بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان زنجان

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
برای من امروز و این ساعت، بسیار شیرین و دلنشین است؛ چون اوّلاً در جمع شما عزیزان دانشجو و اساتید محترم و دانشگاهیان عزیز هستم؛ ثانیاً به‌خاطر این‌که آنچه در این‌جا گفته شد، حقیقتاً باعث شکرگزاری صمیمانه من از خدای متعال گردید. همه چیزهایی که ما آرزو داشتیم در محیط و جامعه دانشگاهی به‌صورت تفکّر عمومی درآید، امروز میبینیم در ذهن و زبان و فضای فکری دانشگاه ما حضور پُررنگی دارد و همین ما را به نقطه عمل و تحقّق این آرزوها نزدیک خواهد کرد. لذا این جلسه برای من بسیار شیرین و دلنشین است و از یکایک شما فرزندان عزیزم و نیز استادان و مسؤولان عزیز، صمیمانه تشکّر میکنم. ورای همه زیباییهایی که انسان مشاهده میکند، زیبایی لطف خدا و توفیق الهی است که هرچه شکر کنیم، کم است.
 
امروز همچنین این توفیق برای من پیدا شد که وزیر محترم علوم هم در این جلسه شرکت کنند و من ساعتی قبل از آمدن به این جلسه، ایشان را برای اوّلین بار ملاقات کردم. از مطالبی که ایشان گفتند، من به آینده دانشگاه امیدوارتر از گذشته شدم. البته به فضل الهی، سرچشمه امید در دل من هرگز خشک نشده و جوشیده است و مرا به امیدهای بیشتر تشویق کرده است.
 
به شما جوانان در شروع عرایضم این را بگویم که حضور شما در صحنه‌های گوناگون کشور یکی از بزرگترین نعمتهای خدا بر این ملت است. من هر وقت در جمع شما جوانان و جمعهای شبیه به این جمع شرکت میکنم، این بیت حافظ را به یاد میآورم که:
 
نفس باد صبا مُشکفشان خواهد شد
 
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد این وعده درباره ملت ایران به میزان زیادی تحقّق پیدا کرده است و شما جوانان که خودتان یکی از عوامل جوان شدنِ عالم پیر محسوب میشوید، تلاش خواهید کرد تا ان‌شاءاللَّه هرچه بیشتر چهره، نشاط، امید و تحرّک جوانی را در این ملت به‌وجود آورید.
 
جوان شدن در یک مرحله، مربوط به جوان شدن نسل در جامعه است و یک کشورِ جوان در بخشی از جوانی خود مرهون کثرت جوانانی است که در آن کشور هستند، که ما از این جهت کشور جوانی هستیم. در بخش دیگر، مربوط به نو شدن آرزوها و جان گرفتن همّتها و دمیدن روح امید در رگ و ریشه ملت است تا حرکتی نو را شروع کند؛ این هم در کشور ما به برکت انقلاب پیش آمد.
 
امروز همه عوامل شبکه اختاپوسی استکبار جهانی سعی میکنند چهره جوانی و نشاط و روحیه جوانی را از ملت ما بگیرند؛ اما نمیتوانند. برای من محسوس و ملموس است که روح، اراده، نشاط و خون جوانی در کشور ما در جریان است و این، نه در زیر سایه سنگین و ننگین حکومت پادشاهی ممکن بود و نه در زیر سایه ذلّت‌بار وابستگی به دشمنان. آنچه پیش آمده، به برکت آزادگی ملت ایران بوده است.
 
