بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علیآله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. سیّما بقیةالله فیالارضین.
برای من یک توفیق بزرگ و یک روز فراموش نشدنی است که در این نقطهی دور دست از کشور، شما عزیزان خودم - جوانان، مردان، زنان و قشرهای مختلف شهر نهبندان - را از نزدیک زیارت میکنم.
اصل قضیه در نظام اسلامی این است که این نظام، برای استقرار عدالت در میان همهی آحاد و همهی قشرها در همهی نقاط این کشور - با همین عمومیت - برپا شده است. من از خلال گزارشهای زیاد، از اوضاع نهبندان مطّلع بودهام. شاید یک دیدار کوتاه چند ساعته نتواند بر آنچه که انسان در خلال گزارشها دیده است، چیزی اضافه کند؛ ولی درعینحال من لازم دانستم که این راه طولانی را طی کنم و به نهبندان بیایم و به شما مردم عزیز، به شما جوانان عزیز، به شما مردان و زنان مؤمن، به همهی شما آحاد این مردم خوب و مهربان و نجیب و دارای ایمان عرض کنم که: اوّلاً نظام اسلامی، وظیفهی خود میداند که به همهی آحاد این ملت، با یک چشم و یک دید نگاه کند؛ همچنان که همهی آحاد این ملت - چه مردم مرزنشین و چه مرکزنشینان - خود را نسبت به این نظام و انقلاب و نسبت به اسلام، متعهّد میدانند. پیام دوم به مسؤولان است. من با آمدن به نهبندان میخواهم توجّه مسؤولان را به این منطقه و مناطقی از این قبیل، بهطور کامل جلب کنم. من از مسؤولان در سطوح مختلف - چه در سطح استان، چه در سطوح بالاتر و سطح دولت، چه در سطح بخشهای مختلف دولتی - اینگونه توقّع و انتظار دارم که برروی نقاط دور افتاده که غالباً محرومیتهای زیادی هم در دورانهای قبل بر آنها تحمیل شده است، متمرکز شوند و توجّه بیشتری کنند.
البته بعد از انقلاب، بخصوص در این ده سال گذشته، هم به نهبندان - که آن روز بخش بود و امروز بحمدالله شهرستان است - و هم به بقیهی مناطق محروم، توجّه زیادی شده است. نهبندانِ امروز، نهبندانِ ده سال قبل نیست. من بیست و چند سال قبل، نهبندان، این بیابانها و این منطقه را دیدم. در راه تبعید به ایرانشهر - بلوچستان - از اینجا عبور کردم، این منطقه را دیدم. آن روز با امروز، تفاوتهای زیادی کرده است. این نهبندان، آن نهبندان نیست. این از برکت نظام اسلامی است. بخصوص در این ده سال اخیر، خیلی کار شده است. اما من میدانم، مسؤولان هم میدانند، خود مردم این منطقه هم میدانند که در دوران قبل از انقلاب، بهقدری به این منطقه و مناطقی از این قبیل بیاعتنایی شده است؛ بهقدری محرومیت بر آنها تحمیل شده است که اگر آنچه تاکنون انجام گرفته است، ده برابر آن را هم انجام دهیم، باز بهطور کامل، آن چنان که باید و شاید حقّ این منطقه ادا نخواهد شد.
این منطقه بحمدالله از لحاظ نیروی انسانی هم خوب است؛ یعنی استعداد در جوانان این منطقه، زیاد است. بعضی از همین شخصیتهای علمی کنونی بیرجند، اهل نهبندانند. جوانان این منطقه، اساساً با استعدادند. همین «شهید آتشدست» - که الان صحبتش شد - با اینکه پدرش کاسب ضعیفی بود و الان هم بحمدالله در اینجا هستند، چنان جوانی بود که من برق استعداد را در چشم او در سال ۱۳۵۶ در ایرانشهر دیدم و پی بردم بچهی با استعدادی است. آن روز، روز غربت اسلام، روز غربت دین و روز تسلّط نظام طاغوت بود. هرکسی جرأت نمیکرد به سمت مفاهیم دینی و انقلابی گرایش پیدا کند. آنچه جوانانی مثل «احمد آتشدست» را در چشم من عزیز میکرد، این بود که بیمحابا مجذوب واقعیت انقلاب میشدند. در آن روز حتّی نام امام هم قاچاق بود! نام امام که درِگوشی به آن جوانان و نوجوانان گفته میشد؛ پیام اسلام ناب که با زبان ساده در اختیار آنها گذاشته میشد، دلشان به پرواز درمیآمد. همین هم شد. این جوانانی که در دوران اوّل انقلاب، یا در دوران جنگ تحمیلی، بیقراری داشتند و بیتاب بودند، بیتاب به میدانهای مجاهدت و مبارزه رفتند. آن روز هم روزی بود که اگر کسی میخواست مجاهدت کند، باید جان خودش را تقدیم میکرد.
