بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه رب العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیةاللَّه فی الارضین
خداوند متعال را سپاسگزاریم که توفیق عنایت کرد یک بار دیگر این جلسهی معنوی و برادرانه و صمیمی در این حسینیه تشکیل بشود و ما بار دیگر برادران و خواهران دلسوز کشور و علاقهمند به انقلاب و خدمتگزارانی که امروز یا دیروز مشغول خدمت بودهاند یا هستند، همه را در این جمع مهربان و صمیمی ملاحظه کنیم و زیارت کنیم.
این جلسه در واقع یک نمادی است از وحدت مجموعهی دستاندرکاران و کارگزاران و خدمتگزاران نظام اسلامی و کشور عزیز ما. و امیدواریم که محصول این جلسه، هم روح خدمتگزاری بیشتر، هم شوق اخوت و برادری و همدلی بیشتر در بین مجموعههای علاقهمند به کشور و انقلاب باشد.
این آیهی شریفه یا به تعبیر بهتر این جملهی مبارک «استعینوا بالصّبر و الصّلوة» در قرآن - در سورهی بقره - در دو جا تکرار شده است: یکی خطاب به اهل کتاب است که میفرماید: «واستعینوا بالصّبر و الصّلوة و انّها لکبیرة الّا علی الخاشعین»؛ یک جا هم خطاب به مؤمنین است که میفرماید: «یا ایّها الّذین امنوا استعینوا بالصّبر و الصّلوة انّ اللَّه مع الصّابرین». اولاً پیداست که اهمیت این دو عنصر؛ عنصر صبر و عنصر صلوة مورد توجه است و تأثیر اینها در آن چیزی که تشکیل جامعهی اسلامی به خاطر رسیدن به آن است؛ اهداف والای جامعه اسلامی. ثانیاً ارتباط این دو - صبر و صلوة - با یکدیگر و ایستادگی و استقامت و ارتباط و اتصال قلبی و روحی با مبدأ آفرینش. این دو تا با هم از مجموعهی این آیه - بخصوص این بخش مربوط به «یا ایّها الّذین امنوا» - به دست میآید. قبل از این آیهی شریفه، آیهی شریفهی «فاذکرونی اذکرکم و اشکروا لی و لا تکفرون» بحث ذکر و شکر است. بعد از این آیهی شریفه، مسئلهی جهاد است؛ «و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل اللَّه اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون». بعد از این آیه، این آیات معروف «و لنبلونّکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس و الثمرات و بشّر الصابرین»، «الّذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انّا للَّه و انّا الیه راجعون» بعد «اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمة» آمده که ارتباط کامل بین این دو عنصر، کاملاً از این آیات مفهوم میشود؛ به دست میآید. هم خودِ این دو عنصر اهمیت دارد، هم رابطهی اینها. حالا من بعداً برمیگردم به توضیحی دربارهی صبر و قدری بیشتر بحث میکنم.
اما ارتباط بین صبر و صلوة. البته صلوة را به مفهوم عام صلوة بگیرید؛ یعنی توجه، ذکر، خشوع؛ والّا صورت نماز در حالی که خالی از ذکر باشد، مورد نظر نیست. لذا در آن آیهی شریفه هم که راجع به صلوة فرموده، بعد میفرماید: «و لذکر اللَّه اکبر». «انّ الصّلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر». این، یک خاصیت صلوة است؛ اما بزرگتر از نهی از فحشا و منکر، نفس ذکر خداست که در صلوة وجود دارد.
این صلوة یعنی آن ذکر، توجه، خشوع، ارتباط قلبی با خدا، در استحکام صبر تأثیر دارد. حالا که اهمیت صبر - که البته برای شما دوستان معلوم است - بر حسب آیه و روایت و مفاهیم اسلامی فهمیده شد، آن وقت معلوم میشود که صلوة چقدر مهم است؛ ذکر خدا چقدر اهمیت دارد و میتواند این عامل استقرار و ثبات را - که همین صبر است - در دل ما، در روح ما، در زندگی ما، در افق اندیشهی ما هر چه مستحکمتر و جادارتر و جاگیرتر کند. لذا در قرآن هم ملاحظه کنید «واصبر و ما صبرک الّا باللَّه» است. البته «واصبر» در قرآن زیاد است که اگر انسان بخواهد آیات را بخواند، هرکدام یک دریائی از معرفت است. حالا این آیهی شریفهی «واصبر و ما صبرک الّا باللَّه»؛ به کمک خداست که تو میتوانی صبر کنی، یعنی استقامت آن وقتی پایانناپذیر میشود که متصل باشد به منبع پایانناپذیر ذکر الهی. اگر صبر را - که صبر به همان معنای پایداری و ایستادگی و استقامت و عقبگرد نکردن است - وصل کنیم به آن پایگاه ذکر الهی، به آن منبع لایزال، این صبر دیگر تمام نمیشود. صبر که تمام نشد، معنایش این است که این سیر انسان به سوی همهی قلهها هیچ وقفهای پیدا نخواهد کرد. این قلهها که میگوئیم، قلههای دنیا و آخرت، هر دو است: قلهی علم، قلهی ثروت، قلهی اقتدار سیاسی، قلهی معنویت، قلهی تهذیب اخلاق، قلهی عروج به سمت عرش عالی انسانیت. هیچ کدام از اینها دیگر توقف پیدا نخواهد کرد؛ چون وقفهها در حرکت ما ناشی از بیصبری است. دو لشکر مادی وقتی در مقابل هم صفآرائی میکنند، آن کسی که زودتر صبرش تمام بشود، شکست میخورد؛ آن کسی که دیرتر صبر و مقاومتش تمام بشود، پیروز خواهد شد؛ چون با لحظهای مواجه خواهد شد که طرف مقابل صبر خودش را از دست داده. این مثال خیلی ظاهر و بارز عینیاش است؛ در همهی میدانها همینجور است.
در مواجههی با مشکلات، با موانع طبیعی، با همهی موانعی که سد راه انسان در همهی حرکتهای کمال میشوند، اگر صبر تمام نشود، آن مانع، تمام خواهد شد. اینی که گفته میشود اسلام پیروز است، یعنی این. اینی که میفرماید «و انّ جندالله هم الغالبون» یعنی این. جنداللَّه، حزب اللَّه، بندهی خدا، عباداللَّه، اینها با ارتباط و اتصالشان با آن منبع لایزال، در مقابل همهی مشکلاتی که انسان ممکن است مغلوب آن مشکلات بشود، ایستادگی میکنند. وقتی ایستادگی این طرف وجود داشت، به طور طبیعی در آن طرف زوال وجود خواهد داشت؛ پس این بر او غلبه پیدا خواهد کرد. البته اگر اسممان حزب اللَّه و جنداللَّه باشد، اما آن ارتباط و اتصال را نداشته باشیم، چنین تضمینی وجود ندارد. بنابراین ارتباط را باید برقرار کرد. این صلوة، اهمیتش اینجاست؛ ذکر خدا اهمیتش اینجاست؛ فرصت ماه رمضان اهمیتش اینجاست. فرصت خودسازی، فرصت تقوا، فرصت سرشارکردن ذخیرهی یقین در دل که در این دعاهای ماه رمضان هم - دعای روزها، دعاهای شبها - این ازدیاد یقین را میبینید که تکرار میشود. پس، این فرصت را بایستی برای این مقاصد مغتنم شمرد. وقتی اینها شد، آن وقت صبر جامعهی اسلامی و امت اسلامی و بندهی مسلمان همان چیزی خواهد شد که میتواند بر همهی مشکلات غلبه پیدا کند. آن وقت هم در میدان سیاست، هم در میدان اقتصاد، هم در میدان اخلاق، هم در میدان معنویت، این جامعه پیش میرود. این واقعیتی که هست، این است. ما باید به این واقعیت خودمان را نزدیک کنیم.
در باب صبر شنیدهاید، معروف است، روایات متعددی هم دارد که صبر در سه عرصه است: صبر بر طاعت، صبر از معصیت، صبر در مصیبت. این، روایات فراوانی دارد و شنیدهاید.
صبر بر طاعت یعنی وقتی که یک کار لازم را، یک کار واجب را، یک امر عبادی را، اطاعت خدا را میخواهید انجام بدهید، از طولانی شدن آن ملول و خسته نشوید؛ میان راه رها نکنید. حالا مثلاً در امور عبادی ظاهری، شخصی، فرض کنید که فلان نماز مستحبی که طولانی است، یا از فلان دعای طولانی انسان خسته نشود؛ این صبر بر اطاعت یعنی این. از ادامهی روزهی ماه رمضان، از ادامهی توجه به خدا در نمازهای واجب و فرائض، از توجه به قرآن، انسان ملول نشود؛ خسته نشود. این صبر بر طاعت است.
صبر از معصیت یعنی در مقابل معصیت، کف نفس کردن، باز همان استقامت، باز همان استحکام. در مقابل اطاعت، استحکام آنجور است؛ در مقابل معصیت استحکام به این است که انسان جذب نشود، اغوا نشود، تحت تأثیر شهوات قرار نگیرد. یک جا شهوت جنسی است، یک جا پول است، یک جا مقام است، یک جا محبوبیت و شهرت است؛ اینها همه شهوات انسانی است. هر کسی یک جور شهوتی دارد. اینها انسان را به خودش جذب نکند در وقتی که در راه رسیدن به آن، یک عمل حرامی وجود دارد. مثل بچهای که برای رسیدن به آن ظرف شیرینی مثلاً، حرکت میکند، دیگر وسط راهش پارچ آب هست، لیوان هست، ظرف چینی هست، متوجه نیست؛ میزند، میشکند. انسانی که مجذوب گناه شد، اینجوری است. نگاه نمیکند که بر سر راهش چه هست. این خطرناک است؛ چون انسان غافل هم هست. انسان در آن حال متنبه نیست، ملتفت نیست، غفلت دارد؛ از این بیتوجهىِ خودش غافل است. بچه ملتفت نیست که «ملتفت نیست»؛ توجه ندارد که به این پارچ آب یا به این ظرف چینی یا به این گلدان قیمتی دارد بیتوجهی میکند. به نفس این بیتوجهی، بیتوجه است. لذاست که خیلی باید چشممان را باز کنیم؛ احتیاط کنیم که دچار این غفلت مضاعف نشویم. این صبر از معصیت است.
صبر در مصیبت هم که معنایش این است که حوادث تلخی برای انسان پیش میآید؛ فقدانها، فراغها، مرگ و میرها، دستتنگیها، بیماریها، دردها، رنجها و از این قبیل حوادث تلخ. این حوادث انسان را در هم نشکند، خیال نکند که دنیا به آخر رسیده است. این سه عرصه برای صبر است که هر سه عرصه هم دارای اهمیت است. اینکه فرمود: «اولئک علیهم صلوات من ربّهم»، در واقع خدای متعال برای همهی اینها صابر را مورد صلوات و رحمت خود قرار داده است.
یک نکتهای که در اینجا وجود دارد، این است که این سه عرصه گاهی در مسائلِ صرفاً شخصی است، مثل همین مثالهائی که به ذهن میآید و همه میدانیم و عرض شد؛ گاهی در مسائل غیر شخصی است؛ مسائل اجتماعی، مسائل عمومی، یا به تعبیر دیگر، مسائلی که سر و کار دارد با سرنوشت یک مجموعه؛ یک امت، یک ملت، یک کشور. فرض بفرمائید آن اطاعتی که انسان باید بر آن پا بفشارد، اطاعتی است که اگر آن را انجام بدهیم یا ندهیم، به سرنوشت یک کشور ارتباط پیدا میکند. فرض بفرمائید اطاعت جهاد فی سبیلاللَّه مثلاً، در دوران دفاع مقدس. رفتن به جبهه یک اطاعت بود دیگر. ایستادگی در امر دفاع از کشور و دفاع از نظام یک امر لازم و یک اطاعت بود. ایستادگی بر دفاع چیزی نبود که فقط مربوط به شخص خود انسان باشد. هر رزمندهای که میرفت، در واقع داشت سرنوشت کشور را با رفتن خود و ایستادگی خود رقم میزد. یک وقت اطاعت این جور است. یا فلان کار بزرگ را که شما نمایندهی مجلسید یا وزیرید یا مدیرید یا نظامی هستید یا در یک مؤسسهی فرهنگی مشغول کارید - هر کدامی در هرجا که مشغول کار هستید - و اقدام لازمی را باید انجام بدهید، این اقدام، اطاعت است؛ اطاعت خداست؛ خدمت به بندگان است. این یک جهتِ اطاعت به خدا، وظیفهی در نظام اسلامی است. این هم یک جهت دیگر اطاعت از خدا. مأمورین این دستگاه، این نظام الهی، کارهائی که انجام میدهند، وظائف الهی است که دارند انجام میدهند؛ از صدر تا ذیل. اگر چنانچه از این کار شما خسته شدید - مأمور انتظامی هستید، خسته شدید؛ مأمور اقتصادی هستید، خسته شدید؛ مأمور امنیتی هستید، خسته شدید؛ مأمور سیاسی هستید، خسته شدید - این بیصبری است. این خلاف توصیهی «واستعینوا بالصّبر و الصّلاة» است. به صبر استعانت کنید و از صبر کمک بگیرید.
یا یک چیزی که معصیت است. معصیتی که تبعهی آن، دنبالهی زشت و ناخوشایند آن فقط دامنگیر شخص شما نمیشود. «و اتّقوا فتنة لا تصیبنّ الّذین ظلموا منکم خاصّة». گاهی یک چیزهائی است که انسان یک حرکت خلافی را انجام میدهد، یک حرف نابجائی را میزند، یک اقدام نابجائی را میکند، یک امضای نابجائی را میکند - ما مسئولین وضعمان اینجور است - که تبعاتش دامنگیر یک کشور یا یک جماعتی از کشور یا یک قشر میشود. این شد گناه. اینجا صبرِ از معصیت، معنای عظیمتری پیدا میکند. این صبر با آن صبری که شما مثلاً در مقابل یک رشوه قرار گرفتهاید، صبر میکنید و رشوه را نمیگیرید، فرق میکند. این بسیار کار ممدوحی است، بسیار کار بزرگی است؛ اما یک صبر در مقابل یک گناه شخصی است. از این بالاتر، صبر در مقابل گناهی است که این گناه فقط دامن شخص را نمیگیرد، دامن مجموعه را میگیرد. پس صبرِ از معصیت، چنین میدانی دارد.
صبرِ بر مصیبت هم همینجور است. مصائب گاهی مصائب شخصی انسان است، گاهی مصائب عمومی است. الان فرض بفرمائید مسئولین کشور با توطئههای گوناگون، با تهمتها، با بدگوئیها، با اهانتها و افتراهای صریح مواجهند؛ میبینید دیگر توی این مجموعهی عظیمِ ارتباطات بینالمللی و این خبرها و رسانهها و نوشتارها و گفتارها، چقدر حرف زده میشود. علیه اسلام جداگانه؛ یعنی علیه جمهوری اسلامی به خاطر اسلام، علیه جمهوری اسلامی به خاطر انقلاب؛ علیه جمهوری اسلامی به خاطر تک تک آرمانهای نامطلوبِ از نظر استکبار؛ و علیه جمهوری اسلامی به خاطر بعضی از اشخاصی که در جمهوری اسلامی هستند که آنها نمیپسندندشان. یعنی علیه جمهوری اسلامی از طرق مختلف، به جهات مختلف این تهاجمات هست. خوب، اینها مصیبت است، صبر کردنش هم آسان نیست. بعضی از سران و مسئولان دنیا که ما آنها را از نزدیک دیدهایم و از حالات بعضیشان شنیدهایم، هستند که اینها گاهی یک زوایهی بسیار بازی پیدا میکنند از اهداف و خط مستقیمی که به خیال خودشان ترسیم کردند؛ فقط به خاطر همین مسائل و ملاحظات بینالمللی و اهانتهای بینالمللی. تحمل اینها برایشان سخت است. پس این هم صبر در مصیبت.
بنابراین صبر را با همهی اهمیتی که دارد در این سه عرصه، یک بار در مسائل شخصی باید ملاحظه کرد - که مهم است و من و شما بیشتر از دیگران باید به آن اهمیت بدهیم - یک بار در عرصهی مسائل اجتماعی و سیاسی و عمومی و ملی و همگانی که آن مخصوص من و شماست؛ یعنی مبتلا به آحاد مردم نیست؛ آنها اینجور چیزهائی ندارند؛ مال ماهاست؛ مال من است، مال شمای دولتی است، مال شمای قضائی است، مال شمای نمایندهی مجلس است، مال مسئولین است. در هر دو مرحله، در هر دو سطح بایستی این سه عرصه را مورد نظر قرار داد و از صبر کمک گرفت؛ از صبر استعانت کرد. این اصل مطلب.
آنچه در کنار این مطلب عرض میکنیم، این است که یکی از بیصبریهائی که ما گاهی اوقات از خودمان نشان میدهیم یا شاهد هستیم که بعضی نشان میدهند، بی صبری در مقابل حفظ آرمانها و اهداف انقلاب است. به نظر من این از همه مهمتر است. جهتگیری نظام اسلامی؛ بایستی بر آن پای فشرد و بر سر آن پایداری کرد. صبر، اینجا بیش از جاهای دیگر معنا میدهد.
ببینید برادران و خواهران عزیز! شماها مسئولین و کارگزاران این نظامید. نخبگان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی این نظام، یا جمعی از نخبگان، اینجا جمع هستید؛ عمدهی مسئولین کشور الان اینجا جمع هستند. من و شما چرا در این نظام مشغول کار شدیم؟ آیا ما از اول به دنبال این بودیم که حکومتی تشکیل شود، دولتی به وجود بیاید، ما بشویم رئیس دولت، مسئول دولت، وزیر دولت، وکیل دولت؟ مگر مقصود این بوده؟ نه. اگر مقصود این باشد، باید عرض کنم زحماتی که هر کدام از ما میکشیم - اگر با این نیت باشد - همهاش «هبائاً منثورا»ست؛ بیارزش است؛ پیش خدای متعال اجری ندارد؛ با زوال عمر زائل میشود، بلکه با زوال مدت مسئولیت زائل میشود. ما فرقمان با بقیهی گروههائی که در کشورهای مختلف میآیند یک رژیمی را تغییر میدهند، بر سر کار میآیند و قدرت را به دست میگیرند، این است که ما آمدیم برای اینکه یک جامعهی اسلامی به وجود بیاوریم؛ ما آمدیم تا حیات طیبهی اسلامی را برای کشورمان و برای مردممان بازْتولید کنیم؛ آن را تأمین کنیم. و اگر بخواهیم با یک نگاه وسیعتر نگاه کنیم، چون بازتولیدِ حیات طیبهی اسلامی در کشور ما میتواند و میتوانست و میتواند همچنان الگوئی برای دنیای اسلام شود، در واقع آمدیم برای اینکه دنیای اسلام را متوجه به این حقیقت و این شجرهی طیبه بکنیم؛ ما برای این آمدیم. هدف، جز این چیز دیگری نبود، الان هم هدف جز این چیز دیگری نیست.
نظام اسلامی، نظامی است بر پایهی مبانی اسلام. هر جا که توانستهایم وضع موجود و ساختار کنونی نظام خودمان را بر پایهی اسلام قرار بدهیم، این خوب است، مطلوب است؛ هر جا نتوانستیم، سعی ما باید این باشد که آن را بر همان پایه و مبنای اسلامی قرار بدهیم؛ از او نباید تخطی کنیم. این هدف ماست.
راز دشمنیهای استکبار هم همین است؛ برای خاطر اینکه اسلام، نظام اسلامی و حکومت اسلامی و جامعهی اسلامی، با ظلم مخالف است؛ با استکبار مخالف است؛ با دستاندازی به زندگی مردم مخالف است؛ با تجاوز به ملتها مخالف است؛ با فرعونیت قدرتها مخالف است؛ با استبداد بینالمللی - مثل استبداد داخلی کشورها - مخالف است. این مخالفت هم فقط مخالفت قلبی نیست؛ نه، مخالفتی است که در مقام عمل و هر جائی که اقتضاء پیدا کند، بروز خواهد کرد؛ ظهور پیدا خواهد کرد. این را میدانند؛ این از جمهوری اسلامی شناخته شده است. لذا آن کسانی که اهل تجاوزند، آن کسانی که اهل دستاندازی به منابع ثروت دیگرانند، اهل استکبارند، اهل فرعونیت در برخوردهای سیاسی خودشان هستند، با نظام جمهوری اسلامی قهراً مخالفند.
آن روز من در جمع آقایان محترمی گفتم، اینی که گفته میشود ما با قدرتهای بزرگ یا با آمریکا تفاهم نداریم، اشتباه است. عدم تفاهمی در کار نیست؛ آنها کاملاً ما را میشناسند، کما اینکه ما آنها را کاملاً میشناسیم. ما طبیعت و خوی استکبار را میشناسیم؛ میدانیم که آنها زیر ظاهر مخملینی که بر روی پنجههای خشن خود، بر روی چنگالهای خونین خود کشیدهاند، چیست؛ این را ما میدانیم، میبینیم. ما به ادکلن و کراوات و ظاهر شیک آقایان هرگز فریب نخوردهایم؛ باطنشان را دیدهایم. خودشان هم باطنشان را نشان دادهاند؛ در گوانتانامو، در ابوغریب، در عراق، در افغانستان، در این بمبارانها، در این زورگوئیها، در این دخالت کردنِ در همه چیز، در این دستهبندیها برای غارت ثروت حتّی از ملتهای خودشان و نه از ملتهای دیگر - ملتهای دیگر که هستند. آنها از ملت خودشان هم غارت میکنند. کمپانیها اینجوریاند دیگر - اینها را ما شناختهایم، آنها هم ما را شناختهاند؛ آنها هم میدانند آن جمهوری اسلامیای که با انقلاب آمد و امام آورد و سندهای جمهوری اسلامی بر آن پافشاری میکنند، یعنی جمهوری ضد ظلم، ضد استکبار، ضد زیادهخواهی، ضد تجاوز، ضد کنز ثروت و همین چیزهائی که در قرآن هست. آنها این را میدانند، به همین جهت مخالفند.
این نظام ماست. حالا من و شما که مسئول در این نظام هستیم، مظهر واقعی و حقیقی صبر ما، صبر بر این اصول و این مبانی و این پایههاست. باید از میدان در نروید. اینجور نباشد که اگر چنانچه دربارهی قصاص اسلامی، دربارهی اقتصاد اسلامی، دربارهی شکل حکومت اسلامی، دربارهی قانون اساسی شما، هو و جنجال و هیاهو در دنیا راه انداختند - که امکانِ این کار را هم دارند که هیاهو راه بیندازند - شما جا بزنید؛ نه، بر مبانی خودتان پافشاری کنید. مبانی شما، عبودیت خداست، خدمت به بندگان خداست، دشمنی با دشمنان خداست، دشمنی با دشمنان بندگان خداست؛ اینهاست شعارهای ما. نظام جمهوری اسلامی نظامی است بر این پایهها؛ نظامی است عقلانی، نظامی است دانشی. عقلانیت باید بر تمام ارکان این نظام از بالا تا پائین حاکم باشد؛ اما عقلانیت به معنای تسلیم نیست؛ عقلانیت به معنای هزیمت نیست؛ عقلانیت برای پیش رفتن و در جهت یافتن راههائی برای هر چه موفقتر شدن در رسیدن به این آرمانهاست.
