در آستانه ماه محرم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّالعالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا محمّد وآلهالطّاهرین.
از حسن حظّ، امسال دیدار با آقایان علما و مبلّغین که رسم هرساله در قبل از ماه محرّم بود، در این شهر و این استان واقع شد. ما از فرصت استفاده میکنیم و عرایضی را در زمینه مسائل مربوط به حضور ماه عظیمالشّأن محرّم و خاطره فراموش نشدنی عاشورا، به عرض برادرانِ عزیزِ روحانی میرسانیم. لکن قبل از پرداختن به آن مطلب، لازم است از آقایانِ علمای محترم و بخصوص برجستگانِ از علما و فضلای این استان که بحمدالله بارِ سنگینِ درس و بحث وعلم و تفسیر و بیانِ حقایق و اقامه نمازهای جمعه و امثال آن را بر دوش دارند، صمیمانه تشکّر کنم.
انصافاً این استان، از لحاظ نیروی ایمان، یکی از استانهای برجسته است. اگرچه مردم ما در سرتاسر کشور، بحمدالله به دین و معنویّات اقبال دارند، لکن بههرحال، همه چیز کم و زیاد دارد. این استان جزو مراکزی است که مردمش نشان داده و ثابت کردهاند که مردم مؤمن و بااخلاص و صفایی هستند. هرجا چنین مردمی باشند، روحانیون برای وظیفه الهیشان، زمینه مساعد و مناسبی دارند.
بنده، ضمن تشکّر از آقایان، بهخاطر زحماتی که میکشند، بخصوص بعضی از اجلّه علما که بحمدالله در اینجا خدمات ارزشمندی انجام دادهاند و میدهند، این درخواست را هم مطرح کنم که، تلاش و جدیّت برای به پایان رساندن عقبماندگیهای فرهنگی در استان محروم کهگیلویه و بویراحمد، باید مضاعف شود.
اما درباره مسائل مربوط به محرّم، دو نوع مطلب وجود دارد: یکی سخن درباره نهضت عاشوراست. اگرچه بزرگان درباره فلسفه قیام امام حسین علیهالسّلام، بسیار گفتهاند و نوشتهاند و حرفهای بسیار قیّمی هم در این مقوله زده شده است؛ اما حقیقتاً یک عمر میشود سخن از این حقیقتِ درخشان گفت. هرچه درباره عاشورا و قیام امام حسین علیهالسّلام، فکر کنیم، متوجّه میشویم که این قضیه، از ابعاد مختلف دارای کشش و گنجایش اندیشیدن و بیان کردن است. هرچه فکر کنیم، ممکن است حرفهای جدید و حقایق تازهای را بیابیم. این یک مقوله حرف؛ که اگرچه در دوره سال گفته میشود و باید هم گفته شود، اما محرّم خصوصیتی دارد و در ایّام محرّم، از این مقوله بیشتر باید سخن گفت و میگویند و انشاءالله باز هم خواهند گفت.
یک مقوله دیگر که به مناسبت محّرم قابل بحث است و در این زمینه کمتر صحبت میشود و بنده میخواهم امشب درباره آن، قدری صحبت کنم، مقوله عزاداری حسینبنعلی علیهالسّلام و برکات احیای ذکر عاشوراست. تحقیقاً یکی از مهمترین امتیازات جامعه شیعه بر دیگر جوامع مسلمان، این است که جامعه شیعه، برخوردار از خاطره عاشوراست. از همان روزی که موضوعِ ذکر مصیبت حسینبنعلی علیهالسّلام مطرح شد، چشمه جوشانی از فیض و معنویّت در اذهان معتقدین و محبّین اهل بیت علیهمالسّلام جاری گشت. این چشمه جوشان، تا امروز همچنان ادامه و جریان داشته است؛ بعد از این هم خواهد داشت و بهانه آن هم یادآوری خاطره عاشوراست.
بیان ماجرای عاشورا، فقط بیان یک خاطره نیست. بلکه بیان حادثهای است که - همانطور که در آغاز سخن عرض شد - دارای ابعاد بیشمار است. پس، یادآوری این خاطره، در حقیقت مقولهای است که میتواند به برکات فراوان و بیشماری منتهی شود. لذا شما ملاحظه میکنید که در زمان ائمّه علیهمالسّلام، قضیه گریستن و گریاندن برای امام حسین علیهالسّلام، برای خود جایی دارد. مبادا کسی خیال کند که در زمینه فکر و منطق و استدلال، دیگر چه جایی برای گریه کردن و این بحثهای قدیمی است! نه! این خیالِ باطل است. عاطفه بهجای خود و منطق و استدلال هم بهجای خود، هر یک سهمی در بنای شخصیّت انسان دارد. خیلی از مسائل است که باید آنها را با عاطفه و محبّت حل کرد و در آنها جای منطق و استدلال نیست. شما اگر در نهضتهای انبیا ملاحظه کنید، خواهید دید وقتی که پیغمبران مبعوث میشدند، در وهله اوّل که عدّهای دور آنها را میگرفتند، عامل اصلی، منطق و استدلال نبود. شما در تاریخ پیغمبر اسلام که مدوّن و روشن هم هست، کجا سراغ دارید که آن حضرت کسانی از کفّار قریش را که مثلاً استعداد و قابلیّت داشتهاند، در مقابل خود نشانده و برایشان استدلال کرده باشد که به این دلیل خدا هست، یا بهاین دلیل خدا واحد است، یا به این دلیل و استدلال عقلانی، بتهایی را که میپرستید، باطلند؟ دلیل و استدلال، زمانی کاربُرد دارد که نهضت پیشرفته است. در وهله اوّل، حرکت، حرکتی احساسی و عاطفی است. در وهله اوّل این است که ناگهان فریاد میزند: «نگاه کنید به این بتها و ببینید که اینها ناتوانند!» در وهله اوّل میگوید نگاه کنید که خدای متعال واحد است: «قولوالاالهالااللهتفلحوا.» به چه دلیل «لااله الاالله» موجب فلاح است؟ اینجا کدام استقلال عقلانی و فلسفی وجود دارد؟ البته در خلال هر احساسی که صادق باشد، یک برهان فلسفی خوابیده است. اما بحث سرِ این است که نبی وقتی میخواهد دعوت خود را شروع کند، استدلال فلسفی مطرح نمیسازد؛ بلکه احساس و عاطفه صادق را مطرح میکند. البته آن احساس صادق، احساس بیمنطق و غلط نیست؛احساسی است که در درون خود، استدلالی هم دارد. اوّل توجّه را به ظلمی که در جامعه جاری است؛ اختلاف طبقاتیای که وجود دارد و فشاری که «انداد الله» از جنس بشر و شیاطین انس بر مردم وارد میکنند، معطوف میسازد. این، همان عواطف و احساسات است. البته بعد که حرکت وارد جریانِ معقول و عادّی خود شد، نوبت استدلال منطقی هم میرسد. یعنی کسانی که دارای تحمّل عقلی و پیشرفت فکری هستند، به استدلالات عالی میرسند. ولی بعضی افراد هم، در همان درجات ابتدایی میمانند. در عین حال، معلوم هم نیست آنهایی که از لحاظ استدلال سطح بالاتری دارند، از لحاظ درجات معنوی هم، حتماً سطح بالاتری داشته باشند. نه؛ گاهی کسانی که سطح استدلالىِ پایینتری دارند، اما جوشش عواطفشان بالاست، ارتباط و علقهشان با مبدأ غیبی بیشتر و محبتشان نسبت به پیغمبر، جوشانتر است و به درجات عالیتری میرسند. قضیه اینگونه است.
در حرکتهای معنوی، عاطفه سهم و جای خود را دارد. نه عاطفه جای استدلال را میگیرد و نه استدلال میتواند به جای عواطف بنشیند. حادثه عاشورا، در ذات و طبیعت خود، یک دریاىِ خروشانِ عواطفِ صادق است. یک انسان والا، پاک، منوّر و بدون ذرّهای شائبه تردید در شخصیت ملکوتىِ والای او، برای هدفی که همه منصفین عالم در صحّتِ آن، که مبتنی بر نجات جامعه از چنگ ظلم و جور و عدوان است، متّفقند، حرکت شگرفش را آغاز میکند و میگوید: «ایها النّاس! انّ رسول الله، صلّیاللهعلیهوآله، قال: من رأی سلطاناً جائراً...(۱)» بحث سرِ این است. امام حسین علیهالسّلام، فلسفه حرکت خود را مقابله با جور قرار میدهد: «یعمل فی عبادالله بالاثم والعدوان.» بحث بر سرِ مقدّسترین هدفهاست که همه منصفین عالم آن را قبول دارند. چنان انسانی، در راه چنین هدفی، دشوارترین مبارزه را تحمّل میکند.
دشوارترین مبارزه، مبارزه غریبانه است. کشته شدن در میان هیاهو و هلهله دوستان و تحسین عامّه مردم، چندان دشوار نیست. چنانکه در یکی از جنگهای صدر اسلام، وقتی که دو لشکرِ حقّ و باطل در مقابل هم صف کشیدند و کسانی چون پیغمبر و امیرالمؤمنین، علیهماالسّلام، در رأس جبهه حق قرار داشتند، پیغمبر از سپاهیان خود پرسید: چهکسی حاضر است به میدان برود و فلان جنگجوی معروفِ سپاه دشمن را از پای درآورد؟ جوانی از سپاهیان اسلام، داوطلب شد. پیغمبر دستی بر سر او کشید و او را بدرقه کرد. مسلمانان هم برایش دعا کردند و او به میدان نبرد رفت، جهاد کرد و کشته شد. این، یک نوع کشته شدن و جهاد کردن است. نوعِ دیگرِ جهاد کردن، جهادی است که وقتی انسان به سمت میدان نبرد میرود، آحاد جامعه نسبت به او یا منکرند، یا غافلند، یا کناره میجویند و یا در مقابلش میایستند. کسانی هم که قلباً وی را تحسین میکنند - و تعدادشان کم است - جرأت ندارند زبانی به تحسینش بپردازند.
در حادثه عاشورای امام حسین علیهالسّلام، حتی کسانی مانند «عبداللهبنعباس» و «عبداللهبن جعفر» که خودشان جزو خاندان بنیهاشم و از همین شجره طیّبهاند، جرأت نمیکنند در مکه یا مدینه بایستند، فریاد بزنند و به نامِ امام حسین علیهالسّلام، شعار بدهند. چنین مبارزهای، غریبانه است و مبارزه غریبانه، سختترینِ مبارزههاست. همه با انسان، دشمن. همه از انسان، رویگردان. در مبارزه امام حسین علیهالسّلام، حتّی برخی از دوستان هم معرضند. چنانکه به یکی از آنها فرمود: «بیا به من کمک کن.» و او به جای کمک، اسبش را برای حضرت فرستاد و گفت: «از اسب من استفاده کن!»
غربت از این بالاتر و مبارزه از این غریبانهتر؟! آن وقت در این مبارزه غریبانه، عزیزترین عزیزانش در مقابل چشمش قربانی شوند. پسرانش، برادرزادههایش، برادرانش و پسرعموهایش؛ این گلهای بنیهاشم، پرپر شوند، و در مقابلش روی زمین بریزند و حتّی کودک ششماههاش هم کشته شود!
علاوه بر همه این مصیبتها، میداند به مجرّد اینکه جان از جسم مطهّرش خارج شود، عیالات بیپناه و بیدفاعش، مورد تهاجم قرار خواهند گرفت. میداند که گرگهای گرسنه، به دختران خردسال و جوانش حملهور میشوند، دلهای آنها را میترسانند؛ اموال آنها را غارت میکنند؛ آنها را به اسارت میگیرند و مورد اهانت قرار میدهند. میداند که به دختر والای امیرالمؤمنین علیهالسّلام، زینب کبری سلامالله علیها، که جزو شخصیتهای بارز دنیای اسلام است، جسارت میکنند. اینها را هم میداند.
بر همه اینها، تشنگی خود و اهل و عیالش را اضافه کنید: کودکان خردسال، تشنه. دختر بچهها، تشنه. پیرها، تشنه. حتی کودکِ شیرخواره، تشنه. میتوانید تصوّر کنید که این مبارزه چقدر سخت است؟ انسانی چنان والا، پاک، مطهّر و منوّر که ملائکه آسمان برای تماشای جلوه او بر یکدیگر سبقت میگیرند و آرزومند تماشای حسینبنعلی علیهالسلام هستند تا به او متبرّک شوند؛ انسانی که انبیا و اولیا آرزوی مقام او را میکنند، در چنان مبارزهای و با چنان شدّت و محنتی به شهادت میرسد. شهادتِ چنین شخصیّتی، حادثهای شگرف است. کدام انسانی است که عاطفهاش از این حادثه جریحهدار نشود؟! کدام انسانی است که این حادثه را بشناسد و بفهمد و نسبت به آن دلبسته نشود؟
این همان چشمه جوشانی است که از ظهرِ روزِ عاشورا شروع شد؛ از همان وقتی که زینب کبری سلاماللهعلیها - طبق نقلی که شده است - بالای «تلّ زینبیّه» رفت و خطاب به پیغمبر عرض کرد: «یا رسولالله، صلّی علیک! ملائکة السّماء هذا حسینک مرمّل بالدّماء، مقطّع الاعضاء، مسلوب العمامة والرّداء.(۲)» او خواندنِ روضه امام حسین علیهالسّلام را شروع کرد و ماجرا را با صدای بلند گفت؛ ماجرایی که میخواستندمکتوم بماند. خواهر بزرگوار امام، چه در کربلا، چه در کوفه و چه در شام و مدینه، با صدای بلند به بیان حادثه عاشورا پرداخت. این چشمه، از همان روز شروع به جوشیدن کرد و تا امروز، همچنان جوشان است. این حادثه عاشوراست.
یک وقت است که کسی از داشتن نعمتی بیبهره است و در مقابل نعمتِ نداشته، از او سؤالی هم نمیشود. اما یک وقت کسی از نعمتی بهرهمند است و از آن نعمتی که دارد از وی سؤال میشود. یکی از بزرگترین نعمتها، نعمت خاطره و یاد حسینبنعلی علیهالسّلام، یعنی نعمت مجالس عزا، نعمت محرّم ونعمت عاشورا برای جامعه شیعىِ ماست. متأسفانه برادران غیر شیعی ما از مسلمین، خود را از این نعمت برخوردار نکردند. اما میتوانند از این نعمت بهرهمند شوند و امکانش هم وجود دارد. البته بعضی از مسلمینِ غیر شیعه در گوشه وکنار، ذکر محرّم و عاشورا را دارند. ولی آنگونه که باید و شاید، بینشان رایج نیست؛ در حالیکه بین ما رایج است.
اکنون که ذکر محرّم و عاشورا و یاد و خاطره امام حسین علیهالسلام، در بینِ ما رایج است، از این ذکر و خاطره و جلسات بزرگداشت، چه استفادهای باید کرد و شکر این نعمت چیست؟ این همان مطلبی است که میخواهم به عنوان سؤال مطرح کنم، و شما جواب بدهید.
این نعمت عظیم، دلها رابه منبعِ جوششِ ایمانِ اسلامی متّصل میکند. کاری میکند که در طول تاریخ کرد و ستمگرانِ حاکم، از عاشورا ترسیدند، و از وجود قبر نورانی امام حسین علیهالسّلام، واهمه داشتند. ترس از حادثه عاشورا و شهدای آن، از زمان خلفای بنیامیّه شروع شده و تا زمان ما ادامه یافته است و شما یک نمونهاش را در دوران انقلاب خودمان دیدید. وقتی که محرّم از راه میرسید، نظامِ مرتجعِ کافرِ فاسقِ فاسدِ پهلوی، میدید دیگر دستش بسته است و نمیتواند علیه مردمِ مبارزِ عاشورایی، کاری انجام دهد. در واقع مسؤولین آن نظام، ناتوانی خود را ناشی از فرا رسیدن محرّم میدانستند. در گزارشهای برجا مانده از آن رژیم منحوس، اشارتها، بلکه صراحتهایی وجود دارد که نشان میدهد آنها با فرارسیدن محرّم، دست و پایشان را حسابی گم میکردند. امام بزرگوار ما رضواناللهعلیه، آن مرد حکیمِ تیزبینِ دینشناسِ دنیاشناسِ انسان شناس، خوب فهمید که از این حادثه برای پیشبرد هدف امام حسین علیهالسّلام چگونه باید استفاده کند و کرد.
امام بزرگوار ما، محرّم را به عنوان ماهی که در آن، خون بر شمشیر پیروز میشود، مطرح نمود و به برکت محرّم، با همین تحلیل و منطق، خون را بر شمشیر پیروز کرد. این، یک نمونه از جلوههای نعمت ماه محرّم و مجالس ذکر و یاد امام حسین علیهالسّلام است که شما دیدید. لذا هم مردم و هم روحانیون، باید از این نعمت استفاده کنند. استفاده مردم این است که به مجالس عزاداری سیدالشهداء علیهالسّلام، دل ببندند و این مجالس را - در سطوح مختلف - هرچه میتوانند بیشتر اقامه کنند. مردم باید مخلصانه و برای استفاده، در مجالس عزاداری حسینی شرکت کنند؛ نه برای وقت گذراندن، یا به صورت عامیانهای، فقط به عنوان ثواب اخروی که نمیدانند هم، این ثواب اخروی از کجا میآید؟
مسلّماً شرکت در مجالس مذکور، ثواب اخروی دارد؛ اما ثواب اخروی مجالس عزا، از چه ناحیه و به چه جهت است؟ مسلماً مربوط به جهتی است که اگر آن جهت نباشد، ثواب هم نیست. بعضی از مردم متوجّه این نکته نیستند. همه باید در این مجالس شرکت کنند، قدر مجالس عزاداری را بدانند، از این مجالس استفاده کنند و روحاً و قلباً این مجالس را وسیلهای برای ایجاد ارتباط و اتّصالِ هرچه محکمتر میان خودشان و حسینبنعلی علیهالسّلام، خاندان پیغمبر و روح اسلام و قرآن قرار دهند. این از وظایفی که در این خصوص مربوط به مردم است.
و اما در ارتباط با وظایف روحانیون، مسأله دشوارتر است. چون قوامِ مجالس عزا به این است که عدهای دور هم جمع شوند و یک فردِ روحانی، با حضور یافتن در میان آنها، اقامه عزا کند تا دیگران از اقامه عزای او، مستفید شوند. یک روحانی چگونه اقامه عزا خواهد کرد؟ این، سؤال من از همه کسانی است که نسبت به چنین قضیهای احساس مسؤولیت میکنند. به اعتقاد بنده، مجالس عزاداری حسینی باید از سه ویژگی برخوردار باشد:
اوّلین ویژگی باید این باشد که چنین مجالسی، محبّت به اهل بیت علیهمالسّلام را زیاد کنند. چون رابطه عاطفی، یک رابطه بسیار ذیقیمت است. شما، روحانیون، باید کاری کنید که محبّت شرکتکنندگان در مجالس مذکور، روزبهروز نسبت به حسینبنعلی علیهالسّلام، خاندان پیغمبر و مناشیء معرفت الهی، بیشتر شود. اگر شما خدای ناکرده، در مجالس مذکور وضعی را بهوجود آورید که مستمع یا فرد بیرون از آن فضا، از لحاظ عاطفی به اهلبیت علیهمالسلام نزدیک نشد، بلکه احساس دوری و بیزاری کرد، نه فقط چنین مجالسی فاقد یکی از بزرگترین فواید خود شده، بلکه به یک معنا، مضّر هم بوده است. حال شما که مؤسّس یا گوینده چنین مجالسی هستید، ببینید چه کاری میتوانید بکنید که عواطف مردم، براثر حضور در این مجالس، نسبت به حسینبنعلی علیهالسّلام و اهل بیت پیغمبر علیهم افضل صلواة الله روزبهروز بیشتر شود.
دومین ویژگیای که باید در این مجالس به وجود آید، این است که مردم نسبت به اصل حادثه عاشورا، معرفت روشنتر و واضحتری پیدا کنند. اینطور نباشد که ما در مجلس حسینبنعلی علیهالسّلام، به منبر برویم یا سخنرانی کنیم، اما موضوع سخنرانی، حضّار آن مجلس، اعم از جوان و غیرجوان و زن و مردِ اهل فکر و تأمّل را - که امروز در جامعه ما بسیارند و این از برکات انقلاب است - به این فکر فرو ببرد که «ما به این مجلس آمدیم و گریهای هم کردیم؛ اما برای چه؟ قضیه چه بود؟ چرا باید برای امام حسین علیهالسلام گریهکرد؟ اصلاً چرا امام حسین علیهالسلام به کربلا آمد و عاشورا را به وجود آورد؟» بنابراین، به عنوان منبری یا سخنران، باید به موضوعاتی بپردازید که جوابگوىِ چنین سؤالاتی باشد. باید نسبت به اصلِ حادثه عاشورا معرفتی در افراد بهوجود آید. اگر در روضهخوانی و سخنرانی یا سایرِ مطالبِ بیان شده از طرف شما، نکتهای روشنگر یا حداقل اشارهای به این معنا نباشد، یک رکن از آن سه رکنی که عرض شد، کم و ناقص خواهد بود. یعنی ممکن است مجلس مذکور، فایده لازم را ندهد و ممکن هم هست خدای ناکرده در بعضی از فروض، ضرر هم بکنیم.
سومین ویژگی لازم در این مجالس، افزایش ایمان و معرفت دینی در مردم است. در چنین مجالسی باید از دین، نکاتی عنوان شود که موجب ایمان و معرفتِ بیشتر در مستمع ومخاطب گردد. یعنی سخنرانان و منبریها، یک موعظه درست، یک حدیث صحیح، بخشی از تاریخ آموزنده درست، تفسیرِ آیهای از قرآن یا مطلبی از یک عالم و دانشمندِ بزرگ اسلامی را در بیانات خود بگنجانند و به سمع شرکتکنندگان در این مجالس برسانند. اینطور نباشد که وقتی بالای منبر میرویم، یک مقدار لفّاظی کنیم و حرف بزنیم و اگر احیاناً مطلبی هم ذکر میکنیم، مطلب سستی باشد که نه فقط ایمانها را زیاد نمیکند، بلکه به تضعیف ایمانِ مستمعین میپردازد. اگر اینطور هم شد، ما از جلسات مذکور به فواید و مقاصدِ موردِ نظر نرسیدهایم.
متأسفانه باید عرض کنم که گاهی چنین مواردی دیده میشود. یعنی بعضاً گویندهای در یک مجلس به نقل مطلبی میپردازد که هم از لحاظ استدلال و پایه مدرک عقلی یا نقلی سست است و هم از لحاظ تأثیر در ذهنِ یک مستمعِ مستبصر و اهل منطق و استدلال، ویرانگر است. مثلاً در یک کتاب، بعضی مطالب نوشته شده است که دلیلی بر کذب و دروغ بودن آنها نداریم. ممکن است راست باشد، ممکن است دروغ باشد. اگر شما آن مطالب را بیان کنید - ولو مسلّم نیست خلاف واقع باشد - و با شنیدن آنها برای مستمعتان، که جوانِ دانشجو یا محصّل یا رزمنده و یا انقلابی است - وبحمدالله، انقلاب ذهنها راباز و منفتح کرده است - نسبت به دین، سؤال و مسأله ایجاد میشود و اشکال و عقده به وجود میآید، نباید آن مطالب را بگویید. حتی اگر سندِ درست هم داشت؛ چون موجب گمراهی و انحراف است، نباید نقل کنید؛ چه رسد به اینکه اغلبِ این مطالبِ مندرج در بعضی کتابها، سند درستی هم ندارد. یک نفر از زبان دیگری، مطلبی را مبنی براین میشنود که من در فلان سفر، فلانجا بودم، که فلان اتّفاق افتاد. گوینده از روی مدرک یا بدون مدرک، چنان مطلبی را میگوید. شنونده هم آن را باور میکند و در کتابی مینویسد و این کتاب به دست من و شما میرسد. من و شما چرا باید آن مطلب را که نمیتواند در یک مجمع بزرگ، برای ذهنهای مستبصر و هوشیار و آگاه توجیه شود، بازگو کنیم؟! مگر هر مطلبی را هرجا نوشتند، انسان باید بخواند و بازگو کند؟!
امروز عمومِ جوانان کشور - از دختر و پسر گرفته تا زن و مرد، و حتی غیرجوانان - ذهنشان باز است. اگر دیروز - قبل از انقلاب - جوانان دانشجو از این ویژگی برخوردار بودند، امروز مخصوص آنها نیست و همه، مسائل را با چشم بصیرت و با استبصار نگاه میکنند و میخواهند بفهمند. یک بخشِ مهم از حادثه فرهنگی در جامعه امروز ما این است که اینها در معرض شبهات قرار میگیرند. یعنی دشمنان شبهه القا میکنند. دشمنان هم نه؛ منکرینِ فکرِ من و شما به القای شبهه میپردازند. مگر میشود گفت هرکس فکر ما را قبول ندارد، لال شود، حرف نزند، و هیچ شبههای القا نکند؟ مگر میشود اینطور گفت؟ به هرحال حرف میزنند، مطلب میپراکنند، به ایجاد تردید میپردازند و شبهات درست میکنند. مهم این است که مطلبی که شما میگویید، برطرف کننده شبهه باشد و آن را زیاد نکند.
بعضی از افراد، بدون توجه به این مسؤولیت مهم، به بالای منبر میروند و حرفی میزنند که نه فقط گرهای از ذهن مستمع باز نمیکند که گرههایی هم به ذهن او میافزاید. اگر چنین اتّفاقی افتاد و ما در بالای منبر حرفی زدیم که ده نفر جوان، پنج نفر جوان، یا حتی یک نفر جوان، در امر دین دچار تردید شد و بعد از پای سخنرانی ما برخاست و رفت و ما هم او را نشناختیم، بعداً چگونه میشود جبران کرد؟ آیا اصلاً قابل جبران است؟ آیا خدا از ما خواهد گذشت؟ قضیّه مشکل است.
در مجالس عزاداری ماه محرّم، این سه ویژگی باید وجود داشته باشد: ۱. عاطفه را نسبت به حسینبنعلی و خاندان پیغمبر، علیهمصلواةالله، بیشتر کند. (علقه و رابطه و پیوند عاطفی را باید مستحکمتر سازد.) ۲. نسبت به حادثه عاشورا، باید دیدِ روشن و واضحی به مستمع بدهد. ۳. نسبت به معارف دین، هم ایجاد معرفت و هم ایجاد ایمان - ولو به نحو کمی - کند. نمیگوییم همه منبرها باید برخوردار از همه این خصوصیات باشند و به همه موضوعات بپردازند؛ نه. شما اگر یک حدیثِ صحیح از کتابی معتبر را نقل و همان را معنا کنید، کفایت میکند. برخی منبریها، بعضی اوقات یک حدیث را آنقدر شاخ و برگ میدهند که معنای اصلیاش از بین میرود. اگر شما یک حدیثِ صحیح را برای مستمع خود درست معنا کنید، ممکن است بخشِ مهمّی از آنچه را که ما میخواهیم داشته باشد. وقتی شما از روی یک تعبیر معتبر، راجع به یک آیه قرآنْ فکر و مطالعه کنید؛ به تنقیح آن بپردازید و برای مستمع بیان نمایید، مقصود حاصل است. اگر برای ذکر مصیبت، کتاب «نَفَس المهمومِ» مرحوم «محدّث قمی» را باز کنیدو از رو بخوانید، برای مستمع گریهآور است و همان عواطفِ جوشان را بهوجود میآورد. چه لزومی دارد که ما به خیال خودمان، برای مجلسآرایی کاری کنیم که اصل مجلس عزا از فلسفه واقعیاش دور بماند؟!
من واقعاً میترسم از اینکه خدای ناکرده، در این دوران که دورانِ ظهور اسلام، بروز اسلام، تجلّی اسلام و تجلّی فکر اهلبیت علیهمالصّلاةوالسّلام است، نتوانیم وظیفهمان را انجام دهیم. برخی کارهاست که پرداختن به آنها، مردم را به خدا و دین نزدیک میکند. یکی از آن کارها، همین عزاداریهای سنّتی است که باعث تقرّبِ بیشترِ مردم به دین میشود. اینکه امام فرمودند «عزاداری سنّتی بکنید» به خاطر همین تقریب است. در مجالس عزاداری نشستن، روضه خواندن، گریه کردن، به سروسینه زدن و مواکب عزا و دستههای عزاداری به راه انداختن، از اموری است که عواطف عمومی را نسبت به خاندان پیغمبر، پرجوش میکند و بسیار خوب است. در مقابل، برخی کارها هم هست که پرداختن به آنها، کسانی را از دین برمیگرداند.
بنده خیلی متأسفم که بگویم در این سه، چهار سال اخیر، برخی کارها در ارتباط با مراسم عزاداری ماه محرّم دیده شده است که دستهایی به غلط، آن را در جامعه ما ترویج کردهاند. کارهایی را باب میکنند و رواج میدهند که هر کس ناظرِ آن باشد، برایش سؤال بهوجود میآید. بهعنوال مثال، در قدیمالایام بین طبقه عوامالنّاس معمول بود که در روزهای عزاداری، به بدن خودشان قفل میزدند! البته، پس از مدتی، بزرگان و علما آن را منع کردند و این رسمِ غلط برافتاد. اما باز مجدّداً شروع به ترویج این رسم کردهاند و شنیدم که بعضی افراد، در گوشه و کنار این کشور، به بدن خودشان قفل میزنند! این چه کارِ غلطی است که بعضی افراد انجام میدهند!؟
قمهزدن نیز همینطور است. قمهزدن هم از کارهای خلاف است. میدانم عدّهای خواهند گفت: «حق این بود که فلانی اسم قمه را نمیآورد.» خواهند گفت: «شما به قمهزدن چهکار داشتید؟ عدّهای میزنند؛ بگذارید بزنند!» نه؛ نمیشود در مقابل این کارِ غلط سکوت کرد. اگر بهگونهای که طىّ چهار، پنج سال اخیرِ بعد از جنگ، قمهزدن را ترویج کردند و هنوز هم میکنند، در زمان حیات مبارک امام رضواناللهعلیه ترویج میکردند، قطعاً ایشان در مقابل این قضیه میایستادند. کارِ غلطی است که عدّهای قمه بهدست بگیرند و به سر خودشان بزنند و خون بریزند. این کار را میکنند که چه بشود؟! کجای این حرکت، عزاداری است؟! البته، دست بر سر زدن، به نوعی نشانه عزاداری است. شما بارها دیدهاید، کسانی که مصیبتی برایشان پیش میآید، برسروسینه خود میکوبند. این نشانه عزادارىِ معمولی است. اما شما تا به حال کجا دیدهاید که فردی به خاطر رویکرد مصیبتِ عزیزترین عزیزانش، با شمشیر برمغز خود بکوبد و از سرِ خود خون جاری کند؟! کجای این کار، عزاداری است؟! قمهزدن، سنّتی جعلی است. از اموری است که مربوط به دین نیست و بلاشک، خدا هم از انجام آن راضی نیست. علمای سلف دستشان بسته بود و نمیتوانستند بگویند «این کار، غلط و خلاف است.» امروز روز حاکمیت اسلام و روز جلوه اسلام است. نباید کاری کنیم که آحاد جامعه اسلامىِ برتر، یعنی جامعه محبِ اهلبیت علیهمالسّلام که به نام مقدس ولىِّ عصر ارواحنافداه، به نام حسینبنعلی علیهالسّلام و به نام امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، مفتخرند، در نظر مسلمانان و غیرمسلمانان عالم، بهعنوان یک گروه آدمهای خرافىِ بیمنطق معرفی شوند. من حقیقتاً هر چه فکر کردم، دیدم نمیتوانم این مطلب - قمهزدن - را که قطعاً یک خلاف و یک بدعت است، به اطّلاع مردم عزیزمان نرسانم. این کار را نکنند. بنده راضی نیستم. اگر کسی تظاهر به این معنا کند که بخواهد قمه بزند، من قلباً از اوناراضیام. این را من جدّاً عرض میکنم. یک وقت بود در گوشه و کنار، چند نفر دوْرِ هم جمع میشدند و دور از انظار عمومی مبادرت به قمهزنی میکردند و کارشان، تظاهر - به این معنا که امروز هست - نبود. کسی هم به خوب و بدِ عملشان کار نداشت؛ چرا که در دایره محدودی انجام میشد. اما یک وقت بناست که چند هزار نفر، ناگهان در خیابانی از خیابانهای تهران یا قم یا شهرهای آذربایجان و یا شهرهای خراسان ظاهر شوند و با قمه و شمشیر برسر خودشان ضربه وارد کنند. این کار، قطعاً خلاف است. امام حسین علیهالسّلام، به این معنا راضی نیست. من نمیدانم کدام سلیقههایی و از کجا این بدعتهای عجیب و خلاف را وارد جوامع اسلامی و جامعه انقلابی ما میکنند؟!
اخیراً یک بدعت عجیب و غریب و نامأنوس دیگر هم در باب زیارت درست کردهاند! بدین ترتیب که وقتی میخواهند قبور مطهّر ائمّه علیهمالسلام را زیارت کنند، از درِ صحن که وارد میشوند، روی زمین میخوابند و سینهخیز خود را به حرم میرسانند! شما میدانید که قبر مطهّر پیغمبر صلواةاللهعلیه و قبور مطهّر امام حسین، امام صادق، موسیبنجعفر، امام رضا و بقیه ائمّه علیهمالسّلام را همه مردم، ایضاً علما و فقهای بزرگ، در مدینه و عراق و ایران، زیارت میکردند. آیا هرگز شنیدهاید که یک نفر از ائمّه علیهمالسّلام و یا علما، وقتی میخواستند زیارت کنند، خود را از درِ صحن، بهطور سینهخیز به حرم برسانند؟! اگر این کار، مستحسن و مستحب بود و مقبول و خوب مینمود، بزرگان ما به انجامش مبادرت میکردند. اما نکردند. حتی نقل شد که مرحوم آیتاللهالعظمی آقای بروجردی رضواناللهتعالیعلیه، آن عالم بزرگ و مجتهد قوی و عمیق و روشنفکر، عتبهبوسی را با اینکه شاید مستحب باشد، منع میکرد. احتمالاً استحبابِ بوسیدن عتبه، در روایت وارد شده است. در کتب دعا که هست. به ذهنم این است که برای عتبه بوسی، روایت هم وجود دارد. با اینکه اینکار مستحب است، ایشان میگفتند «انجامش ندهید، تا مبادا دشمنان خیال کنند سجده میکنیم؛ و علیه شیعه، تشنیعی درست نکنند.» اما امروز، وقتی عدّهای وارد صحن مطهّر علیبنموسیالرّضا علیهالصّلاةوالسّلام میشوند، خود را به زمین میاندازند و دویست متر راه را بهطور سینهخیز میپیماند تا خود را به حرم برسانند! آیا این کار درستی است؟ نه؛ اینکار، غلط است. اصلاً اهانت به دین و زیارت است. چهکسی چنین بدعتهایی را بین مردم رواج میدهد؟ نکند این هم کار دشمن باشد؟! اینها را به مردم بگویید و ذهنها را روشن کنید.
دین، منطقی است. اسلام، منطقی است و منطقیترین بخش اسلام، تفسیری است که شیعه از اسلام دارد؛ تفسیری قوی. متکلّمین شیعه، هر یک در زمان خود، مثل خورشید تابناکی میدرخشیدند و کسی نمیتوانست به آنها بگوید «شما منطقتان ضعیف است.» این متکلّمین، چه از زمان ائمه علیهمالسّلام - مثل «مؤمن طاق» و «هشامبنحکم» - چه بعد از ائمّه، علیهمالسلام - مثل «بنینوبخت» و «شیخمفید» - و چه در زمانهای بعد - مثل مرحوم «علامهحلّی» - فراوان بودهاند. ما اهل منطق و استدلالیم. شما ببینید درباره مباحث مربوط به شیعه، چه کتب استدلالىِ قویای نوشته شده است! کتابهای مرحوم «شرفالدّین» و نیز «الغدیرِ» مرحوم «علاّمه امینی» در زمان ما، سرتاپا استدلال، بتونآرمه و مستحکم است. تشیّع این است یا مطالب و موضوعاتی که نه فقط استدلال ندارد، بلکه «اشبه شیء بالخرافه» است؟! چرا اینها را وارد میکنند؟! این خطر بزرگی است که در عالم دین و معارف دینی، مرزداران عقیده باید متوجّهش باشند.
عرض کردم: عدّهای وقتی این حرف را بشنوند، مطمئناً از روی دلسوزی خواهند گفت «خوب بود فلانی این حرف را امروز نمیزد.» نه؛ من بایستی این حرف را میزدم. من باید این حرف را بزنم. بنده مسؤولیتم بیشتر از دیگران است. البته آقایان هم باید این حرف را بزنند. شما آقایان هم باید بگویید. امام بزرگوار، خطشکنی بود که هرجا انحرافی در نکتهای مشاهده میکرد، با کمال قدرت و بدون هیچ ملاحظهای، بیان میفرمود. اگر این بدعتها و خلافها در زمان آن بزرگوار میبود یا به این رواج میرسید، بلاشک میگفت. البته عدّهای هم که به این مسائل دل بستهاند، متاذّی خواهند شد که چرا فلانی به موضوع مورد علاقه ما اینطور بیمحبّتی کرد و با این لحن از آن یاد نمود. آنها هم البته، اغلب، مردمان مؤمن و صادق و بیغرضی هستند؛ اما اشتباه میکنند. وظیفه بزرگی که آقایان روحانیون و علما، در هر بخش و هرجا که هستید، باید برعهده داشته باشید، همانهاست که عرض شد. مجلس عزای حسین علیهالصّلاةوالسّلام، مجلسی است که باید منشأ معرفت باشد؛ محل جوشش آن سه ویژگی که عرض کردیم باشد.
امیدواریم که خداوند متعال، شما را موفّق بدارد. آنچه را که موجب رضای پروردگار است، با قدرت، با شجاعت، با تلاش و با جدّ و جهد، پیگیری و بیان کنید و انشاءالله وظیفه خودتان را بهانجام برسانید.
والسّلام علیکم ورحمةالله و برکاته.
۱) بحارالانوار: ج ۴۴، ص ۳۸۲ [ایّها النّاس انّه رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قال: من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنة رسول الله یعمل فی عبادالله بالاثم والعدوان فلم یغیّر علیه بفعل و لا قول کان حقّا علی الله ان یدخله مدخله.]
۲)