بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
اوّلاً خیلی خوشحال شدم از اینکه این مژده(۲) را آقای فیروزان دادند. واقعاً همّت ایشان باید مورد سپاس من ــ شخصاً ــ قرار بگیرد، که بالاخره این قدم را برداشتند. البتّه این، قدم اوّل است. بله، خبر را البتّه تا حدود زیادی ــ نه به طور کامل ــ میبینم که پیشرفت کرده. ظاهراً همین امروز صبح بود یا دیشب بود یک خبری من شنفتم که یک جملهبندی غلطی در آن بود. بعد به ذهنم رسید که شاید کسانی هستند که مراقبت میکنند و ویراستاری میکنند و وقتی آنها غیبت دارند، اینجور غلطها پیش میآید ــ [البتّه] از وجود این جمع، به این صورت اطّلاعی نداشتم ــ به هر حال قدم اوّل است و قدم مهمّی هم هست.
البتّه در باب ویراستاری، بنده معتقد به همان معنای وسیع علمی ویراستاری هستم. چون ویراستاری در معنای متداول رایج آن به معنای درست کردن این متن است از اغلاط؛ نوعی به معنای پیراستن است؛ ویراستن یعنی پیراستن. در حالی که در معنای اصلی و علمی ویراستاری؛ ویراستن، پیراستن نیست؛ آماده کردن و قابل عرضه کردن است؛ و این چیز بسیار وسیعی است. خب در باب کتابها هم همینجور است. در باب مطالبی که در رادیو و تلویزیون [هم] داده میشود همینطور است؛ ای بسا، یک مطلبی از لحاظ لفظ هم ایرادی ندارد لکن از لحاظ نسق(۳) و ترتیب طولی، این مطلب ایراد دارد.
ما در مشهد یک انجمن ادبیای داشتیم، منزل مرحوم نگارنده تشکیل میشد؛ عبدالعلی نگارنده. سرگرد بازنشستهای بود؛ پیرمرد خیلی نازنینی بود. چیزی که به او نمیآمد اینکه یک وقتی سرگرد بوده! همیشه من تعجّب میکردم که شما سرگرد که بودی، چه کار میکردی! مرد بسیار لطیفی بود. خانهی او، مرکز انجمن ادبی فردوسی بود که ما هم هر وقت مشهد بودیم ــ از قم که من میآمدم ــ حتماً شرکت میکردم. یکی از کارهایی که آنجا انجام میگرفت، این بود که یک غزلی را یا یک قصیدهای را وقتی کسی میخواند، ویراستاری طولی میکردند؛ یعنی میگفتند جای این بیت اینجا نیست؛ جای این بیت، قبل از این بیت قبلی است. این یک نکتهی مهمّی است.
مثلاً فرض کنید در باب ویراستاری کتابها این کار هست. ویراستار وقتی نگاه میکند ــ آن ویراستار به معنای اعم ــ و با مؤلّف ارتباط دارد، میگوید این فصولی که شما تنظیم کردهاید، جابهجا است؛ یعنی فصل دوّم شما باید بشود فصل سوّم، فصل پنجم شما باید بشود فصل دوّم؛ این ویراستاری است. حالا البتّه ویراستاری از این وسیعتر هم معنا میدهد؛ خود اینکه آیا این مطلب را اصلاً ما ارائه بکنیم یا نه، ویراستاری است؛ یعنی مرحلهای از ویراستاری علمی است.
ما در مشهد یک انجمن ادبیای داشتیم، منزل مرحوم نگارنده تشکیل میشد؛ عبدالعلی نگارنده. سرگرد بازنشستهای بود؛ پیرمرد خیلی نازنینی بود. چیزی که به او نمیآمد اینکه یک وقتی سرگرد بوده! همیشه من تعجّب میکردم که شما سرگرد که بودی، چه کار میکردی! مرد بسیار لطیفی بود. خانهی او، مرکز انجمن ادبی فردوسی بود که ما هم هر وقت مشهد بودیم ــ از قم که من میآمدم ــ حتماً شرکت میکردم. یکی از کارهایی که آنجا انجام میگرفت، این بود که یک غزلی را یا یک قصیدهای را وقتی کسی میخواند، ویراستاری طولی میکردند؛ یعنی میگفتند جای این بیت اینجا نیست؛ جای این بیت، قبل از این بیت قبلی است. این یک نکتهی مهمّی است.
مثلاً فرض کنید در باب ویراستاری کتابها این کار هست. ویراستار وقتی نگاه میکند ــ آن ویراستار به معنای اعم ــ و با مؤلّف ارتباط دارد، میگوید این فصولی که شما تنظیم کردهاید، جابهجا است؛ یعنی فصل دوّم شما باید بشود فصل سوّم، فصل پنجم شما باید بشود فصل دوّم؛ این ویراستاری است. حالا البتّه ویراستاری از این وسیعتر هم معنا میدهد؛ خود اینکه آیا این مطلب را اصلاً ما ارائه بکنیم یا نه، ویراستاری است؛ یعنی مرحلهای از ویراستاری علمی است.
من معتقدم که در صدا و سیما، ویراستاری فقط به معنای پالودن زبان نیست که ما این زبان را بیاییم بپیراییم و پالایش کنیم و درست کنیم و بدهیم در اختیار مردم؛ این بخشی از مسئله است؛ چیزهای دیگری هم وجود دارد لکن حالا فعلاً آنچه محلّ ابتلای ما است، همین بخش از قضیّه است که زبان، متأسّفانه زبان بیمار و ضعیف و نارسا و احیاناً قابل اشتباه [است]. چون وقتی که سخن درست اداء نشود، تفاهم، غلط میشود، یعنی چیز بدی فهمیده میشود. یک نمونهی این، از این کلماتی است که ما از عربی گرفتهایم. حالا کلماتی که از زبانهای فرنگی گرفته شده، یک جور دیگر است، لکن کلماتی که از عربی گرفته شده، چون سابقه دارد، یعنی از زمان مشروطه و قبل از مشروطه، تعبیرات تازهای را از عربی گرفتند وارد زبان ما کردند ــ چه زبان سیاسی، چه زبان غیر سیاسی ــ گاهی اینها غلط به کار میرود.
من همین امروز داشتم فکر میکردم، به یک مناسبتی این تعبیر «غرور ملّی» نظر من را جلب کرد؛ غرور ملّی. خب غرور ملّی یعنی چه؟ آنچه در فارسی تفاهم میشود از این کلمه چیست؟ یعنی آن احساس عزّت ملّی. احساس عزّت ملّی، معنای غرور ملّی است؛ یعنی یک ملّت احساس اعتزاز کند به خود، احساس شرف کند. خب، کلمهی غرور این را نمیرساند. کسی که آشنا با زبان عربی است، و «غَرَر» در باب بیع را میخواند، یا «وَغَرَّکُم بِاللهِ الغَرور»(۴) را میخواند، [میداند] غرور یعنی فریفتگی جاهلانه؛ کسی از روی جهالت فریفته بشود؛ این معنای غرور است. لذا میگویند فلانی آدم مغروری است. و [معنای] این زشت است. اتّفاقاً این تعبیر در فارسی ما وجود دارد ــ نه در تعبیرات سیاسی ــ در تعبیرات معمولی: آدم باغروری است، آدم مغروری است ــ این بد است ــ یعنی خودفریفتگی جاهلانه دارد. خب این وقتی میآید در فرهنگ سیاسی و میشود «غرور ملّی»، میشود خوب. خب ما چه داعی داریم که یک کلمهای را که معنای نارسا و غلطی دارد بگوییم، که بعد منِ روحانی وقتی که از زبان عرب میآیم وارد زبان فارسی میشوم، تا دیدم میگوید غرور ملّی، بگویم آقا، ساکت شوید! غرور ملّی چیست؛ غرور ملّی را بگذارید کنار. در حالی که مقصود شما از غرور ملّی، اصلاً آن معنای بد نیست ــ که معنای کلمه است ــ شما آن شرف ملّی را میخواهید بگویید؛ خیلی خوب، به تعبیر درست آن بگویید که من هم در فهم مراد شما اشتباه نکنم؛ یعنی کار به اینجاها رسیده؛ در حالی که امروز کسی فکر نمیکند که کلمهی غرور ملّی، کلمهی غلطی باشد؛ امّا غلط است، و این غلط، عدم تفاهم به وجود آورده.
خود «ملّی» هم از همین قبیل است. ملّت، به معنای «شَعب» نیست، به معنای «امّت» نیست؛ ملّت یعنی دین؛ مِلَّةَ اِبرٰهیمَ حَنیفًا،(۵) یعنی آئین ابراهیم. حالا این از زمان مشروطه آمده و نمیشود با آن کاری کرد. اینقدر گفتیم که به قول آقای نجفی جزو زبان شده. این از آن مواردی است که نمیشود این را از زبان اخراج کرد. ملّت، یعنی همین امّت ما. حالا نمیدانم اصلاً فارسی «ملّت» چه است. اصلاً یک معادل فارسی برای این باید پیدا کنیم.(۶) (خلق هم عربی است؛ تاجیکها از کمونیستها گرفتند؛ تعبیرات کمونیستی است؛ کمونیستهای داخلی خودمان هم «خلق» میگفتند؛ خیال میکردند وقتی گفتند خلق، آن کلمهی «ملّت» را ضایع میکنند؛ بالاخره هر مکتبی یک واژهی جدیدی برای خودش میآورد.) حالا واقعاً بگردیم یک کلمهی فارسی برای این پیدا کنیم. من از آن آدمهایی نیستم که معتقد باشم که چون کلمه عربی است، باید گذاشتش کنار؛ نه، کلمه عربی است و به قول مرحوم آلاحمد جزو زبان من است. او میگوید اعتراض میکنند به من که چرا کلمات عربی به کار میبری؛ خب این جزو زبان من است؛ عربی نیست، بیگانه نیست، مال من است؛ حالا اصل آن مال هر جا باشد. من این اعتقاد را ندارم، امّا چرا زبان ما با این سعهی عظیم، با این گسترش فراوان که بلاشک از جهت ترکیبپذیری، از زبان عربی، بازتر و پُرکششتر است، بایستی گیر کند در یک کلمهای؟ خب حالا ما «ملّت» هم نداریم؛ چارهای نداریم و کلمهی «ملّت» را بایستی بگذاریم.
علیایحال، میخواهم عرض بکنم مسئلهی ویراستاری اینقدر حسّاس است. و امروز متأسّفانه زبان واقعاً در حال انحطاط است. در حالی که منابع زبان فارسی ما همچنان محفوظ است؛ آدم میبیند زبانِ در اختیار نویسنده و گوینده و خبرده و حتّی شاعر و ادیب و کتابنویس و مانند اینها به شکل بسیار بدی مطرح میشود، و این زبان آن وقت قابل صادر کردن نیست؛ این زبان را آدم نمیتواند صادر کند. چون باید ما بدانیم که این زبان وقتی رفت در کشور بیگانه، پارهای شکستگیها در آن به وجود خواهد آمد؛ یعنی از خانهی اصلی و از وطن خودش وقتی دور شد، در آن شکستگی به وجود میآید. باید فکر آن را بکنیم، اینجا مستحکم درستش بکنیم، که آنجا اقلّاً چیزی از آن باقی بماند.
شما الان ببینید این زبان شعرای هندی را ــ شعرایی که در هند زندگی کردهاند ــ حتّی نثر هندی را. یک کتابی نوشته(۷) پدر صاحب عبقات،(۸) پدر مرحوم میرحامدحسین هندی، ــ نمیدانم اسمش چیست؛ من آن کتاب را دارم ــ بعد در مقدّمهی آن کتاب، آن ناشر هندی، شرحی در باب زبان فارسی در هند بیان میکند؛ میگوید این نثری که شما میبینید، نثر فارسی هند است؛ برای اینکه منِ فارسی [زبان] ایرانی، وقتی میخوانم این را، استعجاب نکنم. نثر فارسی هند! خیلی خوب، این یک منطقی است، امّا منطق بسیار صوری و سطحی است؛ فارسی هند یعنی چه؟ فارسی هند، غلط است. حالا که رفته آنجا و شده به این شکل، نباید گفت این فارسی هند است، بپذیرید؛ هند که جزو خاستگاههای زبان فارسی نیست. باید نگاه کنند ببینند فارسی ایران چیست؛ فارسی خراسان چیست؛ فارسی فارس چیست؛ تا از آن، آن فارسی را درست کنند؛ معیار، این است؛ یا شعرای سبک هندی که ملاحظه کردهاید خیلیهایشان را که آنجا سالها ماندهاند مثل بیدل و دیگرها. زبان وقتی که بهاصطلاح رنگ غربت گرفت، طبعاً یک مقداری خراب میشود. میخواهم این را عرض بکنم: ما باید اینجا، آنچنان بنیهی زبان را قوی کنیم که در آنجاها هم قابل استفاده باشد. وقتی رفت و دچار آن شکستگیها شد، زبان دیگری نشود؛ تبدیل به چیز دیگری نشود.
شما حالا تاجیکستان را ملاحظه کردهاید.(۹) نمیدانم از هند خبر دارید؟ از پاکستان خبر دارید؟ از مصر خبر دارید؟ از ترکیه خبر دارید؟ این جاهایی که زبان فارسی سابقه دارد، سلسلهنسب دارد آنجا، ریشه دارد و متأسّفانه مهجور شده. در همهی اینها ما بایستی یک تلاش وسیعی را شروع کنیم و این نمیشود مگر آن وقتی که در این خانه و مرکز اصلی، چشمهی زبان فارسی بجوشد.
زبان فارسی مثل همهی چیزهای دیگر، مثل همهی زبانهای دیگر، محتاج نوسازی روزبهروز است. وقتی این ریشه سالم است، باید روزبهروز شاخ و برگهایش زیاد بشود و اتّساع(۱۰) پیدا کند این زبان؛ این کار باید انجام بگیرد. این کار متأسّفانه نشده؛ نه اینکه امروز نشده، در تمام این دورانهای پنجاه شصت سالهی گذشته جز کارهای فردی هیچ انجام نشده. این فرهنگستانها چیزهای بسیار خنثایی بودند. فرهنگستانها از اوّل تا حالا تقریباً چیز حسابیای ندادند. یک وقت یک نویسندهی حسابیای، یک شاعر خوبی، یک انسان بزرگ باذوقی توانسته کاری انجام بدهد در حدّ شخصی، یک قدم زبان را پیش برده؛ وَالّا یک کار جریانی انجام نگرفته.
حالا این فرهنگستانی را که اخیراً تشکیل شده ــ که البتّه از پنج شش سال پیش بنده در شورای عالی انقلاب فرهنگی خیلی مُصر بودم که این کار انجام بگیرد ــ باید تقویت کرد. یعنی این فرهنگستان باید تقویت بشود. و اگر ما آن فرهنگستان را یا هر چیز زایندهی زبان را داشته باشیم امّا متوجّه آفات زبان نباشیم، همهی کارها ضایع خواهد شد. اهمّیّت ویراستاری اینجا معلوم میشود.
من این کتابی که جناب آقای نجفی چند سال پیش نوشتند ــ غلط ننویسیم ــ همان وقت گرفتم خواندم. یک حواشیای هم زدم، ...... ــ نمیدانم جنابعالی دیدید آنها را یا نه ــ میبینم آنجا ایشان با همهی دقّتی که دارند که واقعاً هم بجا است، یک جاهایی میگویند مثلاً این دیگر جزو زبان شده؛ غلط هم هست، [امّا] نمیشود آن را کاری کرد. نمونههایی دارد که ...... حق با ایشان است؛ یعنی وقتی چیزی جزو زبان شد، نمیشود این را از بدنهی زبان بیرون کشید؛ این اصلاً عملی نیست. یعنی یک اختلالی به وجود میآید لکن این خودش یک مصیبت است. ما نباید بگذاریم یک غلط، جزو زبان بشود.
من میبینم گاهی اوقات یک چیزی، یک ترکیب نه فقط غلط، بلکه یک ترکیب زشتی ــ یک غلط زیبا داریم مثلاً، یک غلط زشت داریم؛ آن بد است که هم غلط باشد، هم زشت باشد ــ میآید در زبان، هر کاری هم میکنی جمع نمیشود. حالا از باب نمونه آن جملهای که بنده روی آن حسّاسیّت پیدا کردم؛ «لازم به ذکر است» که زیاد تکرار میکنم. بارها به افراد گوناگون گفتیم آخر شما چرا میگویید «لازم به ذکر است»؛ مثال برایشان زدیم، فایده ندارد. یکجا نمیگویند. حالا در خبر الحمدلله جمع شد. هر دفعهای که میگفتند «لازم به ذکر است»، مثل اینکه یک چیزی را، مثلاً یک جوالی را در گوش من فرو میکردند، واقعاً! ولی خب وقتی این جزو زبان شد، نمیشود با آن کاری کرد. حالا لغتی [ممکن است] خیلی قشنگ نیست؛ ولی غیر از این است که غلط باشد یک چیزی.
شما الان ببینید این زبان شعرای هندی را ــ شعرایی که در هند زندگی کردهاند ــ حتّی نثر هندی را. یک کتابی نوشته(۷) پدر صاحب عبقات،(۸) پدر مرحوم میرحامدحسین هندی، ــ نمیدانم اسمش چیست؛ من آن کتاب را دارم ــ بعد در مقدّمهی آن کتاب، آن ناشر هندی، شرحی در باب زبان فارسی در هند بیان میکند؛ میگوید این نثری که شما میبینید، نثر فارسی هند است؛ برای اینکه منِ فارسی [زبان] ایرانی، وقتی میخوانم این را، استعجاب نکنم. نثر فارسی هند! خیلی خوب، این یک منطقی است، امّا منطق بسیار صوری و سطحی است؛ فارسی هند یعنی چه؟ فارسی هند، غلط است. حالا که رفته آنجا و شده به این شکل، نباید گفت این فارسی هند است، بپذیرید؛ هند که جزو خاستگاههای زبان فارسی نیست. باید نگاه کنند ببینند فارسی ایران چیست؛ فارسی خراسان چیست؛ فارسی فارس چیست؛ تا از آن، آن فارسی را درست کنند؛ معیار، این است؛ یا شعرای سبک هندی که ملاحظه کردهاید خیلیهایشان را که آنجا سالها ماندهاند مثل بیدل و دیگرها. زبان وقتی که بهاصطلاح رنگ غربت گرفت، طبعاً یک مقداری خراب میشود. میخواهم این را عرض بکنم: ما باید اینجا، آنچنان بنیهی زبان را قوی کنیم که در آنجاها هم قابل استفاده باشد. وقتی رفت و دچار آن شکستگیها شد، زبان دیگری نشود؛ تبدیل به چیز دیگری نشود.
شما حالا تاجیکستان را ملاحظه کردهاید.(۹) نمیدانم از هند خبر دارید؟ از پاکستان خبر دارید؟ از مصر خبر دارید؟ از ترکیه خبر دارید؟ این جاهایی که زبان فارسی سابقه دارد، سلسلهنسب دارد آنجا، ریشه دارد و متأسّفانه مهجور شده. در همهی اینها ما بایستی یک تلاش وسیعی را شروع کنیم و این نمیشود مگر آن وقتی که در این خانه و مرکز اصلی، چشمهی زبان فارسی بجوشد.
زبان فارسی مثل همهی چیزهای دیگر، مثل همهی زبانهای دیگر، محتاج نوسازی روزبهروز است. وقتی این ریشه سالم است، باید روزبهروز شاخ و برگهایش زیاد بشود و اتّساع(۱۰) پیدا کند این زبان؛ این کار باید انجام بگیرد. این کار متأسّفانه نشده؛ نه اینکه امروز نشده، در تمام این دورانهای پنجاه شصت سالهی گذشته جز کارهای فردی هیچ انجام نشده. این فرهنگستانها چیزهای بسیار خنثایی بودند. فرهنگستانها از اوّل تا حالا تقریباً چیز حسابیای ندادند. یک وقت یک نویسندهی حسابیای، یک شاعر خوبی، یک انسان بزرگ باذوقی توانسته کاری انجام بدهد در حدّ شخصی، یک قدم زبان را پیش برده؛ وَالّا یک کار جریانی انجام نگرفته.
حالا این فرهنگستانی را که اخیراً تشکیل شده ــ که البتّه از پنج شش سال پیش بنده در شورای عالی انقلاب فرهنگی خیلی مُصر بودم که این کار انجام بگیرد ــ باید تقویت کرد. یعنی این فرهنگستان باید تقویت بشود. و اگر ما آن فرهنگستان را یا هر چیز زایندهی زبان را داشته باشیم امّا متوجّه آفات زبان نباشیم، همهی کارها ضایع خواهد شد. اهمّیّت ویراستاری اینجا معلوم میشود.
من این کتابی که جناب آقای نجفی چند سال پیش نوشتند ــ غلط ننویسیم ــ همان وقت گرفتم خواندم. یک حواشیای هم زدم، ...... ــ نمیدانم جنابعالی دیدید آنها را یا نه ــ میبینم آنجا ایشان با همهی دقّتی که دارند که واقعاً هم بجا است، یک جاهایی میگویند مثلاً این دیگر جزو زبان شده؛ غلط هم هست، [امّا] نمیشود آن را کاری کرد. نمونههایی دارد که ...... حق با ایشان است؛ یعنی وقتی چیزی جزو زبان شد، نمیشود این را از بدنهی زبان بیرون کشید؛ این اصلاً عملی نیست. یعنی یک اختلالی به وجود میآید لکن این خودش یک مصیبت است. ما نباید بگذاریم یک غلط، جزو زبان بشود.
من میبینم گاهی اوقات یک چیزی، یک ترکیب نه فقط غلط، بلکه یک ترکیب زشتی ــ یک غلط زیبا داریم مثلاً، یک غلط زشت داریم؛ آن بد است که هم غلط باشد، هم زشت باشد ــ میآید در زبان، هر کاری هم میکنی جمع نمیشود. حالا از باب نمونه آن جملهای که بنده روی آن حسّاسیّت پیدا کردم؛ «لازم به ذکر است» که زیاد تکرار میکنم. بارها به افراد گوناگون گفتیم آخر شما چرا میگویید «لازم به ذکر است»؛ مثال برایشان زدیم، فایده ندارد. یکجا نمیگویند. حالا در خبر الحمدلله جمع شد. هر دفعهای که میگفتند «لازم به ذکر است»، مثل اینکه یک چیزی را، مثلاً یک جوالی را در گوش من فرو میکردند، واقعاً! ولی خب وقتی این جزو زبان شد، نمیشود با آن کاری کرد. حالا لغتی [ممکن است] خیلی قشنگ نیست؛ ولی غیر از این است که غلط باشد یک چیزی.
علیایحال، مسئلهی بسیار مهمّی است مسئلهی زبان در رادیو و تلویزیون. البتّه اوّل، خبر است، لکن از خبر که بگذریم، این برنامههای زنده هم همین جور است که پخش میشود ــ مثل همین روزنه که شما گفتید. اینها به نظرم برنامههای زنده است، یا آن عصرانه یا این سلام صبح بخیر که خیلی هم شنونده دارد ــ میبینید چه جوری حرف میزنند؟ شما میشنوید یا نه؟ [وقتی] آدم میشنود، واقعاً دلش خون میشود. یک حرفهایی میزنند، یک تعبیراتی به کار میبرند، آدم واقعاً غصّهاش میشود. خب، باید یک کاری کرد؛ باید یک فکری کرد؛ باید یک معیارهایی گذاشت؛ باید یک سوادی به او داد. آن جوانی که آنجا نشسته دارد برنامه اجرا میکند، بیچاره تقصیری هم ندارد؛ او همهی وسع خودش را دارد مصرف میکند. خب باید به او وسع داد، باید به او توان داد. باید انشاءالله همهی اینها اصلاح بشود تا بتوانیم زبان را عرضه بکنیم.
امروز خوشبختانه قدر زبان فارسی برای مردم ایران بیش از گذشته شناختهشده است. در دورانهای گذشته، بنده با محافل ادبی و بعضی از اساتید زبان کموبیش ارتباط داشتم. کسانی که ادبیّاتی بودند و به طور سنّتی اهل زبان بودند، فارسی را دوست میداشتند، امّا خرجکنندگان زبان فارسی، یعنی بدنهی نظام ــ منظورم ملّت نیستند؛ منظور، این مسئولین و کسانی که وابستهی به تشکیلات دولتی بودند ــ برای اینها اصلاً مسئلهی زبان فارسی، اهمّیّتی نداشت؛ اصلاً و ابداً. شاید شماها بدانید که ارتش یک دستگاه زبانسازی داشت که گمان میکنم در کتاب جنابعالی(۱۱) هم شاید اشارهای شده. اینها برداشتند لغتسازی کردند؛ لغتسازیهای غلط، به طوری که برایشان اصلاً زبان فارسی اهمّیّت نداشت؛ و از زبانهای خارجی گرفتند. گرایش به زبان اروپایی، بخصوص زبان انگلیسی در این اواخر، بسیار زیاد بوده؛ بیشتر آن را نگاه میکردند و به آن گرایش داشتند. مثلاً اصرار داشتند که تک(۱۲) را حتماً از «اتک»(۱۳) انگلیسی درست کنند. در غیر آنجاها هم وجود داشته، امّا در آنجاها بیشتر بوده.
من خیال میکنم که الان آن کسانی که در مجموعهی نظام هستند، قدر زبان فارسی را بیشتر میدانند. علّت آن هم این است که امروز ایران معتقد است برای دنیا پیامی دارد؛ و آن، اسلام است؛ اسلام انقلابی ما است. امروز اعتقاد ما این است که پیامی برای دنیا داریم. این پیام، یک حامل و رسانهی درستی میخواهد و آن جز زبان چیز دیگری نیست. چون به این پیام فکر میکنیم، بایستی این زبان بتواند واژههای ما را، اصطلاحات مخصوص ما را منعکس بکند؛ آن اصطلاحاتی که مقصود انقلاب را برآورده میکند و آن تفکّرات نظام را میتواند منعکس بکند. پس امروز ما یک زبان قوی و جاافتاده و پُرظرفیّت احتیاج داریم و آن، زبان فارسی است که بحمدالله در دسترس ما هم هست.
در گذشته اینجور فکر نمیکردند، حالا زمان قاجار و مانند اینها که آن مسئولین دولتی اصلاً کمتر از این بودند ــ مگر افراد خاصّیشان ــ که به این چیزها فکر کنند. در زمان رژیم گذشته هم یک عدّهای از همان ادبیّاتیهای سنّتی بودند، وَالّا بدنهی نظام، اعتقادی به زبان فارسی نداشتند؛ اصلاً و ابدا. اگر گفته میشد که اینجا زبان انگلیسی، بنا است مثلاً بشود زبان رسمی، ککشان نمیگزید! کمااینکه دیدیم عدّهای از اینها آزادانه مسئلهی خطّ لاتین را بارها مطرح کردند؛ زبان اسپرانتو(۱۴) بارها مطرح شد. من در عمر خودم، دو سه مرتبه در دو سه مقطع، همین مسئلهی خطّ لاتین و زبان اسپرانتو را در مطبوعات زمان رژیم قبل خوانده بودم. حالاها کسی جرأت نمیکند این حرفها را بزند؛ الان هیچکس در ایران جرأت تفوّه(۱۵) به این حرفها را ندارد. آن زمان نه، راحت مینوشتند، و شایعه میشد، جنجال میشد و از این کارها میشد؛ به خاطر اینکه زبان فارسی برایشان اهمّیّتی نداشت؛ [امّا] امروز اینجور نیست. خب در این فضا ما میتوانیم انشاءالله یک خدمت بزرگی به زبان فارسی بکنیم.
نقش آقایان، خیلی نقش حسّاسی است. خب بحمدالله، همهی شما هم جزو کسانی هستید که به این کار، هم واردید و اهل فنّید و اهل اطّلاعید، و هم دلسوزید. من یک کتابی از آقای سمیعی(۱۰) دیدم که همان اوقاتِ کتاب جنابعالی(۱۷) چاپ شده بود ــ آیین نگارش ــ و پیدا است که آقایان بحمدالله علاقه دارند به زبان فارسی، علاقهی بنیادی دارند؛ انشاءالله بایستی این همّتها مصرف بشود به یک جای خوبی برسد. هر کاری هم که از من بربیاید در این زمینه، بنده دریغ ندارم.
من [با این کار](۱۸) موافقم؛ بسیار فکر خوبی است. آن پیشنهاد ایشان هم راجع به آموزش زبان فارسی در تلویزیون [خوب است]. حالا آن میزگرد اگر باشد که اهل فن بفهمند، تبادل بشود، یک قدری بهتر هم هست. میدانید؛ از تلویزیون، آموزش به معنای دقیق آن عملی نیست، چون کسی برای فراگیری آنجا نمینشیند، لکن یک چیزهایی هست که جز در تلویزیون هم نمیشود گفت. بحثهای کلاس درسی نیست؛ کاربردهای وسیعی دارد: غلط بودن بعضی از کلمات، درست بودن بعضی از کلمات، جایگزینی بعضی از کلمات به جای بعضی دیگر؛ مثل همین ترکیبات مجهولی که دیدم حالا آقایان یکقدری حسّاسیّت دارند که «ترکیبات مجهولی» تبدیل بشود به ترکیبات مبنی للفاعل و فاعلی و بهاصطلاح معلوم؛ [این] خوب است.(۱۹)
حالا در رادیو و تلویزیون چرا، در برنامههای اصلی میتوانید در ظرف سه چهار سال انشاءالله بتدریج به صفر برسانید، امّا در سطح عموم به این زودیها نمیشود. اگر یک حرکت جدّیای شروع بشود، این امید وجود دارد که در آینده ــ حالا آینده که میگوییم، البتّه نمیشود حدس زد؛ یک ده پانزده سال بگذرد ــ یک نسل آدم مطّلع و وارد که الان در حال آموزش هست، روی کار بیاید، انشاءالله بنیهی خوبی برای زبان فارسی به وجود بیاید. انشاءالله که خداوند کمکتان کند.
خب میبینم که خوشبختانه مصداقِ «جز به خردمند مفرما عمل»(۲۰) شده؛ الحمدلله کار دارد خوب پیش میرود یعنی خردمندانه پیش میرود. با صبر و حوصله و خردمندی انشاءالله کار را پیش ببرید، و خبرهای پیشرفت کار را هم به ما بدهید که مژده و خبر خوبی خواهد بود.
نقش آقایان، خیلی نقش حسّاسی است. خب بحمدالله، همهی شما هم جزو کسانی هستید که به این کار، هم واردید و اهل فنّید و اهل اطّلاعید، و هم دلسوزید. من یک کتابی از آقای سمیعی(۱۰) دیدم که همان اوقاتِ کتاب جنابعالی(۱۷) چاپ شده بود ــ آیین نگارش ــ و پیدا است که آقایان بحمدالله علاقه دارند به زبان فارسی، علاقهی بنیادی دارند؛ انشاءالله بایستی این همّتها مصرف بشود به یک جای خوبی برسد. هر کاری هم که از من بربیاید در این زمینه، بنده دریغ ندارم.
من [با این کار](۱۸) موافقم؛ بسیار فکر خوبی است. آن پیشنهاد ایشان هم راجع به آموزش زبان فارسی در تلویزیون [خوب است]. حالا آن میزگرد اگر باشد که اهل فن بفهمند، تبادل بشود، یک قدری بهتر هم هست. میدانید؛ از تلویزیون، آموزش به معنای دقیق آن عملی نیست، چون کسی برای فراگیری آنجا نمینشیند، لکن یک چیزهایی هست که جز در تلویزیون هم نمیشود گفت. بحثهای کلاس درسی نیست؛ کاربردهای وسیعی دارد: غلط بودن بعضی از کلمات، درست بودن بعضی از کلمات، جایگزینی بعضی از کلمات به جای بعضی دیگر؛ مثل همین ترکیبات مجهولی که دیدم حالا آقایان یکقدری حسّاسیّت دارند که «ترکیبات مجهولی» تبدیل بشود به ترکیبات مبنی للفاعل و فاعلی و بهاصطلاح معلوم؛ [این] خوب است.(۱۹)
حالا در رادیو و تلویزیون چرا، در برنامههای اصلی میتوانید در ظرف سه چهار سال انشاءالله بتدریج به صفر برسانید، امّا در سطح عموم به این زودیها نمیشود. اگر یک حرکت جدّیای شروع بشود، این امید وجود دارد که در آینده ــ حالا آینده که میگوییم، البتّه نمیشود حدس زد؛ یک ده پانزده سال بگذرد ــ یک نسل آدم مطّلع و وارد که الان در حال آموزش هست، روی کار بیاید، انشاءالله بنیهی خوبی برای زبان فارسی به وجود بیاید. انشاءالله که خداوند کمکتان کند.
خب میبینم که خوشبختانه مصداقِ «جز به خردمند مفرما عمل»(۲۰) شده؛ الحمدلله کار دارد خوب پیش میرود یعنی خردمندانه پیش میرود. با صبر و حوصله و خردمندی انشاءالله کار را پیش ببرید، و خبرهای پیشرفت کار را هم به ما بدهید که مژده و خبر خوبی خواهد بود.
من ضمناً یک نکتهای به جناب آقای نجفی عرض بکنم. آن کتاب ترجمهی جنابعالی ــ خانوادهی تیبو(۲۱) ــ این کتاب بسیار ترجمهی خوبی است؛ واقعاً از آن ترجمههای ممتاز فارسی است. من البتّه، هم فرانسه نمیدانم، هم ندیدهام متن را، امّا خود ترجمه، آن استواری ترجمه و رسایی ترجمه خودش را نشان میدهد. با اینکه کتاب سختی هم هست، یعنی جزو کتابهایی است که سخت است و مفصّل هم هست؛ خوب حوصله کردهاید. از جلد سوّم به بعدش ــ جلد سوّم و چهارمش ــ ارزش تاریخی خیلی قیمتیای هم دارد؛ خب تمام اوضاع و احوال جنگ را نشان میدهد؛ جنگ بینالملل و مقدّمات و مانند اینها را؛ جلدهای اوّل و دوّم آن اصلاً در آن مقوله نیست، یعنی یک سبک دیگری است. من هر کتابی که میخوانم، یک تقریظی مینویسم. برای این کتابِ ترجمهی شما هم تقریظ نوشتم؛ هم بعد از جلد اوّل، هم بعد از جلد آخر یا سوّم ــ یکی از این دو جلد ــ جلد اوّل را که خواندم، پشت جلد نوشتم که بعید است من جلد دوّم این کتاب را بخوانم؛ چون باب ذهنیّات ما نیست، [امّا] برداشت من بعد از خواندن آن جلد سوّم به بعد، بکلّی از این کتاب عوض شد.
یک نوع گرایشِ بهاصطلاح انسانگرایی منهای مذهب در این کتاب خیلی واضح است. یعنی همان حالت بهاصطلاح گرایشهای اومانیستی قرن نوزدهمی و اوایل قرنِ بیستمی در این کتاب خیلی زیاد است. اگر در یک چنین ترجمههایی بشود بدون اینکه به ترجمه لطمهای وارد بیاید ــ یعنی بهاصطلاح صداقت کتاب از بین نرود ــ حالا یا با پاورقیای یا با یک تعبیرات خاصّی بشود یک مقداری از زور این حالت را گرفت، من خیال میکنم، خیلی خیلی خوب خواهد بود. من این کتاب را خیلی دوست میدارم؛ چون زبان خوبی دارد، اطّلاعات زیادی دارد، دوست میدارم توصیه کنم که بخوانند جوانها ــ حالا یک جایی هم یک چیزی نقل کردم(۲۲) از آن در یک مجمعی ــ لکن به خاطر این جهت میترسم. یعنی مثلاً فرض کنید وقتی که آن کشیش با آن جوان صحبت میکنند و استدلالات همدیگر را پاسخ میدهند، آخر سر کشیش از میدان استدلال درمیرود! خب حرفی هم نداریم؛ واقعاً بُرد استدلال یک کشیش کاتولیک بیش از این اصلاً نیست؛ شکّی نیست که ذهنیّت آن جوانِ اوّلِ قرن بیستم بر ذهنیّت او غلبه خواهد داشت، امّا تقصیر ذهنیّت اسلامی و جهانبینی اسلامی ما امروز چیست که بایست قربانی ذهنیّتِ محدود آن کشیشِ مثلاً فرض کنید که اوّل قرن بیستم بشود؟ من البتّه این را به صورت یک نظر عرض میکنم؛ ممکن است واقعاً یک محدودیّتهایی باشد که نشود این کار را کرد. اگر در اینجور ترجمهها بشود این خلأ را یک جوری جبران کرد، اینها منابع بسیار خوبی هستند برای استفادهی صوری و معنوی جوانهای ما. خیلی خوشحال شدم از زیارت آقایان. انشاءالله که موفّق و مؤیّد باشید.
یک نوع گرایشِ بهاصطلاح انسانگرایی منهای مذهب در این کتاب خیلی واضح است. یعنی همان حالت بهاصطلاح گرایشهای اومانیستی قرن نوزدهمی و اوایل قرنِ بیستمی در این کتاب خیلی زیاد است. اگر در یک چنین ترجمههایی بشود بدون اینکه به ترجمه لطمهای وارد بیاید ــ یعنی بهاصطلاح صداقت کتاب از بین نرود ــ حالا یا با پاورقیای یا با یک تعبیرات خاصّی بشود یک مقداری از زور این حالت را گرفت، من خیال میکنم، خیلی خیلی خوب خواهد بود. من این کتاب را خیلی دوست میدارم؛ چون زبان خوبی دارد، اطّلاعات زیادی دارد، دوست میدارم توصیه کنم که بخوانند جوانها ــ حالا یک جایی هم یک چیزی نقل کردم(۲۲) از آن در یک مجمعی ــ لکن به خاطر این جهت میترسم. یعنی مثلاً فرض کنید وقتی که آن کشیش با آن جوان صحبت میکنند و استدلالات همدیگر را پاسخ میدهند، آخر سر کشیش از میدان استدلال درمیرود! خب حرفی هم نداریم؛ واقعاً بُرد استدلال یک کشیش کاتولیک بیش از این اصلاً نیست؛ شکّی نیست که ذهنیّت آن جوانِ اوّلِ قرن بیستم بر ذهنیّت او غلبه خواهد داشت، امّا تقصیر ذهنیّت اسلامی و جهانبینی اسلامی ما امروز چیست که بایست قربانی ذهنیّتِ محدود آن کشیشِ مثلاً فرض کنید که اوّل قرن بیستم بشود؟ من البتّه این را به صورت یک نظر عرض میکنم؛ ممکن است واقعاً یک محدودیّتهایی باشد که نشود این کار را کرد. اگر در اینجور ترجمهها بشود این خلأ را یک جوری جبران کرد، اینها منابع بسیار خوبی هستند برای استفادهی صوری و معنوی جوانهای ما. خیلی خوشحال شدم از زیارت آقایان. انشاءالله که موفّق و مؤیّد باشید.
(۲ تشکیل شورای عالی ویرایش زبان فارسی در سازمان صدا و سیما در اردیبهشتماه ۱۳۷۰ با عضویّت آقایان مهدی فیروزان، محمود گلزاری، رضا سیّدحسینی، علیاشرف صادقی، ابوالحسن نجفی، موسیٰ اَسوار، اسماعیل سعادت، احمد سمیعی گیلانی، حسین معصومی همدانی و مهدی فریدزاده.
(۳ نظم
(۳ سورهی حدید، بخشی از آیهی ۱۴؛ «... و [شیطانِ] مغرورکننده، شما را دربارهی خدا بفریفت.»
(۴ سورهی بقره، بخشی از آیهی ۱۳۵؛ «... آئین ابراهیم حقگرائی بود ...»
(۵ یکی از حضّار: خلق
(۶ «تشیید المطاعن لکشف الضّغائن»، نوشتهی سیّدمحمّدقلی کنتوری لکهنوی
(۷ عبقات الانوار فی امامة الائّمة الاطهار
(۸ اشاره به صحبتهای آقای علیاشرف صادقی در خصوص سفر به کشور تاجیکستان و ملاحظهی وضع نامناسب زبان فارسی در آن کشور
(۹ گسترش
(۱۱ آقای ابوالحسن نجفی
(۱۲ حمله
(۱۳ Attack
(۱۴ زبانی قراردادی برای آسانتر کردن رابطهی بین ملّتها که توسّط لودویک زامنهوف ــ پزشک و زبانشناس لهستانی ــ در قرن نوزدهم ابداع شد.
(۱۵ بر زبان آوردن
(۱۰ آقای احمد سمیعی گیلانی
(۱۷ آقای ابوالحسن نجفی
(۱۸ پخش برنامهای در رادیو راجع به زبان فارسی
(۱۹ یکی از حضّار: امیدواریم طبق برنامه، ظرف پنج شش سال، این خطاها و غلطها به زیر ده درصد برسد.
(۲۰ سعدی. گلستان، باب هشتم، در آداب صحبت؛ «جز به خردمند مفرما عمل / گرچه عمل کار خردمند نیست»
(۲۱ نوشتهی روژه مارتن دوگار
(۲۲ ر.ک: بیانات در دیدار مجمع هنرمندان و نویسندگان مسلمان (۱۳۷۰/۷/۲۸)