در دوران مبارزات ما یک حرفهایی میزدیم و میگفتیم آقا قرآن از ما مبارزه خواسته، سکوت راقبول نکرده، اینجا سکوت حرام است، اینجا بایدگفت، اینجا باید اقدام کرد، استدلال هم میکردیم، وقتی میماندند میگفتند، شما بهتر میفهمید یا علمای بزرگتر که از شما خیلی ملاترند؟ آنجا ما میگفتیم نه ما بهتر میفهمیم. او پیش خودش وقتی حساب میکند میبیند حرف طرف حرف درستی است، ولی میگوید: این همه بزرگان و این همه آدم در دنیا نفهمیدند فقط این یک الف بچه فهمید. مثلاً؟ این، انکار از روی بیدلیلی، یا انکار از روی تعصب است، در حالی که شما اثبات میکنید بابا این کارکردن و این روش درست نیست! آنوقتها یکی از چیزهایی که ما روی آن تکیه میکردیم بعضی روشهای غلطی بود که اینها در سخنرانیهای مذهبی و روضهخوانی بکار میبردند و آنها قرص و محکم میایستادند و میگفتند، اعتقادات شما سست است، یعنی تعصب ورزیدند و قبول نمیکردند. بعضی از مردم بودند که وقتی راجع به دستگاه سلطنت و پادشاه و خانوادهاش و حکومت و دولت میگفتیم، او که یک عمر شنیده بود مثلاً در یک روستای دور افتادهای از کشور راجع به شاه رادیو و دیگران تعریف کرده بودند، این حرف ما را هم قبول میکرد و جوابی هم نداشت بدهد، امّا در عین حال تعصبش مانع از پذیرفتن حرف ما میشد در دل قبول میکرد، اما زبان و عملش حاضر نبود با دل همراهی کند و از دل خودش هم پس میزد.
بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره ۱۳۷۰/۸/۱۵