ملت و کشور ما پس از گذراندن دوران طولانی سلطه‌های استبدادی و خاندانهای پادشاهی - که یکی پس از دیگری آمدند و رفتند - در حالی وارد مرحله دنیای نو شد که از طرفی عصر دیکتاتوری در آن تمام نشده بود، و از طرف دیگر دوران وابستگی در آن آغاز شده بود. اگر به مقطع اخیر تاریخی کشورتان - قبل از انقلاب - نگاهی بکنید، میبینید ما در حول و حوش این پیچ تاریخی که انقلاب آن را برای ما به‌وجود آورد، در چه وضعی بودیم؛ در این صورت میتوانیم موقعیت کنونی خود را درست تشخیص دهیم. در آن مقطع، عصر استبداد و دیکتاتوری در این کشور به عصر وابستگی تبدیل شد. البته وابستگی کشور دفعتاً پیش نیامد، بلکه از اواخر دوران قاجار بتدریج وابستگی به اقتصاد و سیاستهای جهانی و دولتهای بیگانه با دادن امتیازات پیدرپی به خارجیها - که به زیان ملت ایران بود - شروع شد. بعد وقتی دوران استبداد به‌خاطر نهضت مشروطیت و قضایای دیگر ضعیف گردید، ناگهان عَلَم شوم و ننگین وابستگی در حکومت پهلوی بلند شد؛ یعنی حاکمیت سیاستهای وابسته و قراردادهای تحت فرمان و حاکمان و شخصیتهای سیاسىِ دست‌نشانده و گوش به فرمان خارجی؛ البته دیکتاتوری هم در آن بود و روزبه‌روز خطرناکتر و مدرنتر و سخت‌تر هم میشد. انقلاب در چنین شرایطی به پیروزی رسید؛ یعنی ملت ایران در آنِ واحد حرکت عظیمی را شروع کرد که هم علیه دیکتاتوری و استبداد و حکومتهای خودکامه‌ای بود که قرنهای متمادی بر این کشور حاکم بودند، و هم این حرکت بر ضدّ وابستگی، دست‌نشاندگی، گوش‌به‌فرمان‌بودن و تابع قدرتهای بیرونِ این مرزها قرار داشتن بود. انقلاب در مقابل این دو عارضه که برای کشور ما بسیار عمیق و دیرین و خطرناک بود، پنجه‌درپنجه انداخت. لذا کار انقلاب دشوار بود.
 
اگر انقلاب متّکی به اعتقاد دینی و ایمان اسلامی نبود، نمیتوانست پیروز شود. ایمانِ یکایک مردم بود که توانست این حرکت را به‌وجود آورد و استمرار بخشد. قبل از انقلاب اسلامی همه نهضتهای صدوپنجاه سال اخیر همین هدف را دنبال کردند، ولی با ناکامی روبه‌رو شدند. انقلاب توانست در همان راه با قدرت پیش برود و بر عوامل ناکامیاش غلبه کند. چرا؟ چون انقلاب اسلامی حرف نویی را به میان آورد؛ حرف نویی که میتوانست در دنیای افکار عمومی، بخصوص در دنیای اسلام، برای خود جا باز کند. قسمت اعظم این حرفِ نو توحید بود؛ با معنای عمیق و دقیق و همه‌جانبه آن. توحید یعنی حاکمیت ارزشهای الهی بر جامعه و نفی حکومتهای طاغوتی، استبدادی، فاسد و طغیانگر بر ارزشهای انسانی و اصیل. بنابراین توحید ستون فقرات و رکن اساسی شعار اسلامی و پیام انقلاب اسلامی بود.
 
رکن دیگر انقلاب اسلامی، توجّه به کرامت انسان است. جامعه‌ای که در یک مجموعه جغرافیایی و سیاسی زندگی میکند، کرامتش اقتضا میکند که آزاد و مستقل باشد و استعداد او شکوفا شود؛ بر سرنوشت خود مسلّط باشد؛ مورد تحقیر و اهانت قرار نگیرد و شخصیت ذاتی او بروز کند. این چیزی بود که در طول دوران حکومتهای استبدادی و سپس حکومت وابسته پهلوی نادیده گرفته شده بود. حکومتهای استبدادی گاهی خدمات بزرگی هم از قبیل فتوحات و عمران و آبادی به ملت کرده‌اند؛ اما بزرگترین ارزش انسانی هر انسان را که عبارت است از آزادی، اختیار، استقلال و در اختیار داشتن سرنوشت خویش، از ملت ایران گرفته بودند. این طبیعتِ همه حکومتهای دیکتاتوری است.
 
متأسّفانه باید به شما بگویم که در بسیاری از کشورهایی که پرچم دیکتاتوری ندارند، بلکه پرچم آزادی و لیبرالیزم و تکیه به رأی مردم دارند، باطن کار همان دیکتاتوری و تسلّط بر اراده‌های مردم است. در حقیقت امروزه در بسیاری از کشورهایی که شعار و شیوه سیاسیشان دمکراسی است، مردم از آزادی اندیشه، فکر و اختیار برای تصمیم‌گیری برخوردار نیستند و این آزادیها تحت لایه‌های گوناگون تبلیغات، پنهان میشود. این چیزی است که امروز روشنفکران برجسته غرب - چه در امریکا و چه در اروپا - به‌صراحت آن را بیان میکنند. کرامت انسان - که انقلاب اسلامی پرچمدار کرامت انسان است - نقطه مقابل این حالت و رویّه است.
 
