متن کامل بیانات را از اینجا بخوانید. مهمترین محورهای سخنان حضرت آیتالله العظمی خامنهای نیز به شرح زیر است:
بیست و پنج سال از رحلت امام عظیم الشأن می گذرد ولی شور و اشتیاق برای شنیدن درباره امام و دانستن از او کم نشده است. نه تنها در کشور ما، بلکه در دنیای اسلام، جوانان عصر ارتباطات و عصر اینترنت، که با مسائل دور از محیط خود به راحتی ارتباط می توانند بگیرند، دنبال این هستند که درباره معمار این بنای عظیم مطالب بیشتری بدانند.
پدیده مردمسالاری دینی، نظریه ولایت فقیه، اینها مسائلی است که برای محیط های فکری دنیای اسلام، حائز اهمیت و دارای جاذبه است. دشمنان ما تلاش گستردهای را از روزهای اول آغاز کردند و خود این دشمنی گسترده،به ما کمک کرده است تا حس کنجکاوی را در مستعمان و مخاطبان در سراسر دنیا برانگیخته است.
ممکن است دستگاه های اطلاعاتی غربی اینجور گزارش کنند که توانسته اند بیداری اسلامی را در منطقه ما سرکوب کنند. این هم یکی دیگر از خطاهای راهبردی و غلط تحلیل کردنهای دشمنان ما خواهد بود. بیداری اسلامی ممکن است در بخشی از دنیای اسلام سرکوب شود اما بلاشک ریشهکن نخواهد شد و گسترش خواهد یافت.
یک جبهه پرقدرت غربی در مقابل جمهوری اسلامی ۳۵ سال است که هرکاری از دستش برآمده کرده است، اما در مقابل، جمهوری اسلامی در برابر این همه هجمه و این همه مخالفت خشن و بی ملاحظه، هم از بین نرفت و هم دچار محافظه کاری نشد و هم به غرب باج نداد و روز به روز هم پیشرفت کرد. این آن چیزی است که ماهیت این کنجکاوی را تشکیل میدهد.
درباره امام خیلی حرف زده شده است، شاید بعضی ها خیال کردند ما با اغراق و مبالغه حرف میزنیم. ولی نه، آنچه گفتیم درباره ایشان نه اغراق است و نه مبالغه، بلکه تنها بخشی از واقعیت است. بیش از آنچه توصیف کردیم و توانستیم ارائه دهیم، امام بزرگوار و عزیز ما دارای مضمون و معنا و مغز بود.
نقشه امام نقشه ای نبود که فقط از ذهن انسان صادر شود. قطعا موید من عندالله بود. خود امام این را میدانست و به آن معترف بود. خود ایشان میگفت آنچه پیش آمده با دست قدرت الهی است.
برای رسیدن به هدف باید راه را گم نکنیم. برای اینکه راه را گم نکنیم باید نقشه اصلی و اساسی جلوی چشم ما باشد. نقشه امام، کار اصلی امام، بنای یک نظم مدنی سیاسی بر اساس عقلانیت اسلامی بود. مقدمه لازم این کار این بود که نظام پادشاهی که هم فاسد بود هم وابسته بود و هم دیکتاتور و مستبد بود و رای مردم و خواست مردم برایش مطرح نبود، از بین برود.
در بنای نظم مدنی و سیاسی موردنظر امام، دو نکته اساسی وجود دارد که به هم پیوند خورده و دو روی یک حقیقت است. یکی عبارتست از سپردن کار کشور به مردم از طریق مردمسالاری و انتخابات و دوم اینکه این حرکت که خود از اسلام سرچشمه گرفته بود.
اگر انتخابات و مردمسالاری و تکیه به آرای مردم جزو دین نمیبود و از شریعت اسلامی استفاده نمیشد، امام هیچ تقیدی نداشت؛ آن شخصیت صریح و قاطع مطلب را بیان میکرد. این جزو دین است. لذا در همه قانون گذاری ها و رفتارهای عمومی که تابع این نظم سیاسی و مدنی است، باید شریعت اسلامی رعایت شود و گردش کار در این نظام به وسیله مردمسالاری است.
هیچ قدرت و غلبهای در مکتب امام که از تغلب و از اعمال زور حاصل شده باشد مورد قبول نیست. در نظام اسلامی قهر و غلبه معنا ندارد. قدرت معنا دارد، اقتدار معنا دارد، اما اقتدار برخاسته از اختیار و انتخاب مردم. اما در مقابل قدرت مشروع نباید کسی سینه سپر کرده و قهر و غلبه کند. اگر چنین کاری کرد اسم او فتنه است.
در دوره و زمان ما، مصداق اتم مظلومیت ملت فلسطین بود که دیدید امام از روز اول تا آخر عمر راجع به فلسطین تاکید و تکیه و حمایت کرد و وصیت کرد که این مساله را ملت ایران و مسئولان کشور فراموش نکنند.
آیا کار بزرگ امام ادامه پیدا خواهد کرد و بخش های خالی این جدول که به طور طبیعی قرار دارند، پرخواهد شد؟ این بستگی دارد به اینکه من و شما چقدر همت کنیم و چقدر آگاهی نشان دهیم و چقدر آن خط روشن را مراعات کنیم و در آن حرکت کنیم. با این ملتی که ما داریم مشاهده میکنیم، خانه های خالی پرخواهد شد و کارهای بزرگ انجام خواهد گرفت و این ملت به اذن الله و حول و قوه الهی به اوج قله ها خواهد رسید.
راه ما مثل همه راه های مهم که به سمت هدفهای بزرگ کشیده شده، چالشها و موانعی هم دارد. دو چالش را من ذکر میکنم: اما باید جوانان و فرزانگان و زبدگان فکری ما روی هرکدام این سرفصل ها و بخشها فکر و کار کنند و مطالعه کنند. نه فقط بحثهای ذهنی شبه روشنفکری، بلکه بحث های راهبردی و عملیاتی. جوانان از ما خیلی بهتر و آماده ترند انشاءالله اینها را دنبال خواهند کرد.
چالش بیرونی ما مزاحمتهای استکبار است. بی رودروایسی حرف بزنیم. مزاحمتهای آمریکاست. سنگ اندازی می کنند. شاید در تحلیل های بعضی متفکران سیاسی خودشان هم این هست که فایده ای ندارد و نمی شود با این حرکت عظیم ایران اسلامی مقابله کرد ولکن سنگ اندازی میکنند. باید نقشه کار آنها را دانست.
همه کشورهای دنیا و همه جریان های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی عالم و همه آدمها و شخصیت های برجسته و ممتاز و نشان دار عالم از این سه قسم به نظر آمریکایی ها خارج نیستند: یا سرسپرده و گوش به فرمانند، یا مستقلی هستند که باید با آنها مدارا کرد و یا اینکه نافرمان هستند و دلیری نشان میدهند و جور دیگر باید با آنها رفتار کرد.
سیاست آمریکا در برابر کشورهای گوش به فرمان، حمایت کامل است. البته حمایت مفت و مجانی نیست. البته اگر چنانچه رفتاری از آنها سرزد که در عرف جهانی زشت بود آن رفتار را محکوم نکرده و بلکه دفاع و توجیه هم میکنند. مثلا کشورهای مستبدی هستند که با نظام های ارتجاعی به شدت استبدادی اداره می شوند ولی آمریکاییها وقتی میخواهند اینها را توصیف کنند نمی گویند دیکتاتور، میگویند کشورهای پدرسالار هستند!
کشورهایی هستند که سیاست و نقشه آمریکا مدارای با آنهاست. یعنی فعلا منافع مشترکی با آنها تعریف کرده و آنها را در کنار خود قرار میدهد اما وقتی فرصتی یافت خنجر را از پشت به قلب آنها می کوبد. مثل کشورهای اروپایی. بنده فهمم از مسائل سیاست این است که اروپایی ها در یک خطای بزرگ راهبردی هستند که خود را در خدمت آمریکا قرار دادند. منافع آمریکا را رعایت میکنند ولی آمریکا منافع آنها را رعایت نکرده و نخواهد کرد.
دسته سوم کشورهایی هستند که زیر بار آمریکا نمی روند. سیاست آمریکا درباره اینها این است که از هر وسیله ممکن باید علیه این کشورهای نافرمان استفاده کرد. هیچ حد و مرزی نمی شناسند. اگر شما دیدید کشوری در مقابل آمریکا نافرمان است و آمریکا حمله نظامی یا تحریم مثلا نمیکند بدانید یک اشکالی آنجا وجود دارد، یعنی مانعی هست. این کشور نافرمان تنها جرمش هم این است که حاضر نیست به آمریکا باج داده و منافع او را برخودش مقدم بدارد.
حمله نظامی امروز از نظر آمریکاییها یک اولویت نیست. فهمیدند که در قضیه عراق و افغانستان که تهاجم نظامی کردند، ضرر کردند. لذا از حرکات نظامی می توان گفت منصرف هستند و راههای دیگر دارند که یکیشان این است که پیشبرد هدفهای خود را در آن کشور مورد نظر، به عناصر داخلی همان کشورها بسپرند.
اما چالش درونی: چالش درونی برای ملت ما عبارتست از اینکه روحیه و جهت نهضت امام بزرگوار را از نظر دور بداریم و فراموش کنیم. جبهه دشمن و دوست را مخلوط کنیم و نفهمیم دشمن و دوست کدام است. یا در شناخت دشمن اصلی و فرعی اشتباه کنیم. گاهی یکی با شما دشمنی میکند، اما اگر دقت کنید دشمنی او دشمنی اصلی نیست، تابعی است از یک عامل دیگر. والا اگر با دشمن فرعی سینه به سینه شود، هم قوا تحلیل میرود و هم نتیجه کار مطلوب نخواهد شد.
امروز در بخش هایی گروه های تکفیری علیه اسلام و شیعه و تشیع تلاش میکنند کارهای بد و زشتی می کنند. اما اینها دشمنان اصلی نیستند. دشمن اصلی آن کسی است که اینها را تحریک میکند و پول در اختیارشان میگذارد و وقتی انگیزه اینها ضعیف شد، به وسایل گوناگون آنها را انگیزه دار کرده و تخم شکاف را بین آن گروه نادان و مردم ایران می افشاند.
مکرر گفتیم این گروه های بی عقلی که به نام سلفی گری و تکفیر و به نام اسلام با نظام جمهوری اسلامی مقابله میکنند که اینها را دشمن اصلی نمی دانیم. اینها را فریب خورده می دانیم. لَئِن بَسَطتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مَا أنا بِباسطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلک إِنّی أَخَافُ الله رَبّ الْعَالَمین (سوره مائدة؛ آیهی ۲۸). اگر اینها خطا می کنند و اشتباه میکنند و کمر به قتل برادر مسلمان خود می بندند، ما آنها را کسی نمیدانیم که کمر به قتل آنها ببندیم؛ البته از خود دفاع میکنیم، هر کسی به ما حمله کند با مشت محکم ما مواجه می شود.
سرگرم شدن به اختلافات فرعی و سطحی در داخل کشور، و در مقابل هم قرار دادن و تعارض ایجاد کردن و غافل کردن از خطوط و مسائل اصلی، یکی از مصادیق چالش داخلی است. از دست دادن انسجام ملت از چالشهای ماست. دچار شدن به تنبلی و بی روحیهگی، دچار شدن به کم کاری و دچار شدن به یاس و ناامیدی. باید عزم داشته باشیم، عزم ملی و مدیریت جهادی می تواند این گره ها را باز کند. جوانان عزیز و نخبگان و فضلای ما باید بنشینند این مسائل را بررسی کنند.