بیانات در نهمین گردهمایى سراسرى «ائمّه جمعه»

بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)

الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم محمّد و على آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فى الارضین.

اوّلاً به همهى آقایان محترم که زحمت کشیدید و از راههاى دور و نزدیک تشریف آوردید و این اجتماع باارزش و مهم را تشکیل دادید، خوشامد عرض میکنم و امیدوارم که این جلسه و این دیدار و گفتارها به نفع اسلام و مسلمین، در خود مضمونى داشته باشد.

مطلب امروز بنده فقط یک کلمه در باب نماز جمعه و اهمّیّت این حادثهى عظیمى است که اسلام براى پیروان خود معیّن فرمود و بمرور از مسیر خود منحرف شد تا آنجایى که وسیلهاى شد براى قدرتمندان بىقیدِ نسبت به دین و اخلاق و تقوا؛ در حالى که پایه و ستون فقرات این نماز عظیمالشّأن عبارت است از توصیهى به تقوا و تأدّب به آداب شرع. و در بعضى از ادوار تاریخ و بعضى از کشورها هم اگرچه به این فساد و ابتذال کشیده نشد لکن به هر حال بىخاصیّت شد و مثل یک نماز جماعت معمولى با آن رفتار شد؛ در حالى که این نماز، نماز جمعه است، نماز اجتماع است، نماز روشنگرى و آگاهسازى آحاد مردم است، نماز اِخبار از آفاق عالم به مؤمنین و آحاد مردم است.

بحمدالله به برکت انقلاب اسلامى، ما مردم ایران که بخصوص در مناطق شیعهنشین محروم بودیم از این نعمت بزرگ و عبادت عظمىٰ، یک بار دیگر برخوردار شدیم از این نماز، و از آغاز کار هم اسم این نماز در کشور ما و جامعهى ما، نماز عبادى ـ سیاسى شد؛ یعنى هم جنبهى معنوى و تربیت و تهذیب نفوس و آدمسازى و گسترش روح تقوا در جامعه از این نماز متوقّع بود، هم جنبهى سیاسى که نظام اسلامى یک نظام مبتنىِ بر آگاهى مردم است و اگر مردم، آگاه نباشند و مؤمن نباشند، نظام اسلامى در حقیقت روح خود را از دست خواهد داد؛ [لذا] این جنبه هم در نماز جمعهى ما ملحوظ شد و مورد اعتناى کامل قرار گرفت، و جمع کردن مردم بر کلمهى تقوا و کلمهى دین و کلمهى جهاد و اتّفاق کلمه در همهى امور، جزو چیزهایى شد که در این نماز ملحوظ شد؛ و لذا گفته شد «عبادى و سیاسى».

البتّه از اوّل تشکیل نظام اسلامى، گرگهاى عالم از یک طرف و نادانها از یک طرف دیگر به جان این نظام الهى و اسلامى افتادند، همچنان که در اوّل اسلام [چنین رفتارى کردند]، و براى ما تعجّبآور نیست. شما ملاحظه کنید؛ در صدر اسلام دو قدرت بزرگ بود که هر دوى اینها به طور دائم با یکدیگر در حال جنگ و دشمنى بودند؛ نظام ایران باستانى و نظام روم، در بین این دو نظام هم جزیرةالعرب با اهواء(۲) مختلفه و آراء متشتّته و دشمنى و کینورزى دائم بود. با اینکه دو قدرت بزرگ بالاى سرشان بود و هر دو قدرت میخواستند از اینها سود ببرند و آنها را زیر فشار قرار میدادند، در عین حال در جزیرةالعرب وحدت کلمه نبود؛ عدّهاى مشرک بودند، عدّهاى یهودى بودند، عدّهاى نصرانى بودند، همهى اینها با هم در حال اختلاف و نزاع بودند؛ یهودىشان با مشرکشان، مشرکشان با یهودىشان و همه با نصرانىشان، و باز در میان خود آن مشرکین هم اختلافات فراوان قبیلهاى و حتّى کوچکتر از قبیلهاى، دائم برقرار بود؛ یعنى احزاب مختلفه و گروههاى گوناگون، به طور دائم در حال جنگ و جدال بودند. پس دنیاى اطراف جزیرةالعرب و مهبط وحى را وقتى شما نگاه کنید، مىبینید که قبل از پیروزى اسلام و پدید آمدن حکومت اسلامى در زمان نبىّ اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم)، همهطرف جنگ بود، خونریزى بود، اختلاف بود؛ تا اینکه اسلام پدید آمد.

