بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
یکی از دلایلی که من شیفتهی این مجالس جوانان هستم، همین احساس آزادگی و برای جوانِ امروز، دلیری بیان عقیده است. این، آن نکتهی بسیار جالب است؛ لذا من از این برادر عزیز که برخاستند و این مطلب را بیان کردند، تشکر میکنم.
البته ادارهی این جلسه به صورتی که با وضع من متناسب باشد، به آن شکلی که شما میگویید، تقریباً عملی نیست. من اگر خودم میخواستم تصمیم بگیرم، همان کار را میکردم؛ یعنی میگفتم که افراد بلند شوند، خودشان وقت بگیرند و حرف بزنند؛ منتها این یک زمان گستردهای لازم دارد و با وقت محدود من سازگار نیست. من نظرات جوانها، دانشجویان، دانشآموزان و نخبگان - همین کسانی که این جلسات را تشکیل میدهند و نظائر اینها - را در خلال گزارشهای متعدد از جاهای مختلف میبینم و از واقعیتها دور نیستم. البته از زبان خود شماها شنیدن، یک لطف بیشتری دارد؛ لیکن چون من محدودیتهایی دارم، از این جهت، آن ممکن نیست. به هر حال، به همین مقداری که برای ما ممکن است، حالا اکتفا میکنیم.
* * *
اولاً به همهتان خوشآمد عرض میکنم و از یکایک جوانانی که اینجا مطالبی را بیان کردند، تشکر میکنم. آن چیزهایی هم که گفتید، همه ثبت شد؛ بعضی از اینها نکاتی است که قابل توجه مسئولان محترمی است که اینجا تشریف دارند - وزرای محترم، معاون محترم، رئیس جمهور و بقیهی مسئولان که دیدم یادداشت هم میکنند - و باید مورد توجه قرار بدهند و دنبال کنند؛ بعضی شدنی است؛ بعضی هم ممکن است اشکالاتی بر آنها وارد باشد؛ به هر حال، باید بررسی و توجه بشود. بعضی از حرفها چیزهایی است که درست است و همین حالا مورد توجه است؛ مثلاً راجع به بنیاد نخبگان - که بعضی از دوستان صحبت کردند - خوشبختانه در این اواخر میبینیم که این بنیاد، یک تحرک بهتری پیدا کرده است؛ در ضمن آن کسانی هم که برای مسئولیت بنیاد نخبگان - چه قبلاً و چه امروز - در نظر گرفتند، خودشان جزوِ نخبههایند؛ حالا منتها نخبههای دورههای قبل از شما. اینطور نیست که کار نخبگان به کسانی سپرده شود که خودشان معنای نخبه را نمیدانند و حظی از نخبه بودن ندارند؛ این نخواهد بود. انشاءاللَّه بهتر هم خواهد شد. من هم تأکید کردهام، مجدداً تأکید میکنم و جای مهمی است.
یا آن نکتهای که راجع به مرکز تحقیقات پتروشیمی گفتند، حتماً این را جنابعالی - جناب آقای دکتر داوودی - باید دنبال کنید؛ چون وزیر محترم نفت اینجا نیست. این نکتهی بسیار مهمی است؛ این همان چیزی است که من روی آن تکیه میکنم: «متصل شدن مراکز علم و تحقیق با مراکز استفادهکنندهی از علم و تحقیق»؛ اینها همدیگر را زیر نظر داشته باشند و از هم استفاده کنند. هم آنها میتوانند تحقیق اینها را جهت بدهند، هم اینها میتوانند فعالیت آنها را جهت بدهند. انشاءاللَّه این را حتماً جنابعالی دنبال کنید.
بعضی نکات را هم که من از بیانات دوستان استفاده کردم، بد نیست به شما بگویم؛ توجه داشته باشید. ببینید این حرکتِ به سمت مهاجرت به خارج از کشور، اولاً همهی انواعش بد نیست، که من بارها گفتهام، گریختن و فرار از جبهه نیست. فرار از جبهه بد است؛ کشور شما در حال یک تحرک، یک چالش عظیم و یک اقدام بزرگ برای جلو رفتن و پیش رفتن است؛ مثل یک جبههی جنگ. گریختن از این جبهه بد است؛ اما آمدنِ کنار برای یاد گرفتن بیشتر و آماده شدن بیشتر، این بد نیست. من همهی این رفتنهای به خارج را مردود نمیدانم؛ بارها هم در جمع شماها و بقیهی جوانها گفتهام. چه عیب دارد بعضیها بیرون میروند؟ خوب بروند. آن کسانی که کشور را فراموش میکنند، مصالح کشور و مصالح ملت خودشان - یعنی خانوادهی خودشان - را پشت گوش میاندازند و فقط برای پر کردن جیب خودشان راه میافتند و بیرون میروند، البته اینها از نظر عقل محکومند؛ نه محکوم قضایی، هیچ قانونی وجود ندارد که این کار را محکوم کند؛ اما وجدان و عقل بشری و وجدان ملی، یک چنین عملی را محکوم میکند. اینها هم اینطور نیست که نخبهها باشند؛ نه، ممکن است در بین آنها چهار تا نخبه هم باشند، چهل تا غیر نخبه هم هستند. تصور نشود حالا اینهایی که پا میشوند و بیرون میروند، همه نخبههای ما هستند که یکییکی بیرون میروند؛ نه، پا میشوند میروند و دچار مشکلات هم میشوند - شما هم توجه داشته باشید، ما در این زمینه اطلاعات زیادی داریم - کسانی که میروند، غالباً با یک استقبال خوب و قدردانیای مواجه نمیشوند. اگر حقیقتاً هم نخبه باشند، آن مراکز، اینها را در حد توانشان میفشرند، استفادهی خودشان را میکنند و بعد پرتاب میکنند دور؛ و هیچ تعهدی نسبت به آنها ندارند. هدف باید این باشد که انسان برای کشور خودش، برای مردم خودش، برای خانوادهی خودش، برای آن سرزمینی که او را در خود نشانده؛ بارور کرده و ثمربخش کرده، برای نسل فعلی و نسلهای آینده مفید واقع شود. هدف باید این باشد. این هدف هر طور که فراهم شود، ایرادی ندارد.
یک نکتهی دیگر در زمینهی مسئلهی «استقلال فرهنگی» است که بعضی از دوستان اشاره کردند. این استقلال فرهنگی در کشور شروع شده است. از اواسط دوران قاجار، یک فریفتگی و بیگانهزدگی در ما پیدا شد؛ البته عوامل طبیعیای هم داشت و این عوامل روزبهروز شدت پیدا کرد؛ در دوران حکومت پهلوی به اوج رسید و بر اساس آنها، پایههای فرهنگی بسیار خطرناکی را در کشور پایهگذاری کردند: مثل اینکه ایرانی «نمیتواند»، ایرانی عُرضهی حضور در میدانهای علم و فرهنگ را ندارد؛ و نگاه منفی نسبت به همهی گذشتهی فرهنگی و مواریث ارزشمند تاریخی و علمی ما؛ اینها چیزهایی بود که در این کشور اتفاق افتاد. شماها آن دوران را ندیدید. ما که در آن دوران بزرگ شدیم، بنده که با اکثر شماها شاید در حدود نیم قرن اختلاف سنی دارم، آن دورانها را درک کردیم و دیدیم که چه بود. حقیقتاً فرهنگی که ترویج میشد، فرهنگ «نمیتوانیم» بود؛ فرهنگ ترجیح مطلقِ هر چیز غربی بر هر چیز ایرانی بود؛ اینطوری بود. در زمینهی افتخارات ایرانی، دقیقاً بر روی چیزهایی تکیه میشد که غرب آنها را به دلایلی میخواست - با دلایل استعماری و قدرتطلبانه - که طراحان سیاستمدار غرب، آنها را طراحی کرده بودند؛ برخی نقاط را در کشور ما برجسته میکردند؛ همین نقاط مورد توجه دستگاههای ادارهکنندهی کشور قرار میگرفت ولاغیر. سالهای متمادی گذشته اینطور بود.
انقلاب، همهی وجدانهای این مردم را تکان داد، ماها را بیدار کرد، متوجه هویت خودمان کرد، تواناییهای خودمان را به ما نشان داد و «ما میتوانیم» را شعار ما قرار داد. ما هم وارد شدیم و تجربه کردیم؛ دیدیم بله، میتوانیم. لذا امروز استقلال فرهنگی در این کشور، روزبهروز در حال پیشرفت است و خودباوری فرهنگی بیشتر میشود. اصرار ما هم همین است که این کار بشود و شما جوانها به این توجه کنید و هر حرکتی را که مشاهده میکنید با این روحیهی استغنای فرهنگی و استقلال فرهنگی معارضه دارد، با چشم بدبینی به آن نگاه کنید و بدانید که هدایت شده است.
یک نکتهی دیگر مربوط به روند رشد علمی کشور است؛ که بعضی از دوستان گفتند این روند کُند است. من میخواهم بگویم نه، اتفاقاً روند رشد از جهت شتابان بودن، جزوِ شتابندهترین روندهای رشد علمی در دنیاست. این با محاسبهی علمی معلوم شده است؛ یعنی ما از لحاظ روند رشد علمی و فناوری در کشور، جزو شتابندهترینها در سطح دنیا هستیم. منتها چون فاصله خیلی زیاد بوده، این شتاب، الان نتایجش را بهروشنی نشان نمیدهد. چنانچه همین شتاب و آهنگ حرکت را بتوانیم به توفیق الهی ده، پانزده سال حفظ کنیم و پیش برویم، آن وقت کاملاً خودش را نشان خواهد داد. من البته مثالهای زیادی برای این دارم. بعضی از مثالها ممکن است برای شما محسوس نباشد؛ چون آنچه را که ممکن است من به عنوان آمار ذکر کنم، شما از آن اطلاعی ندارید، لذا محسوس نیست. اما حالا همین چیزهایی که محسوس است و مشاهده میشود، مثل همین تحقیقات مربوط به انرژی هستهای ؛ این، به دست آمده از آن نقطهای است که ما حرکتمان را از آن نقطه شروع کردیم. فاصلهاش، یک فاصلهی دهشتآور است؛ ولی این کار انجام گرفت. در بحث مسایل زیستشناسی، همین مسئلهی سلولهای بنیادی و در بحث تولیدات نظامی، تحقیقات گوناگونی که در این زمینه انجام گرفته، همین مسئله است که عرض کردم. چون شما از آنچه که اتفاق افتاده، اطلاعی ندارید، جزء معلومات عمومی و اطلاعات عمومی نیست، لذا بیان آن برای شما خیلی محسوس نخواهد بود. این را بارها گفتهام، ما در این کشور در قبل از انقلاب، آن جنگندههایی که عمدتاً از امریکا خریداری میشد، وقتی یک بخشی از آنها خراب میشد و احتیاج به تعمیر داشت یا مدت آن قطعه تمام میشد - شاید هنوز هم امکان کار کردن داشت، منتها زمان معین میکردند که باید تغییر کند - اجازه نمیدادند که این قطعهی مرکب - قطعهی مرکب خودش متشکل از بیست، سی یا پنجاه قطعه است - باز بشود و آن قطعات ریز دیده شود؛ یعنی صنعتگران و همافران و افسران فنی ما که در نیروی هوایی بودند، اجازهی این کار را نداشتند. یکی، دو مرتبه این کار را کردند، آن همافر و افسر ذیربط را از طرف دادگاه نظامی رژیم محاکمه کردند که شما به چه مجوّزی مثلاً این بخش از هواپیمای اف چهارده یا اف چهار را باز کردید؟ باید همان قطعه را سربسته و دربسته تحویل مستشار امریکایی میدادند، او این را سوار هواپیما میکرد و به امریکا میبرد و قطعهی جایگزینش را میآورد؛ یعنی اجازهی اطلاع از این را هم که این قطعه از چند جزء تشکیل شده و کجایش خراب شده، نمیدادند.
حالا ما از آنجا به اینجا رسیدیم که جنگندهی ایرانی در آسمان پرواز کرد! همهتان این را در تلویزیون دیدید. البته این در واقع نسل چندم است. اولین هواپیمای جنگنده که ساخت ایرانی بود، در حدود هشت، نه سال قبل از این در یک مانور نظامی - به پرواز درآمد که بنده آنجا خودم شاهد و ناظر بودم - بعد این تقویت و تکمیل شد؛ حالا این درآمده است؛ یعنی میتوانند این را به تولید انبوه برسانند؛ یعنی اگر برای کشور صرفهی اقتصادی داشته باشد، قابل این هست که به تولید انبوه برسد. این فاصلهها، فاصلههای دهشتآور است؛ یعنی فاصلهها بسیار فاصلههای عمیقی است که در این مدت به برکت پیگیری و کوشش، طی شده است. بنابراین شتاب خوب است ؛ منتها این شتاب بایستی حفظ شود. این چیزی که شما جوانهای آگاه و هوشمند و مستعد باید بدانید، این است که این شتاب را بایستی همچنان حفظ کرد. مسئولان هم البته به این مسأله اهتمام دارند و بنا هم بر همین است که این چیزها دنبال شود. اگر در یک گوشهای اختلالی هم در کیفیت پیشرفت کار هست، اینها اختلالهای جزئی است و برطرف خواهد شد. ما منکر وجود عیوب نیستیم؛ منتها منکر این هستیم که این عیوب ما را ناامید کند؛ این را نمیگذاریم؛ یعنی بنده خودم و مسئولانی که مسئولان این بخشها هستند، با همهی وجود با ناامیدی مبارزه میکنیم. برای اینکه مهمترین مانع پیشرفت یک شخص و یک ملت، ناامیدی و تاریک دیدن افق است؛ نه، افق روشن است و میتوان جلو رفت.
من چند نکته را قبل از بیانات شما مطرح کردم. البته در مورد این بیاناتی که گفتید، باز نکات دیگری هم هست که حالا من بعضی از آنها را یادداشت کردهام. دیگر فرصت بیان آنها نیست. حالا یک نکتهاش را اشاره کنم. یکی از این دخترخانمها گله کردند از اینکه جایگاه فارغالتحصیلان علومانسانی، مثلاً یک جایگاه مشخص یا برجستهای نیست. این طوری نیست؛ من به شما بگویم، اگر شماها انشاءاللَّه زبده شوید و در همین علوم انسانی، مثلاً تاریخ، جامعهشناسی و روانشناسیای که خودتان گفتید، پیشرفت کنید، حقیقتاً بدانید ارزش شما در جامعه و در سطح بینالمللی، از یک پزشک پیشرفته یقیناً کمتر نیست؛ بلکه بیشتر هم هست. شما الان نگاه کنید، ببینید در این چهرههای علمی معروف دنیا چند تا پزشک هستند، چند تا جامعهشناس یا مورخ وجود دارند. میبینید که تعداد و برجستگی این دومی بیشتر است. منتها باید کار کنید تا پیش بروید. به این مقداری که الان شماها رسیدهاید، مطلقاً قانع نباشید. به نام نخبه و استعداد درخشان هم قانع نباشید. شما با انتخابِ به عنوان نخبه، چه مثلاً با پذیرش در کنکور یا مدال آوردن در فلان المپیاد یا فلان جشنواره، وارد یک جادهای شدهاید. وضع فعلی شما این است. شما وارد این جاده شدهاید. چنانچه از حرکت باز بمانید، همین اول جاده ماندهاید و مثل این است که وارد نشده باشید. اهمیت کار شما این است که این جاده را با هر چه سرعت بیشتر طی کنید، پیش بروید و خسته نشوید تا انشاءاللَّه به آنجایی برسید که شایستهی شماهاست.
من یک نکتهای را عرض بکنم. اولاً هدف از این جلسه، حل این مشکلات نیست. این مشکلات باید حل بشود، بلاشک. لیکن این جلسهی ما، یک هدفِ بالاتری دارد؛ من بارها هم این را گفتهام. این جلسه عمدتاً یک جلسهی نمادین است. این جلسه اولاً، نشاندهندهی تکریم نظام جمهوری اسلامی به علم، ثانیاً، به تحصیل کنندهی علم و ثالثاً، به اهمیت علم در پیشرفت کشور است؛ نماد اینهاست. کارهای نمادین هیچ منافات با این ندارد که در واقعیت خود هم یک حرکتی در آن وجود داشته باشد؛ اما بیشترین تکیه روی نمادین است؛ مثل شعائر اسلامی؛ شعائر اینطوری است. شعائر اسلامی جنبهی نمادین دارد. خودش هم یک حرکت است؛ اما بیشترین تأثیری که مورد توجه است، آن تأثیر نمادین است. مثلاً: «انّ الصّفا و المروة من شعائر اللَّه»؛ صفا و مروه در حج؛ بیشتر اعمال حج از همین قبیل است. اینها اعمال نمادین است. دو نقطه را با یک فاصلهای معین کردهاند، میگویند بایستی بین این دو نقطه را مرتباً طی کنید و در حرکت باشید. در یک بخشی از این دو نقطه، این حرکت، باید حالت دویدن به خودش بگیرد؛ این نماد است. نماد یک حرکت دائمی برای مسلمان است. یا طواف؛ بر گرد یک محور، یک حرکت تمامنشدنی است؛ حرکت طواف تمامنشدنی است. شما حرکت طوافتان تمام میشود، نفر بعدی شروع میکند. شما کعبه را هیچوقت خالی از این دایرهی حرکتکنندهی مردم مشاهده نمیکنید. اینها «شعائراللَّه» است؛ یعنی جنبهی نمادین دارد. این درس را به جامعهی انسانی میدهد. کارهای نمادین این است. ما میخواهیم در این کشور، معلوم باشد که تحصیل علم و خود علم و تأثیر آن در آیندهی کشور، یک نقطهی برجسته و اساسی برای نظام جمهوری اسلامی است. در حقیقت این نقطهی اساسی و برجستهای در ذهن ملت ایران و برای این ملت است. ما از این ناحیه ضربه خوردهایم؛ از ناحیهی عقبماندگی در علم ضربه خوردهایم. یک روزی یک حرکت علمیای در دنیا به وجود آمد - حرکتهای علمی همیشه در دنیا حکم ظرفهای مرتبط را دارد و به همدیگر وصل میشوند. ملت و جامعهی ما از علم یکدیگر استفاده میکنند - یک روزی مرکز پیدایش علم دنیا اسلام بود؛ بدون اینکه دنیای اسلام با داشتن ابزار علم، برود مثلاً اروپا، افریقا یا هر نقطهی دیگری را استعمار بکند. این علم گسترش پیدا کرد، به همه جا رسید و همه از آن استفاده کردند و بهرهمند شدند. اما در این برههی اخیر - یعنی بعد از رنسانس به این طرف که علم به دست یک مجموعهی اروپایی و غربی افتاد - از علم استفادهی معمولی و طبیعی نشد. علم در دست آنها ابزاری برای تسلط شد؛ سلطهی بر کشورها، و بتدریج مسئلهی استعمار پیش آمد. دویست، سیصد سال شرق، یعنی اغلب مناطق آسیا و اروپا، زیر چکمهی استعمار له شد و غربیها از علم، نه فقط برای سلطهی سیاسی و استعماری، که برای فشردن ملتها و گرفتن شیرهی آنها و امکانات و ثروتهایشان استفاده کردند. همچنان که برای تحمیل فرهنگ خودشان بر ملتهای عقبافتادهی از لحاظ علمی هم استفاده کردند و این آخری - یعنی تحمیل فرهنگ - موجب شد که آنها در پیشرفت علمی مطلقاً سهمی پیدا نکنند و به آنها اجازه داده نشود، و تشویق که نمیشوند هیچ، بلکه موانعی هم جلوِ آنها گذاشته شود. این وضعی بوده که پیش آمده است.
خوب، ما این عقبافتادگی تاریخی را باید جبران کنیم؛ یعنی ما ضربه را از بیعلمی خوردهایم. اگر امروز دنیای اسلام از لحاظ اقتصادی عقب است، از لحاظ فرهنگی یا سیاسی عقبمانده است، این به خاطر آن است که رقیب، یعنی دنیای غرب، مجهز به سلاح علم است. از سلاح علم برای غلبهی در میدانهای سیاست، اقتصاد و فرهنگ استفاده میکند.
ما باید این سلاح را به دست آوریم. باید بتوانیم مسلح به علم شویم تا تهدید رقیب - یا رقیب یا دشمن، حالا همهشان یک جور نیستند - نتواند آنطوری که تاکنون کارآمد بوده است، کارآمد باشد. ما باید این را داشته باشیم. این یک هدف راهبردی بسیار بلند ملت و بسیار مهم و حیاتی است. علم را باید به دست آورد. البته این را میدانیم که علم به تنهایی کافی نیست. علم باید با اخلاق و ایمان همراه شود تا ما به همان چالهای نیفتیم که غرب در آن افتاد؛ یعنی علم برای آن وسیلهی ظلم شد، وسیلهی انحراف اخلاقی شد و وسیلهی گسترش فرهنگهای گمراهکننده و هلاککننده شد. ما باید دچار آن نشویم. آن به جای خود محفوظ، اما حالا نقطهی اساسی این است که علم برای ما یک امر حیاتی است.
بنابراین ما در این جلسه خواستیم از علم، علمآموزی و کسانی که در میدان علمآموزی یک برجستگی از خودشان نشان دادهاند، تجلیل کنیم. این جلسه، نماد تجلیل از این چند خصوصیت است.
من در سرنوشت و تاریخ ملتها یک قدری مطالعه میکنم - نه فقط در گذشته، در زمان خود ما هم همینطور است - میبینم که دو عنصر از مهمترین عناصر تأثیرگذار در پیشرفتهای ملی برای کشورها، عبارت است از: یکی «خطرپذیری» و یکی هم «کار سخت و پیگیر و پشتکار» است. من میخواهم امروز این دو خصوصیت را به شماها توصیه کنم.
خطرپذیری؛ نقطهی مقابل آن، ترس است. ترس از چه؟ ترس از عدم موفقیت؛ وارد نشویم که مبادا موفق نشویم؛ حرکت نکنیم که مبادا نرسیم؛ اقدام نکنیم که مبادا مورد قبول قرار نگیرد؛ اقدام نکنیم که مبادا برای ما مشکلات ایجاد کند. اینها همهاش نقطهی مقابل خطرپذیری است. یکی از خصوصیات خوب غربیها - که ما خصوصیات بد و خوب، هر دو را در کنار هم میبینیم و انکار نمیکنیم - خطرپذیری است. غربیها این خصوصیت مثبت را و به تبع آنها امریکاییها - که فرهنگ اروپاییها را اولبار گرفتند - خطرپذیرند. خطرپذیری میتواند جامعه را موفق کند. شما جوانها باید آماده باشید؛ ترس از اینکه شاید نشود، این خیلی چیز بدی است. گاهی اوقات تصورات انسان، یک آیندهای را برای انسان تصویر میکند که بکلی او را مأیوس میکند؛ این به نظر من، یکی از ایرادهاست. حالا اگر وارد دانشگاه شدیم، اگر درس خواندیم، اگر این تحقیق را کردیم، اگر وارد رشتهی تحقیق و پژوهش شدیم، آیا قبول میشود؟ آیا دست ما را به جایی بند میکنند؟ آیا نمیکنند؟ باید وارد شوید! به قول شاعر عرب میگوید: «شر من الشر خوف منه عن یقعی»؛ از بلا بدتر، ترس از بلاست، ترس از فرود آمدن بلاست؛ این از خود بلا سختتر است. نبادا نشود؛ خوب به این «نبادا» نباید اعتنا کرد. وارد شوید، خواهید دید که میشود. در همهی میدانهای مادی و معنوی که انسان موفقیتی مشاهده میکند، این جرئت و گستاخی و نترسیدن از احتمال موفق نشدن، عامل بسیار مهمی است که ما را پیش میبرد.
یکی هم مسئلهی «کار سخت» نقطهی مقابل تنبلی است. نگذارید تنبلی و راحتطلبی و تن دادن به زندگىِ دور از مشکل، شما را وسوسه کند. اگر این حالت تنبلی وجود داشت، هیچکدام از این کشفیات مهم علمی به وجود نمیآمد. شرح حال این کاشفان و مخترعان بزرگ را ببینید، چطور خواب را بر خودشان حرام کردند، سختیها را برای خودشان هموار کردند، با مشکلات ساختند و رفتند تا به آن نقطهی اساسی رسیدند. البته این موفقیتها در بسیاری از موارد - شاید بتوان گفت در اغلب موارد - در نهایت هم برایشان فایده داشته؛ فایدهی مادی و زندگی و عنوان و پول و این چیزها را هم داشته است. لیکن اینها از اول هدفشان این چیزها نبوده است؛ میخواستند بروند تا عمق یک مسئله و یک کار را به دست آورند و به آنجا برسند. این را به عنوان یک توصیهی قطعی عرض میکنم.
یک نکتهی دیگری که به شما عرض میکنم، این است که (همین نکتهای که اشاره شد) علم با دین و اخلاق هست که برای بشریت مفید خواهد بود. این را به طور قاطع بدانید، علم هر چه هم پیشرفت کند، اگر از اخلاق و دین فاصله بگیرد، به حال بشریت مفید نخواهد بود. آن کسانی که میگویند ما دانش را برای ارتقاء بشریت میخواهیم، باید به این نکته توجه کنند. حالا مثالهای واضحی که همه شنیدید، من نمیخواهم اینها را تکرار کنم که حالا کسانی که مثلاً در علم شیمی پیشرفت کردهاند، به بمبهای شیمیایی و وسایل کشتار جمعی رسیدند؛ کسانی که در علوم هستهای پیشرفت کردند، به بمب اتمی و کشتار فاجعهآمیز ملتها رسیدند؛ اینها حالا مثالهای واضحی است. شما در ملتها نگاه کنید. یک ملت پیشرفتهی از لحاظ علمی را که در دنیا در اوج پیشرفت علمی قرار دارد، در نظر بگیرید، ببینید آیا مردم این کشور حقیقتاً به سعادت رسیدهاند؟ آیا در آن کشور عدالت وجود دارد؟ آیا در آن کشور فقر و تبعیض و بیعدالتی از بین رفته است؟ آیا آنچنان که ادعا میکنند، مردم با آرامش و دور از خشونت و تجاوز و تعدی زندگی میکنند؟ با اینکه علم در آنجا هست، این واقعیات هم در آنجا هست! آیا بر زندگی خانوادهها، یک حس اعتماد و آرامشی حکمفرماست؟ فرزندان در آغوش پدر و مادرها با عواطفِ خوب تربیت میشوند؟ قتل و ترور و جنایت و اینها در آنجا نیست؟ میبینید درست به عکس است. امروز بیشترین ناامنی در آن کشوری است که از لحاظ علمی، بالاترین رتبه را دارد؛ یعنی امریکا. هیچ کشوری در دنیا به ناامنی امریکا نیست؛ نه در اروپا، نه در آسیا. بیشترین ناآرامی روانی در آنجاست. بیشترین قتل و خشونت از ناحیهی شهروندان نسبت به یکدیگر در آنجاست. بیشترین تبعیض و فاصلهی طبقاتی در آنجاست. ثروتهایی به بلندی کوه هیمالیا و فقرهای غیر قابل توصیف - یعنی مردن از گرسنگىِ به معنای واقعی - در آنجاست. فاصلهها این است. مهمترین آرمانهای بشری که از اول تاریخ تا حالا با تغییرات زمانه، تغییر نکرده، اینهاست. آرمان مهم بشر «عدالت» و «امنیت» است؛ «آسان زندگی کردن در کنار دیگران» است - بهشت آنجاست کازاری نباشد - «آزارندیدن از دیگران» است؛ احساس آرامش کردن در روان است؛ راحت بودن در خانواده است؛ لذت بردن از زندگی خانوادگی و از دیدن فرزندان است؛ از بودن در آغوش پدر و مادر است؛ اینها اساسیترین نیازهای بشر است؛ اینها چیزهایی است که بشر از اول تا امروز میخواسته؛ دیروز هم میخواسته و امروز هم میخواسته است. این چیزها در آن جامعهای که از لحاظ علمی پیشرفتهترین است، مطلقاً وجود ندارد. پس ببینید وقتی که علم با ایمان و اخلاق همراه پیش نرفتند، دوشبهدوش پیش نرفتند، نتیجه این میشود. عالِم اگر متدین باشد، از علم او جامعه بهرهی حقیقی میگیرد. دین جلوِ پیشرفت علم را نمیگیرد؛ بلکه حتّی به پیشرفت علم، کمک هم میکند. اما جلوِ تعدی علم و تخطی از حدود انسانیت را که ممکن است علم به آن دچار شود، میگیرد.
لذا من توصیهام به جوانها این است: شما، همان قدری که برای علم کار میکنید، برای دل و معنویت خودتان هم کار کنید. میدان معنویت به روی شما باز است. علم و معنویت با هم هیچ منافاتی ندارند. کار کردن در یک کارگاه علمی، کارگاه آموزشی، مرکز تحقیقات، فلان کلاس درس و فلان دانشگاه، هیچ منافاتی با این ندارد که انسان نمازش را اول وقت، با توجه و با احساس حضور در مقابل خداوند بجا آورد. این، دل شما را شستشو میدهد. شماها جوانید و دلهای شما نورانی است؛ حتّی کسانی هم که تا حالا خیلی با مسائل مذهبی سر کار نداشتهاند، دلهایشان به خاطر جوانی پاک و صاف است؛ یعنی دل شما از دل افرادی در سنین من، وضعش خیلی بهتر است و آمادگیتان زیاد است. مثل آینههای شفاف، نور لطف و توجه الهی را زود میگیرد و منعکس هم میکند؛ یعنی شما وقتی که از لحاظ دینی خوب بودید، از لحاظ روحی پاکیزه و پاکدامن بودید، عفیف بودید، متذکر بودید، حضور خودتان را در برابر پروردگار حقیقتاً حس کردید، وقتی اینطوری باشید، وجود شماها - در هر نقطهای باشید؛ چه دانشگاه، چه محل کار، چه خانه و چه خانواده و فامیل - تأثیر نورانی خواهد داشت؛ یعنی وقتی شما خوب باشید و نورانی باشید، به دیگران هم نور میدهید. این را قدر بدانید و از دست ندهید. این خطاب به شما چند ده نفری که اینجا هستید، نیست؛ این خطاب به همهی جوانهاست و بخصوص جوانهایی که دارند در کار علم حرکت میکنند. و خوشبختانه امروز به میزان زیادی همین هم هست.
یکی از شما دوستان گفتید که نسل کنونی کشور و ملت ما، از نسل اولِ انقلاب کمتر نیستند، این حرف من است؛ بنده هم همین عقیده را دارم و بارها هم گفتهام و به این معتقدم. شما جوانهای نسل امروز، در بخشهای مختلف نشان دادید که یک قدم جلوتر رفتهاید؛ یعنی نسل جوان ما یک قدم به جلو حرکت کرده است؛ منتها کورهی جنگ تحمیلی و دفاع مقدس و آن حال و هوای عجیب، یک تأثیرات طبیعیای دارد. اگر آن وضعیت، امروز هم پیش میآمد، آن وقت معلوم میشد که جوانهای ما چقدر در زمینههای معنوی پیش رفتهاند. و ما امروز داریم این را مشاهده میکنیم؛ هم در دانشگاهها و هم در بیرون دانشگاهها. بنابراین علم را باید با دین و اخلاق توأم کرد. این خطاب به اشخاص شماها بود.
از فرصت ماه رمضان استفاده کنید؛ روزه را خوب بگیرید؛ جوانها روزه که میگیرند، منتها خوب روزه بگیرید. خوب روزه گرفتن به این است که در حالی که دهان شما از لحاظ خوردنی و آشامیدنی روزه است، دلتان را هم در زمینهی هوسها، چشم خودتان را هم در زمینهی آنچه که با چشم از هوسها دنبال میشود و بقیهی اعضا و جوارح را روزه نگه دارید. احساس کنید که در این ماه - یعنی ماه رمضان - با این حال روزه دارید به خدای متعال نزدیکتر میشوید و دلتان نورانیتر میشود.
من مطالب دیگری را هم یادداشت کردهام که فرصت نمیشود. چون یکی از خود شما جوانها گفتید و من هم یادداشت کرده بودم، فقط این جمله را هم بگویم: شما جوانها خودتان باید احساس کنید نقشآفرینید؛ منتظر این نباشید که حالا در جاهای دیگر اتفاق خاصی بیفتد. بله، دستگاههای دولتی وظایفی دارند، بنیاد نخبگان وظایفی دارد و باید انجام بدهند و انشاءاللَّه انجام هم میدهند و بتدریج بهتر هم خواهد شد؛ اما آنی که محور مسئولیت است، آن را شما «خودتان» بدانید. خودتان احساس کنید که مسئولید و احساس کنید که نقش دارید. این که آیا در آینده به ما نقشی خواهند داد یا نه؟ این را فعلاً شما کنار بگذارید و ببینید امروز در دوران دانشجویی و دوران تحصیل و کسب کمال، چه نقشی به عهدهی شماست، آن نقش را ایفا کنید؛ و آن، خوب درس خواندن، خوب کار کردن، جدی حرکت کردن، شتاب این حرکت را مطلقاً کاهش ندادن و در کنار تحصیل علم به تحصیل دین و تقوا و تزکیهی نفس هم پرداختن است.
انشاءاللَّه که خداوند همهتان را موفق و مؤید بدارد و انشاءاللَّه روزبهروز درهای سعادت را به روی شماها باز کند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
یکی از دلایلی که من شیفتهی این مجالس جوانان هستم، همین احساس آزادگی و برای جوانِ امروز، دلیری بیان عقیده است. این، آن نکتهی بسیار جالب است؛ لذا من از این برادر عزیز که برخاستند و این مطلب را بیان کردند، تشکر میکنم.
البته ادارهی این جلسه به صورتی که با وضع من متناسب باشد، به آن شکلی که شما میگویید، تقریباً عملی نیست. من اگر خودم میخواستم تصمیم بگیرم، همان کار را میکردم؛ یعنی میگفتم که افراد بلند شوند، خودشان وقت بگیرند و حرف بزنند؛ منتها این یک زمان گستردهای لازم دارد و با وقت محدود من سازگار نیست. من نظرات جوانها، دانشجویان، دانشآموزان و نخبگان - همین کسانی که این جلسات را تشکیل میدهند و نظائر اینها - را در خلال گزارشهای متعدد از جاهای مختلف میبینم و از واقعیتها دور نیستم. البته از زبان خود شماها شنیدن، یک لطف بیشتری دارد؛ لیکن چون من محدودیتهایی دارم، از این جهت، آن ممکن نیست. به هر حال، به همین مقداری که برای ما ممکن است، حالا اکتفا میکنیم.
* * *
اولاً به همهتان خوشآمد عرض میکنم و از یکایک جوانانی که اینجا مطالبی را بیان کردند، تشکر میکنم. آن چیزهایی هم که گفتید، همه ثبت شد؛ بعضی از اینها نکاتی است که قابل توجه مسئولان محترمی است که اینجا تشریف دارند - وزرای محترم، معاون محترم، رئیس جمهور و بقیهی مسئولان که دیدم یادداشت هم میکنند - و باید مورد توجه قرار بدهند و دنبال کنند؛ بعضی شدنی است؛ بعضی هم ممکن است اشکالاتی بر آنها وارد باشد؛ به هر حال، باید بررسی و توجه بشود. بعضی از حرفها چیزهایی است که درست است و همین حالا مورد توجه است؛ مثلاً راجع به بنیاد نخبگان - که بعضی از دوستان صحبت کردند - خوشبختانه در این اواخر میبینیم که این بنیاد، یک تحرک بهتری پیدا کرده است؛ در ضمن آن کسانی هم که برای مسئولیت بنیاد نخبگان - چه قبلاً و چه امروز - در نظر گرفتند، خودشان جزوِ نخبههایند؛ حالا منتها نخبههای دورههای قبل از شما. اینطور نیست که کار نخبگان به کسانی سپرده شود که خودشان معنای نخبه را نمیدانند و حظی از نخبه بودن ندارند؛ این نخواهد بود. انشاءاللَّه بهتر هم خواهد شد. من هم تأکید کردهام، مجدداً تأکید میکنم و جای مهمی است.
یا آن نکتهای که راجع به مرکز تحقیقات پتروشیمی گفتند، حتماً این را جنابعالی - جناب آقای دکتر داوودی - باید دنبال کنید؛ چون وزیر محترم نفت اینجا نیست. این نکتهی بسیار مهمی است؛ این همان چیزی است که من روی آن تکیه میکنم: «متصل شدن مراکز علم و تحقیق با مراکز استفادهکنندهی از علم و تحقیق»؛ اینها همدیگر را زیر نظر داشته باشند و از هم استفاده کنند. هم آنها میتوانند تحقیق اینها را جهت بدهند، هم اینها میتوانند فعالیت آنها را جهت بدهند. انشاءاللَّه این را حتماً جنابعالی دنبال کنید.
بعضی نکات را هم که من از بیانات دوستان استفاده کردم، بد نیست به شما بگویم؛ توجه داشته باشید. ببینید این حرکتِ به سمت مهاجرت به خارج از کشور، اولاً همهی انواعش بد نیست، که من بارها گفتهام، گریختن و فرار از جبهه نیست. فرار از جبهه بد است؛ کشور شما در حال یک تحرک، یک چالش عظیم و یک اقدام بزرگ برای جلو رفتن و پیش رفتن است؛ مثل یک جبههی جنگ. گریختن از این جبهه بد است؛ اما آمدنِ کنار برای یاد گرفتن بیشتر و آماده شدن بیشتر، این بد نیست. من همهی این رفتنهای به خارج را مردود نمیدانم؛ بارها هم در جمع شماها و بقیهی جوانها گفتهام. چه عیب دارد بعضیها بیرون میروند؟ خوب بروند. آن کسانی که کشور را فراموش میکنند، مصالح کشور و مصالح ملت خودشان - یعنی خانوادهی خودشان - را پشت گوش میاندازند و فقط برای پر کردن جیب خودشان راه میافتند و بیرون میروند، البته اینها از نظر عقل محکومند؛ نه محکوم قضایی، هیچ قانونی وجود ندارد که این کار را محکوم کند؛ اما وجدان و عقل بشری و وجدان ملی، یک چنین عملی را محکوم میکند. اینها هم اینطور نیست که نخبهها باشند؛ نه، ممکن است در بین آنها چهار تا نخبه هم باشند، چهل تا غیر نخبه هم هستند. تصور نشود حالا اینهایی که پا میشوند و بیرون میروند، همه نخبههای ما هستند که یکییکی بیرون میروند؛ نه، پا میشوند میروند و دچار مشکلات هم میشوند - شما هم توجه داشته باشید، ما در این زمینه اطلاعات زیادی داریم - کسانی که میروند، غالباً با یک استقبال خوب و قدردانیای مواجه نمیشوند. اگر حقیقتاً هم نخبه باشند، آن مراکز، اینها را در حد توانشان میفشرند، استفادهی خودشان را میکنند و بعد پرتاب میکنند دور؛ و هیچ تعهدی نسبت به آنها ندارند. هدف باید این باشد که انسان برای کشور خودش، برای مردم خودش، برای خانوادهی خودش، برای آن سرزمینی که او را در خود نشانده؛ بارور کرده و ثمربخش کرده، برای نسل فعلی و نسلهای آینده مفید واقع شود. هدف باید این باشد. این هدف هر طور که فراهم شود، ایرادی ندارد.
یک نکتهی دیگر در زمینهی مسئلهی «استقلال فرهنگی» است که بعضی از دوستان اشاره کردند. این استقلال فرهنگی در کشور شروع شده است. از اواسط دوران قاجار، یک فریفتگی و بیگانهزدگی در ما پیدا شد؛ البته عوامل طبیعیای هم داشت و این عوامل روزبهروز شدت پیدا کرد؛ در دوران حکومت پهلوی به اوج رسید و بر اساس آنها، پایههای فرهنگی بسیار خطرناکی را در کشور پایهگذاری کردند: مثل اینکه ایرانی «نمیتواند»، ایرانی عُرضهی حضور در میدانهای علم و فرهنگ را ندارد؛ و نگاه منفی نسبت به همهی گذشتهی فرهنگی و مواریث ارزشمند تاریخی و علمی ما؛ اینها چیزهایی بود که در این کشور اتفاق افتاد. شماها آن دوران را ندیدید. ما که در آن دوران بزرگ شدیم، بنده که با اکثر شماها شاید در حدود نیم قرن اختلاف سنی دارم، آن دورانها را درک کردیم و دیدیم که چه بود. حقیقتاً فرهنگی که ترویج میشد، فرهنگ «نمیتوانیم» بود؛ فرهنگ ترجیح مطلقِ هر چیز غربی بر هر چیز ایرانی بود؛ اینطوری بود. در زمینهی افتخارات ایرانی، دقیقاً بر روی چیزهایی تکیه میشد که غرب آنها را به دلایلی میخواست - با دلایل استعماری و قدرتطلبانه - که طراحان سیاستمدار غرب، آنها را طراحی کرده بودند؛ برخی نقاط را در کشور ما برجسته میکردند؛ همین نقاط مورد توجه دستگاههای ادارهکنندهی کشور قرار میگرفت ولاغیر. سالهای متمادی گذشته اینطور بود.
انقلاب، همهی وجدانهای این مردم را تکان داد، ماها را بیدار کرد، متوجه هویت خودمان کرد، تواناییهای خودمان را به ما نشان داد و «ما میتوانیم» را شعار ما قرار داد. ما هم وارد شدیم و تجربه کردیم؛ دیدیم بله، میتوانیم. لذا امروز استقلال فرهنگی در این کشور، روزبهروز در حال پیشرفت است و خودباوری فرهنگی بیشتر میشود. اصرار ما هم همین است که این کار بشود و شما جوانها به این توجه کنید و هر حرکتی را که مشاهده میکنید با این روحیهی استغنای فرهنگی و استقلال فرهنگی معارضه دارد، با چشم بدبینی به آن نگاه کنید و بدانید که هدایت شده است.
یک نکتهی دیگر مربوط به روند رشد علمی کشور است؛ که بعضی از دوستان گفتند این روند کُند است. من میخواهم بگویم نه، اتفاقاً روند رشد از جهت شتابان بودن، جزوِ شتابندهترین روندهای رشد علمی در دنیاست. این با محاسبهی علمی معلوم شده است؛ یعنی ما از لحاظ روند رشد علمی و فناوری در کشور، جزو شتابندهترینها در سطح دنیا هستیم. منتها چون فاصله خیلی زیاد بوده، این شتاب، الان نتایجش را بهروشنی نشان نمیدهد. چنانچه همین شتاب و آهنگ حرکت را بتوانیم به توفیق الهی ده، پانزده سال حفظ کنیم و پیش برویم، آن وقت کاملاً خودش را نشان خواهد داد. من البته مثالهای زیادی برای این دارم. بعضی از مثالها ممکن است برای شما محسوس نباشد؛ چون آنچه را که ممکن است من به عنوان آمار ذکر کنم، شما از آن اطلاعی ندارید، لذا محسوس نیست. اما حالا همین چیزهایی که محسوس است و مشاهده میشود، مثل همین تحقیقات مربوط به انرژی هستهای ؛ این، به دست آمده از آن نقطهای است که ما حرکتمان را از آن نقطه شروع کردیم. فاصلهاش، یک فاصلهی دهشتآور است؛ ولی این کار انجام گرفت. در بحث مسایل زیستشناسی، همین مسئلهی سلولهای بنیادی و در بحث تولیدات نظامی، تحقیقات گوناگونی که در این زمینه انجام گرفته، همین مسئله است که عرض کردم. چون شما از آنچه که اتفاق افتاده، اطلاعی ندارید، جزء معلومات عمومی و اطلاعات عمومی نیست، لذا بیان آن برای شما خیلی محسوس نخواهد بود. این را بارها گفتهام، ما در این کشور در قبل از انقلاب، آن جنگندههایی که عمدتاً از امریکا خریداری میشد، وقتی یک بخشی از آنها خراب میشد و احتیاج به تعمیر داشت یا مدت آن قطعه تمام میشد - شاید هنوز هم امکان کار کردن داشت، منتها زمان معین میکردند که باید تغییر کند - اجازه نمیدادند که این قطعهی مرکب - قطعهی مرکب خودش متشکل از بیست، سی یا پنجاه قطعه است - باز بشود و آن قطعات ریز دیده شود؛ یعنی صنعتگران و همافران و افسران فنی ما که در نیروی هوایی بودند، اجازهی این کار را نداشتند. یکی، دو مرتبه این کار را کردند، آن همافر و افسر ذیربط را از طرف دادگاه نظامی رژیم محاکمه کردند که شما به چه مجوّزی مثلاً این بخش از هواپیمای اف چهارده یا اف چهار را باز کردید؟ باید همان قطعه را سربسته و دربسته تحویل مستشار امریکایی میدادند، او این را سوار هواپیما میکرد و به امریکا میبرد و قطعهی جایگزینش را میآورد؛ یعنی اجازهی اطلاع از این را هم که این قطعه از چند جزء تشکیل شده و کجایش خراب شده، نمیدادند.
حالا ما از آنجا به اینجا رسیدیم که جنگندهی ایرانی در آسمان پرواز کرد! همهتان این را در تلویزیون دیدید. البته این در واقع نسل چندم است. اولین هواپیمای جنگنده که ساخت ایرانی بود، در حدود هشت، نه سال قبل از این در یک مانور نظامی - به پرواز درآمد که بنده آنجا خودم شاهد و ناظر بودم - بعد این تقویت و تکمیل شد؛ حالا این درآمده است؛ یعنی میتوانند این را به تولید انبوه برسانند؛ یعنی اگر برای کشور صرفهی اقتصادی داشته باشد، قابل این هست که به تولید انبوه برسد. این فاصلهها، فاصلههای دهشتآور است؛ یعنی فاصلهها بسیار فاصلههای عمیقی است که در این مدت به برکت پیگیری و کوشش، طی شده است. بنابراین شتاب خوب است ؛ منتها این شتاب بایستی حفظ شود. این چیزی که شما جوانهای آگاه و هوشمند و مستعد باید بدانید، این است که این شتاب را بایستی همچنان حفظ کرد. مسئولان هم البته به این مسأله اهتمام دارند و بنا هم بر همین است که این چیزها دنبال شود. اگر در یک گوشهای اختلالی هم در کیفیت پیشرفت کار هست، اینها اختلالهای جزئی است و برطرف خواهد شد. ما منکر وجود عیوب نیستیم؛ منتها منکر این هستیم که این عیوب ما را ناامید کند؛ این را نمیگذاریم؛ یعنی بنده خودم و مسئولانی که مسئولان این بخشها هستند، با همهی وجود با ناامیدی مبارزه میکنیم. برای اینکه مهمترین مانع پیشرفت یک شخص و یک ملت، ناامیدی و تاریک دیدن افق است؛ نه، افق روشن است و میتوان جلو رفت.
من چند نکته را قبل از بیانات شما مطرح کردم. البته در مورد این بیاناتی که گفتید، باز نکات دیگری هم هست که حالا من بعضی از آنها را یادداشت کردهام. دیگر فرصت بیان آنها نیست. حالا یک نکتهاش را اشاره کنم. یکی از این دخترخانمها گله کردند از اینکه جایگاه فارغالتحصیلان علومانسانی، مثلاً یک جایگاه مشخص یا برجستهای نیست. این طوری نیست؛ من به شما بگویم، اگر شماها انشاءاللَّه زبده شوید و در همین علوم انسانی، مثلاً تاریخ، جامعهشناسی و روانشناسیای که خودتان گفتید، پیشرفت کنید، حقیقتاً بدانید ارزش شما در جامعه و در سطح بینالمللی، از یک پزشک پیشرفته یقیناً کمتر نیست؛ بلکه بیشتر هم هست. شما الان نگاه کنید، ببینید در این چهرههای علمی معروف دنیا چند تا پزشک هستند، چند تا جامعهشناس یا مورخ وجود دارند. میبینید که تعداد و برجستگی این دومی بیشتر است. منتها باید کار کنید تا پیش بروید. به این مقداری که الان شماها رسیدهاید، مطلقاً قانع نباشید. به نام نخبه و استعداد درخشان هم قانع نباشید. شما با انتخابِ به عنوان نخبه، چه مثلاً با پذیرش در کنکور یا مدال آوردن در فلان المپیاد یا فلان جشنواره، وارد یک جادهای شدهاید. وضع فعلی شما این است. شما وارد این جاده شدهاید. چنانچه از حرکت باز بمانید، همین اول جاده ماندهاید و مثل این است که وارد نشده باشید. اهمیت کار شما این است که این جاده را با هر چه سرعت بیشتر طی کنید، پیش بروید و خسته نشوید تا انشاءاللَّه به آنجایی برسید که شایستهی شماهاست.
من یک نکتهای را عرض بکنم. اولاً هدف از این جلسه، حل این مشکلات نیست. این مشکلات باید حل بشود، بلاشک. لیکن این جلسهی ما، یک هدفِ بالاتری دارد؛ من بارها هم این را گفتهام. این جلسه عمدتاً یک جلسهی نمادین است. این جلسه اولاً، نشاندهندهی تکریم نظام جمهوری اسلامی به علم، ثانیاً، به تحصیل کنندهی علم و ثالثاً، به اهمیت علم در پیشرفت کشور است؛ نماد اینهاست. کارهای نمادین هیچ منافات با این ندارد که در واقعیت خود هم یک حرکتی در آن وجود داشته باشد؛ اما بیشترین تکیه روی نمادین است؛ مثل شعائر اسلامی؛ شعائر اینطوری است. شعائر اسلامی جنبهی نمادین دارد. خودش هم یک حرکت است؛ اما بیشترین تأثیری که مورد توجه است، آن تأثیر نمادین است. مثلاً: «انّ الصّفا و المروة من شعائر اللَّه»؛ صفا و مروه در حج؛ بیشتر اعمال حج از همین قبیل است. اینها اعمال نمادین است. دو نقطه را با یک فاصلهای معین کردهاند، میگویند بایستی بین این دو نقطه را مرتباً طی کنید و در حرکت باشید. در یک بخشی از این دو نقطه، این حرکت، باید حالت دویدن به خودش بگیرد؛ این نماد است. نماد یک حرکت دائمی برای مسلمان است. یا طواف؛ بر گرد یک محور، یک حرکت تمامنشدنی است؛ حرکت طواف تمامنشدنی است. شما حرکت طوافتان تمام میشود، نفر بعدی شروع میکند. شما کعبه را هیچوقت خالی از این دایرهی حرکتکنندهی مردم مشاهده نمیکنید. اینها «شعائراللَّه» است؛ یعنی جنبهی نمادین دارد. این درس را به جامعهی انسانی میدهد. کارهای نمادین این است. ما میخواهیم در این کشور، معلوم باشد که تحصیل علم و خود علم و تأثیر آن در آیندهی کشور، یک نقطهی برجسته و اساسی برای نظام جمهوری اسلامی است. در حقیقت این نقطهی اساسی و برجستهای در ذهن ملت ایران و برای این ملت است. ما از این ناحیه ضربه خوردهایم؛ از ناحیهی عقبماندگی در علم ضربه خوردهایم. یک روزی یک حرکت علمیای در دنیا به وجود آمد - حرکتهای علمی همیشه در دنیا حکم ظرفهای مرتبط را دارد و به همدیگر وصل میشوند. ملت و جامعهی ما از علم یکدیگر استفاده میکنند - یک روزی مرکز پیدایش علم دنیا اسلام بود؛ بدون اینکه دنیای اسلام با داشتن ابزار علم، برود مثلاً اروپا، افریقا یا هر نقطهی دیگری را استعمار بکند. این علم گسترش پیدا کرد، به همه جا رسید و همه از آن استفاده کردند و بهرهمند شدند. اما در این برههی اخیر - یعنی بعد از رنسانس به این طرف که علم به دست یک مجموعهی اروپایی و غربی افتاد - از علم استفادهی معمولی و طبیعی نشد. علم در دست آنها ابزاری برای تسلط شد؛ سلطهی بر کشورها، و بتدریج مسئلهی استعمار پیش آمد. دویست، سیصد سال شرق، یعنی اغلب مناطق آسیا و اروپا، زیر چکمهی استعمار له شد و غربیها از علم، نه فقط برای سلطهی سیاسی و استعماری، که برای فشردن ملتها و گرفتن شیرهی آنها و امکانات و ثروتهایشان استفاده کردند. همچنان که برای تحمیل فرهنگ خودشان بر ملتهای عقبافتادهی از لحاظ علمی هم استفاده کردند و این آخری - یعنی تحمیل فرهنگ - موجب شد که آنها در پیشرفت علمی مطلقاً سهمی پیدا نکنند و به آنها اجازه داده نشود، و تشویق که نمیشوند هیچ، بلکه موانعی هم جلوِ آنها گذاشته شود. این وضعی بوده که پیش آمده است.
خوب، ما این عقبافتادگی تاریخی را باید جبران کنیم؛ یعنی ما ضربه را از بیعلمی خوردهایم. اگر امروز دنیای اسلام از لحاظ اقتصادی عقب است، از لحاظ فرهنگی یا سیاسی عقبمانده است، این به خاطر آن است که رقیب، یعنی دنیای غرب، مجهز به سلاح علم است. از سلاح علم برای غلبهی در میدانهای سیاست، اقتصاد و فرهنگ استفاده میکند.
ما باید این سلاح را به دست آوریم. باید بتوانیم مسلح به علم شویم تا تهدید رقیب - یا رقیب یا دشمن، حالا همهشان یک جور نیستند - نتواند آنطوری که تاکنون کارآمد بوده است، کارآمد باشد. ما باید این را داشته باشیم. این یک هدف راهبردی بسیار بلند ملت و بسیار مهم و حیاتی است. علم را باید به دست آورد. البته این را میدانیم که علم به تنهایی کافی نیست. علم باید با اخلاق و ایمان همراه شود تا ما به همان چالهای نیفتیم که غرب در آن افتاد؛ یعنی علم برای آن وسیلهی ظلم شد، وسیلهی انحراف اخلاقی شد و وسیلهی گسترش فرهنگهای گمراهکننده و هلاککننده شد. ما باید دچار آن نشویم. آن به جای خود محفوظ، اما حالا نقطهی اساسی این است که علم برای ما یک امر حیاتی است.
بنابراین ما در این جلسه خواستیم از علم، علمآموزی و کسانی که در میدان علمآموزی یک برجستگی از خودشان نشان دادهاند، تجلیل کنیم. این جلسه، نماد تجلیل از این چند خصوصیت است.
من در سرنوشت و تاریخ ملتها یک قدری مطالعه میکنم - نه فقط در گذشته، در زمان خود ما هم همینطور است - میبینم که دو عنصر از مهمترین عناصر تأثیرگذار در پیشرفتهای ملی برای کشورها، عبارت است از: یکی «خطرپذیری» و یکی هم «کار سخت و پیگیر و پشتکار» است. من میخواهم امروز این دو خصوصیت را به شماها توصیه کنم.
خطرپذیری؛ نقطهی مقابل آن، ترس است. ترس از چه؟ ترس از عدم موفقیت؛ وارد نشویم که مبادا موفق نشویم؛ حرکت نکنیم که مبادا نرسیم؛ اقدام نکنیم که مبادا مورد قبول قرار نگیرد؛ اقدام نکنیم که مبادا برای ما مشکلات ایجاد کند. اینها همهاش نقطهی مقابل خطرپذیری است. یکی از خصوصیات خوب غربیها - که ما خصوصیات بد و خوب، هر دو را در کنار هم میبینیم و انکار نمیکنیم - خطرپذیری است. غربیها این خصوصیت مثبت را و به تبع آنها امریکاییها - که فرهنگ اروپاییها را اولبار گرفتند - خطرپذیرند. خطرپذیری میتواند جامعه را موفق کند. شما جوانها باید آماده باشید؛ ترس از اینکه شاید نشود، این خیلی چیز بدی است. گاهی اوقات تصورات انسان، یک آیندهای را برای انسان تصویر میکند که بکلی او را مأیوس میکند؛ این به نظر من، یکی از ایرادهاست. حالا اگر وارد دانشگاه شدیم، اگر درس خواندیم، اگر این تحقیق را کردیم، اگر وارد رشتهی تحقیق و پژوهش شدیم، آیا قبول میشود؟ آیا دست ما را به جایی بند میکنند؟ آیا نمیکنند؟ باید وارد شوید! به قول شاعر عرب میگوید: «شر من الشر خوف منه عن یقعی»؛ از بلا بدتر، ترس از بلاست، ترس از فرود آمدن بلاست؛ این از خود بلا سختتر است. نبادا نشود؛ خوب به این «نبادا» نباید اعتنا کرد. وارد شوید، خواهید دید که میشود. در همهی میدانهای مادی و معنوی که انسان موفقیتی مشاهده میکند، این جرئت و گستاخی و نترسیدن از احتمال موفق نشدن، عامل بسیار مهمی است که ما را پیش میبرد.
یکی هم مسئلهی «کار سخت» نقطهی مقابل تنبلی است. نگذارید تنبلی و راحتطلبی و تن دادن به زندگىِ دور از مشکل، شما را وسوسه کند. اگر این حالت تنبلی وجود داشت، هیچکدام از این کشفیات مهم علمی به وجود نمیآمد. شرح حال این کاشفان و مخترعان بزرگ را ببینید، چطور خواب را بر خودشان حرام کردند، سختیها را برای خودشان هموار کردند، با مشکلات ساختند و رفتند تا به آن نقطهی اساسی رسیدند. البته این موفقیتها در بسیاری از موارد - شاید بتوان گفت در اغلب موارد - در نهایت هم برایشان فایده داشته؛ فایدهی مادی و زندگی و عنوان و پول و این چیزها را هم داشته است. لیکن اینها از اول هدفشان این چیزها نبوده است؛ میخواستند بروند تا عمق یک مسئله و یک کار را به دست آورند و به آنجا برسند. این را به عنوان یک توصیهی قطعی عرض میکنم.
یک نکتهی دیگری که به شما عرض میکنم، این است که (همین نکتهای که اشاره شد) علم با دین و اخلاق هست که برای بشریت مفید خواهد بود. این را به طور قاطع بدانید، علم هر چه هم پیشرفت کند، اگر از اخلاق و دین فاصله بگیرد، به حال بشریت مفید نخواهد بود. آن کسانی که میگویند ما دانش را برای ارتقاء بشریت میخواهیم، باید به این نکته توجه کنند. حالا مثالهای واضحی که همه شنیدید، من نمیخواهم اینها را تکرار کنم که حالا کسانی که مثلاً در علم شیمی پیشرفت کردهاند، به بمبهای شیمیایی و وسایل کشتار جمعی رسیدند؛ کسانی که در علوم هستهای پیشرفت کردند، به بمب اتمی و کشتار فاجعهآمیز ملتها رسیدند؛ اینها حالا مثالهای واضحی است. شما در ملتها نگاه کنید. یک ملت پیشرفتهی از لحاظ علمی را که در دنیا در اوج پیشرفت علمی قرار دارد، در نظر بگیرید، ببینید آیا مردم این کشور حقیقتاً به سعادت رسیدهاند؟ آیا در آن کشور عدالت وجود دارد؟ آیا در آن کشور فقر و تبعیض و بیعدالتی از بین رفته است؟ آیا آنچنان که ادعا میکنند، مردم با آرامش و دور از خشونت و تجاوز و تعدی زندگی میکنند؟ با اینکه علم در آنجا هست، این واقعیات هم در آنجا هست! آیا بر زندگی خانوادهها، یک حس اعتماد و آرامشی حکمفرماست؟ فرزندان در آغوش پدر و مادرها با عواطفِ خوب تربیت میشوند؟ قتل و ترور و جنایت و اینها در آنجا نیست؟ میبینید درست به عکس است. امروز بیشترین ناامنی در آن کشوری است که از لحاظ علمی، بالاترین رتبه را دارد؛ یعنی امریکا. هیچ کشوری در دنیا به ناامنی امریکا نیست؛ نه در اروپا، نه در آسیا. بیشترین ناآرامی روانی در آنجاست. بیشترین قتل و خشونت از ناحیهی شهروندان نسبت به یکدیگر در آنجاست. بیشترین تبعیض و فاصلهی طبقاتی در آنجاست. ثروتهایی به بلندی کوه هیمالیا و فقرهای غیر قابل توصیف - یعنی مردن از گرسنگىِ به معنای واقعی - در آنجاست. فاصلهها این است. مهمترین آرمانهای بشری که از اول تاریخ تا حالا با تغییرات زمانه، تغییر نکرده، اینهاست. آرمان مهم بشر «عدالت» و «امنیت» است؛ «آسان زندگی کردن در کنار دیگران» است - بهشت آنجاست کازاری نباشد - «آزارندیدن از دیگران» است؛ احساس آرامش کردن در روان است؛ راحت بودن در خانواده است؛ لذت بردن از زندگی خانوادگی و از دیدن فرزندان است؛ از بودن در آغوش پدر و مادر است؛ اینها اساسیترین نیازهای بشر است؛ اینها چیزهایی است که بشر از اول تا امروز میخواسته؛ دیروز هم میخواسته و امروز هم میخواسته است. این چیزها در آن جامعهای که از لحاظ علمی پیشرفتهترین است، مطلقاً وجود ندارد. پس ببینید وقتی که علم با ایمان و اخلاق همراه پیش نرفتند، دوشبهدوش پیش نرفتند، نتیجه این میشود. عالِم اگر متدین باشد، از علم او جامعه بهرهی حقیقی میگیرد. دین جلوِ پیشرفت علم را نمیگیرد؛ بلکه حتّی به پیشرفت علم، کمک هم میکند. اما جلوِ تعدی علم و تخطی از حدود انسانیت را که ممکن است علم به آن دچار شود، میگیرد.
لذا من توصیهام به جوانها این است: شما، همان قدری که برای علم کار میکنید، برای دل و معنویت خودتان هم کار کنید. میدان معنویت به روی شما باز است. علم و معنویت با هم هیچ منافاتی ندارند. کار کردن در یک کارگاه علمی، کارگاه آموزشی، مرکز تحقیقات، فلان کلاس درس و فلان دانشگاه، هیچ منافاتی با این ندارد که انسان نمازش را اول وقت، با توجه و با احساس حضور در مقابل خداوند بجا آورد. این، دل شما را شستشو میدهد. شماها جوانید و دلهای شما نورانی است؛ حتّی کسانی هم که تا حالا خیلی با مسائل مذهبی سر کار نداشتهاند، دلهایشان به خاطر جوانی پاک و صاف است؛ یعنی دل شما از دل افرادی در سنین من، وضعش خیلی بهتر است و آمادگیتان زیاد است. مثل آینههای شفاف، نور لطف و توجه الهی را زود میگیرد و منعکس هم میکند؛ یعنی شما وقتی که از لحاظ دینی خوب بودید، از لحاظ روحی پاکیزه و پاکدامن بودید، عفیف بودید، متذکر بودید، حضور خودتان را در برابر پروردگار حقیقتاً حس کردید، وقتی اینطوری باشید، وجود شماها - در هر نقطهای باشید؛ چه دانشگاه، چه محل کار، چه خانه و چه خانواده و فامیل - تأثیر نورانی خواهد داشت؛ یعنی وقتی شما خوب باشید و نورانی باشید، به دیگران هم نور میدهید. این را قدر بدانید و از دست ندهید. این خطاب به شما چند ده نفری که اینجا هستید، نیست؛ این خطاب به همهی جوانهاست و بخصوص جوانهایی که دارند در کار علم حرکت میکنند. و خوشبختانه امروز به میزان زیادی همین هم هست.
یکی از شما دوستان گفتید که نسل کنونی کشور و ملت ما، از نسل اولِ انقلاب کمتر نیستند، این حرف من است؛ بنده هم همین عقیده را دارم و بارها هم گفتهام و به این معتقدم. شما جوانهای نسل امروز، در بخشهای مختلف نشان دادید که یک قدم جلوتر رفتهاید؛ یعنی نسل جوان ما یک قدم به جلو حرکت کرده است؛ منتها کورهی جنگ تحمیلی و دفاع مقدس و آن حال و هوای عجیب، یک تأثیرات طبیعیای دارد. اگر آن وضعیت، امروز هم پیش میآمد، آن وقت معلوم میشد که جوانهای ما چقدر در زمینههای معنوی پیش رفتهاند. و ما امروز داریم این را مشاهده میکنیم؛ هم در دانشگاهها و هم در بیرون دانشگاهها. بنابراین علم را باید با دین و اخلاق توأم کرد. این خطاب به اشخاص شماها بود.
از فرصت ماه رمضان استفاده کنید؛ روزه را خوب بگیرید؛ جوانها روزه که میگیرند، منتها خوب روزه بگیرید. خوب روزه گرفتن به این است که در حالی که دهان شما از لحاظ خوردنی و آشامیدنی روزه است، دلتان را هم در زمینهی هوسها، چشم خودتان را هم در زمینهی آنچه که با چشم از هوسها دنبال میشود و بقیهی اعضا و جوارح را روزه نگه دارید. احساس کنید که در این ماه - یعنی ماه رمضان - با این حال روزه دارید به خدای متعال نزدیکتر میشوید و دلتان نورانیتر میشود.
من مطالب دیگری را هم یادداشت کردهام که فرصت نمیشود. چون یکی از خود شما جوانها گفتید و من هم یادداشت کرده بودم، فقط این جمله را هم بگویم: شما جوانها خودتان باید احساس کنید نقشآفرینید؛ منتظر این نباشید که حالا در جاهای دیگر اتفاق خاصی بیفتد. بله، دستگاههای دولتی وظایفی دارند، بنیاد نخبگان وظایفی دارد و باید انجام بدهند و انشاءاللَّه انجام هم میدهند و بتدریج بهتر هم خواهد شد؛ اما آنی که محور مسئولیت است، آن را شما «خودتان» بدانید. خودتان احساس کنید که مسئولید و احساس کنید که نقش دارید. این که آیا در آینده به ما نقشی خواهند داد یا نه؟ این را فعلاً شما کنار بگذارید و ببینید امروز در دوران دانشجویی و دوران تحصیل و کسب کمال، چه نقشی به عهدهی شماست، آن نقش را ایفا کنید؛ و آن، خوب درس خواندن، خوب کار کردن، جدی حرکت کردن، شتاب این حرکت را مطلقاً کاهش ندادن و در کنار تحصیل علم به تحصیل دین و تقوا و تزکیهی نفس هم پرداختن است.
انشاءاللَّه که خداوند همهتان را موفق و مؤید بدارد و انشاءاللَّه روزبهروز درهای سعادت را به روی شماها باز کند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته