بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا روز سوم شعبان را - که بحق «روز پاسدار» نام گرفته است - به شما عزیزانی که در این مجلس تشریف دارید و به همه پاسداران در سرتاسر میهن بزرگ اسلامی تبریک عرض میکنم. همچنین روز ولادت اباالفضلالعبّاس و حضرت زینالعابدین علیهماالصّلاةوالسّلام را به همه شما و همه آحاد ملت تبریک میگویم.
قاعدتاً نکتهای توجّه را جلب میکند و آن این است که این شخصیتهای عظیمی که هر کدام به نحوی امروز سرتاسر تاریخ بشر را روشن کردهاند - حسینبنعلی علیهالسّلام، امام سجّاد علیهالسّلام، حضرت ابوالفضل (علیهالسّلام) - کسانی هستند که در دوران خودشان، به گمان باطل مادّی، بهکلّی نابود و هضم شدند. حسینبنعلی علیهالسّلام با همه جوانان و شخصیتهای برجسته خانوادهاش - برادران، فرزندان، نزدیکان، جوانان و اصحاب غیور - در غربت کامل به شهادت رسیدند، در غربت کامل هم دفن شدند. نه کسی آنها را تشییع کرد و نه کسی برای آنها اقامهی عزا نمود. کسانی به گمان باطل، فکر میکردند اگر اینها بمانند، ممکن است بساطِ انتقامگیری راه بیندازند. خیال میکردند که با شهادت حسینبنعلی علیهالسّلام و همراهانش، کار تمام شد. امام سجّاد علیهالسّلام سی و چهار سال بعد از آنروز، در مدینه ظاهراً در حال انزوا زندگی کرد. نه لشکری، نه مجموعهای و نه هیاهویی بهظاهر وجود نداشت. ابوالفضل العبّاس علیهالسّلام هم یکی از شهدای روز عاشوراست. تصوّر باطل قدرتهای مادّی - که با منطق مادّی حکومت میکنند - معمولاً این است که اینها تمام شدند و از بین رفتند؛ ولی میبینید که واقعیتِ قضیه اینطور نیست. اینها تمام نشدند؛ اینها ماندند و روزبهروز بر عظمت و جلالت و جذّابیت و تأثیرگذاریشان افزوده شد؛ دلها را قبضه و تصرّف کردند و دایره وجود خودشان را گسترش دادند. امروز صدها میلیون مسلمان - اعم از شیعه و غیر شیعه - به نام اینها تبرّک میجویند؛ از سخن اینها استفاده میکنند؛ یاد آنها را گرامی میدارند. اینها پیروزی در تاریخ است؛ پیروزی حقیقی و ماندگار.
سؤالی که در ذهن انسان پیش میآید، این است که قضیه چیست؟ عامل این بقا چیست؟ به نظر من، این یکی از اساسیترین و در عین حال واضحترین و رایجترین حقایقِ زندگی بشر است. منتها مانند همه حقایقِ واضح، توجّه انسانهای غافل را بر نمیانگیزد. همه حقایقِ عالم، پدیدههای مهمّی هستند - این خورشید، این ماه، این آمدن شب و روز، این آمدن فصول گوناگون، این دنیا آمدن، رفتن، مردن، زندگی کردن - هر کدام از این حوادث، برای یک انسان، در خور تدبّر و درس است؛ لیکن افراد غافل به اینها توجّه نمیکنند. این افراد متدبّرند که به آنها اعتنا میکنند؛ از آنها استفاده مینمایند و بهرهاش را هم میبرند. آن حقیقتی هم که گفتیم، از همین حقایق واضحی است که در طول تاریخ بوده است و آن این است که ما دوگونه عوامل قدرت داریم: عوامل مادّی قدرت، عوامل معنوی قدرت. عوامل مادّی قدرت، یعنی همین پول و زور و رو و کارهایی که قدرتمندان در طول تاریخ کردند. اگر هم نتیجهای به بار آمده است، نتیجه چند صباحی از زندگی است. شما ببینید این قدرتمندان عالم چقدر عمر کردند؛ چقدر بعد از آن جنگها و بعد از آن سیاسیکاریها و بعد از آن همه تلاش توانستند ثمره آنرا ببرند! خیلی کوتاه و چند سالی، که در واقع هیچ چیزی نیست. اما یک دسته هم عوامل معنوی قدرتند؛ یعنی ایمان، پاکی و پارسایی، راستی و حقّانیت، ارزشهای دینی و الهی همراه با مجاهدت. این قدرت، قدرت ماندگار است. قدرتی که از این راه حاصل میشود، به معنای بگیر و ببند و بهره ببر و تمتّعکن نیست؛ قدرت ماندگار تاریخی است؛ قدرت سرنوشتساز بشر است و میماند؛ کما این که انبیا تا امروز زندهاند؛ بزرگان مشعلدار عدل و داد در تاریخ بشر هنوز زندهاند. یعنی چه زندهاند؟ یعنی آن خطّی که آنها برای اثبات و جا انداختن آن، تلاش و مجاهدت میکردند، در زندگی بشر ماند و بهصورت یک مفهوم ماندگار و یک درس برای بشر درآمد. امروز همه خیرات و زیباییها و نیکوییهایی که برای بشر وجود دارد، ناشی از همان درسها و دنباله همان تعالیم انبیا و دنباله همان تلاش مصلحان و خیرخواهان است. اینها میماند.
امام حسین علیهالسّلام عامل معنوی قدرت را داشت. اگرچه خود او به شهادت رسید؛ اما مجاهدتش برای این نبود که چند صباحی در زندگی خوش بگذراند، تا ما بگوییم حالا که به شهادت رسید، پس شکست خورد. مجاهدت او برای این بود که خطّ توحید را، خطّ حاکمیت اللَّه را، خطّ دین و خطّ نجات و صلاح انسان را در میان بشر ماندگار و تثبیت کند؛ زیرا عواملی سعی میکردند که این خط را بهکلّی پاک کنند. شما امروز هم نمونه آن را میبینید. یک موقع بود که وقتی ما این حقایق را میگفتیم، ذهنیّات به حساب میآمد؛ اما امروز همه آن حقایقِ ذهنی تحقّق پیدا کرده است. میبینید که امروز قدرتهای دنیا اصرار دارند و پولها خرج میکنند برای این که بتوانند خطّ حاکمیت دین را از دنیا پاک کنند. در بخشی از عالم اتّفاقی افتاده است؛ ملتی قیام کرده و حاکمیت دینی و ارزشهای دینی را علیرغم میل قدرتمندان بهوجود آورده است. این، درسی در عالم برای ملتهای دیگر شد. امروز تلاش این است که این خط را پاک کنند. مسأله فقط این نیست که این نظام را به شکست برسانند؛ مسأله این است که اصل قضیه از ذهنیت بشر و از مجموعه درسهایی که برای بشر میماند، پاک شود و کسانی نتوانند از آن درس بگیرند؛ نه امروز و نه آینده. این تلاش تبلیغاتی برای این است، والاّ اگر فرض کنیم نظامی که با ادّعایی، با حقیقتی، با فکری و با ایمانی بر سرِ پا شده است، بماند، اما فکر خود را رها کند؛ قالب نظام بماند، اما روح خود رها کند؛ اشخاص بمانند، اما از آن فکر، اعلام برائت و بیزاری کنند؛ این نظام شکست خورده است و خواست دشمنان دین برآورده شده است. برای آنها دین مهم است. بیش از نابود کردن آدمها و بیش از تلاشىِ تشکیلات سیاسىِ نظامی که مطلوب آنها نیست، مهم این است که آن فکر، آن خواست، آن هدف و آن داعیه از بین برود و شکست بخورد. بهترین راه شکست خوردنش هم این است که همان کسانی که آن داعیه را پرچمداری کردند، ناگهان بگویند ما اشتباه کردیم! شما اهل فکر و تحلیلید؛ میبینید که امروز دنیا دنبال این است. هدف اصلی نسبت به جمهوری اسلامی برای دستگاههای استکبار این است. این مهمّ است. انبیا، اولیا، صلحا، شهدا و بزرگان تاریخ، در این بخش از قضیه - که بخشِ مهمتر است - پیروز شدند. بالاخره انسان مردنی است؛ همه قدرتمندان و برخوردارها هم میمیرند - این که مهم نیست - مهم آن است که آن راه، آن خط و آن انگشت نشانهای که به سمتی اشاره میکند، بماند؛ و این ماند؛ تا امروز هم مانده است؛ روز به روز هم توسعه پیدا میکند و جایگیرتر میشود.
یک روز در دو قرنِ اوّلِ این تجدید حیات صنعتی اروپا که به علم روی آورده بودند، تصوّر این شد که دین از دنیا رفت. این تفکّراتی که شما امروز میبیند بعضی از تازه رسیدههای به میدان فکر و اندیشه و سیاست بر زبان جاری میکنند، اینها حرفهای قرن نوزدهمی فیلسوفان و سیاستمداران اروپاست. آنها خیال میکردند که دین تمام شد! تجربه آنها این را نشان میداد که دینِ آلوده به خرافات و آمیخته به تاریکیها، در مقابل هجوم علم نتوانست طاقت بیاورد؛ ذوب شد و از بین رفت. اینها تصوّر کردند که دین در میان بشر هر جا هست، مثل همان چیزی است که آنها نمونهاش را در اروپا و در غرب داشتند؛ آن نوع از مسیحیت، آن نوع از دینداری، آن تعصّبات و در عین حال در لابلای همان تعصّبات، فسادهای فراوان! خیال کردند که دین از بین رفت و مسأله دین در دنیا بهکلّی حل شد؛ شروع کردند به خیال خودشان گوشه و کنارها را درست و مرتّب کردن؛ از آن اعماق و زوایای بشر، بقای دین را از بین بردن. امروز شما ملاحظه کنید؛ انگیزه دینی، توجّه به دین، توجّه به معنویت، بخصوص توجّه به آن بخش مشترک و خالص دین - یعنی آن جنبه معنوی و دلدادگی به معنویت - دنیا را پر کرده است و روز به روز هم بیشتر میشود. البته در جاهایی متأسفانه چون پایههای فکرىِ دینىِ درستی ندارند، این احساس عرفانی، یک احساس سطحی است؛ که اگر پایه درست اعتقادی و فکرىِ آنچنانی که در اسلام وجود دارد، با آن همراه شود، یک احساس فوقالعاده ذیقیمت و والاست. بنابراین، عکسِ آنچه که تصور میکردند، پیش آمد. این عامل معنوی قدرت است. درست عین همین مسأله، در انقلاب به وجود آمد. عین همین قضیه، در سپاه پاسداران پیش آمد.
من اصرار دارم که شما عزیزان پاسدار در هر جا هستید، روح و حقیقت مسأله پاسداری و سپاه پاسداران را مورد توجه قرار دهید. در ایجاد سپاه پاسداران، فقط این نبود که نظام میخواهد از نو یک نیروی مسلّح درست کند - مسأله تنها به این جا ختم نمیشد - مسأله از این هم بالاتر بود. مسأله این بود که در یک تشکیلات نظامی که بهوسیله انقلاب بهوجود میآمد، فکر و عقیده و ایمان - یعنی عامل معنوی قدرت - در تمام اجزا رعایت و لحاظ شود و تا آنجا که ممکن بود، این کار شد. اساس قضیه این بود، والّا سپاه پاسداران بعد از آن که بهوجود آمد، کسانی که آن را نمیخواستند، بارها تا مرز انحلالش بردند و به انزوایش انداختند؛ نسبت به آن بیاعتنایی کردند و به آن امکانات ندادند؛ بارها از آن بدگویی کردند؛ اما سپاه ماند و میماند. اینگونه پایه مستحکمی میماند؛ چرا؟ چون عامل معنوی قدرت در درون این سازمان بهطور وافر وجود داشته است و امروز هم وجود دارد. آن عامل معنوی قدرت چیست؟ اعتقاد، ایمان، اخلاص، مجاهدت برای ادای تکلیف، مجاهدت برای خدا، مجاهدت منهای درآمد مادّىِ آن مجاهدت و تلاش. اینها مهمّ است؛ اینهاست که یک مجموعه و یک نظام را حفظ میکند. در اصل انقلاب هم همین معنا بود و امروز هم هست. نباید به بعضی از ظواهری که مخالفان اصل نظام سعی میکنند آنها را درشت و پر رنگ و رنگآمیزی کنند و نسبت به آنها مبالغه نمایند، فریب خورد. حقیقت قضیه، وجود ایمان است.
امروز ایمان در دل جوانان ما، در دل مردم و در سرتاسر کشور ما گسترده است. البته عدّهای این را نمیفهمند. هم آن روزی که معنویت در غربت بود - مثل دوران امام سجّاد علیهالسّلام - و هم آنروزی که معنویت در قدرت بود - مثل زمان پیامبر - در هر دو حال کسانی بودند که نمیتوانستند درک کنند که هدف از این تلاش، از این مجاهدت و از این حرکت معنوی چیست؛ «کذلک یطبع اللَّه علی کل قلب متکبّر جبار».(۱) در یکی از آیات قرآن خطاب به بنیاسرائیل میفرماید: «فمازلتم فی شک مما جائکم به».(۲) حتّی یوسف که در اوج قدرت بود و حقّ الهی در چهره و در نظام یوسفی مثل خورشید میدرخشید، یک عده از خود بنیاسرائیل نمیتوانستند آن را درک کنند. وقتی که حضرت یوسف از دنیا رفت، آنها گفتند که بعد از یوسف دیگر پیامبری نخواهد ماند! دلهایی هستند که اینطورند. بعد میفرماید: «کذلک یطبع اللَّه علی کل قلب متکبّر جبار»؛ یا «من کل متکبّر لا یؤمن بیوم الحساب».(۳) برای آن قدرتی که متّکی به عوامل معنوی قدرت است، مسأله اساسی، جهتگیرىِ آن قدرت است. جهتگیرىِ آن قدرت چیست؟ صلاح و فلاح انسان؛ نجات انسان از مصائب مادّی و معنوی؛ نجات انسان از بیعدالتی؛ نجات انسان از دشمنیها و بغضاء جاهلانه میان دلهای انسانها؛ نجات انسان از چنگال قدرتِ جمعی غافل و کور و مستی که جز منیّت چیز دیگری نمیفهمند. گرفتاری بزرگ بشر همیشه این بوده است. بشر در بیشتر دوران عمر خود، گرفتار قدرتهایی بوده است که مستِ منیّت و خودخواهی بودهاند و چیزی که برایشان اهمیت نداشته و ندارد، سرنوشت انسانهاست. شما میبینید در دنیا کسانی هستند که دم از این میزنند که ملت ما - یعنی ملت خودشان - باید تمام مسائل دنیا را در دست گیرد و اگر ملتهای دیگر پایمال و نابود و بدبخت و فقیر شدند، بشوند! این حرفی است که در دوران استعمار، استعمارگران اروپایی میزدند؛ امروز هم استکبار - و به طور واضح امریکا - بر زبان جاری میکند. منافع آن دولت، منافع آن کشور، منافع آن ملت اصل است و آنجایی که آن منافع تهدید شود، باید هرکسی که در مقابل آن منافع ایستاده است، سرکوب گردد؛ ولو او هم منافعی دارد! بالاخره وقتی که شما در فلان نقطه دنیا حضور مییابید، فضای زندگی را بر دولتها و ملتها و کشورها تنگ میکنید و منافع آنها را پایمال میسازید، آنها هم در مقابل منافع شما میایستند. منافع شما بر منافع آن دولتها چه ترجیحی دارد!؟ این منطق واضح را اصلاً نمیفهمند!
این کسانی که امروز دم از این معنا میزنند که ما به منافع ملت خودمان علاقهمندیم، اگر حقیقتش را دریابید و کاوش کنید، خواهید دید که این هم فریب است! آنچه برایشان مهمّ است، خود آنها هستند. نام ملتها را میآورند، چون قدرتها و حکومتهایشان وابسته به این است؛ چون شهرتشان، عنوانشان، برخورداریشان، کامرانیشان متوقف به این است که اسم ملتشان را بیاورند! اگر میتوانستند حقیقت را بگویند، این حقیقت از نظر آنها این است که باید خواست آنها، منیّت آنها، تکبّر آنها و غرور آنها ارضا شود. اصلاً مسأله برایشان این است. آیا این برای بشر گرفتاری نیست؟ آیا گرفتاریای از این بالاتر برای بشر وجود دارد؟ مهمترین کاری که قدرت معنوی دارد، نجات بشر از دست این منیّتهاست؛ مهار زدن به این منیّتها و این غرورها و این قدرتهای افسار گسیخته است. برای انسانها، این اساس است. هدف قدرت معنوی، نجات انسان در زندگی مادّی، نجات انسان از لحاظ زندگی انسانی و نجات در زمینههای معنوی است.
به فضل پروردگار، نظام جمهوری اسلامی بر این پایههای قدرت بنا شد. این نظام، متّکی به قدرت معنوی و متّکی به ایمان و متّکی به پایههای مستحکم عقیده است. آن فکری که امروز نظام جمهوری اسلامی پایهاش بر آن قرار گرفته است، یک فکر متین، منطقی، محکم، مستدل و غیرقابل خدشه است. ایمان آحاد مردم، عشق آنها به خدا، به اولیای خدا، به پیامبر، به خاندان پیامبر؛ این بزرگترین سرمایه و بزرگترین ابزار و مایه قدرت برای این کشور است. مجموعه شما، از جمله این مجموعههای مؤمن است. سپاه پاسداران را با همان عناصر ارزشمندی که با آن به وجود آمد و با آن توانست در مقابل دشمنان قدرتنمایی کند و از امنیت مرزها و از استقلال ملی دفاع نماید؛ با همان خصوصیات و با همان پایههای مستحکم، حفظ کنید و قدر بدانید و ارج بنهید. امروز دشمن به مراکز اصلی اقتدار این ملت، بیشتر از همه دشمنی میکند و متوجّه به آنهاست. یکی از آنها سپاه است. یکی از آن مراکزی که دشمن با آن بهشدّت دشمن است، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. سعی میکنند آنچه که بتوانند، از این قدرت معنوی کم کنند؛ که این یک کار بلندمدت استکبار است. ترویج ابتذال، ترویج مادّیگری و ترویج نفعپرستی در بین آحاد مردم، از جمله کارهایی است که اینها بر آن همّت گماشتهاند. حالا چقدر موفّق شوند، این بسته به اراده ملت مؤمن ماست؛ بسته به اراده دلها و انسانهای منوّر و با ایمان است که خودشان را حفظ کنند. مطمئن باشید اگر شما و هر انسان مؤمنی تصمیم بگیرد و به خدا توکّل و اتکا کند، دشمن هیچ توفیقی در این کارهای گمراه کننده و مضلِّ خود بهدست نخواهد آورد. این پایههای معنوی قدرت، این ایمان و این همبستگی - همبستگی و وحدت دلها در میان عناصر سپاه در سرتاسر کشور - را قدر بدانید. نگذارید دلهای شما را با بازیچهها و فریبها و جلوههای رنگارنگ دروغین، به سمت خودشان جذب کنند. شما در راه حقیقتِ مهم و بزرگی دفاع و مبارزه و مجاهدت کردید و پیروز شدید. پیروزی شما همین است که این نظام امروز بحمداللَّه با استحکام کامل سرِپا ایستاده است و دشمن احساس میکند که نمیتواند این نظام را شکست دهد. این توفیق خیلی بزرگی است.
امروز دشمن در مقابل نظام جمهوری اسلامی، با همه ساز و برگ خود از لحاظ نظامی، از لحاظ سیاسی، از لحاظ تبلیغی و از لحاظ فرهنگی وارد میدان شده است؛ اما در عین حال انسان بهروشنی درمییابد که دشمن مأیوس است. دشمن احساس میکند با این نظام مستحکم درگیر شدن و به آن خدشه وارد آوردن، کار او نیست. امیدش به این است که ما که مسؤولیتهای این نظام را بر دوش داریم، خودمان عوامل شکست خود را فراهم کنیم. ما اگر خودمان عوامل شکست را فراهم نکنیم، دشمن نمیتواند کاری کند. بزرگترین مصیبت برای یک ملت این است که مسؤولان در میان آن ملت، از مسؤولیتهای حقیقىِ خودشان غافل بمانند؛ از آن چیزی که خدا از آنها خواسته است و پایه اصلی مسؤولیت آنهاست، غافل بمانند؛ به چیزهای کم اهمیت سرگرم و مشغول شوند؛ به نفع خود و نفع پرستی خود سرگرم و مشغول شوند؛ دل آنها به جای تپیدن برای وظیفه الهی، برای مسائل کوچک و حقیر بتپد. مسؤولان در همه ردهها، در همه بخشها و در همه سازمانهای کشوری و لشکری نظام، باید متوجّهِ این مسؤولیت باشند و خدا را در نظر داشته باشند. عوامل قدرت در میان این ملت و در این نظام بهوفور وجود دارد و این عوامل معنوی، قدرت خود را در طول این بیست سال نشان داده است و از میدانهای دشوار و تجربههای سخت، سرافراز بیرون آمده است. این عوامل را باید حفظ کنید.
این را بدانیم که خدای متعال قولِ کمک داده است. آن ملت و مجموعهای که در راه خدا تلاش میکند، محال است که خدای متعال حمایتش نکند. اگر در طول تاریخ، جاهایی «حق» دچار تجربههای خونین شده است، به خاطر این بوده که «اهل حق» تنها ماندند؛ مردم با آنها همراهی و همکاری نکردند؛ آن کسانی که توقّع کار از آنها میرفته است، صاحب دعوت را تنها گذاشتند. مثل حسینبنعلی علیهالسّلام که اگر خواصِ آن روز، آن بزرگوار را تنها نمیگذاشتند، حسینبنعلی علیهالسّلام با این تجربه خونین مواجه نمیشد و مطمئنّاً یزید شکست میخورد. همچنان که در زمان نبىّاکرم، دلهای مؤمن، مردم و کسانی که از آنها انتظار کار میرفت، به پیامبر کمک کردند و آن علوّ و اعتلاء و عظمت را آفریدند. ما در پیروزی انقلاب خودمان، در دوران جنگ تحمیلی، در طول این بیست سال، همین تجربه موفق را دیدیم. مردم با مسؤولان همکاری کردند؛ اهل حق تنها نماندند و دعوت حق بییاور نماند. به فضل پروردگار، کمک الهی با چنین مردمی همراه است؛ در این مدّت هم همراه بوده است، در آینده هم همراه خواهد بود. به فضل الهی و به دعای ولىّعصر ارواحنافداه، این ملت خواهد توانست از همه این گردنههای دشوار بگذرد و تجربههای سخت را با موفقیّت پشت سر بگذارد و آن هدف و نهایتی را که نظام اسلامی در جهت آن حرکت میکند - یعنی سعادت و فلاح دنیوی و اخروی - نیز برای امت اسلامی انشاءاللَّه فراهم کند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) غافر: ۳۵
۲) غافر: ۳۴
۳) غافر: ۲۷