فاتحهای میخواندیم و زیر لب نیت میکردیم. منتظر مینشستیم تا حافظ به غزلی مهمانمان کند. دیوان حافظ که گشوده میشد، همه دل میدادند به ابیات دلنشینش و هرکس از این دریا، به قدر وسعش بهره میبرد. بعد از یکبار شنیدن غزل، نوبت به تفسیر میرسید. آن وقت هر بیت شنیدنیتر میشد.
"کسی مثل حافظ، با آن شعر زرین مرصع که باید گفت واقعا نشاندهندهی اوج سخن فارسی است؛ یعنی هرچه من در تاریخ ادبیات خودمان نگاه میکنم، نمیتوانم سخن دیگری به اوج سخن حافظ پیدا کنم که همهی خصوصیات لازم در یک کلام زیبا و والا را داشته باشد - همهی خصوصیات در شعر حافظ وجود دارد و در آن میشود پیدا کرد."
"کسی مثل حافظ، با آن شعر زرین مرصع که باید گفت واقعا نشاندهندهی اوج سخن فارسی است؛ یعنی هرچه من در تاریخ ادبیات خودمان نگاه میکنم، نمیتوانم سخن دیگری به اوج سخن حافظ پیدا کنم که همهی خصوصیات لازم در یک کلام زیبا و والا را داشته باشد - همهی خصوصیات در شعر حافظ وجود دارد و در آن میشود پیدا کرد."
بیانات در دیدار استادان زبان فارسی 12/12/1377
"هنرمند باید خود را به حقیقتی متعهد بداند. آن حقیقت چیست؟ اینکه هنرمند در چه سطحی از اندیشه قرار دارد تا بتواند همه و یا بخشی از آن حقیقت را ببیند و بشناسد، بحث دیگری است. البته هرچه اندیشه و فکر و درک عقلانی بالاتر باشد، میتواند به آن درک ظریف هنری کیفیت بیشتری بدهد. حافظ شیرازی صرفا یک هنرمند نیست؛ بلکه معارف بلندی نیز در کلمات او وجود دارد. این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمیآید؛ بلکه یک پشتوانهی فلسفی و فکری لازم دارد. باید متکا یا نقطهی عزیمت و خاستگاهی از اندیشهی والا، این درک هنری و سپس تبیین هنری را پشتیبانی کند. البته همه در یک سطح نیستند؛ توقع هم نیست که چنین باشند."
بیانات در دیدار اصحاب فرهنگ و هنر 01/05/1380
"من مکرر به دوستان گفتهام «شاعری رشد میکند که اگر در جایی، یک آدم خبره [حالا نمیگوییم هر کس. نه؛ یک آدم خبره.] گفت «آقا؛ این غزل را پاره کن و دور بریز»، آن را راحت پاره کند و دور بریزد. یعنی به قول ما مشهدیها: «دلش بار بدهد که پاره کند و دور بریزد.» چنین شاعری، خوب میشود و پیش میرود. اما اگر نه؛ چون شعر زادهی طبع اوست، به آن علاقهمند شود و حیفش بیاید و هر مصرعش را بخواهد نگهدارد، این شاعر خراب میشود. من، در مورد حافظ اعتقادم این است. البته قرینهای و دلیلی ندارم؛ اما مجموعا آدمی چنین میفهمد که حافظ احتمال دارد ده برابر این دیوان که از او مانده است شعر گفته باشد. یعنی آدمی که چنین طبعی دارد؛ در این اوج واقعا بینظیر است و شصت - هفتاد سال هم عمر کرده است، نمیتواند همین چهار پنج هزار بیت شعر را داشته باشد. او یقینا خیلی بیشتر از اینها شعر گفته است؛ ولی اینها برگزیدهی خود اوست. یعنی خودش شعر را میشناخته و شعرشناس بوده است. پس، جاهایی را که نپسندیده، دور ریخته و جاهایی را خودش درست و اصلاح کرده تا این، درآمده است. لذا در اوج است. والا اگر این نبود - بههرحال، شعر خوب در همهی دیوانها هست - حافظ، حافظ نمیشد؛ یک شاعر خوب میشد."
بیانات در دیدار شعرای مشهد 25/05/1380
"نمیشود باور کرد کسی مانند حافظ شصت، هفتاد سال عمر کند، اقلا پنجاه سال شعر بگوید و فقط به قدر همین دیوانی که از او بر جا مانده است، شعر گفته باشد. آیا این قابل باور است؟! میشود قبول کرد که حافظ با آن طبع شعر والای خود، پنجاه سال شعر بگوید و فقط توانسته باشد پانصد غزل ارائه دهد؟! قابل باور نیست! میخواهم این طور بگویم که حافظ اقلا ده برابر آنچه که از او باقی مانده، شعر گفته؛ اما نه برابرش را دور ریخته است! چنین بوده که حافظ، حافظ شده است؛ کمااینکه اگر برخی از شعرای مکثار گذشته هم بدین نحو به تصفیهی شعر خود میپرداختند، حداقل حافظ دوم یا شاعر بلند مرتبهای میشدند. به عنوان مثال، غزلهای خوب و درجهی یک صائب تبریزی، معلوم نیست خیلی به غزل حافظ باج بدهد؛ اما در شعرهای بدش گم شده است! یا مثلا حزین لاهیجی، اگر از چند هزار غزل خود، پانصد غزل ناب و درجهی یک برمیگزید و ارائه میکرد، معلوم نبود شعرش با شعر حافظ، آن قدری که الان تفاوت دارد، تفاوت میداشت. مقصود این است که هر کس شعر بد خود را پاره کرد و دور ریخت و حتی در بایگانی ذهن، نگه نداشت، او برده است!"
بیانات در دیدار جمعی از شعرا، به مناسبت سالروز میلاد امام حسن 06/11/1375
"البته اگر بگویم بکوشید تا مثل حافظ بسرایید، میترسم نشود. مثل حافظ نه قبل و نه بعد از او کسی نیامده است. حقیقتا هیچ کس نتوانسته مثل حافظ غزل بگوید. حافظ مقولهی دیگری است و بالاتر از همه است.
تصور من این است که حافظ شعرش را صد بار پرداخت کرده است. به همین دلیل غزلهای او در حد اعلای یکدستی و صافی است. اصلا ممکن نیست که شعر به محض صادر شدن از طبع، خود به خود صاف و بیغل و غش باشد. بالاخره مقداری پرداخت لازم دارد. البته این را هم فراموش نکنید که اگر شعر «جوهر» نداشته باشد، هرچه پرداختش کنید، چیزی درنمیآید"
تصور من این است که حافظ شعرش را صد بار پرداخت کرده است. به همین دلیل غزلهای او در حد اعلای یکدستی و صافی است. اصلا ممکن نیست که شعر به محض صادر شدن از طبع، خود به خود صاف و بیغل و غش باشد. بالاخره مقداری پرداخت لازم دارد. البته این را هم فراموش نکنید که اگر شعر «جوهر» نداشته باشد، هرچه پرداختش کنید، چیزی درنمیآید"
بیانات در دیدار شعرای استان فارس 30/08/1373
روایتِ دوبارهی «حافظ همچنان ناشناخته» به همراه صوت سخنرانی رهبر معظم انقلاب در آیین گشایش کنگره جهانی بزرگداشت حافظ در سال 1367، را می توانید در اینجا ببینید.