روایتی از دیدار رمضانی جمعی از طلاب حوزههای علمیهی سراسر کشور با حضرت آیتالله خامنهای
سیدامین باطنی، طلبهی حوزهی علمیه مشکات
بعد از ظهر چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۸ و دومین روز از ماه مبارک رمضان بود که اولین دیدار رمضانی طلاب با رهبر انقلاب رقم خورد. حدود ساعت ۱۶:۳۲ دقیقه بود که هماهنگیهای نهایی انجام شد و وارد حسینیه امام خمینی رحمهالله شدیم. همه چیز شبیه همه دیدارهای رمضانی حضرت آقا بود. با این تفاوت که فضای حسینیه پر بود از طلبههای معمّم و جوان. البته طلبه بدون عبا و عمامه هم کم نبود.

فضای حسینیه رفته رفته از سویی از حضور پرشور طلاب انباشته میشد و از سویی از حضور علما و فضلا و مدیران حوزه. آنقدری که من دیدم خیلیها حضور داشتند. حضرات آقایان مقتدایی، رشاد، واعظی، حاج ابوالقاسم، استادی، بهجتپور، طباطبایینژاد، سیّداحمد خاتمی، غروی، اعرافی، حسینی بوشهری و خیلیهای دیگر نشسته بودند و همه آمدن حضرت آقا را انتظار میکشیدند.

دو طلبهی جوان هم در میان جمعیت ایستاده بودند و از حضار شعار میگرفتند. شعارها را دو بخش کرده بودند. مصرع نخست را برادران میگفتند و مصرع دوم را خواهران طلبهای که جمعیتشان کمتر از برادران بود و در سمت راست حسینیه نشسته بودند. حدس میزدم این دو طلبه در بین صحبتهای آقا هم بخواهند چیزی بگویند. باید منتظر بمانم تا ببینم حدسم درست از آب در میآید یا نه؟

به اطراف که نگاه کردم بعضی از دوستان سابقم در مدرسهی علمیه آیتالله مجتهدی را دیدم و چند نفر از طلبههای مدرسه فیلسوف الدوله تهران را. کمی آن طرفتر هم برخی از فضلای قمی را دیدم که میشناختم. بیشتر چهرهها را هم نمیشناختم. ولی چهرههای طلاب نشان میداد که از همه جای کشور آمدهاند. حتی طلاب غیر ایرانی و بچههای باصفای «جامعة المصطفی العالمیة» هم بودند. کمکم به ساعت شروع دیدار نزدیک میشدیم که شیخ جوانی به نام "محمدپور" پشت تریبون رفت و به مداحی پرداخت. حضرت آقا هنوز نیامده بودند.

آیتالله اعرافی و آقای نواب نیز داخل حسینیه شدند. هر چه به ساعت پنجونیم نزدیکتر میشدیم و حال و هوای حسینیه بشارت ورود حضرت آقا را میداد، چهرههای طلبهها، پر هیجانتر میشد. آنها که عقبتر ایستاده بودند سرک میکشیدند و روی پنجه پا ایستاده بودند تا لحظه ورود حضرت آقا را ببینند. عقربههای ساعت ۵ و ۳۱ دقیقه را نشان میداد که حضرت آقا وارد شدند و شعار جمعیت فضای حسینیه را انباشت. شعاری که برایم تازگی داشت و با حرارتی خاص گفته میشد این بود: «علمدار ولایت، حوزویان فدایت». شعارهای طلاب جوان، گویی تمامی نداشت.

آقا به شیخ جوانی که پشت تریبون بود تا قرائت قرآن را آغاز کند، نگاهی کردند به معنای اینکه شروع کند تا شعارهای جمعیت فروکش کند و قاری شروع به تلاوت آیات سوره یوسف کرد. پس از تلاوت قاری، ساعت حدود ۵:۴۰ دقیقه بود که آیتالله اعرافی، مدیر حوزههای علمیه پشت تریبون رفتند و حدود ۱۰ دقیقهای سخن راندند. آقای محمدی عراقی و آقای محمدیان نیز که به تازگی مسئولیت دفتر حوزوی رهبر انقلاب را به عهده گرفتهاند به جمع مدیران پیوستند. آقای سعید مهدوی کنی نیز از همان در وارد شدند و روی زیلوهای آبی بیت رهبری نشستند.

حجتالاسلام اعرافی از جانب حوزه و حوزویان و نهادهای حوزوی از آقا و این افطاری تشکر کردند و ابراز امیدواری کردند که این دیدار سرآغاز فصل نوینی از ارتباط طلاب و رهبری باشد. البته ایشان رهبر انقلاب را با تعبیر: «حضرت مستطابعالی» خطاب میکردند که تعبیری علمایی و آخوندی است. آقای اعرافی گفتند: بیش از ۲ هزار طلبه به نمایندگی از ۱۵۰ هزار طلبه خدمت آقا رسیدهاند.
ایشان از برنامهای با رویکردهای دهگانه سخن گفتند که تهیه شده است و قرار است اجرا بشود. برنامهای که از جامعنگری و آیندهنگری تا پاسخگویی به نیازهای نظام اسلامی و تا خدمات اجتماعی طلاب و همراهی با فقرا و نیازمندان در آن بود. آقا دست به قلم شدند و شروع کردند به یادداشت کردن. آقای اعرافی صحبتهایشان را با شعری از مولوی تمام کردند که: «این همه گفتیم لیک اندر بسیچ/ بیعنایات خدا هیچیم هیچ»
راستش را بخواهید حرف اول و آخر هم همین است.

آقا که شروع کردند به صحبت، از برنامهای که آقای اعرافی به آن اشاره کردند تعریف کردند و تعریف بزرگتری هم از شخص آقای اعرافی کردند و فرمودند: «چون آقای اعرافی این را بیان میکنند، بنده کاملاً امیدوار هستم که این تحقّق پیدا کند؛ چون خود ایشان بحمدالله ظرفیّت بسیار مغتنمی هستند و من امیدواری زیادی دارم که انشاءالله این کارها انجام بگیرد.»
بعد از بیان نکات آقای اعرافی، مجری، متن غرّایی خواند که خیلی از عباراتش را از «منشور روحانیت» وام گرفته بود. با خودم داشتم فکر میکردم چقدر جای بازخوانی منشور روحانیت خالی است. مجری از اولین سخنران دعوت کرد.
مجری برنامه که شیخ خوشبیان و نسبتاً جوانی بود قبل از آنکه از هر کسی دعوت کند، نطقی میخواند که حکم براعت استهلال را داشت و آقا هم در پایان از او تشکر کردند. ناگفته نماند که در صحبت پایانی با مجری متوجه شدم که وی معلمی دلسوز در عرصه تربیت است.

اولین طلبهای که پشت تریبون رفت آقای حسین نظری بود که طلبهی درس خارج بود. اساساً همهی طلبههایی که صحبت کردند، طلبه سطح ۳ به بالا بودند و از میان طلاب مدارس نمایندهای وجود نداشت. آقای نظری لیسانس ریاضی محض هم داشت و شروع کرد به صحبت: «آقا جان سلام علیکم...» حس پدریای که آقا دارد و در این رفت و برگشتها جلوه دارد را وقتی از نزدیک میبینی دلت فرو میریزد. دو بیت عربی هم خواند در شروع کلامش خطاب به آقا و مصراع آخر را اینگونه خواند: «أن الهدایا بقدر مُهدیها»، اما آقا متوجه اشتباه خوانش شعر شدند و بلافاصله عبارت آخر را به شکل صحیح تکرار کردند: «...علی قدر مُهدیها»
آقای نظری از ضرورت بازنگری مفهوم خلاقیت در تربیت طلبه گفت و پیشنهاد کرد مرکز نوآوری در حوزه قم و سپس تهران و مشهد و اصفهان تأسیس شود تا همه پیشنهادات طلاب در آن جمع شود و بانکی از اطلاعات و خلاقیتها و ایدهپردازیها به وجود بیاید. نکتهای که در بیان بیشتر طلبهها بود، بهرهگیری از ادبیات امام و آقا بود. از «آتش به اختیار» گرفته تا «گام دوم». آقای نظری از «اسلام ناب» گفت که به معنای حضور حداکثری در همه عرصات زندگی بشر است و با لسان منطقی از مدیریت حوزه در طول این سالها نیز مطالبه و انتقاد کرد که چرا کارها را به خود طلاب نسپردهاند.
(تصاویری از دیدار طلاب، سال ۱۳۸۶)
و یادآوری کرد جمله تاریخی حضرت آقا در سال ۸۶ را: «اگر حوزه بخواهد از تحول بگریزد، منزوی خواهد شد؛ اگر نمیرد، اگر زنده بماند. البته مایهی دین مانع مردن میشود، اما منزوی خواهد شد؛ روزبهروز منزویتر خواهد شد.» راستش را بخواهید این جملات هنوز در گوش من زنگ میزند. البته از آن روز که حضرت آقا آن نهیب را به حوزه زدهاند ۱۱ سال میگذرد و خیلی چیزها عوض شده است و صدق حرف آقا در عمل ثابت شده است. نوبت به حضرت آقا که رسید، از پیشنهاد این طلبه استقبال کردند و گفتند: «خوب است، بنده تأیید میکنم، فکر خوبی است.»

طلبهی بعدی که پشت تریبون آمد عمامه مشکی بود، آقای سیدمحمدرضا آیت که طلبهی دوره تخصصی فلسفه و کلام دین بود و از بایستههای تخصصگرایی در پنج محور گفت. آقا هم در صحبتهایشان به نکات ایشان واکنش نشان دادند و گفتند: «بالاخره اینکه ما در این زمینه تخصّصگرایی کنیم و تخصّصها را هر چه ریزتر کنیم، البتّه فکر خیلی خوبی است، دارد هم میشود، منتها غفلت نشود از برخی از عیوب تخصّص. سالها است عدّهای از متفکّرین در دنیا به این نتیجه رسیدهاند که تخصّصی شدن در کنار منافعی که دارد، مضارّی هم دارد. برخی از علوم بینرشتهای و مانند اینها برای این است که این نقصها را جبران کند؛ شما هم اگر چنانچه دنبال تخصّص میروید، باید به این نکته توجّه کنید که تخصّص خوب است امّا در کنارش ممکن است عیوبی هم داشته باشد که باید به آن برسید.»
سیدمحمدرضا آیت در بدایت کلام از شرمندگی در برابر ولی گفت و اینکه اوامرشان هنوز روی زمین است. راستش را بخواهید درست میگفت. ما باید از خجالت آب شویم. در همان دیدار سال ۸۶ آقا خودشان تصریح کردند که هنوز خیلی از مطالبتشان در زمینهی حوزه روی زمین است.
ولی آقای آیت، امیدوار بود که در دوران «گام دوم» و به دست جوانان حوزهها، این احساس شرم به حس عزّت بدل شود.

آقای آیت وقتی بعد از سخنرانی به طریق مرسوم، نزد حضرت آقا رفت و گفت: «باتوجه به اهمیت تخصصگرایی که عرض کردم اما برخی مراکز حوزوی خروجیشان متخصص نیست، بلکه مبلّغ هست.» اما رهبر انقلاب در نکتهای جواب این دغدغه طلبه جوان را گفتند:«توجه کنید که ما هم نیاز به مبلغ داریم و هم نیاز به متخصص.»

نفر سومی که پشت تریبون رفت، سرکار خانم صدیقه بهرامی بود که با متانت خاصی سخن گفت و از جایگاه اجتماعی خواهران طلبه پرسید. به نظرم خانم بهرامی بیشتر در مقام طرح سؤال و پرسشگری بودند تا بذر توجه به مقولهی خواهران طلبه در ذهنها کاشته شود و باب گفتگو در موردش باز شود. صحبتهایش که تمام شد صدای صلوات خواهران بلندتر از برادران بود.

سه نفر دیگر از طلاب خواهر نیز صحبت کردند. یکی سرکار خانم حمیده بلّو که به قول خودشان به نمایندگی از «المصطفایی»ها صحبت کرد و با شرح دلدادگی شعفانگیز و دلچسبی به نمایندگی از مسلمانان آفریقایی تبار شروع کرد: «آقاجان، حضرت عالی رهبر جهان اسلام و آقای ما هستید و امید مسلمانان جهان به شماست...» و در آخر هم رسم معرفت را به جا آورد و مثل برخی صف اولیها از آقا درخواست افطاری نکرد و گفت: «در حالات معنوی و سحرهای ماه رمضان ما را از دعا فراموش نکنید...»

و از آخرین سخنرانان نیز سرکار خانم افتخار یوسفی به نمایندگی از جامعة الزهرا نکاتی گفت. و از سختی و لزوم ایفای نقش همسری و مادری و تحصیل به صورت توأمان گفت. و کمی بعدتر هم خانم سمیه صیادی نکاتی را گفتند و از نگاه درجه دو به طلاب خواهر ناراحت و ناراضی بودند. آقا هم در بیاناتشان به مسئلهی خواهران طلبه مجدداً اشاره کردند و این همه تعداد از بانوان فاضله و عالمه را با مرحومهی مجتهده بانو امین اصفهانی مقایسه کردند. که آن روز اگر یکی بود ولی امروز بحمدالله این جماعت خیلی زیادند.

آقای مهدی رضایی هم به نمایندگی از حوزهی خراسان آمده بود. یادی کرد از برادر شهیدش که ۳ سال پیش خدمت حضرت آقا رسیده بوده و سپس در سوریه به شهادت رسیده است، آقا هم همان وسط صحبتش مجدداً آرزوی شهادت کردند و فرمودند: «خداوند درجات ایشان را متعالی کند و ما را هم به ایشان ملحق کند.» آقای رضایی ۸ مورد را مطرح کرد و در هر مورد راهکارش را هم بیان میکرد.
او هم از «گام دوم» شروع کرد و جملات تیز و تندی هم گفت که البته آقا هم اشارهای به حرفهایش کردند. گفت: اولاً فاصلهی وجودی طلبهها با شما زیاد است و ثانیاً فاصله ادراکی حضرتعالی و طلبهها، با مدیران و فضلا زیاد است.

آقا هم حرفش را برگرداندند به خود طلبهها و برخورد گام دومی کردند و فرمودند: «یکی دیگر از مطالبی که آقایان گفتند «فاصله بین ادراک حوزویان» [بود]؛ نه، الحمدلله مظهر ادراک حوزویان همین شماها هستید؛ همین شما، حوزهی مشهد، حوزهی اصفهان، حوزهی تهران، بعد مرکز هم حوزهی قم؛ سطحِ ادراکیِ حوزه همینهایی است که شماها دارید بیان میکنید. البتّه همه جا اختلاف نظرهایی وجود دارد، اختلاف سطوحی وجود دارد؛ آن به جای خود، علاج خودش را دارد، لکن به نظر من خیلی خوب است.»
همچنین گفت هنوز در حوزه هستند کسانی که غیر از امام رحمهالله را به عنوان الگو معرفی میکنند. و من دوباره یاد «منشور روحانیت» امام افتادم و صراحت کلام امام در بیان این واقعیت که در حوزهها از دو نوع تفکر نماینده وجود دارد. و از جوانیهای آقا و مدل طلبگی حضرت آقا گفت که باید بررسی شود و الگوی طلبههای جوان بشود.

آقا هم گفتند: «یکی از آقایان به دورهی جوانیِ من اشاره کردند؛ من عرض میکنم سطح اینهایی که شما گفتید و این حرفهایی که شما زدید، از سطح آنچه ما در جوانی فکر میکردیم، خیلی بالاتر است؛ یعنی واقعاً این جوری است، این را بدون مبالغه عرض میکنم. خب ما هم در دورهی جوانی چرا، یک فکرهایی به ذهنمان میرسید، حرفهایی میزدیم امّا الان سطح کار شما، سطح فکرتان، سطح فرهنگ بیانیتان خیلی بالاتر است از آنچه ما در دورهی جوانی بودیم. معنای این چیست؟ معنایش پیشرفت است، معنایش حرکت است.»
و نقدی هم کرد به حضراتی که چند هندوانه را با هم بلند میکنند و از سر خیرخواهی میخواهند تمام مطالبات آقا را یک تنه انجام دهند. پیشنهادش این بود که ۴ ویژگی علم، دلسوزی، روحیهی کار جهادی و داشتن وقت کافی را برای همه، در سپردن مسئولیتها لحاظ کنند. ایشان نیز وقتی بعداز ایراد سخن پیش حضرت آقا رفت، از مسئولیت خود در مدرسهی سلیمانیه مشهد گفت، همان مدرسهای که رهبر انقلاب در مشهد در آغاز طلبگی آنجا درس خوانده بود. حضرت آقا هم خطاب به آقای رضایی گفت: « به طور ویژه سلام ما را به طلاب مدرسه سلیمانیه برسانید.»

کمی بعدتر آقای علی احدی به نمایندگی از دفتر تبلیغات و گروههای تبلیغی مطالبش را آغاز کرد و در طلیعهی سخن، آیه «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ» را خواند و من خوشحال شدم که بالاخره یکی از طلبهها کلامش را با آیهای زینت داد.
پشت سرم را نگاه کردم و دیدم حاج آقای قاسمیان هم آمدهاند و نشستهاند. درست در همین لحظه ایشان هم همین را گفت: «چرا هیچکدام از طلبهها با قرآن شروع نمیکند؟! حوزه تا وقتی قرآنی نشود انقلابی هم نخواهد شد.» و من سری به نشانه تأیید تکان دادم و یاد توصیههای قدیمی حضرت آقا به حوزویان و روحانیون افتادم که در حوزهها قرآن را باید از مهجوریت در بیاوریم.

آقای احدی هم مثل همه طلبهها از تعبیرات حضرت آقا وام گرفت و از «آتش به اختیار» گفت و از بسترهای جدید تبلیغی مثل پارکها و سواحل دریا و مراکز ترک اعتیاد. و از آقا درخواست کرد که جلسهای خصوصی ترتیب دهند برای ملاقات با گروههای تبلیغی. حرفش به اینجا که رسید، مکثی کرد و گفت: «آقا ما گلهای هم میخواهیم از شما بکنیم. شما با دانشجویان خیلی بیشتر دیدار دارید تا ما» و جمعیت هم احسنت بلندی برایش گفتند. کمی هم حرفهایش جوان پسند بود و انقلابی. از این گفت که چرا حوزه و حوزویان در امر آسیبهای اجتماعی حضور ندارند و نقدی هم کرد به روش تحصیلی حوزه که مفهوممحور است و من باز هم یاد پیام جام زهر امام امت افتادم و آنجا که آن حکیم سفر کرده سالها پیش از همین مشکل پرده بر میدارد: «فرهنگ دانشگاهها و مراکز غیرحوزهاى به صورتى است که با تجربه و لمس واقعیتها بیشتر عادت کرده است، تا فرهنگ نظرى و فلسفى. باید با تلفیق این دو فرهنگ و کمکردن فاصلهها، حوزه و دانشگاه درهم ذوب شوند، تا میدان براى گسترش و بسط معارف اسلام وسیعتر گردد.»

حرفهایش که تمام شد، جمعیت برای سلامتیاش صلواتی فرستادند که بعد از آن احسنتهای بلند، دومین تشویقی بود که از جمع گرفت. ایشان نیز بعداز سخنرانی نزد حضرت آقا رفتند و جزوهای را درباره نقش حوزه در موضوع آسیبهای اجتماعی را به ایشان دادند و رهبر انقلاب جزوه را گرفتند و گفتند:«مطالعه میکنم.»
نفر بعد طلبهی اصفهانی آقای مهدی مسائلی بود. قبل از آنکه شروع کند سید جوانی از میانه جمع بلند شد و شروع کرد چیزهایی را بلند بلند گفتن. صدایش با صدای مجری گره خورد. حضرت آقا به نشانه اینکه صبر کند و شروع نکند دستشان را رو به آقای مسائلی بالا آوردند و فرمودند: «آن آقایی که چیزهایی گفت من نشنیدم. بنده در این جلسه یک شرکت کنندهام، هیچکارهام. نشستهایم ببینیم وقتی میرسد که به ما هم بدهند و صحبت کنیم یا نه؟» بعد هم به لحن شوخی فرمودند: «بنشینید استراحت کنید فعلاً» و همه خندیدند.
داشتم فکر میکردم این هم رسم جالبی نیست که در هر دیدار یکی بلند میشود و داد و فریادی میکند.

آقای مسائلی شروع کرد به صحبت و در طلیعهی کلامش به رسم ادب از آیتالله مظاهری اسمی آورد. و از سیطرهی معارف آموزشی فقه محور در حوزه گفت که مانع پرداختن به امور دیگر میشود. از فهم غلط مقولهی تحول در حوزه گفت که صرفاً به تغییر کتب درسی و کم کردن سنوات تحصیلی فهم شده است. از وضعیت سخت معیشت طلاب گفت و به طور صریح از آقا پرسید که آیا کار کردن برای طلاب عیب است یا حُسن؟! البته فرصت نشد تا جواب صریحی دریافت کند. او هم از مهجوریت «منشور روحانیت» گفت و در آخر هم از لزوم ارتباط با حوزه نجف و الازهر مصر و سایر نهادهای علمی جهان اسلام گفت.

طلبهی سید دیگری که پشت تریبون رفت و نسبت به دیگر سخنرانان جا افتادهتر به نظر میآمد سید محمد هاشمی بود که فرمانده یکی از گردانهای تیپ امام صادق علیهالسلام بود. او هم از انقلابیگری و آتش به اختیار گفت و ترمیم شکاف نسلی میان مدیران حوزه و متن طلاب را خواستار بود. در انتها او نیز مطالبهای شبیه آقای رضایی داشت که طلاب جوان نیازمند ارتباط مستقیم با رهبری هستند.
به نظرم رسید وقتی حضرت آقا صریحترین و جدیترین بیانات خود را در دیدارهای عمومی گفتهاند و میگویند و همین بلوغی که امروز طلاب دارند مرهون همین حرفهاست که نشان میدهد الان هم ارتباط کمی وجود ندارد.

آقای هاشمی بعداز سخنرانی به حضرت آقا گفت: از آخرین دیداری که تیپ امام صادق علیهالسلام با شما داشتند بیش از ۲۰ سال میگذرد. آقا گفتند:«چطور؟» آقای هاشمی گفت: در سال ۷۴ به دیدار شما آمدیم و از آن سال به بعد دیگر نیامدهایم. آقا این خواسته را تأیید کردند و یادداشت کردند.

دیگر کمکم حضار داشتند خسته میشدند و منتظر شروع صحبتهای حضرت آقا بودند. آقای سیدهادی ساجدی تنها سخنران مکلّای دیدار و از فعالان عرصه بینالملل بود، که انتقاداتی در این حوزه داشت و راهکارهایش را به خاطر ضیق وقت بصورت مکتوب به رهبر انقلاب داد و نخواند.

در نهایت نیز آقای حسن یوسفزاده فعال سواد رسانهای به سخن برخاست و از فضای مجازی و اتفاقات خطرناک در این حوزه گفت. البته روی سخنان و انتقاداتش بیشتر به دولت بود. هنگامی که بعداز این سخنان جلو رفت، حضرت آقا به او گفت: «این مطالبی که فرمودین، در کشور دارد انجام میشود ولی خیلی کند است.» ایشان هم به آقا میگوید: «بله، از لحاظ تأکید اینها را گفتم.» آقا هم گفتند: «بله به این جهت خوب است.»

حرفهای همه که تمام شد همه منتظر بودند آقا شروع کنند. که همان دو طلبهی جوان که از جمعیت شعار میگرفتند بلند شدند و چند بیتی را با شور و حرارت خطاب به حضرت آقا خواندند. آقا هم فرمودند: اجرای قشنگی داشتید و همه خندیدند. و من هم برایم جالب بود که حدسم درست از آب درآمد.
بیانات رهبر انقلاب حدود ساعت ۱۹:۳۰ دقیقه شروع شد. بنای این نوشته پرداختن به حاشیههای دیدار بود ولی صحبتهای آقا متن است. ایشان هم در زمان کمی که بود حرفهای تازهیی زدند و از بلوغ طلاب جوان اظهار رضایت کردند.

برایم جالب بود که حضرت آقا هم از منشور روحانیت یادی کردند و فرمودند: «منشور روحانیّت را بخوانید، مکرّر بخوانید.» حرفهای آقا تازه گل انداخته بود که فرصت تمام شد و اذان گفتند.
خواستند ادامه بدهند که گویی متوجه ساعت شده باشند پرسیدند: «اذان گفتند؟!» و پاسخ شنیدند: «بلی»
و بدون هیچ معطلی فرمودند: «خیلی ببخشید.» و «والسلامی» گفتند و تمام.

حضرت آقا نماز را سریعتر از آن چیزی که فکرش را بکنید خواندند ولی تعقیبات نماز بجا آورده شد. باز هم مثل همیشه همه مهمان سفره افطاری ساده آقا بودند و خوشحال از خاطرهی دیدار امشب ...

فضای حسینیه رفته رفته از سویی از حضور پرشور طلاب انباشته میشد و از سویی از حضور علما و فضلا و مدیران حوزه. آنقدری که من دیدم خیلیها حضور داشتند. حضرات آقایان مقتدایی، رشاد، واعظی، حاج ابوالقاسم، استادی، بهجتپور، طباطبایینژاد، سیّداحمد خاتمی، غروی، اعرافی، حسینی بوشهری و خیلیهای دیگر نشسته بودند و همه آمدن حضرت آقا را انتظار میکشیدند.

دو طلبهی جوان هم در میان جمعیت ایستاده بودند و از حضار شعار میگرفتند. شعارها را دو بخش کرده بودند. مصرع نخست را برادران میگفتند و مصرع دوم را خواهران طلبهای که جمعیتشان کمتر از برادران بود و در سمت راست حسینیه نشسته بودند. حدس میزدم این دو طلبه در بین صحبتهای آقا هم بخواهند چیزی بگویند. باید منتظر بمانم تا ببینم حدسم درست از آب در میآید یا نه؟

به اطراف که نگاه کردم بعضی از دوستان سابقم در مدرسهی علمیه آیتالله مجتهدی را دیدم و چند نفر از طلبههای مدرسه فیلسوف الدوله تهران را. کمی آن طرفتر هم برخی از فضلای قمی را دیدم که میشناختم. بیشتر چهرهها را هم نمیشناختم. ولی چهرههای طلاب نشان میداد که از همه جای کشور آمدهاند. حتی طلاب غیر ایرانی و بچههای باصفای «جامعة المصطفی العالمیة» هم بودند. کمکم به ساعت شروع دیدار نزدیک میشدیم که شیخ جوانی به نام "محمدپور" پشت تریبون رفت و به مداحی پرداخت. حضرت آقا هنوز نیامده بودند.

آیتالله اعرافی و آقای نواب نیز داخل حسینیه شدند. هر چه به ساعت پنجونیم نزدیکتر میشدیم و حال و هوای حسینیه بشارت ورود حضرت آقا را میداد، چهرههای طلبهها، پر هیجانتر میشد. آنها که عقبتر ایستاده بودند سرک میکشیدند و روی پنجه پا ایستاده بودند تا لحظه ورود حضرت آقا را ببینند. عقربههای ساعت ۵ و ۳۱ دقیقه را نشان میداد که حضرت آقا وارد شدند و شعار جمعیت فضای حسینیه را انباشت. شعاری که برایم تازگی داشت و با حرارتی خاص گفته میشد این بود: «علمدار ولایت، حوزویان فدایت». شعارهای طلاب جوان، گویی تمامی نداشت.

آقا به شیخ جوانی که پشت تریبون بود تا قرائت قرآن را آغاز کند، نگاهی کردند به معنای اینکه شروع کند تا شعارهای جمعیت فروکش کند و قاری شروع به تلاوت آیات سوره یوسف کرد. پس از تلاوت قاری، ساعت حدود ۵:۴۰ دقیقه بود که آیتالله اعرافی، مدیر حوزههای علمیه پشت تریبون رفتند و حدود ۱۰ دقیقهای سخن راندند. آقای محمدی عراقی و آقای محمدیان نیز که به تازگی مسئولیت دفتر حوزوی رهبر انقلاب را به عهده گرفتهاند به جمع مدیران پیوستند. آقای سعید مهدوی کنی نیز از همان در وارد شدند و روی زیلوهای آبی بیت رهبری نشستند.

حجتالاسلام اعرافی از جانب حوزه و حوزویان و نهادهای حوزوی از آقا و این افطاری تشکر کردند و ابراز امیدواری کردند که این دیدار سرآغاز فصل نوینی از ارتباط طلاب و رهبری باشد. البته ایشان رهبر انقلاب را با تعبیر: «حضرت مستطابعالی» خطاب میکردند که تعبیری علمایی و آخوندی است. آقای اعرافی گفتند: بیش از ۲ هزار طلبه به نمایندگی از ۱۵۰ هزار طلبه خدمت آقا رسیدهاند.
ایشان از برنامهای با رویکردهای دهگانه سخن گفتند که تهیه شده است و قرار است اجرا بشود. برنامهای که از جامعنگری و آیندهنگری تا پاسخگویی به نیازهای نظام اسلامی و تا خدمات اجتماعی طلاب و همراهی با فقرا و نیازمندان در آن بود. آقا دست به قلم شدند و شروع کردند به یادداشت کردن. آقای اعرافی صحبتهایشان را با شعری از مولوی تمام کردند که: «این همه گفتیم لیک اندر بسیچ/ بیعنایات خدا هیچیم هیچ»
راستش را بخواهید حرف اول و آخر هم همین است.

آقا که شروع کردند به صحبت، از برنامهای که آقای اعرافی به آن اشاره کردند تعریف کردند و تعریف بزرگتری هم از شخص آقای اعرافی کردند و فرمودند: «چون آقای اعرافی این را بیان میکنند، بنده کاملاً امیدوار هستم که این تحقّق پیدا کند؛ چون خود ایشان بحمدالله ظرفیّت بسیار مغتنمی هستند و من امیدواری زیادی دارم که انشاءالله این کارها انجام بگیرد.»
بعد از بیان نکات آقای اعرافی، مجری، متن غرّایی خواند که خیلی از عباراتش را از «منشور روحانیت» وام گرفته بود. با خودم داشتم فکر میکردم چقدر جای بازخوانی منشور روحانیت خالی است. مجری از اولین سخنران دعوت کرد.
مجری برنامه که شیخ خوشبیان و نسبتاً جوانی بود قبل از آنکه از هر کسی دعوت کند، نطقی میخواند که حکم براعت استهلال را داشت و آقا هم در پایان از او تشکر کردند. ناگفته نماند که در صحبت پایانی با مجری متوجه شدم که وی معلمی دلسوز در عرصه تربیت است.

