بیانات در دیدار اعضای دفتر پژوهش و گسترش فرهنگ جبهه

 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 ما جز تشکر از شما برادران عزیزی که یک کار به این سودمندی را با این روحیه‌ی خوب و با این شور و احساس و علاقه دنبال میکنید، چه میشود بگوییم؟ چیزی که در این کار نظر من را خیلی جلب کرد، ابتکاری بودن حرکت بود. شما راه نشناخته‌یی را به سوی معرفی جنگ کشف کردید؛ و این خیلی مهم است. وقتی که جلد اول کتاب شما(۱) درآمد، طبعاً به‌طور عادی مثل بقیه‌ی منشوراتی که پیش من می‌آورند، نشستم آن را خواندم. این کتاب از بس من را جذب کرد، آن را تا آخر خواندم؛ بعد دیدم این کافی نیست؛ به خانه بردم و گفتم همه بنشینید این کتاب را بخوانید! در جمع خانواده، جاهایی از این کتاب را خود من باز کردم و خواندم؛ گفتم این کتاب اصلاً باید در فضای خانه‌ها باشد و همه باید آن را همیشه داشته باشند.

 این حادثه‌ی جنگ، واقعاً حادثه‌ی عجیبی بود. بنده هم که میگویم عجیب بود، یقین دارم که ابعاد شگفتی این جنگ را به تمام درک نکرده‌ام. این مثل آن است که شما از فاصله‌ی خیلی زیادی، ساختمان خیلی عظیمی را بالای کوه میبینید و میفهمید که خیلی باعظمت است؛ اما درمییابید که هنوز هم ابعاد عظمت آن را نفهمیده‌اید؛ وقتی که بروید لمس کنید و اطرافش را ببینید، آن وقت خواهید فهمید که چه‌قدر عظمت دارد؛ قضیه‌ی ما حقیقتاً این است. اگرچه ما جنگ را از نزدیک دیدیم، اما - به قول شهریار - به تاریکی دیدیم و آن را درست نشناختیم. (۲) این هشت سال، تجربه‌ی عجیبی بود.

 این نوشته‌هایی که راجع به رزمندگان و جنگ منتشر میشود - که غالباً هم همین حوزه‌ی هنری چاپ و منتشر میکند و انصافاً چیزهای بسیار باارزش و خوبی هم است - هرچه به دستم میرسد، میخوانم. با این‌که ما این همه از نزدیک و از دور، به وسیله‌ی گزارشها و از طریق خبرهای شخصی و فردی، در جریان مسائل اینها بودیم و چه‌قدر از اینها را من خودم دیده بودم، درعین‌حال الان که میخوانم، میبینم نخیر، ما هرگز نمیتوانستیم آن ابعاد و آن هفت توی حوادث را از دور ببینیم؛ حالا که انسان میخواند، میفهمد که چه دنیای عجیبی بود. به‌هرحال دروازه‌ی عظیمی بود که الان به روی ما بسته شده است.

 ما باید آن مجموعه را همچنان که هست، مثل آثار ساختمانی جنگ - که امام فرمودند اینها را حفظ کنید - حفظ کنیم؛ این اهمیتش از آنها خیلی بیشتر است. ما تا آن‌جا که میتوانیم، باید آثار جنگ را کشف و حفظ کنیم؛ که حالا شما دارید این کار بزرگ را انجام میدهید. تاریخ نمیتواند اینها را بیان کند. در تاریخ خواهند گفت هشت سال جنگ شد - دیگر بیشتر از این‌که نمیشود بگویند - عملیاتها را یکی یکی خواهند گفت؛ در فلان تاریخ، عملیات فتح‌المبین شد؛ در فلان تاریخ، فلان عملیات شد؛ این‌قدر نیرو شرکت داشت؛ پیروزی به دست آمد؛ اما اینها کجا، و حقیقتِ آنچه که در این میدانها گذشته، کجا؟ شما بحمداللَّه دارید به این قضیه رسیدگی میکنید؛ کار را مغتنم بشمارید.

 شاید اغلب و یا همه‌ی شما در جبهه بوده‌اید و آن را درک کرده‌اید - من که یکایک شما برادران را نمیشناسم - قاعدتاً تا کسی در آن‌جا نباشد، آن شوق و آن معرفت برایش پیدا نمیشود که دنبال این چیزها برود و عمر خود را مصرف کند؛ یقیناً بودن و دیدن و لمس کردن و حس کردن، مؤثر است. به‌هرحال، این کار شما یک حسنه‌ی باقیه و یک صدقه‌ی جاریه است؛ و هرچه هم بگذرد، ارزش کار شما بیشتر فهمیده میشود. البته باید تلاش کنید که هرچه ممکن است، این نقشها را برجسته کنید.

 شما این اصطلاحات را جمع کردید؛ خوب، این اصطلاحات خیلی ارزش دارد. مجموعه‌ی آن به صورت یک مادّه‌ی خام تاریخی و به صورت یک سند تاریخی، الان در اختیار ماست. بر اساس سند تاریخی، کارهای گزارشىِ فراوانی ممکن است انجام بگیرد. چه‌قدر خوب است که آن کسانی که فیلم میسازند، یا قصه مینویسند، یا شعر میگویند، یا نمایشنامه مینویسند، از این نوشته‌ها و از این اسناد استفاده کنند. آن وقتی کارایی این نوشته‌ی شما به حد نهایت میرسد، که در ادبیات و در هنرِ رایج مربوط به جنگ بیاید و به خورد آنها برود؛ همچنان که آن اسمها و لقبهایی که به آن اشاره کردید - مثل حَسَن بیریا - خودش موضوع یک داستان است؛ این باید بیاید و مثل نگینی که انسان در جای مهمی آن را مینشاند، در جای مهمی قرار بگیرد.

 نگین پیاده شده، نگین است؛ وقتی هم بر روی انگشتری یا ظرف حساس و فلزی نشست، بر ارزش نگینىِ آن چیزی اضافه نمیشود؛ همان نگین است؛ فرقی نمیکند؛ اما درخشندگی و جلوه‌ی آن چند برابر میشود. مثلاً ملاحظه کنید، این فیروزه‌هایی که جزو موقوفات امام رضا (علیه‌الصّلاةوالسّلام) بود، مرحوم حافظیان آمد اینها را دانه دانه در ضریح آن حضرت روی قبه‌ها نشاند و ضریح جلوه پیدا کرد. فیروزه، همان فیروزه است؛ ارزش گوهری آن هیچ تفاوتی نکرده - همان گوهر است - لیکن جلوه‌ی آن چند برابر شده است. این جلوه کمک میکند تا افراد بیننده قدر آن را درست بشناسند؛ در آن درست خیره بشوند و دقت کنند و چیزهای ریز آن را بفهمند و بشناسند؛ والّا این خطنوشته‌ی خیلی زیبا را اگر ما نوشتیم و کنار گذاشتیم، کسی چندان توجهی به آن نمیکند؛ اما وقتی آن را تابلو کردیم، این تابلو فرصت میدهد تا آنهایی که اهل این کار هستند، بیایند در ریزه‌کاریهای این خطنوشته دقت کنند.

شما این نسج زیبا و قیمتی را بافتید؛ اما این بافتن وقتی به همین شکل در اختیار افراد قرار میگیرد، مبلغی از آن استفاده میکنند؛ کمااین‌که خود من از این نوشته‌های شما خیلی استفاده کرده‌ام. من نوشته‌های شما را دوست میدارم؛ بخصوص آن «فرهنگ جبهه» را، که انصافاً خیلی زیبا و شیرین بود؛ از آن قسمت لطیفه‌ها، این بهتر بود. با این‌که لطیفه‌ها هم یادگاری است، اما نمیدانم آن اصطلاحات چه حالتی داشت؛ انصافاً نکات پُرمغز و پُرمعنایی در آن دیده میشد.

 من در جاهایی از این کتاب، نکاتی را هم یادداشت کرده‌ام؛ بخصوص آن‌جایی که فهمیده‌ام این جمع کننده، به نکته‌ی خیلی ریزی از کیفیت نگارش و جمع کردن توجه کرده است. من در این‌گونه موارد علامتی زده‌ام، و یا اگر خودم چیزی فهمیده‌ام، بعضی از آنها را یادداشت هم کرده‌ام. علی اىّ‌ حال، اگر همینها در قالب داستان، شعر، فیلم و فیلمنامه بیاید، جلوه‌ی جدیدی پیدا میکند و بهتر مورد استفاده قرار میگیرد. باید این توصیه را به همه کرد که از این مواد استفاده کنند؛ لیکن اساس کار این است که این روایات جمع بشود. شما باید همه‌ی این روایات را جمع بکنید، تا بعد کسانی بیایند از این روایات به عنوان مصالح کار استفاده کنند و چیزهایی بسازند. بنابراین، کار شما ارزش بنیانی و اوّلی دارد.

 به‌هرحال، آنچه که ما میتوانیم به شما عرض بکنیم، همین است که از شما تشکر کنیم و بگوییم که ما به این کارهای شما، و به تبع به خود شما اخلاص داریم. از خدای متعال میخواهیم که به شما کمک کند، تا بتوانید ان‌شاءاللَّه این کارها را دنبال کنید.

 به برادر عزیزمان آقای فهیمی که این کار بسیار شیوا و جالب و ماندنی را شروع کردند، عرض میکنم که آن چیزی که مهم است، ابتکار و نوآوری است. نوآوری، باب بسیار واسعی است. توصیه‌یی که من دارم، این است که باب این نوآوری بسته نشود و همین طور دایماً راههای تازه و درهای جدیدی ان‌شاءاللَّه باز بشود.

 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

 

۱) فرهنگ جبهه»، مؤلف: سیّد مهدی فهیمی

۲) شب علی دید و به نزدیکی دید گرچه او نیز به تاریکی دید