امروز دشمنان در تبلیغات خود میخواهند این‌طور وانمود کنند که ایران باید به سمت دمکراسی برود! انقلاب، ایران را از آزادترین نوع دمکراسی برخوردار کرد؛ امروز ایران کجا میخواهد برود!؟ دمکراسی یعنی مردم‌سالاری؛ یعنی حکمیّت و معیار بودن رأی مردم در شیوه‌ی سیاسی حکومت و اداره کشور. این کاری است که انقلاب به‌صورت معجزه در ایران انجام داد؛ کاری که اصلاً تصوّرش در تمام طول دوران دهها سال بعد از مشروطه تا انقلاب اسلامی وجود نداشت. البته در دوران نهضت ملی که انتخاباتِ آزاد وجود داشت، این‌کار عملی شد؛ ولی متأسفانه بر اثر اشتباهات مکرّر مسؤولان وقت، این دوران بیش از حدود دو سال طول نکشید. به‌هرحال، منظور این است که غیر از آن دوران کوتاه، یک روز ملت ایران در این کشور برای انتخاب سرنوشت خود آزادی نداشت.
 
ملت ایران به برکت انقلاب توانست با کرامت خودش آشنا شود، بیندیشد، تصمیم بگیرد و اقدام و انتخاب کند. خوشبختانه ایمان عمیق ملت ایران به مبانی اسلامی به‌طور طبیعی مردم‌سالاری را بر پایه تفکّرات دینی استوار کرد، که بهترین شکل مردم‌سالاری هم همین است. در چارچوب ارزشهای اسلامی و دینی است که میتوان به‌طور مطلق از مردم‌سالاری حمایت کرد، و این به‌طور طبیعی در کشور ما پیش آمد؛ چون مردم ما مؤمنند و ایمانشان سطحی نیست.
 
شما امروز در پیشانی کتیبه تشکیلات و دستگاههای محیط دانشگاه، حوزه علمیه، کار و کارگری، جوان و پیر و دانشمند، ارزشهای دینی و اسلامی را میبینید. من در مراوده با دانشجویان و دانشگاهها گاهی جلوه‌های عجیبی را مشاهده میکنم. بعضی کسان اصرار دارند این زیباییها و جلوه‌های عشق و احساس و ایمان دینی را که میتواند پشتوانه همه فعالیتهای انسان قرار گیرد، در محیط جوان و دانشگاه انکار کنند. چرا؟ این در بسیاری از موارد هم ارتباطی به جناح‌بندی و جبهه‌بندیهای بیمحتوای سیاسی ندارد.
 
برای من گزارشی فرستادند که دیشب آن را در جمع علمای دینی مطرح کردم تا این برادران عزیز ما بدانند در دانشگاهها چه میگذرد. آن گزارش درباره روزهای اعتکاف در دانشگاههای تهران و حالت شور و شوق عارفانه جوانان عزیز ما و همکاری تشکّلهای مختلف دانشجویی با یکدیگر بود که علی‌رغم این‌که ظاهراً بین آنها دیوارکشی و مرزبندی است، وقتی خود را با خورشید دین مقایسه میکنند، هیچ‌گونه مرز و فاصله‌ای بین یکدیگر نمیبینند و همه دست در دست هم میگذارند. بنابراین کسانی که تبلیغ میکنند جوان دانشجوی ما از ارزشهای دینی روی برگردانده و یا سعی میکنند این مسأله تحقّق پیدا کند، راه خطا طی میکنند و البته ناکام هم خواهند شد.
 
پس از به‌وجود آمدن نظام اسلامی بر پایه‌ی مستحکم ایمانهای مردم، چالش عظیم جهانی در برابر آن پیدا شد. چرا؟ چون این نظام به‌طور طبیعی با اختاپوس خطرناک نظامهای استکباری دنیا درگیر میشد. معنای این درگیری این نبود که ما میخواستیم به جنگ امریکا یا انگلیس یا فلان کشور برویم. شما جوانان بدانید که در طول دوران بیست‌وپنج سال انقلاب اسلامی، حتّی یک روز هم نشد که مسؤولان انقلاب به ذهنشان خطور دهند که به جنگ و معارضه با این کشور و آن کشور بروند؛ نه، این چالش از ناحیه هویّت و ذات انقلاب است. وقتی یک کشور اسلامی با داشتن موقعیت حسّاس جغرافیایی و با فرهنگِ عمیق به میدان می‌آید و ایده‌ای را مطرح میکند و برای جان بخشیدن به آن، تمام مجاهدت و تلاش خود را میکند و نشانه‌های موفقیّت در چهره او آشکار میشود، به‌طور طبیعی منافع استکبار را در کلّ منطقه به خطر می‌اندازد. لذا دستگاههای استکبارىِ آن روز - که در یک طرف اردوگاه لیبرالیزم سرمایه‌داری و در طرف دیگر اردوگاه سوسیالیزم ادّعایىِ الحادىِ دیکتاتوری بود - با انقلاب اسلامی درافتادند. عجیب این بود که اینها در نود درصدِ مسائل با همدیگر اختلاف داشتند، اما در این‌که باید این شعله برافروخته را خاموش کرد و این نهال برآمده را کَند، با هم متّحد بودند! شما جوانان عزیز روی این مسائل فکر کنید؛ اینها حرفهای تکراری نیست؛ اینها راه ما را برای آینده روشن میکند.
 
نظام اسلامی در برابر اردوگاه شرق و غرب ایستاد؛ اما در همان روزها یک نظریه این بود که ما به نحوی با استکبار کنار بیاییم! کسانیکه این نظریه را بیان میکردند، آدمهای بدی نبودند؛ بلکه ساده‌اندیش بودند و میگفتند کنار بیاییم تا ضرر آنها را از خود دفع کنیم؛ اما پاسخ این سؤال را نمیدادند که این کنار آمدن و کوتاه آمدن و عقب‌نشینی کردنِ سنگر به سنگر تا کجا باید ادامه پیدا کند؛ ملت ایران باید چه کار کند که امریکا از او راضی شود؛ چقدر باید از ارزشهای خود صرف‌نظر کند تا امریکا بگوید دیگر با شما کاری ندارم؟ شاید بعضی از آنها حتّی فکر نمیکردند که استکبار به حدّی هم قانع نیست. در جنجال اخیرِ فعّالیتهای هسته‌ای ایران دیدید که قدم به قدم شروع کردند به جلو آمدن؛ اوّل گفتند ایران باید پروتکل الحاقی را قبول کند؛ بعد گفتند باید فلان اطّلاعات را بدهد؛ بعد پا را فراتر گذاشتند و گفتند اصلاً ایران نباید فناوری هسته‌ای داشته باشد! عقب‌نشینی در مقابل مجموعه‌ای که زور مادّی دارد، اما مطلقاً ذخیره اخلاقی در وجودش نیست تا از این زور به شکل ظالمانه استفاده نکند، راه علاج نیست. راه علاج، منحصر شده بود در مقاومت، و امام بزرگوار ما - آن انسان مقاوم، صبور و سرسخت - مظهر مقاومت بود؛ و این تنها راهی بود که در مقابل ملت ایران وجود داشت. لذا حتّی حمله نظامیشان اثر نبخشید.
 
حمله نظامی رژیم «صدّام» که هشت سال ما را مجبور به مجاهدت و قبول مشکلات جنگ کرد، غیرمتعارف نبود. این روش همیشگی استکبار علیه ملتهای مستقل و آزادیخواه است. در همان سالهای اوّلِ ریاست جمهوری بنده، «احمد سکوتوره» رئیس‌جمهور گینه کوناکری که یک چهره برجسته انقلابی، محترم، علمی و سیاسی آفریقا محسوب میشد و در تمام دنیا و اروپا هم خیلی آبرومند بود، به ایران آمد و در مذاکراتش با من مطلبی به این مضمون گفت که ما بعد از انقلاب، از حمله بغداد به شما تعجّب نکردیم؛ چون طبق تجربه، یکی از کارهایی که علیه اغلب کشورهای مستقل، از طرف استکبار به‌کار رفته، این است که از طرف مرزها به اینها فشار نظامی بیاورند تا با مشغول کردن و گرفتن منابع مالی و انسانی آنها، مانع رسیدن آن کشورها به هدفها و آرمانهایی شوند که برای خود تعریف کرده‌اند. این، نقشه طرّاحی شده دشمن علیه ما بود. همین امریکاییها و وزیر دفاع کنونیشان که هرچند روز یکبار، یاوه‌ای علیه نظام جمهوری اسلامی میپرانند، کسانی بودند که از نزدیک با صدّام حسین - که الان دنبالش هستند - همکاری داشتند و به او کمک علمی و تسلیحاتی و اطلاعاتی میکردند تا شاید بتوانند ایران را شکست دهند، که نتوانستند. به شما عرض کنم: تا وقتی شما بیدارید و تا وقتی مسؤولان به معنای حقیقی کلمه احساس مسؤولیت میکنند، امریکا و قدرتهای دیگر نمیتوانند علیه این ملت و نظام هیچ کاری انجام دهند.
 
عزیزان من! این سخن نو - توحید، کرامت انسان و عدالت اجتماعی - در دنیا جا باز کرد؛ اینها سه رکن اصلی است. ما باید همه عقب‌ماندگیهای خود را در این سه رکن، عقب‌ماندگی بدانیم. هرچه شخصیت و رفتار ما مسؤولان از رفتار توحیدی فاصله بگیرد و احترام ما به زندگی، شخصیت، هویّت و عزّت مردم کاهش پیدا کند و به هر مقدار که شکافهای طبقاتی علاج نشود و عدالت اجتماعی به معنای حقیقی در کشور دنبال نگردد، این عقب‌ماندگی است. باید همه تلاش ما این باشد که عقب‌ماندگیها را جبران کنیم؛ فضای جامعه هم باید این‌چنین باشد. این‌که گاهی به بعضی کسان - مسؤولان و دیگران - هشدار میدهم، به‌خاطر همین نقطه نظرهاست.
 
من معتقدم تلاش برای عدالت اجتماعی و پُر کردن شکاف طبقاتی، بزرگترین مسؤولیت ماست. خوشبختانه در این جلسه جمعی از مسؤولان استان هم حضور دارند که خواهش میکنم روی این مسائل فکر کنند. امروز مهمترین مسأله ما این است که بتوانیم شکاف طبقاتی بین فقیر و غنی را پُر کنیم. بزرگترین خدمت به جوانان این است که بتوانیم استعدادهای آنها را بارور کنیم؛ امکانات تحصیلی برایشان فراهم نماییم و بعد به فکر شغل و کار برای آنها باشیم. این‌که من گاهی نهیب میزنم فلان مسأله فرعی و جنجالی یا دعوای سیاسی را وارد میدان مناقشات عمومی نکنید، به‌خاطر همین است، والّا این‌که دو جناح و حزب در صد مسأله با هم اختلاف داشته باشند و به سر و کلّه هم بزنند، به هیچ جای کشور صدمه‌ای نمیزند. انتظار بنده از مجلس، دولت و مسؤولان در همه رده‌ها این است: به معنای واقعی کلمه، مسائل اساسی کشور را بشناسید.
 
دوستان ما این‌جا آمدند؛ هم آقای رئیس محترم این دانشگاه، هم آقای دکتر «ثبوتی» که وقتی من دیدم ایشان بالا آمد، شما ابراز احساسات کردید، واقعاً از ته دل خوشحال شدم. این‌که یک چهره علمی مورد تجلیل و تکریم جوانان قرار گیرد، مرا خوشحال میکند و نشان‌دهنده این است که جوان ما برای علم اهمیت قائل است. درخواستهایی که ایشان مطرح کردند، یا درخواستهایی که این دو جوان عزیزمان - این نخبه عزیز و آن دانشجوی نماینده تشکلها - مطرح کردند، ایده‌های درستی است که باید دنبال شود. خوشبختانه در این‌جا، هم وزیر محترم علوم هستند، هم استاندار و هم نمایندگان مجلس. من به دفتر خودم هم سفارش میکنم که درخواستها را دنبال کنند. البته به مسوؤلان تأکید میکنم که خواسته‌های عملی را دنبال کنند؛ چون بعضی از خواسته‌ها ایده‌های خوبی است. منتها با واقعیات و عمل نمی‌سازد.
 
آقای دکتر ثبوتی گفتند «مردم زنجان از دویست میلیارد بیشتر میارزند»؛ من برای خودِ شما بیشتر از دویست میلیارد ارزش قائلم؛ هر کدام از این جوانان که آینده درخشانی دارند، بیش از دویست میلیارد ارزش دارند. مگر میشود ارزش و کرامت انسانها را با پول سنجید؟ بحث سرِ این است که آیا بودجه کشور ما و سازمان مدیریّت و برنامه‌ریزی گنجایش دارد که دویست میلیارد را فقط صرف راههای منتهىِ به شهر زنجان کند؛ چون بالاخره شهرهای دیگری هم در ایران هست. زنجان فقط راه لازم ندارد، بلکه دانشگاه و کشاورزی هم لازم دارد. به‌هرحال، من میگویم که کار را دنبال کنند و به آن اهمیت دهند.
 
به تشکّلهای دانشجویی هم سفارش میکنم که عزیزان من! اسمتان هرچه هست، باشد؛ برای من اسمها اهمیتی ندارد. جناح و گرایش سیاسیتان هرچه هست، باشد؛ برای من چپ و راست اهمیتی ندارد. آنچه برای من اهمیت دارد، این است که جوان و عنصر فعّال سیاسی ما توجّه کند که امروز کشور و ملتش کجا ایستاده است و باید چه‌کار کند و به چه چیزی همت بگمارد؛ نیرویش را صرف آن کند و به دهان دشمن - که برای ما خواب و خیالهای زیادی دیده - نگاه نکند.
 
یکی از کارهای دشمن این است که آنچه را داریم، تحقیر کند؛ درست مثل بعضی از شرخرها و کهنه‌دلّالها که اگر جنسی را بخواهند، توی سرِ جنس میزنند و آن را بیاهمیت میکنند تا دارنده آن جنس راحت آن را از دست بدهد! نظام اسلامی شما بسیار مهم، ارزشمند و بزرگ است؛ استعداد ملت ایران هم بسیار درخشان است؛ اما دشمن دائم توی سرِ جنس ارزشمند ما میزند. امام صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام به صحابی خود فرمود: «اگر تو گوهر درخشانی در دست داشته باشی که قدر آن را بشناسی، همه دنیا هم که جمع شوند و بگویند این ریگ است، باور نمیکنی؛ اگر یک ریگ هم در دستت بگیری و همه دنیا شهادت بدهند که الماس است، باز هم باور نمیکنی! مهم این است که بدانی چه در دست داری.» تلاش من این است که ملت ایران بداند چه سرمایه عظیمی در اختیار دارد و بداند چه امتداد باارزشی در دنیای اسلام دارد.
 
من دیروز گفتم رئیس‌جمهور ما به مالزی میرود و ان‌شاءاللَّه در آن‌جا میدرخشد. بعضی گفتند چطور؟ من میگویم کدامیک از رؤسای جمهور دنیاست که وقتی به کشور بیگانه‌ای میرود، مردم از او آن‌چنان استقبال میکنند که برای مسوؤلان خود آن کشورها شگفت‌آور است؟ بنده در زمان ریاست‌جمهوری به پاکستان رفتم. در لاهور و اسلام‌آباد آن‌چنان استقبال شد که همه دنیا را متوجّهِ خود کرد و خبرش روی همه آنتنهای دنیا رفت. مانند همین قضیه، در زمان ریاست جمهوری آقای «خاتمی» در پاکستان و لبنان، و زمان ریاست جمهوری آقای «رفسنجانی» در سودان اتّفاق افتاد. امروز مسؤولان برجسته کشور ما به هر یک از کشورهای اسلامی سفر کنند، با استقبال، احساسات و هیجان مردمی روبه‌رو میشوند. نظیر این در کدام کشور - چه کشورهای اسلامی و چه کشورهای غیراسلامی - وجود دارد؟ فرضاً اگر رئیس‌جمهور امریکا بخواهد به ایتالیا یا فلان کشور برود، مردم یک ماه قبل از سفرش تظاهرات میکنند که نیا! چون امریکا شرّ مطلق است. «حکیم هیدجی» که از برجستگان و مفاخر همین منطقه است و من دیروز یک بیت از شعرهایش را در سخنرانی‌ام خواندم، بیت دیگری دارد که با اندکی تغییر، آن را میخوانم:
 
خلقه بوگون ای شقی ناکس‌
 
عالمده ستم سن ایلیرن بس(۱)
 
امروز هم علاج کار ملت ایران در ایستادگی و مقاومت است. البته معنای مقاومت بیتدبیری نیست. من روایتی(۲) را از نبىّ‌اکرم صلّیاللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم یادداشت کرده بودم که میخواستم اوایل صحبتم بخوانم؛ ولی الان آن را میخوانم. حضرت خطاب به «عبداللَّه‌بن‌مسعود» - صحابی معروف - میفرمایند: «یابن مسعود! اذا عملت عملاً فعمل بعلم و عقل»؛ ای پسرِ مسعود! هر کاری که میخواهی انجام بدهی، با دانش و خرد انجام بده. این، استثناء ندارد و شامل همه کارها میشود؛ اینها شعارهای اسلامی است. حالا عدّه‌ای میخواهند به مسلمانان - که این مطالب هزار و چهار صد سال جزو فرهنگشان بوده است - یاد بدهند که دنبال علم و خرد بروند! این حرفها کهنه بشو هم نیست؛ همیشه تازه است. «و ایّاک و ان تعمل عملا بغیر تدبیر و علم»؛ مبادا هیچ کاری را بدون تدبیر و دانش انجام دهی؛ همه کارها باید سنجیده و علمی صورت گیرد. «فأنّه جلّ جلاله یقول: ولا تکونوا کالّتی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا»؛ چون خداوند میفرماید: مثل آن پیرزنی نباشید که پشم را نخ میکرد، بعد نخها را دوباره پشم میکرد. اگر کار را بیمنطق و بیدانش و بیتدبیر انجام دهید، قوّتی را که خدا به شما داده، واژگون کرده‌اید و ذخیره علم و عقل را به زمین ریخته‌اید و به عقب برگشته‌اید. ما نباید به عقب برگردیم.
 
مقاومتِ باتدبیر، جزو شعارهای نظام اسلامی است و مسؤولان این موضوع را مدّنظر دارند. البته میتوان هر کاری را تفسیری کرد تا از آن بیتدبیری بیرون بیاید. دشمن این کارها را میکند و یک عدّه هم مفت و مجّانی بلندگوی دشمن میشوند و همان چیزی را که دشمن میخواهد، تکرار میکنند؛ گویی روی این قضیه هیچ فکر و تدبیر و کارِ کارشناسی نشده است. البته نمیخواهم بگویم مسؤولان ما اشتباه نمیکنند؛ اشتباه مربوط به همه آحاد بشر است و از ما جداییناپذیر است؛ لیکن ضریب اطمینان وقتی بالا میرود که انسان بداند مسؤولان کشور فکر و تدبیر و مطالعه و مشورت میکنند؛ بخصوص در زمینه‌های حسّاستر که تعیین سیاستهای کلّی است و با زمینه و منطقه اجرا هم تماس مستقیم ندارد و خطوط را معین میکند و در آن، کارهای کارشناسىِ بسیار وسیع و دقیق و پیدرپی صورت میگیرد. با این تدبیر، ملت ایران باید مقاومت کند و همین مقاومت موجب شده تا الان پیش برود.
 
عزیزان من! ما در اوایل پیروزی انقلاب، استاد، پزشک، دانشمند و محقّق کم داشتیم. اوّلاً خودِ کشور کم داشت، ثانیاً بعضی کسان هم به ملت خود پشت کردند و دست یاری به ملت و انقلاب ندادند؛ اما نظام بنا را بر مقاومت گذاشت. این مقاومت، امروز نتیجه‌اش این است که در همین استان شما نسبت دانشجو به قبل از انقلاب - طبق گزارشی که رئیس دانشگاه داد و بنده هم اطّلاع داشتم - دویست و پنجاه برابر شده است! همین مرکز تحصیلات تکمیلی که در این‌جا تشکیل شده و همین محقّق جوانی که آمدند و صحبت کردند و مجموعه‌ای از نخبگان که دور هم گرد آمده‌اند، دستاوردهایی است که نمیشود برای آن قیمت گذاشت. اینها همه به برکت انقلاب انجام شده است؛ حالا بیاییم از همه فعّالیتهای نظام، چهره تاریک و سیاه ترسیم کنیم؟
 
کمترین شاخص توسعه در این استان که من دیروز در سخنرانی عمومی گفتم، ۵۰۰ درصد است و بعد تا ۱۲۰۰ درصد افزایش مییابد. بنابراین همه شاخصهای توسعه این استان رشدهای فراوان کرده است. زنجان استانی است که یک روز جولانگاه و میدان تنعّم خوانین بود و در آن، تبارهای فامیلىِ خانی همه خیرات این استان را به سمت خود میکشیدند و مردم هم به بدبختی زندگی میکردند. این خوانین در دوران قاجار بودند و در دوران پهلوی کراوات بستند، ادکلن زدند، با خاندانهای پادشاهی برای تأمین ذخیره‌ها وصلت کردند، شاپو سرشان گذاشتند و به شکل مدرن بروز کردند! اینها با انقلاب اسلامی - که انقلابی مردمی بود - منقرض شدند و همین استان زنجان امروز به برکت این تلاشها به این‌جا رسیده که در بعضی شاخصها بالاتر از بقیه مناطق است. به همین دلیل باید سرچشمه امید در دلهای ما روزبه‌روز جوشانتر شود.
 
دشمن، بعضی کسان را مرعوب میکند؛ به بعضی افراد تحلیل غلط از وضع کشور میدهد؛ بعضی افراد را وابسته به خود میکند - که اینها علاجی ندارند جز این‌که کار دشمن را بکنند و حرف او را بزنند - بعضی کسان را تشویق میکند که به طبل بیخیالی بزنند و پىِ شهوات و کیف کردن بروند؛ بخصوص در جاهایی که امید بیشتری به آنهاست. دنبال آرمانها نرفتن، اراده اصلاح را در دل از بین بردن و بینظمی کردن، از کارهای دشمن است.
 
من طرفدار حرکتهای مؤمنانه و متدیّنانه و طرفدار جوانی هستم که با انگیزه دینی در میدان سیاست، علم و اقتصاد وارد میشود. جوانی که شعارش ارزشهای دینی است، برای من مثل یک موجود مقدّس و محبوب است. البته من همه جوانان را دوست دارم؛ اما جوانانی که ارزشهای دینی برای آنها مهمّ است، در چشم من خیلی عزیزند. عدّه‌ای با تظاهر کردن به پایبندی به ارزشهای دینی، بینظمی ایجاد میکنند که من با این کار موافق نیستم. یکی از چیزهایی که من از دانشگاههای زنجان خوشم آمد، این است که گفتند در این دانشگاهها تشکّلهای گوناگون دانشجویی با هم با بیادبی و هتّاکی و بدگویی و دست به یقه شدن رفتار نمیکنند. این رویّه خیلی خوبی است و توصیه میکنم همین‌طور باشید. هر کدام از تشکّلها کار خود را انجام دهند؛ اما با هم دوست باشند و به هم اهانت نکنند. البته چالش علمی و فکری برای پیش رفتن و رشد پیدا کردن، خوب است. مجموعه‌ای که دارای فکر سیاسی و اجتماعی است، افراد آن در گوشه‌ای جمع شوند و بنا کنند به استدلال کردن و حرف زدن. وقتی کارشان تمام شد، مجموعه دیگری که حرف اینها را قبول ندارد، در گوشه دیگری جمع شود و افرادش بنا کنند به استدلال کردن و حرف زدن:
 
دلایل قوی باید و معنوی
 
نه رگهای گردن به حجّت قوی
 
اگر این‌طور باشد، خیلی خوب است و من این را دوست دارم؛ اما دست زدن به بینظمی در مقابل دشمن - کما این‌که متأسفانه چند ماه قبل در تهران و البته خوشبختانه در ابعاد کوچکی شاهد آن بودیم - مضرّ است.
 
آنچه برای ما مهمّ است، استحکام ساخت داخلی است، که این مطلب را چند ماه قبل به دانشجویان گفتم و الآن هم به شما میگویم تا همه بدانند که وقتی ملتی ساخت داخلیاش مستحکم است، اختلاف سلیقه، افرادش را به دشمنان یکدیگر تبدیل نمیکند. این ملت برای مسؤولان و محورهای اداره کشورش اهمیت و احترام قائل است؛ چون این موضوع تعیین کننده است. وقتی دلهای این ملت با ایمان عمیق - مثل ایمان شما - همراه شد، هیچ قدرتی نمیتواند آن را شکست دهد و وادار به عقب‌نشینی کند. ما با این پشتوانه میتوانیم با همه چالشهای بین‌المللی مقابله کنیم و پیش برویم.
 
امیدواریم همه ما به وظایف خود عمل کنیم. ان‌شاءاللَّه مجموعه دانشجویی هم وظایف خودش را بیش از پیش و به‌طور روشن ترسیم و تعریف کند و مصرّانه آن‌را تعقیب نماید. همه شما عزیزان را به خدا میسپارم. چند دعا میکنم تا از دلهای پاک و نورانی شما استفاده کرده باشیم:
 
پروردگارا! این جوانان عزیز را ذخیره‌های ارزشمند آینده اسلام و مسلمین قرار بده. پروردگارا! فرزندان عزیز این ملت را به این ملت ببخش. پروردگارا! ملت ایران را در همه صحنه‌ها پیروز کن؛ نور معرفت و عبودیت را در دلهای ما بیش از پیش بتابان؛ دلهای آحاد ملت ما - بخصوص مسؤولان - را با یکدیگر هرچه مهربانتر گردان.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 
 
 
 
 
 
 
۱) امروز به مردم ای شقی ناکس، در جهان تو ستم میکنی و بس‌
 
۲)