بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
این عید بزرگ را به همه امّت اسلامی و به ملت شریف ایران و به حضّار محترم این مجلس، بخصوص میهمانانی که از کشورهای اسلامی دیگر در این جلسه تشریف دارند، تبریک عرض میکنم. بعثت نبىّ اکرم برای بشر آغاز راه نوی بود. دنیای محیطِ بر آن پیام و محل پیدایش این پیام، دنیای بسیار بد و غیر قابل تحمّلی بود؛ دنیای گرایش و جذب مادّیات شدن، دنیای خوی حیوانی، دنیای بیمهارىِ قدرتمندان و زورمندان و زورگویان، دنیای تبعیض و فساد و ظلم و شهوترانىِ بیبندوبار. این وضعیت، مخصوص منطقه حجاز نبود؛ آن دو دولت بزرگی هم که منطقه عربستان را احاطه کرده بودند - یعنی ایران ساسانی و امپراتوری روم - دچار همین مشکلات بودند.
جاهلیّتی که در زمان ظهور اسلام، زندگی مردم را زیر فشار قرار داده بود، جاهلیّت فراگیری بود. در آن روز، فتنههای طاقتفرسا برای انسان، در همه مناطقی که محیط به منطقه عربستان بود، وجود داشت. علم هم بود، تمدّن هم - به فراخور زمان خودشان - بود، نظم و ترتیب حکومتهای سلطنتی و تشریفات هم بود، انضباطهای ناشی از قدرت مطلقه هم در آن کشورها وجود داشت؛ اما آنچه نبود، نور انسانیت و فضیلت بود. آنچه نبود، درست همان چیزی بود که بشر به آن نیاز قطعی دارد؛ یعنی محیط فضیلت انسانی، محیط رحم و مروّت و محیط عدالت. آنچه مردمِ آن روز کم داشتند، عدالت بود؛ این بود که ضعیف زیرِ دست و پای قوی لگد مال نشود؛ این بود که خیراتِ روی زمین در دست یک عدّه از افراد خاص و قدرتمند متمرکز نشود و دیگران از آن محروم بمانند. دردهای بزرگ بشر اینها بود. زیر نام حکومت ساسانی هم که بود، همین بود؛ زیر نام امپراتوری روم هم که بود، همین بود؛ منتها هر کدام به شکلی. در حجازِ آن روز هم که زندگی بدوی وجود داشت، به شکل دیگری بود. بعثت اسلامی، در مقابل همه اینها ظهور و طلوع کرد. این بعثت، مخصوص آن مجموعه نبود؛ متعلّق به همه بشر بود: «ان هو الّا ذکرٌ للعالمین(۱)». پیغمبر توانست در مقابل آن واقعیت تلخ بایستد و آن را دگرگون کند. پیغمبر توانست در دیوارهای بیعدالتی و نابسامانىِ بشری، شکافهای عمیق به وجود آورد؛ بعضی از آنها را فرو ریزد و بعضی از آنها را آماده فرو ریختن کند. پیغمبر سختترین و دشوارترین واقعیتها را در مقابل خود داشت. وقتی زشتی و نابسامانی و فساد، مجهّز به قدرت و شمشیر و اراده و سیاست هم بشود، خطر عظیمی برای بشریت است.
امروز بشرِ قرن بیست و یکم با همه داعیهها، براثر بعضی از ضعفهایی که نشان داده میشود، به این سمت حرکت میکند که قدرت یا مجموعه قدرتی بیمهار به اتّکای زور و سرپنجه پولادین و قدرت اسلحه خود بایستند و برای خودشان حق خلق کنند؛ حقّی که وجود ندارد. این همان وضعیّتی است که آن روز در دوران شروع بعثت وجود داشت. پیغمبر ایستاد؛ نفرمود این یک واقعیّت است و با این واقعیّت چه میشود کرد. بعضی کسان ضعفها و بیهمّتیهای خود را اینطور توجیه میکنند: واقعیّتی است، چه کار کنیم؟ واقعیّتی که باید در مقابل آن تسلیم شد، این نیست. واقعیّتهای طبیعی، واقعیّتهای غیرقابل علاج، واقعیّتهایی که بر انسانها تحمیل نشده است؛ اینها واقعیّتهایی است که انسان باید با آنها کنار بیاید و بسازد؛ اما واقعیّتهایی را که عدّهای با تکیه به سرنیزه و زور علیه عدّهای دیگر به وجود آوردهاند، باید به هم زد. این منطقی نیست که بگوییم قدرت استکبار امروز یک واقعیّت است، چه کار کنیم. این واقعیّت، تحمیلی است. در مقابل این واقعیّت، انسانهای بزرگ، ادیان الهی و صاحبان فکرهای بزرگ میایستند و مقابله میکنند تا آن را عوض کنند و عوض هم میشود. حقیقت بعثت، این بود. روزی که این پیام واردِ فضای مکه شد، فرمود: «قولوا لاالهالّااللَّه تفلحوا(۲)». کسی اگر اهل انصاف نیز بود، به خود جرأت نمیداد که احتمال بدهد این حرف یک روز پیروز خواهد شد؛ چون اصلاً زمینهای وجود نداشت. آن همه بتِ با عظمت بر دیوارهای کعبه آویخته؛ پشتوانه بتها، تعصّبهای عمیق جاهلی؛ آن اشراف مکه و خانوادههای قدرتمند و با نفوذ که «لاالهالّااللَّه» همه اینها را به هم میزد؛ پشت سر اینها، حکومتهای مقتدر ساسانی و امپراتوری روم. مگر کسی به خود جرأت میداد در وهله اوّل بپذیرد که این پیام، قابل طرح و تعقیب است!؟ انسانهای ضعیف، از همینجا عقبنشینی میکنند. اما وظیفه و رسالت و بعثت، پیغمبر را جلو آورد. بعثت یعنی برانگیختگی و این بعثت آمد فضا را اوّل در محیط حجاز، بعد در همه دنیای متمدّن آن روز، در ظرف بیست و چند سال تغییر داد.
هنوز نیم قرن از ظهور اسلام و اصل بعثت نگذشته بود که بیش از نیمی از دنیای متمدّن تحت تأثیر اسلام قرار گرفت. خیال نکنید حکومتهایی مثل امپراتوریهای قدرتمند، علم و عقل و تشکیلات و نیروی نظامی و ادّعا و غرور و تکبّر نداشتند؛ چرا، لیکن ایمانِ صریح، روشن و متّکىِ به منطق قوی وقتی در دل انسانهای با همّت و با اخلاص و فداکار قرار گیرد، همه این موانع برداشتنی است. امروز هم همانطور است: ایمان اسلامی، ایمانی است که متّکی به منطق و استدلال و متضمّنِ خیر و سعادت بشر است. شاید اگر چهل، پنجاه سال پیش کسی این ادّعا را میکرد، خیلی قابل قبول نبود. آن روز سوسیالیزم با حجم عظیمِ خود همه را تهدید میکرد و با همه بر سر تحدّی بود. این طرف هم در مقابل، لیبرال دمکراسی غربِ پُر ادّعا بود. آن سرنوشت سوسیالیزم است که به آن روز دچار شد؛ این هم واقعیّتهای لیبرال دمکراسی غرب است. یک نمونهاش را شما در هیاهوی لشکرکشی به عراق میبینید که حکومتی مثل حکومت امریکا به خود حق میدهد در امور منطقه حسّاسی مثل خاورمیانه دخالت کند و این را حق خود بداند. این یعنی زورگویی و دیکتاتوری. به عنوان مقابله با دیکتاتوری، اینها بدترین شکل دیکتاتوری را اعمال میکنند؛ به سر وقت ملتها رفتن، به بهانهی وجود کسی در رأس حکومت! در افغانستان هم به شکل دیگر، ملتها را زیر فشار اسلحه قرار میدهند و بعد برای آینده خود، برای نفت خود، برای پایگاه نظامی و برای قدرت سیاسی خود، زمینه درست میکنند. این امروز عمل لیبرال دمکراسىِ حاکمِ بر دنیای غرب است. ممکن است بوقهای تبلیغاتی فضا را تحت تأثیر قرار دهند، اما در بلندمدّت حقایق از چشم بشر پنهان نخواهد ماند. نمونه دیگرش، حمایت از رژیم غاصب صهیونیست است. این هم یکی از آثار و ثمرات همان لیبرال دمکراسی است. اصرار دارند کشورهای اسلامی این رژیمِ غاصبِ ظالمِ بیاعتقادِ به همه ارزشهای انسانی را به رسمیت بشناسند؛ رژیمی که نه خاک، خاکِ اوست؛ نه ملت، ملتِ اوست و نه کوچکترین حقّی دارد؛ اما این همه نیز به صاحبان آن سرزمین ظلم و اهانت میکند. شما ببینید الان دو سال است در سرزمینهای فلسطین چه میگذرد و آنها با مردم چه میکنند! امریکا پشت سرِ رژیم صهیونیستىِ غاصب و مفسد و زیادهطلب قرار گرفته است. همین جسارتی که دیروز به مسجدالاقصی کردند، یک نمونه آن است. این ثمرهای از ثمرات لیبرال دمکراسی است. مکتب اسلام، یعنی مکتب حمایت از انسانیت و ارزشهای انسانی؛ مکتب ترویج رحم و مروّت؛ مکتب ترویج اخوّت و برادرىِ انسانی؛ مکتبی که معیارش در حقوق اجتماعی این است: «لن تقدس امّة لایؤخذ للضّعیف فیها حقّه من القوی غیر متعتع(۳)»؛ در یک جامعه، فردی که دستش از زر و زور تهی است، بتواند حق خود را بدون هیچ گونه مشکل، از قوی - که زر و زور هم دارد - بگیرد. این پیامِ اسلام است؛ این جامعه درست اسلامی است؛ امروز این پیام است که ملتها را مجذوب میکند. کجای دنیای امروز اینطور اداره میشود؟ کدام دمکراسی، کدام لیبرالیسم، کدام حقوق بشرِ ادّعایی امروز میتواند چنین چیزی را مطرح و دنبال آن حرکت کند؟ امروز نقطه مقابل آن عمل میکنند.
اسلام، همان پیام زنده و نافذ و متّکی به منطقِ قوی را امروز هم دارد. اسلام توانایی خود را نشان داده است؛ در ایران اسلامی نشان داد، در تجربههای گوناگون این منطقه نشان داد، در پایداری مردم فلسطین نشان داد. امروز نوبت ما مسؤولان این کشور اسلامی و مسؤولان دنیای اسلام است که نشان دهیم عمیقاً به اسلام معتقدیم؛ پیام اسلام را درک کردهایم و آن را قبول داریم و حاضریم برای آن کار کنیم. وظیفه مسؤولان خیلی سنگین است. اوّلین قدمی که مسؤولان برمیدارند، باید این باشد: خودشان را اسیر هویها و هوسها و شهوترانیها و زیادهخواهیها و آن چیزهایی که بلای جوامع است، نکنند؛ این یک قدمِ اساسی است. ما باید همّت کنیم. ملتها نشان دادند که آمادهاند. ملت بزرگ ما در تجربههای انقلاب و بعد از انقلاب تا امروز اینطور نشان داد که شجاعانه آماده فداکاری است؛ امروز هم همان گونه است. ملت فلسطین، ملت لبنان و ملتهای مسلمان همه جا نشان دادهاند که آمادهاند. ما مسؤولان هستیم که باید به عهد خود وفا کنیم. بعثت و روز مبعث و یاد مبعث برای ما درس و مایه تذکّر به مسؤولیت عظیم الهی است.
خداوند درجات امام بزرگوار ما را که گشاینده این راه به روی ما و به روی امّت اسلامی بود، روز به روز متعالی کند و شهدای عزیز و ارزشمند ما را که در این راه جان خود را فدا کردند، با اولیایشان محشور فرماید و انشاءاللَّه به امّت اسلامی توفیق پیشرفت و حرکت و اقدام در راه مصالح خود با اتّحاد کلمه عطا کند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) ص: ۸۷
۲) .
۳) بحارالانوار، ج۷۴، ص۲۵۹