همیشه یک طور نیست. امروز شما ممکن است مجاهدت بکنید، جانتان را هم نگهدارید. مجاهدت علمی، مجاهدت سازندگی، مجاهدت امر به معروف و نهی از منکر و مجاهدت بیان حقایق انجام میشود، جان کسی را هم نمیگیرد؛ ولی آن روز - روز جنگ - اگر کسی میخواست مجاهدت کند، جان خود را در معرض خطر قرار میداد. این شهدا که اینقدر عزیزند، بهخاطر این است. این جانبازان که اینقدر عزیزند، بهخاطر این است. این پاسداران شجاع و از جان گذشتهای که اینقدر برای مسؤولان نظام، گرامی و عزیزند، بهخاطر امتحانهایی است که آن روز دادند. این بسیجی که ما مثل گل سرسبد، همیشه از او اسم میآوریم و احترام میکنیم، برای این است که بسیج جوانان این مملکت و بسیج عمومی این مملکت در آن روز خطر، امتحان خودش را داد. آن روز اگر کسی میخواست مجاهدت کند، باید جانش را کف دست میگرفت.
این استعدادها در این منطقه هست. امروز هم من سؤال کردم، بحمدالله در خود همین نهبندان هم بسیجِ فعّالی وجود دارد. امروز هم جوانان میتوانند نقش ایفا کنند. شما لبِ مرز هستید، آن هم مرز پرمسألهای که متأسّفانه در این قسمت شرقی - سرتاسر این چند صد کیلومتر - کاروانهای قاچاق و حمل و نقل مواد مرگزا داریم. یک عدّه سوداگر مرگ، کسانیکه فقط به فکر درآمد یا حزب و گروه خودشان در آن طرف مرز هستند، با کار قاچاقی که میکنند، حاضرند هزاران هزار جوان را به کام اعتیاد بکشند! این مسأله، متأسّفانه این مرز ما را مرز بدی کرده است. حال بگذریم از فتنهی سیاسی، نظامی و کشتاری که متأسفانه در آن طرف مرز هست.
شما لبِ این مرز قرار دارید. آگاهی شما، آگاهی جوانان، مردان و زنان و قشرهای مختلفتان؛ همچنین استقامت، ایستادگی و هوشیاری شما، همان مجاهدت بزرگی است که از هرکسی انتظار است و اینجا استعداد بروز این خصلتهای نیک را دارد. اینجا منطقهی جنوب خراسان است. منطقهی جنوب خراسان، یعنی منطقهی استعداد انسانی. جنوب خراسان، منطقهای است که از لحاظ استعدادهای انسانی، بسیار خوب است. نهبندان هم از همین مجموعه است؛ ما خودمان نمونههایش را هم دیدیم. از لحاظ منابع طبیعی هم اینجا وضع خوبی دارد؛ چه منابع سنگ و امثال آن، چه منابع نباتی که حاصلخیز است و محصولات خوبی دارد و چه منابع دیگر. جای مستعدّی است. در اینجا باید دو وظیفه، در کنار هم دست بهدست هم دهد. یکی وظیفهی مسؤولان است که باید برروی نقاط محروم - از جمله این نقطه - متمرکز شوند. اگر چه در این ده سال، کار زیادی شده است، اما باز هم باید کار شود تا این منطقه بتواند از لحاظ مادّی و معنوی، روی پای خود بایستد و نیازها برآورده شود. وظیفهی دیگر اینکه مردم - بخصوص جوانان - برای همکاری با دولت و مسؤولان دولتی، آمادگی داشته باشند و هر جا حضورشان لازم است - چه آنجایی که مسؤولان این حضور را از آنها میطلبند، چه آنجایی که خودشان احساس میکنند - حضور یابند. بحمدالله سطح آگاهی مردم، بالاست.
