آن روزها | سجده شکر

مروری بر مبارزات و فعالیت‌های انقلابی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پنج ماه منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif فضای مبارزاتی سراسر کشور و مشهد پس از شهادت حجت‌الاسلام‌ والمسلمین حاج‌آقا مصطفی خمینی در مهرماه ۵۶ خیلی تغییر کرده بود. انتشار مقاله‌ی توهین‌آمیز به حضرت امام رحمه‌الله در روزنامه‌ی اطلاعات و آفتاب‌ شرق –چاپ مشهد- با اعتراض شدید مردم و روحانیون شهرها مواجه شده بود. آنچه در ادامه می‌آید چهارمین بخش از گزارشی است که به مرور فعالیت‌های آیت‌الله خامنه‌ای پس از رهایی از تبعید تا روز پیروزی انقلاب اسلامی می‌پردازد. پیش‌تر در
بخش نخست این گزارش وقایع اعتراضی مردم مشهد در مهر و آبان ۱۳۵۷ و به‌ویژه تظاهرات پرشور تاسوعا و عاشورا بررسی شد و در بخش دوم حوادث آذرماه و دی‌ماه ۵۷ مشهد و به‌ویژه تحصن در بیمارستان امام رضا علیه‌السلام و فتح استانداری مورد بررسی قرار گرفت. در بخش سوم نیز وقایع زمان حضور آیت‌الله خامنه‌ای در تهران و مسئولیت کمیته‌ی تبلیغات ستاد استقبال از حضرت امام رحمه‌الله، ماجرای تحصن در دانشگاه تهران و خاطرات نخستین ساعات ورود امام رحمه‌الله بیان شد.

* اساسنامه حزب جمهوری
تابستان سال ۵۶ اولین رایزنی‌ها برای تأسیس یک تشکل منسجم از مشهد آغاز شد. تشکلی که همزمان بتواند فاز فکری_عقیدتی مبارزه و انقلاب و جریان‌ روشنفکری مذهبی مثل شهید‌ مطهری و شهید بهشتی را با فاز سیاسی و عملیاتی مبارزه جمع کند. آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله ربانی املشی، آیت‌الله موحدی کرمانی و حجت‌الاسلام حجتی کرمانی جمع اولیه‌ای هستند که با اضافه شدن شهید باهنر و شهید بهشتی اولین ایده‌پردازان و دنبال‌کنندگان تأسیس حزب هستند. «آقاى بهشتى خیلى استقبال کرد و به جاى ذهنیات، پرداخت به این‌که از کجا وارد بشویم، به کجا وارد نشویم، اول کى‌ها باید باشیم مشخصاً، چون کار معلوم است چیست. کى‌ها را ما مى‌توانیم به عنوان همکار در سطح ایران داشته باشیم؟ و گفت من پیشنهاد مى‌کنم کسى را انتخاب کنید، کسى را بیاورید به عنوان عضو قبول کنید که همه آن را به عنوان یک فردى که متعهد به اخلاق و خلقیات اسلامى هست و خودخواهى ندارد و توى جمع حل مى‌شود قبول داشته باشیم. و این جمله خیلى براى ما راهگشا بود. بنده قلم دستم گرفتم و کاغذ و یکى یکى بنا کردیم افراد را شمردن و نوشتن. ایشان گفت که از همین جمع خودمان، شش نفرى که نشستیم شروع کنیم، آیا همه‌ى ما همدیگر را قبول داریم به این عنوان یا نه؟ و اسم ایشان، اسم بنده، اسم دوستان، یکى یکى را نوشتیم، عده‌اى دیگر را هم نوشتیم، قرار شد از آنها دعوت کنیم به کار، به این وسیله شروع شد.» ۱۳۶۰/۱۱/۲۷ [۱]

کم‌کم جلسات منظمی برای پیگیری راه‌اندازی حزب با حضور تعدادی از روحانیون مبارز تهران، مشهد و قم تشکیل شد که با دستگیری همزمان تعدادی از آنها در زمستان ۵۶ متوقف شد. تابستان ۵۷ با رهایی آیت‌الله خامنه‌ای و سایر همفکران از تبعید و زندان، آنها دور هم جمع می‌شوند و تصمیم می‌گیرند که همزمان با اول محرم، تشکیل حزب را با عنوان یک تشکل اسلامی اعلام کنند، اما با صدور پیام حضرت امام رحمه‌الله مبنی بر لزوم ساماندهی برای مردمی‌شدن مبارزه در محرم، آنها راهی شهرهایشان شده و این کار به تعویق می‌افتد. این افراد پیش از این چندبار موضوع تشکیل و اعلام حزب را با حضرت امام رحمه‌الله در میان گذاشته و می‌دانستند ایشان نیز نگاه مثبتی به اعلام آن دارند: «امام شخصاً مطلع بودند؛ ما از زمانى که امام در پاریس اقامت داشتند برادران ما رفتند و با امام در میان گذاشتند، حتى قبل از آنى که امام به پاریس بروند در نجف، ما یکى از برادران را فرستادیم نجف تا در زمینه‌ى تشکیل گروهى و حزبى با این خصوصیات با امام مذاکره کنند و این مذاکرات ادامه پیدا کرد تا وقتى که ایشان در پاریس تشریف داشتند، و ادامه پیدا کرد تا وقتى ایشان تشریف آوردند ایران... وقتى که ایشان تشریف آوردند، بعد از چند روزى که گذشت بیشتر احساس کردند ضرورت تشکیل چنین حزبى را؛ لذا قبل از آنى که ما اعلام کنیم، - آن سه چهار، روزى که فاصله شد - ایشان چند مرتبه - شاید دو یا سه مرتبه - پرسیدند که چه کردید؟ اقدام کردید؟ مى‌کنید؟ چه کردید؟» ۱۳۵۸/۲/۱۷ [۲]

پس از ورود حضرت امام رحمه‌الله و با توجه به پیگیری امام رحمه‌الله از تأسیس حزب، نوشتن اساسنامه توسط شهید باهنر و آیت‌الله خامنه‌ای تکمیل شده و به پایان می‌رسد. «کارهاى شدیدِ نفس‌گیر شبانه‌روزى کمیته‌ى استقبال و اینها واقعاً به انسان مجال سر خاراندن نمى‌داد، درعین‌حال ما چند نفر تا به هم مى‌رسیدیم فرصتى که همچین مى‌شد مى‌گفتیم که کار حزب چى شد؟ یعنى احساس مى‌کردیم که دارد وقت مى‌گذرد و ما لازم است که هر چه سریع‌تر این کار را انجام بدهیم. تا این‌که ما بالاخره در همان اوقات شلوغى کمیته‌ى استقبال به من و مرحوم باهنر مأموریت دادند بقیه‌ى دوستان که ما بیائیم اساسنامه و مرامنامه را تمام کنیم، چون طرح اساسنامه و مرامنامه ریخته شده بود و تنظیم هم شده بود، لکن یک بازبینى نهایى لازم داشت. این مأموریت به من و مرحوم باهنر داده شد، و باید بگویم که بیشترین کارش را مرحوم باهنر کرد. ایشان بسیار آدم پرکار و خستگى‌ناپذیرى بود؛ گاهى ایشان ۱۰ ساعت، ۱۵ ساعت، ۱۲ ساعت پشت سر هم کار شخصى، تک، مى‌کرد. حالا کار آدم گاهى ۱۸ ساعت هم شبانه‌روز ممکن است کار کند اما شخصاً خودش یک جا بنشیند مثلاً یک کار را ۱۰ ساعت، ۱۲ ساعت پشت سر هم خیلى کار مشکلى است. فراموش نمى‌کنم که اطراف کمیته‌ى استقبال لازم بود توى یک خانه‌اى باشیم که نزدیک به کمیته‌ى استقبال باشیم.» ۱۳۶۰/۹/۲۴ [۳]

* فتنه کارخانه جنرال
پس از تشکیل دولت موقت به دستور حضرت امام رحمه‌الله، آخرین سنگرهای رژیم شاه نیز در حال فروریختن بود. در این ایام جریانات کمونیستی نیز با به راه‌انداختن اعتصاب‌هایی در برخی کارخانه‌ها می‌کوشیدند خود را احیا کنند. مسأله آن‌قدر بالا گرفته بود که ستاد تبلیغات مستقر در مدرسه‌ی علوی اعزام سخنران به این کارخانه‌ها را در دسور کار قرار می‌دهد. کارخانه‌ی جنرال یکی از همین کارخانه‌ها بود. چند سخنران به آنجا رفته بودند ولی موفق نشدند غائله را خاتمه دهند. در نهایت آیت‌الله خامنه‌ای راهی آنجا می‌شود. اسدالله بادامچیان در این‌باره می‌گوید: «من در آن‌جا پیشنهاد کردم کسی که می‌تواند این کار را انجام دهد، آقاسیدعلی آقای خامنه‌ای است. اگر ایشان بروند می‌توانند از عهده‌ی آن بربیایند. از طرفی دیدیم که هیچ راهی نیست و فتنه‌‌ی آن‌جا در حال گسترش است. در نهایت گویا آقای باهنر یا روحانی دیگری خواهش کردند که آیت‌الله خامنه‌ای به آن‌جا بروند. همراه با ایشان شهید حسن اجاره‌دار و شهید اسلامی و همین‌طور یک گروه برای پشتیبانی آن‌ها فرستادیم؛ چون احتمال درگیری بود و می‌بایست از آقا حفاظت شود.»[۴]

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای روزهای ۱۸ تا ۲۱ بهمن هر روز چند ساعت به کارخانه‌ی جنرال رفته و ضمن سخنرانی به پرسش‌ها و ابهامات حاضران پاسخ می‌دهند. اما همه‌ی افراد حاضر در آنجا کارگران نبودند، بلکه کمونیست‌ها، هوادارانشان را بسیج کرده بودند تا در قالب کارگران معترض، جمعیت را تحریک کنند: «ما یک ستاد جدید هم تشکیل دادیم در دبیرستان علوى اسلامى براى کارهاى تبلیغات و مسائل همین اعزام افرادى به کارخانه‌ها براى این‌که کارگرها را توجیه بکنند و از نفوذ بعضى از عناصر در کارخانه‌ها که داشت انجام مى‌گرفت جلوگیرى کنند و کارهاى تبلیغاتى گوناگون دیگر -که آن مادر دفتر تبلیغات امام هست- که سازمان تبلیغات اسلامى و مدرسه‌ى شهید مطهرى و دفتر تبلیغات امام همه از همان تشکیلات کوچولوى آن روز سرچشمه گرفت و منشعب شد. یک روز من داشتم بین این دو سه تا مقر را براى یک کارى با سرعت با عجله مى‌رفتم؛ یکى از دوستان من را نگه داشت گفت شماها این‌جا مشغول کارهاى خودتان هستید توى این کارخانه‌ها عوامل کمونیست رفتند دارند کارگرها را تحریک مى‌کنند، دارند تخریب مى‌کنند. من خیلى به نظرم جدى نیامد، اصلاً حساس نشدم نسبت به این مسأله از بس کار زیاد بود. مى‌دانید آن روزها لحظات آن‌قدر پرحادثه بود که قدرت ذهنى و حتى چشم انسان قادر نبود که همه‌ى این حوادث را ببیند، تمام مشکلات و فتوحات و حوادث و تازه‌هاى کشور در این محدوده‌ى مکانى کوچک و در آن چند روز داشت خودش را نشان مى‌داد و بر یک عده‌ى معدودى تحمیل مى‌شد که اینها باید اینها را حل و فصل مى‌کردند، لااقل مى‌دیدند و واقعاً چنین قدرتى وجود نداشت براى هیچ کس. خیلى مشکل بود، خیلى روزهاى دشوار و پرحادثه‌اى بود. من خیلى برایم این مطلب حساس نیامد، رفتم در آن محلى که داشتیم توى همان دبیرستان علوى، یک نفر دیگر یا همان برادر آمد یک گزارش مفصل‌ترى داد. من احساس کردم که یک حادثه‌اى است و بروم ببینم، پرسیدیم کجا بیشتر حساس است، یک کارخانه‌اى را اسم آوردند گفتند توى این کارخانه عده‌اى هستند و اینها، من گفتم من خودم بروم ببینم که چه خبر است. رفتم توى کارخانه دیدم بله کارگران این کارخانه ۸۰۰ نفر بودند، ۵۰۰ دختر و پسر کمونیست بر اینها اضافه شده بودند.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱ [۵]

روز آخر با فرارسیدن وقت نماز مغرب، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اقدام به برگزاری نماز جماعت می‌کنند. جمعی از کارگران مسلمان نیز به ایشان اقتدا می‌کنند. «نماز و تقید به اسلام» جبهه‌ی جدیدی بین کارگران و کمونیست‌ها به‌وجود می‌آورد که در نهایت به اخراج کمونیست‌ها توسط کارگران از کارخانه می‌انجامد. «وقتی نماز ایشان شروع شد، کارگرهای مسلمان آمدند و پشت‌سر آقا نماز خواندند اما طرفداران کمونیست‌ها نیامدند که نماز بخوانند. این دو موج با هم دعوا کردند. همین دعوای آن‌ها با کارگرهای نمازخوان و اقامه‌ی نماز جماعت به امامت آیت‌الله خامنه‌ای موجب شد که جمع آن‌ها به‌هم بخورد. بعد از نماز، تقریباً دو صف تشکیل شد؛ یکی صف کارگران مسلمان و دیگری صف کمونیست‌ها. همین موضوع باعث ایجاد درگیری در آن‌جا شد. کمونیست‌ها نتوانستند قضیه را جمع کنند و نیروهای دیگرشان هم که می‌آمدند دیگر نمی‌توانستند با آن‌ها همدل شوند. کارگران مسلمان هم که متوجه حقایق شدند با آن‌ها برخورد کردند و تقریباً توطئه‌ی کمونیست‌ها در آستانه‌ی ۲۲ بهمن در هم شکست.»[۶]
 
* قاب ماندگار با امام
روز نوزدهم بهمن‌ماه تعدادی از افسران نیروی هوایی برای بیعت به محل سکونت حضرت امام رحمه‌الله آمدند. آنها در مدرسه‌‌ی دخترانه لباس‌های فرم ارتش را به تن کرده و با شعارهای منظم برای دیدار با امام رحمه‌الله وارد مدرسه‌ی پسرانه شدند. آیت‌الله خامنه‌ای که در کمیته‌ی تبلیغات مشغول بود از پنجره آنها را می‌بیند و راهی اقامتگاه حضرت امام رحمه‌الله می‌شود. «کارم را رها کرده و با شتاب به مدرسه‌ی [پسرانه‌ی] علوی رفتم ببینم چه خواهد شد. افراد نیروی هوایی داخل مدرسه به صف شدند. از راه مخصوصی که به اقامتگاه امام می‌رسید به آنجا رفتم. دیدم امام به طرف پنجره‌ای که به حیاط مدرسه باز می‌شود رفت- همان پنجره‌ای که به ابراز احساسات هر روزه‌ی مردم پاسخ می‌گفت. رفتم و کنار امام ایستادم. یکباره افراد نیروی هوایی ادای احترام نظامی کردند-همان‌گونه که در برابر فرمانده‌شان می‌کنند- امام نیز به شکل نظامی دست خود را بالا برد و جواب آنها را داد. خدایا چه می‌بینم؟»[۷] عکس دیدار حضرت امام رحمه‌الله و همافران عصر همان‌روز در روزنامه‌ها منتشر می‌شود.

* سجده شکر
چند روز از تشکیل دولت موقت به دستور امام می‌گذشت اما هنوز رژیم به‌طور کامل ساقط نشده بود. از سویی شایعاتی مثل کودتا علیه انقلاب و بمباران مقر حضرت امام رحمه‌الله نیز پخش شده بود. امام رحمه‌الله دستور داده بود اعضای شورای انقلاب و روحانیون فعال در ستاد شب‌ها در آنجا نمانند و در خانه‌های اطراف و خانه‌ی آشنایان بخوابند. «شبها که مى‌شد مُصراً از ما مى‌خواستند که ما برویم و در جاهاى مختلفى قرار بگیریم، در یک‌جا نباشیم براى این‌که اگر چنان‌چه یک حادثه‌اى پیشامد کرد همه با هم از بین نروند و چند نفرى بمانند. ما البته خودمان ترجیح مى‌دادیم برویم مدرسه‌ى علوى و در همان جایى که امام اقامت دارند ما هم همان جاها باشیم. دوست مى‌داشتیم. شنیدیم خبر آوردند براى ما که امام گفتند نه، این‌جا جمع نشوند همه و متفرق بشوند. دو تا از آن شب‌هاى جدا جدا در منازل گوناگون خوابیدن را من با مرحوم شهید بهشتى و شهید باهنر بودم یعنى دو شب را با هم بودیم. منزل حاج معینى برادرهاى دیگر بودند. ما منزل حاجى لبانى بودیم، حاج محسن لبانى، من و مرحوم شهید بهشتى و شهید باهنر دو شب را در منزل ایشان که همان نزدیک بود، چون خانه‌هایى را انتخاب مى‌کردیم که نزدیک به آن‌جا باشد و هر جمعى توى یک خانه‌اى زندگى مى‌کردند.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱ [۸]

اخبار رادیویی ساعت ۱۴ روز بیست‌ویکم بهمن، اعلامیه‌ی فرمانداری نظامی تهران مبنی بر برقراری حکومت نظامی از ساعت ۱۶:۳۰ به بعد را قرائت کرد. ساعاتی بعد پیام حضرت امام رحمه‌الله خطاب به مردم مبنی بر نادیده‌گرفتن حکومت نظامی و حضور در خیابان‌ها منتشر شد. مردم به خیابان‌ها ریختند. نقاط مختلف شهر درگیری بود. شب بیست‌ودوم بهمن درگیری بین نیروهای گارد و همافران ارتش شدید شده بود و مردم به کمک همافران شتافته بودند. «آن وقت شب ساعت مثلاً شاید ۱۰:۳۰ - ۱۱ بود این لحظه‌اى که من اَزش یاد مى‌کنم، وقتى که ما آمدیم از خانه بیرون من دیدم که از همه‌ى این خانه‌ها، توى این کوچه و سر خیابان زن‌ها، جوان‌ها، مردها آمدند بیرون و منتظر هستند ببینند چه کار باید انجام بدهند، آنها انجام بدهند، یک عده‌اى هم بلند شدند و رفتند دنبال این کار، البته خب همیشه این احتمال هم وجود داشت که یک عناصرى هم بخواهند شلوغى راه بیاندازند و مردم را بی‌خود متوحش کنند، با این‌که این احتمالات هم بود، در عین‌حال کسى به این احتمالات توجه نمى‌کرد. آن شب تا صبح ... از خیابان پیروزى و از آن ناحیه تا صبح صداى انفجار و شلیک و این حرف‌ها مى‌آمد که بالاخره به پیروزى انقلابیون بحمداللَّه منتهى شد.» ۱۳۶۱/۱۱/۱۹ [۹]

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای روز ۲۲ بهمن را هم با کارگران کارخانه‌ی جنرال گذراندند، با این تفاوت که کارگران، کمونیست‌ها را بیرون کرده بودند و غائله تمام شده بود. ایشان هنگام عصر کارخانه را به سمت مدرسه‌ی علوی ترک کردند. رادیوی ماشین روشن بود که ناگهان صدای آشنایی شنیده شد؛ صدای حجت‌الاسلام فضل‌الله محلاتی بود. موج را دقیق تنظیم کرد. صدا گفت: «توجه بفرمایید! توجه بفرمایید! اینجا طهران است، صدای راستین ملت ایران؛ صدای انقلاب است!» آرزو‌یی که سال‌ها برایش مبارزه کرده بودند، زندان رفته و تبعید شده بودند محقق شده بود. رژیم شاهنشاهی ساقط شده بود و همه‌ی اینها ممکن نبود مگر با لطف و توفیق الهی. پس باید فقط از او تشکر می‌کرد و سر بر آستان او می‌سایید. «در راه بازگشت از آن کارخانه بود که دیدم که رادیو گفت که صداى انقلاب اسلامى ایران؛ ماشین را نگه داشتم، از ماشین آمدم پایین روى زمین خیابان افتادم زمین و سجده کردم، یعنى به‌قدرى براى من عجیب بود این حادثه. اگرچه بعد از آمدن امام خب معلوم بود که حادثه اتفاق افتاده، اما این‌که از صداى ایران، از فرستنده‌ى رسمى کشور این صدا به گوش من برسد، این براى من یک چیز اصلاً باورنکردنى بود» ۱۳۶۱/۱۱/۱۹ [۱۰]

"پایان"

[۱] -مصاحبه با روزنامه‌ی اطلاعات، ۱۳۶۰/۱۱/۲۷
[۲] -سخنرانی مورخ ۱۳۵۸/۲/۱۷
[۳] - مصاحبه با روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، ۱۳۶۰/۹/۲۴
[۴] - «فتنه کارخانه جنرال!» گفتاری از آقای اسدالله بادامچیان، فعال و مبارز انقلابی درباره‌ی نقش حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در برهم خوردن غائله‌ی کمونیست‌ها در کارخانه‌ی جنرال که در پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR منتشر شده است.
[۵] - مصاحبه‌ی تلویزیونی، ۱۳۶۳/۱۱/۱۱
[۶] - «فتنه کارخانه جنرال!» گفتاری از آقای اسدالله بادامچیان، فعال و مبارز انقلابی درباره‌ی نقش حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در برهم خوردن غائله‌ی کمونیست‌ها در کارخانه‌ی جنرال که در پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR منتشر شده است.
[۷] - بهبودی، هدایت‌الله. ۱۳۹۰. شرح اسم: زندگی‌نامه‌ی آیت‌الله سیدعلی حسینی خامنه‌ای، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص ۶۶۳
[۸] - مصاحبه‌ی تلویزیونی، ۱۳۶۳/۱۱/۱۱
[۹] -مصاحبه پیرامون خاطرات ۲۲ بهمن، ۱۳۶۱/۱۱/۱۹
[۱۰] - همان