدین الحقّ الحابس نفسه علی ذالک اللَّه والسلام»؛(۱۴) امام و پیشوا و رئیس جامعه اسلامی نمیتواند کسی باشد که اهل فسق و فجور و خیانت و فساد و دوری از خدا و اینهاست. باید کسی باشد که به کتاب خدا عمل کند. یعنی در جامعه عمل کند؛ نه این که خودش در اتاق خلوت فقط نماز بخواند؛ بلکه عمل به کتاب را در جامعه زنده کند، اخذ به قسط و عدل کند و حق را قانون جامعه قرار دهد.
«الداّئن بدین الحق»، یعنی آیین و قانون و مقرّرات جامعه را حق قرار دهد و باطل را کنار بگذارد. «والحابس نفسه علی ذالک للّه»؛ ظاهراً معنای این جمله این است که خودش را در خطّ مستقیم الهی به هر کیفیّتی حفظ کند و اسیر جاذبههای شیطانی و مادّی نشود؛ والسّلام. بنابراین، هدف را مشخّص میکند. ۱۳۷۴/۰۳/۱۹
هدف امام حسین (علیه السلام) انجام تکلیف بود
در منزل «ازید» که چهار نفر به حضرت ملحق شدند، بیان دیگری از امام حسین علیهالسلام هست. حضرت فرمود: «اما واللَّه انّی لأرجو ان یکون خیراً ما اراد اللَّه بنا؛ قتلنا او ظفرنا».(۱۵) این هم نشانهی اینکه گفتیم فرقی نمیکند؛ چه به پیروزی برسند، چه کشته بشوند، تفاوتی نمیکند. تکلیف، تکلیف است؛ باید انجام بگیرد. فرمود: من امیدم این است که خدای متعال، آن چیزی که برای ما در نظر گرفته است، خیر ماست؛ چه کشته بشویم، چه به پیروزی برسیم. فرقی نمیکند؛ ما داریم تکلیفمان را انجام میدهیم. ۱۳۷۴/۰۳/۱۹
قیام امام حسین (علیه السلام)، درسی برای همه
در خطبه اوّلِ بعد از ورود به سرزمین کربلا فرمود: «قد نزل من الامر ما قد ترون ...»(۱۶) بعد فرمود: «الا ترون الحق لایعمل به و الی الباطل لایتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء ربه حقا»(۱۷) - تا آخر این خطبه - خلاصه و جمعبندی کنم. پس امام حسین علیهالسّلام برای انجام یک واجب، قیام کرد. این واجب در طول تاریخ، متوجّه به یکایک مسلمانان است. این واجب، عبارت است از اینکه هر وقت دیدند که نظامِ جامعه اسلامی دچار یک فسادِ بنیانی شده و بیم آن است که به کلّی احکام اسلامی تغییر یابد، هر مسلمانی باید قیام کند.
البته در شرایط مناسب؛ آن وقتی که بداند این قیام، اثر خواهد بخشید. جزو شرایط، زنده ماندن، کشته نشدن، یا اذیّت و آزار ندیدن نیست. اینها جزو شرایط نیست؛ لذا امام حسین علیهالسّلام قیام کرد و عملاً این واجب را انجام داد تا درسی برای همه باشد. ۱۳۷۴/۰۳/۱۹
مؤمن حق ندارد خود را ذلیل کند
مؤمن، چون مورد لطف خدا قرار گرفته و خدا به او عزّت داده، حق ندارد خودش را ذلیل کند. یک نوع ذلیل کردن مؤمن این است که خودش را در چشمها پست کند؛ با اظهار حاجت، با تملّق، با مدح بیجا، با تحمّل پستی و اهانتی که به او میشود، با دست زدن به کارهایی که انسان را پست میکند؛ مستی، فسق، فساد، فحشاء؛ اینها انسان را ذلیل میکند.
در روایتی امام صادق علیهالصّلاةوالسّلام فرمودند: خدای متعال «فَوَّضَ إلَی المُؤمِنِ أُمورَهُ کُلَّها»؛ همه چیز مؤمن را دست خودش داد؛ اداره و اختیار زندگی خودش را به خود او سپرد، «وَ لَم یُفَوِّض اِلَیه أن یَکونَ ذَلیلاً»؛(۱۸) اما به او اجازه و اختیار نداد که ذلیل باشد... مؤمن به هیچ کیفیتی نباید ذلّت را قبول کند. شما میبینید امام حسین صلواتاللهعلیه فرمود: ما ذلت را نمیپذیریم؛ «هَیهاتَ مِنَّا الذِّلِّةُ اَبَی اللهُ ذلِک»؛(۱۹) خدا اِبا دارد که ما ذلّت را بپذیریم. مؤمن حق ندارد ذلتِ تسلیم در مقابل کفار را بپذیرد و فشار و تحمیل کفّار را قبول کند. ۱۳۶۲/۰۶/۱۰
هدف امام حسین(علیهالسلام) رسیدن به مقام دنیایی نبود
حسین(علیهالسلام) چرا قیام کرد؟ خود حسین(علیهالسلام) این مطلب را میگوید. حسینبنعلی هنگام بیرون آمدن از مدینه و رفتن به سوی مکه، خطاب به برادرش محمدبنحنفیّه، یک جمله بهعنوان وصیت نوشته است: «أنّی لَم أخرُج أشِراً وَ لا بَطَراً وَ لا مُفسِداً وَ لا ظالِماً وَ إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی أُریدُ أن آمُرَ بِالمَعروفِ وَ أنهَی عَنِ المُنکَر»(۲۰)
حسین(علیهالسلام) میخواهد اجازه ندهد بلندگوهای تبلیغاتی ننگین یزیدبنمعاویه هدف او را دگرگونه جلوه بدهند. حسین(علیهالسلام) میخواهد حقیقت را به گوش همه برساند. خلاصهی معنا این است که من به انگیزههای مادی بیرون نیامدم؛ من نیامدم تا مانند یزید مقامی بگیرم؛ من قیام نکردم تا مانند این دنیاطلبان پَست، بهرهی مادّی بخواهم و خود را برخوردار کنم؛ من به کربلا نمیروم برای اینکه به فکر دنیای مادّی خویش باشم. حرکت من، برای مقصود دیگری است. آن مقصود چیست؟ قیام من، بیرون آمدن من از مدینه و سپس عزیمت من به مکه، برای این است که این فسادی را که حکومت یزیدی و اموی بهوجود آورده است، نابود کنم. ۱۳۵۷/۰۸/۲۹
روح کربلا، تسلیم بودن در مقابل خداست
وقتی پیشنهاد میشود حسینبنعلی علیهالسّلام از محل نینوا و کربلا به مدینه یا یمن برود و مشغول زندگی راحت بشود، آنچه مانع قبول این پیشنهاد از طرف امام حسین است، تکلیف است. در اظهارات خود آن حضرت هم هست که خدا قبول نمیکند انسان تکلیفش را نیمهکاره بگذارد. در تمام لحظات این سفرِ پرحادثه و پرماجرا، انسان از کلمات و از گفتار حسینبنعلی علیهالسّلام بخوبی احساس میکند این حرکات و سکنات در راه خدا و برای خداست. در آن لحظات آخر، از جمله کلماتی که از حضرت نقل شده است و همه شنیدهایم و قاعدتاً درست هم هست، این کلمه است: «صَبراً عَلی قَضائِک، یا رَبِّ لا إلهَ سِواک»(۲۱)
من تسلیم هستم. این روح حادثهی کربلاست؛ تسلیم در مقابل خدا. مجالس ما باید این روح را در مردم بهوجود بیاورد؛ اینگونه سخنرانی شود و همینگونه نوحه خوانده شود؛ اینگونه شعر گفته شود و اینگونه شعار تنظیم شود. اگر توکّل به خدا، آگاهی، بصیرت، ایجاد روح حماسه و فداکاری نبود؛ این مجالس، تکلیف خودش را در این زمان انجام نداده است؛ اینها چیزهایی است که میتواند مجالس حسینیِ ما را بهمعنای واقعی کلمه حسینی کند. ۱۳۵۹/۰۸/۱۶
۱) تحف العقول، حسن بن شعبه حرّانی، ص ۲۳۷.
۲) اللهوف، سیدبن طاووس، ص ۲۱.
۳) الاحتجاج، احمد بن علی طبرسی، ج ۲، ص ۳۰۰.
۴) اللهوف على قتلى الطفوف، سیدبن طاووس، ص ۶۰.
۵) بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۴، ص ۳۲۹.
۶) همان، ص ۳۸۱.
۷) صحیفه سجادیه ، دعای ۴۷.
۸) موسوعة الامام علی بن ابی طالب(ع) فی الکتاب والسنة ، محمدی ری شهری ص ۲۴۸.
۹) اللهوف على قتلى الطفوف، سیدبن طاووس ص ۶۰.
۱۰) الاحتجاج، ج ۲ ص ۲۹۷.
۱۱) بحارالأنوار، ج۴۴ ص ۳۲۹.
۱۲) بحار الأنوار، ج۴۴، ص: ۳۲۵.
۱۳) اللهوف على قتلى الطفوف، ص: ۲۴
۱۴) الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید ج۲، ص: ۳۸.
۱۵) وقعة الطف، ابومخنف، ص: ۱۷۴.
۱۶) تسلیة المجالس و زینة المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، ج۲، ص: ۲۷۵.
۱۷) تحف العقول، النص، ص: ۲۴۵.
۱۸) الکافی، ثقةالاسلام کلینی، ج۵، ص۶۳.
۱۹) اثبات الوصیة، علی بن حسین مسعودی، ص۱۶۶.
۲۰) بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۲۹.
۲۱) مقتل الحسین(ع)، مقرم، ص۲۹۷.