البتّه اسلام توانست در آغاز کار، به نور خود دلهاى عدّهاى را منوّر کند و بتدریج هم این دایره گسترش پیدا کرد لکن نکتهى عرض من اینجا است که وقتى اسلام به وجود آمد، آن گروههایى که همه به طور دائم با هم در حال جنگ و جدال و خونریزى بودند، در یک چیز متّفق شدند و آن، حمله کردن به اسلام بود؛ این پدیدهى عجیبى نیست؟ این پدیده براى ما آشنا نیست؟ این پدیده براى ما عبرتآموز نیست؟ روم با اسلام جنگید، ایران با اسلام جنگید، یهود با اسلام جنگیدند، نصارا با اسلام جنگیدند، قریش با اسلام جنگیدند، ثقیف(۳) با اسلام جنگیدند؛ همهى گروههایى که میتوانستند از خودشان نمودى نشان بدهند، شمشیر به دست گرفتند و علیه اسلام شروع کردند جنگیدن که یکى از مظاهر آن، همین جنگ احزاب بود که به اسم «جنگ احزاب» هم نامیده شده است، زیرا که احزاب مختلف با یکدیگر همدست شدند و فرقهها و گروهها و گروهکها و تشکیلات مختلف ریختند سر مدینةالاسلام و مرکز قدرت نبوى؛ این را ما در تاریخ دیده بودیم. بنابراین مؤمنین تعجّب نکردند وقتى که بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، آمریکا با ایران جنگید، اسرائیل با ایران جنگید، شوروىِ آن روز با ایران جنگید، مرتجعین با ایران جنگیدند، گروههایى که در طول زمان با هم دعوا داشتند، اختلافها را موقّتاً کنار گذاشتند و با ایران جنگیدند و اگر هم اختلافاتشان محفوظ بود، این هم یک نقطهى مشترکى بود بین همهی آنها. این چیزى بود که ما آن را احساس کردیم.

اینها با همهى پدیدههایى که در ایران اسلامى بود، مبارزه کردند؛ از جملهى آن چیزها یکى نماز جمعه بود. با نماز جمعه هم مبارزه کردند، البتّه مبارزهى تبلیغاتى؛ مبارزهى غیر تبلیغاتى هم کردند که قابل اهتمام و توجّه نبود. امّا از اوّلى که نماز جمعه به وجود آمد و این نماز جمعه مردم را ...... در مسائل گوناگون، در همهى شهرستانهاى کشور و بخصوص در تهران، و دیدند که تا یک مسئلهاى در کشور به وجود مىآید، همه منتظر روز جمعهاند که ببینند دربارهى این مسئله در منبر نماز جمعه چه موضعگیرىاى میشود، و بعد آن موضعگیرى، فضاى عمومى کشور میشود. تا این را احساس کردند، شروع کردند با این مبارزه کردن.

من تقریباً بدقّت به یاد دارم مبارزات شدید تبلیغاتى را و حرفهایى که در همان سالهاى ۵۸، ۵۹ و ۶۰ دربارهى نماز جمعه میگفتند که ما هم آنها را در نماز جمعه گاهى ذکر میکردیم و رشتههاى آنها را پنبه میکردیم و تمام میشد. امروز هم همچنان ادامه دارد. اگر کسى گمان کند که نماز جمعه به عنوان یک کانون اجتماع ــ اجتماع در فکر، اجتماع در ممشاى(۴) سیاسى، اجتماع در اهواء، در عواطف و محبّتها، و اجتماع در حرکتهاى عمومى ــ از نظر دشمنان این نظام مغفولٌعنه است، اشتباه کرده است؛ باز هم توجّه دارند به نماز جمعه؛ هر چه بتوانند علیه نماز جمعه کار میکنند. حالا کار کردن طرق مختلف دارد؛ تبلیغاتى دارد، غیر تبلیغاتى دارد، وسوسهانگیزى و وسوسهآفرینى دارد، بدگویىهاى گوناگون به وسیلهى آدمهاى غافل دارد، کتاب نوشتن هم دارد.

بنده دیدم در یکى از کشورهایى که مرکز اجتماع مسلمین است امّا متأسّفانه در مشت دشمنان اسلام و مسلمین است، به اسم استاد، یک نفر در دانشگاه این کشور یک کتابى نوشته است و چیزهایى را از جمهورى اسلامى مطرح کرده است از جمله نماز جمعه و اتّفاقاً تکیه میکند روى همین مسئلهى عبادى ـ سیاسى؛ میگوید ایرانىها از خودشان درآوردهاند «عبادى ـ سیاسى» را! ببینید از کجا ناراحتند، ببینید روى چه حسّاسند؛ روى هر دو حسّاسند، از هر دو ناراحتند؛ نهفقط از سیاسىاش، [بلکه] عبادىاش هم همینجور است.

اگر نماز جمعه میتواند ملّتى را با تربیت اسلامی تربیت کند، و تربیت اسلام یعنى آن تربیتى که توانست یک تمدّنى را به وجود بیاورد و قلم نَسخ بکشد بر همهى تمدّنها و فرهنگهایى که پیش از آن در یک منطقهى عظیمى از دنیا وجود داشت ــ اگر تربیت اسلامى این است و نماز جمعه وسیلهى تربیت اسلامى است ــ چرا باید با آن دشمن نباشند؟ چرا باید علیه آن کتاب ننویسند؟ چرا باید دلارهاى نفتى صرف تبلیغات علیه چنین نماز جمعهاى نشود؟ آقایان محترم! نماز جمعه این است.

خیال نکنید نماز جمعه یک پیشنمازى(۵) است دیگر؛ بالاخره همهی ما پیشنمازى را ــ با جمعیّت کم، با جمعیّت زیاد ــ داشتهایم و این هم یک پیشنمازى است؛ نخیر، اینجا محور است؛ این مثل رشتهى تسبیح است؛ این مثل یک کانونى است که به سطح جامعه نور و گرما میبخشد. شما به دوران فتنهى بزرگ بعد از انقلاب یعنى دوران سال ۶۰ نگاه کنید؛ چه فتنهى عظیمى بود!(۶) کشور از چه ورطهاى عبور کرد و چه پیچ خطرناکى بر سر راه این سیّارهى سریعالسّیر بود، و ببینید آن روز نمازهاى جمعه چه نقشى ایفا کرد که هر کلمه و خطبهى نمازهاى جمعه یک درمان شفابخشى بود بر دلهاى مردم متدیّن و مؤمن. همیشه به این احتیاج است؛ همیشه. لااقل تا سالهاى متمادى به چنین نقشى براى نماز جمعه نیاز مبرم هست؛ این نقش را چه کسى باید انجام بدهد؟ فعلاً به من و شما سپردهاند. عظمت مسئولیّت این است. اینجورى نیست که حالا برویم یک چیزى بگوییم و این هفته را هم بگذرانیم؛ نه آقا، قضیّه بالاتر از این حرفها است.

باید نکاتى رعایت بشود. من البتّه عرض بکنم، بنده فرد حقیرى هستم براى اینکه بخواهم به بزرگان، به علما، به شما آقایان، به معلّمین اخلاق، به کسانى که در این میدان تجربههاى فراوانى را از سر گذراندهاند و امتحانها دادهاند، عرضى بکنم لکن آنچه به ذهن من میرسد، آن را موظّفم بگویم. انشاءالله که تأمینشده است امّا اگر خداى ناکرده بخشى از آن تأمین نشده باشد، بایستى جدّاً به فکر فرو برویم.

چهار بُعد را باید امامجمعه رعایت کند. اوّل بُعد شخصى: قوِّا اَنفُسَکُم وَاَهلیکُم نارًا وَقودُهَا النّ‌اسُ وَ الحِجارَة،(۷) وَاَنذِر عَشیرَتَکَ الاَق‌رَبین؛(۸) اوّل این است. ما اگر خودمان ــ بِاشخاصِنا ــ نتوانیم خود را در خطّ صحیح الهى و اسلامى قرار بدهیم، تأثیرات ما ضعیف و کم و حتّى صفر خواهد بود.

یک داستانى را مولوى بیان میکند که براى ما بسیار مهم است. او مَثَلى میزند؛ میگوید این آبی که مطهّرِ از همهى اَقذار(۹) و نجاسات و کثافات است و هر کسى که کثیف میشود، نجس میشود و هر چیزى که آلوده میشود و پلید میشود، به آب مراجعه میکند و هر روز هزاران هزار مردم در اطراف دنیا با این آب سر و کار دارند و آلودگىهاى خودشان را با آن پاک میکنند، امّا خود آب چه؟ این آب هم بالاخره یک موجودى است؛ چه جور میشود این آب را از اینکه تبدیل بشود به یک شىء قَذِر و پلید نجات داد؟ او میگوید ــ البتّه مَثَل است، در مَثَل نباید مناقشه کرد از جهت انطباق با موازین عقلى یا علمى یا طبیعى؛ [این] براى تفهیم یک مطلب است ــ خداى متعال گردش عالم را اینجور قرار داده است که این آب تبخیر بشود و عروج بکند و آنجا «ماءً مطهّراً» دوباره به صورت برف و باران به زمین برگردد.(۱۰) یعنى اى کسانى که در ابتلائات مردم در قذارات(۱۱) نفسانى و روحىشان، در گله‌‌گزارىهایشان و در شبههافکنىهایشان مرجع مردمید و شما پاک میکنید ذهنهاى آنها و دلهاى آنها و روحهاى آنها را! مواظب خودتان باشید؛ یک عروجى هم شما لازم دارید؛ شما هم باید عروج کنید، خودتان را تطهیر کنید، و بعد از آنجا دوباره پاک و مطهّر جمع بشوید و براى تطهیر آماده بشوید.

و خداى متعال وسیلهى عروج را در اختیار ما قرار داده است: اَلصَّلوةُ مِعراجُ المُؤمِن؛(۱۲) دعا سلاح مؤمن است،(۱۳) [لذا] تضرّع به پروردگار و توبه و انابهى الى الله و توجّه به خدا و ذکر خدا، آن وسیلههایى است که بِوفور در اختیار آحاد بشر قرار دادهاند تا انسان بتواند خودش را با آن تطهیر کند و تکمیل کند. البتّه ما قاصریم، ما ناقصیم، ما از این نعمتى که خداى متعال در اختیار ما قرار داده است ــ امثال بنده را عرض میکنم ــ نتوانستهایم درست استفاده کنیم و درست استفاده نمیکنیم امّا باید استفاده کنیم. وقتى مسئولیّت به وجود مىآید، انسان بیشتر وظیفه پیدا میکند که رجوع کند به آن کسى که مطهّر از عیوب و ذنوب و اقذار و کثافات و نجاسات است. این مسئلهى اوّل است: تربیت و تهذیب نفْس؛ مواظبت. تقوایى را که توصیه میکنیم، [باید] اوّل خودمان را به معناى حقیقى کلمه توصیه کنیم به تقوا؛ نه اینکه حالا لفظاً بگوییم «اوصیکُم وَ نَفسى بِتَقوَى الله».(۱۴) وقتى که ما خودمان را امام مردم قرار دادیم، پیشواى مردم در هر محدودهاى قرار دادیم، [باید قبل از تعلیم دیگران، خود را بسازیم؛] مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاس اِماماً فَلیَبدَأ بِتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِه.(۱۵) این مسئلهى اوّل است.
البتّه اهل انسان مثل خود انسانند. بعضىها میگویند که اهل ما به ما مربوط نیستند؛ نه آقا، اینجور نیست؛ اهل ما به ما مربوطند؛ اهل ما متّصل به ما هستند. [بنابراین] یکى از این دو کار را باید انجام بدهیم: یا به دقّت و شدّت مراقبت کنیم دربارهى اهل خودمان؛ یا اگر نتوانستیم و عاجز ماندیم، براى مردم روشن کنیم؛ بگوییم این از اهل ما نیست: اِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِح.(۱۶) وَالّا مردم نگاه میکنند به پسر ما، به کسان ما، به نزدیکان ما، حتّى به خویشاوندان ما؛ آن کسانى که از نام ما ممکن است خداى نخواسته براى بعضى از مقاصد استفاده بکنند. این، آن نکتهى اوّل است که به عنوان امامجمعه بایستى این را جزو برنامههاى قطعى قرار داد.

مسئلهى دوّم مسئلهى کیفیّت بخشیدن به نماز جمعه است که آن نکتهى اصلى و وظیفهى اصلى است. باید کارى کرد که نماز جمعه مثل مشعل هدایتى باشد. خب، مشعل هدایت خصوصیّاتى دارد: اوّلاً بایستى سرشار باشد از مطلب هدایتکننده؛ هم هدایتکنندهى دینى، هم هدایتکنندهى سیاسى. و همهى ما هم احتیاج داریم به مطالعه. خود بنده هنگامى که نماز جمعه بیشتر میرفتم، براى یک نماز جمعه، حدّاقل سه چهار ساعت مطالعه و فکر میکردم. البتّه شاید بیشتر فکر میکردم؛ [حدّاقل] سه چهار ساعت مطالعه و جمع کردن مطلب؛ و احتمال میدهم هنوز هم این کم باشد. خطبهى نماز جمعه یک منبر معمولى نیست که برویم از محفوظاتمان استفاده کنیم؛ مطلب نقد، حاضر، متین، قوى، مفید، مورد سؤال و احتیاج [لازم است]. اى بسا مطلب علمىِ خیلى قوىاى هم هست، [امّا] مورد نیاز مردم نیست. حالا کسى برود مثلاً شبههى آکل و مأکول(۱۷) را در نماز جمعه مطرح کند؛ یا یک مسئلهاى که مورد نیاز مردم نیست ــ مسئلهى فقهى، مسئلهى حقوقى، یا مسائل گوناگون ــ این فایدهاى ندارد. هنر بزرگ امامجمعه این است که مطلب مورد نیاز مردم را بشناسد و استفهامهاى مردم را بداند.

میدان بدهید که مردم سؤال کنند و به ستاد نماز جمعه نامه بنویسند و نظراتشان را بگویند. من نمیدانم ستادهاى نماز جمعه این کار را میکنند یا نه. البتّه ستاد نماز جمعهى تهران، نظرات مردم را به امامجمعه منعکس میکرد، لابد حالا هم میکند. بعضى از این نظرات راجع به مطلب است. عادت بدهید مردم را که اگر چنانچه دربارهى این مطلبِ امروز شما که بیان کردید ــ دربارهى تبیین یک حدیث، تفسیر یک آیه، بیان یک مطلب فقهى ــ سؤالى دارند و اشکالى دارند، این را دو کلمه بنویسند و به دفتر امامجمعه یا به ستاد نماز جمعه بفرستند، آنها هم فهرست کنند، بدهند به شما، و شما هم بروید خوب مطالعه کنید. اگر شبههى واردى است، بیان کنید؛ اگر مطلبِ احتیاج به تبیینى دارد، تبیین کنید.

استفهام مردم را باید به دست آورد؛ از این سؤالات باید فهمید مردم دنبال چه هستند و آنچه امروز بر ذهن مردم حاکم است چیست. یک وقت شما مىبینید در آن شهرى که شما مشغول وظیفهى بزرگ اقامهى [نماز] جمعه هستید، در دانشگاهها یک شبههاى به وجود آمده است، دارد این شبهه دربارهى اسلام، دربارهى قرآن، دربارهى اصل نبوّت، دربارهى مسائل اساسى و زیربنایى و فکرى نظام، دستبهدست پخش میشود و اینجا و آنجا میرود، و شما هم میروید نماز جمعه، یک چیزى میگویید «کالحجر فى جنب الانسان»(۱۸) که اصلاً هیچ ربطى ندارد. خب پیدا است که آن جوان نمىآید پاى خطبهى ما بنشیند و گوش کند، [چون] سؤال او اینجا مطرح نمیشود. اگر سؤال او را مطرح کنید، البتّه مىآید.

