بیانات در دیدار اعضاى «کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان»

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

اولاً، خوش آمدید و خسته نباشید. تشکر از برادران و خواهران، حرف اول ماست. گزارشی که آقای چینی فروشان لطف کردند، خیلی خوب است. یعنی همه یا بسیاری از آن چیزهایی که ما می‌خواهیم سفارش کنیم، بحمدالله مورد نظرتان هست و این ما را خوشحال می‌کند. من هم اگر بخواهم به شما به عنوان کانون - مجموعه‌ی این مؤسسه‌ی فرهنگی - سفارشی بکنم، همینهاست: تولید کنید و در تولید، محتوا و تکنیک را، رعایت کنید. مخاطبین خودتان را بیابید و حقیقتاً آنها را مخاطب قرار دهید. تلاشتان را توسعه، عمق و کیفیت دهید. به مسائل بیرون کار، از جمله جناح‌بندیهای باندی و خطی و سیاسی، آلوده نشوید. اینهاست که هر کسی را که بخواهد کار درستی بکند گرفتار می‌کند. دامن از آنها برچینید و رها کنید و یا نگذارید آلوده شوید.

اینها همان نکاتی است که قاعدتاً توصیه‌های کلی من به جناب عالی و بقیه برادران و خواهران مسؤولی است که در این‌جا هستند. البته اگر شما به‌طور دقیق در گزارش بیاورید که مثلاً ما در این زمینه این کارها را کرده‌ایم، طبعاً برای من روشنتر و گویاتر خواهد بود. اگر شما احساس می‌کنید که من به کانون شما و به کار شما و به سرنوشت این کار علاقه دارم، آن گونه گزارشها قاعدتاً بیشتر بنده را خوشحال خواهد کرد. در مورد این سؤالها هم که اشاره کردید، بعضی جوابش به عهده‌ی من نیست. این‌که شما فرض بفرمایید از لحاظ مالی به فکر باشید، کتابخانه‌ها را همه جا ببرید و به اصطلاح، سطحش را توسعه دهید یا کیفیتش را بالا ببرید، این مربوط به خودتان است. شما مدیرید. نگاه کنید ببینید اقتضای کارتان چیست و چگونه باید عمل کنید. من بیرون از محیط کار شما، چگونه می‌توانم در این زمینه‌ها نظر بدهم؟ البته درباره‌ی بعضی از این مسائل، می‌توانم نظرم را بدهم. مثلاً این‌که ترجمه کتابهای خارجی، خوب است یا نه؟ من اعتقاد دارم که ما نباید از ترجمه که باب بسیار وسیعی در فرهنگ است، خودمان را محروم کنیم. آثار خیلی خوب در نوشته‌های خارجی هست که می‌توانید از آنها استفاده کنید. هیچ ملتی از ترجمه بی‌نیاز نیست؛ بخصوص ملت ما. زیرا ما در بسیاری از عرصه‌های زندگی، از جمله در عرصه‌ی کار فرهنگی و دستاوردهای فرهنگی و محصولات فرهنگی حقیقتاً عقب هستیم. یعنی در این چندین ده سال گذشته - قبلش را کاری ندارم - که جلو چشم ماست، خیلی کم‌کاری داریم. ملت، روشنفکرها و دست اندرکاران فرهنگی ما، واقعاً آن کاری را که باید، نکرده‌اند. من یادم هست که زمانی مرحوم آل احمد، در صحبتهایی در سال ۴۷ در مشهد - که یک سال قبل از فوتش بود - ادعا می‌کرد و می‌گفت: «ما در تمام طول دوران ورود فرهنگ نو به کشورمان، دوتا یا یکی بیشتر، ترجمه‌ی خوب نداریم.» ادعای او این بود. یعنی می‌گفت: «ترجمه‌های خوب، صورت نگرفته است.» الان هم من می‌بینم گاهی بعضی از این آثاری که ترجمه می‌شود - چه آثار فرهنگی محض، چه بعضی محصولات فرهنگی از قبیل رمانها - خوب است. البته بعضی از کارهای علمی هم که ترجمه می‌شود، انصافاً خوب، و از میان آنها تعدادی به درد بخور است. در مقوله‌ی داستان و رمان که اشاره کردم - و شما اطلاع دارید که قدری با این مقوله مرتبطم - دستمان واقعاً خالی است. ما در داخل کشور، هیچ کار بزرگی نداریم. ما اصلاً مشابه کارهای بزرگی را که در کشورها و ملتهای دیگر در این زمینه وجود دارد، نداریم. نه مشابه فرانسویها، نه مشابه روسها و نه بعضی از ملتهای دیگر. اینها خلأهایی است که باید پر شود. لکن مادامی که پر نشده، ما از ترجمه‌های خوب می‌توانیم استفاده کنیم؛ از جمله آثار کودکان و نوجوانان، که کار شماست. منتها مثل همه‌ی کالاهایی که شما وقتی می‌خواهید به خانه‌ی خودتان ببرید و به فرزندانتان بدهید، سعی می‌کنید که سلامت آن را مورد تأکید قرار دهید و از آن خاطرجمع شوید، این کالای فرهنگی را هم باید از سلامتش خاطرجمع باشید.

در مورد تصویرگری دختران زیر نه سال، باید بگویم که تصویر هیچ حکم شرعی ندارد. اگر بخواهید فقط تصویر را از باب حکم شرعی ملاحظه کنید، شما برای سن نه سال هم که تصویر بی‌حجاب بکشید، نه کشیدنش حرام است، نه نگاه کردنش حرام است. منتها این‌جا قضیه، قضیه‌ی حکم شرعی شخصی نیست؛ قضیه‌ی انتقال یک فکر و انعکاس یک منش است. اگر این است، دیگر فرقی نمی‌کند بین دختر هشت سال و نیمه و نه سال و نیمه؛ که شما بگویید: «حالا سر تمام شدن نه سالگی، قضیه فرق کند.» نه. چه تفاوتی می‌کند؟ در حالی که از لحاظ حکم شخصی، فرق می‌کند. فرق است بین دختری که مثلاً آمده جلو ما و اگر نه سال تمام باشد، نگاه کردن به او حرام است. اگر کمتر باشد، نه. این، حکم شرعی فردی است. اما وقتی که از دیدگاه بازتری به مسأله نگاه می‌کنید، تصویر شما، فیلم شما و آن نقاشیهایی که در کتابها استفاده می‌کنید - تصویرگری کتابهای کودکان - اینها هیچ کدامش از جنبه‌ی شخصی و شرعی، نباید مورد مداقه قرار گیرد؛ والّا همان‌طوری که عرض کردم، نه زیر نه سال، نه روی نه سال، هیچ حرمتی ندارد. اما وقتی که می‌خواهید مخاطب شما که یک دختر بچه است، از آن استفاده‌ی خوب ببرد، طبعاً هر چه برای شما «ارزش» است، در آن باید منعکس شود. از جمله حجاب که باید منعکس شود. همان‌طور که شما وقتی شرح حال یک دختر را می‌نویسید، حتماً خواندن نماز صبح را در آن می‌گنجانید، این را هم باید بگنجانید. از این دیدگاه باید به مسأله نگاه کنید.

خرافه و افسانه نیز، همین‌طور است. افسانه، با داستانی که منطبق بر واقعیات است، تفاوتش همین است که مبالغه‌هایی در افسانه هست. ممکن است چیزهای خیلی بدی باشد، ممکن است خیلی هم بد نباشد. وقتی شما وقایع را مبالغه‌آمیز کردید و رنگ و روغنهای غلیظ به آن زدید و به ابعاد آن با واقعیت، یک مقدار فاصله دادید، می‌شود افسانه. وقتی آن را برگرداندید به ابعاد حقیقی خودش و صحنه را منعکس کردید، می‌شود داستان. همه جا می‌توانید این کار را بکنید. بنابراین، افسانه، چه عیبی دارد؟

من البته نمی‌دانم چه نوع افسانه‌ای مورد نظر شماست و راجع به چه چیز می‌خواهید بحث کنید؟ یک وقت هست که وقایع و حقایق دینی و داستانهای مذهبی را به عنوان افسانه ذکر می‌کنند. این، به اصطلاح یک ترفند است. ما گاهی اوقات می‌بینیم ماجراهای پیغمبران، به‌عنوان «افسانه‌ی پیغمبران» نقل می‌شود. یا ماجرای آفرینش، که در قرآن به آن تصریح شده، به عنوان «افسانه‌ی آفرینش» منعکس می‌شود. این البته غلط است. اما چیزی که واقعاً افسانه است، این چه مانعی دارد؟

مسأله‌ی موسیقی - همان‌طور که گفتید - مقوله‌ی پر ریبه‌ای است؛ یعنی صاف نیست. به نظر من می‌رسد که کانون، خودش را اسیر این قضیه نکند. این‌که در گذشته، در کانون موسیقی یاد می‌داده‌اند، مقوله‌ای دیگر است و معنا و جهتی دیگر دارد. شما امروز در این فضایی که وجود دارد و در این محیطی که هنوز هم قضیه‌ی موسیقی به صورت درست در ذهنها باز نشده، خودتان و این دستگاهی را که این همه احتیاج به فراغت بال و سبکباری برای حرکت دارد، چرا بی‌خود دچار زحمت کنید!؟ بگویید این بخش از کار ما، فعلاً تعطیل است تا بعداً ببینیم چه می‌شود.

مطلبی که من فراتر از این مطالب می‌خواهم به شما برادران و خواهران عزیز عرض کنم، این است که مقوله‌ی فرهنگ - همچنانی که اهالی درد و سوز می‌دانند - در کشور ما مقوله‌ی مظلومی است. انقلاب ما انقلابی مبتنی بر یک منش و نگرش فرهنگی بود و هر حرکت ارزشی، این خصوصیت را دارد. ما باید بیش و پیش از تلاشهای دیگر، به تلاش فرهنگی اسلامی می‌پرداختیم؛ یعنی روشن کردن و تبیین فرهنگ اسلام، با همان وسعتی که مفهوم و معنای فرهنگ دارد. دور از انحراف، دور از خرافه‌گرایی، دور از تنگ‌نظری و جمود، دور از ملاحظه‌کاری و ترس از این و آن؛ که «حالا مثلاً در دنیا این‌طور است.» فرهنگ و محیط غرب، محیطی است که علی‌رغم این‌که سعی دارد خودش را به آزاداندیشی معروف کند، به شدت متعصب است. شاید در مقولات دیگر هم باشد؛ اما در مقوله‌ی فرهنگ، به شدت متعصب و سختگیر است. یعنی هر فرهنگی غیر از فرهنگ اروپایی، به شدت مورد تحقیر، اهانت و فشار قرار می‌گیرد. اروپای مدعی تسامح و سهل‌نگری و آزاد اندیشی و بلندنظری و دوری از تحجر و جمود، در مقوله‌ی فرهنگ به شدت سختگیر و متعصب است. هر آنچه که غیر از فرهنگ اروپایی است، نامهای مختلفی پیدا می‌کند. از «وحشیگری» و «بربریت» بگیرید تا «ارتجاع» و «عقب افتادگی»؛ تا «غیر قابل اعتنا» بودن. یعنی همان احساس قدیمی و باستانی اروپا، که هر چه ماورای یونان بود «بربر» بود و «بربرستان»، همچنان در عمق جان شهروند اروپایی که در فضای فرهنگی اروپا و غرب زندگی می‌کند، وجود دارد. البته این تعصب، در اقمار فرهنگی اروپا، یعنی امریکا و استرالیا هم عیناً وجود دارد. در آن‌جا همین امروز هم روحیه‌ی یونانیان و تحقیر بربرها وجود دارد. لذا شما می‌بینید مثلاً با حجاب، به شدت مبارزه می‌کنند. نه به این دلیل که حجاب، تحمیلی بر زن است؛ نه. انواع تحمیلهای گوناگون را بر زن روامی‌دارند و هیچ مسأله‌ای برایشان نیست. از جمله، تحمیل کار سخت، تحمیل اهانت، تحمیل ریختن آبرو و حیثیت زن به عنوان عنصر و یکی از دو جنس اصلی آفرینش. اینها تحمل می‌شود. اما این یکی تحمل نمی‌شود. چرا؟ چون این، مخالف فرهنگ اروپاست.

شما دیدید که در همین چند سال اخیر، در اروپا - در فرانسه و در چند جای دیگر، از جمله آلمان - با حجاب مبارزه شد. چند نفر خودشان می‌خواستند با روسری به مدرسه بروند. گفتند: «اصلاً نمی‌شود!» و با آن مبارزه کردند! از آن طرف، می‌بینید که همه جا دم از استانداردهای جهانی می‌زنند. وقتی می‌خواهند بگویند که فرضاً جمهوری اسلامی، این تکالیف را باید انجام دهد، چیزی که بیش از همه رویش تکیه می‌شود این است که «ایران خودش را باید با استانداردهای جهانی تطبیق دهد.» استانداردها، یعنی همین چیزها! یعنی چیزهایی که منطبق با الگوی فرهنگ غربی است. پس، این سختگیری و فشار، از طرف غربیها، همواره وجود دارد. هر وقت که یک فرهنگ غیرغربی، بخصوص فرهنگ اسلامی که فرهنگی است مهاجم و برای خودش مکانتی قائل است و حالت هجومی و ضعف و انکسار و هزیمت ندارد، بخواهد جایی خودنمایی کند، به شدت مورد تحقیر و فشار قرار می‌گیرد.

با توجه به این مسائل و آنچه در طول این چند ده سال اخیر بر ما گذشت - بخصوص در این صد و پنجاه، دویست سال اخیر که فرهنگ غربی در داخل کشور ما راه باز کرده - بایستی در این زمینه‌ها خیلی تلاش می‌کردیم. باید خیلی کار می‌کردیم. بایستی این حقایق فرهنگی اسلام را تبیین می‌کردیم. این کارها متأسفانه نشده است. هر وقت هم کسانی خواستند در گوشه‌ای سربلند کنند و حرکتی در این زمینه انجام دهند، انواع و اقسام فشارها و هو و جنجالها روی سرشان ریخته و از این‌که بتوانند کارشان را انجام دهند، مانع شده است. الان هم بچه مسلمانها در داخل جامعه‌ی ما، واقعاً غریبند! در جامعه فرهنگی ما، بچه مسلمانها غریبند. کسی را که می‌خواهد با معیارها و ارزشهای اسلامی فیلم بسازد؛ کسی را که می‌خواهد با معیارها و ارزشهای اسلامی کتاب بنویسد، حاضر نیستند در محدوده‌ی روشنفکری جامعه راه دهند. اصلاً حاضر نیستند قبول کنند که این هم یک روشنفکر است. حاضر نیستند و تحمل نمی‌کنند. این، همان فشار فرهنگ مسلط غربی است که متأسفانه در کشور ما هم هنوز هست؛ در جامعه‌ی ما هنوز فعال و سرپاست و حتی جنبه‌ی تهاجمی هم دارد.

ملاحظه بفرمایید! ما از اول انقلاب تاکنون، یک کتاب درست و حسابی، یک فیلم درست و حسابی و هنری در مورد انقلاب نداریم. ببینید کارهایی که در تلویزیون در زمینه‌ی مسائل انقلاب می‌شود، چقدر ابتدایی است و کم و کسری دارد! این به آن خاطر است که طی این سیزده سال، روی این زمینه، هیچ کار نشده است. یعنی ما به عنوان افرادی که برای انقلاب، به اصطلاح، می‌خواهیم دل بسوزانیم، این کار را نکردیم که یک عده آدم درست و حسابی را بنشانیم دور هم و بگوییم شما بیایید یک فیلم بسازید و سرگذشت انقلاب را برای ما بیان کنید. اکثر کارها، تکه پاره و کوچک و ناقص و غالباً دچار کمبودها و کج‌فهمی‌هاست. اینها را گوشه و کنار، در دست و بال این مراکز رسمی، می‌توان دید. یک وقت جوانهایی هم در گوشه‌ای پیدا می‌شوند و همین کارهای هنری و به اصطلاح سینمایی انجام می‌دهند که غالباً مورد تهاجم سردمداران امور که مسؤولین رسمی فرهنگ کشور هستند، قرار می‌گیرد!

بچه مسلمانهای ما بسیار با استعدادند. من واقعاً وقتی به اینها نگاه می‌کنم، می‌بینم حقیقتاً روحیه‌ی انقلابی، آن چنان توان رشد به این بچه‌ها داده که از خیلی از هنرمندهای قدیمی ما با هنرتر شده‌اند. من می‌بینم فیلم‌سازان کشور، می‌نشینند، زحمت می‌کشند، فیلم می‌سازند؛ با یک فیلمنامه‌ی بی‌معنی بی‌محتوای بدون جهتگیری صحیح. اصلاً هیچ جهتگیری ندارد. معلوم نیست این فیلم چه می‌خواهد بگوید!؟ هیچ چیزش درست نیست. با این‌که در بین هنرپیشه‌ها و بازیگران ما، آدمهای قوی و خوبی هستند، اما هرگز چیز درست و حسابی ارائه نمی‌دهند. اما بچه مسلمانهای ما وقتی وارد مقوله‌ای می‌شوند، به همان اندازه که تشویق می‌شوند، به همان اندازه که برایشان جایی باز هست، می‌بینیم آثار خوب ارائه می‌دهند. معلوم می‌شود استعداد در اینها خیلی خوب است. متأسفانه فرهنگ رسمی ما، به این چیزها نپرداخته است؛ مراکز رسمی فرهنگی، به این چیزها نپرداخته‌اند و اینها مظلوم واقع شده‌اند. شما باید این خلأ را پر کنید.

خلاصه‌ی حرفم این است: شما گوشه‌ای از محدوده‌ی رسمی فرهنگید. آن تولیت فرهنگی جامعه، یک بخشش مربوط به کانون است که شما باشید: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. تا آن‌جا که می‌توانید در این زمینه کار کنید و از هو و جنجالها نترسید. از این‌که به شما بگویند مرتجعید، اصلاً نترسید. از این‌که بگویند متحجرید و نمی‌فهمید، اصلاً ملاحظه نکنید. خودشان متحجرند. آنهایی که به شما می‌گویند متحجر، خودشان ملتفت نیستند که حرف چه کسی را می‌گویند و از دهان چه کسی حرف می‌زنند! این حرف از زبان متولیان فرهنگ مسلط جهان است؛ یعنی فرهنگ غرب. آنها خودشان متحجرند. غربیها متحجرند. برایشان هر چیز که مخالف حرف خودشان باشد، غیر قابل تحمل است. ما که همه‌ی آنچه را که از پدیده‌های فرهنگی وجود دارد با سعه‌ی صدر تحمل می‌کنیم. بیش از اندازه‌ی لازم تحمل می‌کنیم. آنها هستند که تحمل نمی‌کنند و حاضر نیستند فرهنگی غیر فرهنگ خودشان را تحمل کنند.

بنابراین، از این تهمتها و اهانتها نترسید. شما روشنفکرید؛ شما روشن بینید؛ شما دلسوزید؛ شما آن به اصطلاح بنای نو هستید. نهال نوی که امید به آن هست، شمایید. بروید ان‌شاءالله دنبال کار فرهنگی صحیح و انقلابی و درست و آن را در محیط کار خودتان تأمین کنید. توقع بیشتری هم نداریم. در همان محدوده‌ی کار خودتان و آن مقداری که مسؤولیت شماست. البته کم هم نیست. کوچک هم نیست. محدوده‌ی بسیار مهمی است؛ چون مخاطبش کودکانند. کار کنید تا ببینیم خدای متعال چه خواهد کرد. ان‌شاءالله به کار شما، برکت خواهد داد و تأثیر آن را بیش از تأثیر کار کسانی خواهد کرد که به ظلم و زور. فرهنگی را که مورد علاقه و عقیده‌شان است، بر مردم تحمیل می‌کنند.

این، عرض ما خدمت شما برادران و خواهران بود. ان‌شاءالله موفق باشید. البته اشاره به ضعفها و مشکلات مالی کردید. اینها هم هست؛ اما اینها را باید تا حدود زیادی تحمل کرد. وقتی که انسان می‌بیند مشکل زیاد است، باید تلاشش را زیاد کند. وقتی می‌رسیم به جایی که سخت است و نمی‌شود آن‌جا را کند، باید ضربه را قویتر وارد کنیم و قوت را بیشتر کنیم تا خداوند هم کمک کند.

والسّلام علیکم و رحمةالله.