فرق این کشور با بسیاری از کشورها این است که در کشور ما محور، ملت است؛ یعنی نظام اسلامی، متّکی به آحاد ملت است. جاهای دیگر که انسان مشاهده میکند - خیلی از کشورها - ملت در یک طرف ایستاده و مسؤولان و دولت و بقیه، یک طرف ایستادهاند و نظام، متّکی به مسؤولان دولتی است. لذا اگر قدرتهای استکباری از قبیل امریکا بتوانند مسؤولان را بخرند، یا بتوانند مسؤولان را بترسانند یا شکست دهند، آن مملکت رفته است! اما در کشور ما اینگونه نیست؛ مسؤولان به تنهایی چیزی نیستند. من و امثال من قطرهای در این اقیانوس عظیم و فردی از آحاد این ملت - البته با مسؤولیت سنگینتر - هستیم. شما بدانید، من که برادر و خدمتگزار شما هستم، هیچ حقّی برای خودم قائل نیستم. من فردی مثل بقیهی آحاد مردمم، فقط مسؤولیتم از شما سنگینتر است. آنچه که این نظام را نگهداشته است، این بدنهی مردم است. بدنهی ملت را نه میشود خرید، نه میشود ترساند، نه میشود شکست داد؛ لذاست که این نظام، نظام شکستناپذیر است.
اشتباه دشمنان این ملت، آن است که نظام اسلامی را با نظامهای طاغوتی که در فلان کشورهای اسلامی مستقرّ است - اسمشان اسلامی و باطنشان طاغوتی است - مقایسه میکنند. اینجا این قضیه نیست. در اینجا اگر مسؤولان کشور شأنی دارند، این شأن، متعلّق به مردم و از ناحیهی ایمان و عواطف و عشق به مردم است؛ خودشان شأنی ندارند. همه چیز بر دوش مردم و ایمان مردم است.
من همین جا به جوانان بگویم: جوانان عزیز! برای همین است که عدّهای تلاش میکنند ایمان مردم را متزلزل کنند؛ چون میدانند که هرچه قدرت وجود دارد، از ناحیهی ایمان مردم است. میخواهند ایمان را از مردم بگیرند؛ ولی نمیتوانند. من به شما عرض کنم: این ایمان، ایمانی است که خاندان پهلوی تلاش کردند آن را از مردم بگیرند، ولی نتوانستند. ایمان اسلامی در اعماق جان مردم ما رسوخ دارد. جوان ما امروز - چه در نهبندان و چه در تهران - با همهی جوانانی که در دنیا هستند متفاوت است. این جوان، اهل تعبّد و تضرّع و دعای کمیل و اعتکاف نیمهی رجب و توسّل و تضرّع است - در آن جایی که جای توسّل و تضرّع است - و اهل ایستادگی در میدان جنگ است؛ ولی جوان فلان کشورِ دیگر، اگر وقت جنگ باشد، باید با سرنیزه و تهدیدِ تفنگ، او را به میدان جنگ ببرند! نه خودش حاضر است برود، نه پدر و مادرش حاضرند برود. جوان در اینجا خودش به میدان خطر میرود، پدر و مادر هم او را تشویق میکنند. جوانِ خیلی از کشورها دچار بیهودگی، ولگردی، منقطع از خدا و معنویت، رها شده در فضای مادی و همراه با حیرت است. امروز دنیای غرب، دچار این دردهای بزرگ است؛ جوان، بیهدف است. در اینجا جوان، دارای هدف است. هدف او چیست؟ هدف او عبارت است از ایجاد دنیایی که سعادت خود و سعادت جامعهی او را تأمین میکند و این با عمل به اسلام امکانپذیر است. این، هدف جوان مسلمان و مؤمن و متعبّد ماست که در رفتار خودش هم با تقوا عمل میکند، در رفتار اجتماعی هم طوری عمل میکند که به نفع جامعه و ملت تمام شود.