بعضیها با نام عقلانیت، با نام اعتدال، با نام پرهیز از جنجال و دردسر بینالمللی، میخواهند از مبانی انقلاب و اصول انقلاب کم بگذارند! این نمیشود؛ این نمیشود. این نشانهی بیصبری و نشانهی خسته شدن است. گاهی این خسته شدن را - که خودشان خسته شدهاند - به مردم نسبت میدهند: مردم خسته شدهاند! نه، نخیر. مردم آن وقتی که احساس کنند مسئولین کشور با سربلندی مسلمانی و عبودیت خودشان را اعلام میکنند، خوشوقت میشوند؛ خوشحال میشوند. این مردم، مسلمانند. حرکت مردم هم به خاطر همین بود. این مردم مگر همان مردمی نیستند که انقلاب کردند؟ شعارهای انقلاب چه بود؟ این مردم مگر همان مردمی نیستند که هشت سال این جنگ مظلومانه را اداره کردند؟ همین مردم اداره کردند. مگر مردم دیگری هستند؟ غیر از آن مردمی که توی این کشور این کارهای بزرگ را انجام دادند، کدام مردم این کارها را کردند؟ پریشب تلویزیون فرمایش امام را راجع به مرحوم آیةاللَّه طالقانی نقل میکرد، که دیدم واقعاً سر تا پای بیانات امام، اول تا آخر، کلمه کلمهاش، نکته و حکمت است - رحمت و رضوان خدا بر او باد - ایشان در سخنرانی به مردم مطلبی به این مضمون میفرمود که نگاه کنید ببینید مردم در تشییع جنازهی آقای طالقانی چه گفتند؟ گفتند ای نائب پیغمبر ما، جای تو خالی. عزاداری آنها برای نائب پیغمبر است. مسئلهی نیابت پیغمبر مطرح است؛ عالم دین. این نکته را امام از حرف مردم استفاده میکند و به ما تحویل میدهد. این درست است. مردم، پایبند اسلامند. در کنار مردمداری، در کنار مردمی بودن، برای مردم دل سوزاندن، برای مردم کار کردن، به آراء مردم اهمیت گذاشتن، به احساسات و عواطف مردم اهمیت دادن؛ این است مردمی بودن. وقتی مردم ببینند شما که مسئول جمهوری اسلامی هستید، افتخار میکنید، اعتزاز میکنید به مسلمانی خودتان، به ضد استکباری بودن خودتان، به ضد استبدادی بودن خودتان و از طرفی افتخار و اعتزاز میکنید به خدمتگزاری مردم؛ با مردم هستید، با مردم انس پیدا میکنید، به مردم محبت میکنید، از مردم کمک میخواهید در مسائل گوناگون، خوب، مردم خرسند میشوند؛ مردم این مسئول را دوست میدارند؛ خوششان میآید. ما وظیفهمان این است. ما حق نداریم از شعارهای انقلاب و شعارهای اسلام عقبنشینی کنیم؛ این، یک بیصبری است. این بیصبریای است که نباید این را قبول کرد. پایبندی به این شعارها برخلاف خواست دشمن، بر خلاف نظر دشمن، با حرکت کشور به سوی پیشرفت به معنای حقیقی کلمه، هیچ منافاتی هم ندارد که همیشه سعی میکردند اینجور القاء کنند که اگر اسلامی هستید، پس دیگر پیشرفت و دست یافتن به مراحل بالای رفاه مادی و پیشرفت علمی ممکن نیست؛ نخیر، درست بعکس است؛ درست بعکس است. ما پیشرفتهایمان زیاد بوده.
من گاهی متأسفانه میبینم در بعضی از نوشتجات و نشریات و اظهارات، موفقیتهای آشکار این ملت زیر سؤال میرود. اینها نباید این کار را بکنند؛ این بد است. این، لگدزدن به مردم است؛ این، خالی کردن تو دل مردم و مأیوس کردن مردم است به طور غلط و دروغ. چه کسی میتواند منکر پیشرفتهای شگفتآورِ علمی امروز ما بشود؟ و دلیل اهمیت این پیشرفتها همین است که این پیشرفتها در بسیاری از موارد، کشورِ ما را جزوِ معدود کشورهای دارندهی این پیشرفتها قرار داده. این چیز کمی است؟ حدود یک ماه قبل در همین حسینیه نمایشگاهی تشکیل دادند و از بین صدها تازهی علمی، پنجاه و یکی دوتا از تازههای علمی را آوردند اینجا. صاحبان علمی بعضی از طرحها - که بعضی دولتی بودند، بعضی بخش خصوصی - گزارش دادند که بعضی از اینها در کشور بیسابقه است و بعضی در دنیا بیسابقه است؛ شاید حدود دو تا یا سه تا از اینها در دنیا بیسابقه است. این را باید آدم انکار کند؟! سال گذشته بود یا اندکی قبل از یک سال - حالا درست من تاریخ یادم نیست - مجمعِ علمىِ بزرگی اینجا تشکیل شد دربارهی موضوع خاصی - من حالا دیگر نمیخواهم جزئیات و خصوصیات آن را تکرار بکنم؛ یعنی آن مورد خاص خصوصیتی ندارد - که از چندین کشور پیشرفتهی دنیا آمده بودند اینجا، پیشرفتهای علمی و فناوری و تحقیقاتی ما را دیدند. وقتی مصاحبههای اینها را پخش کردند، اینها میگفتند اگر ما ندیده بودیم، باور نمیکردیم که ایران به یک چنین جائی دست پیدا کرده باشد؛ به این نقطه دست پیدا کرده باشد. این مال یک مورد و دو مورد نیست؛ این مسئلهی فناورىِ هستهای، یک نمونه است؛ من بارها گفتهام. این، یک نمونه است. ما از این قبیل نمونه، موارد متعددی داریم، که اینها پیشرفتهای علمی ماست. از لحاظ پیشرفتهای آبادانی و عمرانی، پیشرفتهای توسعهی زندگی مردم، بالا رفتن سطح زندگی، چه چیزی مورد انکار میتواند قرار بگیرد که انسان میبیند متأسفانه در بعضی از نوشتجات، بیخود و به بهانهی ناچیزی، این چیزها را زیر سؤال میبرند. این حرکتِ عظیم ملت ایران، حرکت با ارزشی است. و ما بعد از حدود سی سال که از شروع این انقلاب میگذرد و نزدیک به بیست سال از رحلتِ امام بزرگوار ما - که معلم این انقلاب و بانی این انقلاب بود - میگذرد، میبینیم مردم آن شعارها را همچنان سر دست خودشان بلند کردند و نگه داشتند و آن شعارها را تکرار میکنند. و جوانهای ما که نه دوران امام را دیدند، نه امام را دیدند، نه دورهی جنگ را درک کردند، در بیانشان، در هنرشان، در شعرشان، ستایشگر آن قلههای عظیم هستند که ملت ایران آنها را گذرانده است. اینها چیز کمی است؟ اینها را باید انکار کرد؟
خوب، میفرمایند شش دقیقه مانده است به وقت نماز. حالا که وقت کم است، بحثها را کوتاه کنیم. من چند تا تذکر را که بیشتر متوجه به مسئولین اجرائی است و البته به مسئولین قوهی مقننه و قوهی قضائیه هم هست - منتها مسئولین اجرائی بیشتر با مردم مواجه هستند - میدهم.
یک مسئله این است که در اقدامهای خودمان، تصمیمهای خودمان، رضایت مردم را که در نظر میگیریم، چیز خوبی هست؛ اما اینجور نباشد که یک جائی رضایت مردم، خوشایند مردم را در نظر بگیریم، اما رضایت خدا را در نظر نگیریم. اگر یک جائی عملی را باید انجام بدهید که اگر انجام دادید، خوشایند مردم نیست، ولی شرعاً واجب است، انجام بدهید. یا یک کاری را باید نکنید؛ به حسب موازین شرعی و عقلائی و کارشناسی درست، اما مردم خوشایندشان این است که شما این کار را بکنید. اینجا باید کدام را انتخاب کنید؟ اینجا بایستی آن چیزی را که تکلیف هست، انتخاب کرد. رضایت مردم، قناعت مردم، خدمت به مردم، چیزِ بسیار باارزشی است؛ اما تا آن وقتی که خوشایند مردم، معارضِ با تکلیف نشود.
دوم، در تصمیمهای کلان - حالا آقای رئیسجمهور محترم اشاره کردند به طرح تحول اقتصادی که جزو تصمیمهای بزرگ و مورد قبول و اتفاق همهی اهل نظر هست کلیات این کار، اگر اختلافی، نظری هم هست، در کیفیت اجرا و در زمان اجرا و این چیزهاست؛ والّا نسبت به کلیاتش، همهی اهل نظر، کسانی که با ما تماس دارند و تماس داشتند و گزارشِ شفاهی و کتبی و غیره به ما دادند، متفقند که این کار لازم است - باید از افراط و تفریط صرفنظر کرد؛ دچار افراط و تفریط نباید شد. نباید از آن طرف انسان اقدام نکند، از ترس اینکه نشود، یا بد بشود؛ این درست نیست. نباید هم در اقدام بیمحابا عمل کند، به صرف اینکه این اقدام، اقدام درستی است. هر دو طرف را بایستی مورد ملاحظه قرار داد، که من خرسند شدم از اینکه ایشان گفتند که ما این کار را طبق قانون انجام میدهیم و با مجلس هماهنگیم. اینها خوب است. با تأنّی، با تروّی، با ملاحظهی جوانب انجام بگیرد. همکاری سه قوه در عمل و گفتار؛ هر دو، هم در عمل با هم همکاری کنند، هم در زبان با هم همکاری کنند؛ بویژه در مسائل مهم. راجع به اصل 44 و این چیزها هم میخواستیم عرض بکنیم که دیگر صدای اذان بلند شد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
الحمدللَّه رب العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیةاللَّه فی الارضین
خداوند متعال را سپاسگزاریم که توفیق عنایت کرد یک بار دیگر این جلسهی معنوی و برادرانه و صمیمی در این حسینیه تشکیل بشود و ما بار دیگر برادران و خواهران دلسوز کشور و علاقهمند به انقلاب و خدمتگزارانی که امروز یا دیروز مشغول خدمت بودهاند یا هستند، همه را در این جمع مهربان و صمیمی ملاحظه کنیم و زیارت کنیم.
این جلسه در واقع یک نمادی است از وحدت مجموعهی دستاندرکاران و کارگزاران و خدمتگزاران نظام اسلامی و کشور عزیز ما. و امیدواریم که محصول این جلسه، هم روح خدمتگزاری بیشتر، هم شوق اخوت و برادری و همدلی بیشتر در بین مجموعههای علاقهمند به کشور و انقلاب باشد.
این آیهی شریفه یا به تعبیر بهتر این جملهی مبارک «استعینوا بالصّبر و الصّلوة» در قرآن - در سورهی بقره - در دو جا تکرار شده است: یکی خطاب به اهل کتاب است که میفرماید: «واستعینوا بالصّبر و الصّلوة و انّها لکبیرة الّا علی الخاشعین»؛ یک جا هم خطاب به مؤمنین است که میفرماید: «یا ایّها الّذین امنوا استعینوا بالصّبر و الصّلوة انّ اللَّه مع الصّابرین». اولاً پیداست که اهمیت این دو عنصر؛ عنصر صبر و عنصر صلوة مورد توجه است و تأثیر اینها در آن چیزی که تشکیل جامعهی اسلامی به خاطر رسیدن به آن است؛ اهداف والای جامعه اسلامی. ثانیاً ارتباط این دو - صبر و صلوة - با یکدیگر و ایستادگی و استقامت و ارتباط و اتصال قلبی و روحی با مبدأ آفرینش. این دو تا با هم از مجموعهی این آیه - بخصوص این بخش مربوط به «یا ایّها الّذین امنوا» - به دست میآید. قبل از این آیهی شریفه، آیهی شریفهی «فاذکرونی اذکرکم و اشکروا لی و لا تکفرون» بحث ذکر و شکر است. بعد از این آیهی شریفه، مسئلهی جهاد است؛ «و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل اللَّه اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون». بعد از این آیه، این آیات معروف «و لنبلونّکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس و الثمرات و بشّر الصابرین»، «الّذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انّا للَّه و انّا الیه راجعون» بعد «اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمة» آمده که ارتباط کامل بین این دو عنصر، کاملاً از این آیات مفهوم میشود؛ به دست میآید. هم خودِ این دو عنصر اهمیت دارد، هم رابطهی اینها. حالا من بعداً برمیگردم به توضیحی دربارهی صبر و قدری بیشتر بحث میکنم.
اما ارتباط بین صبر و صلوة. البته صلوة را به مفهوم عام صلوة بگیرید؛ یعنی توجه، ذکر، خشوع؛ والّا صورت نماز در حالی که خالی از ذکر باشد، مورد نظر نیست. لذا در آن آیهی شریفه هم که راجع به صلوة فرموده، بعد میفرماید: «و لذکر اللَّه اکبر». «انّ الصّلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر». این، یک خاصیت صلوة است؛ اما بزرگتر از نهی از فحشا و منکر، نفس ذکر خداست که در صلوة وجود دارد.
این صلوة یعنی آن ذکر، توجه، خشوع، ارتباط قلبی با خدا، در استحکام صبر تأثیر دارد. حالا که اهمیت صبر - که البته برای شما دوستان معلوم است - بر حسب آیه و روایت و مفاهیم اسلامی فهمیده شد، آن وقت معلوم میشود که صلوة چقدر مهم است؛ ذکر خدا چقدر اهمیت دارد و میتواند این عامل استقرار و ثبات را - که همین صبر است - در دل ما، در روح ما، در زندگی ما، در افق اندیشهی ما هر چه مستحکمتر و جادارتر و جاگیرتر کند. لذا در قرآن هم ملاحظه کنید «واصبر و ما صبرک الّا باللَّه» است. البته «واصبر» در قرآن زیاد است که اگر انسان بخواهد آیات را بخواند، هرکدام یک دریائی از معرفت است. حالا این آیهی شریفهی «واصبر و ما صبرک الّا باللَّه»؛ به کمک خداست که تو میتوانی صبر کنی، یعنی استقامت آن وقتی پایانناپذیر میشود که متصل باشد به منبع پایانناپذیر ذکر الهی. اگر صبر را - که صبر به همان معنای پایداری و ایستادگی و استقامت و عقبگرد نکردن است - وصل کنیم به آن پایگاه ذکر الهی، به آن منبع لایزال، این صبر دیگر تمام نمیشود. صبر که تمام نشد، معنایش این است که این سیر انسان به سوی همهی قلهها هیچ وقفهای پیدا نخواهد کرد. این قلهها که میگوئیم، قلههای دنیا و آخرت، هر دو است: قلهی علم، قلهی ثروت، قلهی اقتدار سیاسی، قلهی معنویت، قلهی تهذیب اخلاق، قلهی عروج به سمت عرش عالی انسانیت. هیچ کدام از اینها دیگر توقف پیدا نخواهد کرد؛ چون وقفهها در حرکت ما ناشی از بیصبری است. دو لشکر مادی وقتی در مقابل هم صفآرائی میکنند، آن کسی که زودتر صبرش تمام بشود، شکست میخورد؛ آن کسی که دیرتر صبر و مقاومتش تمام بشود، پیروز خواهد شد؛ چون با لحظهای مواجه خواهد شد که طرف مقابل صبر خودش را از دست داده. این مثال خیلی ظاهر و بارز عینیاش است؛ در همهی میدانها همینجور است.
در مواجههی با مشکلات، با موانع طبیعی، با همهی موانعی که سد راه انسان در همهی حرکتهای کمال میشوند، اگر صبر تمام نشود، آن مانع، تمام خواهد شد. اینی که گفته میشود اسلام پیروز است، یعنی این. اینی که میفرماید «و انّ جندالله هم الغالبون» یعنی این. جنداللَّه، حزب اللَّه، بندهی خدا، عباداللَّه، اینها با ارتباط و اتصالشان با آن منبع لایزال، در مقابل همهی مشکلاتی که انسان ممکن است مغلوب آن مشکلات بشود، ایستادگی میکنند. وقتی ایستادگی این طرف وجود داشت، به طور طبیعی در آن طرف زوال وجود خواهد داشت؛ پس این بر او غلبه پیدا خواهد کرد. البته اگر اسممان حزب اللَّه و جنداللَّه باشد، اما آن ارتباط و اتصال را نداشته باشیم، چنین تضمینی وجود ندارد. بنابراین ارتباط را باید برقرار کرد. این صلوة، اهمیتش اینجاست؛ ذکر خدا اهمیتش اینجاست؛ فرصت ماه رمضان اهمیتش اینجاست. فرصت خودسازی، فرصت تقوا، فرصت سرشارکردن ذخیرهی یقین در دل که در این دعاهای ماه رمضان هم - دعای روزها، دعاهای شبها - این ازدیاد یقین را میبینید که تکرار میشود. پس، این فرصت را بایستی برای این مقاصد مغتنم شمرد. وقتی اینها شد، آن وقت صبر جامعهی اسلامی و امت اسلامی و بندهی مسلمان همان چیزی خواهد شد که میتواند بر همهی مشکلات غلبه پیدا کند. آن وقت هم در میدان سیاست، هم در میدان اقتصاد، هم در میدان اخلاق، هم در میدان معنویت، این جامعه پیش میرود. این واقعیتی که هست، این است. ما باید به این واقعیت خودمان را نزدیک کنیم.
در باب صبر شنیدهاید، معروف است، روایات متعددی هم دارد که صبر در سه عرصه است: صبر بر طاعت، صبر از معصیت، صبر در مصیبت. این، روایات فراوانی دارد و شنیدهاید.
صبر بر طاعت یعنی وقتی که یک کار لازم را، یک کار واجب را، یک امر عبادی را، اطاعت خدا را میخواهید انجام بدهید، از طولانی شدن آن ملول و خسته نشوید؛ میان راه رها نکنید. حالا مثلاً در امور عبادی ظاهری، شخصی، فرض کنید که فلان نماز مستحبی که طولانی است، یا از فلان دعای طولانی انسان خسته نشود؛ این صبر بر اطاعت یعنی این. از ادامهی روزهی ماه رمضان، از ادامهی توجه به خدا در نمازهای واجب و فرائض، از توجه به قرآن، انسان ملول نشود؛ خسته نشود. این صبر بر طاعت است.
صبر از معصیت یعنی در مقابل معصیت، کف نفس کردن، باز همان استقامت، باز همان استحکام. در مقابل اطاعت، استحکام آنجور است؛ در مقابل معصیت استحکام به این است که انسان جذب نشود، اغوا نشود، تحت تأثیر شهوات قرار نگیرد. یک جا شهوت جنسی است، یک جا پول است، یک جا مقام است، یک جا محبوبیت و شهرت است؛ اینها همه شهوات انسانی است. هر کسی یک جور شهوتی دارد. اینها انسان را به خودش جذب نکند در وقتی که در راه رسیدن به آن، یک عمل حرامی وجود دارد. مثل بچهای که برای رسیدن به آن ظرف شیرینی مثلاً، حرکت میکند، دیگر وسط راهش پارچ آب هست، لیوان هست، ظرف چینی هست، متوجه نیست؛ میزند، میشکند. انسانی که مجذوب گناه شد، اینجوری است. نگاه نمیکند که بر سر راهش چه هست. این خطرناک است؛ چون انسان غافل هم هست. انسان در آن حال متنبه نیست، ملتفت نیست، غفلت دارد؛ از این بیتوجهىِ خودش غافل است. بچه ملتفت نیست که «ملتفت نیست»؛ توجه ندارد که به این پارچ آب یا به این ظرف چینی یا به این گلدان قیمتی دارد بیتوجهی میکند. به نفس این بیتوجهی، بیتوجه است. لذاست که خیلی باید چشممان را باز کنیم؛ احتیاط کنیم که دچار این غفلت مضاعف نشویم. این صبر از معصیت است.
صبر در مصیبت هم که معنایش این است که حوادث تلخی برای انسان پیش میآید؛ فقدانها، فراغها، مرگ و میرها، دستتنگیها، بیماریها، دردها، رنجها و از این قبیل حوادث تلخ. این حوادث انسان را در هم نشکند، خیال نکند که دنیا به آخر رسیده است. این سه عرصه برای صبر است که هر سه عرصه هم دارای اهمیت است. اینکه فرمود: «اولئک علیهم صلوات من ربّهم»، در واقع خدای متعال برای همهی اینها صابر را مورد صلوات و رحمت خود قرار داده است.
یک نکتهای که در اینجا وجود دارد، این است که این سه عرصه گاهی در مسائلِ صرفاً شخصی است، مثل همین مثالهائی که به ذهن میآید و همه میدانیم و عرض شد؛ گاهی در مسائل غیر شخصی است؛ مسائل اجتماعی، مسائل عمومی، یا به تعبیر دیگر، مسائلی که سر و کار دارد با سرنوشت یک مجموعه؛ یک امت، یک ملت، یک کشور. فرض بفرمائید آن اطاعتی که انسان باید بر آن پا بفشارد، اطاعتی است که اگر آن را انجام بدهیم یا ندهیم، به سرنوشت یک کشور ارتباط پیدا میکند. فرض بفرمائید اطاعت جهاد فی سبیلاللَّه مثلاً، در دوران دفاع مقدس. رفتن به جبهه یک اطاعت بود دیگر. ایستادگی در امر دفاع از کشور و دفاع از نظام یک امر لازم و یک اطاعت بود. ایستادگی بر دفاع چیزی نبود که فقط مربوط به شخص خود انسان باشد. هر رزمندهای که میرفت، در واقع داشت سرنوشت کشور را با رفتن خود و ایستادگی خود رقم میزد. یک وقت اطاعت این جور است. یا فلان کار بزرگ را که شما نمایندهی مجلسید یا وزیرید یا مدیرید یا نظامی هستید یا در یک مؤسسهی فرهنگی مشغول کارید - هر کدامی در هرجا که مشغول کار هستید - و اقدام لازمی را باید انجام بدهید، این اقدام، اطاعت است؛ اطاعت خداست؛ خدمت به بندگان است. این یک جهتِ اطاعت به خدا، وظیفهی در نظام اسلامی است. این هم یک جهت دیگر اطاعت از خدا. مأمورین این دستگاه، این نظام الهی، کارهائی که انجام میدهند، وظائف الهی است که دارند انجام میدهند؛ از صدر تا ذیل. اگر چنانچه از این کار شما خسته شدید - مأمور انتظامی هستید، خسته شدید؛ مأمور اقتصادی هستید، خسته شدید؛ مأمور امنیتی هستید، خسته شدید؛ مأمور سیاسی هستید، خسته شدید - این بیصبری است. این خلاف توصیهی «واستعینوا بالصّبر و الصّلاة» است. به صبر استعانت کنید و از صبر کمک بگیرید.
یا یک چیزی که معصیت است. معصیتی که تبعهی آن، دنبالهی زشت و ناخوشایند آن فقط دامنگیر شخص شما نمیشود. «و اتّقوا فتنة لا تصیبنّ الّذین ظلموا منکم خاصّة». گاهی یک چیزهائی است که انسان یک حرکت خلافی را انجام میدهد، یک حرف نابجائی را میزند، یک اقدام نابجائی را میکند، یک امضای نابجائی را میکند - ما مسئولین وضعمان اینجور است - که تبعاتش دامنگیر یک کشور یا یک جماعتی از کشور یا یک قشر میشود. این شد گناه. اینجا صبرِ از معصیت، معنای عظیمتری پیدا میکند. این صبر با آن صبری که شما مثلاً در مقابل یک رشوه قرار گرفتهاید، صبر میکنید و رشوه را نمیگیرید، فرق میکند. این بسیار کار ممدوحی است، بسیار کار بزرگی است؛ اما یک صبر در مقابل یک گناه شخصی است. از این بالاتر، صبر در مقابل گناهی است که این گناه فقط دامن شخص را نمیگیرد، دامن مجموعه را میگیرد. پس صبرِ از معصیت، چنین میدانی دارد.
صبرِ بر مصیبت هم همینجور است. مصائب گاهی مصائب شخصی انسان است، گاهی مصائب عمومی است. الان فرض بفرمائید مسئولین کشور با توطئههای گوناگون، با تهمتها، با بدگوئیها، با اهانتها و افتراهای صریح مواجهند؛ میبینید دیگر توی این مجموعهی عظیمِ ارتباطات بینالمللی و این خبرها و رسانهها و نوشتارها و گفتارها، چقدر حرف زده میشود. علیه اسلام جداگانه؛ یعنی علیه جمهوری اسلامی به خاطر اسلام، علیه جمهوری اسلامی به خاطر انقلاب؛ علیه جمهوری اسلامی به خاطر تک تک آرمانهای نامطلوبِ از نظر استکبار؛ و علیه جمهوری اسلامی به خاطر بعضی از اشخاصی که در جمهوری اسلامی هستند که آنها نمیپسندندشان. یعنی علیه جمهوری اسلامی از طرق مختلف، به جهات مختلف این تهاجمات هست. خوب، اینها مصیبت است، صبر کردنش هم آسان نیست. بعضی از سران و مسئولان دنیا که ما آنها را از نزدیک دیدهایم و از حالات بعضیشان شنیدهایم، هستند که اینها گاهی یک زوایهی بسیار بازی پیدا میکنند از اهداف و خط مستقیمی که به خیال خودشان ترسیم کردند؛ فقط به خاطر همین مسائل و ملاحظات بینالمللی و اهانتهای بینالمللی. تحمل اینها برایشان سخت است. پس این هم صبر در مصیبت.
بنابراین صبر را با همهی اهمیتی که دارد در این سه عرصه، یک بار در مسائل شخصی باید ملاحظه کرد - که مهم است و من و شما بیشتر از دیگران باید به آن اهمیت بدهیم - یک بار در عرصهی مسائل اجتماعی و سیاسی و عمومی و ملی و همگانی که آن مخصوص من و شماست؛ یعنی مبتلا به آحاد مردم نیست؛ آنها اینجور چیزهائی ندارند؛ مال ماهاست؛ مال من است، مال شمای دولتی است، مال شمای قضائی است، مال شمای نمایندهی مجلس است، مال مسئولین است. در هر دو مرحله، در هر دو سطح بایستی این سه عرصه را مورد نظر قرار داد و از صبر کمک گرفت؛ از صبر استعانت کرد. این اصل مطلب.
آنچه در کنار این مطلب عرض میکنیم، این است که یکی از بیصبریهائی که ما گاهی اوقات از خودمان نشان میدهیم یا شاهد هستیم که بعضی نشان میدهند، بی صبری در مقابل حفظ آرمانها و اهداف انقلاب است. به نظر من این از همه مهمتر است. جهتگیری نظام اسلامی؛ بایستی بر آن پای فشرد و بر سر آن پایداری کرد. صبر، اینجا بیش از جاهای دیگر معنا میدهد.
ببینید برادران و خواهران عزیز! شماها مسئولین و کارگزاران این نظامید. نخبگان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی این نظام، یا جمعی از نخبگان، اینجا جمع هستید؛ عمدهی مسئولین کشور الان اینجا جمع هستند. من و شما چرا در این نظام مشغول کار شدیم؟ آیا ما از اول به دنبال این بودیم که حکومتی تشکیل شود، دولتی به وجود بیاید، ما بشویم رئیس دولت، مسئول دولت، وزیر دولت، وکیل دولت؟ مگر مقصود این بوده؟ نه. اگر مقصود این باشد، باید عرض کنم زحماتی که هر کدام از ما میکشیم - اگر با این نیت باشد - همهاش «هبائاً منثورا»ست؛ بیارزش است؛ پیش خدای متعال اجری ندارد؛ با زوال عمر زائل میشود، بلکه با زوال مدت مسئولیت زائل میشود. ما فرقمان با بقیهی گروههائی که در کشورهای مختلف میآیند یک رژیمی را تغییر میدهند، بر سر کار میآیند و قدرت را به دست میگیرند، این است که ما آمدیم برای اینکه یک جامعهی اسلامی به وجود بیاوریم؛ ما آمدیم تا حیات طیبهی اسلامی را برای کشورمان و برای مردممان بازْتولید کنیم؛ آن را تأمین کنیم. و اگر بخواهیم با یک نگاه وسیعتر نگاه کنیم، چون بازتولیدِ حیات طیبهی اسلامی در کشور ما میتواند و میتوانست و میتواند همچنان الگوئی برای دنیای اسلام شود، در واقع آمدیم برای اینکه دنیای اسلام را متوجه به این حقیقت و این شجرهی طیبه بکنیم؛ ما برای این آمدیم. هدف، جز این چیز دیگری نبود، الان هم هدف جز این چیز دیگری نیست.
نظام اسلامی، نظامی است بر پایهی مبانی اسلام. هر جا که توانستهایم وضع موجود و ساختار کنونی نظام خودمان را بر پایهی اسلام قرار بدهیم، این خوب است، مطلوب است؛ هر جا نتوانستیم، سعی ما باید این باشد که آن را بر همان پایه و مبنای اسلامی قرار بدهیم؛ از او نباید تخطی کنیم. این هدف ماست.
راز دشمنیهای استکبار هم همین است؛ برای خاطر اینکه اسلام، نظام اسلامی و حکومت اسلامی و جامعهی اسلامی، با ظلم مخالف است؛ با استکبار مخالف است؛ با دستاندازی به زندگی مردم مخالف است؛ با تجاوز به ملتها مخالف است؛ با فرعونیت قدرتها مخالف است؛ با استبداد بینالمللی - مثل استبداد داخلی کشورها - مخالف است. این مخالفت هم فقط مخالفت قلبی نیست؛ نه، مخالفتی است که در مقام عمل و هر جائی که اقتضاء پیدا کند، بروز خواهد کرد؛ ظهور پیدا خواهد کرد. این را میدانند؛ این از جمهوری اسلامی شناخته شده است. لذا آن کسانی که اهل تجاوزند، آن کسانی که اهل دستاندازی به منابع ثروت دیگرانند، اهل استکبارند، اهل فرعونیت در برخوردهای سیاسی خودشان هستند، با نظام جمهوری اسلامی قهراً مخالفند.
آن روز من در جمع آقایان محترمی گفتم، اینی که گفته میشود ما با قدرتهای بزرگ یا با آمریکا تفاهم نداریم، اشتباه است. عدم تفاهمی در کار نیست؛ آنها کاملاً ما را میشناسند، کما اینکه ما آنها را کاملاً میشناسیم. ما طبیعت و خوی استکبار را میشناسیم؛ میدانیم که آنها زیر ظاهر مخملینی که بر روی پنجههای خشن خود، بر روی چنگالهای خونین خود کشیدهاند، چیست؛ این را ما میدانیم، میبینیم. ما به ادکلن و کراوات و ظاهر شیک آقایان هرگز فریب نخوردهایم؛ باطنشان را دیدهایم. خودشان هم باطنشان را نشان دادهاند؛ در گوانتانامو، در ابوغریب، در عراق، در افغانستان، در این بمبارانها، در این زورگوئیها، در این دخالت کردنِ در همه چیز، در این دستهبندیها برای غارت ثروت حتّی از ملتهای خودشان و نه از ملتهای دیگر - ملتهای دیگر که هستند. آنها از ملت خودشان هم غارت میکنند. کمپانیها اینجوریاند دیگر - اینها را ما شناختهایم، آنها هم ما را شناختهاند؛ آنها هم میدانند آن جمهوری اسلامیای که با انقلاب آمد و امام آورد و سندهای جمهوری اسلامی بر آن پافشاری میکنند، یعنی جمهوری ضد ظلم، ضد استکبار، ضد زیادهخواهی، ضد تجاوز، ضد کنز ثروت و همین چیزهائی که در قرآن هست. آنها این را میدانند، به همین جهت مخالفند.
این نظام ماست. حالا من و شما که مسئول در این نظام هستیم، مظهر واقعی و حقیقی صبر ما، صبر بر این اصول و این مبانی و این پایههاست. باید از میدان در نروید. اینجور نباشد که اگر چنانچه دربارهی قصاص اسلامی، دربارهی اقتصاد اسلامی، دربارهی شکل حکومت اسلامی، دربارهی قانون اساسی شما، هو و جنجال و هیاهو در دنیا راه انداختند - که امکانِ این کار را هم دارند که هیاهو راه بیندازند - شما جا بزنید؛ نه، بر مبانی خودتان پافشاری کنید. مبانی شما، عبودیت خداست، خدمت به بندگان خداست، دشمنی با دشمنان خداست، دشمنی با دشمنان بندگان خداست؛ اینهاست شعارهای ما. نظام جمهوری اسلامی نظامی است بر این پایهها؛ نظامی است عقلانی، نظامی است دانشی. عقلانیت باید بر تمام ارکان این نظام از بالا تا پائین حاکم باشد؛ اما عقلانیت به معنای تسلیم نیست؛ عقلانیت به معنای هزیمت نیست؛ عقلانیت برای پیش رفتن و در جهت یافتن راههائی برای هر چه موفقتر شدن در رسیدن به این آرمانهاست.
بعضیها با نام عقلانیت، با نام اعتدال، با نام پرهیز از جنجال و دردسر بینالمللی، میخواهند از مبانی انقلاب و اصول انقلاب کم بگذارند! این نمیشود؛ این نمیشود. این نشانهی بیصبری و نشانهی خسته شدن است. گاهی این خسته شدن را - که خودشان خسته شدهاند - به مردم نسبت میدهند: مردم خسته شدهاند! نه، نخیر. مردم آن وقتی که احساس کنند مسئولین کشور با سربلندی مسلمانی و عبودیت خودشان را اعلام میکنند، خوشوقت میشوند؛ خوشحال میشوند. این مردم، مسلمانند. حرکت مردم هم به خاطر همین بود. این مردم مگر همان مردمی نیستند که انقلاب کردند؟ شعارهای انقلاب چه بود؟ این مردم مگر همان مردمی نیستند که هشت سال این جنگ مظلومانه را اداره کردند؟ همین مردم اداره کردند. مگر مردم دیگری هستند؟ غیر از آن مردمی که توی این کشور این کارهای بزرگ را انجام دادند، کدام مردم این کارها را کردند؟ پریشب تلویزیون فرمایش امام را راجع به مرحوم آیةاللَّه طالقانی نقل میکرد، که دیدم واقعاً سر تا پای بیانات امام، اول تا آخر، کلمه کلمهاش، نکته و حکمت است - رحمت و رضوان خدا بر او باد - ایشان در سخنرانی به مردم مطلبی به این مضمون میفرمود که نگاه کنید ببینید مردم در تشییع جنازهی آقای طالقانی چه گفتند؟ گفتند ای نائب پیغمبر ما، جای تو خالی. عزاداری آنها برای نائب پیغمبر است. مسئلهی نیابت پیغمبر مطرح است؛ عالم دین. این نکته را امام از حرف مردم استفاده میکند و به ما تحویل میدهد. این درست است. مردم، پایبند اسلامند. در کنار مردمداری، در کنار مردمی بودن، برای مردم دل سوزاندن، برای مردم کار کردن، به آراء مردم اهمیت گذاشتن، به احساسات و عواطف مردم اهمیت دادن؛ این است مردمی بودن. وقتی مردم ببینند شما که مسئول جمهوری اسلامی هستید، افتخار میکنید، اعتزاز میکنید به مسلمانی خودتان، به ضد استکباری بودن خودتان، به ضد استبدادی بودن خودتان و از طرفی افتخار و اعتزاز میکنید به خدمتگزاری مردم؛ با مردم هستید، با مردم انس پیدا میکنید، به مردم محبت میکنید، از مردم کمک میخواهید در مسائل گوناگون، خوب، مردم خرسند میشوند؛ مردم این مسئول را دوست میدارند؛ خوششان میآید. ما وظیفهمان این است. ما حق نداریم از شعارهای انقلاب و شعارهای اسلام عقبنشینی کنیم؛ این، یک بیصبری است. این بیصبریای است که نباید این را قبول کرد. پایبندی به این شعارها برخلاف خواست دشمن، بر خلاف نظر دشمن، با حرکت کشور به سوی پیشرفت به معنای حقیقی کلمه، هیچ منافاتی هم ندارد که همیشه سعی میکردند اینجور القاء کنند که اگر اسلامی هستید، پس دیگر پیشرفت و دست یافتن به مراحل بالای رفاه مادی و پیشرفت علمی ممکن نیست؛ نخیر، درست بعکس است؛ درست بعکس است. ما پیشرفتهایمان زیاد بوده.
من گاهی متأسفانه میبینم در بعضی از نوشتجات و نشریات و اظهارات، موفقیتهای آشکار این ملت زیر سؤال میرود. اینها نباید این کار را بکنند؛ این بد است. این، لگدزدن به مردم است؛ این، خالی کردن تو دل مردم و مأیوس کردن مردم است به طور غلط و دروغ. چه کسی میتواند منکر پیشرفتهای شگفتآورِ علمی امروز ما بشود؟ و دلیل اهمیت این پیشرفتها همین است که این پیشرفتها در بسیاری از موارد، کشورِ ما را جزوِ معدود کشورهای دارندهی این پیشرفتها قرار داده. این چیز کمی است؟ حدود یک ماه قبل در همین حسینیه نمایشگاهی تشکیل دادند و از بین صدها تازهی علمی، پنجاه و یکی دوتا از تازههای علمی را آوردند اینجا. صاحبان علمی بعضی از طرحها - که بعضی دولتی بودند، بعضی بخش خصوصی - گزارش دادند که بعضی از اینها در کشور بیسابقه است و بعضی در دنیا بیسابقه است؛ شاید حدود دو تا یا سه تا از اینها در دنیا بیسابقه است. این را باید آدم انکار کند؟! سال گذشته بود یا اندکی قبل از یک سال - حالا درست من تاریخ یادم نیست - مجمعِ علمىِ بزرگی اینجا تشکیل شد دربارهی موضوع خاصی - من حالا دیگر نمیخواهم جزئیات و خصوصیات آن را تکرار بکنم؛ یعنی آن مورد خاص خصوصیتی ندارد - که از چندین کشور پیشرفتهی دنیا آمده بودند اینجا، پیشرفتهای علمی و فناوری و تحقیقاتی ما را دیدند. وقتی مصاحبههای اینها را پخش کردند، اینها میگفتند اگر ما ندیده بودیم، باور نمیکردیم که ایران به یک چنین جائی دست پیدا کرده باشد؛ به این نقطه دست پیدا کرده باشد. این مال یک مورد و دو مورد نیست؛ این مسئلهی فناورىِ هستهای، یک نمونه است؛ من بارها گفتهام. این، یک نمونه است. ما از این قبیل نمونه، موارد متعددی داریم، که اینها پیشرفتهای علمی ماست. از لحاظ پیشرفتهای آبادانی و عمرانی، پیشرفتهای توسعهی زندگی مردم، بالا رفتن سطح زندگی، چه چیزی مورد انکار میتواند قرار بگیرد که انسان میبیند متأسفانه در بعضی از نوشتجات، بیخود و به بهانهی ناچیزی، این چیزها را زیر سؤال میبرند. این حرکتِ عظیم ملت ایران، حرکت با ارزشی است. و ما بعد از حدود سی سال که از شروع این انقلاب میگذرد و نزدیک به بیست سال از رحلتِ امام بزرگوار ما - که معلم این انقلاب و بانی این انقلاب بود - میگذرد، میبینیم مردم آن شعارها را همچنان سر دست خودشان بلند کردند و نگه داشتند و آن شعارها را تکرار میکنند. و جوانهای ما که نه دوران امام را دیدند، نه امام را دیدند، نه دورهی جنگ را درک کردند، در بیانشان، در هنرشان، در شعرشان، ستایشگر آن قلههای عظیم هستند که ملت ایران آنها را گذرانده است. اینها چیز کمی است؟ اینها را باید انکار کرد؟
خوب، میفرمایند شش دقیقه مانده است به وقت نماز. حالا که وقت کم است، بحثها را کوتاه کنیم. من چند تا تذکر را که بیشتر متوجه به مسئولین اجرائی است و البته به مسئولین قوهی مقننه و قوهی قضائیه هم هست - منتها مسئولین اجرائی بیشتر با مردم مواجه هستند - میدهم.
یک مسئله این است که در اقدامهای خودمان، تصمیمهای خودمان، رضایت مردم را که در نظر میگیریم، چیز خوبی هست؛ اما اینجور نباشد که یک جائی رضایت مردم، خوشایند مردم را در نظر بگیریم، اما رضایت خدا را در نظر نگیریم. اگر یک جائی عملی را باید انجام بدهید که اگر انجام دادید، خوشایند مردم نیست، ولی شرعاً واجب است، انجام بدهید. یا یک کاری را باید نکنید؛ به حسب موازین شرعی و عقلائی و کارشناسی درست، اما مردم خوشایندشان این است که شما این کار را بکنید. اینجا باید کدام را انتخاب کنید؟ اینجا بایستی آن چیزی را که تکلیف هست، انتخاب کرد. رضایت مردم، قناعت مردم، خدمت به مردم، چیزِ بسیار باارزشی است؛ اما تا آن وقتی که خوشایند مردم، معارضِ با تکلیف نشود.
دوم، در تصمیمهای کلان - حالا آقای رئیسجمهور محترم اشاره کردند به طرح تحول اقتصادی که جزو تصمیمهای بزرگ و مورد قبول و اتفاق همهی اهل نظر هست کلیات این کار، اگر اختلافی، نظری هم هست، در کیفیت اجرا و در زمان اجرا و این چیزهاست؛ والّا نسبت به کلیاتش، همهی اهل نظر، کسانی که با ما تماس دارند و تماس داشتند و گزارشِ شفاهی و کتبی و غیره به ما دادند، متفقند که این کار لازم است - باید از افراط و تفریط صرفنظر کرد؛ دچار افراط و تفریط نباید شد. نباید از آن طرف انسان اقدام نکند، از ترس اینکه نشود، یا بد بشود؛ این درست نیست. نباید هم در اقدام بیمحابا عمل کند، به صرف اینکه این اقدام، اقدام درستی است. هر دو طرف را بایستی مورد ملاحظه قرار داد، که من خرسند شدم از اینکه ایشان گفتند که ما این کار را طبق قانون انجام میدهیم و با مجلس هماهنگیم. اینها خوب است. با تأنّی، با تروّی، با ملاحظهی جوانب انجام بگیرد. همکاری سه قوه در عمل و گفتار؛ هر دو، هم در عمل با هم همکاری کنند، هم در زبان با هم همکاری کنند؛ بویژه در مسائل مهم. راجع به اصل 44 و این چیزها هم میخواستیم عرض بکنیم که دیگر صدای اذان بلند شد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته