بسماللهالرّحمنالرّحیم
دوستان بسیار خوب و مسئولان ارزشمند علم در کشور، خیلی خوش آمدید.
حرف ما در این جلسه علیالقاعده حرف «اهمیت علم» است؛ این حرفِ تکراری، لیکن در عین حال لازمالتکرار را باید آنقدر بگوییم که به معنای حقیقی کلمه و از بن دندان، به این ضرورت اعتقاد پیدا کنیم و فضای کشور را از بیماری مزمنی که در طول سالهای متمادی دچارش بود، خارج کنیم و همهی فعالیتهای کشور بشود علم و تحقیقمحور. بارها گفتهایم و صد بار دیگر هم خواهیم گفت؛ و اگر دانشجو و استاد و مدیر و مسئول و وزیر از ما توصیهای بخواهند، توصیهی ما همین خواهد بود که: با علم و تحقیق و کاوش، این اقیانوس عظیمی که خدای متعال در برابر انسان قرار داده است و قدرت ژرفکاوی در این اقیانوس را هم به انسان داده، هر چه میتوانید پیش بروید و عمقیابی کنید. بنابراین، علم برای امروز و فردای ما حیاتی است. ما هر کار دیگری بکنیم، اگر در علم تهیدست باشیم، آن کارها، کارهای عقیم و بیعاقبتی خواهد بود.
استعداد انسانی ما برای وارد شدن در میدان علم و پیش رفتن در این میدان، استعداد خوبی است؛ از متوسط استعدادهای بشری دنیا جلوتر و بالاتریم و این امروز دیگر جزو مسلّمات شده است. قبلها که این را میگفتیم، بعضیها با چشم تردید به آن نگاه میکردند؛ اما امروز این خبر متواتر شده که استعداد ایرانی، استعداد بالایی است.
تجربهی موفق انقلاب هم نشان داده است که اگر ما به عنوان مسئولان نظام و کشور در این میدان وارد بشویم، حرکت، حرکتِ خرسندکننده و تشویقآمیزی خواهد بود. ما از لحاظ کمیت دانشجویی، امروز تقریباً پانزده برابر قبل از انقلاب دانشجو داریم. در حالی که جمعیت کشور تقریباً دو برابر شده است، جمعیت دانشجویی ما تقریباً پانزده برابر شده است. تعداد دانشگاهها، اساتید، رشتهها و کارهای نوِ علمی و فناوری و تجربی، تشویقکنندهی مسئولان است که در این زمینه پیش بروند.
در برخی از دانشهای نوِ دنیا ما با پیشروان این دانشها در سطح جهان فاصله زیادی نداریم. بهنگام چشم باز کردن و همت گماشتن، موجب شده در برخی از دانشهای بسیار نو، فاصلهمان با دنیا خیلی کم شود و اگر همت کنیم، میتوانیم در حرکت خودمان به سبقت هم دست بیابیم.
همهی اینها تجربههای موفقی است که ما را به غور در این اقیانوس بیپایان دانش تشویق میکند. اینها مسائل روشنی است؛ بارها عرض کردیم و گفتم، دهها و صدها بار دیگر هم باز خواهیم گفت، و شما هم بگویید و دنبالش بروید؛ و کاری کنید که اینها عرف ذهنی متعارف جامعه بشود. به تعبیر متعارف، «علمگرایی و علممحوری» در همهی بخشها گفتمان مسلط جامعه بشود.
آقایان - دو وزیر محترم - گزارشهای خوبی دادند؛ همین کارهایی را که گفتند - بخصوص آقای دکتر زاهدی - اگر انجام بگیرد، خیلی از مقاصد ما برآورده خواهد شد؛ منتها بشود؛ مسئلهی ما این است. شما که رؤسای دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی و فعالان تصمیمگیر و تصمیمساز در این زمینه هستید، عذری وجود ندارد. من چند نکته پیرامون این مطلب عرض میکنم:
یک نکته این است که ما در کشور به نقشهی جامع علمی احتیاج داریم. ما باید بدانیم که برای رسیدن به هدف چشمانداز بیست ساله - که نام آن مکرر برده میشود - نقشهی جامع علمی ما چیست؟ این را باید ترسیم کنیم. بعد، این نقشه را طبق راهبردهای عملیاتی و برنامهریزیهای زماندار و منظم، مثل یک پازل، بتدریج باید پُر و کامل کنیم. این کار انجام نگرفته و ما آن را نیاز داریم؛ و باید انجام بگیرد. این کار با زبدگان و نخبگان و صاحبان اندیشهی کشور در حوزهی دانشگاهها و آموزش و پرورش و حوزههای ذیربط عملی است و بایستی تحقق پیدا کند.
نکتهی بعدی، مسئلهی نهضت تولید علم است، که ما از شش هفت سال قبل از این، این قضیه را گفتیم، مطرح کردیم و دنبال کردیم. خوب، حالا بعضی از بحثهای پیرامون این مسئله، حقیقتاً وقت تلف کردن و خود را مشغول کردن است، که: حالا اصلاً تولید علم معنایش چیست؟ آیا علم تولید کردنی است؟ آیا کشف کردنی است؟ (ما به یاد آن جمعی میافتیم که - البته سالها پیش برای ما نقل کردند - راجع به مسألهی سینما بحث میکردند و پیش یک نفری رفتند تا از او نظر بخواهند. ایشان گفته بود: حالا ببینیم آیا سینِماست یا سینَماست یا سینُماست؟! اول این را حل کنیم!) حالا کشف کردنی است، تولید کردنی است، تحقیق کردنی است؛ هر چه هست، مقصود معلوم است. ما میگوییم پایهی فناوریهای پیشرفته و رشد تمدن مادی، تمدن مرتبط با مسائل زندگی، دانش است؛ اگر بخواهید این دانش را از دیگران بگیرید و خودتان مصرفکننده باشید، به هیچ جا نخواهید رسید. باید این دانش در داخل برویَد. فرق میکند که انسان یک چیزی را از دیگری در حدی که او میخواهد به ما تعلیم بدهد، یاد بگیریم و شاگردی کنیم، یا اینکه همواره شاگرد نمانیم؛ همانطور که من مکرر عرض کردهام. همیشه که نمیشود یک ملت شاگرد بماند. ما یک روزی در دنیای علم و مدنیت استاد بودیم؛ حالا به مرحلهی شاگرد تنزل پیدا کردهایم؛ یک مدت هم شاگرد بسیار تنبل بودیم! اما امروز مشغول حرکتیم و بایستی پیش برویم؛ بخصوص در زمینهی علوم پایه که در حقیقت پایهی نظری هر تحرک علمی و هر فناوری پیشرفته است؛ من تأکید کردهام و میکنم. و البته در کنار این توجه یافتن و سمتگیری دانش، باید به سوی عمل و کاربردی کردن و نیازهای کشور را در نظر گرفتن و در آن جهت حرکت کردن، توجه داشته باشیم. این نکتهی دوم که باید به این اهمیت داد. البته خوشبختانه امروز که ما در هر اجتماع دانشگاهی و دانشجویی شرکت میکنیم، میبینیم صحبت نهضت تولید علم و نهضت نرمافزاری را خیلی خوب تکرار میکنند؛ این حالا به یک عرفی تبدیل شده است. اما حالا باید ما به معنای حقیقی کلمه، این را دنبال کنیم که تحقق پیدا کند. علم را باید برویانیم؛ این چیزی نیست که بدون مدیریت کردن و سرمایهگذاری، به خودی خود به طور مطلوب صورت بگیرد.
نکتهی بعدی، مسئلهی بنیاد نخبگان است - که به نظرم الان بیش از دو سال است که ما این را مطرح کردیم که یک چنین چیزی به وجود بیاید - که ظاهر قضیه این است که یک بنیاد و یک مؤسسه است یا یک اداره است؛ لیکن باطن قضیه این است که چنانچه یک چنین نهادی در کشور به وجود بیاید، به اعتقاد ما، فضای علمی کشور و چهرهی علمی دانشگاهها و پژوهشگاهها یک تغییر اساسی خواهد کرد. دلگرمی محقق و پژوهشگر و اهل علم، اساسِ کار است. همچنان که در جنگهای نظامی، روحیه از همه چیز مهمتر است، در محیط علمی هم همین معنا صادق است. این روحیه احتیاج به یک تمرکز در تصمیمگیری و برنامهریزی و اقدام دارد که این را ما در عنوان بنیاد نخبگان تجسّد بخشیدیم.
نکتهی بعدی این است که ما فارغالتحصیلان مقاطع مختلف دورههای تحصیلات تکمیلی را باید در دانشگاهها و مراکز پژوهشی حتماً وارد کنیم. این کار برنامهریزی میخواهد. این جوان، با استعداد، با شور و با شوق تا اینجا دویده و به اینجا رسیده - حالا مقطع دکترا یا فوق لیسانس - حالا بعد که به اینجا رسید، بماند متحیر که چه کار بکند؛ این نباید اتفاق بیفتد. باید برای جذب اینها برنامهریزی کرد. خیلی از اینها مسئلهشان مادیات هم نیست. اهل علم مایل است که بتواند کار علمی بکند. این خبری که الان وزیر محترم گفتند که کارگاههای تحقیقاتی و آموزشی را توسعه داده و پولی برایش گرفتهاند، واقعاً من را خوشحال میکند؛ این کار لازم است. یا این پارکهای علمی و فناوری - که حالا بعد به آن هم اشاره خواهم کرد - که در کشور راه افتاده، کارهای خوبی است؛ اما کم است. باید روی اینها متمرکز شد و کار کرد. باید تلاش کرد این اتفاق نیفتد که این جوان را که حالا تا اینجا با شوق و ذوق دویده، به خیال اینکه حالا یک کاری خواهد شد، ببیند که هیچ کاری دستش نیست و هیچ مسئولیتی به گردنش نیست - مسئولیت اداری مورد نظر من نیست، مسئولیت علمی؛ یعنی کار و تلاش علمی که او را خرسند و خوشحال کند - عدهای از جوانها به اینجا آمدند و در این حسینیه در مورد برنامههای هستهای ما نمایشگاه گذاشتند و غرفههای گوناگونی درست کردند که بنده این بخشهای مختلف را ببینم؛ من چند ساعت این غرفهها را دیدم. یکی از چند نکتهی بسیار برجسته و خوشحالکنندهای که بنده را متوجه خودش کرد، این بود که من دیدم این جوانها - غالباً شاید صدی نود جوانها بین بیست و سی ساله بودند - احساس اشتغال، احساس کار کردن و احساس هویت علمی و عملی میکنند. این، چیزِ خیلی باارزش و مهمی است. ما باید این احساس را در کل مجموعهی جوانان و دانشجویانی که مقاطع مختلف دورههای تحصیلاتی تکمیلی را میگذرانند، به وجود بیاوریم؛ اینها هم رشد میکنند، هم فایده میدهند. درخت جوانِ بهرهدهی است؛ هم میوه میدهد و هم خودش دارد رشد میکند. پیشنهادی که دوستان در گزارششان مطرح کردند، پیشنهاد اجرایی است. من در مورد پیشنهادهای اجرایی نظری ندارم: مثلاً دانشگاهها بعضی از این دانشجویانی را که در این کار مشغول هستند و مقاطع و دورههایی را میگذرانند، آنها را بورسیه کنند تا اینها لااقل مشکلات زندگی و مادی نداشته باشند. البته من تصورم این است که اگر چه مشکلات مادی اهمیت دارد؛ اما تنها امر مهم، مشکلات مادی نیست.
یک نکتهی دیگر که اشارهای هم در صحبتهای آقایان بود، مسئلهی ملاک ارتقاء اعضای هیئتهای علمی است. این ملاکها چیست؟ خوب، حالا مقاله و مجلات آی.اس.آی و اینها، همه حرفهای خوب و درستی است؛ لیکن اینها تنها ملاک نباشد. حالا خود این مقالات درجشدهی در مجلات آی.سی.آی هم همیشه ملاک نیست. آنچنان که اهل فن و افراد مطلع به بنده گزارش میدهند، اینها سطوح مختلفی دارد و آنچنان نیست که صرف این معنا یک ملاک دائمی به حساب بیاید؛ لیکن ملاکهای دیگری هم وجود دارد: مثلاً فرض کنید پرورش دانشجو. استادی که در دانشجوپروری و شاگردپروری و به ثمر رساندن شاگرد، از خودش یک کار درخشانی نشان میدهد، یا نظر نوی در مسائل علمی و دانشگاهی ابراز میکند؛ ملاکِ ارتقاء است. این ملاکهای گوناگون را میشود تدوین کرد و ملاک ارتقاء اعضای هیئتهای علمی قرار داد.
یک نکتهی دیگر، مسئلهی توازن نگاه رؤسای این بخش علمىِ شما به رشتههای علمی است، که این تابعِ همان نقشهی جامعی است که اول عرض کردیم. اگر آن نقشهی جامع مطرح بشود و وجود داشته باشد، طبعاً نگاه به رشتههای گوناگون، یک نگاه متوازنی خواهد بود. اینطور نیست که ناگهان برای مدتهای متمادی بعضی از علوم به انزوا و حاشیه بیفتند و بعضی از علوم هم مثل برخی از رشتههای پزشکی یا مهندسی پُردرآمد، ناگهان اهمیت پیدا کنند و درجهی اول بشوند و بسیاری از رشتهها در انزوا قرار بگیرند؛ مثل بعضی از رشتههای علوم انسانی و رشتههای مربوط به علوم پایه که سالهای متمادی در این کشور در انزوا قرار گرفتهاند که اگر کسانی تحقیق و دنبال کنند، احتمال دارد سرنخهای سوء نیت هم در این مسئله پیدا بشود.
ببینید ما به پزشک، مهندس و این علما و فنانین خدماتی و اجرایی نیاز داریم. یک پزشک مثل آب، هوا و نان برای انسان لازم است، و همینطور برخی از رشتههای دیگر؛ در این هیچ شکی نیست. من اینطور رشتهها را - که زندگی روزمرهی مردم متوقف به اینهاست - به آن پولی تشبیه کردم که انسان در جیبش میگذارد که برود خرج کند. یک جامعه این پول، این ثروت، این پزشک و این مهندس را برای توی جیبش لازم دارد که بتواند خرج و زندگی کند؛ اما این پول، سرمایه نمیشود. اگر بخواهید این پول برای شما ماندگار شود، به یک سرمایهی پولساز احتیاج دارید که پشتوانهی این پول باشد. همهی زندگی که همین پول امروزِ ما نیست؛ این، آن رشتههای پشتیبانیکننده و اساس تشکیل دهنده را احتیاج دارد که علوم پایه از این قبیل است. اینها مدتها در این کشور فراموش شد و سراغ همان رشتههایی رفتند که حکم پول توجیبی را برای خرج روزمرهی یک کشور دارد. اگر کسی اینها را دقت کند، ممکن است رگههای سوءنیت را هم در این کار پیدا کند. من میگویم نگاه به رشتههای علمی باید نگاه متوازن و برخاستهی از آن نگاه کلی باشد. مثلاً یک مدتی واقعاً علوم انسانی در کشور ما مغفولٌعنه واقع شد؛ مدتی ادبیات فارسی - هویت ملی ما به زبان و خط ماست - اصلاً مورد غفلت و بیاعتنایی قرار گرفت؛ و خیلی چیزهای دیگر. این، نباید اتفاق بیفتد.
نکتهی بعدی، این است که در کلمات و اظهارات ما تکرار میشود که باید در دانشگاه به رشد کیفی دست پیدا کنیم؛ من این را قبول دارم، لیکن این به معنای نفی رشد کمّی نباشد. ما رشد کمّی هم لازم داریم. ما از زیاد شدن دانشگاه و مرکز تحقیقات و پژوهشگاه، به هر اندازهای که باشد، حالا حالاها سود خواهیم برد. توجه بکنید که در چشمانداز بیست ساله، حد ما رسیدن به رتبهی اول علمی در منطقه است. این همچنان که به حرکت کیفی و صیرورت احتیاج دارد، به حرکتهای کمّی و توسعهی کمّی هم احتیاج دارد؛ افزایش دانشجو، افزایش مراکز دانشجویی، افزایش مراکز تحقیقاتی و چیزهایی که در این زمینه روزبهروز پیش میآید و بایستی به اینها رسید. باید به حد نصابی برسیم که تأمین کنندهی سند چشمانداز باشد.
یک نکتهی دیگر که این هم در واقع دنبالهی همان سخن نقشهی جامع است، اینکه رشد علمی کشور یک فرایند است. دانشگاه یک جزیرهی جدا از قبل و بعد خود نیست. برای اینکه ما بتوانیم رشد علمی کشور را به معنای حقیقی کلمه تأمین بکنیم، این فرایند را بایستی تضمین بکنیم؛ یعنی از دبستان، تا بعد از مقاطع عالی دانشگاهی. بعد از مقاطع عالی دانشگاهی، مراکز تحقیقاتی و پیشرفتهای تحقیقاتی و ارتباط با صنعت و پیشبرد فناوری در کشور و پدید آوردن جهشهای فناوری در بخشهای مختلف کشور است که اینها به بعد از مقاطع بالای دانشگاهی مربوط میشود؛ اما باید از دبستان شروع بشود. این کار، تنها کار وزارت آموزش عالی و وزارت بهداشت هم نیست؛ این کار، کار دولت است؛ کار شورای عالی انقلاب فرهنگی است؛ کار مجامع تصمیمگیر و سیاستساز است. البته من در این زمینه با وزارت آموزش و پرورش حرف ویژهای دارم که حالا این در رابطهی با آنهاست، که آنها هم در خود آموزش و پرورش در این زمینه مشکلاتی دارند و باید تأمین بشود؛ اما با نگاه مشترک، آموزش و پرورش و آموزش عالی و آموزش پزشکی و حتّی برخی از بخشهای دیگر باید در این زمینه همکاری کنند تا بتوانند این فرایند را ترسیم کنند. ما کودک خودمان را باید از آغاز برای ذهن مولّد، ذهن سازنده و ذهن مبتکر آماده کنیم؛ نه مثل آنچه که ما را بار آوردهاند، که بنشینیم تا یک چیزی از بیرون بیاید و به دست ما بدهد و ما هم در حد همت خودمان از آن استفاده بکنیم. این به میزان زیادی به تربیتهای علمی و ذهنی اولیه ارتباط دارد که به دبیرستان و دبستان و مراکزی اینچنینی مربوط میشود. برنامههای علمی و درسی آنها بسیار مهم است.
نکتهی بعدی، مسئلهی ارتقای رتبهی علمىِ حقیقىِ اساتید است؛ و به روز بودن اساتید. باید ما ترتیبی بدهیم - حالا کار اجرایی و برنامهریزیاش به عهدهی آقایان است - که استادِ ما وقت مطالعه کردن داشته باشد. استادی که مثل بعضی از روضهخوانها در دههی محرم از این مجلس به آن مجلس؛ «دو کلمه و دعایتان بکنم!»؛ از این دانشگاه به آن دانشگاه، از آن دانشگاه به این دانشگاه، این استاد نمیتواند دستگیرِ دانشجو باشد. خود اساتید - من با اساتید سالی یکی دو بار جلسه دارم؛ شاید بعضی از آقایان هم در آن جلسات بودید و بعضی هم در تلویزیون دیدید - به این معنا مذعناند و قبول دارند که این کمبود کار و مشکل آنهاست. البته تلاش معاش است و تقریباً میشود گفت که چارهای هم ندارند؛ اما باید شما این را تأمین کنید. عرض کردم، مسئولان این بخش شماها هستید. به شما باید گفت: این را باید دنبال کنید، برایش فکر کنید. استاد برای دانشجو باید وقت بگذارد؛ استاد باید در اتاقش بنشیند تا دانشجو بیاید از او بپرسد و حرف بزند. نه اینکه بیاید مثل معلم دبستان یا دبیرستان، در کلاس یک درسی بدهد و بعد هم گچ را بیندازد و خداحافظ! اینکه فایدهای ندارد. باید برای دانشجو وقت بگذارد و وقت مطالعه داشته باشد؛ بنشیند مطالعه کند. واقعاً استادی که مطالعه نکند، درسش پوچ در میآید. حالا حُسن درسهای حوزوی و طلبگىِ ما این است که اگر استاد بیمطالعه بیاید و بیربط حرف بزند، فردا دیگر شاگرد پای درس او نمیآید. بعد از مدتی درسش از صد نفر به پنجاه نفر و بیست نفر میرسد و گاهی هم تعطیل میشود؛ اما دانشگاه اینطور نیست؛ این شاگرد بیچاره مجبور است که به این کلاس بیاید و مجبور است این واحدها را با این استاد بگذراند و منتظر نمرهی او هم هست و نمیتواند به او جسارتی هم بکند. پس از این جهت، این عیب دانشگاه است و این حُسن حوزه است. بالأخره شما کاری کنید که استاد بتواند خودش از لحاظ علمی و سطح دانش خود، ارتقاء پیدا کند.
نکتهی بعدی، مسئلهی تربیت و فضای دینی و فرهنگی در دانشگاههاست؛ این بسیار چیز مهمی است و کشور به این مسئله احتیاج دارد. گویی اینطور باور شده که اگر کسی یا جوانی به دانشگاه آمد، باید از لحاظ رتبه دینی و فرهنگی تنزل کند و از دانشگاه بیرون بیاید! چرا عکس این قضیه اتفاق نیفتد؟ دانشگاه طوری باشد که وقتی جوان فارغالتحصیلِ دبیرستان به دانشگاه آمد و از آن بیرون آمد، از لحاظ عمق دینی و رعایت دینی و اخلاق دینی پیشرفت کرده باشد؛ این را اصل قرار بدهید؛ این باید بشود. کجا بهتر از دانشگاه و زمینهی بسیار نورانی دل دانشجویان جوان؟ شما میبینید امروز چقدر تلاش میشود که جوانان ما را از دین و از مظاهر دینی دور کنند. شما دانشگاه ما را ببینید؛ آن اعتکافش است و آن نماز جماعتش است. به من یک گزارشی از نماز جماعت دانشگاهها دادند؛ متوسط حضور دانشجویان در نماز جماعت در دانشگاهها از همهی جای کشور بیشتر است؛ البته غیر از صحنهای مطهر و مسجد گوهرشاد و آن جایی که زوّاری هست. اما مثلاً کوچه، بازار، خیابان و مسجد محله که مرکز متدینهاست، دانشجویان دانشگاهها بیشتر از آنها در نماز جماعت شرکت میکنند. این، خیلی حرف مهمی است. و این که از دانشجوها هم در اعتکافها - آنهایی که در مساجد دانشگاهها یا در مساجد دیگر هستند - شرکت میکنند. دل دانشجو، دل خیلی خوبی است؛ ما باید به حال دانشجو غبطه بخوریم؛ یعنی بنده که غبطه میخورم. دلهای پاک و نورانی، آن وقت همراه با معرفت؛ این دیگر آن جوان عوام هیچ چیز ندان نیست. دل او با نور علم هم روشن است، آن وقت پاک و صاف هم هست. باید کاری کنیم که عوامل دورکنندهی جوان از محیط دینی و تربیت دینی و اخلاق دینی کم اثر بشود. همه یکجور نیستند و خانوادهها و پدر و مادرها مختلف هستند و تأثیراتی هم هست. کاری کنیم که این تأثیرات به حداقل برسد.
ذهن جوان دانشجو، ذهن پرسشگری است؛ این خیلی چیز خوبی است. بعضی خیال میکنند این نقطهی ضعف است؛ نه، این نقطهی قوّت است. گاهی اینقدر از ما نمیپرسند که دلمان میگیرد؛ میگوییم بپرسند تا بتوانیم یک چیزی را بگوییم. دانشجو باید بپرسد، تا آنچه را که میشود گفت، به او بتوان گفت. بهترین کسانی که میتوانند در مسائل دینی، اعتقادی، سیاسی، معرفتی، توحیدی، پرسشگری کنند، جوانانِ دانشجو هستند. با این زمینه و استعداد، ما بایستی برای محیط دینی دانشجو و فضای تربیتی، دینی و فرهنگی دانشگاهها تلاش کنیم. در همین زمینه، مسئلهی اعتماد به نفس ملی را - که حالا چون متداول است، میگویند غرور ملی؛ چون کلمهی غرور، کلمهی قشنگ خوشمعنایی نیست؛ اما حالا متداول است. مراد همان احساس افتخار و اعتماد به نفس ملی است - باید در دانشجو زنده کرد. ما از اول، درسهایمان اینطور بوده که اسم دانشمند یونانىِ قدیم - طالس فرض بفرمایید - تا دانشمندان گوناگون غربی در قاعدهی هندسه یا در فرمول شیمی را میشناختیم؛ و همینطور دانشمندان دیگر را تا امروز؛ اما به قدر یک تاریخ علمنویس مانند «جرج سارتُن» - من سی چهل سال پیش، هم کتاب «پیر روسو» را که تاریخ علوم است، هم کتاب «جرج سارتن» را دیده بودم - که دورههای علمی اسلامی را تقسیم میکند به دورهی جابربنحیان، دورهی خوارزمی و دورهی فلان، دانشمندان خودمان را نمیشناسیم! دانشجوی ما آنها را نمیشناسد، ولی آنها میشناسند! خیام را به عنوان یک دانشمند و یک ریاضیدان بزرگ در دنیای غرب میشناسند؛ اما دانشجوی ما خیام را مثلاً با کوزهی گلىِ می میشناسد؛ اگر هم بشناسد. نمیداند خیام که بوده است. ببینید اینها موجب میشود که آن اعتماد به نفس ملی از دست برود و دانشجوی ما سابقهی علمی، گذشتهی علمی و میراث عظیم علمی خودش را نشناسد و افتخارات علمی خودش را در گذشته نداند. این از جملهی کارهایی است که باید حتماً در محیط دانشگاه انجام بگیرد. درس میگذارید، رشته میگذارید، تبلیغات میکنید، هر کاری میکنید، من نمیدانم، این کار باید بشود.
یک نکتهی دیگر، مسئلهی جریانهای دانشجویی است. حرکت سیاسی دانشجویان و کار سیاسی در دانشگاهها چیز مثبتی است. من سالها پیش در همین حسینیه، یک جملهای گفتم که آن وقت بعضی از مسئولان هم گلهمند شدند. آن جمله راجع به تحرک سیاسی دانشجویان در دانشگاهها بود؛ این لازم است؛ نه فقط برای اینکه دانشجو تخلیه بشود. بعضی خیال میکنند که تحرک سیاسی دانشجویان در دانشگاهها، فقط فایدهاش این است که این جوان یک خُرده تخلیه بشود؛ نه، این جوان را ما برای فردای ادارهی کشور لازم داریم. این باید سیاست را بفهمد؛ مغزش در زمینهی سیاست، مغز پخته و کارآمدی باشد؛ والّا فریبش میدهند و زمینش میزنند. خوب، این لازم است؛ منتها آنچه که لازم است، قدرت تحلیل و فهم سیاسی است؛ آن چیزی که متأسفانه جریانهای سیاسی بیرون از دانشگاه - که دائم برای پیشبرد مقاصد سیاسی خودشان به دانشگاهها دستاندازی کردند - مطلقاً به این توجه نکردند. همان استثماری که ما مدتهای طولانی در زمینهی اقتصاد و فرهنگ و سیاست و ... دچارش بودیم، متأسفانه جریانهای سیاسی، بخصوص در این چند سال اخیر، این را نسبت به دانشجو در دانشگاه اعمال کردند. این، غلط است؛ لیکن باید فکری بکنید تا این جریانهای سالم دانشجویی - چه انجمنها، چه بسیج، چه تشکلهای گوناگون دیگری که بحمدالله امروز تشکلهای دانشجویی خوبی در دانشگاه هست - در کنار حرکت فکری علمی، به سمت یافتن قدرت تحلیل سیاسی کشانده شوند. قدرت تحلیل که نبود، انسان فریب تحلیلِ فریبگرِ بیگانه را میخورد. در دنیای سیاست هیچکسی صریحاً نمیآید بگوید که من میخواهم به تو ظلم کنم؛ نه به یک ملت، نه به یک شخص؛ اینطور که نمیگویند. میآیند با «مغالطههای سیاسی» کاری میکنند که بتوانند بر او تسلط پیدا کنند. درست مثل مغالطههای فلسفی، ذهن طرف را با یک چشمبندی علمی - در واقع یک تردستی - منحرف میکنند. یک مغالطهی سیاسی درست میکنند، میخ خودشان را میکوبند. ما باید کاری کنیم که این جوان ما بتواند مغالطه را بشناسد؛ کما اینکه در فلسفه و منطق، شناخت مغالطه یکی از هنرهاست. ما بتوانیم جوان خودمان را آشنا کنیم به اینکه مغالطه چیست، تا بتواند مچ مغالطهکننده را بگیرد. بگوید این قضیهای که درست کردی، اینجایش اختلال و اشکال دارد. قدرت تحلیل سیاسی این است؛ بایستی این را در جوان به وجود آورد.
نکتهی بعد مسئلهی تحقیقات است، که حالا چون زیاد تکرار شده، به آن درست توجه نمیشود؛ مثل این اذکار عبادی که آدم تکرار میکند و همینطور عادت میکند، در حالی که ذهن انسان جای دیگر است! در برنامهی چهارم، تا سه درصد تولید ناخالص را برای بودجهی تحقیقات در نظر گرفتهاند. از قبل گفتند باید تا آخر برنامهی چهارم، بودجهی تحقیقات به سه درصد برسد. در سال گذشته هم - به نظرم یا آخر 83 بود یا اوایل 84 - که در اینجا و در جمع اساتید صحبت بودجهی تحقیقات شد، یک نفر گفت بودجه تحقیقات فلان درصد شده، من گفتم نه، به یک درصد رسیده و تا آخر امسال هم به یکونیم درصد خواهد رسید؛ اما اخیراً به من گزارش دادند که ششدهم درصد شده است! حالا ظاهراً همهی همان ششدهم را هم ندادهاند؛ چهلوپنج صدمِ درصد دادهاند! اینکه نمیشود. اولاً آن برنامهی پنجساله، برنامه و قانون است، باید تحقق پیدا بکند؛ تخلف از برنامه، تخلف از قانون است؛ وانگهی این حیات آیندهی کشور است. این همه راجع به علم و تولید علم و تحقیقات و این مسائل حرف میزنیم، آن وقت بودجهی تحقیقات کشور، اعتباراتش داده نشود، کم بشود، بیاعتنایی بشود؛ این نمیشود. خوب، حالا ما یقهی چه کسی را بگیریم؟ اگر به آقای رئیسجمهور بگوییم، میگوید در دولت مطرح کنند. باید یقهی همین دو تا آقایان وزیر را بگیریم! و از اینها بخواهیم که در دولت این مسئله را دنبال کنند؛ یعنی حقیقتاً این مسئلهی تحقیقات، قضیهی کوچکی نیست.
یک نکتهی دیگر، مسئلهی نسبت دانشجویان دورههای تحصیلات تکمیلی به کل دانشجویان است. شنیدهام این نسبت خیلی پایین است. آنطور که به من گزارش کردهاند، این نسبت شش درصد است. این، پایین است. طبق نظر افراد صاحبنظر، این نسبت باید به حدود سیدرصد برسد؛ روی این کار بشود. بنابراین برای اینکه بتوانیم این دانشجویان را به این نسبت برسانیم، ما به تکثیر مراکز تحصیلات تکمیلی و پدید آوردن رشتههایی که نداریم، احتیاج داریم. این نسبت را باید حفظ بکنیم؛ این هم مهم است.
پارکهای علم و فناوری هم که اخیراً چند سالی است که دارد انجام میگیرد، کار خوبی است. آنطور که سه چهار سال پیش دوستانی در این زمینهها برای من شرح و گزارش دادند، کار بسیار خوبی است. البته شنیدهام از این حدود ده پارک علمی و فناوری در کشور، دو، سه تا بیشتر فعال نیست و بقیه متوقف است. این هم جزوِ کارهای خوب است که مسئولان مربوط، به این مسائل توجه کنند.
این حرفها را باید بگوییم، تکرار بکنیم و اینها را فقط موعظه هم تلقی نکنید. من خواهشم از رؤسای دانشگاهها و رؤسای مراکز تحقیقاتی و هم از آقایان وزرا و هیئترئیسههای وزارتخانهها که اینجا تشریف دارید، این است که، سخنانی که ما به شما عرض کردیم، موعظه نیست و اینطور نیست که یک منبر رفتیم و حالا یک تذکراتی دادیم؛ نه، اینها اجرائیاتی است که لازمالاطاعه و لازمالاجراست. باید این کارها را بکنید. اگر نکردید، در قانون مجازات معینی ندارد که بگویند چنانچه این کار انجام نگرفت، فلان وزیر یا فلان مسئول، باید مجازات بشود؛ اما مجازات سختتری دارد و آن قضاوتهایی است که دربارهی شما خواهد شد. قضاوت ما امروز در مورد آن کسانی که دانشگاههای ما را از آغاز پیدایش با بافت غیربومی و غیرناظر به نگاههای ملت و کشور تشکیل دادند و ما را به اینجا رساندند و به این انحطاط ما را کشاندند، چیست؟ چنانچه کوتاهی کنیم، آنوقت یک چنین قضاوتی در مورد ما خواهد بود. مجازات ما از مجازاتی که حالا در قانون برای یک جرم مشخص تعریف کرده باشند، سختتر است. انشاءالله موفق و مؤید باشید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
دوستان بسیار خوب و مسئولان ارزشمند علم در کشور، خیلی خوش آمدید.
حرف ما در این جلسه علیالقاعده حرف «اهمیت علم» است؛ این حرفِ تکراری، لیکن در عین حال لازمالتکرار را باید آنقدر بگوییم که به معنای حقیقی کلمه و از بن دندان، به این ضرورت اعتقاد پیدا کنیم و فضای کشور را از بیماری مزمنی که در طول سالهای متمادی دچارش بود، خارج کنیم و همهی فعالیتهای کشور بشود علم و تحقیقمحور. بارها گفتهایم و صد بار دیگر هم خواهیم گفت؛ و اگر دانشجو و استاد و مدیر و مسئول و وزیر از ما توصیهای بخواهند، توصیهی ما همین خواهد بود که: با علم و تحقیق و کاوش، این اقیانوس عظیمی که خدای متعال در برابر انسان قرار داده است و قدرت ژرفکاوی در این اقیانوس را هم به انسان داده، هر چه میتوانید پیش بروید و عمقیابی کنید. بنابراین، علم برای امروز و فردای ما حیاتی است. ما هر کار دیگری بکنیم، اگر در علم تهیدست باشیم، آن کارها، کارهای عقیم و بیعاقبتی خواهد بود.
استعداد انسانی ما برای وارد شدن در میدان علم و پیش رفتن در این میدان، استعداد خوبی است؛ از متوسط استعدادهای بشری دنیا جلوتر و بالاتریم و این امروز دیگر جزو مسلّمات شده است. قبلها که این را میگفتیم، بعضیها با چشم تردید به آن نگاه میکردند؛ اما امروز این خبر متواتر شده که استعداد ایرانی، استعداد بالایی است.
تجربهی موفق انقلاب هم نشان داده است که اگر ما به عنوان مسئولان نظام و کشور در این میدان وارد بشویم، حرکت، حرکتِ خرسندکننده و تشویقآمیزی خواهد بود. ما از لحاظ کمیت دانشجویی، امروز تقریباً پانزده برابر قبل از انقلاب دانشجو داریم. در حالی که جمعیت کشور تقریباً دو برابر شده است، جمعیت دانشجویی ما تقریباً پانزده برابر شده است. تعداد دانشگاهها، اساتید، رشتهها و کارهای نوِ علمی و فناوری و تجربی، تشویقکنندهی مسئولان است که در این زمینه پیش بروند.
در برخی از دانشهای نوِ دنیا ما با پیشروان این دانشها در سطح جهان فاصله زیادی نداریم. بهنگام چشم باز کردن و همت گماشتن، موجب شده در برخی از دانشهای بسیار نو، فاصلهمان با دنیا خیلی کم شود و اگر همت کنیم، میتوانیم در حرکت خودمان به سبقت هم دست بیابیم.
همهی اینها تجربههای موفقی است که ما را به غور در این اقیانوس بیپایان دانش تشویق میکند. اینها مسائل روشنی است؛ بارها عرض کردیم و گفتم، دهها و صدها بار دیگر هم باز خواهیم گفت، و شما هم بگویید و دنبالش بروید؛ و کاری کنید که اینها عرف ذهنی متعارف جامعه بشود. به تعبیر متعارف، «علمگرایی و علممحوری» در همهی بخشها گفتمان مسلط جامعه بشود.
آقایان - دو وزیر محترم - گزارشهای خوبی دادند؛ همین کارهایی را که گفتند - بخصوص آقای دکتر زاهدی - اگر انجام بگیرد، خیلی از مقاصد ما برآورده خواهد شد؛ منتها بشود؛ مسئلهی ما این است. شما که رؤسای دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی و فعالان تصمیمگیر و تصمیمساز در این زمینه هستید، عذری وجود ندارد. من چند نکته پیرامون این مطلب عرض میکنم:
یک نکته این است که ما در کشور به نقشهی جامع علمی احتیاج داریم. ما باید بدانیم که برای رسیدن به هدف چشمانداز بیست ساله - که نام آن مکرر برده میشود - نقشهی جامع علمی ما چیست؟ این را باید ترسیم کنیم. بعد، این نقشه را طبق راهبردهای عملیاتی و برنامهریزیهای زماندار و منظم، مثل یک پازل، بتدریج باید پُر و کامل کنیم. این کار انجام نگرفته و ما آن را نیاز داریم؛ و باید انجام بگیرد. این کار با زبدگان و نخبگان و صاحبان اندیشهی کشور در حوزهی دانشگاهها و آموزش و پرورش و حوزههای ذیربط عملی است و بایستی تحقق پیدا کند.
نکتهی بعدی، مسئلهی نهضت تولید علم است، که ما از شش هفت سال قبل از این، این قضیه را گفتیم، مطرح کردیم و دنبال کردیم. خوب، حالا بعضی از بحثهای پیرامون این مسئله، حقیقتاً وقت تلف کردن و خود را مشغول کردن است، که: حالا اصلاً تولید علم معنایش چیست؟ آیا علم تولید کردنی است؟ آیا کشف کردنی است؟ (ما به یاد آن جمعی میافتیم که - البته سالها پیش برای ما نقل کردند - راجع به مسألهی سینما بحث میکردند و پیش یک نفری رفتند تا از او نظر بخواهند. ایشان گفته بود: حالا ببینیم آیا سینِماست یا سینَماست یا سینُماست؟! اول این را حل کنیم!) حالا کشف کردنی است، تولید کردنی است، تحقیق کردنی است؛ هر چه هست، مقصود معلوم است. ما میگوییم پایهی فناوریهای پیشرفته و رشد تمدن مادی، تمدن مرتبط با مسائل زندگی، دانش است؛ اگر بخواهید این دانش را از دیگران بگیرید و خودتان مصرفکننده باشید، به هیچ جا نخواهید رسید. باید این دانش در داخل برویَد. فرق میکند که انسان یک چیزی را از دیگری در حدی که او میخواهد به ما تعلیم بدهد، یاد بگیریم و شاگردی کنیم، یا اینکه همواره شاگرد نمانیم؛ همانطور که من مکرر عرض کردهام. همیشه که نمیشود یک ملت شاگرد بماند. ما یک روزی در دنیای علم و مدنیت استاد بودیم؛ حالا به مرحلهی شاگرد تنزل پیدا کردهایم؛ یک مدت هم شاگرد بسیار تنبل بودیم! اما امروز مشغول حرکتیم و بایستی پیش برویم؛ بخصوص در زمینهی علوم پایه که در حقیقت پایهی نظری هر تحرک علمی و هر فناوری پیشرفته است؛ من تأکید کردهام و میکنم. و البته در کنار این توجه یافتن و سمتگیری دانش، باید به سوی عمل و کاربردی کردن و نیازهای کشور را در نظر گرفتن و در آن جهت حرکت کردن، توجه داشته باشیم. این نکتهی دوم که باید به این اهمیت داد. البته خوشبختانه امروز که ما در هر اجتماع دانشگاهی و دانشجویی شرکت میکنیم، میبینیم صحبت نهضت تولید علم و نهضت نرمافزاری را خیلی خوب تکرار میکنند؛ این حالا به یک عرفی تبدیل شده است. اما حالا باید ما به معنای حقیقی کلمه، این را دنبال کنیم که تحقق پیدا کند. علم را باید برویانیم؛ این چیزی نیست که بدون مدیریت کردن و سرمایهگذاری، به خودی خود به طور مطلوب صورت بگیرد.
نکتهی بعدی، مسئلهی بنیاد نخبگان است - که به نظرم الان بیش از دو سال است که ما این را مطرح کردیم که یک چنین چیزی به وجود بیاید - که ظاهر قضیه این است که یک بنیاد و یک مؤسسه است یا یک اداره است؛ لیکن باطن قضیه این است که چنانچه یک چنین نهادی در کشور به وجود بیاید، به اعتقاد ما، فضای علمی کشور و چهرهی علمی دانشگاهها و پژوهشگاهها یک تغییر اساسی خواهد کرد. دلگرمی محقق و پژوهشگر و اهل علم، اساسِ کار است. همچنان که در جنگهای نظامی، روحیه از همه چیز مهمتر است، در محیط علمی هم همین معنا صادق است. این روحیه احتیاج به یک تمرکز در تصمیمگیری و برنامهریزی و اقدام دارد که این را ما در عنوان بنیاد نخبگان تجسّد بخشیدیم.
نکتهی بعدی این است که ما فارغالتحصیلان مقاطع مختلف دورههای تحصیلات تکمیلی را باید در دانشگاهها و مراکز پژوهشی حتماً وارد کنیم. این کار برنامهریزی میخواهد. این جوان، با استعداد، با شور و با شوق تا اینجا دویده و به اینجا رسیده - حالا مقطع دکترا یا فوق لیسانس - حالا بعد که به اینجا رسید، بماند متحیر که چه کار بکند؛ این نباید اتفاق بیفتد. باید برای جذب اینها برنامهریزی کرد. خیلی از اینها مسئلهشان مادیات هم نیست. اهل علم مایل است که بتواند کار علمی بکند. این خبری که الان وزیر محترم گفتند که کارگاههای تحقیقاتی و آموزشی را توسعه داده و پولی برایش گرفتهاند، واقعاً من را خوشحال میکند؛ این کار لازم است. یا این پارکهای علمی و فناوری - که حالا بعد به آن هم اشاره خواهم کرد - که در کشور راه افتاده، کارهای خوبی است؛ اما کم است. باید روی اینها متمرکز شد و کار کرد. باید تلاش کرد این اتفاق نیفتد که این جوان را که حالا تا اینجا با شوق و ذوق دویده، به خیال اینکه حالا یک کاری خواهد شد، ببیند که هیچ کاری دستش نیست و هیچ مسئولیتی به گردنش نیست - مسئولیت اداری مورد نظر من نیست، مسئولیت علمی؛ یعنی کار و تلاش علمی که او را خرسند و خوشحال کند - عدهای از جوانها به اینجا آمدند و در این حسینیه در مورد برنامههای هستهای ما نمایشگاه گذاشتند و غرفههای گوناگونی درست کردند که بنده این بخشهای مختلف را ببینم؛ من چند ساعت این غرفهها را دیدم. یکی از چند نکتهی بسیار برجسته و خوشحالکنندهای که بنده را متوجه خودش کرد، این بود که من دیدم این جوانها - غالباً شاید صدی نود جوانها بین بیست و سی ساله بودند - احساس اشتغال، احساس کار کردن و احساس هویت علمی و عملی میکنند. این، چیزِ خیلی باارزش و مهمی است. ما باید این احساس را در کل مجموعهی جوانان و دانشجویانی که مقاطع مختلف دورههای تحصیلاتی تکمیلی را میگذرانند، به وجود بیاوریم؛ اینها هم رشد میکنند، هم فایده میدهند. درخت جوانِ بهرهدهی است؛ هم میوه میدهد و هم خودش دارد رشد میکند. پیشنهادی که دوستان در گزارششان مطرح کردند، پیشنهاد اجرایی است. من در مورد پیشنهادهای اجرایی نظری ندارم: مثلاً دانشگاهها بعضی از این دانشجویانی را که در این کار مشغول هستند و مقاطع و دورههایی را میگذرانند، آنها را بورسیه کنند تا اینها لااقل مشکلات زندگی و مادی نداشته باشند. البته من تصورم این است که اگر چه مشکلات مادی اهمیت دارد؛ اما تنها امر مهم، مشکلات مادی نیست.
یک نکتهی دیگر که اشارهای هم در صحبتهای آقایان بود، مسئلهی ملاک ارتقاء اعضای هیئتهای علمی است. این ملاکها چیست؟ خوب، حالا مقاله و مجلات آی.اس.آی و اینها، همه حرفهای خوب و درستی است؛ لیکن اینها تنها ملاک نباشد. حالا خود این مقالات درجشدهی در مجلات آی.سی.آی هم همیشه ملاک نیست. آنچنان که اهل فن و افراد مطلع به بنده گزارش میدهند، اینها سطوح مختلفی دارد و آنچنان نیست که صرف این معنا یک ملاک دائمی به حساب بیاید؛ لیکن ملاکهای دیگری هم وجود دارد: مثلاً فرض کنید پرورش دانشجو. استادی که در دانشجوپروری و شاگردپروری و به ثمر رساندن شاگرد، از خودش یک کار درخشانی نشان میدهد، یا نظر نوی در مسائل علمی و دانشگاهی ابراز میکند؛ ملاکِ ارتقاء است. این ملاکهای گوناگون را میشود تدوین کرد و ملاک ارتقاء اعضای هیئتهای علمی قرار داد.
یک نکتهی دیگر، مسئلهی توازن نگاه رؤسای این بخش علمىِ شما به رشتههای علمی است، که این تابعِ همان نقشهی جامعی است که اول عرض کردیم. اگر آن نقشهی جامع مطرح بشود و وجود داشته باشد، طبعاً نگاه به رشتههای گوناگون، یک نگاه متوازنی خواهد بود. اینطور نیست که ناگهان برای مدتهای متمادی بعضی از علوم به انزوا و حاشیه بیفتند و بعضی از علوم هم مثل برخی از رشتههای پزشکی یا مهندسی پُردرآمد، ناگهان اهمیت پیدا کنند و درجهی اول بشوند و بسیاری از رشتهها در انزوا قرار بگیرند؛ مثل بعضی از رشتههای علوم انسانی و رشتههای مربوط به علوم پایه که سالهای متمادی در این کشور در انزوا قرار گرفتهاند که اگر کسانی تحقیق و دنبال کنند، احتمال دارد سرنخهای سوء نیت هم در این مسئله پیدا بشود.
ببینید ما به پزشک، مهندس و این علما و فنانین خدماتی و اجرایی نیاز داریم. یک پزشک مثل آب، هوا و نان برای انسان لازم است، و همینطور برخی از رشتههای دیگر؛ در این هیچ شکی نیست. من اینطور رشتهها را - که زندگی روزمرهی مردم متوقف به اینهاست - به آن پولی تشبیه کردم که انسان در جیبش میگذارد که برود خرج کند. یک جامعه این پول، این ثروت، این پزشک و این مهندس را برای توی جیبش لازم دارد که بتواند خرج و زندگی کند؛ اما این پول، سرمایه نمیشود. اگر بخواهید این پول برای شما ماندگار شود، به یک سرمایهی پولساز احتیاج دارید که پشتوانهی این پول باشد. همهی زندگی که همین پول امروزِ ما نیست؛ این، آن رشتههای پشتیبانیکننده و اساس تشکیل دهنده را احتیاج دارد که علوم پایه از این قبیل است. اینها مدتها در این کشور فراموش شد و سراغ همان رشتههایی رفتند که حکم پول توجیبی را برای خرج روزمرهی یک کشور دارد. اگر کسی اینها را دقت کند، ممکن است رگههای سوءنیت را هم در این کار پیدا کند. من میگویم نگاه به رشتههای علمی باید نگاه متوازن و برخاستهی از آن نگاه کلی باشد. مثلاً یک مدتی واقعاً علوم انسانی در کشور ما مغفولٌعنه واقع شد؛ مدتی ادبیات فارسی - هویت ملی ما به زبان و خط ماست - اصلاً مورد غفلت و بیاعتنایی قرار گرفت؛ و خیلی چیزهای دیگر. این، نباید اتفاق بیفتد.
نکتهی بعدی، این است که در کلمات و اظهارات ما تکرار میشود که باید در دانشگاه به رشد کیفی دست پیدا کنیم؛ من این را قبول دارم، لیکن این به معنای نفی رشد کمّی نباشد. ما رشد کمّی هم لازم داریم. ما از زیاد شدن دانشگاه و مرکز تحقیقات و پژوهشگاه، به هر اندازهای که باشد، حالا حالاها سود خواهیم برد. توجه بکنید که در چشمانداز بیست ساله، حد ما رسیدن به رتبهی اول علمی در منطقه است. این همچنان که به حرکت کیفی و صیرورت احتیاج دارد، به حرکتهای کمّی و توسعهی کمّی هم احتیاج دارد؛ افزایش دانشجو، افزایش مراکز دانشجویی، افزایش مراکز تحقیقاتی و چیزهایی که در این زمینه روزبهروز پیش میآید و بایستی به اینها رسید. باید به حد نصابی برسیم که تأمین کنندهی سند چشمانداز باشد.
یک نکتهی دیگر که این هم در واقع دنبالهی همان سخن نقشهی جامع است، اینکه رشد علمی کشور یک فرایند است. دانشگاه یک جزیرهی جدا از قبل و بعد خود نیست. برای اینکه ما بتوانیم رشد علمی کشور را به معنای حقیقی کلمه تأمین بکنیم، این فرایند را بایستی تضمین بکنیم؛ یعنی از دبستان، تا بعد از مقاطع عالی دانشگاهی. بعد از مقاطع عالی دانشگاهی، مراکز تحقیقاتی و پیشرفتهای تحقیقاتی و ارتباط با صنعت و پیشبرد فناوری در کشور و پدید آوردن جهشهای فناوری در بخشهای مختلف کشور است که اینها به بعد از مقاطع بالای دانشگاهی مربوط میشود؛ اما باید از دبستان شروع بشود. این کار، تنها کار وزارت آموزش عالی و وزارت بهداشت هم نیست؛ این کار، کار دولت است؛ کار شورای عالی انقلاب فرهنگی است؛ کار مجامع تصمیمگیر و سیاستساز است. البته من در این زمینه با وزارت آموزش و پرورش حرف ویژهای دارم که حالا این در رابطهی با آنهاست، که آنها هم در خود آموزش و پرورش در این زمینه مشکلاتی دارند و باید تأمین بشود؛ اما با نگاه مشترک، آموزش و پرورش و آموزش عالی و آموزش پزشکی و حتّی برخی از بخشهای دیگر باید در این زمینه همکاری کنند تا بتوانند این فرایند را ترسیم کنند. ما کودک خودمان را باید از آغاز برای ذهن مولّد، ذهن سازنده و ذهن مبتکر آماده کنیم؛ نه مثل آنچه که ما را بار آوردهاند، که بنشینیم تا یک چیزی از بیرون بیاید و به دست ما بدهد و ما هم در حد همت خودمان از آن استفاده بکنیم. این به میزان زیادی به تربیتهای علمی و ذهنی اولیه ارتباط دارد که به دبیرستان و دبستان و مراکزی اینچنینی مربوط میشود. برنامههای علمی و درسی آنها بسیار مهم است.
نکتهی بعدی، مسئلهی ارتقای رتبهی علمىِ حقیقىِ اساتید است؛ و به روز بودن اساتید. باید ما ترتیبی بدهیم - حالا کار اجرایی و برنامهریزیاش به عهدهی آقایان است - که استادِ ما وقت مطالعه کردن داشته باشد. استادی که مثل بعضی از روضهخوانها در دههی محرم از این مجلس به آن مجلس؛ «دو کلمه و دعایتان بکنم!»؛ از این دانشگاه به آن دانشگاه، از آن دانشگاه به این دانشگاه، این استاد نمیتواند دستگیرِ دانشجو باشد. خود اساتید - من با اساتید سالی یکی دو بار جلسه دارم؛ شاید بعضی از آقایان هم در آن جلسات بودید و بعضی هم در تلویزیون دیدید - به این معنا مذعناند و قبول دارند که این کمبود کار و مشکل آنهاست. البته تلاش معاش است و تقریباً میشود گفت که چارهای هم ندارند؛ اما باید شما این را تأمین کنید. عرض کردم، مسئولان این بخش شماها هستید. به شما باید گفت: این را باید دنبال کنید، برایش فکر کنید. استاد برای دانشجو باید وقت بگذارد؛ استاد باید در اتاقش بنشیند تا دانشجو بیاید از او بپرسد و حرف بزند. نه اینکه بیاید مثل معلم دبستان یا دبیرستان، در کلاس یک درسی بدهد و بعد هم گچ را بیندازد و خداحافظ! اینکه فایدهای ندارد. باید برای دانشجو وقت بگذارد و وقت مطالعه داشته باشد؛ بنشیند مطالعه کند. واقعاً استادی که مطالعه نکند، درسش پوچ در میآید. حالا حُسن درسهای حوزوی و طلبگىِ ما این است که اگر استاد بیمطالعه بیاید و بیربط حرف بزند، فردا دیگر شاگرد پای درس او نمیآید. بعد از مدتی درسش از صد نفر به پنجاه نفر و بیست نفر میرسد و گاهی هم تعطیل میشود؛ اما دانشگاه اینطور نیست؛ این شاگرد بیچاره مجبور است که به این کلاس بیاید و مجبور است این واحدها را با این استاد بگذراند و منتظر نمرهی او هم هست و نمیتواند به او جسارتی هم بکند. پس از این جهت، این عیب دانشگاه است و این حُسن حوزه است. بالأخره شما کاری کنید که استاد بتواند خودش از لحاظ علمی و سطح دانش خود، ارتقاء پیدا کند.
نکتهی بعدی، مسئلهی تربیت و فضای دینی و فرهنگی در دانشگاههاست؛ این بسیار چیز مهمی است و کشور به این مسئله احتیاج دارد. گویی اینطور باور شده که اگر کسی یا جوانی به دانشگاه آمد، باید از لحاظ رتبه دینی و فرهنگی تنزل کند و از دانشگاه بیرون بیاید! چرا عکس این قضیه اتفاق نیفتد؟ دانشگاه طوری باشد که وقتی جوان فارغالتحصیلِ دبیرستان به دانشگاه آمد و از آن بیرون آمد، از لحاظ عمق دینی و رعایت دینی و اخلاق دینی پیشرفت کرده باشد؛ این را اصل قرار بدهید؛ این باید بشود. کجا بهتر از دانشگاه و زمینهی بسیار نورانی دل دانشجویان جوان؟ شما میبینید امروز چقدر تلاش میشود که جوانان ما را از دین و از مظاهر دینی دور کنند. شما دانشگاه ما را ببینید؛ آن اعتکافش است و آن نماز جماعتش است. به من یک گزارشی از نماز جماعت دانشگاهها دادند؛ متوسط حضور دانشجویان در نماز جماعت در دانشگاهها از همهی جای کشور بیشتر است؛ البته غیر از صحنهای مطهر و مسجد گوهرشاد و آن جایی که زوّاری هست. اما مثلاً کوچه، بازار، خیابان و مسجد محله که مرکز متدینهاست، دانشجویان دانشگاهها بیشتر از آنها در نماز جماعت شرکت میکنند. این، خیلی حرف مهمی است. و این که از دانشجوها هم در اعتکافها - آنهایی که در مساجد دانشگاهها یا در مساجد دیگر هستند - شرکت میکنند. دل دانشجو، دل خیلی خوبی است؛ ما باید به حال دانشجو غبطه بخوریم؛ یعنی بنده که غبطه میخورم. دلهای پاک و نورانی، آن وقت همراه با معرفت؛ این دیگر آن جوان عوام هیچ چیز ندان نیست. دل او با نور علم هم روشن است، آن وقت پاک و صاف هم هست. باید کاری کنیم که عوامل دورکنندهی جوان از محیط دینی و تربیت دینی و اخلاق دینی کم اثر بشود. همه یکجور نیستند و خانوادهها و پدر و مادرها مختلف هستند و تأثیراتی هم هست. کاری کنیم که این تأثیرات به حداقل برسد.
ذهن جوان دانشجو، ذهن پرسشگری است؛ این خیلی چیز خوبی است. بعضی خیال میکنند این نقطهی ضعف است؛ نه، این نقطهی قوّت است. گاهی اینقدر از ما نمیپرسند که دلمان میگیرد؛ میگوییم بپرسند تا بتوانیم یک چیزی را بگوییم. دانشجو باید بپرسد، تا آنچه را که میشود گفت، به او بتوان گفت. بهترین کسانی که میتوانند در مسائل دینی، اعتقادی، سیاسی، معرفتی، توحیدی، پرسشگری کنند، جوانانِ دانشجو هستند. با این زمینه و استعداد، ما بایستی برای محیط دینی دانشجو و فضای تربیتی، دینی و فرهنگی دانشگاهها تلاش کنیم. در همین زمینه، مسئلهی اعتماد به نفس ملی را - که حالا چون متداول است، میگویند غرور ملی؛ چون کلمهی غرور، کلمهی قشنگ خوشمعنایی نیست؛ اما حالا متداول است. مراد همان احساس افتخار و اعتماد به نفس ملی است - باید در دانشجو زنده کرد. ما از اول، درسهایمان اینطور بوده که اسم دانشمند یونانىِ قدیم - طالس فرض بفرمایید - تا دانشمندان گوناگون غربی در قاعدهی هندسه یا در فرمول شیمی را میشناختیم؛ و همینطور دانشمندان دیگر را تا امروز؛ اما به قدر یک تاریخ علمنویس مانند «جرج سارتُن» - من سی چهل سال پیش، هم کتاب «پیر روسو» را که تاریخ علوم است، هم کتاب «جرج سارتن» را دیده بودم - که دورههای علمی اسلامی را تقسیم میکند به دورهی جابربنحیان، دورهی خوارزمی و دورهی فلان، دانشمندان خودمان را نمیشناسیم! دانشجوی ما آنها را نمیشناسد، ولی آنها میشناسند! خیام را به عنوان یک دانشمند و یک ریاضیدان بزرگ در دنیای غرب میشناسند؛ اما دانشجوی ما خیام را مثلاً با کوزهی گلىِ می میشناسد؛ اگر هم بشناسد. نمیداند خیام که بوده است. ببینید اینها موجب میشود که آن اعتماد به نفس ملی از دست برود و دانشجوی ما سابقهی علمی، گذشتهی علمی و میراث عظیم علمی خودش را نشناسد و افتخارات علمی خودش را در گذشته نداند. این از جملهی کارهایی است که باید حتماً در محیط دانشگاه انجام بگیرد. درس میگذارید، رشته میگذارید، تبلیغات میکنید، هر کاری میکنید، من نمیدانم، این کار باید بشود.
یک نکتهی دیگر، مسئلهی جریانهای دانشجویی است. حرکت سیاسی دانشجویان و کار سیاسی در دانشگاهها چیز مثبتی است. من سالها پیش در همین حسینیه، یک جملهای گفتم که آن وقت بعضی از مسئولان هم گلهمند شدند. آن جمله راجع به تحرک سیاسی دانشجویان در دانشگاهها بود؛ این لازم است؛ نه فقط برای اینکه دانشجو تخلیه بشود. بعضی خیال میکنند که تحرک سیاسی دانشجویان در دانشگاهها، فقط فایدهاش این است که این جوان یک خُرده تخلیه بشود؛ نه، این جوان را ما برای فردای ادارهی کشور لازم داریم. این باید سیاست را بفهمد؛ مغزش در زمینهی سیاست، مغز پخته و کارآمدی باشد؛ والّا فریبش میدهند و زمینش میزنند. خوب، این لازم است؛ منتها آنچه که لازم است، قدرت تحلیل و فهم سیاسی است؛ آن چیزی که متأسفانه جریانهای سیاسی بیرون از دانشگاه - که دائم برای پیشبرد مقاصد سیاسی خودشان به دانشگاهها دستاندازی کردند - مطلقاً به این توجه نکردند. همان استثماری که ما مدتهای طولانی در زمینهی اقتصاد و فرهنگ و سیاست و ... دچارش بودیم، متأسفانه جریانهای سیاسی، بخصوص در این چند سال اخیر، این را نسبت به دانشجو در دانشگاه اعمال کردند. این، غلط است؛ لیکن باید فکری بکنید تا این جریانهای سالم دانشجویی - چه انجمنها، چه بسیج، چه تشکلهای گوناگون دیگری که بحمدالله امروز تشکلهای دانشجویی خوبی در دانشگاه هست - در کنار حرکت فکری علمی، به سمت یافتن قدرت تحلیل سیاسی کشانده شوند. قدرت تحلیل که نبود، انسان فریب تحلیلِ فریبگرِ بیگانه را میخورد. در دنیای سیاست هیچکسی صریحاً نمیآید بگوید که من میخواهم به تو ظلم کنم؛ نه به یک ملت، نه به یک شخص؛ اینطور که نمیگویند. میآیند با «مغالطههای سیاسی» کاری میکنند که بتوانند بر او تسلط پیدا کنند. درست مثل مغالطههای فلسفی، ذهن طرف را با یک چشمبندی علمی - در واقع یک تردستی - منحرف میکنند. یک مغالطهی سیاسی درست میکنند، میخ خودشان را میکوبند. ما باید کاری کنیم که این جوان ما بتواند مغالطه را بشناسد؛ کما اینکه در فلسفه و منطق، شناخت مغالطه یکی از هنرهاست. ما بتوانیم جوان خودمان را آشنا کنیم به اینکه مغالطه چیست، تا بتواند مچ مغالطهکننده را بگیرد. بگوید این قضیهای که درست کردی، اینجایش اختلال و اشکال دارد. قدرت تحلیل سیاسی این است؛ بایستی این را در جوان به وجود آورد.
نکتهی بعد مسئلهی تحقیقات است، که حالا چون زیاد تکرار شده، به آن درست توجه نمیشود؛ مثل این اذکار عبادی که آدم تکرار میکند و همینطور عادت میکند، در حالی که ذهن انسان جای دیگر است! در برنامهی چهارم، تا سه درصد تولید ناخالص را برای بودجهی تحقیقات در نظر گرفتهاند. از قبل گفتند باید تا آخر برنامهی چهارم، بودجهی تحقیقات به سه درصد برسد. در سال گذشته هم - به نظرم یا آخر 83 بود یا اوایل 84 - که در اینجا و در جمع اساتید صحبت بودجهی تحقیقات شد، یک نفر گفت بودجه تحقیقات فلان درصد شده، من گفتم نه، به یک درصد رسیده و تا آخر امسال هم به یکونیم درصد خواهد رسید؛ اما اخیراً به من گزارش دادند که ششدهم درصد شده است! حالا ظاهراً همهی همان ششدهم را هم ندادهاند؛ چهلوپنج صدمِ درصد دادهاند! اینکه نمیشود. اولاً آن برنامهی پنجساله، برنامه و قانون است، باید تحقق پیدا بکند؛ تخلف از برنامه، تخلف از قانون است؛ وانگهی این حیات آیندهی کشور است. این همه راجع به علم و تولید علم و تحقیقات و این مسائل حرف میزنیم، آن وقت بودجهی تحقیقات کشور، اعتباراتش داده نشود، کم بشود، بیاعتنایی بشود؛ این نمیشود. خوب، حالا ما یقهی چه کسی را بگیریم؟ اگر به آقای رئیسجمهور بگوییم، میگوید در دولت مطرح کنند. باید یقهی همین دو تا آقایان وزیر را بگیریم! و از اینها بخواهیم که در دولت این مسئله را دنبال کنند؛ یعنی حقیقتاً این مسئلهی تحقیقات، قضیهی کوچکی نیست.
یک نکتهی دیگر، مسئلهی نسبت دانشجویان دورههای تحصیلات تکمیلی به کل دانشجویان است. شنیدهام این نسبت خیلی پایین است. آنطور که به من گزارش کردهاند، این نسبت شش درصد است. این، پایین است. طبق نظر افراد صاحبنظر، این نسبت باید به حدود سیدرصد برسد؛ روی این کار بشود. بنابراین برای اینکه بتوانیم این دانشجویان را به این نسبت برسانیم، ما به تکثیر مراکز تحصیلات تکمیلی و پدید آوردن رشتههایی که نداریم، احتیاج داریم. این نسبت را باید حفظ بکنیم؛ این هم مهم است.
پارکهای علم و فناوری هم که اخیراً چند سالی است که دارد انجام میگیرد، کار خوبی است. آنطور که سه چهار سال پیش دوستانی در این زمینهها برای من شرح و گزارش دادند، کار بسیار خوبی است. البته شنیدهام از این حدود ده پارک علمی و فناوری در کشور، دو، سه تا بیشتر فعال نیست و بقیه متوقف است. این هم جزوِ کارهای خوب است که مسئولان مربوط، به این مسائل توجه کنند.
این حرفها را باید بگوییم، تکرار بکنیم و اینها را فقط موعظه هم تلقی نکنید. من خواهشم از رؤسای دانشگاهها و رؤسای مراکز تحقیقاتی و هم از آقایان وزرا و هیئترئیسههای وزارتخانهها که اینجا تشریف دارید، این است که، سخنانی که ما به شما عرض کردیم، موعظه نیست و اینطور نیست که یک منبر رفتیم و حالا یک تذکراتی دادیم؛ نه، اینها اجرائیاتی است که لازمالاطاعه و لازمالاجراست. باید این کارها را بکنید. اگر نکردید، در قانون مجازات معینی ندارد که بگویند چنانچه این کار انجام نگرفت، فلان وزیر یا فلان مسئول، باید مجازات بشود؛ اما مجازات سختتری دارد و آن قضاوتهایی است که دربارهی شما خواهد شد. قضاوت ما امروز در مورد آن کسانی که دانشگاههای ما را از آغاز پیدایش با بافت غیربومی و غیرناظر به نگاههای ملت و کشور تشکیل دادند و ما را به اینجا رساندند و به این انحطاط ما را کشاندند، چیست؟ چنانچه کوتاهی کنیم، آنوقت یک چنین قضاوتی در مورد ما خواهد بود. مجازات ما از مجازاتی که حالا در قانون برای یک جرم مشخص تعریف کرده باشند، سختتر است. انشاءالله موفق و مؤید باشید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته