بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
روز بسیار بزرگ و جمع با شکوه و زیبایی است. خدا را سپاسگزاریم که این توفیق را به ما عطا کرد که در روز پاسدار، به یاد پاسدار بزرگ اسلام، حضرت ابیعبداللَّه علیهالسّلام و کسانی که راه آن بزرگوار را رفتند، با شما بقیه آن سلف و مجموعه و زمره طیّبه مجاهدین فیسبیلاللَّه، دیداری داشته باشیم.
بنده امیدوارم که این روز بر همه پاسداران عزیز ما - چه پاسدارانی که در سازمان پر افتخار و پیشرو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حضور دارند و چه پاسدارانی که از «کمیته» سابق در نیروی انتظامی مشغول خدمت هستند - بخصوص بر جانبازان و آسیب دیدگانِ دوران جهاد مقدّس و خانوادههای آنها مبارک باشد.
اگر نگاهی به امروز بیندازیم، همه چیز بشارت است. اگر به صحنه بینالمللی، به حضور اسلام در زوایای جوامع گوناگون در اکناف جهان، به ملتهای مسلمان و به آن کسانی که قبل از انقلابْ اگر مسلمان هم بودند یا به مسلمانی خود توجّه نداشتند، یا اگر توجّه داشتند، به مسلمان بودن خود احساس افتخاری نمیکردند و شاید احیاناً احساس سرشکستگی هم میکردند، نگاه کنیم، میبینیم که امروز همانها، به اسلام و اینکه مسلمانند، احساس افتخار میکنند. نه فقط افتخاری در عالم ذهنیّت و به عنوان احساسات پوچ، بلکه افتخاری که آثاری هم در زندگی میگذارد. دعوی استقلال و تسلّط بر امور خود و حاکمیت اسلام دارند؛ که نمونههای آن را در منطقه بوسنی هرزگوین، چچنستان، در مناطق و کشورهای افریقایی و غیره، مشاهد میکنید.
این صحنههای بینالمللی، بشارت است. اینها نشان دهنده یک خیز بلند از سوی اسلام است که با یک مجاهدت جانانه و خونین بهوسیله شما، یعنی این ملت بزرگ، اتّفاق افتاد. برای هر ملتی، بالاترین موفقیّتها این است که راهش غریب و ناشناخته و مطعون نماند و ادامه پیدا کند.
به صحنه داخلی هم که نگاه کنید، باز همینطور است. اگر کسی نظری به داخل کشور بیفکند، خواهد دید که بنیانهای قدیمی سلطنتی، آرام آرام فرو ریخت؛ دفعتاً فرو نریخت. فقط تاج سلطنتی دفعتاً شکست، کاخ سلطنتی از بین رفت، اساس نظام سلطنتی ویران شد؛ اما بسیاری از بنیانهای باطل، تا امروز بتدریج فرو ریخته است. بهخلاف تحلیلی که میگوید: «هر چه از انقلاب دور شدهایم، وضع ما از انقلاب دورتر شده است.» اشتباه درد آوری که در ذهن بعضی هست. درحالیکه انقلاب و نظام جدید، موجود زندهای است که هرچه پیش رفته، رشد کرده، اندامهایش ستبر شده، عقلانیتش قوّت پیدا کرده و تواناییاش بیشتر شده است.
انقلاب و نظام جدید یک موجود عظیم و یک کلمه طیّبه الهی است. خیلی چیزها در روزهای اوّلِ انقلاب نبود و اگر هم بود، شعاری بود؛ ولی امروز بنیادین و عمیق شده است. آن روز مسأله تعبّد و تسلیم امر و نهی خدا بودن، مطرح نبود. آن روز روشنفکران اسلامىِ متعبّد ما، برای اینکه احکام اسلامی را مطرح کنند، سعی میکردند یک وجوه استحسانی عرضه کنند تا قابل عرضه باشد. اما امروز اینطور نیست. امروز شما ببینید نسلی روی کار آمده و طبقهای از جوانان انقلابی رشد کرده، که در این انقلاب، ولادت عقلانی پیدا کردهاند. برای این نسل، تعبّد به احکام الهی و تسلیم در مقابل حکم خدا - که حقیقت اسلام نیز همین است - یک مطلب جا افتاده و نهادین و عمیق است.
اینکه امروز همه گوشههای کشور، در زمینه مسائل اجتماعی، نسبت به انقلاب حقّ واحدی دارند؛ نقاط محروم، روستا، شهر، دوردست و نزدیک دست، با تهران تفاوتی ندارند، یک مطلب منسوخ در اذهان بود. در دوران رژیم گذشته، اصلاً مناطق محروم، حقّ خواستن نداشتند. شما ببینید که دریافتها و برداشتها، به خاطر کار مداومی که انجام گرفته است، با آنچه امروز هست چقدر فرق کرده است!
اگر بنده بخواهم بنیانهای عقیدهای و فکری و عملىِ طاغوتی و سلطنتی را که در طول قرنهای متمادی در این کشور به وجود آمده بود و در طول این پانزده سال، ویران یا خیلی ضعیف شد، بشمارم، میتوانم بیش از شانزده بنیان را اسم بیاورم. اما امروز نمیخواهم درباره آن بحث کنم.
امروز بحث دیگری را میخواهم عرض کنم: بشایر - به هر طرف نگاه کنیم - زیاد است. کافی است کسانی عینک بدبینی را از چشم بردارند؛ مقداری هم به وضعیت گذشته این کشور و وضعیت کنونی کشورهایی که شبیه گذشته ما هستند، توجّه داشته باشند و آن وقت به کشور جمهوری اسلامی ایران نگاه کنند؛ خواهند فهمید که انقلاب چه معجزه عظیمی صورت داده است. ما مثل آن مردمی هستیم که در آفتاب راه میرفتند و هیچ سایهای وجود نداشت. یکی از دیگری پرسید: «آفتابی که میگویند، کجاست؟» گفت: «به پشت سر خودت نگاه کن.» نگاه کرد. سایه خود را دید. فهمید که آفتاب چیست. چون در داخل نظام جمهوری اسلامی، انسان با حقایق و واقعیتها مأنوس است، قدرت قضاوت مقایسهای، ضعیف است. لذا، یک نگاه برتر لازم است. بنده امروز از این مقوله میگذرم و نمیخواهم دربارهاش بحث کنم.
مطلب دیگری را میخواهم عرض کنم و آن این است که در قرآن کریم، حقیقت تلخی مطرح شده است که اگر بخواهیم اسمی برایش بگذاریم، میتوان اسم آن را «ارتجاع»، یعنی رجعت به عقب، یا «ارتداد»، یعنی برگشتن، عقبگرد، خسران و از دست دادن دستاوردها گذاشت. راجع به این مقوله، در قرآن، حدیث و تاریخ، صحبت شده است. این مقوله، متأسفانه به جوامع و ملتهایی مربوط است که در بهترین حالات معنوی و الهی هستند. یعنی به مردمِ دوران جاهلیت مربوط نیست، بلکه به مردمِ دوران اسلام مربوط است. چون اینها هستند که ممکن است این میکروب در مزاجشان اثر بگذارد. آن، یک بیماری است که مخصوص کشورها و ملتهایی است که با حرکتی عظیم، یک قدم به جلو برداشتهاند و به تعبیر امروز، انقلاب کرده، به جایی رسیده و خود را به خدا نزدیک کردهاند. به تعبیر دیگر، آن بیماری، مخصوص کسانی است که خدای متعال به آنان انعام کرده است.
شما نگاه کنید این قضیه چقدر مهم است که ما هر روز، بارها در سوره حمد باید جملهای را که بهنحوی اشاره به همین حقیقتِ تلخ دارد، تکرار کنیم: «اهدناالصّراط المستقیم، صراطالذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولاَالضّالّین»؛ راه کسانی که به آنان نعمت دادی. منتها، کسانی که خدا به آنان نعمت داده است دو نوعند: اوّل کسی که دچار بلای غضب الهی و بیماری ضلالت بعد از هدایت شده است، که میگوید: «خدایا مرا جزو این انعام شدهها قرار نده.» نوع دوم، کسی که انعام بر او شده است، اما دیگر مورد غضبِ بعدی و دچار ضلالتِ بعدی نشده است. میگوید: «مرا جزو اینها قرار بده.» «صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم، ولاَالضالین.» مرا از انعام شدگانی که از قبیل «فاُولئک مع الّذین انعم اللَّه علیهم من النّبیّن و الصّدّیقین و الشّهدا(۱)» هستند قرار بده، نه از قبیل آنهایی که دربارهشان فرمودهای: «اذکروا نعمتی الّتی انعمت علیکم و أنی فضلتکم علی العالمین(۲).» یعنی بنیاسرائیل. بنی اسرائیل هم جزو کسانی بودند که خدای متعال برایشان انعام کرد و قرآن مصرّح این معناست: «یا بنی اسرائیل أذکروا نعمتی الّتی انعمت علیکم»؛ «من به شما هم انعام کردم.» و «أنی فضلتکم علیالعالمین»؛ «نعمت بسیار بزرگی هم دادم؛ که شما به خاطر آن نعمت، بر همه بشریت فضیلت پیدا کردید.» اما همین بنیاسرائیل، کسانی بودند که بعدها کارشان به جایی رسید که خدای متعال، لعنت دائمی بر آنان فرستاد و در روایات داریم که مراد از «المغضوب علیهم»، یهود است. یعنی کسانی که دچار آن تجربه و امتحانِ تلخِ تاریخی شدند. البته، چنین چیزی، در مورد مسلمین هم ممکن است. به همین سبب، قرآن، مسلمانان را بر حذر داشته است.
بنده، در سال گذشته، به مناسبت یاد حسین بن علی علیهالسّلام، این را مطرح کردم که ماجرای امام حسین جدای از یک درس، یک عبرت است. درس آن است که به ما میگوید: این بزرگوار، آنطور عمل کرد. ما هم باید آنگونه عمل کنیم. امام حسین درس بزرگی به همه بشریت داده که خیلی با عظمت و در جای خود محفوظ است. اما غیر از درس، چیز دیگری وجود دارد و آن عبرت است. عبرت آن است که انسان نگاه کند و ببیند چطور شد حسینبنعلی علیهالسّلام - همان کودکی که جلوِ چشم مردم، آن همه موردِ تجلیلِ پیغمبر بود و پیغمبر درباره او فرموده بود: «سیّد شباب اهل الجنه»؛ سرور جوانان بهشت - بعد از گذشت نیم قرن از زمان پیغمبر، با آن وضعِ فجیع کشته شد!؟ چطور شد که این امّت، حسینبنعلی را جلوِ چشم کسانی از همان نسلی که دیده بودند که او بر دوش پیغمبر سوار میشد و این حرفها را از زبان پیغمبر درباره او شنیده بودند، با آن وضع فجیع کشتند!؟ این، عبرت است. مگر شوخی بود که دختران پیغمبر را مثل دخترانِ سرزمینهاىِ فتح شده غیر اسلامی، بیاورند جلوِ چشم مردم کوچه و بازار بگردانند و به کسی مثل زینب سلاماللَّهعلیها اهانت کنند!؟ چطور شد که کار به اینجا رسید؟ این، همان عبرت است و از درس بالاتر است. این، نگاه به اعماق و ریزهکاریهای تاریخ و حوادث است.
حال به مناسبت بحث «ارتجاع» یا «ارتداد» یا «رجعت»، میخواهم عرض کنم که در همین جریان، زینب کبری سلاماللَّهعلیها اسم قضیه «ارتجاع» را آورد؛ یعنی به همین بیماری اشاره کرد و در کوفه فرمود: «انمامثلکم کمثلالتی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا(۳)»؛ «شما مثل کسانی هستید که پشمی یا پنبهای را با زحمت به نخ تبدیل میکنند و بعد مینشینند با زحمت زیاد، این نخها را باز میکنند و باز به پنبه یا پشم تبدیل میکنند!» این، یعنی ارتجاع و برگشت و زینب کبری به این معنا اشاره کرد. یعنی در امت پیغمبر خاتم، صلّیاللَّهعلیهوآلهوسلّم، همان اندازه این خطر وجود دارد که در امّت موسی. بعد از گذشت زمان پیغمبر - با آن نفس گرم پیغمبر - این حوادث شوخی نیست! در زمان پیغمبر - این انسانی که به وحی الهی متّصل بود - درباره تمام حوادثِ ریز و درشتی که اتّفاق میافتاد، آیه قرآن نازل میشد و وحىِ الهی، صریح و روشن و بیابهام، نازل میگردید؛ حالا بعد از آن سازندگی که پیغمبر داشت، آن چنان رجعتِ فجیع، دردآور و فراموش نشدنی، در تاریخ اتّفاق میافتد! پس این میکروب، میکروب «رجعت» یا «ارتجاع» یا «ارتداد» است.
عزیزان من! مسائل اساسی انقلاب را ما با چه کسانی در میان بگذاریم؟ چه کسی نسبت به این انقلاب و نظامِ اسلامی، دلسوزتر، علاقهمندتر و خودیتر از شماست!؟ مخاطب این بیان، شما جوانان مؤمنِ مخلصِ پاک نهادِ حقیقتاً دلسوز انقلاب، چه در لباس شما و چه در لباسهای دیگر - لباسهای نظامی؛ اعم از ارتشی و بسیجی و نیروی انتظامی، و لباسهای عادّی و روحانی و غیرروحانی - هستید. من میخواهم این را عرض کنم که: آقایان! دشمن بزرگ انقلاب در درون انقلاب، همین میکروب ارتجاع است؛ این میکروبی که در جوامع انقلابی رشد میکند، تکثیر میشود، نفوذ میکند، بیماری میآورد، و بیماریاش هم واگیر است. از روز اوّل، امریکا و بلوک شرقِ آن روز و دیگر دشمنان و مرتجعین منطقه، فکر کردند که با دخالت نظامی، تحریک همسایه، محاصره اقتصادی و غیره، خواهند توانست این نهال را ریشه کن کنند. اما هر چه کلف زدند، اره مالیدند و کارهای دیگر کردند، این نهال، روزبهروز تناورتر و ریشه دارتر شد. واقعاً مصداق آیه شریفه «المتر کیف ضرب اللَّه مثلاً کلمة طیّبه کشجرة طیّبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء(۴)» شد. ریشهها محکم و شاخهها در آسمان بود.
امروز نمیخواهم بگویم که دشمنانِ مسلّح به پول و زور بیکارند و ضربه نمیزنند. ضربه میزنند و حرفهایشان را هم میشنوید. امروز آنقدر هم بیحیا شدهاند که صریحاً میگویند: ما رفتیم به فلان کشور و گفتیم که رابطهاش را با ایران قطع کند، یا فلان کشور، معاملهاش را چنان کند. وقاحت دشمنان ما - بیش از همه امریکاییها - آنقدر هست که تصریح هم میکنند! صهیونیستهاىِ بیوجودِ مجهول الهویه مجعول النّسب هم که جرأت نمیکردند اظهار وجودی بکنند و همه تلاششان برای دفاع از خود مصروف بود، اکنون به خاطر بدکردارىِ بعضی از رؤسای عرب در منطقه، کارشان به جایی رسیده است که اینجا و آنجا میروند و میگویند با ایران اینگونه و آنگونه رفتار کنید! گفت: «یکی را به ده راه نمیدادند، سراغ خانه کدخدا را میگرفت.» وجود خودشان در منطقه زیادی است، حالا راه افتادهاند که فلان و فلان!
امروز مهمترین طرح دشمن، «انتظار» است. دشمن منتظر نشسته است تا این میکروب در داخل این کالبد سالم و نیرومند؛ یعنی کالبد نظام اسلامی و جمهوری اسلامی، اثر کند. لذا ما باید مراقب باشیم. امروز آنها منتظرند که فساد در داخل این کشور نفوذ پیدا کند؛ تردید در اذهان جوانان این کشور نفوذ پیدا کند؛ سرگرمیهای باز دارنده و فاسد، بر آرمانهای بزرگ غلبه پیدا کند؛ دنیا طلبی و اشتغال به مال و زینت دنیا رایج شود و لذّت پول و زندگی راحت و تجمّلاتی، خود را زیر دندان عناصر انقلابی نشان دهد.
اینها ناقلهای میکروب ارتجاعند. نه اینکه مردم یا انقلابیون نباید زندگی کنند! نعمت و برکات خدا، مال همه است و همه باید از آنها استفاده کنند. اما پرداختن به دنیا و شهوات؛ پرداختن به مال و مال اندوزی؛ پرداختن به خود بیش از پرداختن و اندیشیدن به جمع و هدف و خدا و دین خدا؛ دچار شدن به فساد اخلاقی - اعم از فسادهای مالی، جنسی، اداری و اختلافات داخلی که این هم یک نوع فساد بسیار خطرناک است - و جاه طلبیهای غلط و نامشروع، آن چنان که در دنیای غرب مطرح است، عواملی هستند که کاخ آرمانی انقلاب و اسلام و هر حقیقتی را ویران میکنند. بناهای جدیدی ساخته خواهد شد؛ اما بناهای طاغوتی، غیر خدایی، بناهای ضدّ اسلامی و ضدّ ارزشهایی که بهخاطر آنها خون شهدای ما ریخته شد. و این یعنی همان رجعت و برگشت، که دشمن منتظر آن است.
اگر میبینید که مسأله تهاجم فرهنگی یا شبیخون فرهنگی یا قتل عام فرهنگی در این کشور بهشدّت از طرف دشمن دنبال میشود؛ اگر میبینید که تبلیغات دشمن در همه جای دنیا روی جمهوری اسلامی بیش از جاهای دیگر متمرکز است و اگر میبینید که دائم تلاش میکنند ذهن ملت - بخصوص جوانان و مؤمنین - را در داخل جمهوری اسلامی تصرّف کنند، به همین سبب است. دشمن و نهادهای دشمن، بر اثر تجربه فهمیدهاند که انسان، آسیبپذیر است. میگویند: «هر انسانی، قابل فاسد شدن است. هر کس باشد، میتوان فاسدش کرد.» البته راست میگویند؛ با یک استثنا: «الّاالمتّقین». متّقین را نمیتوان فاسد کرد. آنها این را؛ یعنی معنای تقوا را دیگر نمیفهمند. بله؛ انسانها را میتوان فاسد کرد و میتوان زیباییهای دنیا را از طرق نامشروع در جلوِ چشم آنها به رژه در آورد و دلهایشان را بُرد؛ طوریکه همه ارزشها را دور بریزند و در مقابل جلوههای مادّی قربانی کنند. اما اگر تقوا نباشد: «الّاالمتّقین». تقوا در قیامت هم اثر میکند، در دنیا هم اثر میکند، در سیاست هم اثر میکند، در حفظ نظام هم اثر میکند، در جنگ هم اثر میکند. و این را خودِ شما، درک و لمس کردید و دیدید.
عزیزان من! میخواهم عرض کنم که، بارِ سنگینِ حفظِ این امانتِ الهی - یعنی جمهوری اسلامی - بر دوش شماست. البته بدانید: من آدمی هستم که طبقات مختلف جامعه را میشناسم و با آنها ارتباط دارم. بنده الان خدا را شکر میکنم که این دیوارها و حجابها، نتوانسته است رابطه مرا با قشرهای مختلفِ مردم قطع کند. بنده خیلی خوشبینم. میبینم که دشمن، از صد تلاش در نود تلاش ناکام است. داخلِ مجامع و اجتماعات پاسداران را هم بحمداللَّه میشناسم. آنقدر چیزهای زیبا وجود دارد و انسان در بین شما جوانان عزیز، آنقدر کارهای بزرگ، همّتهای بلند و گذشتهای افسانهوار مشاهده میکند که من بارها خدای بزرگ را بهخاطر وجود چنین همّتهای بلند و روحیههای عظیم و شخصیتهای بزرگ و بیسرو صدا، شکر کردهام و - به شما عرض میکنم که - خودِ من، احساس شرمندگی کردهام. خودم را با این جوان مقایسه کردهام، دیدهام که ما کجا و این جوان کجا! از این قبیل، خیلی هستند. بنده اینها را میدانم و میدانم که دشمنْ واقعاً نتوانسته است یک دهم از کارهای خود را، در وضع کشور، نافذ کند. اما همان ده درصد و یک دهم، بنده را نگران میکند.
من میخواهم به شما جوانان عزیز، به شما پاسداران عزیز، به شما سازمانِ با عظمت و پرشکوه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به شما بسیجیها، به شما ارتشیهای مؤمن و دلسوز و ساخته و پرداخته انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، به شما جوانان قشرهای مختلف این کشور و به خانوادههای گوناگون، از متوسّطها، پایینتر از متوسّطها و بالاتر از متوسّطها، عرض کنم که عزیزان من! بارِ سنگینِ حفظِ این امانتِ الهی که امانت پیغمبران است، بر دوش شماست. جمهوری اسلامی، امانتِ تاریخىِ انبیای عظام الهی است. آرزوی موسی و عیسی و آرزوی همه اولیا و ائمّه بزرگوار ماست که امروز تحقّق پیدا کرده است؛ ولو ناقص. (کاملش هم، انشاءاللَّه، در دوران حکومت کبری و ولایت عظمای حضرت بقیةاللَّه فیالارضین، ارواحنالترابمقدمهالفداه، ظاهر و آشکار خواهد شد.) این، بارِ خیلی سنگین و محموله پر ارزشی است. این را شما باید حفظ کنید و این میسّر نیست مگر با حفظ نفس. متاع دنیا، لذّت خیر، پول، ثروت و تجمّل دنیا - آن هم در حدودی که امثال من و شما ممکن است در زندگی خود داشته باشیم - خیلی کمتر و بیارزشتر و حقیرتر از آن است که انسان به خاطر آنها بنیه معنوی خود را ضعیف کند و حملِ این بار را به خطر بیندازد. مراقب باشید و دشمن را ناکام کنید.
این آمادگی، که میگویید «آمادهایم» خیلی باارزش است. اما بدانید که این آمادگی، سختتر از آمادگی در جبهه است. این، آمادگىِ خیلی مشکلی است. آن آمادگیها، در صورتی میسّر خواهد شد که انسان اینجا آمادگی پیدا کند. آنجا کسانی توانستند محکم بایستند که دلهایشان را از این محبّتها خالی کرده بودند. خودِ شما، مراجعهای به آن تاریخ و خاطرههای خودتان بکنید! به یاد بیاورید که چطور به فکر هیچ چیز در این دنیا نبودید! به فکر مال، ثروت، خانه، زندگی، پدر و مادر، عیال و فرزند نبودید! اگر کسی به شما میگفت که میخواهیم یک خانه خیلی خوب، در فلان جای شهر به شما بدهیم، اصلاً به ریشش میخندیدید که «خانه چیست!؟» اینطور پاک بودید که توانستید آن کارهای بزرگ را انجام دهید. کسانی که آنجا، درمقابل هوسهای مادّی، پاها و زانوانشان میلرزید، نمیتوانستند مقاومت کنند. برگردید به قرآن کریم و داستان جالوت را بخوانید! «و قتل داوود جالوت(۵).» این داستان را با دقّت و تأمّل بخوانید تا ببینید که نقش مقاومت و استقامت در میدانهای سخت، چه نقش ارزنده و مهمّی است.
امیدوارم که خداوند متعال توفیق دهد، و عنایات و توجّهات حضرت بقیةاللَّهالاعظم ارواحنافداه، کمک کند تا همه ما بتوانیم آماده حرکت در این میدان باشیم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته.
۱) نساء: ۶۹
۲) بقره: ۴۷ و ۱۲۲
۳) با اشاره مستقیم به آیه: «ولا تکونوا کالّتی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا...» نحل/۹۲
۴) ابراهیم: ۲۴
۵) بقره: ۲۵۱