بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
برادران عزیز و مسؤولان محترم و بردارندگان این بار سنگین! خیلی خوش آمدید؛ انشاءاللَّه که خداوند کمک کند و توفیقتان بدهد تا بتوانید این مسؤولیت بزرگی را که به عهده گرفتهاید، بسلامت و بخوبی به پایان ببرید و به نتیجه برسانید.
آن مطلبی که ما خدمت آقایان عرض میکنیم، از آن حرفی که بنده بهطور کلی راجع به صدا و سیما دارم و به دوستان عزیزمان هم در مسؤولیتهای بالای صدا و سیمای کشور مکرر عرض کردیم و میکنیم، جدا نیست؛ حرف همان است. اعتقاد بر این است که امروز در همه جای دنیا، با گسترش دایرهی ارتباطاتِ اینطوری و از طریق رادیو و تلویزیون، این وسیله در خدمت هدفها و اغراض معتبر برای هر گروه و دستهیی است که آن را اداره میکند. مثلاً اگر یک دستگاه استعماری در دنیا رسانهیی را اداره میکند، بیگمان تمام آنچه که از این رسانه صادر میشود، در خدمت آن هدف استعماری است. یا مثلاً اگر یک یا چند کمپانی بر یکی از کشورهای امریکای لاتین یا آفریقا تسلط دارند - که البته هست و الان کمپانیهای بزرگ امریکایی و بینالمللی بر کشورهایی تسلطهای غیر رسمی دارند؛ خیلی از آنها هم هستند که رسانههای همان کشورها را یا اداره میکنند، یا تغذیه میکنند، یا رسانههای اختصاصی دارند - کاری را میکنند که هدف آنها را در آن کشور تأمین میکند؛ ولو آن هدف، یک هدف مادّی یا یک هدف غیرانسانی باشد؛ اما مثل تاجر و سرمایهداری که اجازه نمیدهد پولش در غیر جهت اهداف شرکت یا کمپانیش بهکار برود، عمل میکنند؛ صدا و سیما هم سرمایهی عظیمی از همین قبیل است. یا مثلاً صهیونیستها که امروز تقریباً بیشترین رسانهها و عمدهترین خبرگزاریهای دنیا در دست آنهاست و شبکههای تلویزیونی بزرگی را در امریکا و اروپا اداره میکنند، اینها اهداف مورد نظر خودشان را طراحی و طبقهبندی میکنند و برنامههایی که زیر نظر آنهاست، دقیقاً طبق آن اهداف شکل میگیرد؛ کارشناسهای خبری هم استخدام میکنند، برای اینکه بتوانند آن اهداف را درست اداره کنند. انسان کاری را که میخواهد بکند، همیشه نمیتواند آن را انجام بدهد؛ یا مطلبی را که در ذهنش هست، همیشه نمیتواند آن را به بهترین وجهی ادا کند؛ این یک کارِ تخصصی است؛ لذا اینها متخصصان را دعوت و استخدام میکنند که آن اهداف را تأمین نمایند.
امروز یکی از اهداف عمومی و مشترک قدرتمندان دنیا - عمدتاً در اروپا و امریکا و تا حدودی در ژاپن - مقابله با موج اسلامگرایی است. شماها در جریان اخبار و امواج دنیا هستید؛ ملاحظه میکنید که اینها نمیگذارند از رسانههاشان چیزی خارج بشود، مگر اینکه در خدمت این هدف باشد.
مقصود من از این مقدمهی واضح این است که ما در جمهوری اسلامی اهدافی داریم و ارزشهایی برای ما مطرح است. تشکیل این نظام و ادامهی این نظام و مقررات این نظام بر اساس هدفهایی بوده است؛ ما نباید اجازه بدهیم که این رسانهی عظیمی که امروز در دنیا تنها هم است، حتّی اندکی از جهتگیری و سمتگیری این اهداف تخطی کند. البته این معنایش آن نیست که ما دایماً در رادیو و تلویزیونمان سخنرانی یا بیانیهی اسلامی و دینی پخش کنیم که صریحاً مبانی و مفاهیم ما را ترویج کند؛ اینکه راه تبلیغ نیست. شیوههای رایج تبلیغ - شیوههای غیرمستقیم، استفادهی بهینه از هنر و روشهای هنری؛ همان کارهایی که امروز پیشرفتهای زیادی هم داشته است - باید تماماً در خدمت اهداف انقلاب و اسلام باشد؛ یعنی اگر ما بازی فوتبال هم پخش میکنیم، مواظب باشیم که این بازی فوتبال در جهت ضد آن اهداف بهکار نرود. کاملاً واضح است که بازی فوتبالی که در دنیا یا در ایران اتفاق افتاده، گزارش آن میتواند دو گونه باشد: یکطور این است که در جهت ضد هدفهای ما باشد، یکطور هم این است که در جهت ضد هدفها نباشد و احیاناً در جهت خدمت به این هدفها باشد؛ آن اصل اساسی در باب ادارهی رادیو و تلویزیون این است. این هدفها روشن است: دینی شدن مردم، یکی از هدفهاست؛ ارتباط مستحکم مردم با نظام و مبانی اصلی نظام، یکی از هدفهاست؛ حفظ روحیه و شور انقلابی در مردم و دچار نشدن آنها به یأس و دلمردگی و سرخوردگی، یکی از این هدفهاست؛ حفظ ارتباط و اعتماد مردم به دولتی که بر سر کار است - هر دولتی که سر کار است و مورد قبول مردم و مجلس و رهبری قرار گرفته - یکی از هدفهاست. البته طبیعی است که حفظ اعتماد مردم به دولت هدف اوّلی نیست؛ اما یک هدف ثانوی است که در خدمت هدفهای اوّلی قرار میگیرد. امکان ندارد که ما بخواهیم مملکت را به شکل درستی بسازیم، درعینحال اجازه بدهیم که ارتباط فیمابین مردم و دولت گسسته بشود. اگر این اعتماد گسسته شد، کدام عنصری خواهد توانست مملکت را اداره کند و به سمت اهداف پیش ببرد؟ آیا جز دولت کس دیگری را برای این کار داریم؟
وقتی شما به کارهایی که امروز دشمنان ما در دنیا میکنند، نگاه کنید - که حالا گاهی اندکی هم در داخل کشور از دهان این و آن صادر میشود؛ یا با توجه، یا بیتوجه - میبینید که درست مقابل همین اهدافی است که عرض کردم: یا میخواهند اعتماد مردم را به دولت از بین ببرند و دولت را یک موجود ناتوان و ناشی و ناموفق در هدفگیری و در حرکت معرفی کنند؛ یا میخواهند شور انقلابی و روح دینی و دلبستگی مردم را به نظام کم کنند و بین مردم و نظام جدایی بیندازند؛ رؤوس مطالب تبلیغاتشان اینهاست؛ باید کاملاً مراقب باشید که در تمام برنامهها، درست جهت مقابل را انجام دهید؛ هیچ برنامهیی خارج از این نیست. یک نمایشنامهی محلی که شما تنظیم میکنید و در تلویزیون محلی یا در تلویزیون سراسری پخش میشود، یک مصاحبه که راجع به یک سنت محلی با یک نفر میکنید، این میتواند بار منفی یا مثبت داشته باشد. وقتی شما هوشیارانه به قضیه نگاه کنید، میبینید که عجب، همه جا همان نقطهی اصلی و حساس است که انسان میتواند روی آن انگشت بگذارد. توقع اصلی ما از آقایان محترم و برادران عزیزی که مسؤولیتی را بر دوش دارند، این است که به این نکته توجه کنند؛ اساس کار این است.
البته امروز ما در همسایگی خود با دیگر کشورها مسائلی داریم که این برنامهریزىِ بسیار هوشمندانهیی را میطلبد؛ هم در خراسان این مسأله هست، هم در آذربایجان این مسأله هست، هم در مازندران این مسأله هست؛ حتّی در مرزهای غربی ما به مناسبت عراق تا حدود زیادی این مسأله هست؛ هم در قسمت شرق ما و قسمت افغانستان این مسأله هست؛ منتها این شرق و غرب به حدت و فوریت مسائل شمال کشور - که عمدتاً شامل خراسان و مازندران و آذربایجان شرقی و غربی میشود - نیست. شما در خراسان برای مردم تاجیک - چه تاجیکهای شمال افغانستان که فارسیزبانند، چه مردم تاجیکستان که الان بعد از هفتاد، هشتاد سال دارند احساس فارسی بودن میکنند - برنامه پخش میکنید. هیجانی در آن مردم وجود دارد که میخواهند زبان فارسی را، زبان رودکی را - که متعلق به خودشان هم است - یا زبان شعرای برجسته و ادبای قدیمی ما را به خودشان نسبت دهند؛ این را شما باید توجه داشته باشید و جذب کنید. هرچه بشود برنامهی فارسىِ خوب پخش کنید، هرچه بشود بخصوص در آن منطقه از زبان فارسىِ صحیح و بدون غلط استفاده کنید، این به نفع ماست؛ یعنی به نفع همان هدفهایی است که عرض شد. حتّی در ازبکستان و ترکمنستان عدهیی فارسیزبان هستند؛ به مناسبت سیاستهایی که اتحاد جماهیر شوروی داشته، اینها تقسیم شدهاند. سمرقند و بخارا جزو تاجیکستان نیست؛ ولی زبانشان تاجیکی و فارسی است. فارسیزبانهایی که الان در منطقهی آسیای میانه هستند، متفرقند و در یک جا جمع نیستند. همینطور به طرف غرب که میرویم، زبان ترکىِ آذربایجانی اهمیت پیدا میکند. جمهوری آذربایجان جزو این کشور و این مجموعه بوده و به دلایلی حدود صدوپنجاه سال است که از ایران جدا شده است. انسان وقتی نگاه میکند، میبیند که آنها هدفهایی دارند، برای اینکه احساسات آذربایجانیهای این طرف را تحریک کنند. البته اصل اینهایند؛ همیشه فرع به اصل برمیگردد؛ همیشه جزء به کل برمیگردد؛ همیشه کوچکتر به بزرگتر جذب میشود؛ اما اینها میخواهند قضیه را بعکس کنند؛ بزرگتر را به کوچکتر جذب کنند!
البته مردم آذربایجان مردمی نیستند که آدم بخواهد آنها را در مقابل این مسائل واکسینه کند؛ آنها خودشان را صاحب انقلاب میدانند؛ حق هم با آنهاست؛ آنها در چند انقلاب، پیشروان انقلاب بودند؛ در انقلاب ما که بلاشک پیشرو انقلاب بودند؛ یعنی اگر آنها چهلم مردم قم را برگزار نمیکردند و آن حوادث پیش نمیآمد، من نمیدانم چه میشد. اگر به حسب قرار طبیعی نگاه کنید، میبینید که آنها جزو پایهگذاران و اولین فداییان این انقلابند. اگر مردم تبریز در فتنهی «حزب خلق مسلمان» و آمدن عدهیی از جاهای مختلف به آنجا برای فتنهگری، ایستادگی نمیکردند، من نمیدانم چه میشد. یا در قضیهی مشروطیت، اگر آن مبارزات عظیم مردم تبریز نبود، ما نمیدانیم اصلاً قضایا چگونه پیش میرفت. بنابراین، این مردم، مردمی نیستند که شما خیلی دغدغهشان را داشته باشید؛ اینها وفادار و اصیل و انقلابیند و به مبانی انقلاب بسیار پایبندند؛ منتها همواره افرادی پیدا میشوند که جزو مردم اصیل نیستند؛ جنجالها مربوط به آن عناصر ناباب است؛ باید برای آنها فکری کرد.
الان باید برنامههای بسیار هوشمندانهیی در آذربایجان بهوجود بیاید. بنده قبول ندارم بعضی از فکرهایی را که خیال میکنند ما اگر خواستیم در خصوص آذربایجانِ ملحق به شوروی سابق بحث کنیم، چون آنها مثلاً حمد و سورهشان را هم بلد نیستند، برویم اولیات دین را به آنها یاد بدهیم، یا مراسم سینهزنی و امثال اینها را برایشان بگذاریم؛ اینطوری نیست. هفتاد سال شلاق فرمولهای خیلی خوشظاهر و براق ایدئولوژیک مارکسیسم روی سر اینها بوده است؛ هفتاد سال آن دستگاه تبلیغاتىِ بسیار کارآمد کمونیستها اینها را بمباران تبلیغاتی کرده است. کمونیستها در دو چیز فوقالعاده بودند: یکی در سازماندهی، که یک چیز سنتی بین کمونیستها بود و در این چند ساله انصافاً در سازماندهی نظیر نداشتند و احزابشان را سازماندهی میکردند؛ یکی هم در تبلیغات، که در دنیا اصلاً نمونه بود. با وجودی که امکاناتشان کمتر از غربیها بود، اما در موارد بسیاری بر تبلیغات غربیها غلبه میکرد. اینها با تبلیغاتشان، در جاهایی مثل آفریقا و امریکای لاتین و همین خاورمیانه و قضیهی فلسطین، پدر غربیها را درآوردند! همین تبلیغات، هفتاد سال بالای سر مردم کوچه و بازار و پیر و جوان این منطقه بوده است؛ و هنر دین و احساس دینی را ببینید که بعد از این همه تبلیغات، اینطور سر میکشد. خیلی از اینهایی که امروز دارند فریاد دین میکشند، دوران دینىِ این منطقه را اصلاً ندیدهاند؛ در همین دوران الحاد و بیدینی بهدنیا آمدهاند و آن تبلیغات بالای سرشان بوده است. منظور این است که آنچه گفته میشود، باید شسته، رُفته، متین، دقیق، حساب شده و با کلماتِ مرتب و منظم باشد.
نکتهیی که به مناسبت زمانی باید عرض بکنم، در خصوص ماه رمضان است. سال گذشته در ایام ماه رمضان فرصتی پیش آمد که در سفر به بعضی از مناطق، برخی از برنامههای سحر و افطار و نصفشب رادیوهای شهرستانها را بشنوم. به نظرم میرسد که آقایان بایستی برای ماه رمضان یک برنامهریزی قوی بکنند. مسألهی ماه رمضان مسألهیی نیست که ما آن را رها کنیم تا افرادی آنجا بنشینند و چیزی سر هم بکنند؛ یک نفر بخشی از مناجات ابوحمزه را بخواند، یک نفر آوازی بخواند، یک نفر هم سازی بزند! اینطوری نمیشود. ماه رمضان، فصل بسیار مهمی است؛ همانطوری که فصل قرآن و توجه به خدا و ذکر و یاد و قدری رها شدن و سبک شدن از تعلقات مادّىِ محض و شکم و این چیزهاست، فصل یادگیری هم هست. همین دعاها اصلاً درس است. ایکاش شما آقایان ترجمهی دعاها را میدانستید؛ شاید هم حداقل بعضی از شماها میدانید. واقعاً این دعاها پُر از معارف است؛ که اگر اینها را از حالت دعا بیرون بیاورند، معارف اسلامىِ متین و اصیل و قوییی را تشکیل میدهند که نظیرشان در روایات ما کم است؛ منتها به دلایل گوناگون، با زبان نیایش بیان شده است. این دعاها را که گفتهاند بخوانید، برای این است که ما درس بگیریم؛ ضمن اینکه به خدا توجه کنیم و به او نزدیک شویم؛ ما باید از این فرصت استفاده کنیم.
برنامههای رادیو را باید تنظیم کنید. در سحرهای ماه رمضان چه برنامهیی پخش خواهید کرد؟ چه لزومی دارد که ما در سحرهای ماه رمضان فرضاً در رادیو یک تکنوازی بگذاریم و یک نفر بیاید ویولون یا سنتور بزند؟! از اینهایی که سحرها بلند میشوند، کدامشان چنین توقعی دارد؟! البته در ایام دیگر و در برنامههای عادی، مردم بالاخره موسیقی میخواهند؛ نمیشود که بکلی درِ موسیقی را بست؛ اما در سحرهای ماه رمضان، اینهایی که بلند میشوند دعای ابوحمزه بخوانند، یا مناجات بشنوند، یا نمازی بخوانند و بعد سحری بخورند و بخوابند، کدامشان از شما توقع تکنوازی دارد؟ بهنظر بنده، این از چیزهای غیر لازم است.
این هم که ما خیال کنیم حتماً بین دو برنامه باید سازی زده بشود، اشتباه است. ما موارد زیادی دیدهایم که در رادیوها و تلویزیونهای بیگانه، خیلی از بخشهایشان اصلاً موسیقی و ساز ندارد؛ یک برنامه تمام میشود، بلافاصله یک برنامهی دیگر شروع میشود؛ اصلاً لازم نیست که ساز باشد. من در سابق گاهی به دوستان در رادیو میگفتم که برای ایجاد فاصله بین دو برنامه، صدایی شبیه برخورد یک قاشق با یک کاسهی فلزی کافی است - دنگ - هیچ لزومی ندارد که حتماً بین دو برنامه، قطعهیی از یک موسیقی معروف یا غیر معروف را بگذارید. بنابراین، در سحرهای ماه رمضان اصلاً فضای موسیقی لازم نیست. اگرچه موسیقی نوع حلالی دارد که لهوی و غافلکننده نیست و آن نوع حلال را شما صبح تا شب در برنامههای گوناگون به مردم میدهید - این اشکالی ندارد - اما همین حلالش هم در سحرهای ماه رمضان لازم نیست.
اینکه ما فرض کنیم با این صدای ساز یا نی، این فرد به خدا نزدیک میشود، به نظر من مقدار زیادی از اینها حرف است؛ بیش از آنچه که واقعیت داشته باشد. البته انکار نمیکنیم که کسانی در سطح خاصی از روحیات و افکار، با چیزی از این قبیل ممکن است توجهی پیدا کنند؛ اما این عمومیت ندارد. عامهی مردم ما موسیقیشناس و موسیقیفهم نیستند؛ ماها هم نیستیم؛ عدهی خاصی هستند که موسیقی را میفهمند. اگر ما از موسیقی هم چیزی را میفهمیم، بخش کلامىِ موسیقی است؛ مثلاً شعر حافظ را میخواند و هرکس بنا بر استعداد خود، چیزی میفهمد؛ اما از آن سازی که بغلش میزنند، ماها نمیفهمیم. شما ببینید در این کنسرتهای موسیقییی که در دنیا - بخصوص در اروپا - معمول است، افراد پول میدهند، بلیط میخرند و یک ساعت در آنجا مینشینند تا فرضاً فلان قطعهی آهنگ بتهوون(1) را بشنوند؛ این مربوط به آنجاهاست؛ اینجا اصلاً نیست؛ نه اینکه حالا در دورهی اسلامی نیست؛ هیچ وقت نبوده است؛ آیا شما چنین چیزی سراغ دارید؟ غالب مردم ما زبان موسیقی را نمیشناسند و با موسیقی انس ندارند. در دنیای شرق تقریباً اینطوری است که موسیقی متعلق به خواص است و عدهی خاصی موسیقی میدانند؛ اما شعر و آهنگهای شعرگونه عمومیتر است. عامهی مردم ما زبانِ ساز را نمیفهمند؛ حالا شما بگویید با این زیر و بمهای ساز و با این قطعهیی که ساختهام، میخواهم این موضوع را القاء کنم. اگر آن سازندهی قطعه نباشد، من و شما نمیفهمیم که این قطعهی موسیقی چه دارد میگوید؛ اما وقتی که یک نفر بگوید به به، این ساز فلان حالت را القاء کرد، ما هم میگوییم بله، واقعاً درست فرمودید! غالب مردم ما اینطورند. مردمی که نسبت به موسیقی برخورد و احساسشان این است، ما چرا بیخود بیاییم چیزی را که نوعی از آن مشتبه است و اشکال دارد، در سحرهای ماه رمضان قاطی برنامههای مردم بکنیم و آن حال عبادت را از آنها بگیریم؟!
بعکس، هرچه میتوانید، دعا و ترجمهی دعا و مفاهیم دعا را که به زبانِ خوب بیان شده باشد، بگذارید. البته من نگاه میکنم، میبینم که این سبک دعاخوانىِ عربی هم که گاهی بعد از اذان پخش میشود، نه مردم ما خیلی از آن چیزی میفهمند، نه از آن خوششان میآید و نه در آنها حال ایجاد میکند؛ همان سبک دعاخوانىِ فارسی - که مدتها بعد از اذان صبح در شبکهی سراسری رادیو میگذاشتند و حالا هم مدتهاست که متأسفانه مرتب نمیگذارند - بیشتر حال ایجاد میکند. مقصود این است که هرچه بیشتر بتوان آن مفاهیم را به مردم رساند. فقط صرف دعاخوانی هم نباشد؛ چنانچه همان مفاهیم دعا بیان بشود، بسیار مفید است.
در سحرهای ماه رمضان از برنامههایی استفاده کنید که دل مردم را نرم میکند. به عنوان مثال، سال گذشته شبکهی دوم سیما بعد از افطار یک برنامهی کوتاه نیمساعتی(2) داشت که چیزهای خوبی در آن مطرح میشد؛ مثلاً مجری از کتاب شیخ عطار یا «فیه ما فیه» مولانا داستانی را در توجه، در توکل، در دل دادن به محبت پروردگار، یا یک تجربهی زندگی در همین زمینهها نقل میکرد که انسان را بعد از افطار بکلی تحت تأثیر قرار میداد. بنده خودم با اینکه آن چیزهایی که میگفت، غالبش را خوانده بودم و میدانستم - چیز جدیدی برای من نبود - درعینحال گوش میکردم؛ استفاده میکردم و لذت میبردم. البته گاهی پیرایههایی هم به آن بسته میشود که آنها مورد قبول نیست؛ چون متأسفانه هنرمندانه نیست. در تلویزیون منظرههای بیخودییی را نشان میدهند که هیچ ربطی به این مضمون ندارد و انسان در آن خیلی احساس کار هنری نمیکند؛ اینها حاکی از سردستی و ازسربازکنی و کار به دست کوچکها دادن است. اگر کار هنرىِ خوبی باشد، تصویر هم اضافه بشود، عیبی ندارد؛ منتها عرض کردم، تقریباً همهی کارهای هنرىِ تصویری که در هنگام دعا و اذان از تلویزیون پخش شده - با استثنای خیلی کمی - ناشیانه بوده و از محتوای دعا کمتر برخوردار بوده و فاقد ارزش هنری و تأثیرگذارىِ هنری بوده است. چون خودم وارد نیستم، مطلع هم نیستم، نمیتوانم در این زمینه توصیهیی بکنم؛ اما اگر بشود در حد بالا کاری کرد، خوب است. اجمالاً، سراغ هنرمندان بروید و ببینید چه کار میتوانند برایتان انجام بدهند.
امسال ایام ماه رمضان با عید نوروز هم همراه است؛ پارسال هم این مسأله را داشتیم. سال گذشته آقایان صدا و سیما آمدند و ما قدری راجع به تلفیق عید نوروز و ماه رمضان با هم بحث کردیم.
عید نوروز هم حقیقتی است. ما با عید نوروز موافقیم. کسی خیال نکند که عید نوروز از لحاظ اسلامی چیز بدی است؛ هرکس چنین تصوری بکند، واقعاً اشتباه کرده است. اسلام عید نوروز را رد نکرده است. البته ممکن است در زمان خلفای اول، عدهیی تحت تأثیر تفکرات خاصی قرار گرفته باشند و نسبت به این قضیه بهعنوان یک تهاجم فرهنگی برخورد کرده باشند و احتمالاً در بعضی از روایات رد شده باشد - که البته آن هم مسلّم نیست - اما امروز عید نوروز چیز خوبی است؛ اولِ بهار است و مردم عادت کردهاند که این ایام را عید بگیرند و تعطیل باشند و شادی کنند و به دیدن یکدیگر بروند و به هم عیدی بدهند و قهرها آشتی کنند و دورها نزدیکی کنند؛ این چیز بسیار خوبی است و بنده صددرصد با عید نوروز و با جشن گرفتن این ایام موافقم.
هر کاری هم که در این ایام به جشن مردم کمک کند و آن را معنا ببخشد، خیلی خوب است و هیچ ایرادی ندارد؛ یعنی کسی که دارد برای عید نوروز برنامهریزی میکند، نباید احساس گناه و جرم و کمبودی بکند؛ منتها شاد کردن مردم یک چیز است، مبتذل کردن فضا یک چیز دیگر است. من گاهی میبینم که بهعنوان شاد کردن مردم، فضا را مبتذل میکنند! مثلاً اگر میخواهند جوک و لطیفهیی بگویند، لاتبازی میکنند! لاتبازی بد است؛ هرجا باشد، بد است؛ در تلویزیون هم بد است، در رادیو هم بد است. تیپهای متین و شسته و رُفته میتوانند همان مقصود را به شکلهای خوب کاملاً برآورده کنند؛ لزومی ندارد که در این زمینه آدم به پَستی گرایش پیدا کند. بنابراین، عید نوروز را شاد کنید؛ منتها چون ماه رمضان است، در تلفیق بین این دو، هنری لازم است. مانعی ندارد که شما سحرها را کلاً رمضانی باشید؛ اما شبها رمضانی و نوروزی با همدیگر.
پارسال اوایل ساعت تحویل بود که داشتم بهسمت مرقد حضرت امام (رضواناللَّهتعالیعلیه) میرفتم. ابتدای سال بود و من احساس خودم این بود که دارم میروم به روح مطهر امام سال نو را تبریک بگویم. در آن لحظه من حضور و حالی داشتم؛ رادیو را باز کردم، دیدم برنامههای بسیار خوبی در لحظات سال تحویل دارد پخش میکند. برنامه، برنامهی نوروزی بود؛ اما حال و حضور و ذکر در آن احساس میشد؛ بنابراین، اینطور نیست که نشود انجام داد؛ من معتقدم که خیلی بیش از اینها هم میشود کار انجام داد.
ما در دایرهی محدودی هستیم، خیال میکنیم که همینطوری باید قالبی همه چیز را قبول کنیم؛ نخیر، در این برنامهها واقعاً میشود بینهایت کار کرد؛ چون بشر بینهایت است. شما همین حجم محدود که نیستید؛ شما بینهایتید؛ حتّی جسم انسان هم به بینهایتی میزند. من یک بار به جمعی از دوستان میگفتم که من و شما جسمی داریم که راه میرود، میآید و یک حرکت معمولی را انجام میدهد؛ اما شما یک ژیمناست را نگاه کنید، ببینید او با همین جسم چه حرکاتی میکند. شما ببینید این سیرکبازها چه کارهای عجیب و غریبی میکنند؛ اصلاً تصورش هم برای انسان مشکل است. آیا احساس نمیکنید که واقعاً حدی وجود ندارد؟ ما خیال میکنیم که حد جسم ما همین حرکاتی است که انجام میدهیم؛ احیاناً خیلی همت کنیم، صبحها چند دقیقه نرمش و ورزشی بکنیم؛ اما شما نگاه کنید، ببینید یک ژیمناست چه کار میکند. میدانید فاصلهی کار او با کار روزمرهی ما چهقدر است؟ فاصلهی عظیمی است. بشر تا اینجاها پیش میرود؛ از آن بیشتر هم میتواند پیش برود. پس، این جسم محدود هم گویا میخواهد بگوید که من در امکانات و تمکنِ قدرتىِ خودم بینهایتم. روح و مغز انسان هم که دیگر فوقالعاده و واقعاً بینهایت است. میشود خیلی کارها کرد؛ میشود خیلی ابتکارها بخرج داد؛ عمده این است که شما عناصر کارآمد را استخدام کنید؛ البته جهتگیری هم باید حفظ بشود.
من استفادهی از هنرمندان و نویسندگان و گویندگان و مجریان خوب را بشدت حمایت میکنم. البته در همهی اینها مواظب باشید، اگر از یک آدمِ ناباب استفاده کردید، ممکن است آنجایی که شما به او توجه ندارید، از خطی که مورد نظر شماست، خارج بشود. اگر در ما این ظرفیت بهوجود بیاید - البته هنوز متأسفانه این ظرفیت بهوجود نیامده است - که بتوانیم از یک نفر که صددرصد طاغوتی است، استفادهی خوب بکنیم، خواهیم کرد؛ اما الان این ظرفیت را نداریم.
الان من میدانم، متأسفانه در تشکیلات ما، آن نظارت قوی، آن دقت نظر، آن هوشیاری کامل و آن بیرودربایستیگرىِ لازم وجود ندارد؛ لذا یک نفر هنرمند را میآورند، بعد یک میکرفن به دست او میدهند و این مال او میشود؛ دیگر او تعیین کننده و حاکم است! اگر روزی اتفاق افتاد که وقتی این میکرفن را به دست کسی دادیم، دایماً دکمهاش در دست ما بود، ما به دست همه کس میدهیم و هیچ باکی هم نداریم؛ منتها امروز متأسفانه اینطوری نیست؛ لذا عناصر ناباب میآیند و جهتی را که عرض شد، عوض میکنند؛ به این جهت شما باید مراقب باشید و عناصر مورد اعتماد را بیاورید و برای این مردم استفاده کنید.
من یادم میآید که چندین سال قبل در زمان ریاست جمهوری، برای شرکت در یک مراسم نظامی به دزفول رفته بودم؛ اوقات جنگ بود و دزفول هم وضع خیلی خاصی داشت. در دزفول به من گفتند که ما میتوانیم یکی، دو ساعت در روز برنامهسازىِ رادیویی کنیم؛ بعد گویا میخواستند این را به ما نشان بدهند که میتوانند؛ واقعاً هم نشان دادند. من در آن فاصلهیی که آنجا بودم، چند نفر آمدند و برنامهی خود را اجرا کردند؛ اجراهای بسیار خوب و قوی؛ مضمونها و محتواهای بسیار خوب؛ قالبهای هنرىِ بسیار خوب؛ مقالههای ادبىِ بسیار زیبا. در زمینهی مقالههای ادبی و شعر و این حرفها، رودربایستی هم با کسی ندارم؛ اما آن برنامهیی که اجرا شد، انصافاً خوب بود؛ در حدی که با این برنامههای معمولی که رادیوی ما پخش میکند، قابل مقایسه نبود؛ این در حالی بود که دزفول شهر کوچکی هم است؛ ولی معلوم بود که نویسندهی خوب دارد؛ مجرىِ خوب دارد؛ هنرمند دارد؛ خوشصدا دارد که این برنامه را قشنگ اجرا کند و انسان از حرف زدنش لذت ببرد. بنابراین، از این عناصر محلی حتماً استفاده بشود.
من مشهد را میشناسم. مشهد شهری است که من در آن بزرگ شدم و میدانم که این شهر، لبالب از هنر و ذوق و شعر و توانایی ادبی است؛ ولی آیا استفاده میشود؟ من نمیدانم آیا استفاده میشود یا نه. باید بروید این عناصر را شناسایی کنید. تبریز هم همینطور است. بنده چند سال قبل از این به تبریز رفته بودم؛ مرحوم شهریار - خدا رحمتش کند - جلسهیی با ما داشت. جمعی از این شعرای تبریز را دعوت کرده بودند؛ من دیدم که واقعاً یک عده شعرای قوی و خوب در تبریز هستند؛ اما بنده اصلاً خبر نداشتم که در تبریز این همه شاعر هست. با اینکه من به یک معنا ترکزبان هستم و ترکی میفهمم و صحبت میکنم و با آنها احساس خویشاوندی میکنم و به آنجا رفتوآمد هم داشتهام، در عین حال نمیدانستم که در آنجا اینقدر شاعر و گویندهی خوب وجود دارد؛ اینها را باید شناسایی کرد و از وجودشان استفاده نمود. در حوزههای علمیه گاهی افراد خیلی خوبی هستند. در حوزهی علمیهی مشهد افراد بسیار خوبی هستند؛ جاهای دیگر هم همینطور است.
این امانتی که در دست شماست - این بلندگوی دستگاه - متعلق به دولت است. این حرفهایی که گاهی میزنند و میگویند چرا ما باید حرفهای دولت را بزنیم، این حرفها بیمحتواست؛ اینجا متعلق به دولت است؛ منتها دولت هم متعلق به مردم است؛ دولت هم حرف ضد مردم که نمیزند. این بلندگوی دولت و بلندگوی دستگاه است؛ هدفهای دستگاه هم باید بهطور کامل در این رسانه تأمین بشود. هدفهای دستگاه عبارت است از همینهایی که گفتم: بهروزی مردم، پیشرفت مردم، ترقی مردم، تعالی فکر و اندیشهی مردم، تدین مردم، ایجاد شور انقلابی در مردم، واکسینه شدن مردم در مقابل تبلیغات سوء دشمنانی که اینطور از همه طرف سر این انقلاب ریختهاند و هرکسی مشتی میزند؛ که خوشبختانه انقلاب هم مثل یک صخره است و با این مشتها و تلنگرها از پا در نمیآید؛ هرکس مشت میزند، خودش هم ضربهیی میبیند.
انشاءاللَّه بتوانید این مسؤولیت عظیم را بخوبی و با کمال پیش ببرید و خدای متعال را از خودتان راضی کنید. خیلی متشکریم که به اینجا تشریف آوردید. از آقای هاشمی(3) هم متشکریم که لطف کردند و این دیدار را ترتیب دادند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) 1827 - 1770 م)
2) . ؟
3) رئیس وقت سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران