بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
اگر این فکر انقلابى که با هزار زبان از سال ۱۳۴۱ در بیانات حضرت امام ــ چه به شکل خطابه، چه به شکل درس، چه به شکل افکار فلسفى، چه به شکل نظرات فقهى ــ ارائه شده، در قالب هنر عرضه نشود، براى نسلهاى آینده یک چیز بیگانهاى خواهد بود. خصوصیّت هنر این است.
این منظرهاى که الان اینجا در مقابل ما هست که یک جمعى نشستهایم دُور هم ــ در سنین مختلف، در سطوح علمى مختلف، در اوضاع اجتماعى مختلف، با نظرات و افکار مختلف؛ یک جلسهاى است دیگر ــ این جلسه را چه کسى خواهد توانست براى کسى که در این جلسه نیست، آنچنان توصیف کند که گویى او در این جلسه است [به طورى که] حتّى از بعضى کسانى که در این جلسه هم هستند، بهتر و دقیقتر و ریزتر حقایق را ببیند در حالى که اینجا هم نبوده؟ آیا چنین چیزى اصلاً ممکن است یا نه؟ بله، ممکن است. به چه وسیله؟ به زبان هنر. زبان هنر یعنى چه؟ یعنى با عکس، با فیلم، با مجسّمه، با شعر، با رمان؛ هنر یعنى این. علّت اینکه شما مىبینید سیاستهاى استعمارى اینقدر روى هنر سرمایهگذارى میکنند علیه انقلاب، علیه همهى ارزشهایى که آنها با آن بدند، همین کارایىِ هنر است. شما بروید بیرون، شروع کنید نقل کردن: بله، فلان جا بودیم، کسى اینجور شعرى خواند، کسى اینجور گفت، اینجور نشسته بودند، اصلاً ممکن نیست انعکاس پیدا کند آنجورى که هست؛ آن کسى که آنجا است [فقط] خبرى مىشنود، امّا با زبان هنر میتوان همین جلسه را منعکس کرد به طورى که مثلاً فرض بفرمایید اگر یک عکّاس هنرمندى از زوایاى خوبى از این جلسه عکس بردارد یا فیلم بردارد، بعد آن کسى که آن عکس را نگاه میکند، اگر صاحبنظر و صاحبذوق و ریزبین باشد، چیزهایى را خواهد دید که ماها نمیتوانیم الان [ببینیم] یا شاید متوجّه نباشیم. مثلاً اینجا چند تا لباس فلان رنگ وجود دارد، کدام رنگها پهلوى هم نشستهاند؛ ببینید، اینها استنتاجهایى است که ما که نشستهایم، اصلاً غافلیم از آنها، امّا آن نگاه هنرمند آن را فوراً حس میکند و میفهمد.
خب اگر اینجور است، برادرها بدانید که پس ما این سلاح را آنچنان که باید، درست به دست نگرفتهایم. البتّه کشور ما، سرزمین ما، سرزمین هنر است؛ یعنى هنر جهانى الان در مجموع مدیون سرزمین ما است، مدیون زبان فارسى است، مدیون هنرمندان ایرانى است از هزار سال پیش به این طرف، لکن ما این سلاح را در اختیار نگرفتهایم. علّت هم این است که یک عدّهاى بودند، هنرمند هم بودند، صاحب جوهر هم بودند، نتوانستند آن شجاعت را [داشته باشند] ــ چون هنرمندى به معناى بقیّهى خصال خوب که نیست؛ اى بسا هنرمندى که هنرش خیلى بالا است امّا آدم پستى است، آدم حقیرى است، آدم بدى است، آدم فاسقى است، فاسدى است، خیانتکارى است! فراوان از این قبیل داشتهایم، الان هم داریم؛ جلوی چشممانند؛ فراوان مىبینیم ــ همهى هنرمندهاى ما نتوانستند خودشان را با انقلاب تطبیق بدهند؛ بعضى توانستند تطبیق بدهند. البتّه انقلاب آن وقتى میتواند خودش را در قالب هنر بیاورد که هنرمند خودى داشته باشد، خودش هنرمند را پرورش بدهد: البتّه یک عدّه جوانها دارند این کارها را میکنند، خیلى هم خوب است که شما هم دنبال این کار را بگیرید؛ هر کدام هر جا هستید، به هر شکلى هستید. توجّه کنید به بُرّایىِ این سلاح؛ توجّه کنید به بهرهورى فراوان دشمن انقلاب از این سلاح؛ توجّه کنید به اینکه مفاهیم انقلاب خوب میتوانند در قالب هنرهاى گوناگون ــ همهى انواع قالبهاى هنر ــ واقع بشوند و توجّه کنید که این یک ارزش است.
زمان نبىّ اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) مثلاً شاعر برجستهاى مثل حسّانبنثابت در خدمت پیغمبر بود، بعد در خدمت امیرالمؤمنین بود؛ قدر او را میدانستند، کار از او میخواستند. خود امیرالمؤمنین یک هنرمند فوقالعاده است؛ خود پیغمبر یک هنرمند فوق معمولى است؛ قرآن یک اثر هنرىِ فوق بشرى و الهى است. ببینید، یعنى تمام اسلام از اوّل با هنر شروع شده؛ یعنى اگر چنانچه قرآن این زبان هنرى را نداشت، شاید یک گوشه از کار میلنگید. خداى متعال هیچ چیزى را بىمصلحت و بىحکمت که نمىآورد. حکمتى بود در اینکه اینجور این هنر قوى و کارآمد، مفاهیم الهى را به انسانها ارائه کند تا خیزش او تا هزار سال بعد ــ الان مثلاً ۱۴۰۰ سال گذشته از نزول قرآن ــ [به وسیلهی قرآن باشد.] الان شما براى حرکت دادن یک جامعهى مسلمان بهترین ابزارتان آیات قرآن است. خیلى چیز عجیبى است! کهنه نشده، کهنه نمیشود. خب، با توجّه به اینها، هر جا هستید، براى صیقل زدن به این سلاح و کامل کردن آن و در دست گرفتن آن تلاش کنید.
ضمناً برادرهایى که اهل شعر و هنر هستند بدانند، این وادى، وادى خیلى طولانىاى است، خیلى وادى پُردامنهاى است. نباید شما خیال کنید که حالا فرض کنید صد غزل و قصیده و قطعه و مانند اینها گفتیم، مثلاً حالا ما شدیم درجهى پنجمى که درجهى یک آن سعدى است یا فردوسى است؛ نه، شما خودتان را هر وقت خواستید محاسبه کنید، حالا بدون اینکه من یک عیار همهجایىاى بخواهم در اختیار بگذارم یا ارائه کنم، همینطور تقریبى و میانگین و با حذف تعارفات، مثلاً فرض کنید او صد است، شما مثلاً هشت هستید، نُه هستید؛ اینجورى فرض کنید. ممکن است بیشتر باشید، ممکن است نوزده باشید در مقابل صد او، امّا شما اینجورى فرض نکنید تا بتوانید خودتان را به آن صد نزدیک کنید؛ و میشود. الان این زبانهایى که شماها دارید و من مىشنوم و قبلاً شنیدهام و بعضى از اشعار بچّههاى گویندهى شاعر حوزه را دیدم، میبینم میشود که شما ترقّى کنید، حرکت کنید؛ به شرطى که متوقّف نشوید.
ما متأسّفانه دچار یک بلیّهاى هستیم در بعد از انقلاب در باب ادبیّات و هنر؛ این مراحل چندینگانهى هنر را اگر مثلاً ده پلّه فرض کنیم، پلّهى اوّل و دوّم و سوّم و چهارم را خوب، سریع میپیمایند، به آن پلّههاى چهارم، پنجم که رسیدند، ناگهان مىبینید ایستادند! ما توقّفکردهى در پلّههاى وسط خیلى داریم! یعنى آن شور و جوش انقلابى فقط همان چند پلّهى اوّل را حرکت داد! آیا شور انقلابى تمام شد؟ نه، مانع وجود دارد. مانع چیست؟ بدگمانى؛ تصوّر اینکه انسان دیگر احتیاج ندارد به بیشتر از این! توجّه میکنید؟ حالا یک احتمال هم این است که کسانى خیال کنند نمیتوانند برسند؛ نه، الحمدلله همّت بچّههاى انقلابى ما خیلى بالا است، امّا دربارهى خود گاهى در اشتباه هستند، خیال میکنند که حالا دیگر بس است؛ [مثلاً میگویند] الحمدلله، خب شعر خواندیم و تحسین هم که شد و در رادیو هم که خوانده شد!
اگر این فکر انقلابى که با هزار زبان از سال ۱۳۴۱ در بیانات حضرت امام ــ چه به شکل خطابه، چه به شکل درس، چه به شکل افکار فلسفى، چه به شکل نظرات فقهى ــ ارائه شده، در قالب هنر عرضه نشود، براى نسلهاى آینده یک چیز بیگانهاى خواهد بود. خصوصیّت هنر این است.
این منظرهاى که الان اینجا در مقابل ما هست که یک جمعى نشستهایم دُور هم ــ در سنین مختلف، در سطوح علمى مختلف، در اوضاع اجتماعى مختلف، با نظرات و افکار مختلف؛ یک جلسهاى است دیگر ــ این جلسه را چه کسى خواهد توانست براى کسى که در این جلسه نیست، آنچنان توصیف کند که گویى او در این جلسه است [به طورى که] حتّى از بعضى کسانى که در این جلسه هم هستند، بهتر و دقیقتر و ریزتر حقایق را ببیند در حالى که اینجا هم نبوده؟ آیا چنین چیزى اصلاً ممکن است یا نه؟ بله، ممکن است. به چه وسیله؟ به زبان هنر. زبان هنر یعنى چه؟ یعنى با عکس، با فیلم، با مجسّمه، با شعر، با رمان؛ هنر یعنى این. علّت اینکه شما مىبینید سیاستهاى استعمارى اینقدر روى هنر سرمایهگذارى میکنند علیه انقلاب، علیه همهى ارزشهایى که آنها با آن بدند، همین کارایىِ هنر است. شما بروید بیرون، شروع کنید نقل کردن: بله، فلان جا بودیم، کسى اینجور شعرى خواند، کسى اینجور گفت، اینجور نشسته بودند، اصلاً ممکن نیست انعکاس پیدا کند آنجورى که هست؛ آن کسى که آنجا است [فقط] خبرى مىشنود، امّا با زبان هنر میتوان همین جلسه را منعکس کرد به طورى که مثلاً فرض بفرمایید اگر یک عکّاس هنرمندى از زوایاى خوبى از این جلسه عکس بردارد یا فیلم بردارد، بعد آن کسى که آن عکس را نگاه میکند، اگر صاحبنظر و صاحبذوق و ریزبین باشد، چیزهایى را خواهد دید که ماها نمیتوانیم الان [ببینیم] یا شاید متوجّه نباشیم. مثلاً اینجا چند تا لباس فلان رنگ وجود دارد، کدام رنگها پهلوى هم نشستهاند؛ ببینید، اینها استنتاجهایى است که ما که نشستهایم، اصلاً غافلیم از آنها، امّا آن نگاه هنرمند آن را فوراً حس میکند و میفهمد.
خب اگر اینجور است، برادرها بدانید که پس ما این سلاح را آنچنان که باید، درست به دست نگرفتهایم. البتّه کشور ما، سرزمین ما، سرزمین هنر است؛ یعنى هنر جهانى الان در مجموع مدیون سرزمین ما است، مدیون زبان فارسى است، مدیون هنرمندان ایرانى است از هزار سال پیش به این طرف، لکن ما این سلاح را در اختیار نگرفتهایم. علّت هم این است که یک عدّهاى بودند، هنرمند هم بودند، صاحب جوهر هم بودند، نتوانستند آن شجاعت را [داشته باشند] ــ چون هنرمندى به معناى بقیّهى خصال خوب که نیست؛ اى بسا هنرمندى که هنرش خیلى بالا است امّا آدم پستى است، آدم حقیرى است، آدم بدى است، آدم فاسقى است، فاسدى است، خیانتکارى است! فراوان از این قبیل داشتهایم، الان هم داریم؛ جلوی چشممانند؛ فراوان مىبینیم ــ همهى هنرمندهاى ما نتوانستند خودشان را با انقلاب تطبیق بدهند؛ بعضى توانستند تطبیق بدهند. البتّه انقلاب آن وقتى میتواند خودش را در قالب هنر بیاورد که هنرمند خودى داشته باشد، خودش هنرمند را پرورش بدهد: البتّه یک عدّه جوانها دارند این کارها را میکنند، خیلى هم خوب است که شما هم دنبال این کار را بگیرید؛ هر کدام هر جا هستید، به هر شکلى هستید. توجّه کنید به بُرّایىِ این سلاح؛ توجّه کنید به بهرهورى فراوان دشمن انقلاب از این سلاح؛ توجّه کنید به اینکه مفاهیم انقلاب خوب میتوانند در قالب هنرهاى گوناگون ــ همهى انواع قالبهاى هنر ــ واقع بشوند و توجّه کنید که این یک ارزش است.
زمان نبىّ اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) مثلاً شاعر برجستهاى مثل حسّانبنثابت در خدمت پیغمبر بود، بعد در خدمت امیرالمؤمنین بود؛ قدر او را میدانستند، کار از او میخواستند. خود امیرالمؤمنین یک هنرمند فوقالعاده است؛ خود پیغمبر یک هنرمند فوق معمولى است؛ قرآن یک اثر هنرىِ فوق بشرى و الهى است. ببینید، یعنى تمام اسلام از اوّل با هنر شروع شده؛ یعنى اگر چنانچه قرآن این زبان هنرى را نداشت، شاید یک گوشه از کار میلنگید. خداى متعال هیچ چیزى را بىمصلحت و بىحکمت که نمىآورد. حکمتى بود در اینکه اینجور این هنر قوى و کارآمد، مفاهیم الهى را به انسانها ارائه کند تا خیزش او تا هزار سال بعد ــ الان مثلاً ۱۴۰۰ سال گذشته از نزول قرآن ــ [به وسیلهی قرآن باشد.] الان شما براى حرکت دادن یک جامعهى مسلمان بهترین ابزارتان آیات قرآن است. خیلى چیز عجیبى است! کهنه نشده، کهنه نمیشود. خب، با توجّه به اینها، هر جا هستید، براى صیقل زدن به این سلاح و کامل کردن آن و در دست گرفتن آن تلاش کنید.
ضمناً برادرهایى که اهل شعر و هنر هستند بدانند، این وادى، وادى خیلى طولانىاى است، خیلى وادى پُردامنهاى است. نباید شما خیال کنید که حالا فرض کنید صد غزل و قصیده و قطعه و مانند اینها گفتیم، مثلاً حالا ما شدیم درجهى پنجمى که درجهى یک آن سعدى است یا فردوسى است؛ نه، شما خودتان را هر وقت خواستید محاسبه کنید، حالا بدون اینکه من یک عیار همهجایىاى بخواهم در اختیار بگذارم یا ارائه کنم، همینطور تقریبى و میانگین و با حذف تعارفات، مثلاً فرض کنید او صد است، شما مثلاً هشت هستید، نُه هستید؛ اینجورى فرض کنید. ممکن است بیشتر باشید، ممکن است نوزده باشید در مقابل صد او، امّا شما اینجورى فرض نکنید تا بتوانید خودتان را به آن صد نزدیک کنید؛ و میشود. الان این زبانهایى که شماها دارید و من مىشنوم و قبلاً شنیدهام و بعضى از اشعار بچّههاى گویندهى شاعر حوزه را دیدم، میبینم میشود که شما ترقّى کنید، حرکت کنید؛ به شرطى که متوقّف نشوید.
ما متأسّفانه دچار یک بلیّهاى هستیم در بعد از انقلاب در باب ادبیّات و هنر؛ این مراحل چندینگانهى هنر را اگر مثلاً ده پلّه فرض کنیم، پلّهى اوّل و دوّم و سوّم و چهارم را خوب، سریع میپیمایند، به آن پلّههاى چهارم، پنجم که رسیدند، ناگهان مىبینید ایستادند! ما توقّفکردهى در پلّههاى وسط خیلى داریم! یعنى آن شور و جوش انقلابى فقط همان چند پلّهى اوّل را حرکت داد! آیا شور انقلابى تمام شد؟ نه، مانع وجود دارد. مانع چیست؟ بدگمانى؛ تصوّر اینکه انسان دیگر احتیاج ندارد به بیشتر از این! توجّه میکنید؟ حالا یک احتمال هم این است که کسانى خیال کنند نمیتوانند برسند؛ نه، الحمدلله همّت بچّههاى انقلابى ما خیلى بالا است، امّا دربارهى خود گاهى در اشتباه هستند، خیال میکنند که حالا دیگر بس است؛ [مثلاً میگویند] الحمدلله، خب شعر خواندیم و تحسین هم که شد و در رادیو هم که خوانده شد!
در دنیا هر شعرى را در رادیو نمیخوانند، [امّا] ما در جمهورى اسلامى چون مردمى است ــ همهى دستگاهها مردمى است ــ حتّى در همین برنامهى «در انتهاى شب» که حالا آقا(۲) اینجا هستند ــ من این اواخر کمتر، شاید مثلاً یک سال بشود که نشنفتهام یا کمتر شنفتهام؛ سابقها بیشتر مىشنفتم، قهراً بیدار میماندم تا آن وقت؛ حالاها میخواهم زودتر بخوابم ــ گوش میکردم، میدیدم گاهى یک چیز خیلى سستى آنجا است؛ خیلى سست، خیلى سطح پایین! آن گویندههاى به آن خوبى، آدم حیفش مىآمد، مثل اینکه مثلاً با یک خطّ خوشى بردارد یک شعر مثلاً بدى را بنویسد! آدم حیفش مىآید، حیف این خط! نه، [البتّه] آن مال قبل از شما است؛ قبلش اینجور بود؛ آن یک سال شما که خوب است الحمدلله. گاهى اینجور است که در رادیو میخوانند. پس شما همّت بگمارید به آن بالابالاها؛ هیچ قانع نشوید. اگر بنده تحسین کنم، دیگرى تحسین کند، این تحسین را به معناى این نباید فرض کرد که این شعر بىعیب است؛ نه، الان ممکن است که فرض بفرمایید در یک مجمع ادبى، شاعر استادى هم شعرى را بخواند، انسان اعتراض کند، یک شاعر متوسّطى هم شعرى بخواند، انسان بگوید احسنت؛ این احسنت ناظر به چیز دیگر است، آن اشکال ناظر به یک چیز دیگر. یعنى شماها توجّه کنید شعرهاى شما باید حتماً صیقل بخورد؛ غیر از صیقل خوردن، اصلاً باید کاملاً شما بتنید؛(۳) اینقدر بتنید که شعر پخته بشود و قدرت پیدا کنید. انشاءالله که موفّق باشید.
خوشحالیم از زیارت آقایان و دوست داریم که بیشتر بگویند. منتها طلبه و دانشجو و اینها ضمناً مواظب باشند از درس و کار و مانند اینهایشان هم نمانند! یعنى شعر را مقدّم نکنید در سنین شماها؛ چرا، در یک سنینى ممکن است بشود کار اصلى انسان، امّا در سنین شماها مناسب نیست که مقدّم بشود بر کارهاى دیگر. شعر را حالا همینطور در کنار کارهاى دیگر [مشغول باشید]. من از آقا(۴) شنیدم که حضرت امام که شعر میفرمودند، در حاشیهى همین روزنامه که مثلاً میخواندند ــ فرضاً روزنامه خوانده بودند، ناگهان یک چیزى به ذهن [ایشان میآمد] ــ یک چیزى مینوشتند، بعد هم آن را مىانداختند آنجا. بعد خب انسانهاى نکتهسنجِ چیزفهمى آنها را دیدند و جمع کردند و به نظر خود ایشان رساندند. غرض، اینجور تصوّر نشود که حالا مثلاً همهى وقت را انسان صرف کند براى شعر؛ بخصوص در سنین آقایان. انشاءالله موفّق باشید.
خوشحالیم از زیارت آقایان و دوست داریم که بیشتر بگویند. منتها طلبه و دانشجو و اینها ضمناً مواظب باشند از درس و کار و مانند اینهایشان هم نمانند! یعنى شعر را مقدّم نکنید در سنین شماها؛ چرا، در یک سنینى ممکن است بشود کار اصلى انسان، امّا در سنین شماها مناسب نیست که مقدّم بشود بر کارهاى دیگر. شعر را حالا همینطور در کنار کارهاى دیگر [مشغول باشید]. من از آقا(۴) شنیدم که حضرت امام که شعر میفرمودند، در حاشیهى همین روزنامه که مثلاً میخواندند ــ فرضاً روزنامه خوانده بودند، ناگهان یک چیزى به ذهن [ایشان میآمد] ــ یک چیزى مینوشتند، بعد هم آن را مىانداختند آنجا. بعد خب انسانهاى نکتهسنجِ چیزفهمى آنها را دیدند و جمع کردند و به نظر خود ایشان رساندند. غرض، اینجور تصوّر نشود که حالا مثلاً همهى وقت را انسان صرف کند براى شعر؛ بخصوص در سنین آقایان. انشاءالله موفّق باشید.
(۱ در ابتدای این دیدار، تعدادى از حاضران در جلسه اشعارى را قرائت کردند.
(۲ آقای هادی سعیدیکیاسری (نویسنده و سردبیر برنامهی رادیویی «در انتهای شب»)
(۳ به کاری پرداختن و توجّه کردن، کشیدن و در هم بافتن
(۴ حجّتالاسلام والمسلمین سیّداحمد خمینی که در جلسه حضور دارند.