کتاب دو امام مجاهد مشتمل بر شش گفتار از آیتالله خامنهای در سالهای ۵۱ و ۵۲ است که دربارهی مبارزات امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) ایراد شده است. دو گفتار اوّل کتاب، شامل دو سخنرانی ایشان در فروردین سال ۵۱ است که در حسینیّهی ارشاد تهران انجام شده است. معظّمٌله در این دو جلسه که به مناسبت ایّام شهادت امام حسن(علیهالسّلام) در آخر ماه صفر برگزار شده، به جایگاه مهمّ امام حسن(علیهالسّلام) و چرایی دست کشیدن از جنگ و علل پذیرفتن آتشبس پرداختهاند.
با مطالعه این دو گفتار، فهمی عمیق از صلح امام حسن (علیهالسلام) بنابر تحلیل حضرت آیتالله خامنهای بدست میآید. بخش فقه و معارف پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت ایام شهادت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) گزیده گفتار اول را در این مطلب منتشر میکند.
مسئلهی صلح امام حسن (علیهالسلام)
طبق آیه ۱۵ سوره انفال در جبههبندى میان حقّ و باطل، کسى حق ندارد از برابر دشمن بگریزد و پشت به میدان جنگ بکند و فقط یک استثنا دارد: وقتى روگرداندن از دشمن براى تدارک ضربهى محکمترى بر پیکر دشمن است.
صلح امام حسن از نظر تمام کسانى که با آن مواجه بودند ناشناخته بود. در طول تاریخ هم، هرچه از روزگار وقوع این حادثه گذشته است، دستهاى گوناگون، چه دوستان و چه دشمنان کوشیدهاند تا چهرهى واقعى و اصیل حادثهى صلح را از نظر مردم پوشیده بدارند.
مشکل از اینجا پیش مىآید که در نظر عموم، «صلح» در جملهى «صلح امام حسن»، به معناى تسلیم و سازش است ولیکن مسئله اینجور نیست؛ صلح امام حسن به معناى متارکهى موقّت جنگ است براى آمادگى جهت ضربت زدن قاطعتر.
مسئله میان امام و معاویه مسئلهى منازعهى میان دو مدّعى سلطنت و حکومت نبود؛ منازعهى دو فکر بود. ریشهى تاریخى این مبارزه عبارت است از مبارزات پیغمبر با پدر همین معاویه، یعنى ابوسفیان؛ یعنی مبارزهى بین حقّ و باطل.
تفاوتهای سپاه امام حسن(علیهالسّلام) و معاویه
۱) معاویه بر منطقهاى حکومت میکرد که در آن مطلقا اختلاف و نفاق نبود و امام حسن به حکومت منطقهاى رسید که در آن مطلقا اتّحاد و وفاق نبود؛ یک منطقهاى سرتاپا اختلاف.
۲) معاویه بر شام حکومت میکند، جایى که تا سالها بعد از معاویه، هرگز درگیر با حکومت همسایگان نشد. اما کوفه نقطه مقابل است؛ به شدت مضطرب است، به جهت مهاجرتها، وجود جاسوسها و تطمیعهای معاویه و...
۳) در شام غیر عرب وجود نداشت؛ و خود این تعصّب عربى موجب میشد که اینها یک وحدت و یکپارچگى داشته باشند، درحالىکه در منطقهى کوفه اقوام مختلفی ساکن بودند.
۴) برای معاویه هدف مهم بود، لذا از هر ابزاری استفاده میکرد ولی در دستگاه امیرالمؤمنین و دستگاه امام حسن، آنچه اولویت دارد و مهم است پایبندی به اصول اسلامی است، آن هم با سختگیرى تمام.
وضعیّت دشوار جامعه علوی و حسنی (علیهماالسّلام)
وقتىکه اسلام به فتوحاتى رسید و مرز اسلام از لحاظ جغرافیایى وسعت یافت، متأسّفانه به موازات این وسعت عمق فکر اسلامی پیش نرفت. اسلام را قبول کردند، امّا نه مسلمان شدن مانند ابوذر.
در آن روزگار، مردم معاویه را آنچنانکه امروز من و شما مىشناسیم نمیشناختند. البتّه این مال کسانى است که در حوزههاى دورتر از کوفه قرار داشتند.
مشکل کار على این بود که در زمان او صفوف حقّوباطل در هم مخلوط شده بودند؛ مردم ظاهربین بودند و حقایق را آنچنانکه باید نمیفهمیدند این مشکلى بود که در کار پیغمبر وجود نداشت.
علل ازهم پاشیده شدنِ سپاه امام حسن(علیهالسّلام)
۱) مردم به تجمّل خو گرفتهاند و به دنبال رفاه و راحتی رفتهاند.
۲) پنج سال مردم کوفه مبارزه کردهاند و جنگیدهاند و خستهاند.
۳) اکثر مردم همسو با معاویه به دنبال کسب ثروت و قدرت بیشتر رفتهاند.
۴) معاویه برای جلب مردم رشوههای فراوان داده است.
۵) فرمانده لشکر امام حسن (علیهالسلام) خیانت میکند و ضربه روحی محکمی بر سپاه وارد میشود.
۶) شایعه صلح منتشر میشود و روحیه سپاه امام حسن (علیهالسلام) تضعیف میشود.
۷) دودستگی در میان لشکر امام حسن (علیهالسلام) پیدا میشود.
دلایل انتخاب صلح
با این شرایط امام حسن محال است که پیروز شود، آیا شروع به جنگ کند و قهرمانانه به شهادت برسد؟ یا با نرمش قهرمانانه راهی پیدا کند برای رسیدن به پیروزی در آینده؟!
اگر امام راه اول را انتخاب میکرد و خود و یارانش کشته میشدند مساوى بود با نابودی مکتب اسلام به طور کامل.
من معتقدم امام حسن مجتبىٰ شجاعترین چهرهى تاریخ اسلام است. چون شجاعت واقعی واقعى این است که انسان برطبق آنچه مصلحت فکر و ایدئولوژى او است اقدام بکند، اگرچه کسى نفهمد.
امام حسن حاضر شد خود را و نام خود را در میان دوستان نزدیکش، فداى مصلحت واقعى کند و تن به صلح دهد، براى اینکه بتواند کارش را، یعنى دیدبانى اسلام و حفاظت از قرآن و هدایت نسلهاى آیندهى تاریخ را در موقع خود انجام دهد.
ما معتقدیم که ائمّهى ما جهاد میکردند؛ اعتقاد شیعه باید این باشد و تاریخ به این گویا است که ائمّهى ما در دوران زندگىِ ۲۵۰سالهشان، دائماً مشغول جهاد بودند و امام حسن در این خطّ طولىِ ۲۵۰ساله، یک نقش بسیار اساسى و برجستهاى دارد.
اگر صلح امام مجتبى نبود، واقعهى کربلا هم نبود، وقایعِ تاریخِ پُرافتخارِ دودمانِ هاشمى در طول حکومت بنىامیّه و بنىعبّاس نبود و امروز اسلام اگر بود، اسلام معاویه بود.
مسئلهی صلح امام حسن (علیهالسلام)
طبق آیه ۱۵ سوره انفال در جبههبندى میان حقّ و باطل، کسى حق ندارد از برابر دشمن بگریزد و پشت به میدان جنگ بکند و فقط یک استثنا دارد: وقتى روگرداندن از دشمن براى تدارک ضربهى محکمترى بر پیکر دشمن است.
صلح امام حسن از نظر تمام کسانى که با آن مواجه بودند ناشناخته بود. در طول تاریخ هم، هرچه از روزگار وقوع این حادثه گذشته است، دستهاى گوناگون، چه دوستان و چه دشمنان کوشیدهاند تا چهرهى واقعى و اصیل حادثهى صلح را از نظر مردم پوشیده بدارند.
مشکل از اینجا پیش مىآید که در نظر عموم، «صلح» در جملهى «صلح امام حسن»، به معناى تسلیم و سازش است ولیکن مسئله اینجور نیست؛ صلح امام حسن به معناى متارکهى موقّت جنگ است براى آمادگى جهت ضربت زدن قاطعتر.
مسئله میان امام و معاویه مسئلهى منازعهى میان دو مدّعى سلطنت و حکومت نبود؛ منازعهى دو فکر بود. ریشهى تاریخى این مبارزه عبارت است از مبارزات پیغمبر با پدر همین معاویه، یعنى ابوسفیان؛ یعنی مبارزهى بین حقّ و باطل.
تفاوتهای سپاه امام حسن(علیهالسّلام) و معاویه
۱) معاویه بر منطقهاى حکومت میکرد که در آن مطلقا اختلاف و نفاق نبود و امام حسن به حکومت منطقهاى رسید که در آن مطلقا اتّحاد و وفاق نبود؛ یک منطقهاى سرتاپا اختلاف.
۲) معاویه بر شام حکومت میکند، جایى که تا سالها بعد از معاویه، هرگز درگیر با حکومت همسایگان نشد. اما کوفه نقطه مقابل است؛ به شدت مضطرب است، به جهت مهاجرتها، وجود جاسوسها و تطمیعهای معاویه و...
۳) در شام غیر عرب وجود نداشت؛ و خود این تعصّب عربى موجب میشد که اینها یک وحدت و یکپارچگى داشته باشند، درحالىکه در منطقهى کوفه اقوام مختلفی ساکن بودند.
۴) برای معاویه هدف مهم بود، لذا از هر ابزاری استفاده میکرد ولی در دستگاه امیرالمؤمنین و دستگاه امام حسن، آنچه اولویت دارد و مهم است پایبندی به اصول اسلامی است، آن هم با سختگیرى تمام.
وضعیّت دشوار جامعه علوی و حسنی (علیهماالسّلام)
وقتىکه اسلام به فتوحاتى رسید و مرز اسلام از لحاظ جغرافیایى وسعت یافت، متأسّفانه به موازات این وسعت عمق فکر اسلامی پیش نرفت. اسلام را قبول کردند، امّا نه مسلمان شدن مانند ابوذر.
در آن روزگار، مردم معاویه را آنچنانکه امروز من و شما مىشناسیم نمیشناختند. البتّه این مال کسانى است که در حوزههاى دورتر از کوفه قرار داشتند.
مشکل کار على این بود که در زمان او صفوف حقّوباطل در هم مخلوط شده بودند؛ مردم ظاهربین بودند و حقایق را آنچنانکه باید نمیفهمیدند این مشکلى بود که در کار پیغمبر وجود نداشت.
علل ازهم پاشیده شدنِ سپاه امام حسن(علیهالسّلام)
۱) مردم به تجمّل خو گرفتهاند و به دنبال رفاه و راحتی رفتهاند.
۲) پنج سال مردم کوفه مبارزه کردهاند و جنگیدهاند و خستهاند.
۳) اکثر مردم همسو با معاویه به دنبال کسب ثروت و قدرت بیشتر رفتهاند.
۴) معاویه برای جلب مردم رشوههای فراوان داده است.
۵) فرمانده لشکر امام حسن (علیهالسلام) خیانت میکند و ضربه روحی محکمی بر سپاه وارد میشود.
۶) شایعه صلح منتشر میشود و روحیه سپاه امام حسن (علیهالسلام) تضعیف میشود.
۷) دودستگی در میان لشکر امام حسن (علیهالسلام) پیدا میشود.
دلایل انتخاب صلح
با این شرایط امام حسن محال است که پیروز شود، آیا شروع به جنگ کند و قهرمانانه به شهادت برسد؟ یا با نرمش قهرمانانه راهی پیدا کند برای رسیدن به پیروزی در آینده؟!
اگر امام راه اول را انتخاب میکرد و خود و یارانش کشته میشدند مساوى بود با نابودی مکتب اسلام به طور کامل.
من معتقدم امام حسن مجتبىٰ شجاعترین چهرهى تاریخ اسلام است. چون شجاعت واقعی واقعى این است که انسان برطبق آنچه مصلحت فکر و ایدئولوژى او است اقدام بکند، اگرچه کسى نفهمد.
امام حسن حاضر شد خود را و نام خود را در میان دوستان نزدیکش، فداى مصلحت واقعى کند و تن به صلح دهد، براى اینکه بتواند کارش را، یعنى دیدبانى اسلام و حفاظت از قرآن و هدایت نسلهاى آیندهى تاریخ را در موقع خود انجام دهد.
ما معتقدیم که ائمّهى ما جهاد میکردند؛ اعتقاد شیعه باید این باشد و تاریخ به این گویا است که ائمّهى ما در دوران زندگىِ ۲۵۰سالهشان، دائماً مشغول جهاد بودند و امام حسن در این خطّ طولىِ ۲۵۰ساله، یک نقش بسیار اساسى و برجستهاى دارد.
اگر صلح امام مجتبى نبود، واقعهى کربلا هم نبود، وقایعِ تاریخِ پُرافتخارِ دودمانِ هاشمى در طول حکومت بنىامیّه و بنىعبّاس نبود و امروز اسلام اگر بود، اسلام معاویه بود.