مصاحبه مطبوعاتى پیرامون حادثه هشتم شهریور

 ... بین من و آقای باهنر هم‌زبانی وجود داشت؛ یعنی خیلی نوشتنِ هم و گفتنِ هم را می‌پسندیدیم و قبول میکردیم. قبلاً هم کارهای مشترک با هم داشتیم؛ در همین مواضع ما،(۱) مسئولیّت تنظیم بخش تاریخ و انسان را من و آقای باهنر داشتیم و تنظیم کردیم. در قبل از انقلاب -سالهای ۴۸ ، ۴۹- یک جمع بزرگی در تهران تشکیل شد که مسئول تهیّه‌ی [متون] جهان‌بینی اسلامی(۲) بود؛ در آنجا هم -که البتّه آن جمع تطوّرات و تحوّلات فراوانی داشت- بعد از یک سال از شروع کار آن جمع، باز یک بخش مهمّی از انجام آن کار جهان‌بینی، به من و آقای باهنر محوّل شد که فکر میکنم باید نوشته‌های آن بحثهایی که آن‌وقت با هم کردیم هم در منزل ایشان و در اختیار خانواده‌ی ایشان باشد؛ و یک مقدارش هم در اختیار خود من است. علی‌ایّ‌حال، من و باهنر کار مشترکِ نوشتنی، زیاد کرده بودیم.

 ... من بیمار بودم و تازه از بیمارستان خارج شده بودم و در منزلی در حدود نیاوران استراحت میکردم و در جریان اوضاع و احوال هم قرار میگرفتم؛ یعنی مرحوم شهید رجائی و شهید باهنر و برادران دیگر، مسائل را با من در میان میگذاشتند، ولیکن خود من شرکت فعّالی در جریانات نمیتوانستم انجام بدهم. در این اواخر که تدریجاً حالم بهتر شده بود، گاهی در جلسات شرکت میکردم؛ کمااینکه در شب قبل از حادثه، من در جلسه‌ای در اتاق خود مرحوم رجائی شرکت کردم که در آن جلسه راجع به مسائل مهمّ مملکتی صحبت کردیم؛ بنابراین از محلّ حادثه دور بودم و بعدازظهر هم بود، من هم بیمار بودم و خوابیده بودم. از خواب که بیدار شدم، از برادرهای پاسدار که پهلوی من بودند، یک زمزمه‌هایی شنفتم. گفتم [قضیّه] چیست؟ گفتند که یک بمب در نخست‌وزیری منفجر شده. من فوق‌العاده نگران شدم. گفتم که چه کسی آنجا بوده؟ گفتند که رجائی و باهنر هم بوده‌اند؛ من فوق‌العاده نگران شدم. با حال بسیار ضعیف و ناتوانی که داشتم، خودم را رساندم پای تلفن، بنا کردم اینجا و آنجا تلفن کردن، امّا خبرها همه متناقض و نگران‌کننده بود. یکی میگفت که حالشان خوب است، یکی میگفت زنده بیرون آمده‌اند، یکی میگفت جسدشان پیدا نشده، یکی میگفت در بیمارستانند و من تا اوایل شب که خبر درستی به من نرسیده بود، در حالت فوق‌العاده بد و نگرانی به سر میبردم، تا بالاخره مطلب برایم روشن شد. فکر میکنم با آقای هاشمی یا آقای حاج احمدآقا خمینی که صحبت کردم، آنها به من گفتند که مسئله این‌جوری شده.

 احساسات من در آن موقع طبیعی است که چه احساساتی بود؛ دو دوست عزیز و قدیمی، دو انقلابی، دو عنصر طراز اوّل جمهوری اسلامی را از دست داده بودیم و من شدیداً احساس خسارت میکردم، احساس ضایعه میکردم، احساس غم میکردم و از طرفی نسبت به آن کسانی که عاملین این حادثه بودند احساس خشم میکردم و لذا هم بود که فردا صبح زود با اینکه خیلی بی‌حال بودم، پاشدم سوار ماشین شدم، آمدم برای تشییع جنازه به مجلس و با اینکه اطبّا همه من را منع میکردند که شرکت نکنم و دخالت نکنم، دیدم طاقت نمی‌آورم که در مراسم شرکت نکنم؛ آمدم آنجا روی ایوان جلوی مجلس و یک سخنرانی‌ای هم با کمال هیجان کردم که دُوروبر من را دوستان گرفته بودند که نبادا من بیفتم؛ از بس هیجان داشتم.
 
۱) مواضع ما؛ جزوه‌ی مواضع و اصول برنامه‌های حزب جمهوری اسلامی
۲) معظّمٌ‌له در بهار ۱۳۴۹ در جهت عمق بخشیدن به روند نهضت اسلامی و تقویت بن‌مایه‌های عقیدتی مبارزه با رژیم پهلوی، سلسله جلساتی را پایه‌گذاری کردند که در آن ایده‌ی مبارزاتی خود مبنی بر تدوین جهان‌بینی و ایدئولوژی اسلامی را با دعوت از افرد مختلف به بحث و بررسی گذاشتند. این سلسله جلسات به تدوین متون جهان‌بینی و ایدئولوژی اسلامی انجامید.