یک وقتی من به جوانی که تحصیلاتش را ادامه نداده بود، بر حسب عادت گفتم: چرا تحصیلاتت را ادامه ندادی و مشغول کسب و کار شدی؟ جواب سربالائی داد؛ من یک خرده اصرار کردم - شغلی که او داشت، شغل خوبی هم هست - با همان لهجهی مشهدی گفت: این کار، تو خونِمَ. جزو خونش است؛ جزو وجودش است. بگو خیلی خوب، کسی که فلان شغل، فروشندگی در خونش است، بگذار برود آن کار را بکند، چه لزومی دارد حتماً به دانشگاه برود. چه اصراری بنده داشتم که این حتماً باید به دانشگاه برود؟ این، نگاهِ درست به مسئله است.
بیانات در دیدار معلمان استان فارس ۱۳۸۷/۲/۱۲