اینک از مجموع حرفهایم نتیجهگیری میکنم. نتیجهگیریِ من از مجموع حرفها این چند چیز است: اوّلاً باید مسؤولان کشور به فضل پروردگار به این نقطه، مانند سایر نقاط محروم، توجّه بیشتری کنند. همین روندی که در سالهای اخیر وجود داشته است، بایستی سریعتر و تندتر شود. دوم اینکه شما عزیزانی که در این نقطه از کشور هستید - مردتان، زنتان، جوانتان و پیرتان - بدانید همین احساسات، همین ایمان، همین دلبستگیها و همین آرزوها و آرمانها در سرتاسر کشور، گسترده است. شما از بقیهی مردم و از بقیهی جوانان به هیچ وجه جدا و منفک نیستید. همه جای این پیکر بزرگ - پیکر ملت ایران - مانند نبضی میزند و در همهی نقاط - چه نقاط دور دست، چه نقاط مرزی، چه جنوب خراسان، چه بلوچستان و چه تهران - از خود زندگی نشان میدهد. نکتهی سوم این است که عزیزان من! بدانید، علیرغم تظاهرات مستانه و عربدهجویانهی دشمنان ما در بیرون این مرزها، آنچه پیروزی نهایی را در این کشور بهنام خود رقم خواهد زد، خواست این ملت است؛ یعنی اسلام و حاکمیت نظام اسلامی در بلندمدّت.
خیلی خرسندم که شما عزیزان را در اینجا زیارت کردم و عذرخواهی میکنم از شما که در میان آفتاب و هوای گرم، مدّتی انتظار کشیدید، حالا هم صحبتهای ما را گوش دادید و تحمّل این گرما و زحمتها را کردید. از استقبال شما و از محبّت شما صمیمانه متشکّرم. بدانید که امروز و این ساعت، در ذهن من مثل خاطرهی ماندگاری خواهد ماند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
الحمدلله ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علیآله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. سیّما بقیةالله فیالارضین.
برای من یک توفیق بزرگ و یک روز فراموش نشدنی است که در این نقطهی دور دست از کشور، شما عزیزان خودم - جوانان، مردان، زنان و قشرهای مختلف شهر نهبندان - را از نزدیک زیارت میکنم.
اصل قضیه در نظام اسلامی این است که این نظام، برای استقرار عدالت در میان همهی آحاد و همهی قشرها در همهی نقاط این کشور - با همین عمومیت - برپا شده است. من از خلال گزارشهای زیاد، از اوضاع نهبندان مطّلع بودهام. شاید یک دیدار کوتاه چند ساعته نتواند بر آنچه که انسان در خلال گزارشها دیده است، چیزی اضافه کند؛ ولی درعینحال من لازم دانستم که این راه طولانی را طی کنم و به نهبندان بیایم و به شما مردم عزیز، به شما جوانان عزیز، به شما مردان و زنان مؤمن، به همهی شما آحاد این مردم خوب و مهربان و نجیب و دارای ایمان عرض کنم که: اوّلاً نظام اسلامی، وظیفهی خود میداند که به همهی آحاد این ملت، با یک چشم و یک دید نگاه کند؛ همچنان که همهی آحاد این ملت - چه مردم مرزنشین و چه مرکزنشینان - خود را نسبت به این نظام و انقلاب و نسبت به اسلام، متعهّد میدانند. پیام دوم به مسؤولان است. من با آمدن به نهبندان میخواهم توجّه مسؤولان را به این منطقه و مناطقی از این قبیل، بهطور کامل جلب کنم. من از مسؤولان در سطوح مختلف - چه در سطح استان، چه در سطوح بالاتر و سطح دولت، چه در سطح بخشهای مختلف دولتی - اینگونه توقّع و انتظار دارم که برروی نقاط دور افتاده که غالباً محرومیتهای زیادی هم در دورانهای قبل بر آنها تحمیل شده است، متمرکز شوند و توجّه بیشتری کنند.
البته بعد از انقلاب، بخصوص در این ده سال گذشته، هم به نهبندان - که آن روز بخش بود و امروز بحمدالله شهرستان است - و هم به بقیهی مناطق محروم، توجّه زیادی شده است. نهبندانِ امروز، نهبندانِ ده سال قبل نیست. من بیست و چند سال قبل، نهبندان، این بیابانها و این منطقه را دیدم. در راه تبعید به ایرانشهر - بلوچستان - از اینجا عبور کردم، این منطقه را دیدم. آن روز با امروز، تفاوتهای زیادی کرده است. این نهبندان، آن نهبندان نیست. این از برکت نظام اسلامی است. بخصوص در این ده سال اخیر، خیلی کار شده است. اما من میدانم، مسؤولان هم میدانند، خود مردم این منطقه هم میدانند که در دوران قبل از انقلاب، بهقدری به این منطقه و مناطقی از این قبیل بیاعتنایی شده است؛ بهقدری محرومیت بر آنها تحمیل شده است که اگر آنچه تاکنون انجام گرفته است، ده برابر آن را هم انجام دهیم، باز بهطور کامل، آن چنان که باید و شاید حقّ این منطقه ادا نخواهد شد.
این منطقه بحمدالله از لحاظ نیروی انسانی هم خوب است؛ یعنی استعداد در جوانان این منطقه، زیاد است. بعضی از همین شخصیتهای علمی کنونی بیرجند، اهل نهبندانند. جوانان این منطقه، اساساً با استعدادند. همین «شهید آتشدست» - که الان صحبتش شد - با اینکه پدرش کاسب ضعیفی بود و الان هم بحمدالله در اینجا هستند، چنان جوانی بود که من برق استعداد را در چشم او در سال ۱۳۵۶ در ایرانشهر دیدم و پی بردم بچهی با استعدادی است. آن روز، روز غربت اسلام، روز غربت دین و روز تسلّط نظام طاغوت بود. هرکسی جرأت نمیکرد به سمت مفاهیم دینی و انقلابی گرایش پیدا کند. آنچه جوانانی مثل «احمد آتشدست» را در چشم من عزیز میکرد، این بود که بیمحابا مجذوب واقعیت انقلاب میشدند. در آن روز حتّی نام امام هم قاچاق بود! نام امام که درِگوشی به آن جوانان و نوجوانان گفته میشد؛ پیام اسلام ناب که با زبان ساده در اختیار آنها گذاشته میشد، دلشان به پرواز درمیآمد. همین هم شد. این جوانانی که در دوران اوّل انقلاب، یا در دوران جنگ تحمیلی، بیقراری داشتند و بیتاب بودند، بیتاب به میدانهای مجاهدت و مبارزه رفتند. آن روز هم روزی بود که اگر کسی میخواست مجاهدت کند، باید جان خودش را تقدیم میکرد.
همیشه یک طور نیست. امروز شما ممکن است مجاهدت بکنید، جانتان را هم نگهدارید. مجاهدت علمی، مجاهدت سازندگی، مجاهدت امر به معروف و نهی از منکر و مجاهدت بیان حقایق انجام میشود، جان کسی را هم نمیگیرد؛ ولی آن روز - روز جنگ - اگر کسی میخواست مجاهدت کند، جان خود را در معرض خطر قرار میداد. این شهدا که اینقدر عزیزند، بهخاطر این است. این جانبازان که اینقدر عزیزند، بهخاطر این است. این پاسداران شجاع و از جان گذشتهای که اینقدر برای مسؤولان نظام، گرامی و عزیزند، بهخاطر امتحانهایی است که آن روز دادند. این بسیجی که ما مثل گل سرسبد، همیشه از او اسم میآوریم و احترام میکنیم، برای این است که بسیج جوانان این مملکت و بسیج عمومی این مملکت در آن روز خطر، امتحان خودش را داد. آن روز اگر کسی میخواست مجاهدت کند، باید جانش را کف دست میگرفت.
این استعدادها در این منطقه هست. امروز هم من سؤال کردم، بحمدالله در خود همین نهبندان هم بسیجِ فعّالی وجود دارد. امروز هم جوانان میتوانند نقش ایفا کنند. شما لبِ مرز هستید، آن هم مرز پرمسألهای که متأسّفانه در این قسمت شرقی - سرتاسر این چند صد کیلومتر - کاروانهای قاچاق و حمل و نقل مواد مرگزا داریم. یک عدّه سوداگر مرگ، کسانیکه فقط به فکر درآمد یا حزب و گروه خودشان در آن طرف مرز هستند، با کار قاچاقی که میکنند، حاضرند هزاران هزار جوان را به کام اعتیاد بکشند! این مسأله، متأسّفانه این مرز ما را مرز بدی کرده است. حال بگذریم از فتنهی سیاسی، نظامی و کشتاری که متأسفانه در آن طرف مرز هست.
شما لبِ این مرز قرار دارید. آگاهی شما، آگاهی جوانان، مردان و زنان و قشرهای مختلفتان؛ همچنین استقامت، ایستادگی و هوشیاری شما، همان مجاهدت بزرگی است که از هرکسی انتظار است و اینجا استعداد بروز این خصلتهای نیک را دارد. اینجا منطقهی جنوب خراسان است. منطقهی جنوب خراسان، یعنی منطقهی استعداد انسانی. جنوب خراسان، منطقهای است که از لحاظ استعدادهای انسانی، بسیار خوب است. نهبندان هم از همین مجموعه است؛ ما خودمان نمونههایش را هم دیدیم. از لحاظ منابع طبیعی هم اینجا وضع خوبی دارد؛ چه منابع سنگ و امثال آن، چه منابع نباتی که حاصلخیز است و محصولات خوبی دارد و چه منابع دیگر. جای مستعدّی است. در اینجا باید دو وظیفه، در کنار هم دست بهدست هم دهد. یکی وظیفهی مسؤولان است که باید برروی نقاط محروم - از جمله این نقطه - متمرکز شوند. اگر چه در این ده سال، کار زیادی شده است، اما باز هم باید کار شود تا این منطقه بتواند از لحاظ مادّی و معنوی، روی پای خود بایستد و نیازها برآورده شود. وظیفهی دیگر اینکه مردم - بخصوص جوانان - برای همکاری با دولت و مسؤولان دولتی، آمادگی داشته باشند و هر جا حضورشان لازم است - چه آنجایی که مسؤولان این حضور را از آنها میطلبند، چه آنجایی که خودشان احساس میکنند - حضور یابند. بحمدالله سطح آگاهی مردم، بالاست.
فرق این کشور با بسیاری از کشورها این است که در کشور ما محور، ملت است؛ یعنی نظام اسلامی، متّکی به آحاد ملت است. جاهای دیگر که انسان مشاهده میکند - خیلی از کشورها - ملت در یک طرف ایستاده و مسؤولان و دولت و بقیه، یک طرف ایستادهاند و نظام، متّکی به مسؤولان دولتی است. لذا اگر قدرتهای استکباری از قبیل امریکا بتوانند مسؤولان را بخرند، یا بتوانند مسؤولان را بترسانند یا شکست دهند، آن مملکت رفته است! اما در کشور ما اینگونه نیست؛ مسؤولان به تنهایی چیزی نیستند. من و امثال من قطرهای در این اقیانوس عظیم و فردی از آحاد این ملت - البته با مسؤولیت سنگینتر - هستیم. شما بدانید، من که برادر و خدمتگزار شما هستم، هیچ حقّی برای خودم قائل نیستم. من فردی مثل بقیهی آحاد مردمم، فقط مسؤولیتم از شما سنگینتر است. آنچه که این نظام را نگهداشته است، این بدنهی مردم است. بدنهی ملت را نه میشود خرید، نه میشود ترساند، نه میشود شکست داد؛ لذاست که این نظام، نظام شکستناپذیر است.
اشتباه دشمنان این ملت، آن است که نظام اسلامی را با نظامهای طاغوتی که در فلان کشورهای اسلامی مستقرّ است - اسمشان اسلامی و باطنشان طاغوتی است - مقایسه میکنند. اینجا این قضیه نیست. در اینجا اگر مسؤولان کشور شأنی دارند، این شأن، متعلّق به مردم و از ناحیهی ایمان و عواطف و عشق به مردم است؛ خودشان شأنی ندارند. همه چیز بر دوش مردم و ایمان مردم است.
من همین جا به جوانان بگویم: جوانان عزیز! برای همین است که عدّهای تلاش میکنند ایمان مردم را متزلزل کنند؛ چون میدانند که هرچه قدرت وجود دارد، از ناحیهی ایمان مردم است. میخواهند ایمان را از مردم بگیرند؛ ولی نمیتوانند. من به شما عرض کنم: این ایمان، ایمانی است که خاندان پهلوی تلاش کردند آن را از مردم بگیرند، ولی نتوانستند. ایمان اسلامی در اعماق جان مردم ما رسوخ دارد. جوان ما امروز - چه در نهبندان و چه در تهران - با همهی جوانانی که در دنیا هستند متفاوت است. این جوان، اهل تعبّد و تضرّع و دعای کمیل و اعتکاف نیمهی رجب و توسّل و تضرّع است - در آن جایی که جای توسّل و تضرّع است - و اهل ایستادگی در میدان جنگ است؛ ولی جوان فلان کشورِ دیگر، اگر وقت جنگ باشد، باید با سرنیزه و تهدیدِ تفنگ، او را به میدان جنگ ببرند! نه خودش حاضر است برود، نه پدر و مادرش حاضرند برود. جوان در اینجا خودش به میدان خطر میرود، پدر و مادر هم او را تشویق میکنند. جوانِ خیلی از کشورها دچار بیهودگی، ولگردی، منقطع از خدا و معنویت، رها شده در فضای مادی و همراه با حیرت است. امروز دنیای غرب، دچار این دردهای بزرگ است؛ جوان، بیهدف است. در اینجا جوان، دارای هدف است. هدف او چیست؟ هدف او عبارت است از ایجاد دنیایی که سعادت خود و سعادت جامعهی او را تأمین میکند و این با عمل به اسلام امکانپذیر است. این، هدف جوان مسلمان و مؤمن و متعبّد ماست که در رفتار خودش هم با تقوا عمل میکند، در رفتار اجتماعی هم طوری عمل میکند که به نفع جامعه و ملت تمام شود.
اینک از مجموع حرفهایم نتیجهگیری میکنم. نتیجهگیریِ من از مجموع حرفها این چند چیز است: اوّلاً باید مسؤولان کشور به فضل پروردگار به این نقطه، مانند سایر نقاط محروم، توجّه بیشتری کنند. همین روندی که در سالهای اخیر وجود داشته است، بایستی سریعتر و تندتر شود. دوم اینکه شما عزیزانی که در این نقطه از کشور هستید - مردتان، زنتان، جوانتان و پیرتان - بدانید همین احساسات، همین ایمان، همین دلبستگیها و همین آرزوها و آرمانها در سرتاسر کشور، گسترده است. شما از بقیهی مردم و از بقیهی جوانان به هیچ وجه جدا و منفک نیستید. همه جای این پیکر بزرگ - پیکر ملت ایران - مانند نبضی میزند و در همهی نقاط - چه نقاط دور دست، چه نقاط مرزی، چه جنوب خراسان، چه بلوچستان و چه تهران - از خود زندگی نشان میدهد. نکتهی سوم این است که عزیزان من! بدانید، علیرغم تظاهرات مستانه و عربدهجویانهی دشمنان ما در بیرون این مرزها، آنچه پیروزی نهایی را در این کشور بهنام خود رقم خواهد زد، خواست این ملت است؛ یعنی اسلام و حاکمیت نظام اسلامی در بلندمدّت.
خیلی خرسندم که شما عزیزان را در اینجا زیارت کردم و عذرخواهی میکنم از شما که در میان آفتاب و هوای گرم، مدّتی انتظار کشیدید، حالا هم صحبتهای ما را گوش دادید و تحمّل این گرما و زحمتها را کردید. از استقبال شما و از محبّت شما صمیمانه متشکّرم. بدانید که امروز و این ساعت، در ذهن من مثل خاطرهی ماندگاری خواهد ماند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته