بیانات در دیدار مدیران مراکز استانهاى سازمان صداوسیماى جمهورى‌ اسلامى ایران

بسم الله الرّحمن الرّحیم

خیلى خوش آمدید برادران عزیز و مسئولین محترم و بردارندگان این بار سنگین! انشاءالله خداوند کمکتان کند و توفیق بدهد تا بتوانید این مسئولیّت بزرگ را که به عهده گرفتهاید، بسلامت و بخوبى انشاءالله به نتیجه برسانید و به پایان ببرید.

آن مطلبى که ما خدمت آقایان ممکن است عرض بکنیم، جدا نیست از آن حرفى که به طور کلّى راجع به صداوسیما بنده دارم و به دوستان عزیزمان در مسئولیّتهاى بالاى صداوسیماى کشور مکرّر عرض کردهایم و میکنیم؛ حرف همان است. در باب رادیو و تلویزیون اعتقاد بر این است که امروز همهجاى دنیا با گسترش دایرهى ارتباطات از طریق رادیو و تلویزیون، این وسیله در خدمت هدفها و اغراض معتبر براى هر گروه و دستهاى است که آن را اداره میکند. فرض بفرمایید اگر یک دستگاه استعمارى در دنیا یک رسانهاى را اداره میکند، بىگمان تمام آنچه از این رسانه صادر میشود، در خدمت آن هدف استعمارى است. فرضاً اگر چنانچه یک کمپانىاى بر یک کشور آمریکاى لاتین یا آفریقایى تسلّط دارد ــ که البتّه هست، میدانید؛ کمپانىهاى بزرگ آمریکایى و بینالمللى بر کشورهایى الان تسلّطهاى غیر رسمى دارند و خیلى از آنها هم هستند که همان رسانههاى آن کشورها را یا اداره میکنند یا تغذیه میکنند یا رسانههاى اختصاصى دارند ــ در آن کشور کارى را میکنند که هدف آنها را در آن کشور تأمین میکند؛ ولو آن هدف یک هدف مادّى و یک هدف غیر انسانى است امّا مثل یک تاجرى، مثل یک سرمایهدارى که پولى در اختیار دارد، اجازه نمیدهد این پول در غیر جهت اهداف این شرکت یا کمپانى به کار برود؛ صداوسیما هم یک سرمایهى عظیمى است از همین قبیل. یا فرض بفرمایید صهیونیستها که امروز بیشترین رسانههاى دنیا تقریباً دست اینها است، خبرگزارىهاى عمده دست اینها است، تلویزیونهاى زیادى در آمریکا دارند، شبکههاى عظیم بزرگى را در آمریکا یا در اروپا دارند اداره میکنند، اینها آن اهداف مورد نظر خودشان را طبقهبندى کردهاند و رعایت میکنند و دقیقاً برنامههایى که زیر نظر آنها است، طبق آن اهداف است. کارشناسهاى خبرى استخدام میکنند براى اینکه آن اهداف را بتوانند درست اداره کنند؛ چون همیشه انسان کارى را که میخواهد بکند، نمیتواند آن را انجام بدهد یا مطلبى را که در ذهنش هست، همیشه انسان نمیتواند آن را به بهترین وجهى اداء کند. این یک کار تخصّصى است، متخصّصین را استخدام میکنند، دعوت میکنند که آن اهداف را تأمین کنند. فرض بفرمایید امروز یکى از اهداف عمومى و مشترک این قدرتمندان دنیا ــ عمدتاً در اروپا و آمریکا یا احیاناً تا حدودى ژاپن ــ مقابله با این موج اسلامگرایى در دنیا است. ملاحظه میکنید دیگر، شماها با اخبار و امواج دنیایى در ارتباطید؛ اینها نمیگذارند که از رسانههاى اینها چیزى خارج بشود، مگر اینکه در خدمت این هدف باشد؛ هر جور بتوانند.

مقصود من از این مقدّمهى واضح این است که ما در جمهورى اسلامى یک اهدافى داریم، یک ارزشهایى براى ما مطرح است؛ تشکیل این نظام و ادامهى این نظام و مقرّرات این نظام به سمت یک هدفهایى دارد حرکت میکند. ما نباید اجازه بدهیم که این رسانهى عظیمى را که امروز در غربت هم هست در دنیا و تنها است در دنیا، حتّى اندکى از جهتگیرى و سمتگیرى این اهداف تخطّى کند؛ به هیچ عنوان. البتّه معناى این، آن نیست که ما دائماً در رادیو و تلویزیونمان بنشینیم سخنرانى یا فرضاً بیانیّهى اسلامى و دینى و مانند اینها بگذاریم که صریحاً مبانى و مفاهیم ما را ترویج کند؛ اینکه راه تبلیغ نیست. همان شیوههاى رایج تبلیغ، همان شیوههاى غیر مستقیم، همان استفادهى بهینه از هنر و شیوههاى هنرى، همان کارهایى که امروز پیشرفتهاى زیادى هم داشته، باید تماماً در خدمت اهداف انقلاب و اهداف اسلام باشد؛ یعنى یک جا اگر ما بازى فوتبال هم داریم پخش میکنیم، مواظب باشیم این بازى فوتبال در جهت ضدّ آن اهداف به کار نرود. این کاملاً واضح است که گزارش یک بازى فوتبال که در دنیا یک جا اتّفاق افتاده یا در ایران اتّفاق افتاده، میتواند دو جور باشد: یک جور اینکه در جهت ضدّ هدفهاى ما باشد، یک جور اینکه در جهت ضدّ هدفها نباشد و احیاناً در جهت خدمت به این هدفها باشد. آن اصل اساسى در باب ادارهی رادیو و تلویزیون این است.

خب، این هدفها روشن است؛ ما میخواهیم مردم متدیّن بشوند. دینى شدن مردم یکى از هدفها است؛ ارتباط مستحکم مردم با نظام و مبانى اصلى نظام یکى از هدفها است؛ حفظ روحیه و شور انقلابى در مردم و دچار نشدن اینها به یأس و دلمُردگى و سرخوردگى، یکى از این هدفها است؛ حفظ ارتباط و اعتماد مردم به دولتى که بر سر کار است ــ هر دولتى که سر کار است که مورد قبول مردم و مجلس و رهبرى قرار گرفته ــ یکى از هدفها است. البتّه حفظ اعتماد مردم به دولت طبیعى است که هدف اوّلى نیست امّا یک هدف ثانوى است که در خدمت هدفهاى اوّلى قرار میگیرد. امکان ندارد که ما بخواهیم مملکت را به یک شکل درستى بسازیم، در عین حال اجازه بدهیم که اعتماد فیمابین مردم و دولت گسسته بشود. اگر این اعتماد گسسته شد، کدام عنصرى خواهد توانست مملکت را اداره کند و پیش ببرد به سمت اهداف؟ جز دولت کس دیگرى را داریم براى این کار؟

و وقتى شما نگاه کنید به کارهایى که امروز دشمنان ما در دنیا میکنند ــ که حالا یک خُردهریزهایش هم در داخل کشور گاهى از دهن این و آن صادر میشود؛ یا باتوجّه یا بىتوجّه ــ مىبینید درست مقابل همین اهدافى است که عرض کردم؛ یا میخواهند اعتماد مردم را با دولت از بین ببرند و دولت را یک موجود ناتوان و ناشى و ناموفّق در هدفگیرى و ناموفّق در حرکت معرّفى میکنند، یا میخواهند شور انقلابى مردم را کم کنند، یا میخواهند روح دینى مردم را کم کنند، یا میخواهند دلبستگى مردم را به نظام کم کنند و بین مردم و نظام جدایى بیندازند. رئوس مطالب این تبلیغات اینها است. باید اینها را کاملاً مراقب باشید و درست، آن جهت مقابل را جهتگیرى کنید در تمام برنامهها؛ هیچ برنامهاى خارج از این نیست. یک نمایشنامهى محلّى که شما تنظیم میکنید و در تلویزیون پخش میکنید یا در تلویزیون سراسرى پخش میشود، یک مصاحبهاى که شما راجع به یک سنّت محلّى با یک نفرى میکنید، میتواند این بار منفى یا مثبت را داشته باشد. وقتى شما هوشیارانه نگاه کنید به قضیّه، مىبینید عجب، همه‌‌جا همان نقطهى اصلى و حسّاس است که انسان میتواند روى آن انگشت بگذارد. این، آن توقّع اصلى ما است از آقایان محترم و برادران عزیز که مسئولیّتى را بر دوش دارید. اساس کار این است.

البتّه امروز ما در همسایگىهایمان مسائلى داریم که این یک برنامهریزى بسیار هوشمندانهاى را میطلبد. هم در خراسان این مسئله هست، هم در آذربایجان این مسئله هست، هم در مازندران این مسئله هست، حتّى در مرزهاى غربى ما به مناسبت عراق تا حدود زیادى این مسئله هست، هم در قسمت شرق ما و مسائل افغانستان این مسئله هست ــ منتها شرق و غرب به حدّت و فوریّت مسائل شمال کشور نیست که عمدتاً شامل خراسان و مازندران و آذربایجان شرقى و غربى میشود ــ مسائل بسیار مهمّى است. شما در خراسان برنامه پخش میکنید به یاد تاجیکها و تاجیکستان؛ چه تاجیکهاى شمال افغانستان که فارسىزبانند، چه تاجیکستان که الان بعد از هفتاد هشتاد سال دارد احساس فارسى بودن را میکند و یک هیجانى در او وجود دارد که میخواهد زبان فارسى را، زبان رودکى را ــ که مال خودش هم هست ــ یا زبان شعراى برجسته و ادباى قدیمى ما را به خودش نسبت بدهد؛ این را شما باید توجّه داشته باشید و جذب کنید. هر چه بشود شما برنامهی فارسىِ خوب پخش کنید، هر چه بشود در ارائهی فارسى ــ در شبکه سراسرى کلّاً این مسئله هست ــ بخصوص در آن منطقه، از زبان فارسى صحیح، بدون غلط استفاده بکنید، این به نفع ما است؛ یعنى به نفع همان هدفهایى است که عرض شد. حتّى مثلاً در ازبکستان عدّهى زیادى فارسند؛ حتّى در ترکمنستان عدّهاى فارس دارد. میدانید، به مناسبت سیاستهایى که اتّحاد جماهیر شوروى داشته، اینها را تقسیم کردند؛ سمرقند و بخارا و مانند اینها جزو تاجیکستان نیست؛ زبان، زبان تاجیکى و فارسى است امّا جزو آن منطقه نیست. فارسزبانهایى که الان در منطقهى آسیاى میانه هستند ــ این جمهورىهاى این بخش از دنیا ــ متفرّقند، یک جا جمع نیستند. خب، مسئلهى زبان فارسى در اینجا [مهم است]. یا همینطور به طرف غرب که برمیگردیم، زبان ترکى آذربایجانى؛ چون ترکى آذربایجانى یک مسئلهاى است ــ الان آن بخش از آذربایجان که جزو این کشور بوده و جزو این مجموعه بوده و به دلایلى تقریباً حدود ۱۵۰ سال است که جدا شده ــ وقتى که انسان نگاه میکند میبیند الان آنها هدفهایى را دارند براى اینکه احساسات آذربایجانىهاى این طرف را [برانگیزند]. اصل اینها هستند، همیشه فرع به اصل برمیگردد، همیشه جزء به کل برمیگردد، همیشه کوچکتر به بزرگتر جذب میشود؛ اینها میخواهند قضیّه را بعکس کنند، بزرگتر را به کوچکتر جذب کنند!

البتّه مردم آذربایجان مردمى نیستند که آدم بخواهد آنها را در مقابل این مسائل واکسینه کند؛ آنها خودشان صاحبان انقلابند. واقعاً مردم آذربایجان خودشان را صاحب انقلاب میدانند و حق هم با آنها است. آنها در چند انقلاب، پیشروان انقلاب بودند. میدانید، مردم آذربایجان در انقلاب ما که بلاشک پیشرو انقلاب بودند؛ یعنى اگر آنها چهلم مردم قم را برگزار نمیکردند و آن حوادث پیش نمىآمد، من نمیدانم چه میشد؛ یعنى به حسب قرار طبیعى که نگاه کنید، مىبینید آنها جزو پایهگذاران و اوّلین فدائیان این انقلابند. اگر مردم تبریز در فتنهى خلق مسلمان(۱) و  آمدن عدّهاى از جاهاى مختلف به آنجا براى فتنهگرى نمىایستادند، نمیدانم چه میشد. یعنى واقعاً مردم آذربایجان مردمى هستند که خودشان را صاحب انقلاب میدانند؛ بنده هم حق میدهم به آنها که چنین فکرى بکنند. یا مثلاً در قضیّهی مشروطیّت اگر چنانچه آن مبارزات عظیم مردم تبریز نبود، ما نمیدانیم اصلاً قضایا چه جورى میشد. توجّه میکنید؟ این مردم بنابراین مردمى نیستند که شما خیلى دغدغهشان را داشته باشید. اینها وفادار و اصیل و انقلابى و پابند بسیار شدید به مبانى انقلابند؛ منتها همواره افرادى پیدا میشوند که اینها جزو مردم اصیل نیستند. جنجالها مال آن عناصر ناباب است؛ باید براى آنها فکرى کرد.

برنامههاى بسیار هوشمندانه در آذربایجان الان بایستى به وجود بیاید. بنده قبول ندارم بعضى از فکرهایى را که خیال میکنند ما اگر در برنامهاى خواستیم براى آذربایجانِ قسمتِ ملحق به شوروىِ سابق بحث کنیم، چون اینها حمد و سورهشان را هم مثلاً فرض کنیم بلد نیستند، باید برویم آن اوّلیّات دین را به آنها یاد بدهیم یا چهار تا سینهزنى و مانند اینها برایشان بگذاریم؛ اینجورى نیست. هفتاد سال شلّاق فرمولهاى خیلى خوشظاهر و برّاق ایدئولوژیک مارکسیسم و هفتاد سال آن دستگاه تبلیغاتى بسیار کارآمد کمونیستها روى سر اینها بوده. میدانید، کمونیستها در تبلیغات فوقالعادهاند. کمونیستها در دو چیز فوقالعادهاند: یکى سازماندهى است که اصلاً یک چیز سنّتى بود بین کمونیستها، یعنى این چندساله در سازماندهى انصافاً نظیر نداشتند که احزابشان را سازماندهى میکردند؛ و یکى در تبلیغات. تبلیغاتشان در دنیا اصلاً نمونه است و از تبلیغات غربىها ــ با وجودى که امکاناتشان کمتر بود ــ در موارد بسیارى بالاتر بود و غلبه میکرد بر تبلیغات آنها. پدر این غربىها را در یک جاهایى مثل آفریقا و آمریکاى لاتین و همین خاورمیانه و قضیّهى فلسطین اینها با تبلیغاتشان درآوردند! خب این تبلیغات هفتاد سال بالاى سر این مردم کوچه و بازار و جوان و غیره در این منطقه بوده و هنر دین را و احساس دینى را ببینید که بعد از اینهمه تبلیغات، احساس دینى اینجور سر میکشد. خیلى از اینهایى که امروز دارند فریاد دین میکشند ــ یعنى اکثرشان ــ دوران دینى این منطقه را اصلاً ندیدند؛ در همین دوران الحاد و بىدینى به دنیا آمدند ولى خب آن تبلیغات بالای سرشان بوده. [لذا] آنچه گفته میشود باید شستهرُفته، متین، دقیق، حسابشده، با کلمات مرتّب و منظّم [باشد]. و همینطور منطقهى ترکمنستان که البتّه آن هم یک مسائل دیگرى دارد. غرض، این مسئلهى قومیّتها که مطرح شده مسئلهى مهمّى است.

یک نکتهاى که حالا به مناسبت زمانى باید عرض بکنم، ماه رمضان است. بنده سال گذشته ایّام ماه رمضان فرصتى پیش آمد که بعضى از رادیوهاى شهرستانها را به مناسبت سفر به بعضى از مناطق بشنوم. سحرشان را، افطارشان را، نصفهشبشان را گوش کردم در بعضى از مناطق. به نظرم میرسد که براى ماه رمضان، آقایان بایستى برنامهریزى قوى بکنند؛ یعنى مسئلهى ماه رمضان مسئلهاى نیست که ما رها کنیم که دو نفر بنشینند، یک چیزى سر هم بکنند، یک تکّه مناجات ابوحمزهاى، یک تکّه آوازى یکى بخواند، چهار تا کلمهاى بگویند، یکى یک سازى بزند! اینجورى نمیشود. ماه رمضان یک فصل بسیار مهمّى است. همانطورى که فصل قرآن و فصل توجّه به خدا و ذکر و یاد و یک قدرى رها شدن و سبک شدن از تعلّقات مادّى محض و شکم و مانند این چیزها است، فصل یادگیرى هم هست. همین دعاها هم اصلاً درس است. اى کاش آقایان، برادران، ترجمهى این دعاها را میدانستید ــ شاید هم حدّاقل بعضى میدانید ــ واقعاً این دعاها پُر از معارف است که اگر چنانچه اینها را از حالت دعائى بیرون بیاورند، یک سرى معارف اسلامى متین و اصیل و قوى است که نظیر اینها را ما در روایات کم داریم؛ منتها با زبان نیایش بنا شده به دلایل گوناگون و متعدّدى. خب، این دعاها را که گفتند بخوانید، ضمن اینکه توجّه به خدا و نزدیکى به خدا پیدا میکنیم، درس هم باید بگیریم در ماه رمضان. از این فرصت درس باید استفاده کنیم. رادیوها را باید تنظیم کنید؛ چه خواهید داد در سحر ماه رمضان؟ چه لزومى دارد ما در سحر ماه رمضان فرضاً در رادیو یک تکنوازى بگذاریم که یکى بیاید مثلاً فرض کنید که ویولن بزند یا سنتور بزند؟ چه لزومى دارد؟ چه کسى ــ از اینهایى که سحر پا میشوند ــ توقّع دارد؟ حالا در ایّام دیگر، در برنامههاى عادّى، خواهید گفت مردم بالاخره موسیقى میخواهند، حالا نمیشود که بکلّى درِ موسیقى را بست؛ امّا سحر ماه رمضان، اینهایى که بلند میشوند دعاى ابوحمزه بخوانند یا مناجات بشنوند یا دو لقمه بخورند، نمازى بخوانند و بخوابند، چه کسى از شما توقّع تکنوازى را دارد؟ چه لزومى دارد؟ به نظر بنده از چیزهاى غیر لازم است.

این هم که ما خیال کنیم بین دو برنامه باید حتماً یک ساز زده بشود، اشتباه است. ما در رادیوهاى بیگانه، در تلویزیونهاى بیگانه، موارد زیادى دیدیم که خیلى از بخشها اصلاً موسیقى ندارد، ساز ندارد. یک برنامه تمام میشود، بلافاصله یک برنامهى دیگرى شروع میشود، اصلاً لازم نیست که ساز باشد. من آن سابقها گاهى به دوستان در رادیو میگفتم شما براى فاصله شدن بین دو برنامه مثلاً فرض کنید که مثل یک قاشقى که شما به یک طاسى بزنید ــ [صداى] دنگ ــ همین کافى است. هیچ لزومى ندارد که حتماً بین این دو برنامه یک قطعهاى از یک موسیقى معروف یا غیر معروفى را بگذارید. این یک نکته است در باب سحر ماه رمضان که فضاى موسیقى اصلاً لازم نیست؛ اگرچه موسیقى نوع حلالى دارد که آن نوع حلال را شما صبح تا شب در برنامههاى گوناگون به مردم بدهید، اشکالى ندارد ــ البتّه بخش حلال آن که لهوى و غافلکننده و مانند اینها نباشد ــ امّا همین نوع حلال آن هم در سحر ماه رمضان لازم نیست.

اینکه ما فرض کنیم با این صداى ساز یا این نى، او به خدا نزدیک بشود، اینها به نظر من یک مقدار زیادىاش حرف است، بیش از آنچه واقعیّت تحت آن باشد. انکار نمیکنیم که کسانى در یک سطح خاصّى از روحیّات و افکار با یک چیزى از این قبیل ممکن است توجّهى پیدا کنند، امّا این عمومیّت ندارد که ببرید بین عامّهى مردم. عامّهى مردم ما موسیقىشناس و موسیقىفهم نیستند ــ ماها هم نیستیم ــ یک عدّه خواصّى هستند که موسیقى را میفهمند؛ ما از کلام میفهمیم؛ از موسیقى هم اگر چیزى را میفهمیم، بخشِ کلامىِ موسیقى است. شعر حافظ را میخواند، از شعر حافظ هر کسى هر چه فهمید؛ از آن سازى که بغل آن میزنند، ماها [چیزی] نمیفهمیم. شما ببینید این کنسرتهاى موسیقى که در دنیا معمول است و بخصوص در اروپا ــ دنیا که میگویم، بخصوص در اروپا این معمول است ــ [اینکه] یک کنسرت موسیقى بگذارند، کسى پول بدهد، بلیت بخرد، برود آنجا یک ساعت بنشیند مثلاً فرض کنید که فلان قطعهى آهنگ بتهون یا دیگرى را بشنود، این مال آنجاها است، اینجا اصلاً نیست. نه اینکه حالا در دورهى اسلامى نیست؛ هیچ وقت نبوده. شما سراغ داشتید چنین چیزى؟ مردم ما زبان موسیقى را نمیشناسند، با موسیقى اُنس ندارند. تقریباً در دنیاى شرق اینجورى است که موسیقى مال خواص است؛ یک عدّهی خاصّى موسیقى میدانند. شعر عمومىتر است؛ آهنگهاى شعرگونه عمومىتر است، امّا صِرف ساز را ــ موسیقى که میگویم زبان ساز منظورم است ــ مردم ما نمیفهمند، عادّى نیست، معمولى نیست که حالا شما بگویید من میخواهم فلان موضوع را القا کنم با این زیروبمهاى ساز! با این قطعهاى که ساختهام، فلان موضوع را میخواهم القا کنم. اگر آن سازندهى قطعه نباشد، من و گمان نمیکنم که شماها هم بفهمیم این قطعهى موسیقى چه دارد میگوید؛ وقتى که یکى بگوید بَهبَه، این فلان حالت را القا کرد، ما میگوییم بله، واقعاً درست فرمودید! وَالّا خودمان چیزى نمیفهمیم؛ غالب مردم ما اینجور هستند. خب، مردمى که نسبت به موسیقى برخوردشان این است، احساسشان این است، ما چرا بیخود بیاییم یک چیزى را که مشتبه است و [حتّی] نوعىاش اشکال دارد، سحر ماه رمضان قاطى برنامههاى مردم بکنیم و آن حال عبادت را از آنها بگیریم؟

بعکس، هر چه میتوانید دعا بگذارید، ترجمهى دعا بگذارید، مفاهیم دعا را که به زبان خوب بیان شده باشد بگذارید. البتّه من نگاه میکنم، مىبینم این سبک دعاخوانى عربى که حالا گاهى بعد از نماز یا بعد از اذان یک چیزى میخوانند به سبک همان خواندنهاى عربها، این را هم مردم ما نه از آن خیلى درست چیزى میفهمند و نه خوششان مىآید؛ در آنها حال ایجاد نمیکند. همان سبک دعاخوانى فارسى، همان که مدّتها بعد از اذان صبح میگذاشتند که متأسّفانه حالاها هم مدّتهایى است که مرتّب نمیگذارند و گاهى هست، گاهى نیست. در رادیوى سراسرى که به سبک فارسى دعا میخوانند، بیشتر حال ایجاد میکند. دعاى ابوحمزه، دعاى کمیل و مانند اینها را به همان سبکى [پخش کنید] که مردم میخوانند؛ چون مقصود این است که هر چه بتوان، آن مفاهیم را به مردم رساند. البتّه بتوانید به مردم برسانید و فقط صِرف دعاخوانى هم نباشد؛ همان مفاهیم دعا گفته بشود و بیان بشود، بسیار مفید است.

در سحرهاى ماه رمضان از برنامههایى [استفاده کنید] که دل مردم را نرم میکند. مثلاً سال گذشته کانال دوّم تلویزیون بعد از افطار یک برنامهاى داشت ــ برنامهی کوتاهى هم بود ــ چیزهاى خوبى در آن بود. یک آقایى مىآمد آنجا و یک داستانى را، یک قطعهاى را، از کتاب شیخ عطّار یا فیهمافیه مولانا یا مانند اینها نقل میکرد در توجّه، در توکّل، در دل دادن به محبّت پروردگار، در یک تجربهى زندگى در این زمینهها؛ کلّى انسان را بعد از افطار تحت تأثیر قرار میداد. بنده خودم با اینکه غالب آن چیزهایى را که میگفت، خوانده بودم و میدانستم و چیز جدیدى براى من نبود، در عین حال گوش میکردم و لذّت میبردم و استفاده میکردم. اینجور چیزهایى که آن متن قضیّه را بیان میکند، [مفید است.] گاهى البتّه یک پیرایههایى هم به آن بسته میشود که آنها خیلى [مفید نیست،] چون متأسّفانه هنرمندانه نیست؛ یک کارهایى میکنند، یک منظرههاى بیخودى را ــ بخصوص در تلویزیون ــ نشان میدهند که هیچ ربطى به این مضمون ندارد، انسان خیلى در آن احساس کار هنرى نمیکند؛ سردستى و ازسربازکنى و کار به دست کوچکها دادن و حاکى از این چیزها است. اگر کار هنرى خوبى باشد، تصویر هم اضافه بشود عیبى ندارد، منتها عرض کردم، تقریباً همهى کارهاى هنرىِ تصویرى که در تلویزیون در هنگام دعا و اذان پخش شده ــ با استثناى خیلى کمى ــ ناشیانه و کمتر از آن محتواى دعا و فاقد ارزش هنرى و تأثیرگذارى هنرى است. اگر کارى بشود کرد در یک حدّ بالایى، البتّه خوب است، که من چون خودم وارد هم نیستم، مطّلع هم نیستم، نمیتوانم توصیهاى در این زمینه بکنم. اجمالاً بروید سراغ هنرمندانتان و ببینید که چه کار میتوانند برایتان انجام بدهند. علىاىّحال سحرهاى ماه رمضان خیلى مهم است؛ افطارها [هم] خیلى مهم است.

حالا این ایّام با عید نوروز هم همراه است، پارسال هم این مسئله را داشتیم. پارسال البتّه آقایان صداوسیما آمدند یک قدرى راجع به تلفیق عید نوروز و ماه رمضان با هم بحث کردیم. خب، عید نوروز هم یک حقیقتى است. ما با عید نوروز موافقیم؛ کسى خیال نکند که عید نوروز از لحاظ اسلامى چیز بدى است. هر کسى چنین تصوّرى بکند، واقعاً اشتباه کرده. عید نوروز یک عیدى است که اسلام رد نکرده؛ ممکن است در آن زمانهایى که خلفاى اوّل بودند و مىآمدند مثلاً تحت تأثیر یک تفکّرات خاصى قرار میگرفتند، آن زمان به عنوان یک تهاجم فرهنگى احتمالاً در بعضى از روایات رد شده باشد ــ آن هم مسلّم نیست ــ امّا امروز عید نوروز چیز خوبى است. اوّلِ بهار است و مردم عادت کردهاند به اینکه این ایّام را عید بگیرند و تعطیل داشته باشند و شادى بکنند و دیدنِ هم بروند و به هم عیدى بدهند و قهرها آشتى کنند و دورها نزدیکى کنند؛ بسیار چیز خوبى است. بنده صد درصد با عید نوروز و با جشن گرفتن این ایّام موافقم؛ هر کارى هم بشود در این ایّام که به آن جشن مردم کمک کند و آن را معنا ببخشد، خیلى خوب است. هیچ ایرادى ندارد، یعنى احساس گناه و جرم و کمبودى نباید کرد براى کسى که دارد براى عید نوروز برنامهریزى میکند. منتها شاد کردن مردم یک چیز است، مبتذل کردن فضا یک چیز دیگر است. من گاهى میبینم به عنوان شاد کردن، مبتذل میکنند. مثلاً فرض کنید میخواهند جوک بگویند، لطیفه بگویند به همدیگر، لاتبازى میکنند! لاتبازى بد است دیگر، هر جا باشد بد است؛ در تلویزیون هم بد است، در رادیو هم بد است؛ یعنى آن تیپهاى بهاصطلاح متین و شستهرُفته میتوانند کاملاً همان مقصود را برآورده کنند به شکلهاى خوب؛ لزومى ندارد که آدم به پستى گرایش پیدا کند در این زمینه. بنابراین عید نوروز را شاد کنید، منتها چون ماه رمضان است، یک هنرى لازم است [براى] تلفیق بین این دو. مانعى ندارد که مثلاً فرض کنید شما سحرها را کلّاً رمضانى باشید، شبها را رمضانى و نوروزى با همدیگر. برنامهاى داده بشود که برنامهى خوبى باشد، مردم بنشینند تلویزیون را یا رادیو را بشنوند. به نظرم پیرارسال بود، اوایل همان ساعتهاى تحویل بود که داشتم میرفتم مرقد حضرت امام (رضوان الله تعالى علیه)؛ خب سر سال بود، من در احساس خودم این بود که دارم میروم به روح مطهّر امام تبریک سال نو بگویم؛ خود من یک حضور و حالى داشتم. رادیو را باز کردم، دیدم برنامههاى بسیار خوبى را در ساعات تحویل دارد ارائه میکند؛ یعنى برنامه، سال نو و عید نوروزى بود، امّا حال و حضور و ذکر در آن بود؛ میشود، اینجور نیست که نشود.

من معتقدم که خیلى کارهاى بیش از اینها هم میشود [انجام داد]. ما حالا در یک دایرهى محدودى هستیم و خیال میکنیم که همینجورى که هست و قالبى، باید همهچیز را قبول کنیم؛ نخیر، در این برنامهها بىنهایت ــ واقعاً به همان معناى واقعىِ بىنهایت ــ میشود کار کرد؛ چون بشر بىنهایت است. شما این حجم محدود که نیستید، شما بىنهایتید. حتّى جسم انسان هم میزند به بىنهایتى؛ همین کارهایى که [ژیمناستها] میکنند. من آن روز به یک جمعى از همین دوستان(۲) میگفتم که واقعاً این جسم من و شما یک جسمى است دارد راه میرود، مىآید، یک حرکات معمولى را انجام میدهد. شما یک ژیمناست را نگاه کنید؛ ببینید که او چه حرکاتى با همین جسم میکند. آیا احساس نمیکنید که واقعاً نامحدودىاى وجود دارد و اصلاً حدّى نیست؟ ما خیال میکنیم که حدّ جسم ما همین حرکاتى است که ما انجام میدهیم. احیاناً خیلى همّت کنیم، صبح چند دقیقه یک نرمشى بکنیم، ورزشى بکنیم. شما نگاه کنید او چه کار میکند؛ فاصلهى کار او با تصرّفاتِ روزمرّهى ما میدانید چقدر است؟ فاصلهى عظیمى است. خب، بشر تا اینجاها پیش میرود، از آن بیشتر هم میشود. بروید سراغ این سیرکبازها، ببینید چه کارهاى عجیب و غریبى میکنند! خب، اصلاً تصوّر آن هم براى انسان مشکل است ولى خب میکنند؛ پس این جسم محدود هم گویا میخواهد بگوید من در امکانات و تمکّنِ قدرتىِ خودم بىنهایتم. روح و مغز انسان که دیگر فوقالعاده است و واقعاً بىنهایت است. میشود خیلى کارها کرد، میشود خیلى ابتکارها به خرج داد؛ عمده این است که شما عناصر کارآمد را استخدام کنید. البتّه جهت را حفظ کنید؛ جهتگیرى باید حفظ بشود.

من از استفادهى از هنرمندان خوب و نویسندگان خوب و گویندگان خوب و سخنگویان و مجریان خوب بشدّت حمایت میکنم. البتّه در همهى اینها مواظب باشید اگر از یک آدم ناباب استفاده کردید، او ممکن است در آنجایى که شما به او توجّه ندارید، از خطّى که شما میخواهید، خارج بشود. این قدرت هنوز در ما نیست که بتوانیم از یکى که صد درصد طاغوتى است، استفادهى خوب بکنیم؛ اگر در ما این ظرفیّت به وجود بیاید ــ البتّه متأسّفانه هنوز این ظرفیّت به وجود نیامده ــ [استفاده] خواهیم کرد؛ الان نه، این ظرفیّت را نداریم. توجّه میکنید؟ الان من میدانم متأسّفانه در تشکیلات ما آن نظارت قوى، آن دقّت نظر، آن هوشیارى کامل، آن بىرودربایستىگرى لازم وجود ندارد؛ لذا یک نفر هنرمندى را مىآورند، بعد یک میکروفون میدهند دست او، میشود مال او، دیگر او تعیینکننده است، حاکم او است. اگر روزى اتّفاق افتاد که این میکروفون را وقتى دست کسى دادیم، دائماً دکمهاش دست ما بود، ما میدهیم دست همهکس و هیچ باکى هم نداریم؛ منتها امروز متأسّفانه اینجورى نیست. لذاست که عناصر ناباب مىآیند جهتى را که عرض شد، عوض میکنند. به این جهت شما باید مراقب باشید تا عناصر مورد اعتماد را بیاورید؛ منتها از بین این مردم استفاده کنید.

من یادم هست که سه چهار سال قبل که در آن ساختمان ریاست جمهورى بودیم، یک سفر رفته بودم دزفول،(۳) اوقات جنگ بود و دزفول هم خیلى وضع خاصّى داشت. به من گفتند که این دزفول یک رادیویى [داشته] باشد که من آمدم سفارش هم کردم و ظاهراً عمل هم نکردند. من وقتى که آنجا [بودم]، میگفتند ما میتوانیم برنامه بسازیم؛ ما یک ساعت، دو ساعت میتوانیم برنامهسازى کنیم. بعد گویا میخواستند این را به ما نشان بدهند که میتوانیم، واقعاً هم نشان دادند. من در آن فاصلهاى که آنجا بودم ــ یک مراسمى بود که براى بسیج و مسائل نظامى رفته بودیم ــ چند نفر آمدند، اجراهاى بسیار خوب و قوى، مضمونها و محتواهاى بسیار خوب، قالبهاى هنرى بسیار خوب، یک مقالهى ادبى بسیار زیبا [خواندند]. بنده سرم هم کلاه نمیرود سر این مسائل مقالههاى ادبى و شعر و این حرفها؛ یعنى رودربایستى هم با کسى ندارم؛ انصافاً خوب [بود]؛ یعنى در حدّى که با این چیزهاى دیگر معمولى که در رادیوى ما پخش میکند قابل مقایسه [بود]. خب، چه عیب دارد، یک محلّى است، یک شهر کوچکى هم هست، حالا اسمش دزفول است؛ من از باب مثال دزفول را گفتم. معلوم میشود نویسندهی خوب دارد، مجرى خوب و خوشصدا دارد ــ که بیاید آنجا این برنامه را قشنگ اجرا کند و انسان لذّت ببرد از حرف زدنش ــ هنرمند دارد. از این عناصر محلّى حتماً استفاده بشود. مثلاً مشهد را من مىشناسم؛ مشهد شهرى است که من در آن بزرگ شدهام و میدانم این شهر، لبالب از هنر و ذوق و شعر و توانایى ادبى [است]؛ استفاده میشود؟ من نمیدانم استفاده میشود یا نه. باید شناسایى کرد؛ باید بروید شناسایى کنید. یا تبریز مثلاً؛ بنده یک سفر رفته بودم چند سال قبل از این تبریز،(۴) مرحوم شهریار ــ خدا رحمتش کند ــ یک جلسهاى با ما داشت، یک جمعى از این شعراى تبریز را دعوت  کرده بودند، من دیدم یک عدّه شعراى قوى، خوب، واقعاً شاعر خوب [حضور دارند]. بنده اصلاً خبر نداشتم که تبریز اینهمه شاعر دارد؛ با اینکه من به یک معنا ترکزبان هستم و ترکى میفهمم و صحبت میکنم و احساس خویشاوندى میکنم با آنها، رفتوآمد هم داشتم، در عین حال من نمیدانستم که این‌‌قدر اینجا پُر از اینهمه شاعر و اینهمه گویندهى خوب و این قبیل افراد است. اینها را باید شناسایى کرد، باید پیدا کرد، از وجودشان استفاده کرد. در حوزههاى علمیّه گاهى افراد خیلى خوبى هستند؛ در حوزهى علمیّهى مشهد افراد بسیار خوبى هستند و در جاهاى دیگر همینجور.

خلاصه این امانتى که دست شما است، این بلندگوى دستگاه است و مال دولت است. این حرفهایى که گاهى میزنند که «آقا چرا ما باید حرفهاى دولت را بزنیم»، حرفهاى بىمحتوا است. اینجا مال دولت است، منتها دولت هم مال مردم است؛ دولت هم حرف ضدّ مردم که نمیزند. این بلندگوى دولت است، بلندگوى دستگاه است. هدفهاى دستگاه باید به طور کامل در اینجا تأمین بشود و هدفهاى دستگاه عبارت است از همینهایى که گفتم: بهروزى مردم، پیشرفت مردم، ترقّى مردم، تعالى فکر و اندیشهى مردم، تدیّن مردم، شور انقلابى در مردم، واکسینه شدن مردم در مقابل تبلیغات سوء دشمنان که اینجور ریختهاند سر این انقلاب از همهطرف و هر کسى یک مشتى میزند و خوشبختانه این [انقلاب] هم [مثل] صخره است و با این مشتها و با این تلنگرها از پا درنمىآید؛ هر کسى مشت میزند، اگر یک ضربهاى اینجا میزند، خودش هم ضربهاى میبیند.

انشاءالله بتوانید این مسئولیّت عظیم را بخوبى و با کمال پیش ببرید و خداى متعال را از خودتان راضى کنید. خیلى متشکّریم از اینکه جمع شدید و اینجا تشریف آوردید. از آقاى هاشمى(۵) متشکّریم که لطف کردند و این دیدار را ترتیب دادند.

والسّلام علیکم و رحمة‌الله و‌ برکاته

 
در ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ جمعی از طرفداران آیت‌الله سیّدکاظم شریعتمدارى اقدام به تأسیس «حزب جمهورى اسلامى خلق مسلمان ایران» کردند. بمرور، اعضای حزب اقدام به آشوبطلبی و تفرقهافکنی کردند؛ تخریب مراکز فرهنگی، اشغال رادیو و تلویزیون، اردوکشیهای خیابانی، خسارت به اموال عمومی، کشتن مردم بیگناه و حمله به نماز جمعهی تبریز بخشی از خسارتهایی بود که حزب خلق مسلمان به مردم تبریز وارد کرد. حضرت امام خمینی (قدّس سرّه) در تاریخ ۱۳۵۸/۱۰/۱۱ طیّ سخنانی از مردم آذربایجان خواستند تا خود را از این لکّههای آلوده پاک و مبرّا کنند. بالاخره، با محوریّت آیتالله سیّداسدالله مدنی و به همّت نیروهای انقلاب، طیّ حملاتی غافلگیرانه و ضربتی به کمیتههای تحت تسلّط حزب و نیز ساختمان مرکزی حزب در ۱۳۵۸/۱۰/۲۲، این مراکز خلع سلاح شد و مجرمین دستگیر شدند و پس از گذشت یازده ماه از پیروزی انقلاب، آرامش در تبریز حکمفرما شد.
بیانات در دیدار اعضاى «گروه اجتماعى» صداى جمهورى اسلامى ایران (۱۳۷۰/۱۱/۲۹)
حضور در گلزار شهدای شهر دزفول در تاریخ ۱۳۶۷/۵/۳۰ در جریان بازدید از مناطق عملیّاتی جبهههای جنوب کشور
جلسهی شعرخوانی در استان آذربایجان شرقی (۱۳۶۶/۴/۲۹)
آقای محمّد هاشمی رفسنجانی (رئیس سازمان صداوسیما)