بسم الله الرّحمن الرّحیم
«رَبَّنَا اغفِرلَنا وَ لِاِخوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونا بِالاِیمانِ وَ لا تَجعَل فی قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذینَ ءامَنُوا رَبَّنآ اِنَّک اَنتَ رَءوفٌ رَحیم».(۱) ربّنا و صلّ علی حبیبک و نجیبک و صفیّک و خیرتک فی خلقک حافظ سرّک و مبلّغ رسالاتک بشیر رحمتک و نذیر نقمتک سیّدنا و نبیّنا ابوالقاسم محمّد و علی آلِه الاطیبین الاطهرین المنتجبین. الهداة المهدیّین المعصومین المکرّمین سیّما بقیّة الله فی الارضین. و صلّ علی جمیع الانبیا و المرسلین و صلّ علی الشّهدا و الصّالحین. و صلّ علی ائمّة المسلمین و حُماة المستضعفین. سیّما امامنا و قائدنا الامام الخمینی. قال الله الحکیم فی کتابه: یُریدونَ لِیُطفِئوا نورَ اللهِ بِاَفواهِهِم وَ اللهُ مُتِمُّ نورِه وَلَو کَرِه الکٰفِرونَ * هُوَ الَّذی اَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدیٰ وَ دینِ الَحقِّ لِیُظهِرَهو عَلَی الّدینِ کُلِّه وَ لَو کَرِه المُشرِکونَ».(۲) صدق الله العلی العظیم.
بزرگداشت خاطرهی پُرشکوه شهادت فرزند برومند رهبر عزیز ما از دو نظر برای ما هیجانانگیز است؛ از دو نظر برای ما وظیفه است. نخست از این نظر که فرزند و پارهی تن و جگرگوشهی رهبر ما است. ملّت ایران ثابت کرده است که رهبر خود را از همه چیز، از همه کس، از همهی انگیزهها، از همهی جهتگیریها بیشتر دوست میدارد؛ ثابت کرده است که قدر رهبرش را میداند؛ این فریاد را ملّت ما آنچنان در فضای خفه و مهآلود و مسموم جهان طنینانگیز و رعدآمیز ادا کرد که حتّی دشمنان هم نتوانستند دربارهی آن اندک تردیدی به خود راه بدهند؛ آنها نیز که نمیتوانستند رهبریِ بزرگترین انقلاب نیم قرن اخیر -قرن انقلابها و جنبشها و جوششها و جهشها- را در سطح جهان، در اختیار مردی روحانی، مردی آسمانی، در اختیار این امام و رهبر بزرگ ببینند و این واقعیّت را بپذیرند در مقابل فریاد رعدآسای ملّت ایران خاضعانه تسلیم شدند. ملّت ایران توانست این فریاد را -که دنیا ناباورانه به آن مینگریست و به آن میاندیشید- تا اعماق زوایای جهان غرب برساند؛ ملّت ایران ثابت کرد که این رهبر را میشناسد، او را میپسندد، او را با همهی وجود دوست میدارد.
او برای ملّت ایران از همه چیز و همه کس عزیزتر است و امشب سالگرد درگذشت و شهادت فرزند برومند عالیقدر او است. ملّت ایران رهبر خود را بزرگ میشمارد و خاطرهی غمانگیز این شهادت را ارج مینهد، عزاداری میکند و این را بهعنوان نقطهی عطفی در تاریخ میشمارد و به آن ارج مینهد.
از سوی دیگر این خاطرهی بزرگ از جنبهی انتساب به این رهبر که بگذرد، یک حادثهی تاریخی است؛ مردم مسلمان ما فراموش نکردهاند که در دو سال قبل پیش از اینکه این حادثه به وقوع پیوندد، وضع سیاسی ایران چگونه بود، صفبندیها چگونه بود؛ فراموش نکردهاند که مبارزان راستین و بحق در چه وضعیّت دشواری به سر میبردند. دلهای پُرمحبّت و پُرصمیمیّت مردم به یاد این انقلاب، به یاد این رهبر و به یاد مبارزان راستین میتپید، امّا مبارزان راستین تنها بودند. ملّت اگرچه بالقوّه در خطّ انقلاب بود، امّا این اقیانوس هنوز آنچنان که باید متلاطم نشده بود؛ به تلاطم آوردن یک اقیانوس، کار مشکلی است. یک استخر را هر انسانی میتواند به تلاطم دربیاورد، در آن موج ایجاد کند، امّا یک اقیانوس را فقط طوفانهای سهمگین میتوانند تکان بدهند. این طوفان سهمگین حادثهای بود که در دو سال قبل اتّفاق افتاد؛ یک شهادت بزرگ و در برابر آن یک صبر بزرگ.
درحالیکه زن و مرد ما از اندوه این حادثهی بزرگ میگریستند، در حالتی که دوستان و آشنایان و حتی ناآشنایان، عظمت و عمق حادثه را درک میکردند و دردمندانه زبان به افسوس میگشودند، پیام رهبر از فرسنگها راه با یک دنیا امید میرسید و رسید؛ این دل بزرگ، این روح بزرگ، این روح خدا با صبری بزرگ به این حادثه شکوه ابدی بخشید. مرگ مصطفیٰ لطف خفیّ الهی بود؛ این است برداشت یک انسان الهی، یک انسان ملکوتی، رهبری که بر دلها حکومت میکند پیش از آنکه بر ذهنها؛ رهبری که صبرش، منش انسانی و روحانی و عرفانیاش، دلهای سنگدلترین انسانها را هم تحت نفوذ میآورد که این دیگر در قالب هیچ فرمول مادّی قابل گنجایش نیست. آنها که در مسائل ایران انگشت به دهان و متعجّب ماندهاند، باید بدانند که برای تحلیل حوادث ایران، برای تحلیل مبارزهی ایران، برای شناختن این جریان بزرگ و این حادثهی بزرگ همهی این گوشههای ناشناخته را باید شناخت. گمان نکنند که رهبری این امّت، رهبری اسلامی، رهبری معنوی، رهبری روحانی، آن نفوذ کلام، آن توکّل بیپایان، قابل مقایسه با رهبریهای دیگر و قابل تقلید است؛ نه، قابل تقلید نیست. این صبر بزرگ در مقابل این حادثهی بزرگ، ملّت را تکان داد؛ این اقیانوس را به تلاطم آورد. خود حادثه میتوانست بزرگ باشد اما منش این پدر در مقابل این حادثه او را دَهچندان بزرگ کرد و ملّت ناگهان خمینی خود را شناخت. روحهای بزرگ و دشوار و تسخیرناپذیر در مقابل این روح بزرگتر به زانو درآمدند و همه آمنّا و صدّقنا گفتند. [او] نشان داد که رهبر است؛ نشان داد که ابرمرد است؛ نشان داد که انسانی والا است و حادثه آغاز شد.
تحلیل درست حوادث ایران این است و جز این نیست. جریانهای سیاسی دنیا جریانهای عظیمی که در ارگانهای بالای امپراتوریهای قدرت سیاسی به وجود آمد، برای همه روشن و قابل توجیه است؛ امّا این مسائل همهجا به وجود آمد تا هرجایی که در طیف قدرت و نفوذ امپریالسیم آمریکا بود، و باید حوادث آمریکا اثر میبخشید؛چرا در ایران این اثر را بخشید؟ تمام حوادثی که در جهان اتّفاق میافتاد که سادهاندیشان و سادهلوحان و فرمولهای کهنهگرایان مایلند حوادث ایران و جنبش عظیم و عمومی ایران را با آن تحلیل کنند، هیچکدام کافی نبود که یک ملّت را، آنهم با آن فرهنگ استعماری، آنهم با پنجاه سال نظام اختناق و فشار پهلوی اینگونه به حرکت دربیاورد؛ یک عامل معنوی لازم بود، یک عامل روحانی لازم بود، یک قدرتنمایی خداگونه لازم بود. ملّت ایران ناگهان در مقابل این حادثه و عظمتش احساس کرد که عمق درد و عمق فاجعهای که بر ایران میگذرد چه اندازه است؛ ملّت احساس کرد که باید به این رهبر اظهار وفاداری کند. کسی که چهارده سال است عکسش، نامش، رسالهاش، یارانش، افکارش و عقایدش همه در این مملکت قاچاق معرّفی شده است، کسی که بزرگترین جرمها طرفداری او است، کسی که دشمنان جهانی با تجربهی خود و با استفاده از دستگاهها و سرویسهای اطّلاعاتی خود بدرستی تشخیص دادهاند که دشمنان واقعی و نهایی آنان در ایران او است، اکنون در صحنه ظاهر شده است؛ مردم ناگهان در محبّت او، در طرفداری او، در اخلاص و اظهار صمیمیّت نسبت به او، احساس وظیفه کردهاند، احساس انگیزه و انگیزش کردهاند. مردم حرکت کردند. دستگاه جبّار ناگهان در مقابل یک حادثهی حسابنشده قرار گرفت؛ او نمیاندیشید که یک شهادت اینگونه مردم را حرکت بدهد؛ مغزهای حسابگر ساواک و سیا و موساد نمیتوانستند عمق مسئله را درک کنند و گوشههای روحانی و معنوی آن را ببیند؛ فکر نمیکردند حادثه این همه با موج عکسالعمل عظیم روبرو شود. فکر کردند باید این نام را، این چهرهی منوّر را در مقابل مردم ساقط کنند، آن مقاله(۳) را نوشتند. قم قیام کرد.(۴) ملّت قیام کرد؛ ملّت در قم متبلور بود. روحانیّت نهاد سمبلیک ملّت است؛ هرجا روحانیّت حرکت میکند ملّت هم حرکت میکند. در هر جهتی که روحانیّت مترقّی و محبوب گام میگذارد، ملّت گام میگذارد. این واحدی که به نام حوزهی علمیّه در شهر طیّب قم سالها است پابرجا است، فقط یک دانشگاه نیست. آن را فقط یک دانشگاه ندانید، مجمع پرورشگاه رهبران فکری و شرعی و مذهبی و اسلامی این امّت است. هر طلبهی کوچکی، هر کم سنّوسالی که در مدرسه ای درس میخواند، برای اینکه فقیهی بشود بر طبق بافت اصیل جامعه ایرانی و اسلامی و شیعی ما، بالقوّه یک رهبر است. اینجا مجمع پرورش رهبران فکری است. مجموعهای است از آن کسانی که در راه پیامبران گام برمیدارند؛ مجموعهای است از کسانی که میخواهند «العُلَمَاءُ وَرَثَةُ الأَنبِیَاء»(۵) بشوند. هر جا که حوزهی علمیهی قم میرود در حقیقت ملّت ایران میرود. این هم یک محاسبه است؛ یک محاسبهی دقیق که باز با فرمولهای عادّی جامعهشناسان مادّی تطبیق نمیکند. آنچه میگویم روحانیگرایی و آخوندگرایی نیست؛ این دیدنِ یک واقعیت است. یک طلبه در یک شهر، در یک دِه، در یک مملکت، در یک استان چه میکند؛ این زبان سخنور، این دل پارسا، این جسم بی توقّع، این موجودی که به کم قانع است برای اینکه بار زیادی را بر دوش بگیرد او در اینجا چه میکند؟ او میآموزد. چه میآموزد؟ دین. دین چیست؟ اصیلترین نهادی که بحمدلله در این مملکت همچنان بر روح و بر ذهن انسانها حاکم است و البتّه حاکم خواهد بود.
وقتی قم، قیام میکند یعنی ملّت قیام میکند. قم را یک شهر کوچک صد هزار نفری و دویست هزار نفری ندانید، حوزه علمیّه را یک دانشگاه ده هزار نفری و پانزده هزار نفری ندانید؛ آن جام جهانبینی است که همهی ملّت را باید در آن ببینید.
قم قیام کرد، ایران قیام کرد؛ تبریز کشته داد، یزد کشته داد؛ اصفهان کشته داد؛ ملّت سخاوتمندانه خون داد و جان داد. گردونهی جنبش، گردونهی انقلاب به غلتک افتاد؛ حادثهها در پی یکدیگر تضاد درونی دستگاه حاکم را تشدید کردند، جنبش اسلامی را تسریع کردند. دستگاه جبّار در وضعی قرار گرفته بود که به هر طرف میچرخید و میگردید [ضربه] میخورد؛ برای او راه پیش و راه پس وجود نداشت و در تضادی گیر کرده بود.
دیدید چگونه دولتها یکی پس از دیگری آمدند و امام از دور رهبری میکرد؛ رهبر یعنی آن انسان والا و بزرگی که میتواند در لحظه های مناسب، خواهشهای طبیعی تاریخ را بفهمد، خواسته های طبیعی انسان را بداند، دردها را مانند طبیبی بشناسد و برای آنها درمان مناسب را بفهمد و پیشنهاد کند؛ رهبر یعنی این. رهبر یعنی آن انسان والایی که میداند و برطبق بینش و دانش خود عمل میکند؛ آنکه میفهمد در هر زمانی به چه احتیاج هست، در هر لحظهای از لحظات تاریخ چه عملی، عمل صالح است. و امام خمینی بدرستی و براستی رهبری کرد و در لحظهی مناسب آن تکان مناسب را به این امّت داد، پاسخ مناسب را به خواستههای این امّت داد. رهبری یک امر قراردادی نیست که جمعی بنشینند و کسی را بهعنوان رهبر خود انتخاب کنند. در یک کاروان آن که صبح زودتر از همه از خواب برمیخیزد، و دیگران را بیدار میکند، و راه را بهتر از همه میشناسد، از خطرها نمیهراسد، جلوتر از همه حرکت میکند، یک میدان از همه پیشی میگیرد، شب دیرتر از همه فرود میآید، دیرتر از همه میخوابد، غم همه را میخورد، رنج همه را بر دوش تحمّل میکند، راه را میگشاید، خفتگان را بیدار میکند، در راه ماندگان و از راه افتادگان را تشویق میکند، به حرکت تحریک میکند، او رهبر است؛ چه بگویند و چه نگویند، چه نام رهبر به روی او بگذارند و چه نگذارند، چه دشمنان تحمّل بکنند یا نکنند. رهبری یک امر طبیعی و قهری است و امام رهبری خود را در عمل ثابت کرد، رهبری خود را بر همهی ذهنها ثابت کرد؛ دشمن را، آن کسی را که نمیتوانست روحانی را ببیند و رهبریاش را بفهمد و بشناسد، امام را ببیند یا رهبریاش را بشناسد، در مقابل رهبری خود خاضع کرد؛ امّت را به حرکت در آورد. از ملّت، یعنی از این جمع پریشان و متشتّت، یک امّت ساخت؛ یک امّت، جمعی انسان در خطّی روشن، به سوی هدفی واضح با گامی استوار در حرکت. او امّت ساخت؛ پس براستی امام امّت بود و این امامت ادامه پیدا کرد. این رهبری لحظه به لحظه مردم را بیدارتر و مصمّمتر کرد و مرحبا و آفرین بر این ملّت و امّت سخاوتمند، بر این امّت و ملّت راستگو و بر این امّتی که شایسته بود، پاسخ گفت، پیش رفت، به اینجا رسانید. این حادثه، از بزرگترین حادثههایی بود که میتواند انسان با توجه به ابعاد گوناگون در طول تاریخ قرن اخیر و حدّاقل نیم قرن اخیر آن را به دنیا معرفی کند. جنبشهای زیادی را دیدهایم؛ در آسیای جنوب شرقی و در آسیای شرقی و در آفریقا و خاورمیانه و جنبشها در خود ایران بسیار دیدهایم؛ برگها و ورقها پشت سر یکدیگر گشتهاند و جنبشها و مردها و ابرمردها را نشان دادهاند، اما این ماجرای دیگری بود.
جنبش ایران و انقلاب ایران چه کرد؟ بزرگترین ضربه را بر بزرگترین دژ منافع اقتصادی و سیاسی امپریالیسم آمریکا و همهی ابرقدرتهای شرق و غرب وارد کرد. همچنانکه در دوران حکومتهای فاسد قاجار موازنهی مثبت در ایران بود؛ یعنی در مقابل قدرتها و قدرتمندهایی که میخواستند از ایران قطعهای ببرند، از این سفرهی گسترده چیزی ببلعند، حکّام فاسد قاجار، سخاوتمندانه دست باز میکردند، لقمهای به روس، لقمهای به انگلیس، باز روس در مقابل، لقمهی دیگری طلب میکرد، بهانه گیری میکرد، باز لقمهای به او. از آنطرف انگلیس باز ظاهر میشد و چیزی میخواست؛ هر کدام لقمهای میبردند. در زیر سایهی شوم سیاست آمریکا در سی سال اخیر، ایران در یک چنین وضعی قرار داشت. همه چیز ایران را همه کس بردند؛ درست است که غارتگر بزرگ امپریالیسم آمریکا بود، درست است که دشمن مباشر به مصداق آیهی قرآن «قاتِلُوا الَّذینَ یَلونَکُم مِنَ الکُفّار»،(۶) آن دشمنی که سینه به سینهی ما با ما میجنگید آمریکاییان بودند، و امام این را در سال ۴٢ یا ۴٣ گفتند که امروز منفورترین مردم در چشم ملّت ایران رئیسجمهور آمریکا است؛ این سخن امام در شانزده سال قبل است. این درست، امّا دشمن ایران در آمریکا خلاصه نمیشد؛ قدرتها و ابرقدرتها همه در مقابل انقلابی که رژیم فاسد گذشته را ریشهکن میکرد جبههگیری کردند و حادثه آغاز شد. حادثهای که عکسالعمل و ردّ فعل حادثه انقلاب ایران بود.
برادران و خواهران عزیز! مسئلهی امروز ایران، مسئلهی تداوم و ادامهی یک انقلاب بزرگ و بینظیر است. تداوم انقلاب یعنی چه؟ ما نام ادامهی انقلاب را بر زبان جاری میکنیم، همه تکرار میکنیم امّا ادامهی انقلاب یعنی ادامهی مبارزه؛ انقلاب، بدون مبارزه ممکن نیست و مبارزه باید ادامه پیدا کند.طرف مبارزه کیست؟ البته طرف مبارزه علیالظّاهر ممکن است امروز تفاوت کند امّا در باطن طرف مبارزهی ملّت ایران، آن جبهه ای است که تا دیروز ملّت ایران با او میجنگید: یعنی قدرت و سلطهی جهانی امپریالیسم که ملّت باید با او مبارزه بکند. چگونه مبارزه بکند؟ باید شیوههای دشمنی او را بشناسد و آن را خنثی بکند که رسول خدا فرمود: العَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَوَابِس؛(۷) اگر ما زمان خود را بشناسیم، جریانهای سیاسی حاکم بر زمان را بشناسیم، آنوقت توطئهها را خواهیم شناخت. دشمنها را در هر لباس ولو در لباس دوست خواهیم دید و خواهیم شناخت. این وظیفهی ملّت ایران است؛ این وظیفه رهبران است؛ این وظیفهی روحانیّت است؛ این وظیفهی روشنفکران است. به جای حرفهای یاوه و بیهوده، به جای به هم پریدنها، به جای یکدیگر را تخطئه کردنها، به جای اینکه با بردن نام امام عملاً در خطّ مقابل امام قرار بگیرند و علیرغم آنکه امام این همه، همه را به وحدت کلمه و وحدت صفوف توصیه کردهاند، صفوف را از یکدیگر جدا کنند، تفرقه ایجاد بکنند، به جای اینهمه، سعی کنند به مردم، به ذهن مردم، به دل مردم، به بینش مردم، عمق سیاسی بدهند، به مردم بفهمانند در دنیا چه خبر است تا مردم گمان نکنند که مبارزه تمام شد. به خدا مبارزه تمام نشده است! بنده تردید دارم که سختترین میدانهای مبارزهی این ملّت در طول پانزده سال اخیر در آینده نباشد؛ بنده تردید دارم که «لیلةَ الهریر»(۸) این جنگ طولانی گذشته باشد. ملّت مسلمان ایران اگر میخواهد از اسلامش، از آرمانهایش، از دینش، از شرفش، از استقلالش دفاع بکند، اگر میخواهد خود را به استقلال اقتصادی و استقلال سیاسی و سپس استقلال فرهنگی برساند باز باید مبارزه کند.
مبارزه تشکّل لازم دارد، مبارزه محبّت میان صفوف مبارز لازم دارد. اینکه امام اینهمه بر روی وحدت کلمه تاکید میکنند، این از عمق ایدئولوژی اسلامی برمیآید و برمیخیزد، این اندیشهی اسلامی است؛ اندیشهی توحیدی، یعنی همهی متفرّقات جمع بشوند در زیر مرکزیّت اندیشهی توحید الله؛ یعنی همهی کسانی که میتوانند در یک خط قرار بگیرند در یک خط قرار بگیرند؛ یعنی تمام بشر به سوی مرکز الله پیش بروند و جادّهی تکامل را بپیمایند.
این است که بزرگان گفتهاند که اسلام توحید کلمه و کلمهی توحید است و افزودهاند که کلمهی توحید هم از توحید کلمه جدا نیست. قشرها را در یک جهت به راه انداختن، دلها و مغزها و اندیشهها و ذهنها را یک کاسه کردن، این از عمق اندیشه اسلامی برمیخیزد؛ امام بهعنوان یک رهبر اسلامی است که ما را به وحدت کلمه دعوت میکند.
اینهمه انگیزه های مخالف به وجود آوردن، اینهمه صفوف را از یکدیگر جدا کردن، اینهمه چهرههای موجّه را در تودهی مردم از اعتبار و حیثیت انداختن یا برای این کار کوشیدن، بی گمان جزئی و گوشهای از توطئهی عظیم دشمن ما است. ملّت ما باید این توطئه را بشناسد؛ ملّت ما باید بداند برای او چه خوابی دیدهاند؛ ملّت ما باید بفهمد که آمریکا چه میخواهد و چه میکند و امروز در صف مقابل ما فقط آمریکا هم نیست، همهی ابرقدرتها و همهی آنهایی که میدانند که یک جنبش اسلامی چون به خدا وابسته و پیوسته است، با هیچ قدرت بزرگی همراه و صدیق نخواهد شد؛ همهی کسانی که میدانند دست غارتگران دیگر از این مملکت باید کوتاه بشود؛ همهی این قدرتها، همهی این سلطههای جهانی، همهی این دستگاههای طاغوتی در سراسر عالم امروز با شما مخالفند. شما امروز در متن یک بحران عظیم که سرنوشتساز آیندهی آن خود شما هستید، به سر میبرید.
از اینکه من حادثه را بزرگ جلوه میدهم، از اینکه من توطئهی دشمن را بسیار عظیم و عمیق میدانم شما در شگفت فرو نروید؛ ما اگر بخواهیم همهی نیرویمان بسیج بشود باید عمق دشمنی را بدانیم. در مقابل آن که با شما کاری ندارد شما عکسالعملی نخواهید داشت؛ در مقابل آن که با شما کاری دارد، امّا قدرتی ندارد، باز عکسالعملی نخواهید داشت؛ بدانید دشمن چه میکند. دشمن امروز علیه ما، هم توطئهی سیاسی میکند، هم توطئهی اقتصادی میکند، هم توطئهی تبلیغاتی میکند؛ دشمن امروز سعی میکند ما را وابسته به خود نگه دارد و همین کارخانههای ضعیفِ نیمهکارهی ما، همین صنعت مونتاژ وابسته ما را [تعطیل کنند]. بدرستی گفت: آن کسانی که کارخانجات ما را به اعتصاب میکشانند و به تعطیل میکشانند، اگر هم بگویند مارکسیست هستند، مارکسیست نیستند، آنها فریبخوردگانی هستند که دست دشمن آنها را هدایت میکند؛(۹) آنها همان کسانی هستند که دشمن دیرینهی سوگندخوردهای که شما از صحنه بیرونش کردید، بسیجشان کرده است؛ آن کسانی که خرمنهای دهقانهای ضعیف ما را آتش زدند چه کسانی بودند؟ چه کسانی میتوانستند باشند؟ یک انسان، یک اندیشه، یک فکر، یک فلسفه چگونه میتواند این فاجعهها را به وجود بیاورد؟ مسلّماً جز توطئهی خصمانهی دشمن نیست. میخواهند نگذارند ما از آمریکا گندم نخریم؛ میخواهند نگذارند ما برای کوچکترین اشیاء خود هم دست گدایی به سوی بیگانه دراز نکنیم؛ وابستگی به خارج در زمینهی صنعتی، بزرگترین فاجعهها را برای یک ملّت به وجود میآورد. در زمینههای نظامی، در زمینههای تولیدی دیگر، وابستگی صنعتی برای یک ملّت فاجعه است، یک مرگ است؛ مرگی تلخ و دردناک، مرگی تدریجی. دشمن نمیخواهد بگذارد من و شما بتوانیم از همین مایهی اندک صنعت نیمهکارهی مونتاژمان هم استفاده کنیم و این چهار [نفر] کارگر را هم در کارخانه به جان هم میاندازد، آنها را از کارخانه بیرون میکشاند، ماجرای کارگری به وجود میآورد. یک عدّه جوان سادهلوح، یک مشت انسانهای فریبخورده هم مسئله را به ریش میگیرند؛ خیال میکنند واقعا جنبش کارگری است، خیال میکنند واقعا انگیزه و ایمان است؛ در حالی که مسئله چنین نیست، واضح است که چه میخواهند بکنند.
عالم به زمان بشوید، زمان را بشناسید، جریان سیاسی حاکم بر جوّ علم را بدانید، توطئهی امپریالیسم را ببینید تا بدانید که فلان کارخانه با ۱۵۰۰ یا ۲۰۰۰ کارگر چرا تعطیل میشود؛ بسیار ساده است. فلان مزرعه چرا به آتش کشیده میشود، فلان زمین چرا از کاشتن و از محصول دادن باز میماند؛ [اینها] توطئهی اقتصادی [است].
از جنبهی سیاسی کوشش میکنند دولت ایران و انقلاب ایران را به انزوا بکشانند؛ سعی میکنند اطراف ما را با حلقهای پولادین ببندند؛ سعی میکنند همسایگان ما را که بر برادران ما حکومت میکنند به جان ما بیندازند؛ سعی میکنند ما را به مرزها سرگرم کنند؛ سعی میکنند ما را با سلاح سرگرم بکنند تا از سازندگی بمانیم؛ سعی میکنند جبههی جدیدی به وجود بیاورند؛ ما را در مقابل حوادث انجامشده قرار میدهند. این است تحلیل مسئلهی کردستان، این است تحلیل مسئلهی ترکمن صحرا، این است تحلیل مسئلهی آذربایجان غربی. ننشینند فیلسوفمآبانه ریش بجنبانند و تحلیل کنند؛ تحلیل واضح است.
امروز ما با اطّلاعاتی که داریم، با اخباری که داریم، وقتی قضایا را تعقیب میکنیم، میبینیم این کار یک دستگاه تشکیلاتی هدایتشده است. همزمان، هماهنگ در چهارگوشهی ایران یک حرکت، متشکّل، ارگانیک، دارد انجام میگیرد. این کار کیست؟ این کیست که سلاح میدهد، پول میدهد، نقشه میدهد، تحریک میکند، پناه میدهد، دولتها را به جان مردم مرزنشین ایران میاندازد؟ این کیست که «هَل مِن مُبارز» میگوید؟ به چه کسی؟ به ملّت ایران. چه کسی با ملّت ایران مخالف است جز دشمن ملّت ایران. جوّ سیاسی جهانی را علیه ما دارند بسیج میکنند؛
روزنامه های خارجی و مجلات خارجی در کمتر هفتهای است که دَهها مقاله با زبانهای گوناگون، با تعبیرهای گوناگون علیه انقلاب ما ننویسند. سعی میکنند آن اثر عظیمی را که هجرت امام به پاریس داشت، آن تکان عظیمی که در سطح بینالمللی و جهانی به وجود آمد آن تکان را جبران کنند، آن اثر را بزدایند. مردم [دنیا] نمیشناختند ایران را، نمیشناختند امام را، نمیشناختند انقلاب ما را، تا امام به پاریس رفت؛ پاریس تریبونی شد برای انقلاب ایران. مردم امام را از نزدیک دیدند، خبرگزاران و خبرنگاران رفتند سخن امام و ایدهی ذهن او و حرف دل او را از زبان او شنیدند. انقلاب ایران شناخته شد و جوّ جهان به سود شما مردم ایران تغییر کرد؛ این بود که دولتها جرئت نکردند با شما مخالفت کنند. دولتها و قدرتهای بزرگ جهانی جرئت نکردند که در مقابل موج انقلاب شما، در مقابل این حرکت پُرهیجان و پُرخشم مقاومت کنند؛ و شما پیروز شدید. امروز آن جو را میخواهند از ما بگیرند. در روزنامهها چهرهی ایران را مشبّه جلوه میدهند؛ در مجلّات خارجی، در خبرگزاریها، در مصاحبهها، در گفتارهای گوناگون، بر روی نقاط ضعف حتمی و مسلّم ما تکیههای بیش از حد میکنند.
چه کسی انتظار داد که یک انقلاب این اندازه هم ریختوپاش نداشته باشد؛ کدام عاقل هوشمند میتواند انتظار داشته باشد که یک انقلابی که به وسیلهی یک ملّت و نه به وسیلهی یک حزب یا یک گروه یا یک جمعیّت به وجود آمد بتواند در اولین روزهای حیاتش سازمانبندی منظّم و متینی مانند دولت مستقرّی به وجود بیاورد! اینهمه کمیتهها را کوبیدند، اینهمه سپاه پاسداران را کوبیدند، اینهمه نهادهای انقلابی را کوبیدند، اینهمه بر روی نقطههای ضعف تکیه کردند، اینهمه بر روی نارساییها تکیه کردند؛ این جزئی از توطئهی جهانی است؛ این بخشی از حملهی تبلیغاتی جهان است. چه کسی میتواند تضمین کند که ٣۶ میلیون جمعیّت بعد از یک انقلاب رهاییبخش، انقلابی که آنها را از زیر یوغ سیساله و پنجاهساله و به تعبیر درست ٢۵۰۰ ساله خارج کردهاند، ناگهان این ملّت را به مردمی با تشکیلاتی منظّم بدل کند که همه کارشان روبهراه، بیاشکال، بی غبار [باشد، و]، جوّی صاف به وجود بیاورد؟ چه کسی میتواند این را تضمین کند؟ کدام انقلاب در دنیا اینجور بود؟
نقاط ضعف برای انقلاب ما و پس از انقلاب ما و برای این دولت و برای ارگانهای تصمیمگیرنده و اجرائی امری طبیعی بود؛ بر روی این نقاط ضعف، تکیهی بینهایت و بیحد کردند [که این] جزئی از توطئهی تبلیغاتی بود. سعی کردند انقلاب را دگرگونه جلوه بدهند؛ توطئهی تبلیغاتی را به داخل کشاندند؛ از همهی ارگانهای انقلابی انتقام گرفتند؛ از همهی ارگانهای انقلاب.
امروز در دنیا بیشترین واحدهایی که مورد نقمت و انتقام دشمنانند، واحدهای انقلابیاند؛ هیچکس در دنیا از فلان گروه چریکی ملحد انتقاد نمیکند؛ هیچکس از آن سلاحبهدستانی که با این ملّت به نام این ملّت میجنگند، انتقاد نمیکند؛ هیچکس نمیگوید که چرا فلان آدمی که خود را روشنفکر میداند به خود حق میدهد که در فلان واحد، فلان موسّسه، فلان ارگان بزرگ، سوءاستفادهی مالی کند؛ اینها را در مورد نقمت و ایراد قرار نمیدهند؛ [امّا] واحدهای انقلابی را چرا! منتها فرق این تبلیغات در خارج که رودربایستی با کسی ندارند، با ادامهی آن تبلیغات در داخل که رودربایستیهای زیادی بر آنها حاکم است این است که آنها دشمن اصلی [خود] را -یعنی شخص امام را- مستقیماً هدف قرار میدهند امّا همکاران و همپیمانان آنها در داخل جرئت نمیکنند؛ از احساسات مردم، از عواطف مردم، از انگیزههای مردم، از اخلاص و عشق و شور و ایمان مردم میترسند و شخص امام را مورد هدف قرار نمیدهند، امّا ارگانهای وابستهی به امام را چرا! بتدریج شروع کردند، اوّل کمیتهها را کوبیدند، پاسداران را کوبیدند، تدریجاً بالاتر آمدند و ارگانهای دیگر را کوبیدند؛ مجلس خبرگان را کوبیدند، شورای انقلاب را کوبیدند. تمام حرفهایی که میخواهند به امام بزنند، همهی گلهمندیهایی که از شخص امام و از خطّ امام و از انقلاب اسلامی دارند، این را به حساب ارگانهای وابسته به این انقلاب میگذارند؛ نسبت به آنها سخن و زبان سوء میگشایند؛ سعی میکنند چهرههای موجّه را در چشم مردم خراب کنند.
بنده هشدار میدهم به همهی کسانی که در این فضای آزاد امکان حرف زدن دارند. به همهی کسانی که وقتی پشت یک میکروفون قرار گرفتند، به خودشان حق میدهند که با افکار این ملّت، با عشق این ملّت، با آرمان این ملّت بازی کنند هشدار میدهم ما ملّت را بیدار خواهیم کرد؛ ما توطئهی شما را به این ملّت خواهیم گفت؛ اگر فکر میکنید ما با زور با شما روبهرو بشویم، این آرزو را به گور ببرید؛ ما با زور با شما روبهرو نمیشویم. ما با دل، ما با منطق، ما با ایمان، ما با اتّکاء به احساسات این مردم و به ایمان و عشق این مردم با شما روبهرو میشویم.
اینقدر انقلاب را نکوبید؛ اینقدر این رهبر را در زیر نامش نکوبید؛ اینقدر نگویید رهبر را ایزوله کردند؛ من آمادهام که این سخن در همین مجلس تخطئه بشود، من آمادهام که هرکس که میتواند ثابت کند که دُور امام یک جدار درست کردهاند، بیاید در این مجلس، من در حضور امام دارم میگویم، او هم در حضور امام بگوید و تخطئه کند حرف مرا. بهترین چهرهها فداکارترین انسانها، دردمندترین دلها، دلسوزترین شخصیّتها را اینگونه از دُوروبر امام نتارانید. میگویید امام تنها است؛ به خدا شما میخواهید امام را تنها کنید، شما میخواهید امام تنها بشود! امام تنها نیست؛ دل این امّت با امام است، دلسوزترین این انسانها با امامند، در اختیار امامند. امام تنها نیست؛ امام از روز اوّل مانند همهی رهبران، مانند همهی پیامبران، مانند همهی بندگان صالح خدا، یک تنه فریاد برآورد، دیگران به او گرویدند. امروز این گِرَوِش کم نشده است؛ باز هم ملّت به فریاد امام دل بسته است.
کدام جدار را اطراف امام به وجود آوردند؛ از امام بپرسید کِی رهبران حزب جمهوریاسلامی یا اعضای شورای انقلاب در اطراف امام حصاری به وجود آوردند؛ از امام بپرسید کِی گزارشها را کانالیزه کردهاند تا به امام بدهند؛ این رادیو و تلویزیون را دارید ملاحظه میکنید، مشاهده میکنید؛ از همهی گروهها، از همهی قشرها، از دانشجو، از کارگر، از این آن دانشگاه، از آن دانشگاه، از فلان سندیکا، از فلان شورای کارگری، کارکنان فلان اداره و فلان وزارتخانه پیش امام میآیند؛ اینها چه میگویند؟ اینها به امام از کجا حرف میزنند؛ از شهرستانها که می آیند از آبوهوای شهرستان به امام میگویند یا دردها را میگویند؟ و این همان است که امام باید بداند.
روشنفکری که در حضور هزاران نفر جمعیّت فریاد میکشد و توده را خطاب میکند؛ میگوید ای تودهی مردم! امام از میان شما برخاست، او را از محاصره نجات بدهید، همان روشنفکر در روز چهارم و پنجم ورود امام از پاریس، مرا در مدرسه رفاه دید و گفت «فلانی برو به آقا بگو اینهمه خودش را به مردم ندهد». ساعتهای مدید امام صبح و ظهر و عصر و شب با مردم بود. گفتم برادر امام با مردم است، مردم عاشق امامند؛ میخواهند او را ببینند. به یک نگاه قانعند؛ تو چه کار داری؟ گفت «بگذار بروند، مغزهای متفکّر، افراد سیاستمدار، افراد بافهم و باهوش، روزهای حساسی است با امام ملاقات کنند»؛ بنده در جواب او گفتم که امام به این مغزهای هوشمند اعتقادی ندارد؛ امام به این چهرههای سیاستمدار و سیاستباز عقیده ندارد؛ امام پانزده سال است که به این چهرهها «نه» گفته است؛ امام آرمان آنها را نمیپذیرد؛ امام از میان مردم است، به مردم متّکی است، با مردم کار خود را پیش برده است، از مردم او را جدا نمیشود کرد و همین بود. بنده آن روزی که با آن برادر حرف میزدم، خودم هنوز خدمت امام نرسیده بودم و از نزدیک دست امام را نبوسیده بودم و به نگاهی از دور، قناعت کرده بودم. میدیدم این مردم دارند میروند و میآیند. آن چهرههای برجسته، آن عالیمقامها، آن شخصیّتهای بزرگ دلشان میخواست که امام یک ساعت، دو ساعت در معرض دیدار مردم قرار بگیرد، بعد همهی درها را ببندند؛ آقایان! شخصیّتها، بزرگان، سیاستمداران، داعیهداران بیایند با احترام خدمت امام راهنمایی بشوند، امام با آنها خوشوبِش بکنند؛ بعد نظر آنها را بخواهند، بعد آنها برای امام مصلحتاندیشی کنند. به خدا قسم اگر امام گوشش به مصلحتاندیشی شما سیاستمداران حقّهباز و دروغگو بود، ما امروز هنوز نمیتوانستیم «مرگ بر هویدا» بگوییم. امام چون شما را نپذیرفت، چون تزهای منسوخ شما را قبول نکرد، توانست امام این امّت باشد. امّت سالها است از شما رهبران قلّابیِ ادّعایی پیشی گرفته است؛ شما عقبید. آنوقت میآیند میگویند امام را ایزوله کردند؛ مردم بروید امام را نجات بدهید. شما طرفدار این نبودید که امام در میان مردم باشد؛ چرا دروغ میگویید؛ چرا دوشخصیتی اظهار میکنید؟ چرا میخواهید با این زبان امام را از مخلصترین و دلسوزترین دوستان و شاگردانش جدا کنید؟ آیا سخن امام برای شما بسنده نبود؟
یک ماه و نیم قبل برادران و خواهران مسلمانی خدمت امام رسیدند، دلسوزانه و دردمندانه به امام عرض کردند «آقا نمیگذارند خبرها و گزارشها به شما برسد؛ خوب است شما تهران تشریف بیاورید»؛ تلویزیون همهی اینها را پخش کرد، جواب امام را پخش کرد. امام در جواب فرمودند «بنده از همهی خبرها با اطّلاعم. نخیر، راهِ خبرها به من گرفته نمیشود. این سخن امام است. اینقدر زیر نام امام، با تمسّک به اسم امام، علیه امام حرف نزنید! آن رهبری که از قضایا خبر ندارد رهبریاش فایده ندارد. اگر امام نمیداند در کردستان چه میگذرد، در خراسان چه میگذرد، در تهران چه میگذرد، در متن اجتماع چه میگذرد، فرمان او برای مردم قابل تمسّک نیست؛ شما این را میخواهید ثابت کنید، شما دلتان برای امام نسوخته! شما میخواهید ثابت کنید که فرمان امام اعتبار ندارد؛ رویتان نمیشود این حرف را بزنید از این راه فریب و ظاهرپسند وارد میشوید و میگویید: امام را ایزوله کردهاند. نخیر امام را ایزوله نکردهاند و به شما هم اجازه نمیدهند که امام را ایزوله کنید؛ شما از روز اوّل میخواستید امام را ایزوله کنید و اجازه به شما داده نشد؛ باز هم داده نخواهد شد.
برادران و خواهران عزیز! توطئه با همهی ابعادش، با همهی عمقش، با همهی عظمتش مانند کوهی، مانند طوفانی، مانند موج خُردکنندهای به سوی این انقلاب در حرکت است؛ خودتان را بگیرید و وحدت خود را حفظ کنید. من نمیگویم با آن کسانی که تفنگ به دست گرفتهاند و در مقابل این ملّت در سنگرها قلب بهترین فرزندان این ملّت را هدف قرار دادهاند و از هم دریدهاند بروید وحدت کنید؛ نه! من نمیگویم آن کسانی که به خود حق میدهند که عالیترین و شریفترین مقدّسات شما را به بازی بگیرند و به آن ریشخند بزنند، با آنها دست وحدت و اتّحاد بدهید. این اتّحاد، شدنی نیست، این را به شما پیشنهاد نمیکنیم؛ ما به شما پیشنهاد میکنیم اختلاف سلیقهها را کنار بگذارید. چگونه دیروز در زیر شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که از سوی امام به ما القا شده بود، همه با هم راه افتادیم، چگونه اختلاف سلیقهها را کنار گذاشتیم، چگونه این به آن نگفت مرتجع و آن به این نگفت تندرو، امروز هم، همان کار را بکنیم. امروز هم، همان روزگار است. و امروز جنگیدن و مبارزه کردن دشوارتر است؛ امروز مبارزه کردن دشوارتر است؛ دیروز شما شیطان را در مقابل خود میدیدید و او را رَمْی(۱۰) میکردید؛ دیروز میدانستید سنگریزههای خدایی را به کجا بزنید؛ اما امروز آنچنان جبههی دشمن مهآلود و غبارگرفته است که نمیتوانید بدرستی دشمن را بشناسید. امروز مبارزه دشوارتر است؛ یعنی هوشمندیِ بیشتری میخواهد؛ امروز مبارزه دشواریهای زیادتری دارد.
از برادران عزیز، از دوستان طلبه، از روشنفکران، از دانشجویان، از کسانی که با کتاب و قلم سروکار دارند، بهعنوان یک برادر، بهعنوان یک انسان، بهعنوان یک کسی که به این انقلاب علاقهمند است و ادّعای بیشتری هم نداریم، خواهش میکنم، سعی کنید این جنبش را عمق بدهید، سعی کنید این توطئهها را برای مردم آشکار کنید. ما نمیگوییم با مشت به جان کسانی بیفتید که در مقابل خطّ شما قرار دارند؛ هرگز متوسّل به زور نشوید. مبارزهی پاک و مؤمنانه و مسلمانانهی خود را مشوب(۱۱) نکنید، تمسّک به زور نکنید؛ مبارزهی ما با زور پیش نرفت، مبارزهی ما با ایمان پیش رفت، با زبان پیش رفت، با نفسهای گرمی که از دلهای خونین برمیآمد پیش رفت؛ مبارزهی ما با تحمّل سختیها پیش رفت، باز هم به همین وسیله باید پیش رود؛ مبارزهی ما با مظلومیّتها و قبول رنجها پیش رفت، باز هم همانگونه باید پیش برود. قلدری نمیخواهد بکنیم، گردن کلفتی نمیخواهد بکنیم، ما نمیرویم تا با مشت دشمنان را که میخواهند خود را در لباس روشنفکری، در زیر قالب روشنفکری و آزادیخواهی درآورند بکوبیم؛ ما با آنها با قوّهی قهریّه و زور روبهرو نمیشویم. آرزوی این کار ناشیانه را باید به گور ببرند؛ ملّت ما رشد پیدا کرده. لزومی ندارد پوسترشان را بکَنید، لزومی ندارد اعلامیهشان را پاره کنید، لزومی ندارد با آنها دست به گریبان بشوید؛ نخیر، شما زبان دارید، میتواند این زبان حاکی از عمیقترین اندیشه های قلبی شما باشد؛ زبان افشاگر از شمشیر برنده، تیزتر و برندهتر است؛ با زبان پردههای ابهام را ببرید و بدرید. برادرانی که میتوانند بنویسند، بنویسند؛ برادران و خواهرانی که میتوانند بگویند، بگویند؛ ببینید چه میگویند، ببینید چه میخواهند، ببینید چگونه تحریف میکنند، تحریفهای آنها را افشا کنید؛ همه چیز را بر دوش عدّهی معدود و جمعِ معدودی نگذارید.
به من یادداشت نوشتهاند که ملاحظهی حال امام را که در مجلس تشریف دارند، بکن؛ از این که ایشان خسته بشوند، از اینکه ایشان در مجلس رنج ببینند، بنده با همهی وجود ناراحت خواهم بود؛ مایل بودم کوتاهتر از این صحبت کنم. ای کاش میتوانستم همهی حرفهای خود را در یک جمله بیان کنم که مجلس کوتاهتر از این بشود. بنابراین با همهی حرفها، باهمهی دردها، با همهی رنجها، با همهی توصیهها و سفارشهایی که هست و باید گفته بشود و البتّه باز هم گفته شده است و میشود، شما را به خدا میسپارم؛ فقط چند جمله دعا میکنم.
پروردگارا، پروردگارا، پروردگارا! به حرمت خون پاک شهیدانمان، انقلاب اسلامی ما را با همّت مردان و زنان مسلمان حفظ کن. پروردگارا! این رهبر عزیز، این رهبر جلیلالقدر و عظیمالشّأن را همواره برای این ملّت زنده و پایدار و بانشاط بدار. پروردگارا! دلهای برادران و خواهران مسلمان ما را [به هم نزدیک بگردان].
۱) سورهی حشر، بخشی از آیهی ۱۰؛ «... پروردگارا! بر ما و بر آن برادرانمان که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفتند ببخشای و در دلهایمان نسبت به کسانی که ایمان آوردهاند [هیچگونه] کینهای مگذار؛ پروردگارا! راستی که تو رئوف و مهربانی.»
۲) سوره صف، آیهی ۸ و ۹؛ «میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا -گرچه کافران را ناخوش اُفتد- نور خود را کامل خواهد گردانید؛ او است کسی که فرستادهی خود را با هدایت و آیین درست روانه کرد، تا آن را بر هرچه دین است فائق گرداند، هر چند مشرکان را ناخوش آید.»
۳) مقالهی استعمار سرخ و سیاه در روزنامهی اطّلاعات
۴) نوزدهم دیماه ۱۳۵۶
۵) اختصاص مفید، ص ۴
۶) سورهی توبه، بخشی از آیهی ۱۲۳؛ «... با کافرانی که مجاور شما هستند کارزار کنید ...»
۷) اصول کافی، ج ۱، ص ۲۷
۸) شب پُرغوغا و سخت؛ شبی که در جنگ صفّین سپاه امام علی (علیهالسّلام) و سپاه معاویه با هم به جنگ پرداختند و عدّهی زیادی از سپاهیان دو طرف کشته شدند.
۹) صحیفهی امام، ج ۸، ص ۱۳۷
۱۰) سنگ زدن
۱۱) آشفته، پریشان
«رَبَّنَا اغفِرلَنا وَ لِاِخوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونا بِالاِیمانِ وَ لا تَجعَل فی قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذینَ ءامَنُوا رَبَّنآ اِنَّک اَنتَ رَءوفٌ رَحیم».(۱) ربّنا و صلّ علی حبیبک و نجیبک و صفیّک و خیرتک فی خلقک حافظ سرّک و مبلّغ رسالاتک بشیر رحمتک و نذیر نقمتک سیّدنا و نبیّنا ابوالقاسم محمّد و علی آلِه الاطیبین الاطهرین المنتجبین. الهداة المهدیّین المعصومین المکرّمین سیّما بقیّة الله فی الارضین. و صلّ علی جمیع الانبیا و المرسلین و صلّ علی الشّهدا و الصّالحین. و صلّ علی ائمّة المسلمین و حُماة المستضعفین. سیّما امامنا و قائدنا الامام الخمینی. قال الله الحکیم فی کتابه: یُریدونَ لِیُطفِئوا نورَ اللهِ بِاَفواهِهِم وَ اللهُ مُتِمُّ نورِه وَلَو کَرِه الکٰفِرونَ * هُوَ الَّذی اَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدیٰ وَ دینِ الَحقِّ لِیُظهِرَهو عَلَی الّدینِ کُلِّه وَ لَو کَرِه المُشرِکونَ».(۲) صدق الله العلی العظیم.
بزرگداشت خاطرهی پُرشکوه شهادت فرزند برومند رهبر عزیز ما از دو نظر برای ما هیجانانگیز است؛ از دو نظر برای ما وظیفه است. نخست از این نظر که فرزند و پارهی تن و جگرگوشهی رهبر ما است. ملّت ایران ثابت کرده است که رهبر خود را از همه چیز، از همه کس، از همهی انگیزهها، از همهی جهتگیریها بیشتر دوست میدارد؛ ثابت کرده است که قدر رهبرش را میداند؛ این فریاد را ملّت ما آنچنان در فضای خفه و مهآلود و مسموم جهان طنینانگیز و رعدآمیز ادا کرد که حتّی دشمنان هم نتوانستند دربارهی آن اندک تردیدی به خود راه بدهند؛ آنها نیز که نمیتوانستند رهبریِ بزرگترین انقلاب نیم قرن اخیر -قرن انقلابها و جنبشها و جوششها و جهشها- را در سطح جهان، در اختیار مردی روحانی، مردی آسمانی، در اختیار این امام و رهبر بزرگ ببینند و این واقعیّت را بپذیرند در مقابل فریاد رعدآسای ملّت ایران خاضعانه تسلیم شدند. ملّت ایران توانست این فریاد را -که دنیا ناباورانه به آن مینگریست و به آن میاندیشید- تا اعماق زوایای جهان غرب برساند؛ ملّت ایران ثابت کرد که این رهبر را میشناسد، او را میپسندد، او را با همهی وجود دوست میدارد.
او برای ملّت ایران از همه چیز و همه کس عزیزتر است و امشب سالگرد درگذشت و شهادت فرزند برومند عالیقدر او است. ملّت ایران رهبر خود را بزرگ میشمارد و خاطرهی غمانگیز این شهادت را ارج مینهد، عزاداری میکند و این را بهعنوان نقطهی عطفی در تاریخ میشمارد و به آن ارج مینهد.
از سوی دیگر این خاطرهی بزرگ از جنبهی انتساب به این رهبر که بگذرد، یک حادثهی تاریخی است؛ مردم مسلمان ما فراموش نکردهاند که در دو سال قبل پیش از اینکه این حادثه به وقوع پیوندد، وضع سیاسی ایران چگونه بود، صفبندیها چگونه بود؛ فراموش نکردهاند که مبارزان راستین و بحق در چه وضعیّت دشواری به سر میبردند. دلهای پُرمحبّت و پُرصمیمیّت مردم به یاد این انقلاب، به یاد این رهبر و به یاد مبارزان راستین میتپید، امّا مبارزان راستین تنها بودند. ملّت اگرچه بالقوّه در خطّ انقلاب بود، امّا این اقیانوس هنوز آنچنان که باید متلاطم نشده بود؛ به تلاطم آوردن یک اقیانوس، کار مشکلی است. یک استخر را هر انسانی میتواند به تلاطم دربیاورد، در آن موج ایجاد کند، امّا یک اقیانوس را فقط طوفانهای سهمگین میتوانند تکان بدهند. این طوفان سهمگین حادثهای بود که در دو سال قبل اتّفاق افتاد؛ یک شهادت بزرگ و در برابر آن یک صبر بزرگ.
درحالیکه زن و مرد ما از اندوه این حادثهی بزرگ میگریستند، در حالتی که دوستان و آشنایان و حتی ناآشنایان، عظمت و عمق حادثه را درک میکردند و دردمندانه زبان به افسوس میگشودند، پیام رهبر از فرسنگها راه با یک دنیا امید میرسید و رسید؛ این دل بزرگ، این روح بزرگ، این روح خدا با صبری بزرگ به این حادثه شکوه ابدی بخشید. مرگ مصطفیٰ لطف خفیّ الهی بود؛ این است برداشت یک انسان الهی، یک انسان ملکوتی، رهبری که بر دلها حکومت میکند پیش از آنکه بر ذهنها؛ رهبری که صبرش، منش انسانی و روحانی و عرفانیاش، دلهای سنگدلترین انسانها را هم تحت نفوذ میآورد که این دیگر در قالب هیچ فرمول مادّی قابل گنجایش نیست. آنها که در مسائل ایران انگشت به دهان و متعجّب ماندهاند، باید بدانند که برای تحلیل حوادث ایران، برای تحلیل مبارزهی ایران، برای شناختن این جریان بزرگ و این حادثهی بزرگ همهی این گوشههای ناشناخته را باید شناخت. گمان نکنند که رهبری این امّت، رهبری اسلامی، رهبری معنوی، رهبری روحانی، آن نفوذ کلام، آن توکّل بیپایان، قابل مقایسه با رهبریهای دیگر و قابل تقلید است؛ نه، قابل تقلید نیست. این صبر بزرگ در مقابل این حادثهی بزرگ، ملّت را تکان داد؛ این اقیانوس را به تلاطم آورد. خود حادثه میتوانست بزرگ باشد اما منش این پدر در مقابل این حادثه او را دَهچندان بزرگ کرد و ملّت ناگهان خمینی خود را شناخت. روحهای بزرگ و دشوار و تسخیرناپذیر در مقابل این روح بزرگتر به زانو درآمدند و همه آمنّا و صدّقنا گفتند. [او] نشان داد که رهبر است؛ نشان داد که ابرمرد است؛ نشان داد که انسانی والا است و حادثه آغاز شد.
تحلیل درست حوادث ایران این است و جز این نیست. جریانهای سیاسی دنیا جریانهای عظیمی که در ارگانهای بالای امپراتوریهای قدرت سیاسی به وجود آمد، برای همه روشن و قابل توجیه است؛ امّا این مسائل همهجا به وجود آمد تا هرجایی که در طیف قدرت و نفوذ امپریالسیم آمریکا بود، و باید حوادث آمریکا اثر میبخشید؛چرا در ایران این اثر را بخشید؟ تمام حوادثی که در جهان اتّفاق میافتاد که سادهاندیشان و سادهلوحان و فرمولهای کهنهگرایان مایلند حوادث ایران و جنبش عظیم و عمومی ایران را با آن تحلیل کنند، هیچکدام کافی نبود که یک ملّت را، آنهم با آن فرهنگ استعماری، آنهم با پنجاه سال نظام اختناق و فشار پهلوی اینگونه به حرکت دربیاورد؛ یک عامل معنوی لازم بود، یک عامل روحانی لازم بود، یک قدرتنمایی خداگونه لازم بود. ملّت ایران ناگهان در مقابل این حادثه و عظمتش احساس کرد که عمق درد و عمق فاجعهای که بر ایران میگذرد چه اندازه است؛ ملّت احساس کرد که باید به این رهبر اظهار وفاداری کند. کسی که چهارده سال است عکسش، نامش، رسالهاش، یارانش، افکارش و عقایدش همه در این مملکت قاچاق معرّفی شده است، کسی که بزرگترین جرمها طرفداری او است، کسی که دشمنان جهانی با تجربهی خود و با استفاده از دستگاهها و سرویسهای اطّلاعاتی خود بدرستی تشخیص دادهاند که دشمنان واقعی و نهایی آنان در ایران او است، اکنون در صحنه ظاهر شده است؛ مردم ناگهان در محبّت او، در طرفداری او، در اخلاص و اظهار صمیمیّت نسبت به او، احساس وظیفه کردهاند، احساس انگیزه و انگیزش کردهاند. مردم حرکت کردند. دستگاه جبّار ناگهان در مقابل یک حادثهی حسابنشده قرار گرفت؛ او نمیاندیشید که یک شهادت اینگونه مردم را حرکت بدهد؛ مغزهای حسابگر ساواک و سیا و موساد نمیتوانستند عمق مسئله را درک کنند و گوشههای روحانی و معنوی آن را ببیند؛ فکر نمیکردند حادثه این همه با موج عکسالعمل عظیم روبرو شود. فکر کردند باید این نام را، این چهرهی منوّر را در مقابل مردم ساقط کنند، آن مقاله(۳) را نوشتند. قم قیام کرد.(۴) ملّت قیام کرد؛ ملّت در قم متبلور بود. روحانیّت نهاد سمبلیک ملّت است؛ هرجا روحانیّت حرکت میکند ملّت هم حرکت میکند. در هر جهتی که روحانیّت مترقّی و محبوب گام میگذارد، ملّت گام میگذارد. این واحدی که به نام حوزهی علمیّه در شهر طیّب قم سالها است پابرجا است، فقط یک دانشگاه نیست. آن را فقط یک دانشگاه ندانید، مجمع پرورشگاه رهبران فکری و شرعی و مذهبی و اسلامی این امّت است. هر طلبهی کوچکی، هر کم سنّوسالی که در مدرسه ای درس میخواند، برای اینکه فقیهی بشود بر طبق بافت اصیل جامعه ایرانی و اسلامی و شیعی ما، بالقوّه یک رهبر است. اینجا مجمع پرورش رهبران فکری است. مجموعهای است از آن کسانی که در راه پیامبران گام برمیدارند؛ مجموعهای است از کسانی که میخواهند «العُلَمَاءُ وَرَثَةُ الأَنبِیَاء»(۵) بشوند. هر جا که حوزهی علمیهی قم میرود در حقیقت ملّت ایران میرود. این هم یک محاسبه است؛ یک محاسبهی دقیق که باز با فرمولهای عادّی جامعهشناسان مادّی تطبیق نمیکند. آنچه میگویم روحانیگرایی و آخوندگرایی نیست؛ این دیدنِ یک واقعیت است. یک طلبه در یک شهر، در یک دِه، در یک مملکت، در یک استان چه میکند؛ این زبان سخنور، این دل پارسا، این جسم بی توقّع، این موجودی که به کم قانع است برای اینکه بار زیادی را بر دوش بگیرد او در اینجا چه میکند؟ او میآموزد. چه میآموزد؟ دین. دین چیست؟ اصیلترین نهادی که بحمدلله در این مملکت همچنان بر روح و بر ذهن انسانها حاکم است و البتّه حاکم خواهد بود.
وقتی قم، قیام میکند یعنی ملّت قیام میکند. قم را یک شهر کوچک صد هزار نفری و دویست هزار نفری ندانید، حوزه علمیّه را یک دانشگاه ده هزار نفری و پانزده هزار نفری ندانید؛ آن جام جهانبینی است که همهی ملّت را باید در آن ببینید.
قم قیام کرد، ایران قیام کرد؛ تبریز کشته داد، یزد کشته داد؛ اصفهان کشته داد؛ ملّت سخاوتمندانه خون داد و جان داد. گردونهی جنبش، گردونهی انقلاب به غلتک افتاد؛ حادثهها در پی یکدیگر تضاد درونی دستگاه حاکم را تشدید کردند، جنبش اسلامی را تسریع کردند. دستگاه جبّار در وضعی قرار گرفته بود که به هر طرف میچرخید و میگردید [ضربه] میخورد؛ برای او راه پیش و راه پس وجود نداشت و در تضادی گیر کرده بود.
دیدید چگونه دولتها یکی پس از دیگری آمدند و امام از دور رهبری میکرد؛ رهبر یعنی آن انسان والا و بزرگی که میتواند در لحظه های مناسب، خواهشهای طبیعی تاریخ را بفهمد، خواسته های طبیعی انسان را بداند، دردها را مانند طبیبی بشناسد و برای آنها درمان مناسب را بفهمد و پیشنهاد کند؛ رهبر یعنی این. رهبر یعنی آن انسان والایی که میداند و برطبق بینش و دانش خود عمل میکند؛ آنکه میفهمد در هر زمانی به چه احتیاج هست، در هر لحظهای از لحظات تاریخ چه عملی، عمل صالح است. و امام خمینی بدرستی و براستی رهبری کرد و در لحظهی مناسب آن تکان مناسب را به این امّت داد، پاسخ مناسب را به خواستههای این امّت داد. رهبری یک امر قراردادی نیست که جمعی بنشینند و کسی را بهعنوان رهبر خود انتخاب کنند. در یک کاروان آن که صبح زودتر از همه از خواب برمیخیزد، و دیگران را بیدار میکند، و راه را بهتر از همه میشناسد، از خطرها نمیهراسد، جلوتر از همه حرکت میکند، یک میدان از همه پیشی میگیرد، شب دیرتر از همه فرود میآید، دیرتر از همه میخوابد، غم همه را میخورد، رنج همه را بر دوش تحمّل میکند، راه را میگشاید، خفتگان را بیدار میکند، در راه ماندگان و از راه افتادگان را تشویق میکند، به حرکت تحریک میکند، او رهبر است؛ چه بگویند و چه نگویند، چه نام رهبر به روی او بگذارند و چه نگذارند، چه دشمنان تحمّل بکنند یا نکنند. رهبری یک امر طبیعی و قهری است و امام رهبری خود را در عمل ثابت کرد، رهبری خود را بر همهی ذهنها ثابت کرد؛ دشمن را، آن کسی را که نمیتوانست روحانی را ببیند و رهبریاش را بفهمد و بشناسد، امام را ببیند یا رهبریاش را بشناسد، در مقابل رهبری خود خاضع کرد؛ امّت را به حرکت در آورد. از ملّت، یعنی از این جمع پریشان و متشتّت، یک امّت ساخت؛ یک امّت، جمعی انسان در خطّی روشن، به سوی هدفی واضح با گامی استوار در حرکت. او امّت ساخت؛ پس براستی امام امّت بود و این امامت ادامه پیدا کرد. این رهبری لحظه به لحظه مردم را بیدارتر و مصمّمتر کرد و مرحبا و آفرین بر این ملّت و امّت سخاوتمند، بر این امّت و ملّت راستگو و بر این امّتی که شایسته بود، پاسخ گفت، پیش رفت، به اینجا رسانید. این حادثه، از بزرگترین حادثههایی بود که میتواند انسان با توجه به ابعاد گوناگون در طول تاریخ قرن اخیر و حدّاقل نیم قرن اخیر آن را به دنیا معرفی کند. جنبشهای زیادی را دیدهایم؛ در آسیای جنوب شرقی و در آسیای شرقی و در آفریقا و خاورمیانه و جنبشها در خود ایران بسیار دیدهایم؛ برگها و ورقها پشت سر یکدیگر گشتهاند و جنبشها و مردها و ابرمردها را نشان دادهاند، اما این ماجرای دیگری بود.
جنبش ایران و انقلاب ایران چه کرد؟ بزرگترین ضربه را بر بزرگترین دژ منافع اقتصادی و سیاسی امپریالیسم آمریکا و همهی ابرقدرتهای شرق و غرب وارد کرد. همچنانکه در دوران حکومتهای فاسد قاجار موازنهی مثبت در ایران بود؛ یعنی در مقابل قدرتها و قدرتمندهایی که میخواستند از ایران قطعهای ببرند، از این سفرهی گسترده چیزی ببلعند، حکّام فاسد قاجار، سخاوتمندانه دست باز میکردند، لقمهای به روس، لقمهای به انگلیس، باز روس در مقابل، لقمهی دیگری طلب میکرد، بهانه گیری میکرد، باز لقمهای به او. از آنطرف انگلیس باز ظاهر میشد و چیزی میخواست؛ هر کدام لقمهای میبردند. در زیر سایهی شوم سیاست آمریکا در سی سال اخیر، ایران در یک چنین وضعی قرار داشت. همه چیز ایران را همه کس بردند؛ درست است که غارتگر بزرگ امپریالیسم آمریکا بود، درست است که دشمن مباشر به مصداق آیهی قرآن «قاتِلُوا الَّذینَ یَلونَکُم مِنَ الکُفّار»،(۶) آن دشمنی که سینه به سینهی ما با ما میجنگید آمریکاییان بودند، و امام این را در سال ۴٢ یا ۴٣ گفتند که امروز منفورترین مردم در چشم ملّت ایران رئیسجمهور آمریکا است؛ این سخن امام در شانزده سال قبل است. این درست، امّا دشمن ایران در آمریکا خلاصه نمیشد؛ قدرتها و ابرقدرتها همه در مقابل انقلابی که رژیم فاسد گذشته را ریشهکن میکرد جبههگیری کردند و حادثه آغاز شد. حادثهای که عکسالعمل و ردّ فعل حادثه انقلاب ایران بود.
برادران و خواهران عزیز! مسئلهی امروز ایران، مسئلهی تداوم و ادامهی یک انقلاب بزرگ و بینظیر است. تداوم انقلاب یعنی چه؟ ما نام ادامهی انقلاب را بر زبان جاری میکنیم، همه تکرار میکنیم امّا ادامهی انقلاب یعنی ادامهی مبارزه؛ انقلاب، بدون مبارزه ممکن نیست و مبارزه باید ادامه پیدا کند.طرف مبارزه کیست؟ البته طرف مبارزه علیالظّاهر ممکن است امروز تفاوت کند امّا در باطن طرف مبارزهی ملّت ایران، آن جبهه ای است که تا دیروز ملّت ایران با او میجنگید: یعنی قدرت و سلطهی جهانی امپریالیسم که ملّت باید با او مبارزه بکند. چگونه مبارزه بکند؟ باید شیوههای دشمنی او را بشناسد و آن را خنثی بکند که رسول خدا فرمود: العَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَوَابِس؛(۷) اگر ما زمان خود را بشناسیم، جریانهای سیاسی حاکم بر زمان را بشناسیم، آنوقت توطئهها را خواهیم شناخت. دشمنها را در هر لباس ولو در لباس دوست خواهیم دید و خواهیم شناخت. این وظیفهی ملّت ایران است؛ این وظیفه رهبران است؛ این وظیفهی روحانیّت است؛ این وظیفهی روشنفکران است. به جای حرفهای یاوه و بیهوده، به جای به هم پریدنها، به جای یکدیگر را تخطئه کردنها، به جای اینکه با بردن نام امام عملاً در خطّ مقابل امام قرار بگیرند و علیرغم آنکه امام این همه، همه را به وحدت کلمه و وحدت صفوف توصیه کردهاند، صفوف را از یکدیگر جدا کنند، تفرقه ایجاد بکنند، به جای اینهمه، سعی کنند به مردم، به ذهن مردم، به دل مردم، به بینش مردم، عمق سیاسی بدهند، به مردم بفهمانند در دنیا چه خبر است تا مردم گمان نکنند که مبارزه تمام شد. به خدا مبارزه تمام نشده است! بنده تردید دارم که سختترین میدانهای مبارزهی این ملّت در طول پانزده سال اخیر در آینده نباشد؛ بنده تردید دارم که «لیلةَ الهریر»(۸) این جنگ طولانی گذشته باشد. ملّت مسلمان ایران اگر میخواهد از اسلامش، از آرمانهایش، از دینش، از شرفش، از استقلالش دفاع بکند، اگر میخواهد خود را به استقلال اقتصادی و استقلال سیاسی و سپس استقلال فرهنگی برساند باز باید مبارزه کند.
مبارزه تشکّل لازم دارد، مبارزه محبّت میان صفوف مبارز لازم دارد. اینکه امام اینهمه بر روی وحدت کلمه تاکید میکنند، این از عمق ایدئولوژی اسلامی برمیآید و برمیخیزد، این اندیشهی اسلامی است؛ اندیشهی توحیدی، یعنی همهی متفرّقات جمع بشوند در زیر مرکزیّت اندیشهی توحید الله؛ یعنی همهی کسانی که میتوانند در یک خط قرار بگیرند در یک خط قرار بگیرند؛ یعنی تمام بشر به سوی مرکز الله پیش بروند و جادّهی تکامل را بپیمایند.
این است که بزرگان گفتهاند که اسلام توحید کلمه و کلمهی توحید است و افزودهاند که کلمهی توحید هم از توحید کلمه جدا نیست. قشرها را در یک جهت به راه انداختن، دلها و مغزها و اندیشهها و ذهنها را یک کاسه کردن، این از عمق اندیشه اسلامی برمیخیزد؛ امام بهعنوان یک رهبر اسلامی است که ما را به وحدت کلمه دعوت میکند.
اینهمه انگیزه های مخالف به وجود آوردن، اینهمه صفوف را از یکدیگر جدا کردن، اینهمه چهرههای موجّه را در تودهی مردم از اعتبار و حیثیت انداختن یا برای این کار کوشیدن، بی گمان جزئی و گوشهای از توطئهی عظیم دشمن ما است. ملّت ما باید این توطئه را بشناسد؛ ملّت ما باید بداند برای او چه خوابی دیدهاند؛ ملّت ما باید بفهمد که آمریکا چه میخواهد و چه میکند و امروز در صف مقابل ما فقط آمریکا هم نیست، همهی ابرقدرتها و همهی آنهایی که میدانند که یک جنبش اسلامی چون به خدا وابسته و پیوسته است، با هیچ قدرت بزرگی همراه و صدیق نخواهد شد؛ همهی کسانی که میدانند دست غارتگران دیگر از این مملکت باید کوتاه بشود؛ همهی این قدرتها، همهی این سلطههای جهانی، همهی این دستگاههای طاغوتی در سراسر عالم امروز با شما مخالفند. شما امروز در متن یک بحران عظیم که سرنوشتساز آیندهی آن خود شما هستید، به سر میبرید.
از اینکه من حادثه را بزرگ جلوه میدهم، از اینکه من توطئهی دشمن را بسیار عظیم و عمیق میدانم شما در شگفت فرو نروید؛ ما اگر بخواهیم همهی نیرویمان بسیج بشود باید عمق دشمنی را بدانیم. در مقابل آن که با شما کاری ندارد شما عکسالعملی نخواهید داشت؛ در مقابل آن که با شما کاری دارد، امّا قدرتی ندارد، باز عکسالعملی نخواهید داشت؛ بدانید دشمن چه میکند. دشمن امروز علیه ما، هم توطئهی سیاسی میکند، هم توطئهی اقتصادی میکند، هم توطئهی تبلیغاتی میکند؛ دشمن امروز سعی میکند ما را وابسته به خود نگه دارد و همین کارخانههای ضعیفِ نیمهکارهی ما، همین صنعت مونتاژ وابسته ما را [تعطیل کنند]. بدرستی گفت: آن کسانی که کارخانجات ما را به اعتصاب میکشانند و به تعطیل میکشانند، اگر هم بگویند مارکسیست هستند، مارکسیست نیستند، آنها فریبخوردگانی هستند که دست دشمن آنها را هدایت میکند؛(۹) آنها همان کسانی هستند که دشمن دیرینهی سوگندخوردهای که شما از صحنه بیرونش کردید، بسیجشان کرده است؛ آن کسانی که خرمنهای دهقانهای ضعیف ما را آتش زدند چه کسانی بودند؟ چه کسانی میتوانستند باشند؟ یک انسان، یک اندیشه، یک فکر، یک فلسفه چگونه میتواند این فاجعهها را به وجود بیاورد؟ مسلّماً جز توطئهی خصمانهی دشمن نیست. میخواهند نگذارند ما از آمریکا گندم نخریم؛ میخواهند نگذارند ما برای کوچکترین اشیاء خود هم دست گدایی به سوی بیگانه دراز نکنیم؛ وابستگی به خارج در زمینهی صنعتی، بزرگترین فاجعهها را برای یک ملّت به وجود میآورد. در زمینههای نظامی، در زمینههای تولیدی دیگر، وابستگی صنعتی برای یک ملّت فاجعه است، یک مرگ است؛ مرگی تلخ و دردناک، مرگی تدریجی. دشمن نمیخواهد بگذارد من و شما بتوانیم از همین مایهی اندک صنعت نیمهکارهی مونتاژمان هم استفاده کنیم و این چهار [نفر] کارگر را هم در کارخانه به جان هم میاندازد، آنها را از کارخانه بیرون میکشاند، ماجرای کارگری به وجود میآورد. یک عدّه جوان سادهلوح، یک مشت انسانهای فریبخورده هم مسئله را به ریش میگیرند؛ خیال میکنند واقعا جنبش کارگری است، خیال میکنند واقعا انگیزه و ایمان است؛ در حالی که مسئله چنین نیست، واضح است که چه میخواهند بکنند.
عالم به زمان بشوید، زمان را بشناسید، جریان سیاسی حاکم بر جوّ علم را بدانید، توطئهی امپریالیسم را ببینید تا بدانید که فلان کارخانه با ۱۵۰۰ یا ۲۰۰۰ کارگر چرا تعطیل میشود؛ بسیار ساده است. فلان مزرعه چرا به آتش کشیده میشود، فلان زمین چرا از کاشتن و از محصول دادن باز میماند؛ [اینها] توطئهی اقتصادی [است].
از جنبهی سیاسی کوشش میکنند دولت ایران و انقلاب ایران را به انزوا بکشانند؛ سعی میکنند اطراف ما را با حلقهای پولادین ببندند؛ سعی میکنند همسایگان ما را که بر برادران ما حکومت میکنند به جان ما بیندازند؛ سعی میکنند ما را به مرزها سرگرم کنند؛ سعی میکنند ما را با سلاح سرگرم بکنند تا از سازندگی بمانیم؛ سعی میکنند جبههی جدیدی به وجود بیاورند؛ ما را در مقابل حوادث انجامشده قرار میدهند. این است تحلیل مسئلهی کردستان، این است تحلیل مسئلهی ترکمن صحرا، این است تحلیل مسئلهی آذربایجان غربی. ننشینند فیلسوفمآبانه ریش بجنبانند و تحلیل کنند؛ تحلیل واضح است.
امروز ما با اطّلاعاتی که داریم، با اخباری که داریم، وقتی قضایا را تعقیب میکنیم، میبینیم این کار یک دستگاه تشکیلاتی هدایتشده است. همزمان، هماهنگ در چهارگوشهی ایران یک حرکت، متشکّل، ارگانیک، دارد انجام میگیرد. این کار کیست؟ این کیست که سلاح میدهد، پول میدهد، نقشه میدهد، تحریک میکند، پناه میدهد، دولتها را به جان مردم مرزنشین ایران میاندازد؟ این کیست که «هَل مِن مُبارز» میگوید؟ به چه کسی؟ به ملّت ایران. چه کسی با ملّت ایران مخالف است جز دشمن ملّت ایران. جوّ سیاسی جهانی را علیه ما دارند بسیج میکنند؛
روزنامه های خارجی و مجلات خارجی در کمتر هفتهای است که دَهها مقاله با زبانهای گوناگون، با تعبیرهای گوناگون علیه انقلاب ما ننویسند. سعی میکنند آن اثر عظیمی را که هجرت امام به پاریس داشت، آن تکان عظیمی که در سطح بینالمللی و جهانی به وجود آمد آن تکان را جبران کنند، آن اثر را بزدایند. مردم [دنیا] نمیشناختند ایران را، نمیشناختند امام را، نمیشناختند انقلاب ما را، تا امام به پاریس رفت؛ پاریس تریبونی شد برای انقلاب ایران. مردم امام را از نزدیک دیدند، خبرگزاران و خبرنگاران رفتند سخن امام و ایدهی ذهن او و حرف دل او را از زبان او شنیدند. انقلاب ایران شناخته شد و جوّ جهان به سود شما مردم ایران تغییر کرد؛ این بود که دولتها جرئت نکردند با شما مخالفت کنند. دولتها و قدرتهای بزرگ جهانی جرئت نکردند که در مقابل موج انقلاب شما، در مقابل این حرکت پُرهیجان و پُرخشم مقاومت کنند؛ و شما پیروز شدید. امروز آن جو را میخواهند از ما بگیرند. در روزنامهها چهرهی ایران را مشبّه جلوه میدهند؛ در مجلّات خارجی، در خبرگزاریها، در مصاحبهها، در گفتارهای گوناگون، بر روی نقاط ضعف حتمی و مسلّم ما تکیههای بیش از حد میکنند.
چه کسی انتظار داد که یک انقلاب این اندازه هم ریختوپاش نداشته باشد؛ کدام عاقل هوشمند میتواند انتظار داشته باشد که یک انقلابی که به وسیلهی یک ملّت و نه به وسیلهی یک حزب یا یک گروه یا یک جمعیّت به وجود آمد بتواند در اولین روزهای حیاتش سازمانبندی منظّم و متینی مانند دولت مستقرّی به وجود بیاورد! اینهمه کمیتهها را کوبیدند، اینهمه سپاه پاسداران را کوبیدند، اینهمه نهادهای انقلابی را کوبیدند، اینهمه بر روی نقطههای ضعف تکیه کردند، اینهمه بر روی نارساییها تکیه کردند؛ این جزئی از توطئهی جهانی است؛ این بخشی از حملهی تبلیغاتی جهان است. چه کسی میتواند تضمین کند که ٣۶ میلیون جمعیّت بعد از یک انقلاب رهاییبخش، انقلابی که آنها را از زیر یوغ سیساله و پنجاهساله و به تعبیر درست ٢۵۰۰ ساله خارج کردهاند، ناگهان این ملّت را به مردمی با تشکیلاتی منظّم بدل کند که همه کارشان روبهراه، بیاشکال، بی غبار [باشد، و]، جوّی صاف به وجود بیاورد؟ چه کسی میتواند این را تضمین کند؟ کدام انقلاب در دنیا اینجور بود؟
نقاط ضعف برای انقلاب ما و پس از انقلاب ما و برای این دولت و برای ارگانهای تصمیمگیرنده و اجرائی امری طبیعی بود؛ بر روی این نقاط ضعف، تکیهی بینهایت و بیحد کردند [که این] جزئی از توطئهی تبلیغاتی بود. سعی کردند انقلاب را دگرگونه جلوه بدهند؛ توطئهی تبلیغاتی را به داخل کشاندند؛ از همهی ارگانهای انقلابی انتقام گرفتند؛ از همهی ارگانهای انقلاب.
امروز در دنیا بیشترین واحدهایی که مورد نقمت و انتقام دشمنانند، واحدهای انقلابیاند؛ هیچکس در دنیا از فلان گروه چریکی ملحد انتقاد نمیکند؛ هیچکس از آن سلاحبهدستانی که با این ملّت به نام این ملّت میجنگند، انتقاد نمیکند؛ هیچکس نمیگوید که چرا فلان آدمی که خود را روشنفکر میداند به خود حق میدهد که در فلان واحد، فلان موسّسه، فلان ارگان بزرگ، سوءاستفادهی مالی کند؛ اینها را در مورد نقمت و ایراد قرار نمیدهند؛ [امّا] واحدهای انقلابی را چرا! منتها فرق این تبلیغات در خارج که رودربایستی با کسی ندارند، با ادامهی آن تبلیغات در داخل که رودربایستیهای زیادی بر آنها حاکم است این است که آنها دشمن اصلی [خود] را -یعنی شخص امام را- مستقیماً هدف قرار میدهند امّا همکاران و همپیمانان آنها در داخل جرئت نمیکنند؛ از احساسات مردم، از عواطف مردم، از انگیزههای مردم، از اخلاص و عشق و شور و ایمان مردم میترسند و شخص امام را مورد هدف قرار نمیدهند، امّا ارگانهای وابستهی به امام را چرا! بتدریج شروع کردند، اوّل کمیتهها را کوبیدند، پاسداران را کوبیدند، تدریجاً بالاتر آمدند و ارگانهای دیگر را کوبیدند؛ مجلس خبرگان را کوبیدند، شورای انقلاب را کوبیدند. تمام حرفهایی که میخواهند به امام بزنند، همهی گلهمندیهایی که از شخص امام و از خطّ امام و از انقلاب اسلامی دارند، این را به حساب ارگانهای وابسته به این انقلاب میگذارند؛ نسبت به آنها سخن و زبان سوء میگشایند؛ سعی میکنند چهرههای موجّه را در چشم مردم خراب کنند.
بنده هشدار میدهم به همهی کسانی که در این فضای آزاد امکان حرف زدن دارند. به همهی کسانی که وقتی پشت یک میکروفون قرار گرفتند، به خودشان حق میدهند که با افکار این ملّت، با عشق این ملّت، با آرمان این ملّت بازی کنند هشدار میدهم ما ملّت را بیدار خواهیم کرد؛ ما توطئهی شما را به این ملّت خواهیم گفت؛ اگر فکر میکنید ما با زور با شما روبهرو بشویم، این آرزو را به گور ببرید؛ ما با زور با شما روبهرو نمیشویم. ما با دل، ما با منطق، ما با ایمان، ما با اتّکاء به احساسات این مردم و به ایمان و عشق این مردم با شما روبهرو میشویم.
اینقدر انقلاب را نکوبید؛ اینقدر این رهبر را در زیر نامش نکوبید؛ اینقدر نگویید رهبر را ایزوله کردند؛ من آمادهام که این سخن در همین مجلس تخطئه بشود، من آمادهام که هرکس که میتواند ثابت کند که دُور امام یک جدار درست کردهاند، بیاید در این مجلس، من در حضور امام دارم میگویم، او هم در حضور امام بگوید و تخطئه کند حرف مرا. بهترین چهرهها فداکارترین انسانها، دردمندترین دلها، دلسوزترین شخصیّتها را اینگونه از دُوروبر امام نتارانید. میگویید امام تنها است؛ به خدا شما میخواهید امام را تنها کنید، شما میخواهید امام تنها بشود! امام تنها نیست؛ دل این امّت با امام است، دلسوزترین این انسانها با امامند، در اختیار امامند. امام تنها نیست؛ امام از روز اوّل مانند همهی رهبران، مانند همهی پیامبران، مانند همهی بندگان صالح خدا، یک تنه فریاد برآورد، دیگران به او گرویدند. امروز این گِرَوِش کم نشده است؛ باز هم ملّت به فریاد امام دل بسته است.
کدام جدار را اطراف امام به وجود آوردند؛ از امام بپرسید کِی رهبران حزب جمهوریاسلامی یا اعضای شورای انقلاب در اطراف امام حصاری به وجود آوردند؛ از امام بپرسید کِی گزارشها را کانالیزه کردهاند تا به امام بدهند؛ این رادیو و تلویزیون را دارید ملاحظه میکنید، مشاهده میکنید؛ از همهی گروهها، از همهی قشرها، از دانشجو، از کارگر، از این آن دانشگاه، از آن دانشگاه، از فلان سندیکا، از فلان شورای کارگری، کارکنان فلان اداره و فلان وزارتخانه پیش امام میآیند؛ اینها چه میگویند؟ اینها به امام از کجا حرف میزنند؛ از شهرستانها که می آیند از آبوهوای شهرستان به امام میگویند یا دردها را میگویند؟ و این همان است که امام باید بداند.
روشنفکری که در حضور هزاران نفر جمعیّت فریاد میکشد و توده را خطاب میکند؛ میگوید ای تودهی مردم! امام از میان شما برخاست، او را از محاصره نجات بدهید، همان روشنفکر در روز چهارم و پنجم ورود امام از پاریس، مرا در مدرسه رفاه دید و گفت «فلانی برو به آقا بگو اینهمه خودش را به مردم ندهد». ساعتهای مدید امام صبح و ظهر و عصر و شب با مردم بود. گفتم برادر امام با مردم است، مردم عاشق امامند؛ میخواهند او را ببینند. به یک نگاه قانعند؛ تو چه کار داری؟ گفت «بگذار بروند، مغزهای متفکّر، افراد سیاستمدار، افراد بافهم و باهوش، روزهای حساسی است با امام ملاقات کنند»؛ بنده در جواب او گفتم که امام به این مغزهای هوشمند اعتقادی ندارد؛ امام به این چهرههای سیاستمدار و سیاستباز عقیده ندارد؛ امام پانزده سال است که به این چهرهها «نه» گفته است؛ امام آرمان آنها را نمیپذیرد؛ امام از میان مردم است، به مردم متّکی است، با مردم کار خود را پیش برده است، از مردم او را جدا نمیشود کرد و همین بود. بنده آن روزی که با آن برادر حرف میزدم، خودم هنوز خدمت امام نرسیده بودم و از نزدیک دست امام را نبوسیده بودم و به نگاهی از دور، قناعت کرده بودم. میدیدم این مردم دارند میروند و میآیند. آن چهرههای برجسته، آن عالیمقامها، آن شخصیّتهای بزرگ دلشان میخواست که امام یک ساعت، دو ساعت در معرض دیدار مردم قرار بگیرد، بعد همهی درها را ببندند؛ آقایان! شخصیّتها، بزرگان، سیاستمداران، داعیهداران بیایند با احترام خدمت امام راهنمایی بشوند، امام با آنها خوشوبِش بکنند؛ بعد نظر آنها را بخواهند، بعد آنها برای امام مصلحتاندیشی کنند. به خدا قسم اگر امام گوشش به مصلحتاندیشی شما سیاستمداران حقّهباز و دروغگو بود، ما امروز هنوز نمیتوانستیم «مرگ بر هویدا» بگوییم. امام چون شما را نپذیرفت، چون تزهای منسوخ شما را قبول نکرد، توانست امام این امّت باشد. امّت سالها است از شما رهبران قلّابیِ ادّعایی پیشی گرفته است؛ شما عقبید. آنوقت میآیند میگویند امام را ایزوله کردند؛ مردم بروید امام را نجات بدهید. شما طرفدار این نبودید که امام در میان مردم باشد؛ چرا دروغ میگویید؛ چرا دوشخصیتی اظهار میکنید؟ چرا میخواهید با این زبان امام را از مخلصترین و دلسوزترین دوستان و شاگردانش جدا کنید؟ آیا سخن امام برای شما بسنده نبود؟
یک ماه و نیم قبل برادران و خواهران مسلمانی خدمت امام رسیدند، دلسوزانه و دردمندانه به امام عرض کردند «آقا نمیگذارند خبرها و گزارشها به شما برسد؛ خوب است شما تهران تشریف بیاورید»؛ تلویزیون همهی اینها را پخش کرد، جواب امام را پخش کرد. امام در جواب فرمودند «بنده از همهی خبرها با اطّلاعم. نخیر، راهِ خبرها به من گرفته نمیشود. این سخن امام است. اینقدر زیر نام امام، با تمسّک به اسم امام، علیه امام حرف نزنید! آن رهبری که از قضایا خبر ندارد رهبریاش فایده ندارد. اگر امام نمیداند در کردستان چه میگذرد، در خراسان چه میگذرد، در تهران چه میگذرد، در متن اجتماع چه میگذرد، فرمان او برای مردم قابل تمسّک نیست؛ شما این را میخواهید ثابت کنید، شما دلتان برای امام نسوخته! شما میخواهید ثابت کنید که فرمان امام اعتبار ندارد؛ رویتان نمیشود این حرف را بزنید از این راه فریب و ظاهرپسند وارد میشوید و میگویید: امام را ایزوله کردهاند. نخیر امام را ایزوله نکردهاند و به شما هم اجازه نمیدهند که امام را ایزوله کنید؛ شما از روز اوّل میخواستید امام را ایزوله کنید و اجازه به شما داده نشد؛ باز هم داده نخواهد شد.
برادران و خواهران عزیز! توطئه با همهی ابعادش، با همهی عمقش، با همهی عظمتش مانند کوهی، مانند طوفانی، مانند موج خُردکنندهای به سوی این انقلاب در حرکت است؛ خودتان را بگیرید و وحدت خود را حفظ کنید. من نمیگویم با آن کسانی که تفنگ به دست گرفتهاند و در مقابل این ملّت در سنگرها قلب بهترین فرزندان این ملّت را هدف قرار دادهاند و از هم دریدهاند بروید وحدت کنید؛ نه! من نمیگویم آن کسانی که به خود حق میدهند که عالیترین و شریفترین مقدّسات شما را به بازی بگیرند و به آن ریشخند بزنند، با آنها دست وحدت و اتّحاد بدهید. این اتّحاد، شدنی نیست، این را به شما پیشنهاد نمیکنیم؛ ما به شما پیشنهاد میکنیم اختلاف سلیقهها را کنار بگذارید. چگونه دیروز در زیر شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که از سوی امام به ما القا شده بود، همه با هم راه افتادیم، چگونه اختلاف سلیقهها را کنار گذاشتیم، چگونه این به آن نگفت مرتجع و آن به این نگفت تندرو، امروز هم، همان کار را بکنیم. امروز هم، همان روزگار است. و امروز جنگیدن و مبارزه کردن دشوارتر است؛ امروز مبارزه کردن دشوارتر است؛ دیروز شما شیطان را در مقابل خود میدیدید و او را رَمْی(۱۰) میکردید؛ دیروز میدانستید سنگریزههای خدایی را به کجا بزنید؛ اما امروز آنچنان جبههی دشمن مهآلود و غبارگرفته است که نمیتوانید بدرستی دشمن را بشناسید. امروز مبارزه دشوارتر است؛ یعنی هوشمندیِ بیشتری میخواهد؛ امروز مبارزه دشواریهای زیادتری دارد.
از برادران عزیز، از دوستان طلبه، از روشنفکران، از دانشجویان، از کسانی که با کتاب و قلم سروکار دارند، بهعنوان یک برادر، بهعنوان یک انسان، بهعنوان یک کسی که به این انقلاب علاقهمند است و ادّعای بیشتری هم نداریم، خواهش میکنم، سعی کنید این جنبش را عمق بدهید، سعی کنید این توطئهها را برای مردم آشکار کنید. ما نمیگوییم با مشت به جان کسانی بیفتید که در مقابل خطّ شما قرار دارند؛ هرگز متوسّل به زور نشوید. مبارزهی پاک و مؤمنانه و مسلمانانهی خود را مشوب(۱۱) نکنید، تمسّک به زور نکنید؛ مبارزهی ما با زور پیش نرفت، مبارزهی ما با ایمان پیش رفت، با زبان پیش رفت، با نفسهای گرمی که از دلهای خونین برمیآمد پیش رفت؛ مبارزهی ما با تحمّل سختیها پیش رفت، باز هم به همین وسیله باید پیش رود؛ مبارزهی ما با مظلومیّتها و قبول رنجها پیش رفت، باز هم همانگونه باید پیش برود. قلدری نمیخواهد بکنیم، گردن کلفتی نمیخواهد بکنیم، ما نمیرویم تا با مشت دشمنان را که میخواهند خود را در لباس روشنفکری، در زیر قالب روشنفکری و آزادیخواهی درآورند بکوبیم؛ ما با آنها با قوّهی قهریّه و زور روبهرو نمیشویم. آرزوی این کار ناشیانه را باید به گور ببرند؛ ملّت ما رشد پیدا کرده. لزومی ندارد پوسترشان را بکَنید، لزومی ندارد اعلامیهشان را پاره کنید، لزومی ندارد با آنها دست به گریبان بشوید؛ نخیر، شما زبان دارید، میتواند این زبان حاکی از عمیقترین اندیشه های قلبی شما باشد؛ زبان افشاگر از شمشیر برنده، تیزتر و برندهتر است؛ با زبان پردههای ابهام را ببرید و بدرید. برادرانی که میتوانند بنویسند، بنویسند؛ برادران و خواهرانی که میتوانند بگویند، بگویند؛ ببینید چه میگویند، ببینید چه میخواهند، ببینید چگونه تحریف میکنند، تحریفهای آنها را افشا کنید؛ همه چیز را بر دوش عدّهی معدود و جمعِ معدودی نگذارید.
به من یادداشت نوشتهاند که ملاحظهی حال امام را که در مجلس تشریف دارند، بکن؛ از این که ایشان خسته بشوند، از اینکه ایشان در مجلس رنج ببینند، بنده با همهی وجود ناراحت خواهم بود؛ مایل بودم کوتاهتر از این صحبت کنم. ای کاش میتوانستم همهی حرفهای خود را در یک جمله بیان کنم که مجلس کوتاهتر از این بشود. بنابراین با همهی حرفها، باهمهی دردها، با همهی رنجها، با همهی توصیهها و سفارشهایی که هست و باید گفته بشود و البتّه باز هم گفته شده است و میشود، شما را به خدا میسپارم؛ فقط چند جمله دعا میکنم.
پروردگارا، پروردگارا، پروردگارا! به حرمت خون پاک شهیدانمان، انقلاب اسلامی ما را با همّت مردان و زنان مسلمان حفظ کن. پروردگارا! این رهبر عزیز، این رهبر جلیلالقدر و عظیمالشّأن را همواره برای این ملّت زنده و پایدار و بانشاط بدار. پروردگارا! دلهای برادران و خواهران مسلمان ما را [به هم نزدیک بگردان].
۱) سورهی حشر، بخشی از آیهی ۱۰؛ «... پروردگارا! بر ما و بر آن برادرانمان که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفتند ببخشای و در دلهایمان نسبت به کسانی که ایمان آوردهاند [هیچگونه] کینهای مگذار؛ پروردگارا! راستی که تو رئوف و مهربانی.»
۲) سوره صف، آیهی ۸ و ۹؛ «میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا -گرچه کافران را ناخوش اُفتد- نور خود را کامل خواهد گردانید؛ او است کسی که فرستادهی خود را با هدایت و آیین درست روانه کرد، تا آن را بر هرچه دین است فائق گرداند، هر چند مشرکان را ناخوش آید.»
۳) مقالهی استعمار سرخ و سیاه در روزنامهی اطّلاعات
۴) نوزدهم دیماه ۱۳۵۶
۵) اختصاص مفید، ص ۴
۶) سورهی توبه، بخشی از آیهی ۱۲۳؛ «... با کافرانی که مجاور شما هستند کارزار کنید ...»
۷) اصول کافی، ج ۱، ص ۲۷
۸) شب پُرغوغا و سخت؛ شبی که در جنگ صفّین سپاه امام علی (علیهالسّلام) و سپاه معاویه با هم به جنگ پرداختند و عدّهی زیادی از سپاهیان دو طرف کشته شدند.
۹) صحیفهی امام، ج ۸، ص ۱۳۷
۱۰) سنگ زدن
۱۱) آشفته، پریشان