آقایان! نسل جوان، بهترین نسلها است از لحاظ گرایش به دین. بعضى خیال میکنند جوانها به طبیعت، از دین دورترند؛ اشتباه است! جوانها به دین نزدیکترند که این اطماع(۱۹) و اهوائى که معمولاً مخالف دین است ــ حتّى شهوات نفسانى ــ در آنها ضعیفتر است و در اینهایى که از جوانى گذشتهاند، متأسّفانه عمیقتر و کارسازتر است از جوانها. جوانها یک روزههاى شگفتآور ریاضتآمیزى گاهى دارند که انسان حیرت میکند! میدان جنگ را ندیدید؟ این جوان اگر بداند که اینجا مشکل دینى او حل میشود، با شوق به نماز جمعه خواهد آمد. [او] در دانشگاه است و معلّم آمده یک حرفى را مطرح کرده است، یا کس دیگر آمده یک سؤالى را مطرح کرده است، یا یک شبههاى را دستبهدست گرداندهاند، این جوان مضطرب است. تا وقتى که این شبهه در دل او کارگر بشود و او را معتقد کند، خیلى فاصله دارد؛ اینجور نیست که تا یک چیزى گفتند، او باور کند. او منتظر شما است ببیند شما چه میگویید؛ منتظر روحانى است، منتظر مدّعى تعلیم دین است، ببیند او چه میگوید. حالا مىآید نماز جمعه، میبیند ما رفتیم سراغ یک مطلب خیلى بیگانهى از این حرف، ولو حالا مطلب قوىاى هم باشد. پس مطلب باید قوى باشد، مستند باشد، منطقى باشد، قانعکننده باشد و متناسب با سؤال و استفهام و استفسار(۲۰) روحى و فکرى او باشد؛ یعنى متناسب با نیاز. این، آن وقت میشود مطلب درست و قوى. این تازه یک بُعد نماز جمعه است.

بُعد دیگرش هم این است که نماز جمعه باید به طور طبیعى شیرین باشد. من و شما ــ خودمان ــ هم اگر چنانچه دیدیم کسى شیرین حرف نمیزند، پاى صحبتش نمىنشینیم. خب، این شیرین حرف زدن را باید آموخت؛ بعضىها طبیعتاً اینجور هستند و بعضى که نیستند، بایستى سعى کنند براى این قضیّه. یکى از راههاى شیرین واقع شدن نماز جمعه ــ در هر تقدیر ــ کوتاه بودن آن است. ما یک وقتى [این] را توصیه کردیم [ولى] متأسّفانه خبر میرسد از اطراف کشور که به این توصیه، خیلىها عمل نکردهاند! ما گفتیم دو خطبهى نماز جمعه بر روى هم بشود چهل دقیقه. اگر چنانچه یک روزى بحث دینى شما مبحثى بود که مجبور شدید و [خطبهى اوّل را] نیم ساعت کردید، [خطبهى] دوّم را بکنید ده دقیقه. اگر یک روزى یک مطلبى در باب مسائل سیاسى هست که ناچارید توضیح بدهید، خطبهى اوّل را یا آن خطبهى دیگر را بکنید ده دقیقه ــ حالا هر جا [بحث] سیاست را مطرح کردید؛ یا اوّل یا دوّم ــ [بنابراین] سعى کنید چهل دقیقه بیشتر نشود. این را ما بارها گفتهایم، الان هم داریم عرض میکنیم. این نه از باب این است که میخواهیم یک بخشنامهاى صادر کنیم که الّا و لابد [همین بشود]؛ نه، قضیّه این است که این یک تدبیر است براى اینکه خطبه شیرین واقع بشود. خدا رحمت کند، یک پیرمرد منبرىِ قدیمىاى ما در کاشمر دیدیم ــ مرحوم سیبویه ــ که میگفت هر وقت منبر رفتید، کوتاه صحبت کنید؛ اگر خوب صحبت کردید، میگویند حیف شد، کم صحبت کرد؛ اگر بد صحبت کردید، میگویند خدا پدرش را بیامرزد، کوتاه صحبت کرد. حالا میترسم بنده امروز خودم برخلاف این توصیه عمل کنم!

پس نکتهى دوّم، رعایت «نماز» جمعه است؛ خود این نماز را. حتّىالمقدور در نمازها سورهى جمعه و منافقون را بخوانید؛ نماز را با توجّه بخوانید. در یک حدیثى یا در یک سخنى از یکى از بزرگان، در مقام طعن به کسانى از بنىعبّاس یا بنىامیّه بود که اینها خطبهها را طولانى میکنند و نمازها را کوتاه! ما اینجورى نشویم. نماز را با حال، با توجّه، با حضور [بخوانیم]؛ مردم این را میخواهند. خیال نکنیم که حالا مردم براى خطبه آمدهاند، [پس] یک نمازى میخوانیم؛ نه آقا، نماز با توجّه خوانده بشود؛ این نماز شما درس است. البتّه ما با نماز خفیف(۲۱) مخالفتى نداریم؛ ما معتقدیم نمازْ خفیف خوانده بشود به جماعت، بهتر از این است که طولانى خوانده بشود؛ نماز با حال و با توجّه خوانده بشود. پس بنابراین نکتهى دوّم هم رعایت مسئلهى نماز جمعه بود.

نکتهى سوّم مردمدارى [است]؛ مردمدارى. مردمدارى یکى از وظایف امامجمعه است. نباید بگوییم «آقا ما حالا امامجمعه هستیم؛ بالاخره در این شهر یا در این استان هستیم، باید عالِم و مردم بیایند سراغ ما.» نه آقا! شما مثل آن آقایى عمل کنید که ابتدائاً، بدون آشنایى وارد یک شهرى شده است تا در این شهر بماند و تبلیغ دین بکند. سابق که ما از حوزهها برمیگشتیم و به شهرها میرفتیم، چه جورى بود؟ در یک شهرى که میرفتیم، میماندیم، با این آشنایى ایجاد میکردیم، با آن رابطه برقرار میکردیم، احوال مردم را میپرسیدیم، با ضعفا بیشتر گرم میگرفتیم؛ مردمدارى. مردمدارى در درجهى اوّل، با علما، با افراد برجستهى فکرى، با جوانها، با ضعفا، با کسانى که به ما نیاز دارند. بدترین کارها براى امامجمعه این است که مردم هر کار کنند، دستشان به امامجمعه نرسد؛ این بدترین چیزها است. بهترین چیزها براى امامجمعه این است که بتواند دل مردم را به خود جذب کند و عواطف مردم را به خود متوجّه کند.

البتّه شما محدودیّتهایى دارید ــ بنده هم آن را میدانم ــ بلاشک در حدّ آن محدودیّتها باید رعایت بشود. بعضىها البتّه این محدودیّتهایشان بیشتر است؛ اشخاصى هستند که مورد توجّه دشمنند، مورد طمع دشمنند و دشمن میخواهد به اینها ضربه بزند؛ اینها بیشتر باید مراقبت کنند، مواظبت کنند. یکى از کارهاى دشمن این بوده است که اشخاص برجسته را، نافع را، مفید را، مؤثّر در حرکت عمومى را آسیب بزند، تهدید کند، براى آنها خطر ایجاد کند؛ کمااینکه ما شهداى بزرگوارى از ائمّهى جمعه داشتهایم؛ علاوهى بر آن شهدا، کسانى مورد طعن دشمن و سوءنیّت دشمن و سوءقصد دشمن قرار گرفتهاند. البتّه اینها را باید رعایت کرد امّا به اندازه، نه بیشتر از مقدار ضرورت؛ چون یک ضرورتى است دیگر؛ «والضّرورات تُقدَّر بقدَرها».(۲۲) این هم نکتهى سوّم است.

و نکتهى چهارم، حفظ جنبهى تشکیلاتى امامت جمعه در سرتاسر کشور است؛ یعنى ارتباط با مرکز؛ این را مهم بدانید. اینکه گفتهاند در اسلام، امامالمسلمین امامجمعه را معیّن میکند در حالى که براى تدریس، تعلیم و حتّى افتاء چنین چیزهایى را نگفتهاند، به خاطر این است که طبیعت نماز جمعه با این قضیّه، طبعاً یک طبیعت مرتبطى است. ارتباط با مرکز؛ آشنایى با حوادثى که در کشور میگذرد و کسب مسئولیّت و وظیفه در مسائل مهم ــ آنجایى که یک مسئلهى مهمّى در کشور وجود دارد ــ تا هماهنگى باشد. اینجور نباشد که امامجمعهى یک شهرى، یک حرفى بزند در یک مسئلهاى و امامجمعهى آن شهر بغلدستى، حرف مخالف او را بزند؛ یا نهاینکه حرف مخالف را بزند، [بلکه] نسبت به آن مسئله سکوت کند و بىتفاوت باشد؛ [این] معنى ندارد. سلسلهى امامت جمعه، یک سلسله است. این، آن چهار نکتهاى است که لازم است در وظیفهى امامت جمعه مورد توجّه باشد.

البتّه بعضى از آقایان محترم در شهرهایى که تشریف دارند، مشغول کارهاى علمى هستند؛ طلبهاى هست و تدریس میکنند؛ بسیار خوب است امّا اینجور نباشد که ما یکى از وظایف خودمان را این بدانیم که حالا یک جایى رفتیم، اوّل یک مدرسه درست کنیم ــ حالا هم رسم شده است اسم مدرسه را میگذارند حوزهى علمیّه ــ که [بگوییم] «ما یک حوزهى علمیّه داریم درست میکنیم!» خب حوزهى علمیّه در هر شهرى یکى است؛ یک شهر که ده حوزهى علمیّه ندارد. یک مجموعهى علمى در هر شهر وجود دارد؛ چند عالِم، چند مدرسه، عدّهاى مدرّس و عدّهى بیشترى [هم] شاگرد؛ حوزهى علمیّه دارد، شما هم برو ملحق شو به آن حوزهى علمیّهاى که هست. اینکه حتماً باید یک مدرسهى جدیدى در این شهر درست کرد ــ ولو احتیاج نباشد ــ به نظر من روش درستى نیست. بعضى اصرار دارند حتماً یک مدرسه از اوّل انشاء(۲۳) کنند؛ نه آقا، برو در یک مدرسهاى از این مدارسى که هست درس بگو. اگر شخص برجستهاى در آن شهر هست، بروید و از او استفاده کنید؛ اگر طلّابى هستند، آنها را جمع کنید، با آنها حرف بزنید؛ البتّه اگر چنانچه نیاز و ضرورت باشد، که آن بحث دیگرى است.

بعضى از آقایان ائمّهى جمعه در شهرستانها، به کارهاى روحانى خیلى اهمّیّت نمیدهند؛ بعکس، بعضى دیگر را ما اطّلاع داریم که ظهر نماز میروند، شب نماز میروند، صبح نماز میروند؛ و چقدر خوب است! بهترین کارها براى ارتباط با مردم همین است. ما روحانى هستیم. بنده در تمام طول ریاست جمهورى ــ این چندین سال ــ پیشنمازى را ترک نکردم. البتّه پیشنمازىِ ما اینجور نبود که بتوانیم بیاییم و در یکى از مساجد تهران مشغول نماز بشویم امّا بالاخره به یک شکلى [آن را انجام میدادیم]. این پیشنمازى جزو کارهاى ما است، جزو وظایف ما است، جزو افتخارات ما است. وَاجعَلنا لِلمُتَّقینَ اِمامًا؛(۲۴) این هم یک نوع امامتى است براى متّقین که متّقین به انسان اطمینان پیدا کنند، اعتماد پیدا کنند. [البتّه] در باب نماز جماعت، ثواب امام جماعت مضاعف است نسبت به ثواب مأمومین. خب، ثوابهاى به این بزرگى را حیف است که انسان از دست بدهد؛ [بنابراین] اهتمام به نماز جماعت و جلسات مردمى و [کارهایى] از این قبیل. این، حاصل عرایض ما است در باب نماز جمعه.

آقایان محترم! من عرض بکنم آنچه احساس من است، این است که نظام اسلامى به فضل پروردگار در درون خود، از عناصر حفظکننده و ادامهدهنده برخوردار است و این از خصوصیّات نظام اسلامى است. جامعهشناسها در نظامهاى مختلف میگردند و از درون نظامهاى مختلف عوامل تناقض و امحاء و تضعیف و زوال را پیدا میکنند و سعى میکنند اینها را علاج کنند. حقیقت این است که نظامهاى مادّى، در درون خودشان عوامل نابودکننده را دارند. الان نگاه کنید به این نظامهاى بزرگ دنیا، همهی آنها همینجور هستند؛ بدون اینکه خودشان بخواهند و راضى باشند، در درون آن کشورها و آن نظامها عواملى هست که دارد تیشه میزند به ریشهى آن نظامها که آنها را از بین ببرد؛ [امّا] نظام اسلامى درست بعکس است. همین است که ما باید به نظام اسلامى پابند باشیم و آن را پیاده کنیم. اگر نظام اسلامى آنچنان که قرآن فرموده است باشد، عوامل بقا و حفظ و توسعه در خود او وجود دارد و یکى از آنها همین نماز جمعه است؛ یکى از آنها امر به معروف و نهى از منکر است؛ یکى از آنها تعاون و برادرى اسلامى است؛ یکى از آنها ستر و پوشاندن عیوب مردم است؛ یکى از آنها زدودن رذایل اخلاقى مثل حرص و کینه و حسد و مانند این چیزها است؛ یکى از آنها این است که مؤمنینى پیدا بشوند مردم را، فرقههاى گوناگون و گروههاى گوناگون را جمع کنند ــ که این هم از وظایف ائمّهى جمعه است ــ تا اختلافات محلّى را دامن نزنند و سعى در التیام آن اختلافات بکنند. نماز جمعه به خودىِ خود، یکى از آن عوامل حفظکننده و باقىدارنده و ضدّ زوال در درون نظام اسلامى است؛ و تا وقتى این نماز هست و تا وقتى ائمّهى محترم جمعه و مردم، قدر نماز جمعه را میدانند و تا وقتى نماز جمعه کما هى حقّها(۲۵) انجام میگیرد، بلاشک در جامعهى اسلامى، خوف تزلزل ......

[قرآن] صریحاً نهى کرده است که ما از دشمنان بترسیم؛ فَلا تَخشَوُا النّاسَ وَاخشَون،(۲۶) وَ خ‌افونِ اِن کُنتُ‌ـم مُؤمِنین.(۲۷) مردمى را خداى متعال معیّن میکند که وقتى به آنها میگویند: اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم،(۲۸) بهجاى اینکه بترسند، فَزادَهُم ایمانًا وَقالوا حَسبُنَا اللهُ وَنِعمَ الوَکیل.(۲۹) اگر آمدند به شما گفتند آمریکا و اروپا و قطبهاى اقتصادى و قطبهاى سیاسى و مجرمین قضایاى فاجعهآمیز عالم ــ از جمله مسئلهى فلسطین ــ همه دست به یکى کردهاند علیه شما، به جاى اینکه بترسید، بگویید «حَسبُنَا اللهُ وَنِعمَ الوَکیل»؛ بگویید ما از اینها نمیترسیم، از خدا میترسیم؛ بگویید که خداى متعال به ما وسیلهى باقى ماندن و حفظ شدن و مقتدر شدن را بخشیده است و آن وسیله، ارتباط با خدا است. فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقیٰ؛(۳۰) عروهى وثقىٰ یعنى چه؟ یعنى اگر شما به آن چنگ زدید و به آن متمسّک شدید، [دیگر] نمیلغزید، نمىافتید، سقوط نمیکنید، از بین نمیروید.

هر چه میتوانیم کفر به طاغوت و ایمان به خدا را باید تقویت کنیم؛ هر چه میتوانیم باید عوامل بقا را تقویت کنیم، ارتباط با خدا را باید بیشتر کنیم، و یکىاش نماز جمعه است؛ هر چه میتوانیم باید اجتماع مردم و وحدت کلمهى مردم را تقویت کنیم و از مهمترین ابزارهایش نماز جمعه است؛ هر چه میتوانیم دلهاى مردم را به خدا بایستى نزدیکتر و آشناتر کنیم و وسیلهاش نماز جمعه است. نماز جمعه نعمت بزرگى است در اختیار ما؛ اگر این نعمت را قدر دانستیم ــ لَئِن شَکَرتُم ــ فرموده است که «لَاَزیدَنَّکُم».(۳۱) «لَاَزیدَنَّ» با دو ادات تأکید، که جاى شبههاى براى آدمهاى دیرباور هم باقى نماند. شکر نماز جمعه را بکنید تا خدا برکات نماز جمعه را زیاد کند.

امیدواریم که خداوند متعال به ما توفیق بدهد و بتوانیم به آنچه میگوییم و آنچه از حق میشنویم عمل کنیم و خداوند متعال روح مطهّر امام بزرگوار را که او این نور را در داخل جامعهى ما پدید آورد، او این سلسلهى جلیله را بنیانگذارى کرد و این برکت را به ما برگرداند، انشاءالله غریق نور و رحمت و فضل و لطف خود قرار بدهد و ما را قدردان این نعمت بزرگ الهى کند، و قلب مقدّس ولىّعصر (ارواحنا فداه) را از ما راضى بفرماید و ما را مشمول ادعیهى زاکیهى آن بزرگوار قرار بدهد، و روح دوستان ما را که در خدمت این نظام مقدّس اسلامى و یا در خدمت سلسلهى جلیلهى امامت جمعه بودهاند و به رحمت خدا رفتهاند، شاد کند و درجاتشان را عالى کند.

والسّلام علیکم و رحمة ‌الله و برکاته
 
 
در ابتداى این دیدار ــ که در آغاز نهمین گردهمایى ائمّهى جمعهى سراسر کشور در تهران برگزار شد ــ حجّتالاسلام والمسلمین سیّدهاشم رسولىمحلّاتى (رئیس شوراى سیاستگذارى ائمّهى جمعه) گزارشى ارائه کرد.
آرزوها، خواستها
نام قبیلهای در طائف
سبک، روش
پیشنماز بودن
در سال ۱۳۶۰ حوادث و فجایع عظیمى علیه نظام جمهورى اسلامى رخ داد: انفجار دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى و شهادت آیتالله سیّدمحمّد حسینىبهشتى و بیش از هفتاد نفر از مسئولان نظام؛ انفجار در ساختمان نخستوزیرى و شهادت آقاى محمّدعلى رجائى (رئیسجمهور) و حجّتالاسلام والمسلمین محمّدجواد باهنر (نخستوزیر)؛ ترور نافرجام حضرت آیتالله خامنهاى؛ ترور برخى از ائمّهى جمعه و شخصیّتهاى نظام و حتّى ترور مردم در کوچه و خیابان.
سورهى تحریم، بخشى از آیهى ۶؛ «... خودتان و کسانتان را از آتشى که سوخت آنْ مردم و سنگها است، حفظ کنید ...»
سورهى شعراء، آیهى ۲۱۴؛ «و خویشان نزدیکت را هشدار ده.»
پلیدىها
(۱۰ مولوی. مثنوی معنوی، دفتر پنجم
(۱۱ پلیدىها
(۱۲ مجلسی. عقائد، ص ۹۴
(۱۳ کافى، ج ۲، ص ۴۶۸
(۱۴ کافى، ج ۵، ص ۳۷۰
(۱۵ نهجالبلاغه، حکمت ۷۳
(۱۶ «او [داراى] کردارى ناشایسته است.» (برگرفته از قرآن کریم؛ سورهى هود، آیهى ۴۶)
(۱۷ شبههى آکل و مأکول، یکى از شبهات معروف و قدیمى در حوزهى مباحث دینى و کلامى است و کسانى که این شبهه را مطرح کردهاند، در واقع «معاد جسمانى» را به چالش کشیدهاند.
(۱۸ مانند سنگى در کنار انسان (کنایه از بیاهمّیّت بودن یک موضوع)
(۱۹ طمعها
(۲۰ پرسش، جویا شدن
(۲۱ کوتاه
(۲۲ قاعدهای عقلی، به معنای اینکه اگر کار قبیح ضروری شد، به اندازهای که ضرورت اقتضا میکند (یعنی حداقل) باید اکتفا بشود.
(۲۳ به وجود آوردن، پدید آوردن
(۲۴ سورهى فرقان، بخشى از آیهى ۷۴؛ «... و ما را پیشواى پرهیزکاران گردان.»
(۲۵ آنچنان که شایستهی آن است.
(۲۶ سورهى مائده، بخشى از آیهى ۴۴؛ «... پس، از مردم نترسید و از من بترسید ...»
(۲۷ سورهى آل عمران، بخشى از آیهى ۱۷۵؛ «...پس اگر مؤمنید، از من بترسید.»
(۲۸ سورهى آل عمران، بخشى از آیهى ۱۷۳؛ «...مردمان براى [جنگ با] شما گرد آمدهاند؛ پس از آنان بترسید ...»
(۲۹ سورهى آل عمران، بخشى از آیهى ۱۷۳؛ «... و[لى این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و نیکو حمایتگرى است.»
(۳۰ سورهى بقره، بخشى از آیهى ۲۵۶؛ «... پس هر کس به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، بهیقین به دستاویزى استوار که آن را گسستن نیست، چنگ زده است ...»
(۳۱ سورهى ابراهیم، بخشى از آیهى ۷؛ «... اگر واقعاً سپاسگزارى کنید، [نعمت] شما را افزون خواهم کرد ...»