بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
به برادران و خواهران عزیزِ مسؤول در آموزش و پرورش خوشامد عرض میکنم. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم حسّاسترین و مهمترین بخش اداره کشور، آموزش و پرورش است. این هم نعمتی است که خدای متعال بر شما ارزانی داشته است که اشتغال معمول زندگیتان در خدمت علم و معرفت و تربیت و پرورش کودکان و نوجوانانِ امروز - که اداره کنندگانِ فردای کشورند - باشد. خیلی جاها انسان میتواند مشغول کار شود و نانی هم به دست آورد؛ شاید نانی خیلی چربتر از نانی که انسان در آموزش و پرورش به دست میآورد؛ اما این افتخار و قداست در همه جا نیست. از این جهت آموزش و پرورش یک نقطه ممتاز است. خدای متعال را شکر کنید که این مسؤولیت را به شما داده است و از او بخواهید که توفیق دهد انشاءاللَّه این کار را کما هو حَقّه انجام دهید.
دو قشر با شما سر و کار دارند که هر دو هم از قشرهای بسیار حسّاس کشور و جامعه ما و هر جامعهای هستند: یکی قشر کودکان و نوجوانان و جوانان - دانشآموزان - یکی قشر معلّمان. وقتی شما قشر جوان را پرورش میدهید، در واقع نیروی انسانی کشور را تربیت میکنید. هیچ کشوری بدون برخورداری از نیروی انسانىِ کارآمد، عالم، عاقل و متعهّد، قادر نیست به پیشرفت نائل شود؛ ولو منابع زیرزمینی و ثروتهای گوناگون داشته باشد. ثروت اصلی برای هر ملتی، نیروی انسانی است. شما این ثروت را از حالت بالقوّه به بالفعل در میآورید؛ ببینید چقدر این کار حائز اهمیت است!
قشر دیگری که شما مدیران و مسؤولان آموزش و پرورش با آنها سر و کار دارید، معلّمانند، که ادامه سلسله پیامبرانند. معلّمی را نباید دستِکم گرفت. شما با قشر وسیع و بزرگ معلّمان که مستقیماً با دلها و مغزها و روحهای جوانان ما مواجهند و این عناصر بسیار گرانبها در دستان آنها قرار دارند، سرو کار دارید. مسؤولیت عمده آموزش و پرورش این است که بتواند با این دو قشر، آن چنان که شایسته آنهاست، تعامل کند.
در مورد معلّمان، تلاشهای خوبی شده است - من وقتی گزارش وزیر محترم را نگاه میکردم، دیدم فعّالیتها و تلاشهایی شده است - لیکن هرچه برای معلّمان تلاش شود، جا دارد. این تلاش هم فقط مسأله معیشت نیست - اگر چه مسأله معیشت هم رکن مهمی است که باید به آن توجّه کرد - بلکه کرامت و حرمت هم مطرح است. حرمت معلّمی در جامعه باید احیاء شود؛ آن چنان که اسلام برای معلّم معیّن کرده است. گمان نمیکنم هیچ فرهنگ و مجرای فکری و دینیای، به قدر اسلام برای معلّم اهمیت و ارزش و کرامت قائل شده باشد. ما باید کاری کنیم که معلّم در دلهای خانوادهها و آحاد مردم و جوانان و دانشآموزانمان همان کرامت و ارزش را داشته باشد. البته این، تدابیری لازم دارد. باید کارهای فرهنگی در این زمینه انجام گیرد؛ همچنان که در بخش تربیتِ معلّم باید سرمایهگذاری معنوی و مادّی شود و افراد برای معلّمی پرورش پیدا کنند و علم و تعهّد و تدیّن و روحیه انقلابی به عنوان ذخیرههای حقیقی و مؤلّفههای اصلی شخصیت آنها به وجود آید و این افراد به مدارس بروند. در این صورت، تأثیر کار این گونه معلّمان چشمگیر خواهد بود و در چنین حالتی، کرامت و حرمت معلّم در چشمها بیشتر آشکار خواهد شد. معلّمی که عالِم و وارد است، کار خود را بلد است، در علمی که تدریس میکند، متبحّر است و به شیوه تعلیم آگاهی دارد، کرامت و حرمت پیدا میکند. این، نیمی از تلاشی است که باید انجام گیرد. نیمی دیگر از تلاش هم برای اداره زندگی اینها صرف شود. باید همین روشهایی که جناب آقای «حاجی» در آن گزارش برای من نوشتهاند، در حدّ ممکن برای دولت - که ما توقّعِ بیشتر از حدّ امکان هم نداریم - ادامه پیدا کند.
در مورد دانشآموز هم عرض میکنم: تعلیم کاری بسیار ظریف و دقیق است. تعلیم فقط این نیست که ما مجموعهای از معلومات را در کاغذ بگذاریم و به دانشآموز بدهیم و بگوییم بخوان؛ بعد هم برههای از سال را معیّن کنیم تا بیایند امتحان دهند؛ این، تعلیم حقیقی نیست. تعلیم باید طوری باشد که ذهن را بسازد، مغز را فعّال کند و در درجه اوّل، شوق به دانستن را در دل متعلّم ایجاد نماید. کسانی که بدون شوق، رشتهای را میخوانند، هر چه در آن رشته معلوماتشان زیاد شود، کارایی آن کسی را پیدا نخواهند کرد که با شوق و ذوق به سمت آن رشته رفته است. در همه رشتههای علمی همین طور است؛ باید این شوق و ذوق، چه در اساس معلومات، چه در رشتههای خاص معلومات - که بناست شما پایه آن را از دوره راهنمایی بریزید و آماده کنید - در دل متعلّم ایجاد شود تا در درون او، این فعّالیت فکری و مغزی و این شوق قلبی و نیز تلاشی که معلّم شما پیش دست دانشآموز میگذارد، او را به یک عالمِ واقعی تبدیل کند. فقط «علم» نیست؛ «تربیت» کنار علم حتماً هست، لذا شما آموزش و پرورشید. امور تربیتیها که از اوّل انقلاب مطرح بود و بنده هم به وزیر محترم سفارش کردم و حالا هم عرض میکنم، باید جدّی گرفته شود. خدا رحمت کند شهید «رجایی» و شهید «باهنر» را که عالمانه این بخش را فعّال کردند. نمیشود در همه سطوح این بخش را از آموزش و پرورش حذف کرد؛ باید به آن توجّه نمود. حدّاقل نیمی از کار آموزش و پرورش، پرورش و تربیت است. لذا شما میبینید در قرآن وظیفه انبیا، تزکیه و تعلیم است. بعضیها از جلو قرار گرفتن «یزکّیهم» در دو آیه قرآن بر «یعلّمهم»، استفاده کردهاند که تزکیه از تعلیم هم بالاتر است. میتواند این طور باشد. حدّاقل این است که تزکیه در کنار تعلیم است؛ «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة(۱)»؛ آن هم تعلیم کتاب و حکمت، نه تعلیم چیزهای پیش پا افتاده. این در کنار تزکیه است؛ بنابراین تزکیه خیلی والاست. تزکیه، یعنی تربیت. گنجینههای ملت - یعنی کودکان و نوجوانان و جوانان - در دست شماست؛ هیچ گنجی از این بالاتر نیست. اگر از استعداد اینها در راه پرورش فکری و رشد علمی استفاده نشود؛ یا رشد علمی پیدا کنند، اما از لحاظ انسانی و اخلاقی و تربیتی انسانهای منحرف و معوجی بار بیایند؛ انسانی بیاعتقاد و بیاعتنای به همه موازین اخلاقی باشند؛ نه به ملت، نه به کشور، نه به مردم، نه به اسلام و انقلاب، نه به خدمتگزاران و مسؤولان کشور و نه به سرنوشت و تاریخشان هیچ اعتنایی نداشته باشند؛ اینها هر چه هم عالم باشند، این علم ارزش منفی دارد؛ یعنی میزان علم هر چه بیشتر شد، ضربه و ضررش هم بیشتر خواهد بود؛ مصداق همان شعر معروف خواهند بود:
چو دزدی با چراغ آید
گُزیدهتر برد کالا
بنابراین باید برای تربیت دانشآموزان هم خیلی اهمیت قائل شد. البته شنیدم در آموزش و پرورش مطرح شده است که بخش تربیت را با تعلیم همراه کنیم تا معلّم در کلاس، تربیت هم بکند. این حرف بسیار درستی است؛ بنده هم معتقدم که معلّم فیزیک، معلّم زیستشناسی، معلّم ریاضی، یا هر معلّم دیگری، میتواند با یک کلمه و تلنگر، آن چنان تأثیری روی ذهن دانشآموز بگذارد و چنان تربیتی بکند که گاهی با یک کتاب نشود آن تأثیر را گذاشت؛ اما این منافاتی ندارد با اینکه بخش تربیت با همان استحکام، در آموزش و پرورش باقی بماند و مورد اعتنا قرار گیرد. البته این را تطوّر و پیشرفت دهید و تکمیل کنید. پیشرفت در همه حال خوب است. ایستایی و جمود در هیچ کاری خوب نیست. باید پیشرفت کرد؛ اما باید قاعده را حفظ نمود.
مسؤولان آموزش و پرورش، از وزیر تا سطح معلّم و مدیر مدرسه، به معنای حقیقی کلمه برای بنده عزیزند. اینکه عرض میکنم، تعارف نیست. بنابراین یک مطلب به عرایض قبلی خودم اضافه کنم: اگر بخواهید در کارتان موفّق باشید، باید بعد از توکّل به خدای متعال و مستقیمتر کردن و مستحکمتر کردن رابطه قلبی خودتان به طور دائم با ذات مقدّس ربوبی، از ورود در مناقشات جناحی و حزبی - که عدّهای میخواهند در کشور ما اینها را روزبهروز بیشتر کنند - پرهیز کنید. راز موفقیّت شما این است. دستهایی در کار است تا سرِ مسائل هیچ و پوچ، عدّهای را به جان هم بیندازد و سر موضعگیریهای گوناگونِ حزبی و جناحی و گروهی و گاهی گروهکی، افراد را با همدیگر مسألهدار کند؛ درست نقطهی مقابل «انّما المؤمنون اخوةٌ فاصلحوا بین اخویکم(۲)». قرآن بعد از آن که بحث «و إن طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما(۳)» را میکند، میفرماید: «انّما المؤمنون اخوة»؛ مؤمنین به خدا، مؤمنین به دین، مؤمنین به راه انبیا با هم برادرند. دو برادر ممکن است با هم دعوا کنند، اما تکلیف ما چیست؟ «فاصلحوا بین اخویکم»؛ بین دو برادرتان اصلاح ایجاد کنید. درست نقطه مقابل این، عدّهای دائم میخواهند با جناحبندی و اظهارات حزبی و ایجاد ولایت حزبی(!) به تنور اختلاف افکنی و آتشافروزی بدمند. در مفهوم و معنای ولایت که جزو تعالیم اصلی دین و قرآن و جزو مصرّحات قانون اساسی است، شبهه میاندازند و خدشه ایجاد میکنند؛ ولی به جای آن، ولایت حزبی به وجود میآورند و این تناقض وحشتناک را ایجاد مینمایند. خودتان را از این مسائل برکنار بدارید. البته هر کسی در مسائل گوناگون سیاسی، مجاری سیاست کشور و موضعگیریها و گفتارهای اشخاص دیدی دارد و نظر پیدا میکند. این هیچ اشکالی ندارد؛ باید هم انسان صاحبنظر باشد؛ بنده هم همیشه روی این مسأله تأکید میکنم که باید سیاستدان بود و قدرت تحلیل سیاسی داشت. این یک ملت را مصونیّت میبخشد که بفهمد جریان سیاسی در دنیا چیست؛ یعنی میخواهند چه بر سر او بیاورند و او را به کجا بکشانند و او باید به کجا برود و چه باید اراده کند. اینها جزو چیزهای لازم برای ملت است و خوشبختانه ملت ما از جهت آگاهی سیاسی جزو ملتهای پیشرفته است؛ اما این غیر از جناحبندی و موضعگیری و جنجال و مناقشه سیاسی است. از این پرهیز کنید و به کار اصلی که آینده کشور در گرو آن است و در اختیار شماست، بپردازید. شما باید کاملاً بتوانید این را تدارک کنید.
چند جملهای هم درباره خصومتهایی که با جمهوری اسلامی میشود، عرض کنم. این خصومتها به خاطر این است که ملت ایران به برکت اسلام و انقلاب خواسته است روی پای خود بایستد، به دیگران تکیه نکند و تسلیم چشم و گوشبسته قدرتهای جهانی نباشد. بیانیه اخیر رئیس جمهور امریکا برای ملت ما و ملتهای جهان و بخصوص آگاهان و صاحبان مدّاقه سیاسی در پدیدههایی از این قبیل، بسیار هشیار کننده است. ببینند، عبرت بگیرند و بفهمند که دشمنان، بیگانگان و طمعورزان درباره این ملت چه فکر میکنند. جرم این ملت فقط همین است که عرض کردیم؛ چون میخواهد مستقل و خارج از کمند سلطه این و آن، روی پای خود بایستد و زندگی کند - که این هم به برکت ایمان به خداست - «و ما نقموا منهم الاّ أن یؤمنوا باللَّه العزیز الحمید(۴)»؛ میخواهند از این ملت انتقام بکشند. این بیانیه نشاندهنده سر در گمی مسؤولان و سیاستمداران و طرّاحان سیاسی امریکا در مقابل این ملت و این انقلاب است. آنها حقیقتاً سردرگمند و نمیدانند چه کار کنند. به آب و آتش میزنند، این طرف و آن طرف میچرخند، لحن خود را عوض میکنند و به خیال خود برای اغوای فکر جمعی ملت ایران، ترفندهای سیاسی به کار میزنند؛ اما همهاش بینتیجه است.
اوّلین نکتهای که از این بیانیه به دست میآید، این است که رژیم امریکا - ما با مردم امریکا کاری نداریم؛ بحث رژیم و قدرت امریکاست - هنوز اشتهای سیریناپذیر خود را برای تسلّط بر این کشور از دست نداده است. هنوز به فکرند که تسلّط بیست و پنج ساله شوم و ننگین خود را که از ۲۸ مرداد سال ۳۲ با شدّت شروع شد و تا انقلاب اسلامی در سال ۵۷ ادامه داشت، داشته باشند. هنوز دستبردار نیستند و خواب خوشِ روزهایی را میبینند که رئیس این مملکت - یعنی محمّدرضای خائن و فاسد - اگر میخواست تصمیمی بگیرد، تا با امریکاییها مشورت نمیکرد، آن تصمیم را نمیگرفت! حتّی درباره یک وزیر، یک نخستوزیر و یک اقدام بینالمللی، باید با سفیر امریکا مشورت میشد و او میگفت چه کار کنید. علیرغم ادّعای طرفداری از دمکراسی و آزادیخواهی ملتها که مرتّب از لب و زبان مسؤولان امریکایی صادر میشود و میگویند ما طرفدار دمکراسی و حکومت مردمی و انتخاب هستیم، همین الان امید آنها بیشتر از همه به تفالههای رژیم فاسد پادشاهی است. هنوز که هنوز است، از خاندان فاسد و وابسته پهلوی قطع امید نکردهاند و دنبال همان فرمولها هستند. انتخاب و دمکراسی و مردمسالاری و امثال اینها که بر زبان آنها جاری میشود، جزو حرفهایی است که هیچ به آن باور ندارند. البته از آنها توقّعی نیست؛ آنها به ملت خودشان هم دروغ میگویند، چه توقّعی هست که به ملت ایران راست بگویند و دروغ نگویند؟
نکته دومی که در این بیانیه قابل توجّه است، باز همان اشتباهات فاحش اینهاست که همیشه سعی کردهاند بین عناصر اصلی در کشور ما اختلاف ایجاد کنند. گویا راههای امنیتی و جاسوس مآبانه و ترفندهای دیگر، کارگر نشده و توی دهنشان خورده است. لذا رئیس جمهورشان را وارد ماجرا کردهاند که او بیاید بین عناصر اداره کننده کشور تفکیک قائل شود و بگوید ما این بخش را قبول داریم، آن بخش را قبول نداریم. کأنّه ملت ایران منتظر نشسته ببیند آنها چه کسی را قبول دارند، چه کسی را قبول ندارند! البته دروغ میگویند؛ آنهایی را که میگویند قبول داریم، قبول ندارند، والّا اگر ملت ایران واقعاً بداند که آنها بهجد دنبال این هستند که اشخاص و جناحی را در کشور سرِ کار بیاورند، از لجِ آنها با آن جناح اگر مخالف هم نباشد، مخالفت خواهد کرد. البته این حیله هم کارگر نشده و نخواهد شد. رئیس جمهور محترممان در موضعگیری خود توی دهن رئیس جمهور امریکا زد. جناحهای مختلف کشور هم با اینکه در مسائل گوناگونی با هم اختلاف دارند، در این مسأله همه یک حرف زدند؛ همه به امریکاییها گفتند: فضولی موقوف! دخالت ممنوع! در امور داخلی کشور ما دخالت نکنید! انشاءاللَّه روز جمعه هم مردم نمایش وحدتی خواهند داد که امریکاییها را باز هم بیشتر پشیمان کند. انشاءاللَّه به فضل الهی مشاهده خواهید کرد که در این روز از همه جناحها به میدان میآیند و راهپیمایی میکنند. هم مسؤولان، هم جناحهای مختلف سیاسی و هم آحاد مردم، علیه این حرف ایستادگی کردند و توقّع هم همین است.
نکته دیگر این است که اینها دم از دوستی مردم و محبّت به ملتها میزنند! واقعاً این بخش از قضیه خیلی وقاحت لازم داشت. امریکاییها در کشورهای مختلف دنیا جنایت میکنند، که آخرین آن در افغانستان است. غیر از فجایع و جنایاتی که اینها در هنگام حمله به افغانستان به نام مبارزه با طالبان یا یک گروه خاص انجام دادند، پس از آن هم به طور مرتّب فاجعهآفرینی میکنند؛ بمباران میکنند، دهها نفر را میکشند، بیش از صد نفر را مجروح میکنند؛ بعد هم میگویند اشتباه شد، ولی ما عذرخواهی نمیکنیم! کاروان مردم را که برای شرکت در مراسم سیاسی خود راهىِ کابل بودند، بمباران میکنند، بعد میگویند ما خیال کردیم اینها جزو فلان گروه هستند که برای خرابکاری میآیند! این، مردمدوستی آنهاست. فجایع اینها در فلسطین، فجایعی است که ما نظیر آن را در قضایای دوران استعمار هم کمتر سراغ داریم. این کشتار و فاجعهآفرینی و جنایت در فلسطین - که بلاشک در این جنایات، امریکا شریک قطعی است - در دوران سیاه استعمارِ مستقیم هم کمتر دیده شد. خیلی جاها استعمارِ مستقیم بود - هند، الجزایر و کشورهای دیگر - اما کاری که امروز صهیونیستهای وحشی و دور از انسانیّت و دور از مفاهیم اخلاقی و انسانی با مردم فلسطین میکنند، از همه اینها بالاتر است. بلاشک حدّاقل نیمی از این فجایع مربوط به امریکاییهاست؛ وزر و وبالش به گردن امریکاییهاست؛ آنها هستند که تشویق میکنند؛ آنها هستند که مرتّب حق را به اینها میدهند و اعلام میکنند که ما از اینها حمایت میکنیم. در چنین شرایطی، رئیس جمهور امریکا که عملاً در رأس فتنه قرار دارد - البته اینکه واقعاً او در سیاستهای پشت پرده امریکا چقدر تأثیر دارد، ما نمیدانیم - میآید و از مردم دوستی و علاقه به ملتها و پیشرفت آنها دم میزند! این واقعاً وقاحت میخواهد.
نکته دیگر این است که میگوید مردم ایران تمایل به پیشرفت و ترقّی دارند. در این شکّی نیست و سخت هم کار میکنند. مردم و مسؤولان ایران بعد از انقلاب، میدان را برای پیشرفت و ترقّی باز دیدند و تلاش میکنند؛ اما این شما هستید که نمیخواهید؛ شما که دشمن ملت ایران هستید، به هیچ وجه این پیشرفت را برنمیتابید؛ لذا مانع تراشی میکنید. ببینید در صحنه بینالمللی و در زمینههای اقتصادی، سیاسی و امنیتی چقدر رژیم ایالات متّحده امریکا علیه ملت و نظام مردمی ایران دسیسهچینی کرده است. میگوید ملت ایران مثل بقیه ملتهای دنیا پیشرفت میخواهند. بله؛ پیشرفت میخواهند. فقط این هم نیست؛ ملت ایران مثل اکثر ملتهای دنیا از شما متنفّر است؛ این هم یک واقعیت است. یکی دو ماه قبل از این، نظرخواهیها را منتشر کردند؛ معلوم شد در کشورهای اسلامی و کشورهای منطقه آسیا و خاورمیانه، منفورترین دولتها در چشم مردم، دولت امریکاست. این دیگر مخصوص ملت ایران نیست؛ ملت ایران در نفرت از شما با دیگر کشورها شریک است. شما ببینید یک روز بود که فقط در ایران پرچم امریکا یا آدمک رئیس جمهور امریکا و یا نماد امریکایی را آتش میزدند؛ اما امروز کجای دنیا این کار را نمیکنند؟ حتّی در اروپا و کشورهای آسیایی هم پرچم امریکا را آتش زدند. شما در دنیا بدنامید. رژیم دیکتاتور و مستبد بینالمللی امریکا در دنیا بدنام و منفور است؛ این ابراز نفرت، مخصوص ملت ایران نیست. البته خیلی از ملتها جرأت نمیکنند؛ به خاطر اینکه بعضی از حکومتها مانعند. ملت و حکومت ایران به فضل پروردگار شجاعند؛ لذا آزادانه و بدون هیچ قید و بندی، احساسات خود را علیه امریکا ابراز میکنند و «مرگ بر امریکا» را جزو شعارهای اصلی خود قرار دادهاند.
رئیس جمهور امریکا ادّعا میکند طرفدار جناحی به نام اصلاحطلب در ایران است. دروغ میگویید! اوّلاً شما طرفدار هیچ جناحی از جناحهای معتقد به انقلاب نیستید. ثانیاً طرفدار اصلاح هم نیستید. هر اصلاحی بخواهد در این کشور انجام گیرد، یقیناً برخلاف نظر رژیم دیکتاتور و مستبد و سلطهجوی بینالمللی امریکاست. ثالثاً اگر بر فرض چیزی به نام اصلاحات باشد که نسخه آن را شما برای مردم ایران بنویسید، آنها این اصلاحات را اصلاحات امریکایی خواهند دانست و آن را در زبالهدان میاندازند. بزرگترین حرکت اصلاحی را در این کشور، انقلاب اسلامی و امام بزرگوار این ملت انجام دادند. امروز هم هر حرکتی که در جهت تحکیم پایههای انقلاب و اعمال قانون اساسىِ مترقّی و مدرن ما انجام گیرد، بلاشک یک حرکت اصلاحی است و مردم از آن حمایت میکنند. هر کاری که از لحاظ علمی، دینی، عملی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی در جهت پیشرفت مردم ایران باشد، یک حرکت اصلاحی است و مردم از آن حمایت میکنند.
اساس اصلاحات این است که ما با فقر و فساد و تبعیض مبارزه کنیم. هر اصلاحاتی - اگر واقعاً اصلاحات باشد - بر محور این میچرخد. بدترین فسادها در جامعه، رواج فقر و افزایش شکاف بین فقیر و غنی است. بدترین فسادها در جامعه این است که کسانی دچار فساد مالی و اقتصادی شوند و از بیتالمالِ مردم برای منافع شخصی و پُرکردن جیب خود تغذیه کنند. بزرگترین فسادها این است که در اجرا و اعمال قانون در جامعه تبعیض باشد و به شایستگیها و صلاحیتها و قابلیتهای افراد توجّه نشود. همان فقر و فساد و تبعیضی که بارها عرض کردهایم، مردم تأیید کردند که مبارزه با اینها، همان اصلاحات واقعی است. این را مردم میخواهند؛ اما امریکاییها این را نمیخواهند؛ رئیس جمهور امریکا به هیچ وجه چنین چیزی را در داخل کشور نمیخواهد.
آنچه امروز در مواجهه با این خصومتها برای ملت ایران مهم است، در درجه اوّل، اخوّت و برادری است. هر چه میتوانند، این اختلافات را کم کنند؛ مردم را در علاقه و امیدی که به نظام اسلامی دارند، راحت بگذارند و امید آنها را مخدوش نکنند. متأسّفانه عدّهای زمینههایی را درست میکنند برای اینکه دشمن امیدوار شود. رئیس جمهور امریکا خیال میکرد که روز ۱۸ تیر در تهران علیه نظام اسلامی قیام خواهد شد؛ اما دانشجویان ما با آگاهىِ خود امید دشمن را ناامید کردند. در کشور ما، دانشجو و مسؤولانش آگاهند. آحاد ملت با آگاهی خود نمیگذارند دشمن سوءاستفاده کند. دشمن، بد و اشتباه فهمیده است.
برادران و خواهران عزیز! آنچه صلابت این ملت را حفظ خواهد کرد، عبارت است از وحدت حول محور ایمان و انقلاب؛ این چیزی است که دشمن را ناامید میکند. آنها خیال میکنند ما برای استحکام نظام خود دنبال سلاح کشتار جمعی و دنبال اتم و این چیزها هستیم. اشتباه میکنند؛ این هم تحلیل غلط و اطّلاعات نادرستی است. ما میدانیم آن چیزی که بمب اتم هم در آن کارگر نمیشود، عبارت است از یک ملت مصمّم، عازم، مؤمن، متّحد و یکپارچه؛ این است که کسی نمیتواند بر آن فائق شود و غلبه پیدا کند، والّا مگر از اوّل انقلاب تا بهحال با ما دشمنی کم بوده است؟ مگر ما از اوّل انقلاب تا الان بمب اتم داشتهایم؟ آنچه عزّت و کیان این ملت را حفظ کرد؛ نظام اسلامی را سربلند و نام امام را جاودانه کرد، ایمان و عزم راسخ این مردم و ایستادگی و وحدت و یکپارچگی آنها بود. نکند بعضیها برخی از سادهلوحیها و نسنجیدهکاریها را مرتکب شوند و بعضی حرفهای نسنجیده را بگویند و بعضی موضعگیریهای نسنجیده را اتّخاذ کنند و مردم را ناامید سازند! ضعفی در فلان دستگاه وجود دارد، فوراً نظام اسلامی را زیر سؤال ببرند که چرا این ضعف در این دستگاه هست. دستگاهها، دولتها و مجموعههای کاری، کارِ خوب دارند؛ اشتباه و خطا و کار بد هم دارند که باید اصلاح شود؛ این چه ربطی به ترکیب و هندسه نظام اسلامی دارد که بعضی نسنجیدهگویی میکنند؟ خیلی اوقات در این نسنجیدهگوییها، غرض هم نیست؛ بلکه نادانی است؛ نادانیهایی است که دشمن از آن استفاده میکند. این «نادانِ دوست» که در ادبیات و اشعار ما وجود دارد، یعنی همین. ممکن است دوست هم باشند، اما نادانند. حرفی میزنند که نظام اسلامی را زیر سؤال میبرد؛ حرفی میزنند که مردم را نسبت به آینده خود ناامید کنند؛ چرا آخر!؟ این مردمِ با نشاط، پُرامید و پُرتوان که این همه گردنهها را پشت سرگذاشتهاند، میتوانند به قلّه برسند؛ چرا اینها را ناامید میکنید!؟ اگر به قویترین کوهنوردها هم در وسط راه بگویند کمرت میشکند، پایت میشکند، سرت میشکند، چشمت کور میشود، نمیتوانی و میلغزی، در حقیقت مردّدش میکنند.
چرا باید ملت ایران را در پیمودن راه شرف و عزّت و اعتلایی که در پیش گرفته، مردّد کرد!؟ این قدر مسؤولان دلسوز و علاقهمند تلاش و کار میکنند؛ بدنه عظیم مسؤولان در سطوح مختلف تلاش میکنند؛ چقدر اخلاصها وجود دارد که بنده و امثال بنده کوچکتر از آن هستیم که بتوانیم به این همه اخلاص و کار مخلصانه احاطه پیدا کنیم؛ فقط خدا میداند. انسان همه اینها را ندیده بگیرد و روی آنها خط بطلان بکشد و تمام دستگاه را زیر سؤال ببرد! اینها دیگر همان چیزهایی است که خدای متعال باید انسان را از بعضی از لغزشها محفوظ بدارد. باید از خدا خواست که انسان دچار لغزش نشود. هر چه آدم بالاتر باشد، لغزش او خطرناکتر است. با هم خوب و مهربان باشید؛ به هم حُسن ظن داشته باشید؛ به مسؤولان نظام حُسن ظن داشته باشید. ما گفتیم با فساد مبارزه میکنیم - این یک نقطه روشن در نظام است - اما عدّهای میخواهند این را به نقطه تاریک تبدیل کنند و بگویند فساد همه جا را گرفته است. نه آقا! فساد همه جا را نگرفته است. باید با فسادِ کم هم - هر جا بود - مبارزه کرد. ممکن است روزنامهای بردارد یک مورد فساد را درشت کند؛ مگر همه جا فساد هست؟ فساد در گوشههایی وجود دارد. انسانها لغزش دارند و دچار گناه میشوند؛ باید با این گناه مبارزه کرد. ما وقتی گناهکاریم که با فساد - ولو کمِ آن - مبارزه نکنیم؛ چون گسترش پیدا خواهد کرد. مبارزه با فساد لازم است؛ اما ناامید کردن مردم که بگوییم فساد همه جا را گرفته، یک خطای واضح و ناشی از نادانی و فریبخوردگىِ کسانی است که آدم میداند خودشان آدمهای مغرضی نیستند؛ مغرضان که جای خود دارند.
از خداوند متعال میخواهیم توجّهات خود را روزبهروز بر این ملت بزرگ افزایش دهد. از خداوند متعال میخواهیم دعای بقیةاللَّه ارواحنافداه را شامل حال این ملت بزرگ کند و دعای آن بزرگوار و ادعیّه صالحان و نیکان را در حق مسؤولان خدمتگزار و این ملت بزرگ مستجاب فرماید.
پروردگارا! به همه ما توفیق خدمتگزاری به دین، انقلاب و این را ملت عنایت کن. پروردگارا! دشمنان این ملت را ناکام و منکوب کن. پروردگارا! کسانی که بدخواه این ملت و این کشور و انقلابند، اگر قابل هدایتند، آنها را هدایت کن، والّا از سرِ راه این ملت بردار.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) آل عمران: ۱۶۴ جمعه: ۲
۲) حجرات: ۱۰
۳) حجرات: ۹
۴) بروج: ۸