حاشیه‌های بازدید رهبر انقلاب از نمایشگاه کتاب

بازدید بیست و یکم

صبح روز یکشنبه 21 اردیبهشت 1387. هنوز درهای سالن‌های نمایشگاه را باز نکرده‌اند و عده‌ای از مردم، بخصوص شهرستانی‌ها که زودتر رسیده‌اند، پشت درها منتظرند. گروه‌هایی که برای تدارک بازدید رهبر انقلاب به نمایشگاه آمده‌اند، آماده می‌شوند. عکاس‌ها و فیلم‌بردارها دوربین‌هایشان را کنترل می‌کنند. محافظ‌ها آماده‌اند و وارد سالن شبستان می‌شوند و حدود یک‌ ‌سوم سالن را برای بازدید رهبر آماده می‌کنند. قرار است بازدیدکنندگان نمایشگاه کتاب، هم‌زمان از سالن‌های دیگر بازدید کنند. این حاشیه نگاری، حاصل کتاب گردی در آخرین روز نمایشگاه کتاب است و حاصل بازدید 3 ساعته و غرفه به غرفه رهبر انقلاب از این نمایشگاه.

خودرو رهبر انقلاب، جلوی در سالن شبستان می‌ایستد. عکاس‌ها و عده‌ای از غرفه‌دارها جلو می‌روند و پشت شیشه‌ها منتظر ورودشان می‌مانند. ایشان همراه محافظان وارد سالن می‌شوند. محمدحسین صفار هرندی، وزیر ارشاد و محسن پرویز، معاون فرهنگی او و دیگر مسئولان وزارتخانه به استقبال ایشان می‌آیند. آقا با همه احوال‌پرسی می‌کنند و وارد محوطه‌ی غرفه‌ها می‌شوند.

عکس از
ایسنا

رهبر از وزیر ارشاد چیزهایی درباره‌ی نمایشگاه کتاب امسال و جزئیات برنامه‌ها و .... می‌پرسند و صفار هرندی توضیح می‌دهد.

غرفه‌داری از دور با ایشان سلام و علیک می‌کند و خوش‌آمد می‌گوید.

بازدید از غرفه‌ی «انتشارات مدبر» شروع می‌شود و کتاب‌هایی که این انتشارات در حوزه‌ی تاریخ چاپ کرده‌ است؛ «تاریخ دوران معاصر»، «رضاخان میرپنج»، «عاشقان بدون صبح». غرفه‌دار کتاب‌ها را نشان می‌دهد و آقا در باره‌ی‌ برخیشان می‌پرسند.

در غرفه‌ی جهاد -دفتر خدمات تکنولوژی آموزشی جهاد- کسی نیست. یکی از غرفه‌دارهای دیگر خود را به غرفه می‌رساند و توضیح می‌دهد که بیشتر کتاب‌های این غرفه در باره‌ی آموزش کشاورزی است.

«گسترش علوم پایه» غرفه‌ی دیگری است که رهبر انقلاب از متصدی آن می‌پرسند: آقا چی چاپ می‌کنید؟ غرفه‌دار می‌گوید: کتاب‌های دانشگاهی. صفار ادامه می‌دهد که کار این‌ها بیشتر تولید کتاب‌های آمادگی برای آزمون فوق لیسانس است.

در غرفه‌ی «نور علم» کسی نیست. آقا می‌پرسند: هنوز نیامده‌اند؟

انتشارات «نوربخش» هم پر از کتاب‌های آموزشی است. آقا یک کتاب پزشکی را می‌بینند و بعد یک کتاب مدیریت مکانیک.

در غرفه‌ی بعدی هم کسی نیست، اما آقا کتاب‌هایشان را نگاه می‌کنند.

عکس از
مهر

در غرفه‌ی «مهربان نشر»، خانمی بلند می‌گوید: «سلام حضرت آقا، بسیار خوشحالم که شما را می بینم. البته اینجا غرفه‌ی ما نیست، اما از این‌ها اجازه گرفتم و آمدم. من فریده مهدوی دامغانی هستم.» آقا می‌گویند: «آهان، چطورید؟ بابا خوب‌اند؟» خانم مهدوی درباره کتاب‌هایی می‌گوید که به‌تازگی در حوزه‌ی دین چاپ کرده است، یک کتاب درباره‌ی حضرت امیر (ع) و دیگری درباره‌ی حضرت زهرا (س).

در انتشارات ارتش، کتاب «در کمین گل سرخ» درباره‌ی شهید صیاد شیرازی را روی پیشخوان گذاشته‌اند. آقا کتاب را با دقت ورق می‌زنند. عکاس‌ها سعی می‌کنند عکسی از ایشان بگیرند که جلد کتاب هم درش پیدا باشد.

غرفه‌دار «یادواره کتاب» فرهنگ‌های فارسی و انگلیسی را نشان میدهد. چند لغت‌نامه‌ی تخصصی هم هست که معرفی میکند. «مطالعات تطبیقی آموزش و پرورش» کتاب دیگری است که درباره‌اش توضیح میدهد. آقا لغت‌نامه‌ها را یکییکی نگاه میکنند.

مسئول غرفه‌ی «یاران»، قبل از رسیدن آقا میگوید: «تا به حال هر وقت آقا به غرفه‌ی ما آمده، من با ایشان آذری حرف زده‌ام.» این‌ها را هم به آذری میگوید. وقتی ایشان به غرفه میرسند، کتابی از مرحوم شهریار را نشانشان میدهد و میگوید: یورول‌میسوز آقاجان؛ خسته نباشید.

عکس از
مهر

میپرسند: چی چاپ میکنید؟ و وقتی توضیح میدهد، آقا هم به زبان آذری سؤال میکنند. کتابی به نام «مولانا ملا محمد فضولی» و کتابی درباره‌ی مشروطیت را که عکس ستارخان روی جلد آن است را به ایشان میدهد.

انتشارات «یاز» هم کتاب‌هایی از جمله دیوان شهریار را به زبان آذری منتشر کرده است. مدیر آن با ذوق و شوق و به آذری سلام و علیک میکند. آقا کتابی از ناظم حکمت را میبینند و چند بیت از شعرهایش را میخوانند.

در غرفه‌ی «هرمس» آقا درباره‌ی کتاب‌ها از مسئولان غرفه چیزهایی میپرسند. یکی از متصدیان غرفه، فهرست انتشارات را میدهد و شاهنامه‌ای دوجلدی در قطع رقعی و با کاغذ پوستی را نشان میدهد و میگوید: «آقا قابلی ندارد.» آقا برنمیدارند. غرفه‌دار میگوید: «دوست دارم این کتاب را از ما قبول کنید.» همراهان آقا کتاب را میگیرند و تشکر میکنند.

غرفه‌ی بعدی «هزاره ققنوس» است. کتابی به نام «پرورش خلاقیت» به آقا میدهند. کمی بعد غرفه‌دار سئوالی درباره‌ی ماجرای کاروان اسرای کربلا می‌پرسد و ایشان توضیح میدهند.

کمی قبل از غرفه‌ی «هنارس» ، حجت‌الاسلام محمدی گلپایگانی هم به جمع اضافه میشود. کتاب‌هایی از آیت‌الله بهجت با عکس‌هایی از ایشان روی پیشخوان هنارس است. غرفه‌دار میگوید که خودش هم طلبه است و دفترشان در قم است و برای نمایشگاه به تهران آمده‌اند. کتاب «پرده ‌نشین» آیت‌الله بهجت را نشان میدهد و کتاب «راشده» و چند کتاب کوچک دیگر را به آقا هدیه میدهند.

غرفه‌دارهای غرفه‌‌ی بزرگ‌تر بعدی با شوق و احترام سلام میکنند. آقا به سردر غرفه نگاه میکنند: «اِ، شما انتشارات همشهری هستید؟» و کتاب «در مسیر تندباد» را ورق میزنند.

عکس
از leader

متصدیهای دو غرفه‌ی بعدی هنوز نیامده‌اند. در غرفه‌ی پس از آنها آقا میپرسند: «چی چاپ میکنید آقا جان؟» کتاب‌هایشان را نشان میدهند و «قصه‌نویسان ایران» را معرفی میکنند. آقا از نام و نشان مؤلف و زمان انتشار کتاب میپرسند و این که: «زنده هستند یا فوت کرده‌اند؟»

«نقش تاریخ ایران» ‌بیشتر، کتاب‌های تاریخ قاجاریه را منتشر کرده و نشر «نگاه» کتاب‌های فلسفی، جامعه‌شناسی و بینش معنوی. ایشان می‌پرسند: «انتشارات خودتان است؟»

- بله آقا.

- فروش کتاب‌های فلسفی خوب است؟ مردم می‌خرند؟

غرفه‌دار توضیح می‌دهد که بعضی کتاب‌هایشان استفاده‌ی دانشگاهی دارند و دانشجوهای بعضی رشته‌ها این کتاب‌ها را می‌خوانند.

متصدی غرفه‌ی «نمایش» از آقا می‌خواهد روی صفحه‌ی اول قرآن چیزی بنویسند. آقا قرآن را به رسم یادگار امضاء می‌کنند.

غرفه داران «نشر شهر» همگی سلام و علیک می‌کنند و کتابی حاوی شعرهای فارسی و آذری را با چاپ نفیس به آقا نشان می‌دهند. می‌پرسند: خودتان هم آذری هستید؟ یکی از جوان‌های غرفه می‌گوید: آقا من تبریزی هستم، بقیه نه.

-موفق اولاسوز.

کتاب‌های دیگر، از جمله دوره‌ی 30 جلدی کتاب مترو را به آقا معرفی می‌کنند. ظاهراً‌ ایشان بعضی از این کتاب‌ها را هم دیده‌اند.

در غرفه‌ی بعدی، سفرنامه‌ی میرجلال‌الدین کزاری را به آقا نشان می‌دهند، آقا کتاب را نگاه می‌کنند و می‌گویند: «این آقای کزازی به فارسی‌گویی مقید است و خوب هم هست. صدایش هم طنینی دارد.»

عکس از
ایسنا

در غرفه‌ی نوید شیراز، داریوش نویدگویی، مدیر انتشارات، چند کتاب را به آقا معرفی می‌کند و بعد هدیه می‌دهد؛ یکیشان «گلشن وصال» است. تا کتاب را می‌بینند می‌پرسند: «این همان وصال معروف است؟»

«در انتهای کتاب شعرهایی هم از شاعران دیگر معرفی شده.» این را مسئول غرفه می‌گوید و کتاب دیگری را نشان آقا می‌دهد؛ «تاریخ آموزش و پرورش در فارس» و ادامه می‌دهد: «در این کتاب حقانیت ایران درباره‌ی جزیره‌های سه‌گانه حلیج فارس اثبات شده و مطالب و اسنادی درباره‌ی تحصیل و سکونت ایرانی‌ها در مدرسه‌های این جزیره‌ها در این کتاب آمده است.»

بعد کتابی دیگر از «امداد» را ارائه می‌دهد؛ شاعر مشهور فارس. آقا می‌بینند و می‌گویند: «آقای امداد در شیراز وزنه‌ای است.»

کتابی درباره‌ی سنجش رشد استخوان‌ها نشان آقا می‌دهند و می‌گویند: «همان دانشجویی که در سفر اخیر شیراز در جمع نخبگان پیش شما آمدند، این را نوشته است.»

-همان خانمی که در جلسه صحبت کردند؟

پاسخ مثبت است.

کتاب شعر دیگری به آقا می‌دهند؛ «عاشقانه غزل» آقا شعری از متن را می‌خوانند و می‌گویند: «این را باید خود شیرازی‌ها بخوانند تا آدم خوشش بیاید.»

کتاب بعدی «آثار دیدنی شیراز» است با چاپ گلاسه. آقا هنوز «عاشقانه غزل» را می‌خوانند. کتاب عکس‌های شیراز را می‌بینند و بعد به کتاب دیگری اشاره می‌کنند؛ کتاب شعری از مهدی حمیدی شیرازی.

- این آقای حمیدی در انجمن ادبی شیراز می‌گفت: «لله و بالله که اوستای شمایم خصم شما نیستم خدای شمایم» به شاعران شیرازی می‌گفت من خدای شاعرانم. این‌جوری بود. من ایشون رو از نزدیک دیده بودم و در جلسه با ایشون نشسته بودم.

مسئول انتشارات بعدی کتاب «مثنوی مهر و ماه» را به آقا نشان می‌دهد: اولین بار که 24 سال پیش خدمتتان رسیدم، این کتاب را تقدیم کردم.

- بله این کتاب را دارم.

ناشر شیرازی ادامه می‌دهد: «یادم هست کتاب را که به شما دادم، یکی یکی گفتید این شعر درباره‌ی این موضوع است، در فلان قرن بوده و خطابش با فلانی است.»

اینجا کلام خداحافظی آقا این طور است که: «موفق باشید. انتشارات نوید از آن قدیمی‌هاست.»

در ورودی غرفه‌ی «سوره مهر»، آقا با تحویلدارهای انبار کتاب صحبت می‌کنند. کتاب‌های «فرمانده من»، «خاطرات عزت‌شاهی»، «من و کتاب»، «در کمین گل سرخ»، «پابه‌پای باران» و «یادداشت‌های سفر صیاد» را جلوتر چیده‌اند. آقا کتاب‌های چاپ جدید حوزه هنری را می‌بینند و چند دقیقه در اتاقی که در انتهای غرفه ساخته‌اند، استراحت می‌کنند.

در همین فاصله، عده‌ای بیرون غرفه‌ی سوره مهر جمع می‌شوند و از محافظ‌ها می‌پرسند بقیه‌ی سالن را نمی‌بینند؟

عکس از
ایسنا

دختری جوان به یکی از محافظ‌ها می‌گوید: به خدا صبح توی ترافیک مانده بودیم، از غرفه‌ی ما رد شدند، نبودیم، می‌شود دوباره بیایند؟

یکی از محافظ‌ها به جوان خبرنگاری که از دست محافظ‌ها شاکی است، شکلات تعارف می‌کند و عذرخواهی می‌کند. می‌گوید این اقتضای کار آنهاست و از جوان می‌خواهد ناراحت نباشد. چند لحظه بعد به گرمی با هم دست می‌دهند و هر دو می‌خندند.

در ادامه بازدید، یکی از غرفه داران «هزار خورشید تابان» از خالد حسینی را به آقا نشان می‌دهد. می‌فرمایند: «بله این کتاب را دیده‌ام. البته این کتاب مربوط به جنگ‌های داخلی خود افغانی‌ها با هم‌دیگر است در دوره‌ی طالبان و ... بعد آمریکایی‌ها می‌آیند و به عنوان نجات‌بخش معرفی می‌شوند و مطلقاً به قضایای بعد از آمریکایی‌ها متعرض نمی‌شود. از این اتفاق‌ها هیچ نشان نداده است.» بعد ادامه می‌دهند: «حتماً اتفاق‌هایی که بعد از آمریکایی‌ها افتاده، از اتفاق‌هایی که در این کتاب نشان داده شده، بدتر است.»

در «نشر ثالث»، کتاب «در قلمرو پادشاهان» را برمی‌دارند و می‌گویند: «این کتاب به اسم دیگری هم چاپ شده بود. مال زن یکی از برادرهای بن لادن است.» غرفه‌دار می‌گوید: «عروس خانواده‌ی بن لادن». اسم چاپ قبلی کتاب را می‌گوید.

در «نشر آبی»، بعضی کتاب‌ها را می‌بینند و درباره‌ی یکیشان که خاطرات یکی از رییس‌جمهور‌های خارجی است، با مدیر انتشارات حرف می‌زنند.

مسئول «نشر شاهد» درباره‌ی کتاب‌هایشان توضیح می‌دهد و بعد ماهنامه‌ی «شاهد یاران» را معرفی می‌کند. می‌فرمایند: «دیده‌ام. دو سه‌تایش را که دیدم، خیلی خوب بود.» یک دوره از این مجله را که در دو جلد سالنامه‌ای صحافی کرده‌اند، هدیه می‌دهند.

به محض ورود آقا به غرفه‌ی «نغمه نو‌اندیش» خانم جوانی که در غرفه است، قرآنی را می‌دهد که به رسم یادگاری امضا کنند. بعد درباره‌ی محصولاتشان توضیح می‌دهد که: «کارهای حجمی کودکان و نوجوانان به صورت کاردستی و کتاب آموزشی. از چسب و قیچی هم استفاده نمی‌کنیم.» کاغذها را نشان می‌دهد که تانخورده‌اند و به شکل‌های تزیینی و هندسی پیچیده و ساخته می‌شوند. ظاهراً نوعی کاردستی ژاپنی است. خانم جوان تند و تند این‌ها را توضیح می‌دهد و وقتی آقا «خسته نباشید» می‌گویند و می‌روند، از همکارش که قدری جاافتاده‌تر است، می‌پرسد: «خوب گفتم؟ هول نشدم؟»

در «نشر بین‌الملل» کتاب‌هایی به زبان انگلیسی را نشان می‌دهند. ایشان درباره‌ی ترجمه می‌گویند: «کتاب‌ها را به آلمانی و انگلیسی ترجمه کنید، فراگیرتر است.» کتاب «فلسفه در دام ایدئولوژی» نوشته‌ی دکتر رضا داوری اردکانی را به آقا هدیه می‌دهند که از کتاب‌های جدید این انتشارات است.

عکس از
مهر

غرفه‌دار «نشر کتاب پنجره» به آقا می‌گوید: می‌شود یک چیزی بگویم؟ و در پاسخ لبخند آقا می‌گوید: «کمک کنید مسئولان ظرفیت پذیرش انتقاد را پیدا کنند. وقتی به تاریخ نگاه می‌کنیم، هر حکومتی که تحمل پذیرش انتقاد را نداشته، محکوم به شکست بوده است.»

آقا پاسخ می‌دهند: «حق با شماست. برای ما دعا کنید خدا توفیق بدهد هم طاقت انتقاد پیدا کنیم، هم انتقادها را درست بفهمیم. این چیزها یک مقداری هم به دعای شما وابسته است.»

دیگر غرفه‌هایی که رهبر انقلاب بازدید کردند، عبارت بودند از: «نقش مهر»، «نگار نور»، «میثاق عدالت»، «قرارگاه خاتم الانبیاء(ص)»، «واژه»، «یاس زهرا (س)»، «یکان»، «هما»، «همراز»، «هنرور»، «هیرمند»، «انجمن موسیقی ایران»، «هانی»، «نگار و نیما»، «نگارستان کتاب»، «نورالزهرا (س)»، «نورالنور»، «نسیم کوثر»،«نوید نور»، «نشر نوشته»، «نغمه زندگی»، «نقش و نگار»، «نشر طلا»، «نامک»، «نسیم حیات»، «داستان‌سرا«، «شرکت ملی فرش ایران»، «ناشران فارس»، «اصفهان»، «گیلان»، «یزد»، «کنگره سرداران استان خراسان»، «گوهرشاد»، «گیسو»، «جهان سترگ» و «نیلا».