گویی پیامبرشان است
من بارها گفتهام که روشنفکری در ایران، بیمار متولّد شد. مقوله روشنفکری، با خصوصیّاتی که در عالمِ تحقّق و واقعیّت دارد - که در آن، فکر علمی، نگاه به آینده، فرزانگی، هوشمندی، احساس درد در مسائل اجتماعی و بخصوص آنچه که مربوط به فرهنگ است، مستتر است - در کشور ما بیمار و ناسالم و معیوب متولّد شد. چرا؟ چون کسانی که روشنفکران اوّلِ تاریخ ما هستند، آدمهایی ناسالمند. اکنون من سه نفر از این شخصیتها و پیشروان روشنفکری در ایران را اسم میآورم: میرزا ملکم خان ارمنی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، حاج سیّاح محلّاتی. این کسانی که اوّلین نشانهها و پیامهای روشنفکریِ قرن نوزدهمی اروپا را وارد ایران کردند، بهشدّت نامطمئن بودند. مثلاً میرزا ملکمخان که داعیه روشنفکری داشت و میخواست علیه دستگاه استبداد ناصرالدّینشاهی روشنگری کند، خود دلّال معامله بسیار استعماری و زیانبار «رویتر» بود! (...)
البته هنوز هم که هنوز است، دنبالههای همان خیل روشنفکران دوره پهلوی، از کتاب نویسشان گرفته، تا شاعرشان، تا محقّقشان، تا مصحّحشان، تا بیوگرافینویسشان، گاهی با صراحت همان خط را دنبال میکنند و از مثل میرزا فتحعلی آخوندزادهای، آنچنان تجلیل میکنند، که گویی از پیامبری تجلیل میکنند! برای اینکه میرزا فتحعلی به برکت ضدّیتش با دین و مبارزهاش با اسلام، هم رفت سر سفره تزارها نشست و نان آنها را خورد و کمک آنها را قبول کرد و هم بعداً وقتی که بلشویکها و کمونیستها به خامنه ما آمدند، به نام میرزا فتحعلی آخوندزاده کنسرت راه انداختند!
من خودم چون در آن دوران، کودکی را نگذراندم، آنهایی که کودکیشان را در آنجا گذرانده بودند و یادشان بود، سالها پیش این ماجرا را برای من نقل میکردند. میگفتند وقتی در زمان «پیشهوری» - سالهای 1324 و 1325 - تبریز و بخشی از آذربایجان در اختیار نیروهای پیشکرده شوروی قرار گرفت و اشغال شد و حکومت به اصطلاح محلی تشکیل گردید و بعد هم تار و مار شدند، در آن وقت بلشویکها به تبریز آمدند و به خامنه رفتند و کنسرتی به نام میرزا فتحعلی آخوندزاده راه انداختند! یعنی یک نفر، هم در حکومت تزاری طرفدار دارد، هم در حکومت بلشویکها که حکومت تزاری را برانداخته است! شخصیت مضطرب را میبینید!؟ نقطه مشترک حکومت تزاری و حکومت کمونیستی چیست؟ ضدّیت با مذهب، ضدّیت با اسلام؛ و ایشان منادی ضدّیت با اسلام بوده است. (...)
از يك بُعد ديگر، ميرزا فتحعلى آخوندزاده شبيه ميرزا ملكمخان است. اين آخوندزاده، از خامنه است. من از خامنهاىهاى قديمى و بعضى از خويشاوندان خودمان چيزهاى زيادى نسبت به او شنيدهام و مىدانم. ايشان قبل از انقلاب اكتبر به قفقاز رفت و در روسيه سر سفرهى تزارها نشست و با كمك تزارها و زير سايهى آنها، به خيال خودش بنا كرد عليه دستگاه استبداد ايران مبارزه كردن! اين مبارزه، مبارزهى نامطمئنى بود؛ اين قابل قبول نبود. اولين چيزى را هم كه اينها هدف قرار مىدادند، به جاى اينكه بيشتر به استبداد و جهات سياسى بپردازند، به دين و اعتقادات مردم و سنّتهاى اصيل بومى مىپرداختند كه آن را بعداً خواهم گفت. | بيانات در جمع دانشجويان دانشگاه تهران ۲۲/ ۰۲/ ۱۳۷۷
وابستگی به روس
همیشه و در همه عصرها و دورانها، روشنفکرانی بودهاند؛ مردمانی که جلوتر از زمان خود را میدیدند و بر همین اساس میاندیشیدند و حرکت میکردند. اما غربِ مسلّطِ به فنآوری و علم، روزی که خواست در ایران، پایگاه تسلّط خودش را مستحکم کند، از راه روشنفکری وارد شد. از میرزا ملکمخانها و امثال اینها، تا تقیزادهها، این روشنفکریِ دوران قاجار است که بیمار متولّد شد. روشنفکری ایران، متأسفانه بیمار و وابسته متولّد شد. چند نفری هم که آدمهای سالم و خالصی بودند، گم شدند. بقیه، وابسته بودند. بعضی وابسته به روسیه آن روز - مثل میرزا فتحعلیآخوندزاده - یا وابسته به اروپا و غرب - مثل میرزا ملکمخان و امثال اینها بودند.| بیانات در دیدار جمعی از کارگزاران فرهنگی ۱۳۷۱/۵/۲۱
من بارها گفتهام که روشنفکری در ایران، بیمار متولّد شد. مقوله روشنفکری، با خصوصیّاتی که در عالمِ تحقّق و واقعیّت دارد - که در آن، فکر علمی، نگاه به آینده، فرزانگی، هوشمندی، احساس درد در مسائل اجتماعی و بخصوص آنچه که مربوط به فرهنگ است، مستتر است - در کشور ما بیمار و ناسالم و معیوب متولّد شد. چرا؟ چون کسانی که روشنفکران اوّلِ تاریخ ما هستند، آدمهایی ناسالمند. اکنون من سه نفر از این شخصیتها و پیشروان روشنفکری در ایران را اسم میآورم: میرزا ملکم خان ارمنی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، حاج سیّاح محلّاتی. این کسانی که اوّلین نشانهها و پیامهای روشنفکریِ قرن نوزدهمی اروپا را وارد ایران کردند، بهشدّت نامطمئن بودند. مثلاً میرزا ملکمخان که داعیه روشنفکری داشت و میخواست علیه دستگاه استبداد ناصرالدّینشاهی روشنگری کند، خود دلّال معامله بسیار استعماری و زیانبار «رویتر» بود! (...)
البته هنوز هم که هنوز است، دنبالههای همان خیل روشنفکران دوره پهلوی، از کتاب نویسشان گرفته، تا شاعرشان، تا محقّقشان، تا مصحّحشان، تا بیوگرافینویسشان، گاهی با صراحت همان خط را دنبال میکنند و از مثل میرزا فتحعلی آخوندزادهای، آنچنان تجلیل میکنند، که گویی از پیامبری تجلیل میکنند! برای اینکه میرزا فتحعلی به برکت ضدّیتش با دین و مبارزهاش با اسلام، هم رفت سر سفره تزارها نشست و نان آنها را خورد و کمک آنها را قبول کرد و هم بعداً وقتی که بلشویکها و کمونیستها به خامنه ما آمدند، به نام میرزا فتحعلی آخوندزاده کنسرت راه انداختند!
من خودم چون در آن دوران، کودکی را نگذراندم، آنهایی که کودکیشان را در آنجا گذرانده بودند و یادشان بود، سالها پیش این ماجرا را برای من نقل میکردند. میگفتند وقتی در زمان «پیشهوری» - سالهای 1324 و 1325 - تبریز و بخشی از آذربایجان در اختیار نیروهای پیشکرده شوروی قرار گرفت و اشغال شد و حکومت به اصطلاح محلی تشکیل گردید و بعد هم تار و مار شدند، در آن وقت بلشویکها به تبریز آمدند و به خامنه رفتند و کنسرتی به نام میرزا فتحعلی آخوندزاده راه انداختند! یعنی یک نفر، هم در حکومت تزاری طرفدار دارد، هم در حکومت بلشویکها که حکومت تزاری را برانداخته است! شخصیت مضطرب را میبینید!؟ نقطه مشترک حکومت تزاری و حکومت کمونیستی چیست؟ ضدّیت با مذهب، ضدّیت با اسلام؛ و ایشان منادی ضدّیت با اسلام بوده است. (...)
از يك بُعد ديگر، ميرزا فتحعلى آخوندزاده شبيه ميرزا ملكمخان است. اين آخوندزاده، از خامنه است. من از خامنهاىهاى قديمى و بعضى از خويشاوندان خودمان چيزهاى زيادى نسبت به او شنيدهام و مىدانم. ايشان قبل از انقلاب اكتبر به قفقاز رفت و در روسيه سر سفرهى تزارها نشست و با كمك تزارها و زير سايهى آنها، به خيال خودش بنا كرد عليه دستگاه استبداد ايران مبارزه كردن! اين مبارزه، مبارزهى نامطمئنى بود؛ اين قابل قبول نبود. اولين چيزى را هم كه اينها هدف قرار مىدادند، به جاى اينكه بيشتر به استبداد و جهات سياسى بپردازند، به دين و اعتقادات مردم و سنّتهاى اصيل بومى مىپرداختند كه آن را بعداً خواهم گفت. | بيانات در جمع دانشجويان دانشگاه تهران ۲۲/ ۰۲/ ۱۳۷۷
وابستگی به روس
همیشه و در همه عصرها و دورانها، روشنفکرانی بودهاند؛ مردمانی که جلوتر از زمان خود را میدیدند و بر همین اساس میاندیشیدند و حرکت میکردند. اما غربِ مسلّطِ به فنآوری و علم، روزی که خواست در ایران، پایگاه تسلّط خودش را مستحکم کند، از راه روشنفکری وارد شد. از میرزا ملکمخانها و امثال اینها، تا تقیزادهها، این روشنفکریِ دوران قاجار است که بیمار متولّد شد. روشنفکری ایران، متأسفانه بیمار و وابسته متولّد شد. چند نفری هم که آدمهای سالم و خالصی بودند، گم شدند. بقیه، وابسته بودند. بعضی وابسته به روسیه آن روز - مثل میرزا فتحعلیآخوندزاده - یا وابسته به اروپا و غرب - مثل میرزا ملکمخان و امثال اینها بودند.| بیانات در دیدار جمعی از کارگزاران فرهنگی ۱۳۷۱/۵/۲۱