بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا أبیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین، سیّما بقیّةاللَّه فی الأرضین.
جلسه بسیار پُرمغز و پُرمعنایی است و امیدواریم که برکات و رحمت و هدایت الهی شامل حال این جلسه بزرگ باشد و انشاءاللَّه همه ما را محظوظ کند. بیانات رئیس جمهور عزیزمان، بسیار شافی و وافی و حامل بسیاری از مکنونات قلبی بنده بود. مطالب خوب و نکات مهمی را با بیان خوبی ادا کردند. انشاءاللَّه همه مردم در جریان این مفاهیم خوب و برجسته قرار گیرند و مثل ما بهره ببرند.
این روزها، هم آغاز سال هجری قمری و روزهای محرّم است؛ هم در آستانه شروع سال جدید شمسی هستیم. ایام محرّم برای ما اهمیت تاریخی و معنوی و انسانی دارد؛ و حادثه محرّم، حادثهای نیست که با گفتن و برگزار کردن، تکراری شود. ذکر و یادآوری است، همیشگی است و همیشه لازم است. بنده در آغاز عرایضم، پرداخت کوتاهی به مسأله قیام امام حسین علیهالصّلاةوالسّلام میکنم.
بشر در طول تاریخ، بیشترین خطا و گنهکاری و بیتقوایی خود را در عرصه حکومتداری نشان داده است. گناهانی که از سوی حاکمان و زمامداران و مسلّطانِ بر سرنوشت مردم سرزده است، با گناهان بسیار بزرگِ افراد معمولی و عادّی قابل مقایسه نیست. در این عرصه، بشر کمتر از خرد و اخلاق و حکمت بهره برده است. در این عرصه، منطق خیلی کمتر از عرصههای دیگر زندگی بشری حاکم بوده است. کسانی که خسارت این بیخردی و بیمنطقی و فساد و گناهآلودگی را پرداختهاند، آحاد افراد بشر - گاهی مردم یک جامعه و گاهی مردم جوامع متعدّد - بودند. این حکومتها در آغاز به شکل استبداد فردی بودند؛ بعد با تحوّل جوامع بشری، به صورت استبداد جمعی و سازمانیافته درآمدند. لذا مهمترین کار انبیای عظام الهی مقابله با طواغیت و کسانی است که نعمتهای خدا را ضایع کردند: «و اذا تولّی سعی فی الأرض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل»(۱). آیه قرآن، از این حکومتهای فاسد، با این تعبیرات تکاندهنده یاد میکند؛ سعی کردند تا فساد را جهانگیر کنند. «ألم تری الی الّذین بدّلوا نعمة اللَّه کفراً و احلّوا قومهم دارالبوار جهنّم یصلونها و بئس القرار»(۲)؛ نعمتهای الهی و انسانی و طبیعی را به کفران تبدیل کردند و انسانها را که باید از این نعم برخوردار میشدند، در جهنّم سوزانی که از کفران خود به وجود آوردند، سوزاندند و کباب کردند. انبیاء در مقابل اینها صفآرایی کردند. اگر انبیاء با طواغیت عالم و طغیانگران تاریخ برخورد نداشتند، احتیاج به جنگ و جدل نبود. این که قرآن میگوید: «و کأیّن من نبىّ قاتل معه ربیّون کثیر»(۳)، چه بسیار پیامبرانی که همراه با مؤمنان خداپرست، به قتال و جنگ دست زدند؛ این جنگ با چه کسانی بود؟ طرف جنگ انبیاء، همین حکومتهای فاسد، قدرتهای ویرانگر و طغیانگر تاریخ بودند که بشریت را بدبخت و نابود کردند.
انبیاء نجاتدهندگان انسانند؛ لذا در قرآن، یک هدف بزرگ نبوتها و رسالتها، اقامه عدل معرفی شده است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط»(۴). اصلاً انزال کتابهای الهی و ارسال رسل برای این بوده است که قسط و عدل در میان جوامع حاکم شود؛ یعنی نمادهای ظلم و زورگویی و فساد از میان برخیزد. حرکت امام حسین علیهالسّلام، چنین حرکتی بود. فرمود: «انّما خرجت لطلب الأصلاح فی امّة جدّی»(۵). همچنین فرمود: «من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله او تارکا لعهداللَّه مخالفا لسنة رسولاللَّه فعمل فی عباداللَّه بالاثم والعدوان ثمّ لم یغیّر علیه بقول و لا فعل کان حقا علی اللَّه أن یدخله مدخله»(۶)؛ یعنی اگر کسی کانون فساد و ظلم را ببیند و بیتفاوت بنشیند، در نزد خدای متعال با او همسرنوشت است. فرمود: من برای گردنکشی و تفرعن حرکت نکردم. دعوت مردم عراق از امام حسین علیهالسّلام برای این بود که برود و حکومت کند؛ امام هم به همین دعوت پاسخ دادند. یعنی چنین نیست که امام حسین علیهالسّلام به فکر حکومت نبود، امام حسین علیهالسّلام به فکر سرکوب کردن قدرتهای طاغوتی بود؛ چه با گرفتن حکومت و چه با شهادت و دادن خون.
امام حسین علیهالسّلام میدانست که اگر این حرکت را نکند، این امضای او، این سکوت او، این سکون او، چه بر سر اسلام خواهد آورد. وقتی قدرتی همه امکانات جوامع و یا یک جامعه را در اختیار دارد و راه طغیان پیش میگیرد و جلو میرود، اگر مردان و داعیهداران حق در مقابل او اظهار وجود نکنند و حرکت او را تخطئه نکنند، با این عمل، کار او را امضا کردهاند؛ یعنی ظلم به امضای اهل حق میرسد، بدون اینکه خودشان خواسته باشند. این گناهی بود که آن روز بزرگان و آقازادگان بنیهاشم و فرزندان سردمداران بزرگ صدر اسلام مرتکب شدند. امام حسین علیهالسّلام این را برنمیتافت؛ لذا قیام کرد.
نقل شده است بعد از آنکه امام سجاد علیهالسّلام پس از حادثه عاشورا به مدینه برگشت - شاید از آن وقتی که این کاروان از مدینه بیرون رفت و دوباره برگشت ده، یازده ماه فاصله شده بود - یک نفر خدمت ایشان آمدو عرض کرد: یابنرسولاللَّه! دیدید رفتید، چه شد! راست هم میگفت؛ این کاروان در حالی رفته بود که حسینبنعلی علیهالسّلام، خورشید درخشان اهلبیت، فرزند پیغمبر و عزیزِ دل رسولاللَّه، در رأس و میان آنها بود؛ دختر امیرالمؤمنین با عزت و سرافرازی رفته بود؛ فرزندان امیرالمؤمنین - عباس و دیگران - فرزندان امام حسین، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بنیهاشم، همه با این کاروان رفته بودند؛ حالا این کاروان برگشته و فقط یک مرد - امام سجّاد (علیهالسّلام) - در این کاروان هست؛ زنها اسارت کشیده، رنج و داغ دیدهاند؛ امام حسین نبود، علیاکبر نبود، حتی کودک شیرخوار در میان این کاروان نبود. امام سجّاد علیهالسّلام در جواب آن شخص فرمود: فکر کن اگر نمیرفتیم، چه میشد! بله، اگر نمیرفتند، جسمها زنده میماند، اما حقیقت نابود میشد؛ روح ذوب میشد؛ وجدانها پایمال میشد؛ خرد و منطق در طول تاریخ محکوم میشد و حتی نام اسلام هم نمیماند.
در دوران ما حرکت انقلاب اسلامی و نظام اسلامی در این راه بود. کسانی که این حرکت را شروع کردند، ممکن بود در ذهنشان بگذرد که یک روزی بتوانند حکومت و نظامِ مورد نظر خود را تشکیل دهند؛ اما کاملاً در ذهن آنها این معنا هم وجود داشت که ممکن است در این راه شهید شوند یا تمام عمرشان را در مبارزه و سختی و ناکامی به سر ببرند. هر دو راه وجود داشت، درست مثل حرکت امام حسین علیهالسّلام. در سال ۴۱ و ۴۲ و بعد سالهای سخت و سیاه اختناق در این زندانها، تنها شعلهای که دلها را گرم نگه میداشت و آنها را به حرکت وادار میکرد، شعله ایمان به مبارزه بود؛ نه عشقِ رسیدن به حکومت. این راه، همان راه امام حسین علیهالسّلام بود؛ منتها دو طرف دارد، شرایط زمانی و مکانی متغیّر است. یک وقت امکانات به وجود میآید، حکومت اسلامی پرچمش برافراشته میشود؛ یک وقت هم راه بدون این امکانات است و با شهادت تمام میشود. از این قبیل در طول تاریخ زیاد داشتهایم.
در آن دورانی که امام در این راه قدم گذاشت، زمانه و روابط انسانی، بهمراتب از آن دورانی که امام حسین علیهالسّلام در این راه قدم گذاشت، پیچیدهتر بود؛ و امروز هم روابط انسانها همچنان پیچیدهتر میشود. راهها نزدیک شده، ارتباطات آسان شده، اما رابطهها دشوارتر و پیچیدهتر شده است؛ عوامل گوناگون برای یک حادثه متراکمتر شده است. امروز کسانی که در جایگاه آن روز یزیدبنمعاویه قرار دارند، میتوانند همّت خودشان را متوجّه به همه دنیا کنند؛ یعنی طغیان و فساد را به سمت همه بشریّت سوق دهند. این کاری است که امروز با ارتباطاتِ نزدیک، عملی است و متأسفانه این طغیان در دنیا وجود دارد و رشد کرده است. فنآوری پیشرفته و دانش پیچیده بشری همان قدر که سهولت و سرعت را در اختیار مردم عادی گذاشته، به همان اندازه و بیشتر، امکانات و سهولت و سرعت را در اختیار انگیزههای ناپاک قرار داده است. امروز قدرتهای طاغوتی دنیا میتوانند هدف خودشان را سلطه بر جهان، همه بشریت و بر همه ثروتهای بشری قرار دهند؛ میتوانند هدف خودشان را کوبیدن همهی موانعی که آنها را از این راه باز میدارد، قرار دهند؛ و متأسفانه در مواردی طغیانهای بزرگ که نشانگر یک چنین اهداف پلید و خبیثی است در دنیا مشاهده میشود. امروز وظیفه خیلی سنگین است.
آن روزی که بعد از فروپاشی اردوگاه کمونیزم، رئیس جمهور وقت امریکا - پدر رئیس جمهور فعلی - نظم نوین جهانی را اعلام کرد، هدف استکبارىِ دیرین امریکا را آشکار کرد؛ ما فیالضّمیر خودش و دستگاه سیاستگذار امریکایی را نشان داد و آشکار کرد. البته این مخصوص آن روز نبود؛ از دهها سال پیش تصمیم گرفتند و اعلان کردند که اجازه نخواهند داد هیچ قدرت دیگری وارد امریکای لاتین شود. امریکای لاتین به عنوان یک منطقه اختصاصی دولت ایالات متحده امریکا به حساب آمد. بعد بتدریج این به همه دنیا توسعه داده شد؛ منتها این را به عنوان یک هدف اعلامشده ذکر نمیکردند و بر زبان نمیآوردند. بعد از آنکه احساس کردند در مقابلشان رقیب بزرگی مثل شوروی وجود ندارد، این هدف را تقریباً بهصراحت اعلام کردند: دنیای تک قطبی؛ نظم نوین جهانی با یک قدرت واحد و مسلّط بر همه عالم. هدفی که برنامههای کاری امریکا در طول این دهها سال گذشته، همه همین را نشان میدهد. هدف، گسترش سلطه نظامی و به دنبال آن، سلطه سیاسی و اقتصادی است؛ و تماماً در جهت منافع کمپانیهایی که در واقع سیاست دولت امریکا را آنها تعیین میکنند؛ جهتگیریها را آنها به وجود میآورند. اینها واقعیّاتی است که بشرِ امروز اگر این واقعیات را بداند، بهموقع تصمیم خواهد گرفت. انسانها اگر بفهمند در دنیای آنها چه میگذرد، قدرت تصمیمگیری و موضعگیری دارند. آحاد ملتها کارهای بزرگی میتوانند انجام دهند.
به من آماری دادند که دولت امریکا از سال ۱۹۴۵ تا امروز در سرنگونی چهل دولت مستقل، که تابع امریکا نبودند، نقش ایفا کرده و در بیست و چند مورد دخالت نظامی داشته است! این دخالتها بدون استثناء با کشتار عمومی و با فجایع بزرگ همراه بوده است. البته در مواردی موفّق شده و در مواردی هم ناکام مانده و موفّق نشده است. آنچه که در ذهن خود ماست و از یاد ماها دور نیست، مثالهای روشنی است؛ از جمله بمباران اتمی ژاپن در پایان جنگ جهانی دوم، که آقای رئیس جمهور اشاره کردند؛ مثال ویتنام، آن جنگهای خونین، آن فجایع فراموش نشدنی که بالاخره هم با ناکامی امریکا تمام شد؛ مثال شیلی؛ مثال خود ایران در کودتای ۲۸ مرداد - که مأمور امریکایی به تهران آمد و مشغول برنامهریزی و اقدام شد؛ و بعد هم خودشان این موضوع را اعلام کردند و اسنادش نیز منتشر شد که الان در دسترس همه است - و همچنین در جاهای متعدّد دیگر. عامل همه اینها، کمپانیهای بزرگ اقتصادی، سردمداران مالی بزرگ امریکا، احزاب اقتدارطلب، دستجات پُرنفوذ صهیونیستی، شخصیتهای معیوب از لحاظ فکری و اخلاقی - که در رأس کارها هستند - میباشند. این پرونده بسیار سنگین و گذشته بسیار ننگینی است. اینها چیزهای کوچکی نیست. برای اینها نابودی انسانها مهم نیست، نابودی ثروتها مهم نیست، نابودی عدالت مهم نیست، فاجعههای بشری مهم نیست؛ این مسائل هیچ کدام مانع سر راه اینها محسوب نمیشوند. البته برای حفظ ظاهر، امکانات فراوان تبلیغی و رسانهای را هم در اختیار دارند. تعبیر کردند به «صدای بلندتر»، تعبیر درستی است. سعی میکنند با صدای بلندتری فضای دنیا را آنطور تنظیم کنند که این فاجعهآفرینی را بپوشاند؛ چهره آنها را باز هم طرفدار صلح، طرفدار مردمسالاری و دموکراسی، طرفدار حقوق بشر نشان دهد.
امروز سعی میشود اصولی ظاهرالصّلاح به عنوان اصول امریکایی معرفی شود. در سخنرانیای که رئیس جمهور امریکا در کنگره آن کشور کرد، به این موضوع اشارهای نمود و بعد متأسفانه جمعی از روشنفکران امریکایی برای ایجاد پشتوانه نظرىِ این حرف، بیانیه مفصّلی تنظیم کردند که به بشریت خلاف واقع گفتند؛ به مخاطبان خودشان دروغ گفتند. سعی کردند اصل قضیه را، که همان آزمندی و قدرتطلبی و هوس سلطه بر جهان است، پوشیده نگه دارند. البته برای آنها افکار عمومی خودِ امریکا هم خیلی مهم است - شیشه حیات اینها دست مردم امریکاست - که شنیدم چون در این بیانیه به برخی از نقاط ضعف امریکا اشاره شده بود - البته به نقاط ضعف بسیار کوچکی در قبال نقاط ضعف بزرگی که امریکا دارد - همان کسانی که مدّعی آزادی بیان و فکرند، آن بخش از بیانیه را در خود امریکا منتشر نکردند! در همین بیانیه که کاملاً پیدا و مشخّص است که بدون تردید با هماهنگی دستگاههای اطّلاعاتی و امنیتی و نظامی امریکا تنظیم شده، چون بعضی از بخشهایش مورد علاقه آنها نبوده و اندکی - نه زیاد، خیلی کم - در آن افشاگری بوده - اگر بیانیه را دیده باشید، پی میبرید - نگذاشتند همان بیانیه در داخل امریکا منتشر شود و در سایر نقاط دنیا منتشر کردند. آن قسمتهای مربوط به جنگ را در خود امریکا منتشر کردند که اثبات کنند بوش دنبال یک جنگ عادلانه است! جنگی که دفاع از منافع ملی امریکا در آن هست. فقط این قسمتش را منتشر کردند.
ما امروز با یکی از این تهدیدها مواجهیم که برای فریب افکار عمومی، پایههای نظری و تئوریک هم برای آن ترتیب داده شده و در ویترین گذاشته شده است. هم سیاستمداران و هم برخی از روشنفکران با هم همدست شدند تا این واقعیّت تحریف شده را به دنیا منعکس کنند. پشت سر این حرفها همان هدفهای همیشگی است؛ طمعِ سلطه بر جهان، تسلّط بر همه ثروتها، تحمّل نکردن یک کشور و یک حکومت مستقلی که حاضر نیست سیاستهای امریکا و دستورات دیکته شده او را بپذیرد و چشم بسته قبول کند. خواستند این هدف را در پشت این ظواهر فریبنده پوشیده نگه دارند. این مسأله بسیار مهمی است. شما مسؤولان و عناصر تأثیرگذار در مسائل کشور هستید.
البته ما بارها گفتهایم که بههیچوجه نمیتوانیم ادّعا کنیم که ایران قطعاً مورد حمله قرار خواهد گرفت، نه؛ چنین چیزی معلوم نیست؛ اما قطعاً تهدید متوجّه ماست. این ما هستیم که باید بتوانیم این تهدیدی را که متوجّه ماست، خنثی کنیم و از بین ببریم و این احتیاج دارد به اینکه زبدگان و نخبگان کشور، مسؤولان و خواص که عمدتاً شما هستید - که در این مجلس جمع شدهاید - موقعیت را درست بشناسید؛ وظیفه را درست تشخیص دهید؛ بار سنگین مسؤولیت را بر دوش خودتان درست حس کنید. ما امروز حق نداریم اشتباه کنیم. این تهدیدی که وجود دارد - چون رئیس جمهور امریکا علناً و صریحاً اسم آورد؛ البته شصت کشور را مورد اشاره قرار داد؛ منتها سه کشور، از جمله کشور ما را اسم آورد - از لحاظ زمینه و انگیزههایش یک قضیه مرکّب و چند عنصری است که باید عناصر آن را شناخت.
عنصر اوّل، خودِ ایران، کشور عزیزمان است. کشوری که نیمی از سواحل خلیج فارس - یعنی عظیمترین و پُربرکتترین منبع انرژی امروز و فردای دنیا - در اختیارش است. موقعیت جغرافیایی، همسایگی خلیج فارس و ساحلداری نیمی از آن، علاوه بر ذخایر فراوان مادّی که در کشور است، و همچنین ذخایر بسیار زیاد نیروی انسانی، خودش یک عنصر اصلی تشکیلدهنده این قضیه است.
عنصر دوم، نظام جمهوری اسلامی است. نظام مستقل، نظام عزّتمدار، نظام شجاع، نظامی متّکی به مردم، آن هم مردمی امتحان داده، مردمی حامل یک ایمان عمیق که نه در زبان بلکه در عمل و نه در یک عرصه بلکه در عرصههای گوناگون، این ایمان را تجسّم بخشیدند و نشان دادند؛ مردمی بهشدّت متنفّر از سلطه خارجی و دارای خاطرات بسیار تلخ از آنها. همان نکتهای که امام سجاد علیهالسّلام فرمود که «اگر نمیکردیم چه میشد»، این را یک روز مردم ایران در زندگی خودشان تجربه کردند. آن روزی که کشور به کودتای امریکایی ۲۸ مرداد تهدید شد، اگر حضور مردم در صحنه تأمین میشد و مردم به صحنه میآمدند، بیستوپنج سال آن دیکتاتوری سیاه و از دست رفتن آن دوران بسیار حسّاس و مهم و هدر رفتن آن همه ثروت مادّی و معنوی را تجربه نمیکردند. مردمی که نقطه مقابل این را هم تجربه کردند؛ یعنی در انقلاب اسلامی به صحنه آمدند، حضور پیدا کردند و دیدند چطور میتوان با حضور در صحنه بدون سلاح، مستحکمترین دژ استکبار را در منطقه تصرّف کرد؛ میتوان امریکا را از یک نقطه بسیار مهم و اساسی اخراج کرد؛ میتوان امریکا را از ایران بیرون راند؛ پایگاه قدرت و نفوذ امریکا علیه تمام منطقه را تبدیل کرد به پایگاهی علیه منافع و سلطهگری امریکا. این را مردم امتحان کردند و دیدند.
هرگونه عزّت و عظمتی، از راه فداکاری، شجاعت و اقدام میگذرد
در جنگ نیز همینطور بود. در جنگ هم عدّهای تردید میکردند که چطور میخواهیم دفاع کنیم. آن وقتی که هزاران کیلومتر مربع از خاک ما زیر چکمه دشمن بود و دشمن در آن شرایط به ما پیشنهاد آتشبس و گفتگو و مذاکره میداد، عدّهای بر امام و مسؤولان دیگر فشار میآوردند که آتشبس را قبول کنند. امام ایستاد؛ مردم ایستادند؛ مسؤولان ایستادند و نتایج شیرین این ایستادگی را دیدند. بله، هرگونه عزّت و عظمتی، از راه فداکاری، شجاعت و اقدام میگذرد. با تسلیم شدن، با تنپروری، با تن ندادن به مشکل، هیچ قلّهای به دست نمیآید. همینهایی که امروز شما میبینید در دنیا دانش و ثروت را جمع کرده و در اختیار مطامع خودشان قرار دادهاند، اینها هم روزهای سختی را پشت سر گذاشتند؛ راههای دشواری را طی کردند. بزرگترین جرم حکومتهای خودکامه و مستبد در طول تاریخ ما این است که نگذاشتند ملت در آن وقتی که باید با حضور خود، با شجاعت خود، منافع خود را تأمین کند، در میدان حاضر شود. اشرف افغان و محمود افغان و لشکریانشان اطراف اصفهان را گرفته بودند. مردم دلشان وَل وَل میزد برای اینکه بروند دفاع کنند؛ اما حاکمان تنپرورِ خودباخته ترسیده، نگذاشتند مردم از خودشان دفاع کنند. آنها تسلیم شدند و در واقع مردم را هم تسلیم کردند. نتیجه این شد که بعد از سالهای سخت و سیاه، وقتی که مهاجمان مجبور شدند از ایران خارج شوند، صدها و شاید دویستهزار نفر از زنان و دختران و نوجوانان ایرانی را با خودشان به اسارت بردند؛ یعنی حتی وقتی که میرفتند نیز اینگونه با مردم رفتار کردند.
مردم، مردمی آمادهاند. مهمترین کاری که امام بزرگوار ما کرد، این بود که به انگیزهها و احساسات مردم میدان داد؛ حضور مردم را ممکن کرد. امام در جنگ هیچ وقت الزام و اجبار نکرد که بروند، جوانان میآمدند التماس میکردند که بروند. نتیجهاش را ملت ایران دید؛ سربلندی خودش را مشاهده کرد؛ خفّت و ذلّت دشمن را به چشم خود دید؛ اقرار دنیا را به حقانیّت و مظلومیّت خودش - البته بعد از گذشت چند سال - به گوش خود شنید. ملتی مجرّب، متّکی به فرهنگی غنی، سرشار از سرچشمههای معنویّت اسلام، با مسؤولانی بحمداللَّه آگاه، مستحکم و قوی. بنابراین یک عنصر، «ایرانِ» با آن خصوصیات است؛ یک عنصر، این نظام و این مردمند با این خصوصیات، که به دام انداختن اینها، تسلیم کردن و به دنبال خود کشیدن اینها، کار آسانی نیست. تطمیع کردن و فریفتن اینها، انداختن یک گروه دستنشانده به جان این مردم - همچنان که در خیلی از کشورها این کار را میکنند - کار آسانی نیست.
عنصر سوم، خوی استکباری طرف مقابل است. امریکا احتیاج دارد به اینکه در سطح دنیا، دولت و حکومت و کشوری وجود نداشته باشد که عملاً ابرقدرتىِ او را زیر سؤال ببرد. این برای نظم نوینی که تعریف و تصویر کردند، لازم است. نمیتواند ملتی را که از تهدیدش نمیترسد، از تطمیعش فریب نمیخورد و دنبال سیاستهای دیکته شدهاش راه نمیافتد، سیاست مستقلی دارد، قیمومیت و آقابالاسری او را نمیپذیرد، تحمّل کند.
عنصر دیگری که در این قضیه و تهدید تأثیر حتمی دارد، مشکلاتی است که طرف مقابل دچار آن است. نباید تصوّر کرد که امریکاییها از سر سیری و بینیازی دنیا را تهدید میکنند، نه؛ اینطور نیست. مشکلات داخلی هست، رکود اقتصادی هست، تهدیدهای جدّی علیه حکومت صهیونیستی در فلسطین اشغالی هست - که سرنوشت این حکومت بسیار مرتبط و نزدیک به سرنوشت امریکاست - رونق دادن به وضع اقتصادی کشور از طریق معامله سلاح بین کمپانیها و دولت امریکا هست. اینها مسایل بسیار مهمی است که آنها را وادار میکند به اینکه چنین موضعی بگیرند، تا مشکلات داخلی را بپوشانند. در این سخنرانىِ کنگره، رئیس جمهور امریکا به مردم وعده میدهد که مالیاتها را کم میکند و برای هر کلاس یک معلم کارآمد میگذارد. اینها مشکلات آنهاست. از این بالاتر، مشکلات اخلاقی است؛ مشکلات درونی است؛ توسعه روزافزون خشونت است؛ توسعه روزافزون بیبندوباری و فساد اخلاقی است؛ نابودی روزافزون خانواده در داخل امریکاست. اینها مشکلات کوچکی نیست. اینها دریاهایی از لجن است که هر موجودی در آنها بیفتد - ولو به حجم امریکا - در آن غرق و خفه خواهد شد. در مواجهه با اینها، متوجّه کردن افکار عمومی امریکا به یک دشمن و حادثه بیرونی، بسیار مهم است. این، جزو عناصر اصلی این قضیه است.
عنصر پنجم، گسترش موج بیداری اسلامی در دنیاست. اینکه متظاهرانه بگویند ما اسلام را قبول داریم، بنیادگرایی را قبول نداریم، این ناشی از همان سطحینگری و تحلیلهای ناشیانهای است که اینها غالباً از دنیای اسلام داشتند و چوبش را هم خوردهاند. امروز موج بیداری اسلامی یک واقعیت جدّی و یک حقیقت غیرقابل انکار است. امروز مسلمانها احساس میکنند که میتوانند در دنیا، در وضعیت بشر، در سرنوشت خود، اثرگذار باشند. وقتی این احساس در ملتها به یک نقطه معیّنی برسد، تبلور و تجسّم خواهد یافت و تبدیل به واقعیتها خواهد شد. این را میدانند و از این نگرانند. یک نمونهاش همین حادثه بسیار بیسابقه انتفاضه فلسطین است. شوخی است؟! مردمی بدون سلاح، بدون امکانات، در مقابل یکی از مجهّزترین قدرتهای این منطقه، بدون هیچ قید و شرطی مورد کشتار و قتلعام و فشارهای گوناگون جسمی و روحی و اقتصادی قرار میگیرند؛ درعینحال ایستادهاند و هفده ماه است که این انتفاضه را ادامه میدهند. با کدام تحلیل عادی و معمولی و سیاسی میشود این را تحلیل کرد؟ چرا ایستادهاند؟ چرا تسلیم نمیشوند؟ چرا دشمن با همه فشارش نمیتواند این ملتِ بهجانآمده فلسطین را به زانو درآورد؟ این ملت کوچک و محدود و محاصره شده را، که از هیچ جا به اینها کمکی نمیرسد. آن انگیزه و چشمه جوشانی که در دلهای اینها وجود دارد که نمیگذارد اینها خسته شوند، کدام است؟ از کجا سرچشمه گرفته؟ آن عاملی که مادر فلسطینی را وادار میکند که فرزند خودش را ببوسد و برای کشته شدن بفرستد و بعد بگوید اگر صد تا بچه هم داشتم آنها را میفرستادم، این عامل چیست؟ این عامل، عامل بسیار مهمی است. این چه عاملی است که در محاسبات سیاسی، در گفتگوها، در مذاکرات دیپلماتیک و در معادلات کمپانیها نمیگنجد؟ اینها میبینند این را و از آن بهشدّت واهمه دارند. دنبال خشک کردن آن سرچشمهاند؛ دنبال نابود کردن آن عامل برانگیزاننده و به وجود آورندهاند.
باید قضیه را با همه ابعادش دید. مسأله حالا این نیست که ادّعا میشود چهار نفر از فلان کشور فرار کرده و به فلان کشور پناه آوردهاند، تا امریکا با همه حجمش به جنگ این کشور بیاید، که ما میخواهیم با شما بجنگیم؛ چون چهار نفر به اینجا فرار کردهاند. قضیه این نیست. این، سادهانگاری است. ابعاد قضیه بسیار عمیقتر است، که من به بعضیش اشاره کردم. حاصل جمع این عناصر همین میشود که تهدید جدّیای متوجّه ایران اسلامی و نظام جمهوری اسلامی کنند.
البته طرّاح این سیاست، رئیس جمهور امریکا نیست؛ مختص به زمان او هم نیست. مردان پشت پرده سیاست در امریکا هستند که این کار را میکنند. البته موقعیّتها میتواند خواستهای بزرگ را دور یا نزدیک کند. به توجیه عوامفریبانه هم احتیاج دارند که این بیانیه روشنفکران امریکا متأسفانه متصدّی این کار شده است که من نمیخواهم به آن بپردازم. این کار روشنفکران خودِ ماست؛ وظیفه اساتید و زبدگان و نخبگان سیاسی و فرهنگی کشور است که لابهلای این کلمات را بشکافند و آن حقیقت تلخی را که در بیانیهای به نام روشنفکری وجود دارد، بر ملا کنند. اما من همین قدر بگویم که با امضای این بیانیه از طرف تعداد معدودی - پنجاه و چند یا شصت نفر - از روشنفکران امریکایی، روشنفکری امریکا یک نقطه سیاه فراموش نشدنی پیدا کرد. روشنفکرانی که باید علناً و صریحاً با جنگ، با تعرّض، با تجاوز، با کشتار بیحساب، مخالفت کنند و روشنفکران در امریکا در طول سالهای متمادی این کار را کردهاند، حالا بیایند حرکت کمپانیهای امریکایی را که میخواهند با نوک پیکان دستگاه سیاسی و ریاست جمهوری به پیش برود، توجیه کنند و فتوای قتلعام صادر کنند؛ فتوای روشنفکری! بر سر سفره کمپانیهای صهیونیستی نشستن و فتوای قتل ملتها را صادر کردن، چیزی است که لکّه ننگ آن از دامن هیچ روشنفکری - اگر مرتکب شود - پاک نخواهد شد و متأسفانه این روشنفکران اجارهای، مرتکب چنین خطای بزرگی شدند.
امریکاییها اصولی را به عنوان اصول امریکایی معرفی میکنند و میگویند این اصول، جهانشمول است. این اصول، آزادی انسان، آزادی فکر، کرامت انسان، حقوق بشر و از این قبیل چیزهاست. اینها اصول امریکاییند؟! مشخّصه جامعه امریکایىِ امروز اینهاست؟! مشخّصه حکومت امروز امریکا اینهایی است که شما ذکر کردید؟! آیا این حکومت نبود که بومیان اصلی سرزمین امریکا را قتل عام کرد؟ سرخپوستان امریکا را نابود کرد؟ آیا این حکومت و عوامل مؤثّر در این حکومت نبودند که میلیونها آفریقایی را از داخل خانههایشان به بردگی گرفتند و دختر و پسر جوان آنها را برای بردگی ربودند و سالهای متمادی با سختترین فاجعهها با اینها رفتار کردند؟ امروز یکی از تراژدیترین آثار هنری، اثری است به نام «کلبه عموتام»(۷) که زندگی بردهداری را در امریکا نشان میدهد که شاید قریب دویست سال است که این نوشته هنوز زنده است. واقعیّتهای امریکا این است؛ حکومت امریکا این است؛ آن مشخّصه و ممیّزهای که نظام امریکایی به دنیا نشان داده، این است؛ نه آزادی انسان، نه برابری انسان. کدام برابری؟! شما هنوز هم بین سیاه و سفید برابری قائل نیستید. همین امروز هم از نظر شما رگه سرخپوستی در یک نفر آدم در هر یک از مراحل گزینش اداری یک نقطه ضعف برای او محسوب میشود. برابری انسانها؟! آزادی فکر؟! شما حاضرید همین سخنرانی، یا سخنرانی آقای رئیس جمهور را در رسانههایتان در امریکا پخش کنید؟ اگر آنجا آزادی فکر و آزادی بیان هست، همین سخنرانی نیمساعته آقای خاتمی را بردارید پخش کنید. کدام آزادی فکر؟! رسانهها متنوّع است، اما بند ناف همه متّصل به دستگاه سرمایهداری و سرمایهداران بزرگ امریکاست که اکثریّتشان در اختیار صهیونیستهاست! این معنی آزادی رسانهها در امریکا است؟! چرا به مردم دنیا دروغ میگویید؟ اینها اصول امریکایی است؟! آن وقت میگویند اصول امریکایی جهانشمول است. شما کی هستید که به خودتان حق میدهید که برای بشریّت، اصول جهانشمول وضع کنید؟ خوب؛ قبل از شما هم کمونیستها، اصول جهانشمول داشتند؛ استالین هم اصول جهانشمول داشت؛ میگفت همه دنیا باید از من اطاعت کند؛ از این اصول باید پیروی کند. فاشیستهای دنیا هم به نظر خودشان اصول جهانشمول داشتند. این چه منطقی است که این اصول ماست؛ این اصول جهانشمول است، هر که در دنیا قبول نکند، باید برویم با بمب اتم او را بکوبیم. این منطق، منطق یک ملت آزاد است؟! این منطق، منطق یک دولتی است که حقیقتاً معتقد به کرامت انسان است؟! اینطور به بشریت دروغ میگویید؟!
آن آقا(۸) در سخنرانیاش گفت هر که با ما نیست، بر ماست! چند بار این جمله تکرار شده است. این، بدترین جلوه روح استکباری یک قدرت و یک حکومت است. کی گفته که در مقابله با تروریسم شما حق دارید جلودار باشید؟ اگر ملاک، کشتهشدگان شما به وسیله ترور است، بیایید ببینید در ملتهای دیگر چقدر انسان با ترور کشته شدهاند. همین امروز روزانه مردم فلسطین در خانه خودشان به وسیله غاصبان آن خانه صریحاً و علناً ترور و کشته میشوند. مگر حمله شما به ویتنام یک حرکت تروریستی نبود؟ مگر حمله شما به هیروشیما و ناکازاکی یک حرکت تروریستی نبود؟ مگر آنجا انسانهایی عمداً و با محاسبه و بدون اینکه شما آنها را بشناسید، با آتش قهر شما نسوختند؟ به چه حقّی شما باید جلودار قافله مبارزه با تروریسم باشید؟ و به چه حقّی شما باید تروریسم را معنا کنید؟ این چه استکباری است؟ اینجاست که وقتی این حرفها در دنیا پخش میشود و مردم دنیا این حرفها را از آنها میشنوند، آن وقت میفهمند به چه علّت انقلاب اسلامی از اوّل، استکبار و مستکبر را جزو واژههای منفی خود قرار داد و رویش تبلیغ کرد. معنىِ استکبارِ مورد نظر انقلاب اسلامی را مردم دنیا میفهمند.
البته این را امروز خیلیها در دنیا فهمیدهاند که اگر این روند قلدرمآبانه و تکروانه ادامه پیدا کند، این تهدید به چند کشور محدود نخواهد ماند؛ به دنیای اسلام هم محدود نخواهد ماند؛ همچنانی که اخیراً تهدید اتمی آنها به شکل غیررسمیای نسبت به روسیه و چین بروز کرد.(۱۰) اینها اگر بتوانند اروپا را هم تهدید میکنند. این روند و این فرایند غلط و معیوب حدِّ یقف ندارد. همه دنیا با او طرفند؛ هر کس که قدرت مطلقه او را انکار کند، با او طرف خواهد بود. این مخصوص یک کشور و دو کشور نیست. این فرایند معیوب باید متوقّف شود.
ما حالا در مقابل این پدیده قرار داریم. اوّلین وظیفه نخبگان کشور، شناختن واقعیّت است؛ گزینش بهترین راه برای کشور و ملت و نظام؛ این وظیفه نخبگان است. بعضی ممکن است هیچ تهدیدی را متوجّه نظام ندانند، بگویند نه، هیچ تهدیدی متوجه نظام نیست. بعضی ممکن است تهدید را قبول کنند، اما آن را متوجّه به بخشی از نظام بدانند، نه به همه نظام و خود را خارج از آن بخشِ مورد تهدید بپندارند. بعضی نیز ممکن است تهدید را جدّی بدانند، اما راه حلّ آن را تسلیم و پوزشخواهی گمان کنند. همه این راهها غلط است. تهدید هست، متوجّه به همه نظام هم هست. هیچ کس خیال نکند که متجاوزِ مستکبرِ سرکش به چیزی کمتر از سلطه کامل قانع خواهد شد و به کسی ابقاء خواهد کرد. البته از تاکتیکهای شناخته شده و معروف و کهنه شده دنیا این است که سعی کنند در بین یک گروه دشمن، عدّهای را علیالعجاله از دایره دشمنی، خارج وانمود کنند تا بتوانند آن بخش دیگر را از بین ببرند، بعد هم به سراغ اینها بیایند. تهدید هست؛ تهدید، عمومی است. راه حلّ آن هم حفظ و افزایش عناصر قدرت در درون نظام است.
ما عناصر قدرت فراوانی داریم. اینها را باید حفظ کنیم و روزبهروز افزایش دهیم. ما ضعیف نیستیم، باید در مقابل تهدید آمادگی داشته باشیم. اگر نداریم، باید آمادگی ایجاد کنیم و اگر داریم، حفظ کنیم و افزایش دهیم. در مقابل اعلان جنگ، اعلان دفاعِ همهجانبه - روی «همهجانبه» تکیه و تأکید میکنم - و در مقابل اقدام به جنگ، اقدام به دفاع و ضربه متقابل.
موضع ما چیست؟ ما از هیچ جنگی استقبال نمیکنیم؛ این را همه بدانند. این موضع متّحد و یکپارچه همه مسؤولان نظام است؛ اجتناب از جنگ را وظیفه خودمان میدانیم. معتقدیم رویکرد کنونی امریکا، منطقه و دنیا را به بیثباتی میکشد. درعینحال معتقدیم که امریکا در برآورد تواناییهای خودش دچار مبالغه است. همه عناصر لازم برای آنچه که آنها میخواهند به دست بیاورند، موشک و اتم نیست؛ خیلی چیزهای دیگر لازم است که آنها ندارند. در مورد تواناییهای ملت بزرگ، منطقه حسّاس و مسؤولان هوشیار ما هم دچار غفلتند. ما تواناییهای انسانی داریم، تواناییهای جغرافیایی داریم. منطقه ما، منطقه بسیار حسّاسی است. بیثباتی در این منطقه دنیا را بیثبات میکند. اینها حقایق بسیار مهمی است که باید به آن توجّه داشته باشیم. جمهوری اسلامی ایران هم «طالبان» نیست که بند نافش به یک کشور بیگانه وصل بود، لذا وقتی که بند ناف را قطع کردند، به خودی خود از بین رفت. جمهوری اسلامی کشوری بزرگ، با مردمی بزرگ، با امکاناتی فراوان، با سرزندگی و نشاط فراوان، با عقبه طولانی در همه دنیای اسلام و با قدرت بازدارندگی بسیار بالاست. جمهوری اسلامی قابل مقایسه با جاهای دیگر نیست.
آنچه که جان کلام طرفِ امریکایی است این است؛ به ما میگوید ضعیف باشید، وابسته باشید، دستنشانده باشید، تا به شما حمله نکنیم و این چیزی است محال. ما ضعیف نیستیم، قوی هستیم، عزیز هستیم، سربلند هستیم. نه ملت ما، نه دولت ما، نه تاریخ ما و نه فرهنگ ما اجازه تسلیم در مقابل هیچ دشمنی را نمیدهد و این ملت بههیچوجه تسلیم نخواهد شد. موضع ما پای فشردن بر حق و به کار گرفتن عقل و حزم و تدبیر است و تنها راه حفظ کشور را همین میدانیم. باید مواضع برحقِّ خودمان را حفظ کنیم و باید عقل و تدبیر و حزم را در همه مراحل به کار بندیم. در این دوره نخبگان وظایف سنگینی دارند و این دوره، دوره آزمایش مهمّی است:
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
چشم تاریخی، نگران من و توست. امروز شما صحنهگردانان و قهرمانان و کارگردانانِ اصلی یکی از مقاطع مهمِّ تاریخ کشور هستید؛ باید حواستان را خوب جمع کنید. خوشبختانه اصلیترین بخشهایی که این مسائل به آنها ارتباط پیدا میکند - یعنی شورای عالی امنیت ملی و همه جریانهایی که از بخشهای گوناگون دولتی و حکومتی به این شورا وصل میشود - فعّالند و مشغول فعّالیتهای خوبی هستند. دستگاههای دیگر هم باید بر تلاش و جدیّتشان بیفزایند.
یک «بایدِ» حتمی داریم و یک «نبایدِ» حتمی. بایدِ حتمی این است که همه باید آن وظایفی را که به صورت قانونی برعهده آنهاست، به بهترین وجه انجام دهند. این، اساس کار است. یعنی بخشهای گوناگون دولتی اگر میخواهند وظیفه حقیقی خود را انجام دهند، آن کاری را که برحسب قانون برعهده آنهاست، خوب، کامل و سالم انجام دهند. همه بخشهای گوناگون کار خود را درست انجام دهند. بخشهایی هم هستند که مخصوص دورانی شبیه این دورانند. آنها هم باید کار خودشان را به بهترین وجه انجام دهند. این، آن بایدِ حتمی است؛ متعلّق به همه ما هم هست. این لحظههای حسّاس در تاریخ کشورها و ملتها برای خودِ آن کسانی که در این لحظهها زندگی میکنند، ممکن است عادّی جلوه کند؛ اما برای کسانی که در آینده قضاوت خواهند کرد، امروز هر کدام از این حرکات مهم است. هر اظهار و سکوتی، هر حرکت و اقدامی زیر ذرّهبین آیندگان خواهد بود؛ همچنان که امروز هم زیر ذرّهبین کرامالکاتبین هست؛ مأموران الهی مواظب اعمال ما هستند: «و کنت انت الرّقیب علىّ من ورائهم و الشّاهد لما خفی عنهم».(۱۱) هر حرکتِ امروز شما میتواند تأثیرگذار باشد. پس بایستی با دقّت، مراقب هر حرفی، هر اقدامی، هر موضعگیریای؛ هر گفتنی و هر نگفتنی باشیم. این، آن بایدِ لازم است.
یک نبایدِ لازم هم داریم و آن مرعوب نشدن است. بزرگترین خطا و زیان و خطر برای یک کشور در چنین شرایطی این است که دشمن احساس کند که توانسته است او را مرعوب کند. اصلاً یکی از ابزار ابرقدرتها مرعوب کردن است. گاهی اوقات هیبت ابرقدرتی در مقابل ضعفا تأثیرش از سلاح بیشتر است. بعضی کسان از ترس ابرقدرت همان بلایی را سر خودشان میآورند که آن ابرقدرت ممکن است سر آنها در بیاورد. مرعوب نشوید! بعضی کسان در گفتگوهای گوناگونی که این روزها وجود دارد، طوری حرف میزنند، به گونهای عمل میکنند که آن انضباط لازمی را که در این شرایط، کشور به آن احتیاج دارد، بر هم میزنند. به نظر ما برخی از روی کجسلیقگی است و برخی نیز نتیجه همین مرعوب شدن است.
چنین نیست که کسی خیال کند که حالا ما در این شرایط راه حلّمان این است که به خود این ظالمِ زورگوىِ تهدیدکننده مراجعه کنیم؛ با خود او صلاح مشورت و مذاکره کنیم! مذاکره راه حل نیست؛ مذاکره برطرف کننده هیچ مشکلی از این قبیل مشکلات نیست. این کشورهای دیگری که مورد تهدید قرار گرفتهاند، باب مذاکرهشان با امریکا باز است؛ روابط هم دارند؛ درعینحال مورد تهدیدند. ممکن است مذاکره باشد، جنگ هم باشد؛ ممکن است مذاکره نباشد، جنگ هم نباشد؛ ممکن است جنگ باشد، اما همراهش عزّت و پیروزی باشد؛ ممکن است جنگ نباشد، اما همراهِ نبودنِ جنگ، ذلّت و اسارت باشد. اینطور نیست که کسی خیال کند حالا اگر چنانچه رفتیم و گفتیم شما چه میفرمایید، شما که اینقدر عصبانی هستید، یک چیزی بگو، مسأله حل خواهد شد. عزم و توکّل، عاملِ تعیینکننده است. خودباختگی و رعب نیز از آن طرف عامل تعیین کننده است.
ما در دنیا اهل مذاکرهایم. بنده از زمان ریاست جمهوری همیشه به وزارت خارجه و دستگاههای گوناگون تأکید میکردم که بروید با دولتها و کشورها صحبت کنید، در مجامع جهانی شرکت کنید. به رؤسای جمهور بعد از ریاست جمهوری خودم همیشه تأکید میکردم که مسافرت کنید؛ در مذاکرات شرکت کنید و ارتباط داشته باشید؛ رفت و آمد داشته باشید. مبنائاً به مذاکره معتقدم؛ اما مذاکره با که و بر سر چه؟ مذاکره برای رسیدن به یک قدر مشترک؛ دو طرف باید همدیگر را قبول داشته باشند؛ یک حدّ وسطی هم وجود داشته باشد؛ مذاکره کنند تا به این حدّ وسط برسند. آن طرفی که شما را اصلاً قبول ندارد، با اصل وجود شما به عنوان جمهوری اسلامی طرف است، با او چه مذاکرهای میتوانید بکنید؟! او صریحاً میگوید که با نظام دینی مخالف است؛ با نظام جمهوری اسلامی بخصوص، مخالف است؛ چون منشاء حرکت بیداری مسلمانان در دنیا شده است. او صریحاً حرکت اصلاحطلبی را در ایران به معنای حرکتی بر ضدّ نظام اسلامی میداند؛ این مجموعه برادران و خواهران ما را که تحت نام اصلاحطلب هستند، اصلاً اصلاحطلب نمیداند! او کسانی را اصلاحطلب میداند که میخواهند نه سر به تن این جناح باشد، نه سر به تن آن جناح؛ اصلاً میخواهند نظام اسلامی نباشد. بنابراین با کسی که با اصل نظام اسلامی مخالف است و چنانچه یک حرکتی بکند، یک دوستیای با کسی ابراز کند، حتماً از روی تاکتیک و برای فریب است، با این چه مذاکرهای میشود کرد؟ این مذاکره به چه نتیجهای ممکن است منتهی شود؟
مذاکره باید از موضع قدرت و قوّت باشد. کسانی که در شرایط تهدید به فکر مذاکره میافتند، ضعف خودشان را با صدای بلند اعلام میکنند. این حرکتِ بسیار غلطی است. امام بالاتر از مذاکره را گفتند، فرمودند: اگر امریکا آدم شود، ما با او رابطه هم برقرار میکنیم؛ یعنی اگر از خوی استکباری دست بردارد؛ مانند یک طرف برابر، و نخواهد اهداف خودش را در داخل ایران تعقیب کند، در آن صورت او هم مثل بقیه دولتها خواهد بود. اما واقعیّت این نیست؛ واقعیّت غیر از این است. آنها هنوز خوابِ دوران سلطه زمان پهلوی را میبینند؛ به فکر بازگشتن همان دوره و سلطه هستند. آنها با یک نظامی که مستقل است و میخواهد سیاست خودش را داشته باشد، حرف خودش را بزند، از دین خودش، از عقاید خودش، از فرهنگ خودش الهام بگیرد، با همه وجود مخالفند؛ گرچه امروز بهصراحت این را نمیگویند، اما در گوشه و کنارِ حرفهایشان هست.
امریکا با اسلام، ولو اسلام غیرحکومتی - همان اندازهای که امروز در عربستان سعودی و مصر هست - هم مخالف است. اگر به فرض محال، امریکاییها مقاصدشان را در اینجا بتوانند تحقّق ببخشند، آن وقت معلوم خواهد شد که موضعگیریشان در مقابل آنها چیست. به من گزارشی دادند که مأموران امریکایی به یکی از وزرای یکی از کشورهای اسلامىِ معروف گفته بودند شما باید در کتابهای درسیتان مسائل دین و جهاد را کمتر یاد بدهید؛ چرا این مطالب را در کتابهای درسیتان میآورید؟ قضیه اینطوری است. اینها با اصل اسلام، با اصل تفکّر اسلامی، تفکّری که دارنده خودش را وادار میکند که از هیچ قدرت مادّی مرعوب نشود و واهمه پیدا نکند، ناراحت و عصبانیند. و این خاصیت قرآن و اسلام است.
عناصر قدرت را باید حفظ کنیم. مهمترین عنصر قدرت ما، مردم هستند و بزرگترین عاملی که این مردم را در صحنه و فعّال نگه میدارد، ایمان و اتّحاد آنهاست. من خواهش میکنم دوستان ما در مذاکراتشان، در حرفهایشان طوری حرف نزنند که در دل مردم شبهه عدم اتّحاد و وحدت به وجود آید. رئیس جمهور محترم بهدرستی گفتند که امروز بحمداللَّه بین مسؤولان کشور در این زمینههای مورد بحث، هیچ اختلافی نیست؛ همه یکسان فکر میکنند؛ همه به ایستادگی، مقاومت، تسلیم نشدن و پای فشردن بر موضع حق فکر میکنند؛ کسی جز این فکر نمیکند؛ مردم هم همین را میخواهند؛ مردم از دیدن موضعِ متّحدِ مسؤولان لذّت میبرند و شاداب میشوند؛ چرا که مردم، مؤمنند. فریب تبلیغات دشمن را نباید خورد که میگویند مردم از نظام جدا شدهاند؛ اینطور نیست. مردم علاقهمند و مؤمن به نظام اسلامیاند و حقّاً و انصافاً در تمام مراحل، وفاداریشان را نشان دادهاند. ما مسؤولان کوتاهیهای زیادی کردهایم؛ اما مردم کوتاهی نکردهاند؛ باز هم نمیکنند؛ ما هم باید کوتاهی نکنیم. مسؤولان بخشهای مختلف بایستی وظایفی را که در قانون برای آنها مقرّر شده است، کامل، سالم و به بهترین وجه تقدیم مردم کنند. این حقِّ مردم ماست؛ این یکی از مهمترین عناصر وحدت ماست.
هر گونه بروز اختلافی، دشمن را تشویق به حمله میکند. کسانی هستند که میگویند: دشمن را تشویق به حمله نکنید، بنده هم موافقم؛ دشمن را نباید تشویق به حمله کرد؛ اما میدانید چه چیزی دشمن را تشویق به حمله میکند؟ مهمترین مشوّقِ دشمن به حمله این است که احساس کند در بین مسؤولان کشور اختلاف وجود دارد؛ در بین سیاستمداران و زبدگان سیاسی اختلاف وجود دارد. این اتّحاد و وحدتی که بنده و همه مسؤولان این همه روی آن تأکید میکنیم، این اتّحاد و اتّفاق نظر در مسائل گوناگون سیاسی نیست. ممکن است در زمینههای اقتصادی و سیاسی بین مسؤولان اختلافنظر باشد؛ اما در مورد لزوم مقاومت و ایستادگی ملت ایران در مقابل زورگویی و قلدری دشمن، اتّفاقنظر است. همه بایستی بر این موضع اتّفاق نظر داشته باشند که دارند؛ باید این را ابراز هم بکنند؛ باید این اتّفاقنظر و وحدت نظر را صریحاً بگویند. هر چیزی که این اتّحاد را به هم بزند و نشاندهنده اختلاف باشد، دشمن را تشویق خواهد کرد. آن کسانی که صدای خودشان را با استفاده از کانالهای نامشروع و نامبارک دستگاههای وابسته به سازمانهای اطّلاعاتی دشمن در دنیا پخش میکنند و جمهوری اسلامی را به رضاخان قلدر و کلّه منارهسازی نادر تشبیه میکنند، اینها مشوّق دشمنند؛ اینها کسانی هستند که دشمن را تشویق میکنند.
البته خدا را شکر میکنیم که دلهای ما را با ایمان به خودش قرص کرده است؛ خدا را شکر میکنیم که درسهای امام بزرگوار ما را در دلهای ما زنده نگه داشته است؛ خدا را شکر میکنیم که آن شخصیت را که تجسّم تقوا و شجاعت و توکّل به خدا بود، تجسّم قدرت خدا در وجود انسان بود، او را به ما نشان داد؛ او را دیدیم و حجّت بر ما تمام شد؛ خدا را شکر میکنیم که دلها به این حقایق متوجّهند. روزبهروز این حقایق را با توجّه به خدا در دلهایتان عمیقتر کنید. بایستید که حق با شماست و پیروزی هم متعلّق به شماست.
پروردگارا! برکات و رحمت و هدایت خودت را بر ما نازل کن. پروردگارا! این حضور و موقف ما در اجتماع امروز را و آنچه که گفتیم و شنیدیم، برای خودت و در راه خودت، مقبول درگاهت قرار بده. پروردگارا! اسلام و مسلمانان را سربلند کن؛ دشمنان اسلام و مسلمین را منکوب کن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد قلب مقدّس ولىّعصر ارواحنافداه را از ما راضی و خشنود کن؛ کمک خودت و یاری آن بزرگوار را شامل حال ما بگردان.
والسّلامعلیکمورحمةاللَّهوبرکاته
۱) بقره: ۲۰۵
۲) ابراهیم: ۲۹ - ۲۸
۳) آلعمران: ۱۴۶
۴) حدید: ۲۵
۵) بحارالانوار: ج ۴۴، ص ۳۲۹
۶) رجالنجاشی: ص ۱۴۴
۷) هریت بیچر استو (۱۸۹۶-۱۸۱۱ م)، ترجمهی منیر جزنی
۸) جورج بوش.
۹) سفر آقای خاتمی به کشورهای اتریش و یونان (۲۰ الی ۲۴ اسفندماه ۱۳۸۰)
۱۰) گزارش محرمانه پنتاگون که در روزنامه لسآنجلس تایمز منتشر شد و خبر از تهیه طرحی اضطراری به منظور استفاده احتمالی از سلاحهای هستهای علیه ایران، چین، روسیه، سوریه، عراق، کره شمالی و لیبی میداد.
۱۱) مفاتیحالجنان، دعای کمیل