اولین طلبهای که پشت تریبون رفت آقای حسین نظری بود که طلبهی درس خارج بود. اساساً همهی طلبههایی که صحبت کردند، طلبه سطح ۳ به بالا بودند و از میان طلاب مدارس نمایندهای وجود نداشت. آقای نظری لیسانس ریاضی محض هم داشت و شروع کرد به صحبت: «آقا جان سلام علیکم...» حس پدریای که آقا دارد و در این رفت و برگشتها جلوه دارد را وقتی از نزدیک میبینی دلت فرو میریزد. دو بیت عربی هم خواند در شروع کلامش خطاب به آقا و مصراع آخر را اینگونه خواند: «أن الهدایا بقدر مُهدیها»، اما آقا متوجه اشتباه خوانش شعر شدند و بلافاصله عبارت آخر را به شکل صحیح تکرار کردند: «...علی قدر مُهدیها»
آقای نظری از ضرورت بازنگری مفهوم خلاقیت در تربیت طلبه گفت و پیشنهاد کرد مرکز نوآوری در حوزه قم و سپس تهران و مشهد و اصفهان تأسیس شود تا همه پیشنهادات طلاب در آن جمع شود و بانکی از اطلاعات و خلاقیتها و ایدهپردازیها به وجود بیاید. نکتهای که در بیان بیشتر طلبهها بود، بهرهگیری از ادبیات امام و آقا بود. از «آتش به اختیار» گرفته تا «گام دوم». آقای نظری از «اسلام ناب» گفت که به معنای حضور حداکثری در همه عرصات زندگی بشر است و با لسان منطقی از مدیریت حوزه در طول این سالها نیز مطالبه و انتقاد کرد که چرا کارها را به خود طلاب نسپردهاند.
(تصاویری از دیدار طلاب، سال ۱۳۸۶)و یادآوری کرد جمله تاریخی حضرت آقا در سال ۸۶ را: «اگر حوزه بخواهد از تحول بگریزد، منزوی خواهد شد؛ اگر نمیرد، اگر زنده بماند. البته مایهی دین مانع مردن میشود، اما منزوی خواهد شد؛ روزبهروز منزویتر خواهد شد.» راستش را بخواهید این جملات هنوز در گوش من زنگ میزند. البته از آن روز که حضرت آقا آن نهیب را به حوزه زدهاند ۱۱ سال میگذرد و خیلی چیزها عوض شده است و صدق حرف آقا در عمل ثابت شده است. نوبت به حضرت آقا که رسید، از پیشنهاد این طلبه استقبال کردند و گفتند: «خوب است، بنده تأیید میکنم، فکر خوبی است.»

طلبهی بعدی که پشت تریبون آمد عمامه مشکی بود، آقای سیدمحمدرضا آیت که طلبهی دوره تخصصی فلسفه و کلام دین بود و از بایستههای تخصصگرایی در پنج محور گفت. آقا هم در صحبتهایشان به نکات ایشان واکنش نشان دادند و گفتند: «بالاخره اینکه ما در این زمینه تخصّصگرایی کنیم و تخصّصها را هر چه ریزتر کنیم، البتّه فکر خیلی خوبی است، دارد هم میشود، منتها غفلت نشود از برخی از عیوب تخصّص. سالها است عدّهای از متفکّرین در دنیا به این نتیجه رسیدهاند که تخصّصی شدن در کنار منافعی که دارد، مضارّی هم دارد. برخی از علوم بینرشتهای و مانند اینها برای این است که این نقصها را جبران کند؛ شما هم اگر چنانچه دنبال تخصّص میروید، باید به این نکته توجّه کنید که تخصّص خوب است امّا در کنارش ممکن است عیوبی هم داشته باشد که باید به آن برسید.»
سیدمحمدرضا آیت در بدایت کلام از شرمندگی در برابر ولی گفت و اینکه اوامرشان هنوز روی زمین است. راستش را بخواهید درست میگفت. ما باید از خجالت آب شویم. در همان دیدار سال ۸۶ آقا خودشان تصریح کردند که هنوز خیلی از مطالبتشان در زمینهی حوزه روی زمین است.
ولی آقای آیت، امیدوار بود که در دوران «گام دوم» و به دست جوانان حوزهها، این احساس شرم به حس عزّت بدل شود.

آقای آیت وقتی بعد از سخنرانی به طریق مرسوم، نزد حضرت آقا رفت و گفت: «باتوجه به اهمیت تخصصگرایی که عرض کردم اما برخی مراکز حوزوی خروجیشان متخصص نیست، بلکه مبلّغ هست.» اما رهبر انقلاب در نکتهای جواب این دغدغه طلبه جوان را گفتند:«توجه کنید که ما هم نیاز به مبلغ داریم و هم نیاز به متخصص.»

نفر سومی که پشت تریبون رفت، سرکار خانم صدیقه بهرامی بود که با متانت خاصی سخن گفت و از جایگاه اجتماعی خواهران طلبه پرسید. به نظرم خانم بهرامی بیشتر در مقام طرح سؤال و پرسشگری بودند تا بذر توجه به مقولهی خواهران طلبه در ذهنها کاشته شود و باب گفتگو در موردش باز شود. صحبتهایش که تمام شد صدای صلوات خواهران بلندتر از برادران بود.

سه نفر دیگر از طلاب خواهر نیز صحبت کردند. یکی سرکار خانم حمیده بلّو که به قول خودشان به نمایندگی از «المصطفایی»ها صحبت کرد و با شرح دلدادگی شعفانگیز و دلچسبی به نمایندگی از مسلمانان آفریقایی تبار شروع کرد: «آقاجان، حضرت عالی رهبر جهان اسلام و آقای ما هستید و امید مسلمانان جهان به شماست...» و در آخر هم رسم معرفت را به جا آورد و مثل برخی صف اولیها از آقا درخواست افطاری نکرد و گفت: «در حالات معنوی و سحرهای ماه رمضان ما را از دعا فراموش نکنید...»

و از آخرین سخنرانان نیز سرکار خانم افتخار یوسفی به نمایندگی از جامعة الزهرا نکاتی گفت. و از سختی و لزوم ایفای نقش همسری و مادری و تحصیل به صورت توأمان گفت. و کمی بعدتر هم خانم سمیه صیادی نکاتی را گفتند و از نگاه درجه دو به طلاب خواهر ناراحت و ناراضی بودند. آقا هم در بیاناتشان به مسئلهی خواهران طلبه مجدداً اشاره کردند و این همه تعداد از بانوان فاضله و عالمه را با مرحومهی مجتهده بانو امین اصفهانی مقایسه کردند. که آن روز اگر یکی بود ولی امروز بحمدالله این جماعت خیلی زیادند.

آقای مهدی رضایی هم به نمایندگی از حوزهی خراسان آمده بود. یادی کرد از برادر شهیدش که ۳ سال پیش خدمت حضرت آقا رسیده بوده و سپس در سوریه به شهادت رسیده است، آقا هم همان وسط صحبتش مجدداً آرزوی شهادت کردند و فرمودند: «خداوند درجات ایشان را متعالی کند و ما را هم به ایشان ملحق کند.» آقای رضایی ۸ مورد را مطرح کرد و در هر مورد راهکارش را هم بیان میکرد.
او هم از «گام دوم» شروع کرد و جملات تیز و تندی هم گفت که البته آقا هم اشارهای به حرفهایش کردند. گفت: اولاً فاصلهی وجودی طلبهها با شما زیاد است و ثانیاً فاصله ادراکی حضرتعالی و طلبهها، با مدیران و فضلا زیاد است.

آقا هم حرفش را برگرداندند به خود طلبهها و برخورد گام دومی کردند و فرمودند: «یکی دیگر از مطالبی که آقایان گفتند «فاصله بین ادراک حوزویان» [بود]؛ نه، الحمدلله مظهر ادراک حوزویان همین شماها هستید؛ همین شما، حوزهی مشهد، حوزهی اصفهان، حوزهی تهران، بعد مرکز هم حوزهی قم؛ سطحِ ادراکیِ حوزه همینهایی است که شماها دارید بیان میکنید. البتّه همه جا اختلاف نظرهایی وجود دارد، اختلاف سطوحی وجود دارد؛ آن به جای خود، علاج خودش را دارد، لکن به نظر من خیلی خوب است.»
همچنین گفت هنوز در حوزه هستند کسانی که غیر از امام رحمهالله را به عنوان الگو معرفی میکنند. و من دوباره یاد «منشور روحانیت» امام افتادم و صراحت کلام امام در بیان این واقعیت که در حوزهها از دو نوع تفکر نماینده وجود دارد. و از جوانیهای آقا و مدل طلبگی حضرت آقا گفت که باید بررسی شود و الگوی طلبههای جوان بشود.

آقا هم گفتند: «یکی از آقایان به دورهی جوانیِ من اشاره کردند؛ من عرض میکنم سطح اینهایی که شما گفتید و این حرفهایی که شما زدید، از سطح آنچه ما در جوانی فکر میکردیم، خیلی بالاتر است؛ یعنی واقعاً این جوری است، این را بدون مبالغه عرض میکنم. خب ما هم در دورهی جوانی چرا، یک فکرهایی به ذهنمان میرسید، حرفهایی میزدیم امّا الان سطح کار شما، سطح فکرتان، سطح فرهنگ بیانیتان خیلی بالاتر است از آنچه ما در دورهی جوانی بودیم. معنای این چیست؟ معنایش پیشرفت است، معنایش حرکت است.»
و نقدی هم کرد به حضراتی که چند هندوانه را با هم بلند میکنند و از سر خیرخواهی میخواهند تمام مطالبات آقا را یک تنه انجام دهند. پیشنهادش این بود که ۴ ویژگی علم، دلسوزی، روحیهی کار جهادی و داشتن وقت کافی را برای همه، در سپردن مسئولیتها لحاظ کنند. ایشان نیز وقتی بعداز ایراد سخن پیش حضرت آقا رفت، از مسئولیت خود در مدرسهی سلیمانیه مشهد گفت، همان مدرسهای که رهبر انقلاب در مشهد در آغاز طلبگی آنجا درس خوانده بود. حضرت آقا هم خطاب به آقای رضایی گفت: « به طور ویژه سلام ما را به طلاب مدرسه سلیمانیه برسانید.»

کمی بعدتر آقای علی احدی به نمایندگی از دفتر تبلیغات و گروههای تبلیغی مطالبش را آغاز کرد و در طلیعهی سخن، آیه «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ» را خواند و من خوشحال شدم که بالاخره یکی از طلبهها کلامش را با آیهای زینت داد.
پشت سرم را نگاه کردم و دیدم حاج آقای قاسمیان هم آمدهاند و نشستهاند. درست در همین لحظه ایشان هم همین را گفت: «چرا هیچکدام از طلبهها با قرآن شروع نمیکند؟! حوزه تا وقتی قرآنی نشود انقلابی هم نخواهد شد.» و من سری به نشانه تأیید تکان دادم و یاد توصیههای قدیمی حضرت آقا به حوزویان و روحانیون افتادم که در حوزهها قرآن را باید از مهجوریت در بیاوریم.

آقای احدی هم مثل همه طلبهها از تعبیرات حضرت آقا وام گرفت و از «آتش به اختیار» گفت و از بسترهای جدید تبلیغی مثل پارکها و سواحل دریا و مراکز ترک اعتیاد. و از آقا درخواست کرد که جلسهای خصوصی ترتیب دهند برای ملاقات با گروههای تبلیغی. حرفش به اینجا که رسید، مکثی کرد و گفت: «آقا ما گلهای هم میخواهیم از شما بکنیم. شما با دانشجویان خیلی بیشتر دیدار دارید تا ما» و جمعیت هم احسنت بلندی برایش گفتند. کمی هم حرفهایش جوان پسند بود و انقلابی. از این گفت که چرا حوزه و حوزویان در امر آسیبهای اجتماعی حضور ندارند و نقدی هم کرد به روش تحصیلی حوزه که مفهوممحور است و من باز هم یاد پیام جام زهر امام امت افتادم و آنجا که آن حکیم سفر کرده سالها پیش از همین مشکل پرده بر میدارد: «فرهنگ دانشگاهها و مراکز غیرحوزهاى به صورتى است که با تجربه و لمس واقعیتها بیشتر عادت کرده است، تا فرهنگ نظرى و فلسفى. باید با تلفیق این دو فرهنگ و کمکردن فاصلهها، حوزه و دانشگاه درهم ذوب شوند، تا میدان براى گسترش و بسط معارف اسلام وسیعتر گردد.»

حرفهایش که تمام شد، جمعیت برای سلامتیاش صلواتی فرستادند که بعد از آن احسنتهای بلند، دومین تشویقی بود که از جمع گرفت. ایشان نیز بعداز سخنرانی نزد حضرت آقا رفتند و جزوهای را درباره نقش حوزه در موضوع آسیبهای اجتماعی را به ایشان دادند و رهبر انقلاب جزوه را گرفتند و گفتند:«مطالعه میکنم.»
نفر بعد طلبهی اصفهانی آقای مهدی مسائلی بود. قبل از آنکه شروع کند سید جوانی از میانه جمع بلند شد و شروع کرد چیزهایی را بلند بلند گفتن. صدایش با صدای مجری گره خورد. حضرت آقا به نشانه اینکه صبر کند و شروع نکند دستشان را رو به آقای مسائلی بالا آوردند و فرمودند: «آن آقایی که چیزهایی گفت من نشنیدم. بنده در این جلسه یک شرکت کنندهام، هیچکارهام. نشستهایم ببینیم وقتی میرسد که به ما هم بدهند و صحبت کنیم یا نه؟» بعد هم به لحن شوخی فرمودند: «بنشینید استراحت کنید فعلاً» و همه خندیدند.
داشتم فکر میکردم این هم رسم جالبی نیست که در هر دیدار یکی بلند میشود و داد و فریادی میکند.

آقای مسائلی شروع کرد به صحبت و در طلیعهی کلامش به رسم ادب از آیتالله مظاهری اسمی آورد. و از سیطرهی معارف آموزشی فقه محور در حوزه گفت که مانع پرداختن به امور دیگر میشود. از فهم غلط مقولهی تحول در حوزه گفت که صرفاً به تغییر کتب درسی و کم کردن سنوات تحصیلی فهم شده است. از وضعیت سخت معیشت طلاب گفت و به طور صریح از آقا پرسید که آیا کار کردن برای طلاب عیب است یا حُسن؟! البته فرصت نشد تا جواب صریحی دریافت کند. او هم از مهجوریت «منشور روحانیت» گفت و در آخر هم از لزوم ارتباط با حوزه نجف و الازهر مصر و سایر نهادهای علمی جهان اسلام گفت.

طلبهی سید دیگری که پشت تریبون رفت و نسبت به دیگر سخنرانان جا افتادهتر به نظر میآمد سید محمد هاشمی بود که فرمانده یکی از گردانهای تیپ امام صادق علیهالسلام بود. او هم از انقلابیگری و آتش به اختیار گفت و ترمیم شکاف نسلی میان مدیران حوزه و متن طلاب را خواستار بود. در انتها او نیز مطالبهای شبیه آقای رضایی داشت که طلاب جوان نیازمند ارتباط مستقیم با رهبری هستند.
به نظرم رسید وقتی حضرت آقا صریحترین و جدیترین بیانات خود را در دیدارهای عمومی گفتهاند و میگویند و همین بلوغی که امروز طلاب دارند مرهون همین حرفهاست که نشان میدهد الان هم ارتباط کمی وجود ندارد.

آقای هاشمی بعداز سخنرانی به حضرت آقا گفت: از آخرین دیداری که تیپ امام صادق علیهالسلام با شما داشتند بیش از ۲۰ سال میگذرد. آقا گفتند:«چطور؟» آقای هاشمی گفت: در سال ۷۴ به دیدار شما آمدیم و از آن سال به بعد دیگر نیامدهایم. آقا این خواسته را تأیید کردند و یادداشت کردند.

دیگر کمکم حضار داشتند خسته میشدند و منتظر شروع صحبتهای حضرت آقا بودند. آقای سیدهادی ساجدی تنها سخنران مکلّای دیدار و از فعالان عرصه بینالملل بود، که انتقاداتی در این حوزه داشت و راهکارهایش را به خاطر ضیق وقت بصورت مکتوب به رهبر انقلاب داد و نخواند.

در نهایت نیز آقای حسن یوسفزاده فعال سواد رسانهای به سخن برخاست و از فضای مجازی و اتفاقات خطرناک در این حوزه گفت. البته روی سخنان و انتقاداتش بیشتر به دولت بود. هنگامی که بعداز این سخنان جلو رفت، حضرت آقا به او گفت: «این مطالبی که فرمودین، در کشور دارد انجام میشود ولی خیلی کند است.» ایشان هم به آقا میگوید: «بله، از لحاظ تأکید اینها را گفتم.» آقا هم گفتند: «بله به این جهت خوب است.»

حرفهای همه که تمام شد همه منتظر بودند آقا شروع کنند. که همان دو طلبهی جوان که از جمعیت شعار میگرفتند بلند شدند و چند بیتی را با شور و حرارت خطاب به حضرت آقا خواندند. آقا هم فرمودند: اجرای قشنگی داشتید و همه خندیدند. و من هم برایم جالب بود که حدسم درست از آب درآمد.
بیانات رهبر انقلاب حدود ساعت ۱۹:۳۰ دقیقه شروع شد. بنای این نوشته پرداختن به حاشیههای دیدار بود ولی صحبتهای آقا متن است. ایشان هم در زمان کمی که بود حرفهای تازهیی زدند و از بلوغ طلاب جوان اظهار رضایت کردند.

برایم جالب بود که حضرت آقا هم از منشور روحانیت یادی کردند و فرمودند: «منشور روحانیّت را بخوانید، مکرّر بخوانید.» حرفهای آقا تازه گل انداخته بود که فرصت تمام شد و اذان گفتند.
خواستند ادامه بدهند که گویی متوجه ساعت شده باشند پرسیدند: «اذان گفتند؟!» و پاسخ شنیدند: «بلی»
و بدون هیچ معطلی فرمودند: «خیلی ببخشید.» و «والسلامی» گفتند و تمام.

حضرت آقا نماز را سریعتر از آن چیزی که فکرش را بکنید خواندند ولی تعقیبات نماز بجا آورده شد. باز هم مثل همیشه همه مهمان سفره افطاری ساده آقا بودند و خوشحال از خاطرهی دیدار امشب ...