تعریف‌هایی که تبدیل به دشنام می‌شوند

در آن قضیه[مسأله‌ی قبول قطعنامه‌ی ۵۹۸ و پایان جنگ]، عاملی وجود داشت  که همان وجود امام بود. چون امام کُر بود، دریا بود و مورد تردید قرار نمی‌گرفت، لذا عدّه‌ی کثیر یا اکثری - نمی‌گویم همه - به خاطرِ گُلِ رویِ امام و به اتکای ایشان، حّجت را بر خود تمام شده دانستند. اما نفس این حرکت، خیلی از دلها را تکان داد که: «هان! چه شد!؟» آنها در این‌که نظام به حرفهای خودش پایبند است، احساس تردید کردند.
 
ناگفته نماند که در طول پانزده سال اخیر، از این قبیل قضایا مکرّر اتّفاق افتاده است. گاهی احساس تردید در عنصر خودی بجا، ولی اکثراً بیجا بوده است. چون خودِ من در سطوح تصمیم‌گیری کشور بوده‌ام و با خیلی از جوانان و عناصر مردّد ارتباطات عاطفی داشته‌ام، غالباً می‌دیدم بیهوده دچار تردید شده‌اند و اصلاً جای تردید و نگرانی نبوده است. آنها بیهوده احساس نگرانی می‌کردند که «هان! چه شد!؟»
 
مثلاً یک وقت می‌دیدیم که رسانه‌های دشمن، حساب شده و روی مقاصدی، از یک شخص که در جمهوری اسلامی مسؤولیتی داشت، تعریف می‌کردند! این تعریف، ایجاد تردید می‌کرد که «هان! چه شد!؟ چرا تعریف می‌کنند!؟ نکند حادثه‌ای در شُرف تکوین است!؟» خوب؛ اگر افرادِ مردّد، صبر می‌کردند، بعد از گذشت دو، سه سال معلوم می‌شد که آن تعریفها تبدیل به دشنام شده است! کمااین‌که امروز هم می‌بینید از این کارها هست. منتها آن ضربه، کار خودش را می‌کرد. این هم یک عامل بود که بعضی از نیروهای خودی را به واسطه‌ی عللی موجّه یا غیر موجّه، در مواردی دچار چنین تردیدهایی کرد. در واقع، یکی از عوامل سایش در جبهه‌ی خودی همین عامل بود.

بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی ۱۳۷۳/۴/۲۲