بسم الله الرّحمن الرّحیم
خداوند مرحوم عزیز و ارزشمندمان را بیامرزد. به روح ایشان ثواب فاتحهای را هدیه مینماییم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلات و السلام علی سیدنا و نبیینا خاتم النبیین ابی القاسم محمد بن عبدالله و علی آله الطیبین الطاهرین و صحبه الاخیار المنتجبین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین.
برادران و خواهران، السلام علیکم جمیعا و رحمت الله و برکاته.
خداوند در قرآن مجید میفرماید:«وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَٰئِکَ رَفِیقًا- و هر که اطاعت خدا و رسول کند، با کسانى خواهند بود که خدا موهبتشان داده [که عبارتند] از پیامبران و راستى پیشگان و شاهدان و صالحان، و آنان نیکو همدمانى هستند. (نساء/۶۹)»
در این دیدار پربرکت قصد دارم در ابتدا به خانوادهی بزرگوار و عزیز ایشان، آل قصیر، خاندان علما، شهدا، استشهادیان، مجاهدان و مقاومان تسلیت و تعزیت عرض کنم. خانوادهای که فداکاری نموده و همچنان مینمایند، همچنین خانوادهی عزیز آل امین، خاندان علما، شهدا، مقاومان و مجاهدان که فداکاری کرده و همچنان میکنند و همهی برادران و خواهرانم در حزب الله و مخصوصا سازمان تعلیم و تربیت اسلامی که با این روحانی عزیز همراه و همکار بودند، وی را درک کردند و او را از دست دادند.
بنده امروز مثل همیشه میخواهم در سه زمینه صحبت کنم. اولا دربارهی مناسبت؛ ثانیا استفاده از فرصت سخنرانی برای صحبتی دربارهی لبنان؛ ثالثا بر اساس قاعدهی وحدت سرنوشت، صحبتی دربارهی سوریه.
علامه شیخ مصطفی قصیر برای من یک الگوست.
اما دربارهی مناسبت. این مناسبت برای ما بسیار دردناک، و خسارت و دردمندی ما به واسطهی از دست دادن این عالم مجاهد مقاوم عزیز، بسیار شدید است. برادران، دانشمندان، همگی، فرماندهان حزب الله در جایگاههای مختلف و همهی کسانی که این روحانی را از نزدیک میشناختند، در این غم با ما شریکند. ما در حزب الله عادتمان بر این است که هنگام حیات برادران دربارهی آنها صحبت نمیکنیم. زندهها زحمت میکشند، شب زندهداری، جهاد و فداکاری میکنند و زحمات عظیمی میکشند که منجر به دستاوردهای بسیار بزرگ میشود، ولی ما در هنگام حیات افراد، دستاوردها را به آنها نسبت نمیدهیم. این که دلیلش چیست بحث دیگری است، ولی در حزب الله بنا بر این است. و وقتی دربارهی یک موفقیت، پیروزی، جهاد، تلاش یا فداکاری صحبت میکنیم، آن را به همه نسبت میدهیم؛ بدون این که از فرد خاصی نام ببریم. بله، ما وظیفه داریم و آنها بر گردن ما حق دارند، حداقل - اگر دربارهی بخش اول بحث هست که درست است یا نه و به اخلاص، صدق، نیت، کتمان یا هر چیز دیگری ارتباط دارد - وقتی این عزیزان و مجاهدان از دنیا میروند و دیگر مدح و سخن گفتن از ایشان برای دنیایشان فایدهای ندارد، و فقط شهادت به حق و انصاف دادن به ارواح پاک آنان است، دربارهشان صحبت کنیم و آنچه را که باید به ایشان نسبت بدهیم. احیانا اینجا هم همه چیز را نمیگوییم و بخشهایی از آن را به خاطر مصالح مربوط به مسیرمان و پیمودن ادامهی آن، پنهان میکنیم. همهی آنچه برادران پیش از من دربارهی برادر عزیز علامه شیخ مصطفی قصیر گفتند قاعدتا دون حق ایشان بود. آنچه بنده بیان خواهم کرد یا میتوانم بیان کنم نیز چنین خواهد بود. وی بالاتر از آن چیزهایی است که گفته شد و میگویم. این یک حقیقت است. امروز و پس از رحلت ایشان بنده میخواهم از یک زاویهی مشخص به این روحانی ارزشمند و عزیز بپردازم؛ زاویهای که شاید اگر بزرگداشتی در زمان حیات ایشان برگزار شده بود، اینچنین دربارهشان صحبت نمیکردیم. قصد دارم حضرت شیخ مصطفی قصیر را اسوه، نمونه و الگویی معرفی کنم و معرفی کنیم که به آن نیازمندیم. الگویی که از نزدیک وی را درک کردیم و سیره، زندگی و سلوکش را مشاهده نمودیم و پس از رحلت و وفاتش، به آن شهادت دادیم و وی را الگوی خود قرار میدهیم. بنده ایشان را الگو، نمونه و اسوهی خودم میدانم و همهی برادرانم را فرا میخوانم که وی را آرمان و نمونهی خود قرار دهند. ما اینجا دربارهی مجموعهای از موضوعات، اسامی و صفات صحبت نمیکنیم، بلکه در حال صحبت کردن دربارهی انسانی هستیم که این موضوعات، صفات و اسما را تجسم بخشید.
وی به عنوان یک عالم برای ما الگوست. کسی است که مدتهای مدید و تا آخرین لحظات حیاتش در جستجوی علم بود. اهل تحقیق و پژوهش، و همچنین معلم بود؛ درس میداد، تحقیق میکرد، مینوشت، منتشر میکرد و سخنرانی مینمود. این از یک سو. از کسانی بود که برای خداوند (عز و جل) علم آموخت و برای خداوند آموزش داد.
همچنین به وی به عنوان یک عالم مجاهد مینگریم. کسی که از زندگی مردم کناره نگرفت، خود را جدا نکرد و از ابتدا وارد این مسیر شد. از همان ابتدا در حوزهی علمیه، طالب و عامل بود. هنگامی که به لبنان آمد نیز عامل، طالب علم، مجاهد و مقاوم بود و برای خدا کار کرد. و چنان که از حضرت مسیح (علیه السلام) نقل است: هر کس برای خدا علم بیاموزد، آموزش دهد و به آن عمل کند، در ملکوت آسمانها، نام وی به بزرگی برده میشود.
ما در برابر یک عامل جدی، خستگیناپذیر و بلندهمت قرار داریم که خستگی و ملالت نمیشناخت و هیچ کسالت و بیماری، وی را از تلاش باز نمیداشت. در ماههای آخر بیماری ایشان، بنده به برخی دیدارهای داخلی مشغول بودم و از حضور جناب شیخ غافلگیر میشدم. همچنین برخی مناسبتها و جشنها را که از رسانهها پیگیری میکردم، میدیدم ایشان حضور دارد یا سخنران است. تا آخرین لحظاتی که جسمش یاری میکرد، اینگونه بود و بنده از این همت بلند شگفتزده میشدم. این نیز چیزی است که ما به آن نیاز داریم. ما که احیانا خسته میشویم و غمها، مشکلات و چالشها محاصرهمان میکنند، در عزم و اراده، بلندهمتی، جدیت و فعالیت به الگو نیازمندیم. شیخ مصطفی اینگونه بود. همهی برادران میدانند که این روحانی اینگونه بود. گاهی بنده به ایشان میگفتم شیخ خودت را اذیت نکن، کمی هم به فکر سلامتی خودت باش؛ ولی وی معتقد بود تک تک لحظات عمرش باید صرف اطاعت از خدا و رسول الله (صلی الله علیه و آله) و خدمت به دین و بندگان خداوند (سبحانه و تعالی) شود.
صادق و مخلص بود و همهی ما از صدق و اخلاصش با خبریم. ما در عمل به این اخلاص و صدق نیازمندیم.
در زمینهی دنیا زاهد و از ظواهر فریبنده و عنوانهای دنیوی رویگردان بود و از دنیا برای عملهای اخروی بهره میگرفت. چشمانش مدام به آن جهان بود و برای آن کسب آمادگی میکرد.
شیخ مصطفی از برادرانی بود که بدون توقع و مطالبهی امتیازهای شخصی کار میکرد. هیچ وقت تصور نکرد حقی بر گردن حزب الله، مقاومت، این مسیر، اسلام یا دین دارد. هیچ وقت بر این مسیر، رفیقانش، برادرانش یا همکارانش منت نمیگذاشت و فخر نمیفروخت. قاعدتا در هر زمینهای یک اشاره کافی است. ما به این مسئله نیز نیازمندیم. خداوند (سبحانه و تعالی) است که برا ما منت دارد که ما را به ایمان و جهاد هدایت نمود و ما را از فرزندان این مسیر مبارک قرار داد. و این خداوند (سبحانه و تعالی) است که باید مدام او را به خاطر هر موفقیت شکر کنیم و از او به خاطر هر قصور و تقصیری عذرخواهی و استغفار نماییم. شیخ مصطفی اینگونه بود.
با محبت، لطیف، مهربان، عشقورز، با اخلاق و بشاش بود. مقداری از آن را در مستندی که پخش شد دیدید. هر گروهی، هر مسیری و هر ملتی - مخصوصا وقتی دربارهی یک گروه صحبت میکنیم - با چالشهایی مواجه میشود، جانفشانیهایی میکند و متحمل غمهایی میشود. پس در روابط درونی به این محبت، عشق، مودت و این اخلاق نیکو و پسندیده نیاز است. چه این که این از عوامل قدرت و تداوم [ حرکت نیز] هست.
شیخ آرام بود و احساساتی نمیشد. جز در موارد نادری که حق داشت. وزین بود.
این روحانی در مدرسه، سازمان و مسجد معلم و مربی بود. شیخ مصطفی قصیر، امام جماعت نماز صبح مساجد ما بود. یک امام و عالم مسجدی.
اگر بخواهم ادامه دهم صحبت طولانی میشود. ولی حقیقتا شیخ یک انسان عابد، صاحبنظر، ایدهپرداز، خلاق، برنامهریز، متفکر، اهل بحث و گفت و گو و همچنین در این مسیر، مطیع بود. به هیچ کدام از امور اعتباری - هر قدر هم بزرگ بودند - توجهی نمیکرد. در هر صورت بحث اطاعت یکی از مهمترین شاخصههای کسانی است که در این مسیر تلاش میکنند. این خصوصیت است که یکپارچگی، انسجام، صلابت، استحکام و قدرت این مسیر را حفظ کرده.
بنده به همین مقدار بسنده میکنم. ما به این الگو و اسوه نیازمندیم و نیاز داریم وی را به برادران و خواهران و نسلهایمان معرفی کنیم. همچنان که دیگر سرانمان را که به شهادت رسیدند یا وفات یافتند، با خصوصیات خاص و عظیمشان معرفی میکنیم. شهید سید عباس (رضوان الله علیه)، سید الشهداء مقاومت، شهید شیخ راغب(رضوان الله علیه) شیخ الشهداء مقاومت، فرمانده شهید حاج عماد مغنیه و فرماندهان پر شمار شهید.
مسئلهی دیگری هم هست که در بخش اول میخواهم به آن بپردازم. و آن این که حضرت شیخ از ابتدا حوزهی تربیت، تبلیغ و بسیج و [البته] مشخصا تربیت را برگزید. گزینهی حضرت شیخ از ابتدا، از زمانی که در نجف اشرف و قم در حوزه حضور داشت این بود. به تعلیم و تعلم اکتفا نکرد، بلکه به تربیت پرداخت و به مسائل طلاب و ساخت انسان و کادر مبادرت کرد. وقتی به لبنان بازگشت نیز، اولویتش این بود. این روحانی میتوانست در هر زمینهای فعالیت کند، ولی این زمینه را برگزید چون عقیده و نگاهش این بود و طبیعتا نگاه صحیحی هم بود. به همین خاطر به سازمان تعلیم و تربیت اسلامی و مدارس رفت و با برادران و خواهران و مسئولان سازمان در مدارس در زمینهی روش، فرهنگ، تربیت، علم، کمیت، کیفیت، پیگیری و مدیریت، به این دستاوردها دست یافت که امروز شاهد آن هستیم. و چنان که برادران پیش از بنده فرمودند، جوانی و عمر، وقت، تلاش و شب و روزش را برای سازمان گذاشت؛ چون به جایگاه، تأثیر و اهمیتش در این مسیر اسلامی، جهادی و پربرکت باور داشت. و واقعا بهترین مسئول، مدیر، مربی، راهنما و پدر بود. در سایهی توجه و پرورش و تلاشهای او بود که سازمان رشد کرد، بزرگ شد، توسعه یافت و ریشه دواند تا امروز که به معنای واقعی کلمه در برابر یک سازمان با کارویژهی تربیتی و فرهنگی قرار داریم.
وی در طول همهی این سالها امانتدار این سازمان بود. اینجا به مناسبت، از زندهها بدون بردن نام یادی کنیم. بسیاری یا همهی این مؤسساتی که مشغول فعالیتند، به دست عدهای امانتدار هستند. بعضی از مردم فکر میکنند چطور در حزب الله یا فرماندهی حزب الله شما همزمان پیگیر سیاست، مقاومت، امنیت، مسائل نظامی، فرهنگ، تربیت، خدمات، بهداشت، کابینه، پارلمان و… هستید؟ چطور میتوانید همهی اینها را پیگیری کنید؟ میتوانیم چون در رأس همهی این سازمانها، چهارچوبها، پروندهها و قالبها، افرادی امین، مخلص، صادق و واجد صلاحیت قرار دارند و اصلا نیازی به دخالت فرماندهی مرکزی نیست. بنده مثلا به یاد دارم در سازمان تعلیم و تربیت اسلامی سالی یک یا دو بار به بازنگری، بحث یا تصمیمگیری نیاز پیدا میشد. چون در رأس این مؤسسه و دیگر مؤسسهها یک امین وجود دارد.
پیروزیهای امت ثمرهی فعالیتهای بیصدا و درازمدت تربیتی است.
حضرت شیخ همچنین در زمینههایی غیر از تربیت، تبلیغ، دعوت و بسیج حامل فرهنگ، تفکر، گفتمان و روح مقاومت بود. همیشه آمادگی داشت یک سرباز رزمنده در خط مقدم این مقاومت باشد. ولی طبیعتا تعیین مسئولیت و تقسیم کار به بسیاری از کسانی که از این تفکر، فرهنگ و روحیه برخوردارند اجازه نمیدهد تا خط مقدم جلو بروند. استادمان حضرت شیخ این گونه و یکی از عناصر حقیقی و بخشی از جوهرهی مسیر ما بود. بعضی چیزها رو هستند. معمولا در لبنان چه چیزی روست؟ سیاست، موضعگیریها، ادبیات و حوادث سیاسی، امنیتی و نظامی. ولی زیر این سطح - همهی این تلاشها، کوششها و مجاهدتهای عظیم و مبارک در سطوح فرهنگی، علمی، فکری، حوزوی، پژوهشی، سازمانی، خدماتی، زیربنایی، روابط عمومی - ارتباط با مردم و بنای جامعهی مؤمن پایبند با بصیرت با فرهنگ فداکار مخلص قرار دارد. اینها معمولا جز در حالات نادر و استثنائی در سطح دیده نمیشود. به همین خاطر کسانی که در این حوزه کار میکنند معمولا از صحنهی نبرد و صفحههای تلویزیون دور هستند. در سکوت کار میکنند. ولی اکثرا همینها هستند که ثمر و نتیجه میدهند. ثمره و دستاوردهای شیخ مصطفی و دیگر برادران به صورت کمی و کیفی تجمیع میشود و دستاوردها و پیروزیهای بزرگ را برای لبنان و امت به ارمغان میآورد. امروز شاهد مقاومتی هستیم که دهها سال پیش از 1982 تا امروز تداوم یافته، در همهی مرزها حضور دارد، عوامل قدرت را برای بازداشتن دشمن در اختیار دارد و برای شکست پروژهای که منطقه و منابع و مسائل و مقدسات آن را تهدید میکند، در میدان دوست سوریه نیز حاضر است. این حضور و عمل و این مقاومت جز با این حضور مردمی، فرهنگی، عقیدتی، ایمانی، سازمانی و علمایی و تلاشهایی که صورت میگیرد نمیتوانست پیش برود، بماند، تداوم یابد و رشد کند. چون این مقاومت به یک پایگاه مردمی گسترده، قدرتمند، مستحکم و ریشهدار متکی است. مقاومت یک حالت حماسی زودگذر احساسی و یک واکنش موقت نیست، بلکه برآمده و منسوب به ریشههایی عمیق در این تاریخ، عقاید، فرهنگ، معنویت، مبانی و آرزوهای این خاک، ملت و امت است. حضرت شیخ یکی از بزرگانی بود که در ایجاد و پیشرفت این مسیر مشارکت داشتند و عمل، سخنان، کتابها، آثار و فداکاریهایش تا همیشه و روز قیامت همچنان [در ساخت جامعه مقاوم] سهیم خواهد بود. از خداوند (سبحانه و تعالی) میخواهم او را غریق رحمت سازد و با انبیا، اولیاء، رسولان، صدیقان، صالحان و شهیدان محشور کند. چه این که او بندهای شایسته، مطیع خدا و رسول، فداکار، مجاهد فی سبیل الله و کسی بود که کمر خم نکرد و در هیچ کدام از سختیها و دشواریها که نیاز به اصحاب بصیرت داشت و دارد، احساس ضعف و تردید ننمود.
معضل سیاسی حقوقها و دستمزدها در لبنان
اجازه دهید در باقیماندهی وقت کمی دربارهی لبنان صحبت کنم و در پایان به سوریه بپردازم. طبعا ما امروز در لبنان، در هر لحظه، هر ساعت و هر روز در برابر مسائل عظیم و مهمی قرار داریم. در صدر آنها، مسئلهای است که به آن دستمزد میگفتیم. ولی امروز باید بگوییم مسئلهی دستمزدها و امتحانات رسمی پایان سال تحصیلی. امروز چون اکثر مناطق، عشیرهها و خانوادهها کارمند هستند و فرزندان بسیاری از این خانوادهها به مدرسه میروند و باید امتحان و مخصوصا امتحانهای پایاندوره را - که ثبت نام دانشگاهها و … منوط به آن است - بدهند، همهی لبنانیها درگیر مسئلهی حقوقها و دستمزدها هستند. همهی لبنانیان دقیقا با این مسئله آشنا هستند و مدتها با آن سر کردهاند. به یک نقطهی بسیار حساس رسیدهایم. اشتباهی صورت گرفته است. حس میشود بخشی از اهالی سیاست عمدا این کار را انجام دادهاند. گفتهاند میآییم کارمندان و اکثریت آنها را که اساتید هستند رو در روی دانشآموزان و خانوادههای آنها قرار میدهیم و میگوییم به حکومت ربطی ندارد و حکومت فقط تماشاگر است. اما کدام باید در مقابل دیگری کوتاه بیاید؟ یعنی یا باید دانشآموزان و امتحانات رسمی قربانی مطالبهی به حق کارمندان شوند یا کارمندان باید از مطالبات به حق و جنبش رو به افزایش خود به نفع دانشآموزان و خانوادههای آنان دست بردارند. رساندن کار به اینجا زشت و غیر مسئولانه است. بنده در ذهنم توصیفهای دیگری برای این شرایط دارم ولی نمیخواهم الآن به کار ببرم. ولی فکر میکنم هر کس به این مسئله بپردازد به همان نتیجه میرسد. حد اقلش این است که غیر مسئولانه و غیر قابل پذیرش است. ما در روزهای گذشته و در آستانهی نشست آیندهی پارلمان و موعدهای معین و رسمی امتحانات، در شرایطی قرار گرفتهایم که همه در مقابل هم صفآرایی کردهاند. شما به عنوان یکی از طرفهای سیاسی، پارلمانی، صنفی - دارم از جانب گروه یا طرف خودمان صحبت میکنم - میخواهی چه کار کنی؟ میخواهی بگویی کارمندان باید به نفع دانشآموزان کوتاه بیایند یا دانشآموزان به نفع کارمندان؟ یک موضعگیری انسانی و اخلاقی سخت است. ولی چه کسی کار را به این جا رسانده؟ اهل سیاست. و چه کسی باید در روزهای محدود باقیمانده این مسئله را درمان کند؟ اهل سیاست. اهالی سیاستی که مردم معمولا آنها را محکوم نمیکنند، بلکه به دنبال یک بیگناه میگردند که همه چیز را گردن او بیاندازند. همهی اهالی سیاست مسئولند که این مسئله را در روزهای محدود باقیمانده درمان کنند. درمانش هم فلسفهبافی، نقشه و برنامهریزی زیادی نمیخواهد. وظیفهی اخلاقی، انسانی و ملی همهی ما فراکسیونهای پارلمان - با حفظ احترام ریاست جمهوری و مسئلهی ماههای فقدان رئیس جمهور که دربارهی آن نیز سخن خواهم گفت - پایان دادن به این مسئله طی یک یا چند جلسه در پارلمان است. چه بهتر که در یک جلسه. ولی این مسئله باید پایان یابد. هیچ کس به هیچ وجه عذری ندارد. باید با کارمندان با عدالت برخورد شود و نیز دانشآموزان، امتحانات رسمی و سال تحصیلی نجات داده شوند. مسئولیت بر عهدهی هر کسی است که شانه خالی کند. امروز این یک مسئلهی مهم ملی است. مگر همین مسئولان، فراکسیونهای پارلمان و حضرات نماینده در وصف دردها، نیازها و بیچارگی این مردم قصیدهسرایی نمیکنند؟ پس این وضع را چطور بپذیریم؟ این از مسئلهی اول؛ که نمیخواهم بیش از این دربارهاش صحبت کنم. تنها میخواهم بر درمان این مسئله تأکید کنم. درمانی که امکان و فرصتش نیز فراهم است. یعنی دربارهی یک مسئلهی غیر ممکن صحبت نمیکنیم.
همچنین دربارهی دانشگاه لبنان و اساتید آن. این چند روز دیدیم گویی کسی میخواهد اساتید این دانشگاه را رو در روی دانشجویان آن قرار دهد تا معضلی ایجاد شود. مسئولیت نه بر عهدهی اساتید است و نه بر عهدهی دانشجویان. همچنین اساتید، دانشجویان و دانشگاه هیچ کدام نباید قربانی شوند. این حکومت است که باید مسئولیتش را بر عهده بگیرد؛ مشخصا هیئت وزیران، نیازی به پارلمان نیست. کابینه میتواند این مسئله را درمان و حل کند. چرا نمیکنند؟ کدام مسائل دخیلند؟ مسائل فرقهای؟ حزبی؟ سهمبندی؟ یا چه؟ این مسئله باید درمان شود. باید کوتاه بیایند، فداکاری کنند و پیش بروند. اینجا نیز همه مسئول درمان این مسئلهی حیاتی، بزرگ و خطیرند.
مسئلهی مثالثه، تقسیم مساوی قدرت میان مسیحیان، اهل سنت و شیعیان
صحبت آخر در زمینهی لبنان. متأسفانه در برههی اخیر، به گروه ما و مخصوصا به قول خودشان دوگانهی شیعه بسیار اتهام زده شد که در جهت مثالثه[ی قدرت در لبنان] تلاش میکنند. البته این تهمت جدید نیست. ولی کار در هفتههای گذشته به جایی رسید که تلاش کردند بگویند ما چون مثالثه میخواهیم، به دنبال فقدان رئیس جمهور و عقب انداختن انتخابات ریاست جمهوری هستیم. یعنی در تهمت مثالثه که سابقهای چند ساله دارد - و همهی ما این مسئله را انکار کردیم و توضیحش را خواهم داد - تجدید نظر کردند تا آن را وارد نبرد انتخابات ریاست جمهوری کنند و بر روی این گروه و مشخصا دوگانهی شیعه فشار بیاورند و بگویند اگر با ما راه نیایید، سر فرود نیاورید و… ، متهم هستید که میخواهید نظام را تغییر دهید، مثالثه را حاکم کنید، نظام تساوی [مسیحیان با مجموع مسلمانان] را زمین بزنید و… . این چیزی است که این روزها رویش کار میشود. خب، در این مسئله هم یک نظر آرام و کوتاه [ارائه خواهم کرد]. این اتهامی که شما روی آن پافشاری میکنید، بیپایه و اساس است. شما دارید ادعا میکنید و باید دلیل و بینه بیاورید. چه دلیلی دارید؟ یک نفر را، فقط یک نفر را از دوگانهی شیعه یا اصلا از همهی شیعیان لبنان و دانشمندان، اساتید، نخبگان، مردم یا هر کسی را بیاورید که بگوید ما خواستار برقراری مثالثه در لبنان هستیم. از افراد کنونی، سابق، اسبق، اسبقتر و… یک نفر، یک شاهد بیاورید تا از شما عذرخواهی کنیم و بگوییم اشتباه کردیم. اصلا چنین چیزی رخ نداده است. کسی در این باره صحبت نکرده و کم یا زیاد به این مسئله نپرداخته.
حتی بیش از این: شما میدانید و پیش از این نیز گفتهایم: میتوانم ادعا کنم که این (مثالثه) به ذهن خودمان هم نمیآمد! حداقل وقتی بنده و برداران با هم صحبت و فکر میکردیم، پیش از این که خودشان بگویند، به ذهن ما نرسیده بود. یعنی حتی به ذهن، وهم و خیال کسی هم نمیرسد که فرمول نظام مثالثه باشد. بنده باز میگردم و بر این مسئله تأکید میکنم تا مخصوصا برخی مراجع دینی و ملی به این اشتباه در درک یا ارزیابی دچار نشوند. اولین کسی که چند سال پیش این مسئله را مطرح کرد، فرانسویها بودند. یک هیئت فرانسوی به تهران رفت و با ایرانیان این ایده را مطرح کرد که توافق طائف دیگر کارآمد و مناسب نیست و به درد لبنان نمیخورد. نظرتان چیست که فرمول جدیدی در قالب مثالثه ایجاد کنیم. اصلا ایرانیان این مسئله را مطرح نکرده بودند و به آن فکر نکرده بودند و به ذهنشان هم نیامده بود. به ذهن ما هم نیامده بود. برادران ایرانی از طرف خودشان پاسخ داده بودند. با ما هم مطرح کردند و ما گفتیم به هیچ وجه. ما به این مسئله فکر نکردیم، آن را درخواست نکردیم و خواستار آن نیز نیستیم. این شما و این فرانسویها! دوستانتان، بروید ازشان بپرسید. در صورتجلسهها هم موجود است. حالا اگر کسی اصرار دارد مدام ما را به مثالثه متهم کند، خودش میداند. چون ما با تهمت تحت فشار قرار نمیگیریم. اینها را به خاطر این که تحت فشاریم نمیگوییم. به هیچ وجه، به هیچ وجه، به هیچ وجه. آرام بگیرید تا ببینید این طور نیست. اگر کسی در لبنان دوست دارد توهم بزند و به دنبال پروژهای بگردد که فکر میکند خطرناک است، و میخواهد با همان وهم و پروژهی خطرناک بجنگد، خودش میداند. بجنگد تا نانش در بیاید. ما به این مسئله ربطی نداریم، خارج از آن قرار داریم، به آن فکر نمیکنیم، خواستار آن نیستیم و برای آن تلاش نمیکنیم. والسلام. نقطه سر خط. این مسئله همین اندازه است.
اگر شما چنان که ما را متهم میکنید، معتقدید ما برای تحمیل مثالثه در جهت فقدان رئیس جمهور میکوشیم خب، مگر نمیخواهید جلوی مثالثه را بگیرید؟ بنشینید رئیس جمهور انتخاب کنیم و به فقدان رئیس جمهور پایان دهیم. بفرمایید بنشینید و یک شخصیت قدرتمند مسیحی را که جایگاه ملی دارد بپذیرید. همین امشب همه با جناب رئیس مجلس جلسه بگذاریم، رئیس جمهور انتخاب کنیم و شما هم [از این طریق] جلوی مثالثه را گرفتهاید. ما حاضریم. ولی آن کسی که جلوی رسیدن حق را به حقدار میگیرد، در کشور شناختهشده است.
با تلاش داخلی رئیس جمهور لبنان را انتخاب کنید و منتظر خارج نباشید.
از اینجا وارد مسئلهی ریاست جمهوری میشوم که شامل دو مطلب است. ما به سعی جدی و فعالیت داخلی فرا میخوانیم. البته بنده ۲۵ مه گفتم که میان جریان آزاد ملی و جریان المستقبل گفت و گو وجود دارد و همچنان منتظر نتایج این گفت و گو هستیم، ولی امروز به بیش از این فرا میخوانیم: تلاش داخلی چندجانبه برای اینکه این وضع به پایان مطلوب برسد. خب، بعضی - نه ما - منتظر خارج هستند. اولا این خارج هیچ منتی بر ما ندارد. چه در مسئلهی ریاست جمهوری و چه در غیر آن. ثانیا این خارج هر روز علنی و غیر علنی به شما میگوید ما نمیخواهیم دخالت کنیم. خب، پس برای چه منتظر خارج هستید؟ بگذارید به خاطر این که رابطهی ما با جمهوری اسلامی ایران خوب است بگویم: منتظر روابط و مذاکرات ایران و سعودی هم نباشید. منتظر نباشید. حتی اگر صورت بگیرد. چون بعضی از ما در لبنان نشستهایم و بی هیچ تلاش، تماس و بحثی برای دیدار و مذاکرات ایران و سعودی روزشماری میکنیم. اولا تا این لحظه وقت مقرری وجود ندارد. ثانیا معلوم نیست موعد نزدیکی تعیین شود. ثالثا اگر موعدی تعیین شد و دیدار کردند، معلوم نیست میخواهند دربارهی چه مذاکره کنند. رابعا اگر مشخص شد میخواهند بر سر چه مذاکره کنند، از کجا معلوم پروندهی ریاست جمهوری لبنان محور مذاکرات ایران و سعودی باشد. و خامسا و سادسا همه میدانند جمهوری اسلامی ایران چیزی را به همپیمانان و دوستانش در لبنان، سوریه، عراق یا هر جای دیگر تحمیل نمیکند. چون برای همپیمانان و دوستانش در همه جا احترام قائل است. در نتیجه بنده با کمال صدق و اخلاص - به عنوان یک لبنانی و یکی از لبنانیانی که علاقه دارند ماهها سپری نشوند و این انتخابات در اولین فرصت به نتیجه برسد - میگویم: بفرمایید یک تلاش داخلی واقعی انجام دهیم و سرانی در کشور هستند که میتوانند میانجیگری کنند تا ما لبنانیان در زمینهی ریاست جمهوری به نتیجه برسیم.
حتی کسانی که منتظر سعودی هستند، سعودی حداقل در علن میگوید: ما نمیخواهیم دخالت کنیم. خب، بگذارید حداقل روی همین اظهارات علنی قضاوت کنیم. آخر هیچ کس در منطقه و جهان نمیخواهد دخالت و تلاش کند. همهی کشورهایی که در گذشته کمک میکردند، امروز مشغول هستند. از سوریه تا آخرین کشور جهان. بنده اینجا همه را به تلاش داخلی برای به نتیجه رسیدن این انتخابات فرا میخوانم.
به کار نبردن ادبیات تحریک آمیز مهمترین عامل حفظ آرامش کشور
آخرین مطلب در زمینهی لبنان، دعوتهای مکرر لبنانیان و سران لبنان و مسئلهایست که مورد علاقهی ملت لبنان هم هست و به نظر میرسد مسئلهای است که در سطح بین المللی و منطقهای نیز روی آن اجماع وجود دارد و آن آرامش، ثبات و امنیت لبنان است. الحمدلله رب العالمین. واقعا این نعمتی است که در این برهه، همهی جهان خواستار این قضیه هستند و میگویند ما در لبنان ثبات، آرامش، امنیت و صلح میخواهیم. خب، این نیز به همکاری لبنانیان نیازمند است و آرزوها و ارادهی بین المللی و منطقهای برای این منظور کافی نیست. البته ارادهی بین المللی و منطقهای مهم و تأثیرگذار است؛ چون هر کشوری میتواند سازمان اطلاعاتی و گروههای مرتبط با خودش را - که به آنان سلاح و پول میدهد و آنان را تحریک میکند - در لبنان به کار بیاندازد تا شرایط امنیتی را به هم بریزند. امکانش هست؛ ولی در درجهی اول منوط به ارادهی خود لبنانیان است. و این نیز چیزی است که امروز به آن فرا میخوانم و از طرف خود تأکید میکنیم با وجود همهی جریانات منطقه و اطرافمان، ما بسیار به امنیت، صلح، آرامش و ثبات علاقهمندیم و این که این روزها، ماهها و بلکه همهی این سالها با سلامت و عافیت؛ لبنان و ملت لبنان به پایان برسند و برکات سیاسی، روانی، اقتصادی، اجتماعی و… امنیت، صلح و ثبات نصیب لبنانیان شود. همهی ما مسئولیت داریم در هر سطحی این صلح و ثبات را افزایش دهیم، برنامههای امنیتی را به نتیجه برسانیم، ارتباط بگیریم و همکاری کنیم. امنیت و ثبات به درمان سیاسی ریشهای احتیاج ندارد. بله، البته اگر همهی پروندههای معلق میان نیروهای سیاسی لبنان به صورت ریشهای درمان شود بهتر است، ولی به این نیاز نیست. به ارادهی حفظ صلح، امنیت و ثبات در لبنان نیازمند است. و یکی از مهمترین عوامل که از حداقلهاست - مانند وضعیت این چندماههی کشور - آرامش ادبیات سیاسی است. یعنی وقتی تحریک و مخصوصا تحریکهایی دارای جنبهی فرقهای و مذهبی صورت میگیرد، بسیار بر تحقق صلح، امنیت و ثبات کشور تأثیر میگذارد. البته گرچه برخی طرفهای سیاسی و رسانهها این حقایق را نادیده میگیرند و به ما و غیر ما تعدی، حمله و اتهامزنی میکنند، دروغ میگویند و اطلاعات غلط منتشر میکنند. ولی با این وجود مشکلی نیست. اینها واقعیت را تغییر نمیدهد. مهم افول و افت ادبیات فرقهای و مذهبی است. و این یکی از مهمترین عوامل مؤثر بر حفظ ثبات، آرامش و صلح لبنان است و چیزی است که همه باید از آن پاسداری کنیم.
انتخابات سوریه و معانی و نتایج آن
دربارهی سوریه دو مطلب. مهمترین حادثهی برههی اخیر، انتخابات ریاست جمهوری سوریه و اقبال عظیم مردم بود که حقیقتا یک پیروزی تاریخی و موفقیت بزرگ برای سوریه و مردمان و سران آن محسوب میشود. پیش از این آمریکا، غرب و چند کشور منطقهای تمام تلاششان را برای جلوگیری از انجام انتخابات ریاست جمهوری در سوریه انجام دادند. از همان ابتدا با تهدید آغاز کردند که اگر سوریه موعد انتخابات ریاست جمهوری معین کند و به سمت برگزاری انتخابات برود جامعهی جهانی چنین و چنان میکند. قاعدتا امروز وقتی کشورهایی در سطح روسیه، چین، برزیل و آفریقای جنوبی، کشورهای بریکس، بیرون از این پروژه هستند، آنها نمیتوانند به نمایندگی از جامعهی جهانی صحبت کنند و بگویند این ارادهی جهان است. بله، آمریکا، غرب و دوستان منطقهایشان تهدید کردند و خط و نشان کشیدند. گفتند اگر انتخابات برگزار شود چنین و چنان میکنیم. میتوانید به سیل تهدیداتی که صورت گرفت مراجعه کنید. ولی این تهدیدها و این فشارهایی که برای برگزار نشدن انتخابات به سران سوریه وارد شد [کارساز نبود]. حتی دوستان سوریه برای دادن چنین پیامهایی واسطه قرار داده شدند که البته موضع سوریه برای برگزاری انتخابات در موعد معین قاطع بود.
ثانیا فشاری که حتی به ملت سوریه وارد شد. پیش از انتخابات آن را شوخی، مسخره، بیارزش، فاقد مشروعیت و… نامیدند و گفتند خودتان را برای برگزاری انتخابات اذیت نکنید و ما آن را به رسمیت نمیشناسیم و… . خب این مصادره است. سر جایتان بنشینید و اول ببینید ملت سوریه میخواهند پای صندوق بروند یا نمیخواهند؟ آیا اقبال میشود یا تحریم؟ در هر صورت همهی کسانی که انتخابات ریاست جمهوری سوریه را نپذیرفتند و پیش از برگزاری و آغاز روندش آن را شوخی، مسخره و فاقد مشروعیت خواندند و گفتند حاکی از ارادهی مردم نیست، در حال مصادرهی ارادهی ملت سوریه و واقعیت و فرض واقعیتهای معدوم بودند. سپس همهجا، داخل سوریه و خارج این کشور، رفتند سراغ فشار آوردن به همان مردم سوریه. همه میدانیم در خارج بسیاری از کشورها از حاضر شدن سوریها پای صندوق رأی و رأی دادن جلوگیری کردند. همان کشورهایی که مدعی دموکراسی و آزادی بیان برای مردم هستند. خب، کاری نداشت. به سفارتها اجازه میدادید درهایشان را باز کنند، آن موقع روشن میشد سوریهای غربنشین انتخابات را تحریم کردهاند و مشخص میشد نظام پایگاه مردمی ندارد. خب، چرا اجازه ندادید؟ این یک فرصت برای مخالفان صلحجلو و سیاسی بود که صندوقهای رأی در همهی سفارتهای سوریه در جهان قرار گیرد و مشخص شود که اهالی سوریه انتخابات را تحریم کردهاند. ولی اجازه ندادند. چون اطلاعاتی داشتند که - خواهم گفت - سوریها در هر جایی که صندوقی برای ریختن آرا گذاشته شود، با درصد بالا مشارکت خواهند کرد. اطلاعات سرویسهای اطلاعاتی همهی جهان این را میگفت. به همین خاطر تلاش میکردند جلوی این انتخابات را بگیرند. اگر واقعا انتخابات مردمی نبود و از آن اقبال نمیشد نباید اینقدر از آن نگران میبودند، از آن میگریختند و برای جلوگیری از آن اینقدر میکوشیدند. تا حدی که برای کسی که برود و انتخاب کند - حتی اگر جناب بشار اسد را انتخاب نکند - فتوای تکفیر صادر شد. گفتند کافر و مرتد است و خونش حلال. تا میرسیم به شب انتخابات که تهدید کردند همهی مناطق را به خاک و خون میکشند. و بدتر از این - که قاعدتا نشان ضعف است - وقتی است که رئیس ائتلاف مخالفان سوریه میآید و در سخنانی خطاب به ملت سوریه میگوید: فردا در خانههایتان بمانید چون اطلاعات ما نشان میدهد - چه مخالفان با معلوماتی هم هستند! - فردا نظام به حوزههای رأی خودروهای بمبگذاریشده خواهد فرستاد پس برای حفظ جان خود در خانههایتان بمانید. این حرف خندهدار نیست؟ نشان ناکامی و سرگردانی نیست؟ به جای این که بگویند به فلان دلیل و فلان دلیل در انتخابات شرکت نکنید، آنها را تهدید جانی میکنند، سپس این را به گردن نظام میاندازند و میگویند نظام میخواهد این کار را بکند! سخیفتر از این حرکت در جنگ روانی و سیاسی وجود ندارد. مگر منفعت نظام در این نیست که مردم پای صندوقهای رأی بروند، صف بایستند و یک انتخابات مردمی عظیم صورت بگیرد؟ بعد نظام را متهم میکنید که میخواهد خودروی بمبگذاریشده بفرستد؟ چه کسی دارد چه کسی را متهم میکند؟
خب، انتخابات با وجود همهی این موانع، دستاندازیها، تلاشها، تهدیدها، فتواهای تکفیر و فشارها برگزار شد و همه شاهد بودیم. مسئله پشت درهای بسته نبوده که از ان اطلاع بدهیم. همهی جهان دیدند. اگر کسی میخواهد تکبر بورزد و بگوید شوخی بود، خودش میداند. ما همیشه میگوییم تعریف غیر واقعی از واقعیت، آن را تغییر نمیدهد. همه شاهد صحنه بودند. آغازش هم از لبنان. صحنهی مقابل سفارت سوریه در روز اول و همچنین دوم. مخصوصا روز اول. بله، همه را شگفتزده کرد. بنده میخواهم صراحتا به شما بگویم فقط نیروهای چهارده مارس شگفتزده نشدند؛ دوستان سوریه در لبنان نیز شگفتزده شدند. ما نیز غافلگیر شدیم. البته بعد گفتند نه، تحرکات حزبی بوده، حزب الله بر مردم فشار آورده، با مردم صحبت کرده، تدارک لجستیک دیده، وسائل نقلیهای در کار بوده است و… نه، همهی این حرفها نادرست است. هیچ کدام از اینها صورت نگرفته. این خود سوریها بودند که از همهی مناطق و استانها در سفارت حاضر شدند و انتخاب کردند. هیچ کس با آنها صحبت نکرد، به آنها فشار نیاورد و تدارک لجستیک برایشان در نظر نگرفت چه برسد به این که بعضی - تفکر طرف مقابل را ببینید. اصلا این حرفها و این که میبینی طرف مقابل پشت سر هم به دروغ روی میآورد باعث میشود شما به صحت موضع، قدرت و امیدت به آینده بیشتر معتقد شوی و بفهمی طرف مقابل هیچ چیزی در چنته ندارد - گفتند کسانی که برای رأی دادن در سفارت سوریه حاضر شده بودند، عناصر حزب الله بودند. امروز وزارت کشور و حکومت و وزارتخانههای اصلی دست شماست. فیلمها هم هست. بروید روی فیلم به ما نشان دهید کدام یک از کسانی که در سفارت سوریه رأی دادهاند عناصر حزب الله بودهاند. اینها دیگر حرفهای سخیف است. در هر صورت در لبنان و بسیاری از پایتختهای جهان شاهد این صحنه بودیم.
و مهمتر از همه داخل سوریه. این جمعیت عظیم که هیچ کس نمیتواند منکر آن شود. شاید کسی بتواند در درصد مناقشه کند و بگوید بیشتر یا کمتر بوده است. ولی هیچ کس نمیتواند بحثی داشته باشد که میلیونها نفر در استانها و شهرهای مختلف - جز شهرهای خارج از سلطهی حکومت - آمدند و ساعتها در صفهای طولانی ایستادند و رأی دادند. هیچ کس نمیتواند این را انکار کند. چنین انتخاباتی رخ داد. البته بعد شاهد واکنشهایی بودیم. یک نفر میگوید صفر درصد در این انتخابات شرکت کردند. صفرت برای خودت. چه کسی میپذیرد صفر درصد در این انتخابات شرکت کردند؟ میلیونها نفر رأی دادند. یا مثلا بعضی بیانیه دادند. بنده به یکی از برادران گفتم گویی یک نفر لغتنامهی ناسزا را برداشته و رونویسی کرده است. این بیانیهی سیاسی نیست. هیچ فحشی نبوده مگر در این بیانیه آمده. در هر صورت این نشاندهندهی ناکامی، احساس شکست و نا امیدی است. آنها توقع داشتند صندوقها خالی باشد، هیچ کس به سفارت و… نیاید و حتی در داخل سوریه انتخابات به صورت گسترده توسط مردم تحریم شود. آنها منتظر روز رسوایی نظام بودند، ولی درست عکس آن چیزی شد که فکر میکردند.
اما ملت سوریه چه نتایج سیاسیای را با این مشارکت عظیم و رقم زدن این انتخابات ثابت کرد؟ مطلب را خلاصه میکنم تا بخش سوریه را به پایان ببرم. نمیخواهم در مورد چیز دیگری غیر از انتخابات صحبت کنم.
اول: یکپارچگی سوریه. این انتخابات به همهی کسانی که میخواستند سوریه را بر اساس فرقه، مذهب و نژاد تقسیم کنند ثابت کرد سوریه یکپارچه است و یکپارچه خواهد ماند.
دوم: بقای حکومت. گفتند نه، حکومت هست، منسجم است، میتواند در داخل و خارج انتخابات برگزار کند و پذیرای رأی دهندگان میلیونی باشد. در حالی که میبینیم برگزاری چنین پروژههایی در بسیاری از کشورها، تمام کشور و سازمانهای حکومت را در معرض نابودی قرار میدهد.
سوم: بر ارادهی ایستادگی اهالی سوریه، مشارکت در ساخت آیندهی سیاسی و مأیوس و نا امید نشدنشان تأکید کرد و نشان داد از آیندهشان دست بر نمیدارند تا کشورهای جهان و داخل پرانتز کسانی که نام خود را دوستان سوریه میگذارند، آیندهی آنان را برایشان رقم بزنند. اهالی سوریه با این انتخابات گفتند این ما هستیم که آیندهی سوریه را میسازیم و نه آمریکا، ژنو۱، ژنو۲ و نه هیچ پایتخت جهانی و منطقهای دیگری. این خود سوریها هستند که آیندهشان را میسازند و کشور و وطنشان را بازسازی و نظام سیاسیشان را اصلاح میکنند.
چهارم: این تودههای میلیونی بر خلاف همهی حرفهایی که شما در همهی سالهای گذشته در رسانههایتان زدید، گفتند نبرد میان نظام و مردم نیست. نبرد میان نظام و مردم نیست. اگر اینچنین بود فقط چند صد یا چند هزار نفر پای صندوقهای رأی میرفتند. وقتی میلیونها نفر رأی میدهند یعنی حداقل این نظام و این سران از پایگاه مردمی بسیار عظیمی برخوردارند که خود را از طریق مشارکت در انتخابات به نمایش گذاشتند. این از مسئلهی نبرد نظام با مردم. اگر کسی که موافق نظام است یا مانند ما، چیزی بیشتر از این موضع را گرفت، کسی نمیتواند بگوید شما دارید در دفاع از نظام سوریه با مردم این کشور میجنگید! بلکه باید بگوید شما دارید در دفاع، در کنار و دوشادوش این میلیونها نفری میجنگید که در روز انتخابات آمدند و رأی دادند. داخل پرانتز: ممکن است در لبنان از سوریهایها عبارت پناهنده را بردارند ولی کسی نمیتواند صفت شهروند سوریهای را که حق انتخاب دارد از آنها بگیرد. هیچ کس نمیتواند چنین کند. نه آمریکا، نه غرب و نه کشورهای منطقه. این پیام سوریهایها بود.
پنجم: جنگ نظامی و ویرانگر علیه سوریه شکست خورده است. انتخابات، اعلامیهی سیاسی و مردمیِ شکست جنگ است.
ششم و نتیجه: ثمرهی عظیم این انتخابات این است. این صحبت خطاب به کسانی است که به دنبال درمان سیاسی میگردند یا خطاب به کسی است که در راه درمان سیاسی، به دنبال کمک است. بنده به کسانی که به دنبال درمان سیاسی مسائل سوریه هستند میگویم: نمیتوانید این انتخابات ریاست جمهوری را که رخ داد نادیده بگیرید. کسی نمیتواند نادیدهاش بگیرد. این انتخابات که دکتر بشار اسد به موجب آن برای دورهی جدید ریاست جمهوری سوریه برگزیده شد، به لحاظ سیاسی چه معنایی دارد؟ واقعیت و منطق میگویند درست نیست راه حل، مبتنی بر ژنو۱ و ژنو۲ یا به قول مخالفان، استعفای جناب بشار اسد و تحویل قدرت باشد. وقتی ملت دوباره انتخابش کردند، این راه حل صحیح نیست. یا به قول آنها که در میان مخالفان خود را معتدل میدانند: "مذاکرات به استعفای جناب بشار اسد منتهی شود". دیگر نمیتوانید پیششرط بگذارید که رئیس جمهور استعفا دهد و همچنین نمیتوانید بگویید مذاکرات یا درمان سیاسی به استعفای رئیس جمهور منتهی شود. این انتخابات به همهی مخالفان - منظورم بخش داخلی است. تکفیریان از بحث خارجند - و کشورهای جهان و منطقه میگوید: درمان سیاسی در حضور جناب دکتر بشار اسد آغاز میشود و پایان مییابد. این انتخابات این را میگوید: یک رئیس جمهور توسط میلیونها نفر برای یک دورهی هفت ساله انتخاب شده است و هر کس به دنبال درمان سیاسی است، باید با او صحبت، مذاکره و بحث کند و با او به نتیجه برسد. حالا این که آن نتیجه چه میتواند باشد به خود سوریهایها مربوط است. ما به عنوان دوستانی که خود را بخشی از این نبرد میدانند، ممکن است دور از رسانهها، افکار و پیشنهاداتی را مطرح کنیم و مانند همهی دوستان دلسوز سوریه، کمکهایی انجام دهیم. ولی در هر صورت چگونگی راه حل، مبتنی بر تصمیم و ارادهی سوریه است. این واقعیتها این نتیجه را میدهند. امروز درمان سیاسی بر دو رکن، دو شرط و دو مقدمهی اساسی استوار است. مقدمهی اول در نظر گرفتن نتایج انتخابات است و این که طرف درمان سیاسی، جناب بشار اسد است. و دوم پایان دادن به پشتیبانی از گروههای تکفیری در سوریه است تا آنجا که به پایان جنگ و کشتار در سوریه کمک کند. و اجازه دهید بگویم این که برخی کشورهای منطقه و جهان این گروهها را وارد لیست سازمانهای تروریستی کردهاند کافی نیست. کافی نیست که داعش، النصره و… را وارد لیست سازمانهای تروریستی کردهاید. چون کشورهایی در منطقه هستند که این کشورها را وارد لیست سازمانهای تروریستیشان کردهاند یا میکنند، ولی همچنان از آنها پشتیبانی مالی، تسلیحاتی، لجستیک و… مینمایند. کسی که خواستار درمان سیاسی در سوریه است باید به این پشتیبانی پایان دهد تا این جنگ خاتمه یابد.
ما از همان ساعتهای اول مسئلهی سوریه منادی درمان سیاسی بودیم، به آن باور داشتیم و همه را به تلاش برای درمان سیاسی فرا میخواندیم. امروز نیز مانند حوادث شهر حمص و… دوباره به همهی گروههایی که در سوریه میجنگند صراحتا و با تکیه بر وقایع و اطلاعات میدانی و شرایط ملی، منطقهای و جهانی سوریه و خوانشی کامل از همهی عناصر و عوامل میگویم: جنگ شما هیچ آیندهای ندارد. این جنگ هیچ افقی جز ویرانی بیشتر کشورتان و خونریزی بیشتر ندارد. همه باید اذعان کنند، اعتقاد داشته باشند و اعتراف کنند که جنگ نظامی در سوریه آیندهای ندارد و منجر به اشغال سوریه و سلطهی دیگران بر آن نخواهد شد و محافظت از آنچه در سوریه مانده است - از جمله اهالی عزیز و ملت مقاوم و تسلیمناپذیرش و عمران و بازسازی و سرزمینها، کشاورزی و صنعت آن و بازگرداندن عافیت به این کشور - منوط به این است که همگی سراغ مصالحه، گفت و گو و یافتن راههای سیاسی بروند و به خونریزی و جنگ بیوقفه پایان دهند؛ جنگی که دیگر به هیچ وجه به هیج یک از اهداف داخلی سوریه کمکی نمیکند.
البته ما لبنانیان طبیعتا نگاههای مختلفی داریم و هر کس نظر خود را دربارهی انتخابات دارد. ولی ما نگاه خودمان را میگوییم و بر مبنای نگاه و ارزیابی خودمان: در این مناسبت وظیفه داریم این موفقیت سیاسی سرنوشتساز را به ملت سوریه و این اطمینان مجدد به رهبری ایشان بر سوریه را در جهت صلح، آبادانی، وحدت ملی و جایگاه ویژهی نژادی به جناب اسد تبریک بگوییم و از خداوند متعال میخواهیم همهی اهالی سوریه را موفق گرداند که به هم بپیوندند، مصالحه و صلح کنند، در کنار یکدیگر به زندگی ادامه دهند و در کنار هم برای تصمیمگیری در مورد اصلاحات، اجرای اصلاحاتی که در مورد آن تصمیمگیری شده، بازسازی سوریه و باز گرداندن سوریه به جایگاه ویژهی منطقهای و نژادیاش در گذشته که باید در آینده نیز آنگونه باشد بکوشند. ما با این انتخابات یک پیروزی دیگر به دست آوردیم. این انتخابات ثمرهی پیروزیهای نظامی، خون شهیدان، فداکاریها و… بود. به لبنانیان - که طبیعتا این مسائل آنان را نگران میکند - همچون گذشته میگویم: از پیروزی سوریه نگران نباشید، اگر سوریه شکست نخورد و تقسیم نشد نگران نباشید، بلکه وقتی نگران باشید که تقسیم شد، شکست خورد و این گروههای مسلح بر آن تسلط پیدا کردند. از پیروزی و عافیت سوریه نگران نباشید که برکاتش برای این کشور، لبنان و همهی منطقه خواهد بود.
بار دیگر به استادمان حضرت شیخ میرسیم و با روح مطهرش پیمان میبندیم و خطاب به این برادر عزیز، الگو و اسوهمان، حضرت علامه شیخ مصطفی قصیر، میگوییم: ای برادر، ما برادران مسیر و راهت را ادامه خواهیم داد و ان شاءالله امانتدار دستاوردها، تلاشها، سازمان و فداکاریهایت خواهیم بود. این راه را با تفکر تو ادامه خواهیم داد و برای اهدافی که برای آنها زیستی، مو سپید کردی، بیمار شدی و شب از روز نشناختی، جانفشانی خواهیم کرد تا آن که خداوند (سبحانه و تعالی) برای ما نیز مانند تو عاقبت خیر رقم بزند.
خداوند مرحوم بزرگ و عزیزمان، پدرش علامه شیخ احمد قصیر(رضوان الله علیه)، ارحام و نزدیکانش، درگذشتگان جمع و همهی شهیدان را رحمت کند.
بار دیگر ثواب فاتحه و صلواتی را به روح ایشان هدیه میکنیم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
خداوند مرحوم عزیز و ارزشمندمان را بیامرزد. به روح ایشان ثواب فاتحهای را هدیه مینماییم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلات و السلام علی سیدنا و نبیینا خاتم النبیین ابی القاسم محمد بن عبدالله و علی آله الطیبین الطاهرین و صحبه الاخیار المنتجبین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین.
برادران و خواهران، السلام علیکم جمیعا و رحمت الله و برکاته.
خداوند در قرآن مجید میفرماید:«وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَٰئِکَ رَفِیقًا- و هر که اطاعت خدا و رسول کند، با کسانى خواهند بود که خدا موهبتشان داده [که عبارتند] از پیامبران و راستى پیشگان و شاهدان و صالحان، و آنان نیکو همدمانى هستند. (نساء/۶۹)»
در این دیدار پربرکت قصد دارم در ابتدا به خانوادهی بزرگوار و عزیز ایشان، آل قصیر، خاندان علما، شهدا، استشهادیان، مجاهدان و مقاومان تسلیت و تعزیت عرض کنم. خانوادهای که فداکاری نموده و همچنان مینمایند، همچنین خانوادهی عزیز آل امین، خاندان علما، شهدا، مقاومان و مجاهدان که فداکاری کرده و همچنان میکنند و همهی برادران و خواهرانم در حزب الله و مخصوصا سازمان تعلیم و تربیت اسلامی که با این روحانی عزیز همراه و همکار بودند، وی را درک کردند و او را از دست دادند.
بنده امروز مثل همیشه میخواهم در سه زمینه صحبت کنم. اولا دربارهی مناسبت؛ ثانیا استفاده از فرصت سخنرانی برای صحبتی دربارهی لبنان؛ ثالثا بر اساس قاعدهی وحدت سرنوشت، صحبتی دربارهی سوریه.
علامه شیخ مصطفی قصیر برای من یک الگوست.
اما دربارهی مناسبت. این مناسبت برای ما بسیار دردناک، و خسارت و دردمندی ما به واسطهی از دست دادن این عالم مجاهد مقاوم عزیز، بسیار شدید است. برادران، دانشمندان، همگی، فرماندهان حزب الله در جایگاههای مختلف و همهی کسانی که این روحانی را از نزدیک میشناختند، در این غم با ما شریکند. ما در حزب الله عادتمان بر این است که هنگام حیات برادران دربارهی آنها صحبت نمیکنیم. زندهها زحمت میکشند، شب زندهداری، جهاد و فداکاری میکنند و زحمات عظیمی میکشند که منجر به دستاوردهای بسیار بزرگ میشود، ولی ما در هنگام حیات افراد، دستاوردها را به آنها نسبت نمیدهیم. این که دلیلش چیست بحث دیگری است، ولی در حزب الله بنا بر این است. و وقتی دربارهی یک موفقیت، پیروزی، جهاد، تلاش یا فداکاری صحبت میکنیم، آن را به همه نسبت میدهیم؛ بدون این که از فرد خاصی نام ببریم. بله، ما وظیفه داریم و آنها بر گردن ما حق دارند، حداقل - اگر دربارهی بخش اول بحث هست که درست است یا نه و به اخلاص، صدق، نیت، کتمان یا هر چیز دیگری ارتباط دارد - وقتی این عزیزان و مجاهدان از دنیا میروند و دیگر مدح و سخن گفتن از ایشان برای دنیایشان فایدهای ندارد، و فقط شهادت به حق و انصاف دادن به ارواح پاک آنان است، دربارهشان صحبت کنیم و آنچه را که باید به ایشان نسبت بدهیم. احیانا اینجا هم همه چیز را نمیگوییم و بخشهایی از آن را به خاطر مصالح مربوط به مسیرمان و پیمودن ادامهی آن، پنهان میکنیم. همهی آنچه برادران پیش از من دربارهی برادر عزیز علامه شیخ مصطفی قصیر گفتند قاعدتا دون حق ایشان بود. آنچه بنده بیان خواهم کرد یا میتوانم بیان کنم نیز چنین خواهد بود. وی بالاتر از آن چیزهایی است که گفته شد و میگویم. این یک حقیقت است. امروز و پس از رحلت ایشان بنده میخواهم از یک زاویهی مشخص به این روحانی ارزشمند و عزیز بپردازم؛ زاویهای که شاید اگر بزرگداشتی در زمان حیات ایشان برگزار شده بود، اینچنین دربارهشان صحبت نمیکردیم. قصد دارم حضرت شیخ مصطفی قصیر را اسوه، نمونه و الگویی معرفی کنم و معرفی کنیم که به آن نیازمندیم. الگویی که از نزدیک وی را درک کردیم و سیره، زندگی و سلوکش را مشاهده نمودیم و پس از رحلت و وفاتش، به آن شهادت دادیم و وی را الگوی خود قرار میدهیم. بنده ایشان را الگو، نمونه و اسوهی خودم میدانم و همهی برادرانم را فرا میخوانم که وی را آرمان و نمونهی خود قرار دهند. ما اینجا دربارهی مجموعهای از موضوعات، اسامی و صفات صحبت نمیکنیم، بلکه در حال صحبت کردن دربارهی انسانی هستیم که این موضوعات، صفات و اسما را تجسم بخشید.
وی به عنوان یک عالم برای ما الگوست. کسی است که مدتهای مدید و تا آخرین لحظات حیاتش در جستجوی علم بود. اهل تحقیق و پژوهش، و همچنین معلم بود؛ درس میداد، تحقیق میکرد، مینوشت، منتشر میکرد و سخنرانی مینمود. این از یک سو. از کسانی بود که برای خداوند (عز و جل) علم آموخت و برای خداوند آموزش داد.
همچنین به وی به عنوان یک عالم مجاهد مینگریم. کسی که از زندگی مردم کناره نگرفت، خود را جدا نکرد و از ابتدا وارد این مسیر شد. از همان ابتدا در حوزهی علمیه، طالب و عامل بود. هنگامی که به لبنان آمد نیز عامل، طالب علم، مجاهد و مقاوم بود و برای خدا کار کرد. و چنان که از حضرت مسیح (علیه السلام) نقل است: هر کس برای خدا علم بیاموزد، آموزش دهد و به آن عمل کند، در ملکوت آسمانها، نام وی به بزرگی برده میشود.
ما در برابر یک عامل جدی، خستگیناپذیر و بلندهمت قرار داریم که خستگی و ملالت نمیشناخت و هیچ کسالت و بیماری، وی را از تلاش باز نمیداشت. در ماههای آخر بیماری ایشان، بنده به برخی دیدارهای داخلی مشغول بودم و از حضور جناب شیخ غافلگیر میشدم. همچنین برخی مناسبتها و جشنها را که از رسانهها پیگیری میکردم، میدیدم ایشان حضور دارد یا سخنران است. تا آخرین لحظاتی که جسمش یاری میکرد، اینگونه بود و بنده از این همت بلند شگفتزده میشدم. این نیز چیزی است که ما به آن نیاز داریم. ما که احیانا خسته میشویم و غمها، مشکلات و چالشها محاصرهمان میکنند، در عزم و اراده، بلندهمتی، جدیت و فعالیت به الگو نیازمندیم. شیخ مصطفی اینگونه بود. همهی برادران میدانند که این روحانی اینگونه بود. گاهی بنده به ایشان میگفتم شیخ خودت را اذیت نکن، کمی هم به فکر سلامتی خودت باش؛ ولی وی معتقد بود تک تک لحظات عمرش باید صرف اطاعت از خدا و رسول الله (صلی الله علیه و آله) و خدمت به دین و بندگان خداوند (سبحانه و تعالی) شود.
صادق و مخلص بود و همهی ما از صدق و اخلاصش با خبریم. ما در عمل به این اخلاص و صدق نیازمندیم.
در زمینهی دنیا زاهد و از ظواهر فریبنده و عنوانهای دنیوی رویگردان بود و از دنیا برای عملهای اخروی بهره میگرفت. چشمانش مدام به آن جهان بود و برای آن کسب آمادگی میکرد.
شیخ مصطفی از برادرانی بود که بدون توقع و مطالبهی امتیازهای شخصی کار میکرد. هیچ وقت تصور نکرد حقی بر گردن حزب الله، مقاومت، این مسیر، اسلام یا دین دارد. هیچ وقت بر این مسیر، رفیقانش، برادرانش یا همکارانش منت نمیگذاشت و فخر نمیفروخت. قاعدتا در هر زمینهای یک اشاره کافی است. ما به این مسئله نیز نیازمندیم. خداوند (سبحانه و تعالی) است که برا ما منت دارد که ما را به ایمان و جهاد هدایت نمود و ما را از فرزندان این مسیر مبارک قرار داد. و این خداوند (سبحانه و تعالی) است که باید مدام او را به خاطر هر موفقیت شکر کنیم و از او به خاطر هر قصور و تقصیری عذرخواهی و استغفار نماییم. شیخ مصطفی اینگونه بود.
با محبت، لطیف، مهربان، عشقورز، با اخلاق و بشاش بود. مقداری از آن را در مستندی که پخش شد دیدید. هر گروهی، هر مسیری و هر ملتی - مخصوصا وقتی دربارهی یک گروه صحبت میکنیم - با چالشهایی مواجه میشود، جانفشانیهایی میکند و متحمل غمهایی میشود. پس در روابط درونی به این محبت، عشق، مودت و این اخلاق نیکو و پسندیده نیاز است. چه این که این از عوامل قدرت و تداوم [ حرکت نیز] هست.
شیخ آرام بود و احساساتی نمیشد. جز در موارد نادری که حق داشت. وزین بود.
این روحانی در مدرسه، سازمان و مسجد معلم و مربی بود. شیخ مصطفی قصیر، امام جماعت نماز صبح مساجد ما بود. یک امام و عالم مسجدی.
اگر بخواهم ادامه دهم صحبت طولانی میشود. ولی حقیقتا شیخ یک انسان عابد، صاحبنظر، ایدهپرداز، خلاق، برنامهریز، متفکر، اهل بحث و گفت و گو و همچنین در این مسیر، مطیع بود. به هیچ کدام از امور اعتباری - هر قدر هم بزرگ بودند - توجهی نمیکرد. در هر صورت بحث اطاعت یکی از مهمترین شاخصههای کسانی است که در این مسیر تلاش میکنند. این خصوصیت است که یکپارچگی، انسجام، صلابت، استحکام و قدرت این مسیر را حفظ کرده.
بنده به همین مقدار بسنده میکنم. ما به این الگو و اسوه نیازمندیم و نیاز داریم وی را به برادران و خواهران و نسلهایمان معرفی کنیم. همچنان که دیگر سرانمان را که به شهادت رسیدند یا وفات یافتند، با خصوصیات خاص و عظیمشان معرفی میکنیم. شهید سید عباس (رضوان الله علیه)، سید الشهداء مقاومت، شهید شیخ راغب(رضوان الله علیه) شیخ الشهداء مقاومت، فرمانده شهید حاج عماد مغنیه و فرماندهان پر شمار شهید.
مسئلهی دیگری هم هست که در بخش اول میخواهم به آن بپردازم. و آن این که حضرت شیخ از ابتدا حوزهی تربیت، تبلیغ و بسیج و [البته] مشخصا تربیت را برگزید. گزینهی حضرت شیخ از ابتدا، از زمانی که در نجف اشرف و قم در حوزه حضور داشت این بود. به تعلیم و تعلم اکتفا نکرد، بلکه به تربیت پرداخت و به مسائل طلاب و ساخت انسان و کادر مبادرت کرد. وقتی به لبنان بازگشت نیز، اولویتش این بود. این روحانی میتوانست در هر زمینهای فعالیت کند، ولی این زمینه را برگزید چون عقیده و نگاهش این بود و طبیعتا نگاه صحیحی هم بود. به همین خاطر به سازمان تعلیم و تربیت اسلامی و مدارس رفت و با برادران و خواهران و مسئولان سازمان در مدارس در زمینهی روش، فرهنگ، تربیت، علم، کمیت، کیفیت، پیگیری و مدیریت، به این دستاوردها دست یافت که امروز شاهد آن هستیم. و چنان که برادران پیش از بنده فرمودند، جوانی و عمر، وقت، تلاش و شب و روزش را برای سازمان گذاشت؛ چون به جایگاه، تأثیر و اهمیتش در این مسیر اسلامی، جهادی و پربرکت باور داشت. و واقعا بهترین مسئول، مدیر، مربی، راهنما و پدر بود. در سایهی توجه و پرورش و تلاشهای او بود که سازمان رشد کرد، بزرگ شد، توسعه یافت و ریشه دواند تا امروز که به معنای واقعی کلمه در برابر یک سازمان با کارویژهی تربیتی و فرهنگی قرار داریم.
وی در طول همهی این سالها امانتدار این سازمان بود. اینجا به مناسبت، از زندهها بدون بردن نام یادی کنیم. بسیاری یا همهی این مؤسساتی که مشغول فعالیتند، به دست عدهای امانتدار هستند. بعضی از مردم فکر میکنند چطور در حزب الله یا فرماندهی حزب الله شما همزمان پیگیر سیاست، مقاومت، امنیت، مسائل نظامی، فرهنگ، تربیت، خدمات، بهداشت، کابینه، پارلمان و… هستید؟ چطور میتوانید همهی اینها را پیگیری کنید؟ میتوانیم چون در رأس همهی این سازمانها، چهارچوبها، پروندهها و قالبها، افرادی امین، مخلص، صادق و واجد صلاحیت قرار دارند و اصلا نیازی به دخالت فرماندهی مرکزی نیست. بنده مثلا به یاد دارم در سازمان تعلیم و تربیت اسلامی سالی یک یا دو بار به بازنگری، بحث یا تصمیمگیری نیاز پیدا میشد. چون در رأس این مؤسسه و دیگر مؤسسهها یک امین وجود دارد.
پیروزیهای امت ثمرهی فعالیتهای بیصدا و درازمدت تربیتی است.
حضرت شیخ همچنین در زمینههایی غیر از تربیت، تبلیغ، دعوت و بسیج حامل فرهنگ، تفکر، گفتمان و روح مقاومت بود. همیشه آمادگی داشت یک سرباز رزمنده در خط مقدم این مقاومت باشد. ولی طبیعتا تعیین مسئولیت و تقسیم کار به بسیاری از کسانی که از این تفکر، فرهنگ و روحیه برخوردارند اجازه نمیدهد تا خط مقدم جلو بروند. استادمان حضرت شیخ این گونه و یکی از عناصر حقیقی و بخشی از جوهرهی مسیر ما بود. بعضی چیزها رو هستند. معمولا در لبنان چه چیزی روست؟ سیاست، موضعگیریها، ادبیات و حوادث سیاسی، امنیتی و نظامی. ولی زیر این سطح - همهی این تلاشها، کوششها و مجاهدتهای عظیم و مبارک در سطوح فرهنگی، علمی، فکری، حوزوی، پژوهشی، سازمانی، خدماتی، زیربنایی، روابط عمومی - ارتباط با مردم و بنای جامعهی مؤمن پایبند با بصیرت با فرهنگ فداکار مخلص قرار دارد. اینها معمولا جز در حالات نادر و استثنائی در سطح دیده نمیشود. به همین خاطر کسانی که در این حوزه کار میکنند معمولا از صحنهی نبرد و صفحههای تلویزیون دور هستند. در سکوت کار میکنند. ولی اکثرا همینها هستند که ثمر و نتیجه میدهند. ثمره و دستاوردهای شیخ مصطفی و دیگر برادران به صورت کمی و کیفی تجمیع میشود و دستاوردها و پیروزیهای بزرگ را برای لبنان و امت به ارمغان میآورد. امروز شاهد مقاومتی هستیم که دهها سال پیش از 1982 تا امروز تداوم یافته، در همهی مرزها حضور دارد، عوامل قدرت را برای بازداشتن دشمن در اختیار دارد و برای شکست پروژهای که منطقه و منابع و مسائل و مقدسات آن را تهدید میکند، در میدان دوست سوریه نیز حاضر است. این حضور و عمل و این مقاومت جز با این حضور مردمی، فرهنگی، عقیدتی، ایمانی، سازمانی و علمایی و تلاشهایی که صورت میگیرد نمیتوانست پیش برود، بماند، تداوم یابد و رشد کند. چون این مقاومت به یک پایگاه مردمی گسترده، قدرتمند، مستحکم و ریشهدار متکی است. مقاومت یک حالت حماسی زودگذر احساسی و یک واکنش موقت نیست، بلکه برآمده و منسوب به ریشههایی عمیق در این تاریخ، عقاید، فرهنگ، معنویت، مبانی و آرزوهای این خاک، ملت و امت است. حضرت شیخ یکی از بزرگانی بود که در ایجاد و پیشرفت این مسیر مشارکت داشتند و عمل، سخنان، کتابها، آثار و فداکاریهایش تا همیشه و روز قیامت همچنان [در ساخت جامعه مقاوم] سهیم خواهد بود. از خداوند (سبحانه و تعالی) میخواهم او را غریق رحمت سازد و با انبیا، اولیاء، رسولان، صدیقان، صالحان و شهیدان محشور کند. چه این که او بندهای شایسته، مطیع خدا و رسول، فداکار، مجاهد فی سبیل الله و کسی بود که کمر خم نکرد و در هیچ کدام از سختیها و دشواریها که نیاز به اصحاب بصیرت داشت و دارد، احساس ضعف و تردید ننمود.
معضل سیاسی حقوقها و دستمزدها در لبنان
اجازه دهید در باقیماندهی وقت کمی دربارهی لبنان صحبت کنم و در پایان به سوریه بپردازم. طبعا ما امروز در لبنان، در هر لحظه، هر ساعت و هر روز در برابر مسائل عظیم و مهمی قرار داریم. در صدر آنها، مسئلهای است که به آن دستمزد میگفتیم. ولی امروز باید بگوییم مسئلهی دستمزدها و امتحانات رسمی پایان سال تحصیلی. امروز چون اکثر مناطق، عشیرهها و خانوادهها کارمند هستند و فرزندان بسیاری از این خانوادهها به مدرسه میروند و باید امتحان و مخصوصا امتحانهای پایاندوره را - که ثبت نام دانشگاهها و … منوط به آن است - بدهند، همهی لبنانیها درگیر مسئلهی حقوقها و دستمزدها هستند. همهی لبنانیان دقیقا با این مسئله آشنا هستند و مدتها با آن سر کردهاند. به یک نقطهی بسیار حساس رسیدهایم. اشتباهی صورت گرفته است. حس میشود بخشی از اهالی سیاست عمدا این کار را انجام دادهاند. گفتهاند میآییم کارمندان و اکثریت آنها را که اساتید هستند رو در روی دانشآموزان و خانوادههای آنها قرار میدهیم و میگوییم به حکومت ربطی ندارد و حکومت فقط تماشاگر است. اما کدام باید در مقابل دیگری کوتاه بیاید؟ یعنی یا باید دانشآموزان و امتحانات رسمی قربانی مطالبهی به حق کارمندان شوند یا کارمندان باید از مطالبات به حق و جنبش رو به افزایش خود به نفع دانشآموزان و خانوادههای آنان دست بردارند. رساندن کار به اینجا زشت و غیر مسئولانه است. بنده در ذهنم توصیفهای دیگری برای این شرایط دارم ولی نمیخواهم الآن به کار ببرم. ولی فکر میکنم هر کس به این مسئله بپردازد به همان نتیجه میرسد. حد اقلش این است که غیر مسئولانه و غیر قابل پذیرش است. ما در روزهای گذشته و در آستانهی نشست آیندهی پارلمان و موعدهای معین و رسمی امتحانات، در شرایطی قرار گرفتهایم که همه در مقابل هم صفآرایی کردهاند. شما به عنوان یکی از طرفهای سیاسی، پارلمانی، صنفی - دارم از جانب گروه یا طرف خودمان صحبت میکنم - میخواهی چه کار کنی؟ میخواهی بگویی کارمندان باید به نفع دانشآموزان کوتاه بیایند یا دانشآموزان به نفع کارمندان؟ یک موضعگیری انسانی و اخلاقی سخت است. ولی چه کسی کار را به این جا رسانده؟ اهل سیاست. و چه کسی باید در روزهای محدود باقیمانده این مسئله را درمان کند؟ اهل سیاست. اهالی سیاستی که مردم معمولا آنها را محکوم نمیکنند، بلکه به دنبال یک بیگناه میگردند که همه چیز را گردن او بیاندازند. همهی اهالی سیاست مسئولند که این مسئله را در روزهای محدود باقیمانده درمان کنند. درمانش هم فلسفهبافی، نقشه و برنامهریزی زیادی نمیخواهد. وظیفهی اخلاقی، انسانی و ملی همهی ما فراکسیونهای پارلمان - با حفظ احترام ریاست جمهوری و مسئلهی ماههای فقدان رئیس جمهور که دربارهی آن نیز سخن خواهم گفت - پایان دادن به این مسئله طی یک یا چند جلسه در پارلمان است. چه بهتر که در یک جلسه. ولی این مسئله باید پایان یابد. هیچ کس به هیچ وجه عذری ندارد. باید با کارمندان با عدالت برخورد شود و نیز دانشآموزان، امتحانات رسمی و سال تحصیلی نجات داده شوند. مسئولیت بر عهدهی هر کسی است که شانه خالی کند. امروز این یک مسئلهی مهم ملی است. مگر همین مسئولان، فراکسیونهای پارلمان و حضرات نماینده در وصف دردها، نیازها و بیچارگی این مردم قصیدهسرایی نمیکنند؟ پس این وضع را چطور بپذیریم؟ این از مسئلهی اول؛ که نمیخواهم بیش از این دربارهاش صحبت کنم. تنها میخواهم بر درمان این مسئله تأکید کنم. درمانی که امکان و فرصتش نیز فراهم است. یعنی دربارهی یک مسئلهی غیر ممکن صحبت نمیکنیم.
همچنین دربارهی دانشگاه لبنان و اساتید آن. این چند روز دیدیم گویی کسی میخواهد اساتید این دانشگاه را رو در روی دانشجویان آن قرار دهد تا معضلی ایجاد شود. مسئولیت نه بر عهدهی اساتید است و نه بر عهدهی دانشجویان. همچنین اساتید، دانشجویان و دانشگاه هیچ کدام نباید قربانی شوند. این حکومت است که باید مسئولیتش را بر عهده بگیرد؛ مشخصا هیئت وزیران، نیازی به پارلمان نیست. کابینه میتواند این مسئله را درمان و حل کند. چرا نمیکنند؟ کدام مسائل دخیلند؟ مسائل فرقهای؟ حزبی؟ سهمبندی؟ یا چه؟ این مسئله باید درمان شود. باید کوتاه بیایند، فداکاری کنند و پیش بروند. اینجا نیز همه مسئول درمان این مسئلهی حیاتی، بزرگ و خطیرند.
مسئلهی مثالثه، تقسیم مساوی قدرت میان مسیحیان، اهل سنت و شیعیان
صحبت آخر در زمینهی لبنان. متأسفانه در برههی اخیر، به گروه ما و مخصوصا به قول خودشان دوگانهی شیعه بسیار اتهام زده شد که در جهت مثالثه[ی قدرت در لبنان] تلاش میکنند. البته این تهمت جدید نیست. ولی کار در هفتههای گذشته به جایی رسید که تلاش کردند بگویند ما چون مثالثه میخواهیم، به دنبال فقدان رئیس جمهور و عقب انداختن انتخابات ریاست جمهوری هستیم. یعنی در تهمت مثالثه که سابقهای چند ساله دارد - و همهی ما این مسئله را انکار کردیم و توضیحش را خواهم داد - تجدید نظر کردند تا آن را وارد نبرد انتخابات ریاست جمهوری کنند و بر روی این گروه و مشخصا دوگانهی شیعه فشار بیاورند و بگویند اگر با ما راه نیایید، سر فرود نیاورید و… ، متهم هستید که میخواهید نظام را تغییر دهید، مثالثه را حاکم کنید، نظام تساوی [مسیحیان با مجموع مسلمانان] را زمین بزنید و… . این چیزی است که این روزها رویش کار میشود. خب، در این مسئله هم یک نظر آرام و کوتاه [ارائه خواهم کرد]. این اتهامی که شما روی آن پافشاری میکنید، بیپایه و اساس است. شما دارید ادعا میکنید و باید دلیل و بینه بیاورید. چه دلیلی دارید؟ یک نفر را، فقط یک نفر را از دوگانهی شیعه یا اصلا از همهی شیعیان لبنان و دانشمندان، اساتید، نخبگان، مردم یا هر کسی را بیاورید که بگوید ما خواستار برقراری مثالثه در لبنان هستیم. از افراد کنونی، سابق، اسبق، اسبقتر و… یک نفر، یک شاهد بیاورید تا از شما عذرخواهی کنیم و بگوییم اشتباه کردیم. اصلا چنین چیزی رخ نداده است. کسی در این باره صحبت نکرده و کم یا زیاد به این مسئله نپرداخته.
حتی بیش از این: شما میدانید و پیش از این نیز گفتهایم: میتوانم ادعا کنم که این (مثالثه) به ذهن خودمان هم نمیآمد! حداقل وقتی بنده و برداران با هم صحبت و فکر میکردیم، پیش از این که خودشان بگویند، به ذهن ما نرسیده بود. یعنی حتی به ذهن، وهم و خیال کسی هم نمیرسد که فرمول نظام مثالثه باشد. بنده باز میگردم و بر این مسئله تأکید میکنم تا مخصوصا برخی مراجع دینی و ملی به این اشتباه در درک یا ارزیابی دچار نشوند. اولین کسی که چند سال پیش این مسئله را مطرح کرد، فرانسویها بودند. یک هیئت فرانسوی به تهران رفت و با ایرانیان این ایده را مطرح کرد که توافق طائف دیگر کارآمد و مناسب نیست و به درد لبنان نمیخورد. نظرتان چیست که فرمول جدیدی در قالب مثالثه ایجاد کنیم. اصلا ایرانیان این مسئله را مطرح نکرده بودند و به آن فکر نکرده بودند و به ذهنشان هم نیامده بود. به ذهن ما هم نیامده بود. برادران ایرانی از طرف خودشان پاسخ داده بودند. با ما هم مطرح کردند و ما گفتیم به هیچ وجه. ما به این مسئله فکر نکردیم، آن را درخواست نکردیم و خواستار آن نیز نیستیم. این شما و این فرانسویها! دوستانتان، بروید ازشان بپرسید. در صورتجلسهها هم موجود است. حالا اگر کسی اصرار دارد مدام ما را به مثالثه متهم کند، خودش میداند. چون ما با تهمت تحت فشار قرار نمیگیریم. اینها را به خاطر این که تحت فشاریم نمیگوییم. به هیچ وجه، به هیچ وجه، به هیچ وجه. آرام بگیرید تا ببینید این طور نیست. اگر کسی در لبنان دوست دارد توهم بزند و به دنبال پروژهای بگردد که فکر میکند خطرناک است، و میخواهد با همان وهم و پروژهی خطرناک بجنگد، خودش میداند. بجنگد تا نانش در بیاید. ما به این مسئله ربطی نداریم، خارج از آن قرار داریم، به آن فکر نمیکنیم، خواستار آن نیستیم و برای آن تلاش نمیکنیم. والسلام. نقطه سر خط. این مسئله همین اندازه است.
اگر شما چنان که ما را متهم میکنید، معتقدید ما برای تحمیل مثالثه در جهت فقدان رئیس جمهور میکوشیم خب، مگر نمیخواهید جلوی مثالثه را بگیرید؟ بنشینید رئیس جمهور انتخاب کنیم و به فقدان رئیس جمهور پایان دهیم. بفرمایید بنشینید و یک شخصیت قدرتمند مسیحی را که جایگاه ملی دارد بپذیرید. همین امشب همه با جناب رئیس مجلس جلسه بگذاریم، رئیس جمهور انتخاب کنیم و شما هم [از این طریق] جلوی مثالثه را گرفتهاید. ما حاضریم. ولی آن کسی که جلوی رسیدن حق را به حقدار میگیرد، در کشور شناختهشده است.
با تلاش داخلی رئیس جمهور لبنان را انتخاب کنید و منتظر خارج نباشید.
از اینجا وارد مسئلهی ریاست جمهوری میشوم که شامل دو مطلب است. ما به سعی جدی و فعالیت داخلی فرا میخوانیم. البته بنده ۲۵ مه گفتم که میان جریان آزاد ملی و جریان المستقبل گفت و گو وجود دارد و همچنان منتظر نتایج این گفت و گو هستیم، ولی امروز به بیش از این فرا میخوانیم: تلاش داخلی چندجانبه برای اینکه این وضع به پایان مطلوب برسد. خب، بعضی - نه ما - منتظر خارج هستند. اولا این خارج هیچ منتی بر ما ندارد. چه در مسئلهی ریاست جمهوری و چه در غیر آن. ثانیا این خارج هر روز علنی و غیر علنی به شما میگوید ما نمیخواهیم دخالت کنیم. خب، پس برای چه منتظر خارج هستید؟ بگذارید به خاطر این که رابطهی ما با جمهوری اسلامی ایران خوب است بگویم: منتظر روابط و مذاکرات ایران و سعودی هم نباشید. منتظر نباشید. حتی اگر صورت بگیرد. چون بعضی از ما در لبنان نشستهایم و بی هیچ تلاش، تماس و بحثی برای دیدار و مذاکرات ایران و سعودی روزشماری میکنیم. اولا تا این لحظه وقت مقرری وجود ندارد. ثانیا معلوم نیست موعد نزدیکی تعیین شود. ثالثا اگر موعدی تعیین شد و دیدار کردند، معلوم نیست میخواهند دربارهی چه مذاکره کنند. رابعا اگر مشخص شد میخواهند بر سر چه مذاکره کنند، از کجا معلوم پروندهی ریاست جمهوری لبنان محور مذاکرات ایران و سعودی باشد. و خامسا و سادسا همه میدانند جمهوری اسلامی ایران چیزی را به همپیمانان و دوستانش در لبنان، سوریه، عراق یا هر جای دیگر تحمیل نمیکند. چون برای همپیمانان و دوستانش در همه جا احترام قائل است. در نتیجه بنده با کمال صدق و اخلاص - به عنوان یک لبنانی و یکی از لبنانیانی که علاقه دارند ماهها سپری نشوند و این انتخابات در اولین فرصت به نتیجه برسد - میگویم: بفرمایید یک تلاش داخلی واقعی انجام دهیم و سرانی در کشور هستند که میتوانند میانجیگری کنند تا ما لبنانیان در زمینهی ریاست جمهوری به نتیجه برسیم.
حتی کسانی که منتظر سعودی هستند، سعودی حداقل در علن میگوید: ما نمیخواهیم دخالت کنیم. خب، بگذارید حداقل روی همین اظهارات علنی قضاوت کنیم. آخر هیچ کس در منطقه و جهان نمیخواهد دخالت و تلاش کند. همهی کشورهایی که در گذشته کمک میکردند، امروز مشغول هستند. از سوریه تا آخرین کشور جهان. بنده اینجا همه را به تلاش داخلی برای به نتیجه رسیدن این انتخابات فرا میخوانم.
به کار نبردن ادبیات تحریک آمیز مهمترین عامل حفظ آرامش کشور
آخرین مطلب در زمینهی لبنان، دعوتهای مکرر لبنانیان و سران لبنان و مسئلهایست که مورد علاقهی ملت لبنان هم هست و به نظر میرسد مسئلهای است که در سطح بین المللی و منطقهای نیز روی آن اجماع وجود دارد و آن آرامش، ثبات و امنیت لبنان است. الحمدلله رب العالمین. واقعا این نعمتی است که در این برهه، همهی جهان خواستار این قضیه هستند و میگویند ما در لبنان ثبات، آرامش، امنیت و صلح میخواهیم. خب، این نیز به همکاری لبنانیان نیازمند است و آرزوها و ارادهی بین المللی و منطقهای برای این منظور کافی نیست. البته ارادهی بین المللی و منطقهای مهم و تأثیرگذار است؛ چون هر کشوری میتواند سازمان اطلاعاتی و گروههای مرتبط با خودش را - که به آنان سلاح و پول میدهد و آنان را تحریک میکند - در لبنان به کار بیاندازد تا شرایط امنیتی را به هم بریزند. امکانش هست؛ ولی در درجهی اول منوط به ارادهی خود لبنانیان است. و این نیز چیزی است که امروز به آن فرا میخوانم و از طرف خود تأکید میکنیم با وجود همهی جریانات منطقه و اطرافمان، ما بسیار به امنیت، صلح، آرامش و ثبات علاقهمندیم و این که این روزها، ماهها و بلکه همهی این سالها با سلامت و عافیت؛ لبنان و ملت لبنان به پایان برسند و برکات سیاسی، روانی، اقتصادی، اجتماعی و… امنیت، صلح و ثبات نصیب لبنانیان شود. همهی ما مسئولیت داریم در هر سطحی این صلح و ثبات را افزایش دهیم، برنامههای امنیتی را به نتیجه برسانیم، ارتباط بگیریم و همکاری کنیم. امنیت و ثبات به درمان سیاسی ریشهای احتیاج ندارد. بله، البته اگر همهی پروندههای معلق میان نیروهای سیاسی لبنان به صورت ریشهای درمان شود بهتر است، ولی به این نیاز نیست. به ارادهی حفظ صلح، امنیت و ثبات در لبنان نیازمند است. و یکی از مهمترین عوامل که از حداقلهاست - مانند وضعیت این چندماههی کشور - آرامش ادبیات سیاسی است. یعنی وقتی تحریک و مخصوصا تحریکهایی دارای جنبهی فرقهای و مذهبی صورت میگیرد، بسیار بر تحقق صلح، امنیت و ثبات کشور تأثیر میگذارد. البته گرچه برخی طرفهای سیاسی و رسانهها این حقایق را نادیده میگیرند و به ما و غیر ما تعدی، حمله و اتهامزنی میکنند، دروغ میگویند و اطلاعات غلط منتشر میکنند. ولی با این وجود مشکلی نیست. اینها واقعیت را تغییر نمیدهد. مهم افول و افت ادبیات فرقهای و مذهبی است. و این یکی از مهمترین عوامل مؤثر بر حفظ ثبات، آرامش و صلح لبنان است و چیزی است که همه باید از آن پاسداری کنیم.
انتخابات سوریه و معانی و نتایج آن
دربارهی سوریه دو مطلب. مهمترین حادثهی برههی اخیر، انتخابات ریاست جمهوری سوریه و اقبال عظیم مردم بود که حقیقتا یک پیروزی تاریخی و موفقیت بزرگ برای سوریه و مردمان و سران آن محسوب میشود. پیش از این آمریکا، غرب و چند کشور منطقهای تمام تلاششان را برای جلوگیری از انجام انتخابات ریاست جمهوری در سوریه انجام دادند. از همان ابتدا با تهدید آغاز کردند که اگر سوریه موعد انتخابات ریاست جمهوری معین کند و به سمت برگزاری انتخابات برود جامعهی جهانی چنین و چنان میکند. قاعدتا امروز وقتی کشورهایی در سطح روسیه، چین، برزیل و آفریقای جنوبی، کشورهای بریکس، بیرون از این پروژه هستند، آنها نمیتوانند به نمایندگی از جامعهی جهانی صحبت کنند و بگویند این ارادهی جهان است. بله، آمریکا، غرب و دوستان منطقهایشان تهدید کردند و خط و نشان کشیدند. گفتند اگر انتخابات برگزار شود چنین و چنان میکنیم. میتوانید به سیل تهدیداتی که صورت گرفت مراجعه کنید. ولی این تهدیدها و این فشارهایی که برای برگزار نشدن انتخابات به سران سوریه وارد شد [کارساز نبود]. حتی دوستان سوریه برای دادن چنین پیامهایی واسطه قرار داده شدند که البته موضع سوریه برای برگزاری انتخابات در موعد معین قاطع بود.
ثانیا فشاری که حتی به ملت سوریه وارد شد. پیش از انتخابات آن را شوخی، مسخره، بیارزش، فاقد مشروعیت و… نامیدند و گفتند خودتان را برای برگزاری انتخابات اذیت نکنید و ما آن را به رسمیت نمیشناسیم و… . خب این مصادره است. سر جایتان بنشینید و اول ببینید ملت سوریه میخواهند پای صندوق بروند یا نمیخواهند؟ آیا اقبال میشود یا تحریم؟ در هر صورت همهی کسانی که انتخابات ریاست جمهوری سوریه را نپذیرفتند و پیش از برگزاری و آغاز روندش آن را شوخی، مسخره و فاقد مشروعیت خواندند و گفتند حاکی از ارادهی مردم نیست، در حال مصادرهی ارادهی ملت سوریه و واقعیت و فرض واقعیتهای معدوم بودند. سپس همهجا، داخل سوریه و خارج این کشور، رفتند سراغ فشار آوردن به همان مردم سوریه. همه میدانیم در خارج بسیاری از کشورها از حاضر شدن سوریها پای صندوق رأی و رأی دادن جلوگیری کردند. همان کشورهایی که مدعی دموکراسی و آزادی بیان برای مردم هستند. خب، کاری نداشت. به سفارتها اجازه میدادید درهایشان را باز کنند، آن موقع روشن میشد سوریهای غربنشین انتخابات را تحریم کردهاند و مشخص میشد نظام پایگاه مردمی ندارد. خب، چرا اجازه ندادید؟ این یک فرصت برای مخالفان صلحجلو و سیاسی بود که صندوقهای رأی در همهی سفارتهای سوریه در جهان قرار گیرد و مشخص شود که اهالی سوریه انتخابات را تحریم کردهاند. ولی اجازه ندادند. چون اطلاعاتی داشتند که - خواهم گفت - سوریها در هر جایی که صندوقی برای ریختن آرا گذاشته شود، با درصد بالا مشارکت خواهند کرد. اطلاعات سرویسهای اطلاعاتی همهی جهان این را میگفت. به همین خاطر تلاش میکردند جلوی این انتخابات را بگیرند. اگر واقعا انتخابات مردمی نبود و از آن اقبال نمیشد نباید اینقدر از آن نگران میبودند، از آن میگریختند و برای جلوگیری از آن اینقدر میکوشیدند. تا حدی که برای کسی که برود و انتخاب کند - حتی اگر جناب بشار اسد را انتخاب نکند - فتوای تکفیر صادر شد. گفتند کافر و مرتد است و خونش حلال. تا میرسیم به شب انتخابات که تهدید کردند همهی مناطق را به خاک و خون میکشند. و بدتر از این - که قاعدتا نشان ضعف است - وقتی است که رئیس ائتلاف مخالفان سوریه میآید و در سخنانی خطاب به ملت سوریه میگوید: فردا در خانههایتان بمانید چون اطلاعات ما نشان میدهد - چه مخالفان با معلوماتی هم هستند! - فردا نظام به حوزههای رأی خودروهای بمبگذاریشده خواهد فرستاد پس برای حفظ جان خود در خانههایتان بمانید. این حرف خندهدار نیست؟ نشان ناکامی و سرگردانی نیست؟ به جای این که بگویند به فلان دلیل و فلان دلیل در انتخابات شرکت نکنید، آنها را تهدید جانی میکنند، سپس این را به گردن نظام میاندازند و میگویند نظام میخواهد این کار را بکند! سخیفتر از این حرکت در جنگ روانی و سیاسی وجود ندارد. مگر منفعت نظام در این نیست که مردم پای صندوقهای رأی بروند، صف بایستند و یک انتخابات مردمی عظیم صورت بگیرد؟ بعد نظام را متهم میکنید که میخواهد خودروی بمبگذاریشده بفرستد؟ چه کسی دارد چه کسی را متهم میکند؟
خب، انتخابات با وجود همهی این موانع، دستاندازیها، تلاشها، تهدیدها، فتواهای تکفیر و فشارها برگزار شد و همه شاهد بودیم. مسئله پشت درهای بسته نبوده که از ان اطلاع بدهیم. همهی جهان دیدند. اگر کسی میخواهد تکبر بورزد و بگوید شوخی بود، خودش میداند. ما همیشه میگوییم تعریف غیر واقعی از واقعیت، آن را تغییر نمیدهد. همه شاهد صحنه بودند. آغازش هم از لبنان. صحنهی مقابل سفارت سوریه در روز اول و همچنین دوم. مخصوصا روز اول. بله، همه را شگفتزده کرد. بنده میخواهم صراحتا به شما بگویم فقط نیروهای چهارده مارس شگفتزده نشدند؛ دوستان سوریه در لبنان نیز شگفتزده شدند. ما نیز غافلگیر شدیم. البته بعد گفتند نه، تحرکات حزبی بوده، حزب الله بر مردم فشار آورده، با مردم صحبت کرده، تدارک لجستیک دیده، وسائل نقلیهای در کار بوده است و… نه، همهی این حرفها نادرست است. هیچ کدام از اینها صورت نگرفته. این خود سوریها بودند که از همهی مناطق و استانها در سفارت حاضر شدند و انتخاب کردند. هیچ کس با آنها صحبت نکرد، به آنها فشار نیاورد و تدارک لجستیک برایشان در نظر نگرفت چه برسد به این که بعضی - تفکر طرف مقابل را ببینید. اصلا این حرفها و این که میبینی طرف مقابل پشت سر هم به دروغ روی میآورد باعث میشود شما به صحت موضع، قدرت و امیدت به آینده بیشتر معتقد شوی و بفهمی طرف مقابل هیچ چیزی در چنته ندارد - گفتند کسانی که برای رأی دادن در سفارت سوریه حاضر شده بودند، عناصر حزب الله بودند. امروز وزارت کشور و حکومت و وزارتخانههای اصلی دست شماست. فیلمها هم هست. بروید روی فیلم به ما نشان دهید کدام یک از کسانی که در سفارت سوریه رأی دادهاند عناصر حزب الله بودهاند. اینها دیگر حرفهای سخیف است. در هر صورت در لبنان و بسیاری از پایتختهای جهان شاهد این صحنه بودیم.
و مهمتر از همه داخل سوریه. این جمعیت عظیم که هیچ کس نمیتواند منکر آن شود. شاید کسی بتواند در درصد مناقشه کند و بگوید بیشتر یا کمتر بوده است. ولی هیچ کس نمیتواند بحثی داشته باشد که میلیونها نفر در استانها و شهرهای مختلف - جز شهرهای خارج از سلطهی حکومت - آمدند و ساعتها در صفهای طولانی ایستادند و رأی دادند. هیچ کس نمیتواند این را انکار کند. چنین انتخاباتی رخ داد. البته بعد شاهد واکنشهایی بودیم. یک نفر میگوید صفر درصد در این انتخابات شرکت کردند. صفرت برای خودت. چه کسی میپذیرد صفر درصد در این انتخابات شرکت کردند؟ میلیونها نفر رأی دادند. یا مثلا بعضی بیانیه دادند. بنده به یکی از برادران گفتم گویی یک نفر لغتنامهی ناسزا را برداشته و رونویسی کرده است. این بیانیهی سیاسی نیست. هیچ فحشی نبوده مگر در این بیانیه آمده. در هر صورت این نشاندهندهی ناکامی، احساس شکست و نا امیدی است. آنها توقع داشتند صندوقها خالی باشد، هیچ کس به سفارت و… نیاید و حتی در داخل سوریه انتخابات به صورت گسترده توسط مردم تحریم شود. آنها منتظر روز رسوایی نظام بودند، ولی درست عکس آن چیزی شد که فکر میکردند.
اما ملت سوریه چه نتایج سیاسیای را با این مشارکت عظیم و رقم زدن این انتخابات ثابت کرد؟ مطلب را خلاصه میکنم تا بخش سوریه را به پایان ببرم. نمیخواهم در مورد چیز دیگری غیر از انتخابات صحبت کنم.
اول: یکپارچگی سوریه. این انتخابات به همهی کسانی که میخواستند سوریه را بر اساس فرقه، مذهب و نژاد تقسیم کنند ثابت کرد سوریه یکپارچه است و یکپارچه خواهد ماند.
دوم: بقای حکومت. گفتند نه، حکومت هست، منسجم است، میتواند در داخل و خارج انتخابات برگزار کند و پذیرای رأی دهندگان میلیونی باشد. در حالی که میبینیم برگزاری چنین پروژههایی در بسیاری از کشورها، تمام کشور و سازمانهای حکومت را در معرض نابودی قرار میدهد.
سوم: بر ارادهی ایستادگی اهالی سوریه، مشارکت در ساخت آیندهی سیاسی و مأیوس و نا امید نشدنشان تأکید کرد و نشان داد از آیندهشان دست بر نمیدارند تا کشورهای جهان و داخل پرانتز کسانی که نام خود را دوستان سوریه میگذارند، آیندهی آنان را برایشان رقم بزنند. اهالی سوریه با این انتخابات گفتند این ما هستیم که آیندهی سوریه را میسازیم و نه آمریکا، ژنو۱، ژنو۲ و نه هیچ پایتخت جهانی و منطقهای دیگری. این خود سوریها هستند که آیندهشان را میسازند و کشور و وطنشان را بازسازی و نظام سیاسیشان را اصلاح میکنند.
چهارم: این تودههای میلیونی بر خلاف همهی حرفهایی که شما در همهی سالهای گذشته در رسانههایتان زدید، گفتند نبرد میان نظام و مردم نیست. نبرد میان نظام و مردم نیست. اگر اینچنین بود فقط چند صد یا چند هزار نفر پای صندوقهای رأی میرفتند. وقتی میلیونها نفر رأی میدهند یعنی حداقل این نظام و این سران از پایگاه مردمی بسیار عظیمی برخوردارند که خود را از طریق مشارکت در انتخابات به نمایش گذاشتند. این از مسئلهی نبرد نظام با مردم. اگر کسی که موافق نظام است یا مانند ما، چیزی بیشتر از این موضع را گرفت، کسی نمیتواند بگوید شما دارید در دفاع از نظام سوریه با مردم این کشور میجنگید! بلکه باید بگوید شما دارید در دفاع، در کنار و دوشادوش این میلیونها نفری میجنگید که در روز انتخابات آمدند و رأی دادند. داخل پرانتز: ممکن است در لبنان از سوریهایها عبارت پناهنده را بردارند ولی کسی نمیتواند صفت شهروند سوریهای را که حق انتخاب دارد از آنها بگیرد. هیچ کس نمیتواند چنین کند. نه آمریکا، نه غرب و نه کشورهای منطقه. این پیام سوریهایها بود.
پنجم: جنگ نظامی و ویرانگر علیه سوریه شکست خورده است. انتخابات، اعلامیهی سیاسی و مردمیِ شکست جنگ است.
ششم و نتیجه: ثمرهی عظیم این انتخابات این است. این صحبت خطاب به کسانی است که به دنبال درمان سیاسی میگردند یا خطاب به کسی است که در راه درمان سیاسی، به دنبال کمک است. بنده به کسانی که به دنبال درمان سیاسی مسائل سوریه هستند میگویم: نمیتوانید این انتخابات ریاست جمهوری را که رخ داد نادیده بگیرید. کسی نمیتواند نادیدهاش بگیرد. این انتخابات که دکتر بشار اسد به موجب آن برای دورهی جدید ریاست جمهوری سوریه برگزیده شد، به لحاظ سیاسی چه معنایی دارد؟ واقعیت و منطق میگویند درست نیست راه حل، مبتنی بر ژنو۱ و ژنو۲ یا به قول مخالفان، استعفای جناب بشار اسد و تحویل قدرت باشد. وقتی ملت دوباره انتخابش کردند، این راه حل صحیح نیست. یا به قول آنها که در میان مخالفان خود را معتدل میدانند: "مذاکرات به استعفای جناب بشار اسد منتهی شود". دیگر نمیتوانید پیششرط بگذارید که رئیس جمهور استعفا دهد و همچنین نمیتوانید بگویید مذاکرات یا درمان سیاسی به استعفای رئیس جمهور منتهی شود. این انتخابات به همهی مخالفان - منظورم بخش داخلی است. تکفیریان از بحث خارجند - و کشورهای جهان و منطقه میگوید: درمان سیاسی در حضور جناب دکتر بشار اسد آغاز میشود و پایان مییابد. این انتخابات این را میگوید: یک رئیس جمهور توسط میلیونها نفر برای یک دورهی هفت ساله انتخاب شده است و هر کس به دنبال درمان سیاسی است، باید با او صحبت، مذاکره و بحث کند و با او به نتیجه برسد. حالا این که آن نتیجه چه میتواند باشد به خود سوریهایها مربوط است. ما به عنوان دوستانی که خود را بخشی از این نبرد میدانند، ممکن است دور از رسانهها، افکار و پیشنهاداتی را مطرح کنیم و مانند همهی دوستان دلسوز سوریه، کمکهایی انجام دهیم. ولی در هر صورت چگونگی راه حل، مبتنی بر تصمیم و ارادهی سوریه است. این واقعیتها این نتیجه را میدهند. امروز درمان سیاسی بر دو رکن، دو شرط و دو مقدمهی اساسی استوار است. مقدمهی اول در نظر گرفتن نتایج انتخابات است و این که طرف درمان سیاسی، جناب بشار اسد است. و دوم پایان دادن به پشتیبانی از گروههای تکفیری در سوریه است تا آنجا که به پایان جنگ و کشتار در سوریه کمک کند. و اجازه دهید بگویم این که برخی کشورهای منطقه و جهان این گروهها را وارد لیست سازمانهای تروریستی کردهاند کافی نیست. کافی نیست که داعش، النصره و… را وارد لیست سازمانهای تروریستی کردهاید. چون کشورهایی در منطقه هستند که این کشورها را وارد لیست سازمانهای تروریستیشان کردهاند یا میکنند، ولی همچنان از آنها پشتیبانی مالی، تسلیحاتی، لجستیک و… مینمایند. کسی که خواستار درمان سیاسی در سوریه است باید به این پشتیبانی پایان دهد تا این جنگ خاتمه یابد.
ما از همان ساعتهای اول مسئلهی سوریه منادی درمان سیاسی بودیم، به آن باور داشتیم و همه را به تلاش برای درمان سیاسی فرا میخواندیم. امروز نیز مانند حوادث شهر حمص و… دوباره به همهی گروههایی که در سوریه میجنگند صراحتا و با تکیه بر وقایع و اطلاعات میدانی و شرایط ملی، منطقهای و جهانی سوریه و خوانشی کامل از همهی عناصر و عوامل میگویم: جنگ شما هیچ آیندهای ندارد. این جنگ هیچ افقی جز ویرانی بیشتر کشورتان و خونریزی بیشتر ندارد. همه باید اذعان کنند، اعتقاد داشته باشند و اعتراف کنند که جنگ نظامی در سوریه آیندهای ندارد و منجر به اشغال سوریه و سلطهی دیگران بر آن نخواهد شد و محافظت از آنچه در سوریه مانده است - از جمله اهالی عزیز و ملت مقاوم و تسلیمناپذیرش و عمران و بازسازی و سرزمینها، کشاورزی و صنعت آن و بازگرداندن عافیت به این کشور - منوط به این است که همگی سراغ مصالحه، گفت و گو و یافتن راههای سیاسی بروند و به خونریزی و جنگ بیوقفه پایان دهند؛ جنگی که دیگر به هیچ وجه به هیج یک از اهداف داخلی سوریه کمکی نمیکند.
البته ما لبنانیان طبیعتا نگاههای مختلفی داریم و هر کس نظر خود را دربارهی انتخابات دارد. ولی ما نگاه خودمان را میگوییم و بر مبنای نگاه و ارزیابی خودمان: در این مناسبت وظیفه داریم این موفقیت سیاسی سرنوشتساز را به ملت سوریه و این اطمینان مجدد به رهبری ایشان بر سوریه را در جهت صلح، آبادانی، وحدت ملی و جایگاه ویژهی نژادی به جناب اسد تبریک بگوییم و از خداوند متعال میخواهیم همهی اهالی سوریه را موفق گرداند که به هم بپیوندند، مصالحه و صلح کنند، در کنار یکدیگر به زندگی ادامه دهند و در کنار هم برای تصمیمگیری در مورد اصلاحات، اجرای اصلاحاتی که در مورد آن تصمیمگیری شده، بازسازی سوریه و باز گرداندن سوریه به جایگاه ویژهی منطقهای و نژادیاش در گذشته که باید در آینده نیز آنگونه باشد بکوشند. ما با این انتخابات یک پیروزی دیگر به دست آوردیم. این انتخابات ثمرهی پیروزیهای نظامی، خون شهیدان، فداکاریها و… بود. به لبنانیان - که طبیعتا این مسائل آنان را نگران میکند - همچون گذشته میگویم: از پیروزی سوریه نگران نباشید، اگر سوریه شکست نخورد و تقسیم نشد نگران نباشید، بلکه وقتی نگران باشید که تقسیم شد، شکست خورد و این گروههای مسلح بر آن تسلط پیدا کردند. از پیروزی و عافیت سوریه نگران نباشید که برکاتش برای این کشور، لبنان و همهی منطقه خواهد بود.
بار دیگر به استادمان حضرت شیخ میرسیم و با روح مطهرش پیمان میبندیم و خطاب به این برادر عزیز، الگو و اسوهمان، حضرت علامه شیخ مصطفی قصیر، میگوییم: ای برادر، ما برادران مسیر و راهت را ادامه خواهیم داد و ان شاءالله امانتدار دستاوردها، تلاشها، سازمان و فداکاریهایت خواهیم بود. این راه را با تفکر تو ادامه خواهیم داد و برای اهدافی که برای آنها زیستی، مو سپید کردی، بیمار شدی و شب از روز نشناختی، جانفشانی خواهیم کرد تا آن که خداوند (سبحانه و تعالی) برای ما نیز مانند تو عاقبت خیر رقم بزند.
خداوند مرحوم بزرگ و عزیزمان، پدرش علامه شیخ احمد قصیر(رضوان الله علیه)، ارحام و نزدیکانش، درگذشتگان جمع و همهی شهیدان را رحمت کند.
بار دیگر ثواب فاتحه و صلواتی را به روح ایشان هدیه میکنیم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.